فیلوجامعه‌شناسی

مقالات و يادداشتهاي روز

پروتكل‌اجرای‌تحقیق‌ورساله‌پایان‌نامه‌برای‌دانشجویان‌علوم‌اجتماعی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد ادامه مطلب...حاجی‌حیدری


░▒▓░▒▓ طراحی تحقیق
← ■□ تهیه گزارش شماره 1(← پروبلماتیک تحقیق): 
← تعیین و تدقیق مسأله پژوهش: پرسه‌زدن در شواهد و مدارک، گفتگو با صاحبنظران برای تعیین چهارچوب/کسب اطلاعات زمینه‌ای/حیطه‌های مرتبط/سایر اقدامات پژوهشی صورت گرفته در حیطه مربوطه←نتیجتاً: تدقیق و صراحت بخشیدن به مسأله
← تعیین فهرستی از موضوعات فرعی مرتبط با موضوع اصلی.

← ■□ تهیه گزارش شماره 2(← مأخذشناسی موضوع): 
← فهرست‌برداری از مآخذ در موضوعات فهرست شده، به تفکیک عنوان کتاب، نام نویسنده، سال انتشار، شمار صفحات؛
← انتخاب منابع بر حسب محدودیت‌های زمانی، بودجه، و میزان دقت مورد نیاز با مشورت استاد راهنما؛
← تفکیک منابع به اصلی(معمولاً 3 تا هفت منبع) و فرعی.

← ■□ تهیه گزارش شماره 3(← مقاله اول): 
← مطالعه و فیش‌برداری متون اصلی؛
← سوابق نظریات مرتبط با مسأله تحقیق؛
← انتخاب یکی از نظریات با مشورت استاد راهنما و مستدل نمودن این انتخاب.

← ■□ تهیه گزارش شماره 4(← تدوین طرح تحقیق /پروپوزال، مطابق پروتکل طرح تحقیق): 


-----------------------------------------------------------------------
░▒▓ شناسنامه طرح تحقیق
← عنوان پایان‌نامه(تحدید سطح تعمیم در عنوان قید شود)
← 1. فارسی
← 2. لاتین 
← واژگان کلیدی
← 1. فارسی
← 2. لاتین
← معرفی استاد محترم راهنما(شرح مختصر سوابق آموزشی و پژوهشی استاد محترم راهنما که مؤید ارتباط وی با اصل موضوع طرح است)
← معرفی استاد(اساتید) محترم مشاور(شرح مختصر سوابق آموزشی و پژوهشی استاد(اساتید) محترم مشاور که مؤید ارتباط وی با حیطه‌های فرعی ذیل طرح است)

░▒▓ مقدمات
← طرح مسأله Problematic (قلمرو حیطه مسأله؛ مسأله دقیقاً چه هست و چه نیست؟)
← تصریح اهداف طرح
← اهمیت نظری موضوع Theoretical Importance (سهم نتایج تحقیق در پیشبرد حوزه پژوهشی رساله)
← اهمیت عملی موضوع  Practical Importance (اهمیت کاربردی نتایج تحقیق)
← جنبه جدید بودن و نوآوری طرح(نوآوری در موضع نظری، «یا/or» نوآوری در کاربست موضع نظری به مصداق تجربی، «یا/or» نوآوری روش تحقیق)

░▒▓ طراحی سازه نظری تحقیق
← بررسی تحقیقات پیشین
← چهارچوب نظری تحقیق
← ترسیم الگوی عوامل شکل‌دهنده پدیده مورد بررسی
← تعریف مفاهیم تحقیق:
← تعاریف مفهومی
← تعاریف عملیاتی(اعمال تعریف به میدان تحقیق)
← سؤال‌های تحقیق(شامل اکتشاف فقط «یک» مفهوم یا توضیح ارتباط فقط «دو» مفهوم)
← سؤال(سؤالات) اصلی(حد اکثر دو سؤال اصلی)
← سؤالات فرعی(حد اکثر شش سؤال فرعی)

░▒▓ طراحی سازه تجربی تحقیق
← فرضیات(محتمل‌ترین پاسخ به هر سؤال: از این پس، مأموریت تحقیق «منحصراً» رد یا عدم رد این پاسخ‌های موقت خواهد بود)
← فرضیه(فرضیات) اصلی
← فرضیات فرعی
← جامعه آماری(حداکثر سطح تعمیم)
← روش نمونه گیری
← محاسبه حجم نمونه
← استراتژی عمومی تحقیق(تفسیر/تبیین)
← روش و ابزار گردآوری اطلاعات
← روش تجزیه و تحلیل و تقلیل اطلاعات
← روش سنجش اعتبار و پایایی تحقیق
← امکان‌سنجی تحقیق
← برای تحقیقات نظری، تاریخی و تطبیقی: فهرست منابع
← برای انواع تحقیقات تبیینی و کمی:
← برای تحقیقات آزمایشگاهی: طرح آزمایش
← برای تحقیقات پیمایشی: پرسشنامه
← برای تحلیل محتوا: جدول مقولات به تفکیک واحد ثبت و شمارش
← برای انواع تحقیقات تفسیری و کیفی: برآورد فصول و پرسش‌های مطرح با توجه به پژوهش‌های مشابه
← زمان‌بندی و بودجه‌بندی

░▒▓ ضمایم طرح
← فهرست منابع مورد استفاده در طرح
← قدردانی
← توضیحات استاد محترم راهنما
← توضیحات استاد(اساتید) محترم مشاور
-----------------------------------------------------------------------

ادامه...

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 26 بهمن 1391 ساعت 20:27 ادامه مطلب...

ــ̓ ̓ـکوتیشن: داروین در مؤخره ”اعقاب انسان“

فرستادن به ایمیل چاپ

چارلز داروین ادامه مطلب...در «اعقاب انسان»


مهم‌ترین نتیجه‌ای که در این کتاب حاصل شده، و اینک مورد قبول بسیاری از علمای طبیعت‌شناسی است که دارای صلاحیت داوری و اظهارنظر درست هستند این است که انسان از تبار موجودی برخاسته که از میزان سازمان‌یافتگی کمتری برخوردار بوده است. مبانی این استنتاج هیچ‌گاه متزلزل نخواهد شد زیرا شباهت نزدیک میان انسان و حیوانات نازل‌تر از حیث تکامل در جنین و نیز از حیث نکات متعدد مربوط به ساختار و هیأت بدن، خواه این نکات واجد اهمیت بسیار و یا ناچیز باشند، و همچنین بقایای حیات حیوان در انسان و بازگشت به وضع حیوانی به صورت غیر عادی و اتفاقی، همگی حقایقی محاجه ناپذیرند. این حقایق مدتهاشناخته شده بودند لیکن تا این اواخر چیزی در رابطه با منشاء انسان بازگو نمی‌کردند. حال که ما در پرتو معرفت خود نسبت به کل جهان اندام‌وار بدان‌ها می‌نگریم، معنای آن‌ها آشکار و روشن می‌شود. وقتی این حقایق را در پیوند با حقایق دیگر، همچون روابط متقابل اعضای نوع خاصی و یا توزیع جغرافیایی انواع در گذشته و حال و توالی تناوب حضور آن‌ها بر روی زمین در نظر بگیریم، اصل عظیم تکامل به صورتی روشن و محکم آشکار می‌شود. نمی‌توان باور داشت که همه این حقایق دروغ باشند. کسی که قانع نباشد که همچون انسانی وحشی پدیده‌های طبیعت را بی ربط و گسیخته ببیند، نمی‌تواند معتقد باشد که انسان محصول خلقتی جداگانه است. چنان کسی ناچار خواهد پذیرفت که شباهت نزدیک جنین انسان با مثلاً جنین سگ، شباهت در تشکیل جمجمه، اندام‌ها و کل ساختمان بدن در مورد همه پستانداران -قطع نظر از کار ویژه‌های اندام‌های آن‌ها- ظهور اتفاقی برخی ساختارها در بدن انسان مثل برخی عضلات که انسان معمولاً فاقد آن‌هاست، و لیکن در میان موجودات چهار دست و پا مشترک است، و بسیاری حقایق مشابه دیگر، همگی آشکارا به این نتیجه گیری اشاره دارند که انسان و پستانداران دیگر از نیای مشترکی پدید آمده‌اند.
      دیدیم که انسان‌ها، همواره، تفاوت‌های فردی بسیاری از لحاظ اجزای اعضای بدن و توانایی‌های ذهنی دارند. به نظر می‌رسد که این تفاوت‌ها یا تنوع‌ها، محصول همان علل و تابع همان قوانینی باشند که در حیوانات نازل‌تر نیز یافت می‌شوند. قوانین مشابه توارث در هر دو نوع غالبند. نرخ افزایش شمار آدمیان معمولاً پرشتاب‌تر از نرخ افزایش معاش ایشان است؛ در نتیجه انسان گاه در معرض تنازع بقاء شدیدی قرار می‌گیرد و انتخاب طبیعی اثر خود را باقی می‌گذارد. مجموعه‌ای از تحولات بسیار مشخص و پی در پی و مشابه اصلاً لازم نیست؛ برای آنکه عمل انتخاب طبیعی صورت گیرد تفاوت‌ها و تنوعات جزئی در مورد فرد نیز کفایت می‌کند. می‌توان در این خصوص اطمینان کامل داشت که آثار کاربرد یا عدم کاربرد اندام‌ها در فرآیندی طولانی، همان اثر انتخاب طبیعی را خواهد داشت. اشکالی که پیش‌تر مهم بوده ولیکن دیگر مورد استعمال خاصی ندارند، مدت‌های مدید به واسطه توارث انتقال خواهد یافت. وقتی جزئی تغییر شکل یابد اجزای دیگر نیز به واسطه اصل همبستگی تغییر شکل خواهند یافت و در این خصوص موارد غریب بسیاری از موجودات شگفت انگیز و ناقص‌الخلقه می‌توان یافت. تأثیر مستقیم و مشخص شرایط پیرامونی حیات مانند کثرت خوراک، گرما یا رطوبت را می‌توان تا اندازه‌ای در این رابطه موثر دانست؛ و بالاخره بسیاری از ویژگی‌هایی که از لحاظ فیزیولوژیک کم اهمیت و یا بسیار پر اهمیت بوده‌اند، از طریق گزینش جنسی حاصل شده‌اند. …
ادامه...

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 02 اسفند 1390 ساعت 00:06 ادامه مطلب...

امیل دورکیم و دلتنگی جمعی برآمده از اقتصاد ماتریالیستی

فرستادن به ایمیل چاپ

برداادامه مطلب...شت آزاد


• امیل دورکیم، در کتاب «خودکشی» هم، همچون آثار پیشین یک عنصر سوبژکتیو برای تغییرات ساختاری اجتماعی می‌شمرد.
• با کاهش توان وجدان جمعی و تنظیم اخلاقی رفتار انسانی، افزایش نمایان و آشکاری در میل و رغبت انسان به بی‌معنا شمردن زندگی و از دست رفتن هدف آن شکل می‌گیرد.
• عدم محدودیت بی‌حد و حصر امیال، به آشفتگی اجتماعی و حس بیهودگی سعادت فردی منتهی می‌شود؛ و لذا، به نارضایتی و خودکشی می‌انجامد.
• دورکیم، این در هم ریختگی اجتماعی را یک بیماری تلقی می‌کند.
• این بیماری، به روشن‌ترین وجه در نظریه‌ی اقتصاد مادی‌گرا در سرمایه‌داری و سوسیالیسم دیده می‌شود. با تغییر عرضه و تقاضا در بازار، دگرگونی مستمر در کسب و کار، شرایطی را ایجاد می‌کند که تضعیف‌کننده‌ی احساسات جمعی و ارزش‌های اخلاقی در درون جامعه است.
• این مسائل، تأثیرات مخربی بر فرد دارد. دورکیم، در ایجاد نظریه‌اش با اتکاء بر نظریه ارسطو در زمینه اقتصاد، مشروعیت اقتصاد مادی‌گرا را به خاطر خواسته‌های سودانگارانه و امیال مادی آن رد می‌کند.
• در مدرنیت، اقتصاد به جای آن که ابزاری برای یک هدف باشد، خودش، به نوعی هدف زندگی تبدیل می‌شود.
• دورکیم، این حالت نامحدود خواستن را در بیانی شبیه شوپنهاور، «بدبختی جمعی» (collective sadness) می‌نامد.
• آرزوهای نامحدود، فاقد تعریف ثابت هستند، و به جهت عدم ثبات، بدرستی، به عنوان نماد مدرنیت مورد توجه قرار می‌گیرند.
• تشنگی پایان‌ناپذیر، مدام و مکرر آزاردهنده است، و تعقیب یک هدف که تعریف شدنی نیست، به معنای محکوم کردن خویشتن، در قبال وضع بی‌سعادتی و نگون‌بختی همواره است.
مأخذ:...

کالهون7/جنبش‌های اجتماعی نوین؛ بسیج بی‌طبقه‌ها؟

فرستادن به ایمیل چاپ

کرایج ادامه مطلب...کالهون


یک نحو ارتباط ریشه‌ای میان نظریه «جنبش‌های اجتماعی نوین» (NSMs) و مفهوم کلی جامعه پساصنعتی و پسامدرن، این ایده است که هویت‌های سیاسی اقتصادی برجستگی خود را از دست داده، و جای خود را به ترکیبی از هویت‌های انتسابی (مثل نژاد یا جنسیت) یا هویت‌های برگزیده شخصی یا توصیفی (مثل گرایش‌های جنسی یا احساس بیگانگی با اجتماعاتی با سبک‌های مختلف زندگی) داده‌اند. بدین ترتیب، «جنبش‌های اجتماعی نوین»، نه به خطوط طبقاتی متوسل می‌شوند، و نه بر اساس طبقات، بسیجی صورت می‌دهند.
[...]
اگر هم پایه‌های طبقاتی، عوامل محوری تعیین کننده الگوهای بسیج بودند، این امر در اروپای اواخر سدۀ نوزدهم و اوایل سدۀ بیستم مصداق داشت. قبل از آن، طبقه اجتماعی برچسبی بود که بندرت در جای خودش به کار می‌رفت. حتی کم پیش می‌آمد که بسیج طبقه کارگر، زیر پرچم «طبقه» صورت گیرد. آیا چارتیسم دقیقاً یک جنبش طبقاتی بود؟ گر چه ایدئولوژی آن بر طبقه تأکید زیادی می‌کرد، مطالبات آن، شامل موضوعاتی بود که بیشتر برای افراد محروم از حق رأی و حقوق مؤثر شهروندی در بریتانیای اوایل سدۀ نوزده، جذابیت داشت. در واقع، ترکیب اعضای طبقه کارگر صنعتی با پیشه‌وران، کارگران ساده و دیگران، عوامل مشخص، سیر انقراض نهایی آن بودند. به همین صورت، با قطعیت نسبتاً بالایی می‌دانیم که تحلیل‌های طبقاتی، نمی‌توانند ترکیب مدافعان و مهاجمان سنگرهای خیابانی، در پاریس 1848 را معلوم کنند. حتی بحث اساسی‌تر این است که گفته شده جمهوری خواهی کانون اصلی و ایدئولوژی مبارزات اوایل سدۀ نوزدهم در فرانسه بوده است و پایه‌های طبقاتی عمدتاً به عنوان شالوده دیدگاه‌های متفاوت در مورد جمهوری اهمیت داشتند. موضوع این نیست که طبقه مهم نیست، بلکه مطلب این است که کشمکش‌های اوایل سدۀ نوزدهم که غالباً فردهای اعلای جنبش‌های طبقاتی سیاسی (مانند چارتیسم و انقلاب 1848) قلمداد می‌شوند، جنبش‌های سیاسی‌ای بودند که به واسطه جذابیت ایدئولوژی‌شان برای گروه‌های مختلف کارگران، پیشه‌وران و دیگران اهمیت می‌یافتند.
مأخذ:...

امیل دورکیم: انومی

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت ادامه مطلب...آزاد


• گزارشات آسیب‌شناسی اجتماعی و انومی، در اثر بعدی امیل دورکیم، «خودکشی»، ادامه یافت.
• دورکیم، در «خودکشی»، به تحقیق در رابطه‌ی میان «انومی»، به عنوان اختلالی در نیازهای فردی از یک سوی، و «خودکشی» به عنوان مسأله‌ای منبعث از جنبه‌های خاص زندگی اقتصادی مدرن، نظیر بحران‌های اقتصادی، رقابت‌های بازار و نیازهای سیری‌ناپذیر انسان می‌پردازد.
• انومی، بازتاب تغییرات ساختاری گسترده در جامعه مدرن است: ظهور جامعه بازاری و رقابت اقتصادی، کاهش آگاهی جمعی و همبستگی اجتماعی، و وضع نامطلوب اقتصاد کلاسیک، اخلاق مادی‌گرای اقتصادی، فربگی علایق خصوصی، ارزش‌های سودانگارانه، و مال‌اندوزانه.
• انومی، محصول لیبرالیسمی است که در آن، دولت نمی‌تواند امیال، آرزوهای نامحدود، مطالبه بی‌حد و حصر مالکیت، و ولع موفقیت در بازار رقابتی را تنظیم و تعدیل کند.
• خودخواهی، آگاهی جمعی را در خود می‌بلعد.
• ارزش‌های اخلاقی و دینی جامعه، در تعدیل و خنثی ساختن امیالِ فزاینده و ناپایدارِ فردِ سودانگار، ناتوانند.
• در این روند تغییر، بالاخص در مقاطع بحران‌های صنعتی و مالی، به دلیل اختلال در تعادل جامعه، افزایش قابل توجهی در خودکشی پدید می‌آید.
• در دوره‌ی تغییرات سریع، شرایطی ایجاد می‌شود که موانع اجتماعی را تضعیف می‌کند و پر و بال گرفتن امیال فردی سودانگارانه، امیدهای زندگی را بالا و پایین می‌کند.
• خودکشی، نحوی از بیماری اجتماعی در مدرنیت است که در کسوت انومی، امیدهای زندگی را تضعیف می‌کند و افراد را در حالتی از تحمل درد و رنج و یأس وجودی تنها می‌گذارد.
مأخذ:...

ــ̓ ̓ـکوتیشن: سیسرو درباره عدالت به مثابه طبیعت و انصاف

فرستادن به ایمیل چاپ

سیسروادامه مطلب... در «جمهور»


░▒▓ سیسرو:
• طبیعت ما را چنان آفریده است که باید مفهوم عدالت را میان خود تقسیم کنیم، و سود آن را نصیب همگان سازیم.
• در سراسر بحثی که اکنون آغاز می‌کنم، باید منظور مرا از کلمه «طبیعت» درست استنباط کنید: وقتی می‌گویم «طبیعت»، منظورم آن دسته از صفات و خصیصه‌هاست که به دست طبیعت در نهاد انسان کاشته شده است. اما از آن طرف، فسادی که از کسب عادات بد ناشی می‌شود، چنان شدید و کلان است که آن شراره‌هایی که طبیعت در نهاد ما برافروخته است (اگر در استعمال چنین تعبیری برای وصف محسنات انسانی مجاز باشم)، همه‌شان در نتیجه تأثیر این فساد، خاموش می‌شوند و از خاکسترشان عیوبی که نقطه مقابل آن محسنات است، نمو می‌کند و جای فضایل از بین رفته را می‌گیرد.
• اما اگر قضاوت‌های مردم با روح طبیعت سازگار باشد، و به گفته شاعر: «هیچ موضوعی را که مربوط به خیر بشریت است، نسبت به خود بیگانه نشمرند»، آن وقت، عدالت از جانب همگان به طور مساوی رعایت می‌گردد.
• زیرا تمام آن آفریدگانی که موهبت عقل را از طبیعت دریافت کرده‌اند نیز مفتخر به دریافت عقل سلیم شده‌اند، و اگر عقل سلیم را دریافت کرده باشند، قانون نیز به دستشان رسیده است، چون قانون بحقیقت، چیزی جز اطلاق عقل سلیم بر حوزه امر و نهی نیست. اما کسانی که قانون به آن‌ها ارزانی شده است، عدالت را نیز بالطبع دریافت کرده‌اند، و دلیل این الزام بیشتر بیان شده است.
• حال، اگر به وضع آفریدگان در پرتو این استدلال بنگریم، می‌بینیم که تمام آن‌ها بناچار، باید سهمی از عدالت برده باشند، زیرا عدالت، از عقل ناشی می‌شود، و عقل به تمام انسان‌ها ارزانی شده است.
• بنابراین، سقراط حق داشت که غالباً به آن کسی که برای نخستین بار «عدالت» را از «سودمندی» مجزا کرد، لعن و نفرین می‌فرستاد، زیرا عقیده‌اش این بود که همین امر، منشأ تمام شرارت‌ها و مفاسد بعدی در جهان گردید وگرنه چه دلیلی می‌توانست آن کلمات مشهور درباره دوستی را از زبان فیثاغورث به گوش جهانیان برساند؟
• … از اینجا، آشکار است که هرگاه مردی خردمند، انسانی دیگر را که از عین این فضیلت بهره‌مند است، از لطف و محبتی که میان انسان‌ها رواج وسیع دارد، برخوردار کرد، عمل وی به نتیجه‌ای که شاید برای بعضی‌ها باورکردنی باشد (ولی بالاخره نتیجه اجتناب ناپذیر همین لطف و محبت است) منتهی خواهد شد.
• به این معنی که آن شخص محب، دیگر هیچ گونه فرقی میان خود و انسانی دیگر که مورد محبتش قرار گرفته قائل نمی‌شود، و خود را به قدر سر سوزنی بیشتر از وی دوست ندارد. زیرا اگر به حقیقت، بنگریم میان موجوداتی که از هر حیث مساوی هستند، چه اختلافی ممکن است وجود داشته باشد؟
• اما اگر کوچک‌ترین فرقی در دوستی قائل شویم نام زیبای دوستی از همان لحظه که این فرق گذارده شد، نابود می‌گردد. زیرا سرشت و خمیره دوستی چنان است که به محض اینکه یکی از طرفین، خود را برای داشتن چیزی مرجح شمرد و مصلحت خویش را بالاتر از مصلحت رفیق انگاشت، بنای دوستی، آناً فرو می‌ریزد و به هستی خود پایان می‌بخشد.
• حال، تمام این حرف‌ها که تا کنون زده‌ام، بواقع، دیباچه‌ای است برای ذکر دنباله مطلب که هنوز گفته نشده و باید بیان گردد. و قصد من از ذکر باقی مطلب این است که شما را با حقیقت حساسی که عدالت در نفس و طبیعت انسانی نهفته است، آشنا سازم.
• پس از اینکه چند کلمه دیگر در این باره گفته شد، دامنه‌ی بحث را به حوزه‌ی قانون مدنی خواهیم کشاند و این، موضوعی است که منشأ و محرک تمام این بحثی است که آغاز کرده‌ایم.
░▒▓ کوینتوس:
• مطمئن باش که هیچ گونه احتیاجی به اطاله کلام در این باره نداری، چون خود من مسلماً متقاعد شده‌ام، و آنتیکوس هم پس از شنیدن مطالبی که تا کنون بیان کرده‌ای ظاهراً متقاعد شده است که طبیعت منشأ و سرچشمه عدالت است.
░▒▓ آتیکوس:
• در قبال دلایلی به این محکمی، جز اینکه متقاعد شوم چاره‌ای نداشتم. برادرت قبلاً به هر دوی ما نشان داد که موجودات انسانی با موهبتی که می‌شود آن را عطیه‌ی خدایان نامید، مجهز شده‌اند. سپس، ثابت کرد که در آفاق و اکناف، تنها یک اصل وجود دارد که افراد بشر با قبول و اجرای آن می‌توانند در کنار هم با صلح و صفا به سر برند و این اصل، برای همگان یکی است و در اختیار و تملک همگان است. بالاخره، ما را متوجه ساخت که تمام مردمان با یک حس محبت و حسن نیت طبیعی (افزون بر آن تشریک مساعی که در اجرای عدالت دارند)، به هم مربوط و پیوسته‌اند. اکنون که صحت این نتایج را قبول کرده‌ایم، و فکر می‌کنم که در قبول آن‌ها کاملاً محق بوده‌ایم، دیگر چگونه می‌توان قانون و عدالت را از طبیعت جدا پنداشت؟
░▒▓ سیسرو:
• قانون راستین، عبارت از دستوری است که عقل سلیم، آن را در توافق و هماهنگی کامل با طبیعت انشاء می‌کند.
• چنین قانونی به تمام کاینات در هر نقطه جهان، شمول دارد.
• مضمونش عوض نشدنی، و دوران اعتبارش ابدی است.
• مفاد نهی کننده‌اش، آن‌ها را از ارتکاب خطا باز می‌دارد.
• فحوای قانون، موقعی که به انسان‌های نیک‌سرشت اطلاق شود، هرگز بی نتیجه نمی‌ماند، اما در طبایع شرور و فاسد کوچک‌ترین اثری نمی‌بخشد.
• کوشش انسان‌ها برای دگرگون کردن چنین قانونی عین معصیت، و القاء کامل آن محال است.
• رأی مجلس سنا یا افکار عمومی، هیچ‌کدام، نمی‌توانند ما را از الزامات چنین قانونی معاف سازند.
مأخذ:...

ــ̓ ̓ـکوتیشن: سیسرو درباره اصول زندگی صحیح و وضع طبیعی

فرستادن به ایمیل چاپ

سیسرو در «ادامه مطلب...جمهور»


░▒▓ سیسرو:
• تشابه نژاد بشر، در آن تمایلات شیطانی که انسان‌ها دارند و نیز در محسنات و خصایل نیک آن‌ها منعکس است، زیرا که عیش و خوش‌گذرانی نیز برای همگان جالب است، و با اینکه انسان را به سوی اعمال بد می‌کشاند، به هر حال، نوعی شباهت صوری به آن چیزی دارد که به طبع خوب است. خوش‌گذرانی و عیش و نوش به علت آن عوارض مطبوع که دارند همگان را محظوظ می‌سازند و از همین روست که مردم، در نتیجه یک اشتباه فکری، آن‌ها را به صورت تفریحات سالم و روح پرور در آغوش می‌کشند.
• نیز آن ترسی که ما همگان از مرگ داریم و تا آخرین حد امکان از آن پرهیز می‌کنیم(زیرا در عالم وهم چنین می‌پنداریم که طبیعت انسانی در نتیجه عارضه مرگ نابود و منفصل می‌گردد) و آن علاقه‌ای که به زندگی داریم و دامن حیات را دو دستی می‌چسبیم (زیرا به راین عقیده‌ایم که این زندگی ما را در همان حوزه‌ای که در آن به دنیا آمده‌ایم نگاه می‌دارد) و درد ناخوشی را به صورت یکی از بدترین زیان‌ها تلقی کنیم (نه فقط از این لحاظ که بی‌رحمانه بر روح و پیکر ما می‌تازد بلکه نیز از این جهت که به نظر می‌رسد هدف نهایی‌اش منهدم کردن طبیعت انسانی باشد) همه این احساسات از نوعی اشتباه یا سوءتعبیر از آن گونه که شرح دادم ناشی می‌شوند.
• نیز به همین قیاس، آن تشابه ظاهری (ولی بی اساس) که میان ارزش اخلاقی و شهرت دنیوی وجود دارد، در عمل باعث می‌شود که ما مردانی را که مورد تجلیل و احترام همگان هستند افرادی سعادتمند انگاریم، ولی دیگران را که روح و شخصیتی بزرگوار دارند و فقط به کسب شهرت نایل نشده‌اند، عناصری مفلوک و بدبخت بشماریم.
• مصیبت‌ها، خوشحالی‌ها، خواسته‌ها، آرزوها، ترس‌ها، بدون هرگونه فرق و استثنائی به افکار همه انسان‌ها مسلطند و حتی اگر انسان‌های مختلف صاحب عقاید مختلف باشند از این موضوع، نمی‌توان چنین نتیجه گرفت که فرضاً آن انگیزه خرافی که بر اعمال بعضی نژادها حاکم است و آن‌ها را وادار به پرستیدن سگ و گربه به جای خدا می‌کند، یا آن انگیزه‌ای که نژادهای دیگر را با خرافاتی دیگر سرگرم می‌سازد، اساساً فرق دارد. اما کدام ملت است که افراد آن ادب، محبت، حق‌شناسی، و تذکر خدمت‌های گذشته را دوست نداشته باشند، یا کدام قوم است که اعضای آن از اشخاص متکبر، شرور، بی‌رحم، ناسپاس، متنفر نباشند و آن‌ها را تحقیر نکنند؟
• در پرتو این حقایق که جملگی نشان می‌دهند که اقوام و نژادهای مختلف انسانی، در کنه وجود یکی هستند، و به هم، بستگی و پیوستگی دارند، سرانجام این نتیجه به دست می‌آید که آن چیزی که انسان را بهتر و مهذب‌تر می‌سازد، همان دانستن اصول زندگی صحیح است.
• حال اگر شما با این مطالبی که شرح دادم موافق باشید باقی مطلب را ادامه خواهیم داد. اما اگر مطلب یا نکته‌ای مانده که هنوز برایتان روشن نشده با کمال میل حاضرم که اول به ایراداتتان پاسخ دهم، و سپس دنباله مطلب را بگیرم.
░▒▓ آتیکوس:
• اگر مجاز به اظهار نظر از جانب دوستان باشم، به نام خود و آنان، به تو اطمینان می‌دهم که تا این نقطه که گفتارت رسیده است، هیچ گونه ایراد یا پرسش اضافی نداریم.
مأخذ:...

کالهون6/جنبش‌های اجتماعی نوین؛ سیاسی شدن زندگی روزمره

فرستادن به ایمیل چاپ

کرایج ادامه مطلب...کالهون


مغز موضوع سیاست هویتی و جهت‌گیری‌های تدافعی در «جنبش‌های اجتماعی نوین» (NSMs)، این است که این جنبش‌ها به جای تأکید بر نظام‌های گسترده دولت و اقتصاد، در سیاسی شدن زندگی روزمره نقش بارزی دارند. در حالی که پس از جنگ، رشد کل اقتصاد، توزیع رشد، و اشکال مختلف حمایت حقوقی را مسأله فراگیر و درجه اول شد که می‌بایست در فرآیند سیاسی پی‌گیری می‌گردید، «جنبش‌های اجتماعی نوین» موضوعات گوناگون دیگری را مطرح کردند که ریشه در جنبه‌های زندگی شخصی و روزمره داشتند: گرایش‌های جنسی، بدرفتاری با زنان، حقوق دانشجویان و حفاظت از محیط زیست.
[...]
                     در مقایسه با اجماع پس از جنگ، سیاسی شدن زندگی روزمره، قطعاً در دهه 1960 آغاز شد، ولی این، در جهت عکس اجماع درازمدت در مورد حدود خاص سیاست نبود. بر عکس، دنیای مدرن با نوعی نوسان بین سیاسی شدن و غیرسیاسی شدن زندگی روزمره شکل می‌گیرد. در اواخر سدۀ نوزدهم و اوایل سدۀ بیستم و همین طور اوایل سدۀ نوزدهم، جنبش‌های اجتماعی طیف وسیعی از پدیده‌های جدید را در حوزه عمومی (گر چه نه برای همیشه در حوزه سیاسی) وارد کردند. در واقع، جنبش‌های کارگری اولیه، خود نیز در صدد سیاسی کردن آن جنبه‌هایی از زندگی روزمره بودند که سابق بر آن (و از نظر مخالفانشان) چندان سیاسی قلمداد نمی‌شدند. جنبش‌های طرفداران منع مصرف مشروبات، جنبش ضد برده‌داری، طرفداری از تعلیمات همگانی، و شاید بیش از همه، جنبش‌های اولیه زنان به دنبال این بودند که در عرصه عمومی به رسمیت شناخته شوند و در ارتباط با نارضایی‌هایی دست به عمل بزنند که مخالفان، آن‌ها را آشکارا خارج از حوزه فعالیت قانونی حکومت می‌دانستند. آن‌ها دقیقاً به همان شکلی که «جنبش‌های اجتماعی نوین» در توصیف کلاوس اِدِر ذکر شده، از جنس مبارزات اخلاقی بودند. این سنخ از مبارزه برای بعضی از سطوح جنبش زنان، گاهی از تناقض سر در می‌آورد: زنان باید در حوزه عمومی به اعتراض می‌پرداختند، و بدین صورت، حراست از عرصه‌های زنانه خانه را سیاسی می‌کردند. این تناقضات دوباره در دوره معاصر به چشم می‌خورند؛ مثلاً در حالی که فلیس شلافلی می‌گوید که مکان مناسب و کاملاً محفوظ زنان، خانه است، در عین حال خودش مدعی تصدی سمت دیوان عالی هم بود. در مورد جنبش‌های زنان، تلاش برای سیاسی کردن جنبه‌هایی از زندگی روزمره (و تناقضات اطراف آن)، هم‌چنان طی سدۀ نوزدهم و اوایل سدۀ بیست ادامه یافت. این مسأله، همچنان در جنبش‌های مخالف و موافق ممنوعیت مصرف مشروبات الکلی و جنبش حقوق مدنی هم استمرار یافت. جنبش حقوق مدنی ، واقعاً یک مورد جالب است که در آن، به عنوان مثال، صاحبان رستوران‌های مختلف خوستار آن بودند که خودشان تصمیم بگیرند که از چه کسی پذیرایی نمایند، و دولت حق ندارد با قانونگذاری در آن دخالت کند.

ــ̓ ̓ـکوتیشن: صلح و شهر آسمانی و زمینی

فرستادن به ایمیل چاپ

سن آگوستین در ادامه مطلب...«شهر خدا»


• این شهر دنیوی و زمینی (دنیوی از این جهت که چون به تحمل رنج‌های جاودان محکوم شد، دیگر شهر نخواهد بود) از تمام نعمت‌هایی که روی زمین هست و از تمام خوشی‌هایی که حاصل دسترسی به آن نعمت‌هاست، برخوردار است.
• اما از آنجا که هیچ کدام از این نعمت‌های دنیوی، آن خیر و فلاحی نیست که صاحبش را از قید آلام و مصایب برهاند، لذا شهری که از آن صحبت می‌کنیم، در داخله‌اش دستخوش نزاع‌ها، اختلافات شدید، منازعات خشم آلود، و از همه بدتر، اسیر اشتهایی است که هرگز از به دست آوردن پیروزی‌های خونین و مرگبار سیر نمی‌شود.
• زیرا هر قسمت از این شهر که بر ضد قسمت دیگر می‌جنگد تمایلش این است که فاتح جهان باشد، در حالی که اگر به چشم بصیرت نگاه کنیم، هموست که غلام حلقه به گوش فساد است و اگر شاهد فتح را در آغوش کشید، بی‌درنگ شروع به بالیدن و خودستایی می‌کند و در نتیجه، باعث انهدام خویشتن می‌گردد. اما اگر اوضاع و احوال دنیوی را در نظر بگیریم و از آمادگی بشر برای ریختن خون همنوعانش (در راه کسب پیروزی) احساس غم و اندوه کنیم تا اینکه از نتایج همان پیروزی شاد و خرسند باشیم، خواهیم دید که فتح به دست آمده، مرگبار است، زیرا که حاکمیت را در قلمروی که یک بار فتح شده است، نمی‌توان برای همیشه حفظ کرد.
• نیز نمی‌توان هدف‌های چنین شهری را بالنفسه فقط به این دلیل که سیل و رضایت ساکنانش را تأمین کرده است، «خیر» نامید، چون که اینان طالب صلح زمینی هستند، به قصد تأمین هدف‌های پست جهان‌گشایی که همان هدف‌ها را از راه جنگیدن و تسخیر زمین‌های دیگران به دست می‌آورند. حال، اگر در این کشمکش پیروز شدند، و توانستند تمام مقاومت طرف را از بین ببرند، بظاهر صلحی نصیبشان خواهد شد که اگر درست دقت کنیم، صلح حقیقی نیست، زیرا که طرف دیگر (که او هم به همین قصد ولی با فرجامی چنین بد، جنگید و مغلوب شد) از آن صلح بی نصیب است.
• چنین صلحی که مردم دنیا برای به دست آوردنش تن به جنگ‌های مشقت بار می‌دهند و به خیال خود آن را در نتیجه پیروزی‌های باشکوه به دست می‌آوردند، صلح نیست، خصوصاً هنگامی که حق با طرف مغلوب باشد. اما هنگامی که حق با طرف پیروز باشد، کیست که فتح آنان را تبریک نگوید و از صلحی که در پایان جنگ نصیبشان شده است خوشحال نگردد؟ این گونه، پیروزی‌ها بلاشک خوبند، و جزء عطایای خیر الهی شمرده می‌شوند.
• اما اگر مردمان این دنیا چیزهایی را که متعلق به آن شهر سماوی و روحانی است- شهری که صلحش پایدار و ابدی است- در قبال فتوحات جهانی و خواسته‌های این جهان ندیده بگیرند، و مواهب این دنیا را بر نعمت‌های آن دنیا ترجیح دهند، قطعی است که رنج و فلاکت به آن‌ها روی خواهد آورد و بر بدبختی‌های موجودشان خواهد افزود.

برای تعریف مفهوم فساد|Corruption

فرستادن به ایمیل چاپ

اقتباس از ادامه مطلب...هارموت شوئیتزر


░▒▓ 1
• خیلی از عالمان علوم اجتماعی فساد را به نادیده انگاشتن، یا عدول از هنجارهای اجتماعی تعریف می‌کنند.
• آچام می‌گوید: «فساد، اقدامی است که از انتظارات هنجاری کل جامعه منحرف شده است، و با در نظر گرفتن اهداف شخصی، به عموم مردم ضرر می‌رساند».
• همین طور، تعریف فریزر می‌گوید: «از دیدگاهی جامعه‌شناختی، فساد شکلی از رفتار کجروانه است که با هدفِ رسیدن به منافع ویژه برای فرد (یا گروهی) خاص، و با تأسی به رفتارهای مغایر با عملکرد صحیح، انجام می‌شود. این رفتارها، با قاعده‌مندی‌های معمول در رفتارهای رسمی یا غیررسمی، در تناقض هستند و به همین دلیل، در فرایند آن‌ها، استانداردهای اخلاقی و معنوی جامعه را نادیده می‌گیرند».
• هر دوی این تعریف‌ها، کلاه‌برداری یا اختلاس یا دزدی و سرقت را هم در بر می‌گیرند. ولی واقع آن است که فساد یک اقدام دوجانبه است. مشکل اینجاست که تعاریف متعارف جامعه‌شناسان از فساد، اشعار مشخصی به آن‌چه فساد را متمایز می‌کند، یعنی «عنصر اجتماعی مبادله»، ارائه نکرده‌اند. به طور کلی، باید به تعریف‌هایی که بر اختلافات هنجاری بین «کنش‌های فردی» و «انتظارات دولتی» تأکید می‌کنند، و این اختلاف را هسته‌ی مرکزی مسأله می‌دانند، مشکوک بود. زیرا روح «مبادله» و ضوابط هزینه-فایده را نادیده می‌گیرند.
• کمی عمیق‌تر به پدیده‌های فساد نگاه کنیم، متوجه عمق انحرافی که در اثر این سوء تفاهم به وجود می‌آید می‌شویم؛ فساد، نوعی مبادله دوجانبه است. یک رفتارِ به شدت انحرافی، خیلی از اوقات، دقیقاً بر انتظارات جامعه منطبق می‌شود. این مسأله در مورد افرادی که رشوه به دست، به ادارات می‌روند، بسیار مشهود است. شاید یک عمل، توسط همگان پذیرفته شود، هر چند غیرقانونی باشد، و «قانون» را به عنوان «هنجارهای معیار و قطعی» در جامعه بشکند، ولی در عین حال، هنجارهای مربوط به جامعه و عموم را نشکند، و به تبع، با هیچ مقاومتی از سوی جامعه (یا بخش‌هایی از آن که با مسأله درگیرند) مواجه نشود، مگر آن زمانی که درک کنند این اقدام از لحاظ «عدالت مبادله» نامطلوب است.
• بنا بر این، در خیلی از کشورها، شاید یک رفتار غیرقانونی، براحتی پذیرفته شود، در حالی که در کشورهای دیگر، با همان قوانین، هتک قانون با واکنش‌های بسیار شدید مواجه شود.
░▒▓ 2
• این مطلب، در پی آن است تا به یک تلفیق نظری در موضوع فساد دست یابد. تلفیقی بین یک تلقی «نهادی» از یک سوی، و یک برداشت «نفع‌طلبانه» از سوی دیگر.
• از این قرار، فساد وقتی روی می‌دهد که شیوه‌های گوناگونِ عمل به هم آمیزند، و هنجارهای خاص‌گرا به جای هنجارهای عام‌گرا، در جهت منافع فردی یا گروهی مبنای عمل قرار گیرند.
• این تعریف، مآلاً اشاره به این نتیجه دارد که دامنه‌ی وسیعی از اقدامات مختلفی که تفاوت‌های ساختاری فراوانی نیز با هم دیگر دارند، با نام مشترک «فساد» خوانده می‌شوند، اما همه‌ی این اقدامات به خاطر «انحراف‌ها از هنجارها» روی می‌دهند. به علاوه، فساد، بر اساس اهداف دلخواه افراد انجام می‌گیرد، بنا بر این، اقداماتی که تحت اجبار و فشار و زور انجام می‌شوند، در این دسته جای نمی‌گیرند.
░▒▓ 3
• تحلیل فساد، باید در درجه اول، تفاوت‌های بین استانداردهای رفتاری که موجب اختلاف بین هنجارهای خاص‌گرا در مقابل هنجارهای عام‌گرا می‌شود را توضیح دهد.
• هنجارهای خاص‌گرا، برخاسته از گروه‌های اولیه یا ثانویه هستند. بنا بر این، نه در سطح شخصی ادعای بی‌طرفی می‌کنند، نه در سطح اجتماعِ محلی چنین ادعایی دارند. به عبارت دیگر، این هنجارها، شدیداً وابسته به شخص و موقعیت‌های مختلف اجتماعی هستند. هنجارهای خاص‌گرا، بندرت قواعد مشخصی دارند، چرا که خود را با زندگی روزمره اشخاص، تطبیق می‌دهند و اغلب، همه می‌دانند در چنین موقعیت‌هایی چه رفتاری باید بکنند. واکنش در برابر رفتار ناسازگار در چنین موقعیت‌هایی، نسبتاً واکنشی مستقیم است، و به همین خاطر، کنش‌گر در بین کنش‌ها و واکنش‌ها، متوجه می‌شود که از هنجارها و استاندارها تخطی کرده است.
• هنجارهای عام‌گرا، از گروه‌های سومین که ادعای بی‌طرفی شخصی و محلی می‌کنند و معمولاً هم قاعده‌مند هستند، برمی‌آیند. مانند هنجارهایی که در دین‌های جهان شمولی چون اسلام یا مسیحیت آمده است، یا قوانینی که امروزه در سراسر جهان، جهان‌شمول تلقی می‌شوند. آن‌ها، معمولاً توسط مراجع اقتدار وآتوریته‌های بیرون از متن جامعه، طراحی و «محافظت» می‌شوند، و آگاهانه اجرای آن‌ها دنبال می‌شود. اما واقعیت آن است که محافظت از این قوانین، مستلزم منابع اجتماعی بسیار گسترده‌ای است.
• هنجارهای عام‌گرا و خاص‌گرا، همیشه ارتباط ناقصی با هم دارند و هیچ‌گاه کاملاً بر هم منطبق نمی‌شوند. این، بدان خاطر است که حیطه و وسعت اعتبار آن‌ها با یکدیگر تفاوت‌های جدی دارد. بنا بر این، منازعاتی در «محل‌های برخورد» این دو نوع هنجار به وجود می‌آید. خصوصاً وقتی «سلسله مراتبِ ارزش‌ها»، روشن یا مورد توافق نباشد. در چنین تنازعاتی، شیوه‌های غربی معمولاً اولویت را به هنجارهای عام‌گرا می‌بخشند.
• به همین خاطر، در «جوامعِ در حالِ گذار» که از شیوه‌ی حکومت اقتدارطلب به سوی سیستم مدرن با ارزش‌های عام‌گرا در حال حرکت هستند، معمولاً منادیان اخلاقیات جدید، نخبگان پدرسالار قدیمی را متهم به فساد می‌کنند. اما همان‌طور که از توکویل یا دیلاپدوسا می‌توان آموخت، عکس این جریان نیز محتمل است. حتی بعضی از ساختارهای اجتماعی (مانند مافیای سیسیلی، تجار چینی و یا یاکوزای ژاپنی)که به فساد شهره‌اند، تمام جامعه‌ی بیرون از خود را فاسد می‌دانند. چنین چیزی در بسیاری از کشورهایی که «جهان سوم» نامیده می‌شوند، یا سیستم‌های اجتماعی متحجر و غیرعادی که خود دارای فسادی حیرت‌انگیزند نیز قابل مشاهده است. در این‌جا، فساد بیشتر به معنای «انحطاط» یا «سقوط» یک کشور، یا فرهنگ دانسته می‌شود و به معنای لغوی «پوسیدگی» یا «بدویت» استعمال می‌گردد.

صفحه 369 از 407