فیلوجامعه‌شناسی

مقالات و يادداشتهاي روز

بن‌بست‌گشایی‌جامعه‌شناختی‌ازحوزۀسیاسی14/ طرح گیدنز برای سیاست رادیكال توسعه

فرستادن به ایمیل چاپ

حامد ادامه مطلب...دهخدا


«برابر با هر گونه معیاری، شمال از تنظیم‌های كنونی به شدت سود می‌برد. ”منابع جهان سوم به همان اندازۀ دوران استعمار، به ارزانی در دسترس است، بدون آن‌كه هزینه‌های مدیریت خارجی در كار باشد“. برای در هم شكستن این بن‌بست، به یك برنامۀ اصلاحی همه‌جانبه‌تر كه هدفش تأمین مصلحت جهان سوم و نه جهان نخست باشد، نیاز داریم.
           «چنین برنامه‌ای، باید خود مفهوم توسعه به منظلۀ رشد اقتصادی را مورد تردید قرار دهد، ضمن آن‌كه مسائل عظیم ناشی از مسائل فقر جهانی را نیز از نظر دور ندارد. این برنامه باید با مدرنیته در چالش باشد، نه آن‌كه بكوشد در كجا آن را با موفقیت تعمیم دهد. خطوط این مبارزه هم‌اكنون تعیین شده‌اند: ”در یك جبهه، علم‌گرایی، توسعه‌گرایی و دولت‌گرایی را می‌بینیم كه با تأسیسات بزرگی همچون تكنولوژی مدرن و نهادهای سرمایه‌داری جهانی و قدرت دولت پشتیبانی می‌شود. در جبهه‌ای دیگر، مردم‌اند كه 30 درصد آن‌ها تا آنجا كه پروژۀ مدرن مطرح است، هیچ بختی ندارند و 70 درصد دیگر، كه بسیاری‌شان در نگون‌بختی آن‌ها سهیم‌اند و این پروژه را از جهت اخلاقی، اجتماعی و زیست‌محیطی تحمل‌ناپذیر می‌دانند“. ”نوع دیگری از توسعه“ به چه چیز می‌تواند شبیه باشد؟… این نوع متفاوت توسعه باید ویژگی‌های زیر را داشته باشد:

1. «باید مبتنی بر و در جهت تقویت اقدامات بازاندیشانه‌ای باشد كه جنبش‌های اجتماعی و گروه‌های خودیاری بومی هم اكنون در سراسر جهان در برخورد با نیروهایی كه زندگیشان را تغییر می‌دهند، به كار می‌برند؛…
2. «این نوع از توسعه به مسألۀ جلوگیری از خسارت به فرهنگ محلی و محیط زیست، توجه بنیادی دارد. مدرن‌سازی تقریباً در همه جا به همراه بسیاری از منافع آن پیامدهای زیانباری نیز داشته است؛ در بسیاری از موقعیت‌ها نمی‌توان انتظار داشت كه مدرن‌سازی بیشتر از پس این مسأله برآید، زیرا خود در ایجاد این مسأله مؤثر بوده است. یكی از نقطه‌های عمدۀ پیوند توسعۀ مبتنی بر سیاست رادیكال با محافظه‌كاری فلسفی، همین نكته است؛ محافظه‌كاری را در بسیاری از موارد باید به عنوان واكنشی عقلانی به جنبۀ مخرب مدرنیته به شمار آورد؛
3. «اینگونه توسعۀ مسائل سیاست حیاتی را برای سیاست رهایی‌بخش بسیار اساسی می‌انگارد و در خارج از این چهارچوب فعالیت نمی‌كند. رهایی‌بخشی را دیگر نمی‌توان با مدرن‌سازی ساده برابر انگاشت، بلكه نیاز به این دارد كه با مسائل سبك زندگی و اخلاقی برخوردی فعال داشته باشد. سخن گفتن از ”سبك زندگی“ در ارتباط با گرسنگان و فقیران جهان در آغاز شاید شگفت بنماید؛ ولی امروزه دیگر نمی‌توان با فقر به عنوان امری صرفاً اقتصادی برخورد كرد. مسألۀ ”چگونه زیستن“ در محیط جهانی‌شونده‌ای كه فرهنگ محلی و منابع زیست‌محیطی به باد داده می‌شوند، برای مردم فقیر اهمیت ویژه‌ای دارد. نبرد برای خودمختاری و خوداتكایی، مبارزه برای بازسازی فرهنگ محلی به عنوان شیوۀ عمده و گاه منحصر به فرد پرهیز از محرومیت و نومیدی محلی نیز به شمار می‌آید؛
4. «توسعۀ مورد نظر ما باید خوداتكایی و تمامیت اجتماعی را به عنوان وسیلۀ توسعه تقویت كند. خوداتكایی گه‌گاه ممكن است تقویت بازارها را در بر گیرد، ولی بیشتر بر بازسازی همبستگی‌ها و نظام‌های حمایتی محلی دلالت می‌كند. نمونه‌های توسعۀ مبتنی بر خوداتكایی، امروزه فراوان‌اند؛…
5. «توسعۀ مورد نظر ما دو سرچشمۀ متفاوت بحران اكولوژیستی را بازمی‌شناسد. جوامع ثروتمند با تشویق و یا دست كم روا داشتن الگوهای تولید و مصرف اسراف‌كارانه، فجایع زیست‌محیطی را به بار می‌آورند. عملكردهای زیست‌محیطی زیانبار مردم بسیار فقیر، بیشتر ثانوی و تدافعی‌اند. آن‌ها كه نسل‌ها تولید تجدیدپذیر داشته‌اند، همین كه جا به جا می‌شوند یا به حاشیه رانده می‌شوند، ناچار می‌شوند عملكردهای كوتاه‌مدت و مخرب‌تری را اقتباس كنند تا بتوانند ادامۀ حیات دهند. سرزنش كردن فقیران برای وضعیتی كه بیشترین را دیگران پدید آورده‌اند، كار بیهوده‌ای است. با این همه، در اینجا وضعیتی را می‌یابیم كه، به جز در كوتاه‌مدت، ثروتمندان و فقیران مصالح یكسانی دارند، زیرا منابعی كه نابود می‌شوند، غالباً جایگزین‌ناپذیرند؛
6. «بهبود جایگاه زنان در ارتباط با جایگاه مردان، یكی از بخش‌های بنیادی توسعه از نوع دیگر است. زنان كمتر از یك درصد ثروت جهان را در اختیار دارند و كمتر از ده درصد درآمد جهانی به آن‌ها می‌رسد؛ با این همه، دو سوم كار جهان را آن‌ها انجام می‌دهند.…در اینجا نیز سیاست رهایی‌بخش باید ملاحظات سیاست حیاتی را در نظر داشته باشد. زیرا در اینجا مسأله تنها قضیۀ دستیابی به برابری بیشتر میان دو جنس نیست؛ دگرگونی در مفهوم زنانگی و مردانگی و الگوهای رفتاری مربوط به آنها، هم مورد درخواست است و هم تقریباً در همه جای جهان اتفاق می‌افتد؛…
7. «مراقبت بهداشتی همیشه برای مردم بسیار فقیر مسأله‌ساز بوده است. توسعۀ مورد نظر ما باید بر ارجحیت مراقبت بهداشتی خودمختارانه تأكید ورزد؛ این نوع مراقبت بهداشتی هر چند پزشكی علمی غربی را نادیده نمی‌گیرد، ولی به محدودیت‌ها و گرایش‌های غیرسازندۀ آن نیز آگاه است. پزشكی علمی در مناطق بسیار فقیر را باید تنها به عنوان یكی از روش‌های برخورد با مسألۀ تندرستی و بیماری در كنار روش‌های دیگر در نظر آورد؛…
8. «خانواده بویژه برای زنان و كودكان غالباً سركوبگرانه است. با این همه، پیوندهای خانوادگی برای مردم بسیار فقیر در همه جای دنیا منبعی عاطفی و مادی فراهم می‌سازد كه هیچ نهاد دیگری نمی‌تواند در این زمینه با آن برابری كند. پیوندهای خانوادگی برای افراد بیمۀ اجتماعی فراهم می‌سازد و بویژه در روزگار سختی از آن‌ها حفاظت می‌كند؛…
9. «در خانواده و پهنه‌های دیگر، چنین الگوی توسعه‌ای باید نه تنها بر حقوق، بلكه بر مسؤولیت‌ها نیز تأكید می‌ورزد. به رسمیت شناختن حقوق رسمی و اساسی (مانند حقوق زنان و كودكان) به معنای تأكید بر الزام‌های همراه آن است. به راستی كه مسؤولیت همخوانی نزدیكی با خوداتكایی دارد؛…
10. «تظاهر به اینكه توسعۀ مورد نظر ما صرفاً از طریق محلی می‌تواند سازماندهی شود، رویكردی كوته‌بینانه است. چنین توسعه‌ای نیز به دخالت نهادهای بزرگی چون دولت و سازمان‌های بازرگانی و بین‌المللی نیاز دارد. به هر روی، این دخالت برای آن‌كه ماهیتی زایا داشته باشد، باید به درخواست‌های محلی حساسیت نشان دهد و از مصالح محلی حفاظت كند. بدون چنین حساسیتی، برنامه‌های توسعه می‌توانند به جای چاره كردن نابرابری‌های جهانی آن‌ها را تشدید نمایند» (صص.9 252.).

           «آیا این نوع توسعۀ متفاوت در ضمن تنها راهی نیست كه از طریق آن تا اندازه‌ای می‌توان بازسازی رفاه در شمال را به گونه‌ای سازگار با بهروزی روزافزون در جنوب انجام داد. آنچه كه در اینجا مطرح است، پدیدار شدن جامعۀ پساكمیابی است.…یك جامعۀ پساكمیابی از زمانی پدیدار می‌شود كه رشد اقتصادی مداوم زیانبار یا آشكارا مخرب گشته باشد؛ زمانی كه فرهنگ تولیدگرایی به گونۀ گسترده‌ای مورد تردید قرار گیرد و فشاری را در جهت تحقق ساخته و پرداختن نوع دیگری از ارزش‌های زندگی به بار آورد» (ص.259.).

...ادامه مروری به آنتونی گیدنز در فراسوی چپ و راست...
مآخذ:...

عوامل‌مؤثر‌بر‌شكل‌گيري‌وضعيت‌اجتماعي‌و‌فردي‌سكولار‌از‌ديدگاه‌قرآن‌کریم‌(5)/ ”کثرت“+”گرایی“=”بی‌دینی“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکترحامادامه مطلب...دحا‌جی‌حیدری/ الهام‌نصرتی


گزارش رساله پایان‌نامه/رتبه اول تحقیقات علوم انسانی تهران/جشنواره محقق حلی 1390

----------------------------------------
وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفاءَ وَ يُقيمُوا الصَّلاةَ وَ يُؤْتُوا الزَّكاةَ وَ ذلِكَ دينُ الْقَيِّمَةِ
كريمه 5: البینه/98
----------------------------------------

← اصلاح‌طلبان...
← اصلاح‌طلبان، ادعا می‌کردند که ”کثرت“ را دوست دارند، تا حدی که ”ایسم-ism“ و ”مکتب“ اصلی خود در سیاست را، به رسمیت شناختن ”کثرت“ معرفی می‌کردند. به این موضع مکتبی می‌گفتند: ”کثرت‌گرایی“(Plural+ism). البته معادل ”گرایی“ برای پسوند ”ism“ سبک و نارواست. ترجمه صحیح‌تر Pluralism، ”کثرت‌پرستی“ است نه ”کثرت‌گرایی“.
← ... ولی کاش راست می‌گفتند که اگر در این ادعا راستگو بودند، از آنچه کردند، برتر بود. عادت داشتند که هر مخالفی را به مثابه یک نقطه بحرانی، و یک استثناء از سر راه بردارند، و هنوز از این هوس خالی نشده‌اند.
← اما اگر مثل اصلاح‌طلبان نقش بازی نمی‌کردی، و واقعاً ”کثرت‌گرا“ بودی، و از امر به معروف و نهی از منکر به خود و دیگری، به بهانه کثرت‌گرایی سر باز می‌زدی، و هوس نداشتی که خود و دیگران را با برهان و فرقان، به راه راست هدایت کنی، آن وقت، بدان که فرجامی همچون اصلاح‌طلبان، یا بدتر از آن می‌داشتی...
← ... ”بی‌دین“ می‌شدی.
← در راه حق، پراكندگي و دوگانگي وجود ندارد، بلكه سراسر، وحدت و يگانگي است. این، یعنی ”دیدگاه توحیدی“، در مقابل ”کثرت‌پرستی“.
← جمله ”وَ ذلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ“ اشاره به آن است كه اصول ”توحيد خالص“ و ”نماز“ (توجه به خالق) و ”زكات“ (توجه به خلق) از اصول ثابت و پابرجاي همه اديان است، بلكه مي‏توان گفت اينها در متن فطرت آدمي قرار دارد. بنابراين، ريشه اين دستورات به صورت كلي در اعماق همه فطرت‌ها جاي دارد، لذا در متن تعليمات همه انبياي پيشين و پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم قرار گرفته است.
← از سوي ديگر، معناي ”اقامه دين“ حفظ آن است به اينكه پيروي‏اش كنند و به احكامش عمل نمايند، و الف و لام در كلمه ”الدين“ الف و لام عهد است، يعني آنچه به همه انبياء نامبرده وصيت و وحي كرده بوديم اين بود كه اين ديني كه براي شما تشريع شده پيروي كنيد، و در آن تفرقه ننماييد، و وحدت آن را حفظ نموده، در آن اختلاف نكنيد. در قرآن مجيد ظلمت به صيغه ”جمع“ آورده شده (ظلمات) و نور، به صيغه ”مفرد“ و اين اشاره به آن است كه در راه حق، هيچ گونه پراكندگي و دوگانگي وجود ندارد، بلكه سراسر، وحدت و يگانگي است. مسير حق، مانند خط مستقيمي است كه ميان دو نقطه كشيده شود كه هميشه يكي است و تعدد در آن ممكن نيست. ولي باطل و كفر، مركز انواع اختلاف‌ها و پراكندگي‌هاست حتي اهل باطل در باطل خود هماهنگ نيستند و وحدت هدف ندارند درست مانند خطوط انحرافي است كه در ميان دو نقطه كشيده مي‌شود كه تعداد آن در دو طرف ”خط مستقيم“ بي‏شمار و نامحدود است.
← بر همه مردم واجب است دين خدا را به طور كامل به پای دارند، و در انجام اين وظيفه تبعيض قائل نشوند، كه پاره‏اي از احكام دين را به پای دارند، و پاره‏اي را رها كنند. و اقامه كردن دين عبارت است از اينكه به تمامي آنچه كه خدا نازل كرده و عمل بدان را واجب نموده ايمان بياورند.
← تنها دين، توحيد است كه قادر به اداره جامعه و سوق دادن آن به سوي سر منزل سعادت است، و آن، تنها دين محكمي است كه دچار تزلزل نگشته، تمامي معارفش حقيقت است و بطلان در آن راه ندارد، و همه‏اش رشد است و ضلالتي در آن يافت نمي‏شود، و ليكن بيشتر مردم به خاطر انس ذهني كه به محسوسات دارند، و به خاطر اينكه در زخارف دنياي فاني فرو رفته‏اند، و در نتيجه سلامت دل و استقامت عقل را از دست داده‏اند، اين معنا را درك نمي‏كنند. آري، اكثريت مردم را كساني تشكيل مي‌دهند كه همه همشان زندگي ظاهر دنيا است و از آخرت روي گردانند.
← انسان تا زماني كه در مسير فطرت راه مي‏رود و بر طبق نواميس خلقت قدم بر مي‏دارد حق را حق و سعادت را سعادت و خلاصه هر چيز را آن طور كه هست مي‏بيند، و در نتيجه جز در برابر حق گردن نمي‏نهد، و جز براي راستي و درستي خاضع نمي‏شود، و جز چيزهايي را كه خير و سعادتش در آن است اراده نمي‌كند، اين فطرت آدمي است كه اگر توفيق هم رفيق شد و انسان به راه هدايت افتاد، سعي مي‌كند تمامي مقاصد خود را با مصداق حقيقيش تطبيق دهد، مثلاً در عبادت كه يكي از مقاصد اوست جز خدا را كه مطلوب و مقصود حقيقي اوست و بندگي در برابر او مصداق حقيقي عبادت است نمي‏پرستد، و جز حيات دائمي كه سعادت مطلوب او است طلب نمي‌كند.
← اما اگر توفيق رفيقش نشد، و در نتيجه از راه، پرت و منحرف گرديد، دلش از حق به سوي باطل، و از خير به سوي شر، و از سعادت به سوي شقاوت بر مي‏گردد، آن وقت است كه هواي نفس را معبود خود گرفته و شيطان را مي‏پرستد، براي بت‏ها سر فرود مي‏آورد، از عالم ملكوت چشم پوشيده دل به دنيا مي‏بندد، و چشم به زخارف مادي آن مي‏دوزد.
← چنين كسي عقيده‏اش نسبت به هر عملي كه انجام مي‌دهد اين است كه همين طور بايد آن را انجام داد، و خيال مي‌كند كه در عمل خود راه راست را يافته است، در نتيجه، باطل را به عنوان حق، و شر و شقاوت را به خيال خير و سعادت اخذ مي‌كند، و در عين اينكه فطرتش سالم و محفوظ است، در مقام عمل، فطرت خود را با غير آن تطبيق مي‌دهد. خداي تعالي در اين باره مي‌فرمايد: ”يا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلي‏ أَدْبارِها“ (نساء/47).
← محال است كسي باطل را با اعتراف به باطل بودنش پيروي كند، و شقاوت را با علم به اينكه شقاوت و خسران است طلب نمايد، هم چنان كه در اين باره نيز فرموده: ”فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ“ (روم/30).
← و اين، نه تنها انسان است كه چنين نمي‌كند، بلكه هيچ علت و سببي جز غايتي را كه سازگار با طبع اوست هدف همت قرار نمي‏دهد، و جز كارهايي كه خير و سعادتش را تامين كند مرتكب نمي‏شود، و اگر هم احيانا به انساني يا سببي از اسباب ديگر برخوريم كه بر خلاف اين قاعده عملي را انجام داده يا اثري را از خود نشان داده است بايد اين برخورد خود را سطحي دانسته و آن را تخطئه كنيم (ترجمه الميزان، ج.8، ص.97).
       

• بهره‌ي 6 عدم اقامه دين و اجرا ننمودن تمام و كمال احكام و قواعد ديني، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق مي‌دهد.
• بهره‌ي 7 تفرقه در دين، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق مي‌دهد. براي رويارويي با تفرقه در دين بايد به فطرت پاك و مهذب دست آويخت و قرآن را كه كتاب هدايت است با آن فهميد. قرآن را به بديهياتي فهميد كه همه فطرت‌هاي بشري آنها را تصديق مي‌كنند و نه به امور آكنده از شبهه. اگر مردم بكوشند دين را به تجربيات شخصي خود بيالايند، قطعاً درك‌ها و قرائت‌ها از دين به كثرت تجربيات افراد متكثر خواهد شد. اين، در حاليست كه قرآن تأكيد دارد كه دين را بايد سازگار با فطريات، يعني همان چيزي كه بين همه انسان‌ها مشترك است فهم كرد.

← تا کنون، هفت رهنمود از قرآن کریم آموختیم. صد و هفتاد و هشت رهنمود دیگر باقیست. تا پایان ساخت این الگو برای فهم عوامل بی‌دینی با ما همراه باشید...
هوالعلیم

”تقدير پيشكش“...

فرستادن به ایمیل چاپ

حامد ادامه مطلب...دهخدا


• «تقدیر پیشكش»...
• «تقدیر پیشكش»، آیا آنان كه روی سرویس فوق‌العادۀ «اخلاق»، «انصاف»، «حقوق بشر»، «كرامت انسان» و… پیكار می‌فرمایند، اكنون و پس از دوازده اسفند نود، آماده‌اند كه از متهمین به تقلب هشتاد و هشت عذرخواهی كنند؟
• بعضی وقت‌ها، آدمی در مراحلی قرار می‌گیرد كه ظرفیت شنیدن حرف حق در او بالا می‌رود، گویی گاهی سیلی‌های روزگار انسان را به هوش می‌آورد و دنیا را واقعی‌تر از آنچه كه فكر می‌كند می‌بیند؛ كسی كه در اوج اقتدار گزاف است و یا خود را در اوج اقتدار می‌یابد، بعید است كه نصیحت و دلسوزی در او اثر كند. او مرتب بالاتر می‌رود و هزینه‌های سقوط خود و شدت شكستن استخوان خویش را بالا می‌برد، ظاهراً چنین شرایطی اصلاً برای بحث و گفتگو و انتقاد مناسب نیست، طرف انتقاد یا خود باید پایین بیاید و صاف و ساده زمین بنشیند و طالب حقیقت شود و یا روزگار باید او را پایین بیاورد و نعمت بزرگ شنیدن حقیقت را ارزانیش كند، گویند از این منظر بلاها نعمتند؛ اگر انسانها اهل عبرت باشند.
• «آقایان»، از یک هفته مانده به انتخابات هشتاد و هشت، هر چه در چنته داشتند رو كردند و مافی‌الضمیر آن چنته و دوری «از اخلاق و آئین» را عریان نمودند. سخن اصلی مربوط به همان زمانی است كه دفتر این ماجرا گشوده شد و تصور رفت كه چنین ابزاری برای هجو اصول و منكوب ساختن قضاوت و كورسوی عدالت در این ملك مناسب است. در آن زمان، همۀ باورها و توان‌ها و ظرفیت‌های این «آقایان» به كار گرفته شد تا حتك حرمت كنند.
• همان زمان، بودند دلسوزانی كه گفتند كه پایه‌های این هجوم سست و بی‌بنیاد است، و نمی‌توان روی آن قصری از آرزوی اصلاح‌طلبانه بنا نهاد؛ مطابق معمول داستان عشق و عاشقی و مستوری و مستی! نگذاشت كه به اندازه خردلی از نصیحت ناصحان بهره گیرند و تاختند و تاختند و تاختند.
• آیا این همه، كافی نیست كه آقایان محترم در اندیشه‌ها و تاكتیك‌های خود كمی تردید كنند؟ البته مخاطبان بهتر می‌دانند كه عمق این ماجرا خیلی بیشتر از اشارات بالاست، ولی اگر طول و عرض این داستان همین باشد، هر جناحی در هر جای عالم را به تفكر و حتی انزوا و بازسازی می‌كشاند.

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 23 اسفند 1390 ساعت 11:42

امیل دورکیم: دفاع از ”جمهوری“

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت ادامه مطلب...آزاد


• اهمیت نقش دولت در همبستگی اجتماعی که ابتدا در کتاب «خودکشی» آمده بود، در «اخلاق حرفه‌ای و اخلاقیات مدنی» بسط یافت. این مسأله، بایستی مرتبط با دولت باشد، چون دولت است که به عنوان مهم‌ترین پیکرۀ جمعی در اجتماع سیاسی شناخته می‌شود و موظف به ارتقاء مساوات، عظمت انسانی و خومختاری است.
• دورکیم با اصرار بر نقش دولت، مفهوم بدواً انتزاعی وجدان جمعی را به منش فردی بدل می‌کند.
• صورتبندی دورکیم، از دولت جالب است. دولتی که به لحاظ اقتصادی لیبرال، و به لحاظ فرهنگی متعهد و محدودکننده است، و چقدر این الگو با الگوی نیرومند لیبرالیسم تاچریستی منطبق است. به زعم او این صورت از آگاهی جمعی تبلور یافته، نمی‌تواند در حمایت اقتصاد عمومی یا علایق طبقاتی نقشی ایفا نماید، زیرا نقش اصلی آن پروراندن اخلاق جمعی جامعه و بالاترین ایده‌آل استقلال فردی، دموکراسی و عدالت اجتماعی است.
• پس، در مجموعه سخنرانی‌هایی که منتهی به تألیف «اخلاق حرفه‌ای و اخلاقیات مدنی» شد، یک چیز دیگر نیز جدید است و آن اینکه پرورش اخلاق جمعی جامعه، دیگر نمی‌تواند کارکرد انحصاری تقسیم کار اجتماعی قلمداد شود، بلکه دولت «لیبرال-محافظه‌کاری» که او فرموله می‌کند، عامل انضمامی پیشبرد اخلاق جمعی است.
• دورکیم در ادامه بررسی خود درباره دولت، طی سخنرانی‌هایش درباره‌ی «جامعه‌شناسی به مثابه اخلاق و حقوق»، نشان می‌دهد که قوانین رومی با قوانین سایر جوامع باستانی تفاوت دارند که در آن‌ها دولت، یا به صورت پادشاهی یا اریستوکراسی یا دموکراسی است، و این تفاوت برمی‌گردد به چیستی وظیفه‌ی شهروندی و مسؤولیت حرفه‌ای.
• او صورت‌ها و کارکردهای حقوق و نظم عمومی، قرارداد و حقوق مالکیت و نظام‌های تجارت روم و اصناف تولیدی را مورد بررسی قرار می‌دهد. دورکیم با تبعیت از منتسکیو و ارسطو، معتقد است که حقوق رومی، نه در چهارچوب پادشاهی می‌گنجد، نه آریستوکراسی و نه دموکراسی، بلکه حقوق رومی، متضمن «جمهوری» است.
مآخذ:...

بن‌بست‌گشایی‌جامعه‌شناختی‌ازحوزۀسیاسی13/مسائل‌اساسی‌امروز: دولت‌رفاه

فرستادن به ایمیل چاپ

حامد ادامه مطلب...دهخدا


░▒▓ خاستگاه دولت رفاه
«اواخر سدۀ هفدهم به بعد، ”گفتمان راجع به فقیران“ در كشورهای صنعتی، در جهت یكپارچگی ملی و توسعۀ ثروت ملی بود. ”فقر“ به عنوان وضعیت محرومیت از منابع تعریف نمی‌شد، بلكه در رابطه با نیازهای صنعت پدیدار شده بود؛ اصطلاح ”سختكوشی“، ”كار مولد“ را با دیدگاه خاصی دربارۀ زندگی مرتبط می‌ساخت. فقیران آنهایی بودند كه نمی‌توانستند یا نمی‌بایست كار كنند. پیوند بینوایی و فقدان آموزش اخلاقی، بسیار آشكار می‌نمود.…هدفمندی اخلاقی نیز به نوبۀ خود با رفاه اجتماعی ارتباط یافته بود» (صص.7 216.).

«دولت رفاه از تحول آنچه كه كلاوس اوفه پرولتاریاسازی ”فعال“ در برابر گونۀ ”منفعل“ آن نامیده، سرچشمه گرفته است. پرولتاریاسازی منفعل همان كوتاه كردن دست انبوهی از مردم از مشاغل كشاورزی یا روستایی است، در جایی كه این فراگرد به خواست آن‌ها نبوده و یا با مقاومت آن‌ها روبرو شده باشد. ولی پرولتاریاسازی فعال یا همان اشتیاق به ورود به عرصۀ قرارداد كار، لزوماً‌ از نوع منفعل آن سرچشمه نگرفته بود. دخالت دولتی عامل اصلی پیوند صورت‌های فعال و منفعل پرولتاریاسازی بود؛ در اینجا مقطعی را می‌یابیم كه در آن ”مدیریت دولتی“ آغاز به دگردیسی به ” دولت رفاه“ كرده بود.…دولت رفاه محصول این تشخیص برخی از مأموران دولتی و سرمایه‌داران بود كه سیاست اجتماعی به محافظت افراد در موقعیت‌های غیربازاری نیاز دارد، جایی كه در آن بیشتر منابع سنتی حمایت از بین رفته بود» (صص.8 217.).

خاستگاه‌های ساختاری دولت رفاه:

1. «آغازه‌های نهادهای رفاهی را باید در كوشش برای ایجاد جامعه‌ای جست كه در آن، كار یا همان كار دستمزدی در صنعت، نقش اساسی و شاخصی داشته باشد؛…
2. «دولت رفاه همیشه یك دولت ملی بوده است؛…
3. «دولت رفاه از همان آغاز تا این روزگار، با مدیریت مخاطره سر و كار داشته است؛ (صص.8 217.).

░▒▓ تنگناهای دولت رفاه
«این مسائل بر هر یك از ”مضامین“ بنیادی دولت رفاه» یعنی «كار، همبستگی و مدیریت مخاطره، تأثیر دارند. بیشتر مفسرانِ تنگناهای دولت رفاه. بر دو عامل كار و همبستگی تأكید ورزیده‌اند، ولی من می‌خواهم بر اهمیت بنیادی عامل سوم تأكید كنم؛…
كار: «دولت رفاه یكی دانستن كار با اشتغال دستمزدی در بازار كار، را بدیهی می‌شمرد و حتی تقویت می‌كرد؛ و از همین روی، خانوادۀ پدرسالاری را اصل مسلم می‌دانست. دستیابی به اشتغال كامل كه یكی از مهمترین هدف‌های هواداران سوسیالیست نظام‌های رفاهی بوده است، به معنای اشتغال مردان بود. این نوعی الگو بود كه كار را سرنوشت مردان و خانه‌داری را سرنوشت زنان می‌دانست. این الگو متعلق به زمانه‌ای بود كه هویت‌های جنسی هنوز با چالش بازاندیشانه روبرو نشده بودند و كارِ ”غیر معیار“ از جمله كار خانگی، در تعریف‌های رسمی به هیچ روی كار به شمار نمی‌آمد. با ورود زنان به تعداد فراوان به عرصۀ كار دستمزدی و نیز با پیدایش جامعه‌ای كه مركزیت صنعت در آن مورد تردید قرار گرفته است، چنین نظام‌هایی از رده خارج شده‌اند» (صص.3 222.)؛… همچنین «امروزه الگوی كارگر ثابت تمام‌وقت با حملۀ یك رشته شیوه‌های رقیب سازماندهی كار، مانند رواج كار نیمه‌وقت، خروج از كار به صورت داوطلبانه، خوداشتغالی و كار كردن در خانه، روبرو شده‌است.
«پیوند سیاست‌های رفاهی با تحكیم دولت ملی، به ندرت مورد تحلیل همه جانبه قرار گرفته است.… دولت رفاه دولت ملی یكپارچه‌ای بود كه در آن ”شركت‌گرایی“ سطح همبستگی ملی را بالا می‌برد و نیز آن را مسلم فرض می‌كرد. دورۀ نوین جهانی شدن نه تنها مبنای اقتصادی دولت رفاه، بلكه پایبندی شهروندانش را به برابر انگاشتن ثروت با ثروت ملی، به چالش می‌كشد. دولت دیگر كمتر می‌تواند بر زندگی اقتصادی نظارت مؤثری داشته باشد؛ در ضمن ظرفیت‌های حاكمیت ملی بر اثر آمیزه‌ای از جهانی شدن و بازاندیشی اجتماعی، تضعیف شده‌اند.
«یكی از آشناترین فرضیه‌های راجع به فشارها و تنگناهای دولت رفاه، این استدلال است كه این دولت با موفقیت‌های خودش تضعیف شده است. به سخن دیگر، هر گاه كه فضای اقتصادی تیره و تار می‌شود، آنهایی كه بیشتر از همه سود می‌برده‌اند، برای محافظت از موضعی كه به دست آورده‌اند، بر ضد گروه‌های آسیب‌پذیرتر به حركت درمی‌آیند. شورش ”مالیات‌دهندگان“ طبقۀ متوسط، از تمایل خودخواهانۀ آن‌ها برای محافظت از شیوه زندگی آسودۀشان سرچشمه می‌گیرد؛ بدین‌سان، گروه‌های طبقۀ متوسط همان دستی را كه در آغاز تغذیه‌شان كرده بود، گاز می‌گیرند. در نتیجۀ گسترش وسیع سرمایه‌داری رفاهی، بیشتر جمعیتی كه در جوامع توسعه‌یافته زندگی می‌كنند از سطح بالایی از زندگی برخوردارند. اعضای وابسته به این اكثریت می‌توانند از خیر تسهیلات رفاهی كه آن‌ها را به اینجا رسانده است بگذرند و یا دیگر به این تسهیلات نیاز ندارند. آن‌ها همان چیزی را می‌سازند كه گالبرایت ”اكثریت خشنود یا اكثریت انتخاب‌كنندۀ خرسند و یا فرهنگ خشنودی“ نامیده است: ”اكثریت خشنود تصور می‌كند كه آینده را به گونۀ مؤثری تحت تسلط شخصی خود دارد. تنها در صورتی كه تهدید یا امكان تهدیدی رفاه كنونی و چشم‌انداز آیندۀشان را در مخاطره اندازد، یا دولت و یا افراد به ظاهر كم شایسته‌تر در صدد دخالت یا تهدید به دخالت در نیازها یا تقاضاهای‌شان برآیند، خشم آن‌ها آشكار می‌شود. به راستی كه خودبینی روحیۀ نظارت كننده و بی‌گمان حاكم بر اكثریت خشنود است“.…
«این قضایا با دگرگونی‌های بنیادی در نظام طبقاتی در یك سطح گسترده‌تر همراه‌اند؛

1. «طبقه در بیشتر موارد، دیگر به عنوان طبقه تجربه نمی‌شود، بلكه خود را به صورت محدودیت‌ها و ”فرصتها“یی نشان می‌دهد كه از انواع منابع سرچشمه می‌گیرند. طبقه انفراد پیدا كرده و از طریق ”سرگذشت“ فردی بیان می‌شود و نیز بسیار كمتر از گذشته به گونه‌ای دسته‌جمعی تجربه می‌شود؛
2. «فرد نه تنها به عنوان تولید كننده، بلكه به صورت مصرف‌كننده نیز با نظام طبقاتی ارتباط برقرار می‌كند. سبك زندگی و سلیقه كه به شیوه‌ای فعالانه از سوی افراد و گروه‌ها به كار بسته می‌شوند، به اندازۀ جایگاه افراد در سامان تولید، به نشانه‌های آشكار تمایز اجتماعی تبدیل شده‌اند؛
3. «مسائلی كه ممكن است از عوامل طبقاتی سرچشمه گرفته یا از آن‌ها به شدت تأثیرپذیرفته باشند، امروزه به گونه‌ای ”جانبی“ ادراك می‌شوند و نه به صورت ”افقی“. این مسائل به عنوان اموری كه از گذشته سرچشمه گرفته باشند تجربه نمی‌شوند، بلكه در نتیجۀ شرایطی در نظر گرفته می‌شوند كه بر یك فرد یا گروه در یك زمان خاص تأثیر می‌گذارند. ”تسمۀ انتقال نسلی“ طبقۀ از هم گسیخته شده است. این هرگز به آن معنا نیست كه زمینۀ طبقاتی افراد بی‌ارتباط با بخت‌های زندگی‌شان گشته است. به هر روی، از آنجا كه اكنون فرزندان به ندرت شغل والدین‌شان را ادامه می‌دهند و ممكن است از زمینه‌های كاری والدین‌شان تقریباً هیچ اطلاعی نداشته باشند، تجربۀ آن‌ها چیز جدیدتری به نظر می‌رسد؛
4. «پس، طبقه كمتر از گذشته یك ”تجربۀ مادام‌العمر“ است. درصد بالایی از آدم‌هایی (بویژه مردان) كه در یك مقطع زمانی در مشاغل یقه آبی كار می‌كنند، می‌توانند انتظار داشته باشند كه در آینده به مشاغل یقه سفید دست یابند. بسیاری از مردم نیز ممكن است و در نتیجۀ دورانی از بیكاری تحمیلی با گسست‌هایی در ادامۀ مشاغل‌شان روبرو شوند. بیكاری تنها بر كسانی كه در رده‌های پایین طبقاتی كار می‌كنند، تأثیر نمی‌گذارد. با توجه به رقابت اقتصادی جهانی شده و شتاب گرفتن جریان نوآوری تكنولوژیك، تجربۀ آدم اضافی بودن در عرصۀ نیروی كار، در همۀ مشاغل عمومیت یافته است؛
5. «با وجود رشد اقتصاد ثانوی، مسألۀ در داخل یا خارج از بازار كار بودن، امروزه بیشتر از گذشته اهمیت دارد. شبكه‌های حمایتی غیراقتصادی، مانند منابع حمایت سنتی همچون گروه‌های خویشاوندی یا زناشویی و حتی دولت، نمی‌توانند از پس این مسأله برآیند. ”فقرای جدید“ كسانی‌اند كه موقعیت ضعیفی در بازار كار دارند یا یكسره از آن بیرون رانده شده‌اند» (صص.30 222.).

«طبقه به معنای كنش جمعی دیگر مطرح نیست، ولی نفوذ آن در تقسیم‌بندی‌های اجتماعی دیگری كه كانون تنش‌های اجتماعی بالفعل و بالقوه‌اند، به شدت احساس می‌شود. این تنش‌ها بر چهار ضلع نمودار ساختاری الماسی» كه ذیلاً ترسیم می‌شود «تمركز دارند. این تنش‌ها استعداد این را دارند كه سامان اجتماعی را در هم شكنند، و به اندازۀ كشمكش‌های طبقاتی پیشین تهدید كننده‌اند، البته به شیوه‌ای كاملاً‌ متفاوت» (ص.299.). چنین تنش‌هایی در خطوط پیوند چهار حوزۀ نهادی كه سنت‌زدایی را تجربه می‌كنند، رخ می‌دهند؛ این تنش‌ها نوعی الماس ساختاری را به شكل زیر می‌سازند: (ص.268.)

 «یك زندگی دراز آهنگتر دلالت‌های مهم و مستقیمی برای هر یك از سه حوزۀ دیگر الماس ساختاری ما دارد. روابط نوین و گسست‌های احتمالی میان نسل‌ها، به همان اندازۀ دگرگونی‌های تأثیرگذار بر زناشویی و رابطۀ جنسی بر خانواده تأثیر می‌گذارند، هر چند كه نمی‌توان از اهمیت بنیادی این دو چشم‌پوشی كرد. با پیشرفت سنت‌زدایی در حوزۀ زندگی خانوادگی، خانواده‌های بازتركیب شده، نه تنها از طریق طلاق و زناشویی دوباره بلكه در نتیجۀ پیوندهای نوپدید میان نسل‌ها، پدید می‌آیند. در اینجا نیز آن چیزی كه به فراگرد از هم پاشیدگی می‌ماند و مسائل رفاهی به بار می‌آورد، از دیدگاه سیاست زایا، منعكس كنندۀ امكاناتی برای بازآفرینی همبستگی‌های خانوادگی است. امروزه چهار نسل و گه‌گاه پنج نسل همزمان با هم زندگی می‌كنند؛ در اینجا شواهد فراوانی از صورت‌های نوپدید پیوندهای میان نسلی دیده می‌شوند كه از این موقعیت تاریخی بی‌سابقه پدید آمده‌اند» (ص.273.). «برنامه‌های سیاسی زایا و مربوط به آدم‌های سالمند، لزوماً طول عمر را افزایش نمی‌دهند، ولی آدم‌های مسن را به عنوان افراد سهیم در راه حل تنگناهای رفاهی كنونی می‌بیند و نه صرفاً‌ كسانی كه به ایجاد این تنگناها كمك می‌كنند» (ص.271.).

«یكی از مهمترین ضعف‌های ساختاری دولت رفاه پس از جنگ جهانی دوم، در رابطۀ ظریف میان ارتقای سطح كارآیی اقتصادی و كوشش‌هایی در جهت بازتوزیع منابع، نهفته است. نظام‌های رفاهی ثابت كرده‌اند كه نه تنها در بازتوزیع ثروت و درآمد چندان موفق نیستند، بلكه خود دولت رفاه تا اندازه‌ا وسیله‌ای شده است برای پیشبرد منافع یك طبقۀ متوسط دامنگستر. آشتی طبقاتی دولت رفاه مستقیماً در جهت آشتی سرمایه با طبقۀ كارگر نبود، بلكه نوعی مصالحه بود كه بخش‌های میانی سامان اجتماعی را تحكیم می‌كرد.
«بازتوزیع یك اصطلاح مبهم است. برابر با برداشت سوسیالیست‌ها، این واژه به كاهش نابرابری اقتصادی راجع است. دولت رفاه در دستیابی به این هدف، چندان موفق از كار درنیامده است، بیشتر به این دلیل كه تنها طبقۀ متوسط از برنامه‌های اجتماعی دولت رفاه سود برده است. فقر بیشتر نه به خاطر بازتوزیع منابع از مردم مرفه‌تر به آدم‌های فقیر، بلكه به این دلیل تخفیف یافته است كه ثروت در جوامع صنعتی در كل افزایش یافته و در نتیجه سطح زندگی همگانی را بالا برده است». در عین حال، «بازتوزیع می‌تواند به سهیم شدن در مخاطرات نیز اشاره داشته باشد. در اینجا است كه موفقیت‌های دولت رفاه از همه چشمگیرتر بوده‌اند. دستاوردهای مؤثر برنامه‌های دولت رفاه، تعمیم بیمۀ اجتماعی در سراسر عمر بوده است. این موفقیت بسیار واقعی و مهم است» (صص.8 237.).

░▒▓ مسألۀ محرومیت و طبقۀ محروم (طبقۀ فقیر جدید)

ادامه...

ادامه مطلب...

عوامل‌مؤثر‌بر‌شكل‌گيري‌وضعيت‌اجتماعي‌و‌فردي‌سكولار‌از‌ديدگاه‌قرآن‌کریم‌(4)/ احوال‌تسلیم‌حق

فرستادن به ایمیل چاپ

دکترحامدحا‌جی‌حادامه مطلب...یدری/ الهام‌نصرتی


گزارش رساله پایان‌نامه/رتبه اول تحقیقات علوم انسانی تهران/جشنواره محقق حلی 1390

← گفتیم که حقیقت دینداری، از دیدگاه مصحف شریف فرقان کریم، ”اسلام“ و ”تسلیم“ است، و لاجرم، حقیقت بی‌دینی،... خب معلوم است،...
← امير مؤمنان علي علیه السلام، در گفتاري كه در كلمات قصار نهج البلاغه نقل شده، حقيقت ”تسلیم“ را ضمن بيان عميقي روشن فرموده است:

----------------------------------------

لَاَنسبن‌الاسلام‌نسبة‌لم‌ينسبها‌احد‌قبلي:‌الاسلام‌هو‌التسليم،‌و‌التسليم‌هو‌اليقين،‌و‌اليقين‌هو‌التصديق،‌و‌التصديق‌هو‌الاقرار، ‌و‌الاقرار‌هو‌الاداء‌و‌الاداء‌هو‌العمل‏.
        (نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه 125؛ و اصول كافى، ج.2، ص.45 با كمى تفاوت‏)
----------------------------------------

← در اين عبارت، امام علي علیه السلام مي‌فرمايند: مي‏خواهم اسلام را آن چنان تفسير كنم كه هيچ كس نكرده باشد، سپس شش مرحله براي اسلام بيان فرموده است.
← نخست مي‌فرمايد: اسلام همان تسليم در برابر حق است،...
← سپس اضافه مي‌كند “تسليم” بدون يقين ممكن نيست (زيرا تسليم بدون يقين، تسليم كوركورانه است، نه عالمانه). ...
← بعد مي‌فرمايد: يقين هم، تصديق است (يعني تنها علم و دانايي كافي نيست، بلكه به دنبال آن، اعتقاد و تصديق قلبي لازم است). ...
← سپس مي‌فرمايد: تصديق همان اقرار است (يعني كافي نيست كه ايمان تنها در منطقه قلب و روح انسان باشد، بلكه با شهامت و قدرت بايد آن را اظهار داشت). ...
← سپس، اضافه مي‌كند: اقرار همان انجام وظيفه است (يعني اقرار تنها گفتگوي زباني نيست بلكه تعهد و قبول مسؤوليت است)؛ ...
← و در پايان مي‌فرمايد: انجام مسؤوليت، همان عمل است (عمل به فرمان خدا و انجام برنامه‏هاي الهي)، زيرا تعهد و مسؤوليت، چيزي جز عمل نمي‏تواند باشد، و آنها كه نيروي خود را در گفتگوها، طرح‌ها، جلسات و انجمن‌ها و مانند آن صرف مي‌كنند و فقط حرف مي‏زنند، نه تعهدي را پذيرفته‏اند، و نه مسؤوليتي و نه از روح اسلام آگاهي دارند”.
← اين، روشن‏ترين تفسيري است كه براي اسلام در تمام جنبه‏ها مي‏توان بيان كرد (تفسير نمونه، ج.2، ص.471).
       

o بهره‌ي 2: تسليم و تعبد كوركورانه و نه عالمانه، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق مي‌دهد. افراد در يك جامعه براستي ديندار، بايد اصول عقايد خود را چنان مستحكم بنا كنند كه با يقيني بيش از آنچه از تجربه شخصي خود يا آزمون علمي دانشمندان به دست آمده، به درستي دستورات دين خود معتقد باشند.
o بهره‌ي 3: اگر اعتقادات ديني به حدي سست باشد كه افراد پايبندي و استقرار لازم براي ابراز آن را نداشته باشند، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق مي‌دهد.
o بهره‌ي 4: اگر اعتقاد ديني به ايجاد احساس مسؤوليت و تعهد در افراد در قبال تحقق عقايد، دستورات و اعمال ديني منجر نشود، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد به سوي وضعيت سكولار تمايل مي‌يابند. خصوصاً افراد ديندار بايد خود را در قبال جامعه، سياست، رفتار صالح ديگران مسؤول بدانند. اگر در جامعه كم كم شرايطي پيش آمد كه در آن، افراد به سرنوشت جامعه و ديگران اهميت ندادند و بيشتر به فكر شرايط و اقتضائات خود بودند، آن جامعه به سوي وضعيت سكولار سوق مي‌يابد.
o بهره‌ي 5: اگر اعتقادات ديني در حد عقيده و اظهار بماند، ولي مردم عملاً به آن ملتزم نباشند و از دستورالعمل‌هاي ديگري براي هدايت زندگي خود استفاده كنند، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد به سوي وضعيت سكولار سوق مي‌يابند.

← تا کنون، پنج رهنمود از قرآن کریم آموختیم. صد و هشتاد و چهار رهنمود دیگر باقیست. تا پایان ساخت این الگو برای فهم عوامل بی‌دینی با ما همراه باشید...

آخرین بروز رسانی در شنبه, 20 اسفند 1390 ساعت 23:46

بن‌بست‌گشایی‌جامعه‌شناختی‌ازحوزۀسیاسی12/مسائل‌اساسی‌امروز:دموكراسی

فرستادن به ایمیل چاپ

حامد ادامه مطلب...دهخدا


«چرا امروزه دموكراسی كم و بیش در سطح جهانی محبوب گشته است؟…در پاسخ به پرسش نخست دو رهیافت متضاد را می‌توان پیدا كرد؛…

1. «رهیافت متعارف:…این همان نظر فرانسیس فوكویاما است؛… آنچه كه امروزه رهیافت متعارف دموكراسی را متمایز می‌سازد، این است كه این رهیافت تنها با فروپاشیدگس كمونیسم متعارف گشته است؛ و این رهیافت برای كمك به تبیین همین فروپاشیدی به كار می‌رود.…این تبیین را می‌توان نوعی نظریۀ دموكراسی به شمار آورد كه می‌خواهد جبران مافات كند. این نظریه می‌گوید كه انقلاب‌های اروپای شرقی برای آن رخ داده بودند كه كمونیسم به گونه‌ای ناپذیرفتنی اقتدارگرا گشته بود و ناكارآمدی اقتصادی‌اش را نشان داده بود. نیازی به این نبود كه به كمونیسم از بیرون حمله شود، زیرا خودش از درون به اندازۀ كافی خرد شده بود؛
روایت فوكویاما از این نظر متعارف، از جسارت و شدتی برخوردار است كه تبیین‌های رقیب دیگر از آن بی‌بهره‌اند؛…

”در دو دهۀ گذشته از امریكای لاتین تا اروپای شرقی و از اتحاد شوروی گرفته تا آسیا و خاورمیانه، حكومت‌های قدرتمند با شكست روبرو بوده‌اند. با آنكه این حكومت‌ها در همۀ موارد به دموكراسی لیبرال پایدار راه نداده‌اند، ولی لیبرال دموكراسی به عنوان تنها آرمان سیاسی منسجمی كه مناطق و فرهنگ‌های گوناگون را در سراسر جهان درمی‌نوردد، پابرجا[ی] باقی مانده است“ (صص.2 170.).

2. رهیافت گیدنز: «بسیاری از مهمترین دگرگونی‌هایی كه امروز بر زندگی مردم تأثیر می‌گذارند، از پهنۀ سیاسی رسمی سرچشمه نمی‌گیرند.…بخشی از جذابیت نهادهای لیبرال دموكراتیك این است كه علاوه بر ایجاد شرایط عام مشروعیت، به افراد و گروه‌ها اجازه می‌دهند كه خود را از پهنۀ سیاسی آزاد سازند» (صص.80 179.). از این قرار، «نیرومندترین دولت، یك ”دولت حداقل“ است. در اینجا حوزۀ سیاست زایا قرار دارد؛ این نوع سیاست ویژگی‌های جریان استقرار دموكراسی را بسیار گسترده‌تر ارزیابی می‌كند و به آن نوع ارزیابی اكتفاء نمی‌كند كه دموكراسی در آن تنها به معنای لیبرال دموكراسی است.…استقرار دموكراسی گفتگویی همان بسط لیبرال دموكراسی یا حتی مكمل آن نیست؛ این نوع دموكراسی با پیشرفت خود صورت‌هایی از تبادل اجتماعی را می‌آفریند كه ذاتاً و حتی به گونه‌ای قاطع می‌توانند در بازسازی همبستگی اجتماعی نقش مؤثری داشته باشند. دموكراسی گفتگویی اساساً به گسترش حقوق یا نمایندگی منافع ربطی ندارد. این نوع دموكراسی به تشدید جهان‌وطن‌گرایی فرهنگی ربط دارد و عامل اصلی پیوند میان خودمختاری و همبستگی است.…دموكراسی گفتگویی بر دولت تمركز ندارد، بلكه به یك صورت اساسی باعث تجزیۀ آن می‌شود. این نوع دموكراسی با قرار گرفتن در زمینۀ جهانی شدن و بازاندیشی اجتماعی، دموكراتیزه شدن دموكراسی را در حوزۀ حاكمیت لیبرال دموكراتیك تشویق می‌كند» (صص.2 180.).
«دموكراسی گفتگویی همان موقعیت گفتاری آرمانی نیست. نخست اینكه استقرار دموكراسی گفتگویی به یك قضیۀ فلسفی متعالی پیوند ندارد. من همانند هابرماس، فرض را بر این نمی‌گیرم كه این نوع استقرار دموكراسی در خود عمل گفتار یا گفتگو مستتر است.…دموكراسی گفتگویی تنها فرض را بر این می‌گیرد كه گفتگو در یك فضای عمومی راهی برای همزیستی با دیگری در رابطۀ مدارای متقابل فراهم می‌سازد، حال می‌خواهد این دیگری یك فرد باشد یا یك اجتماع جهانی از مؤمنان مذهبی.
«بدین‌سان دموكراسی گفتگویی با هر نوع بنیادگرایی مغایرت دارد؛ به راستی كه این بخش عمده‌ای از اهمیت آن را در یك سامان اجتماعی مبتنی بر بازاندیشی توسعه‌یافته نشان می‌دهد. این هرگز به آن معنا نیست كه همۀ اختلاف‌ها و كشمكش‌ها را می‌توان از طریق گفتگو از میان برداشت. و نه به این معناست كه در هر نظام یا رابطه‌ای گفتگو باید تداوم داشته باشد. گفتگو را باید به عنوان ظرفیت ایجاد اعتماد فعالانه از طریق ارج نهادن به صداقت دیگران، در نظر گرفت» (ص.186.).
ردیه بر جامعۀ مدنی
«امروزه در هر سوی طیف سیاسی نوعی هراس از فروپاشیدگی اجتماعی و درخواست احیای اشتراك اجتماعی (community) به چشم می‌خورد. در صورتی كه سیاست رادیكال در این روزگار لزوماً خصلتی ترمیمی پیدا كرده باشد، آیا اندیشه یا واقعیت اشتراك اجتماعی را در شرایط اجتماعی امروزی می‌توان بازكشف كرد.…بسیاری می‌گویند كه بازسازی جامعۀ مدنی یا برخی جنبه‌های آن، می‌تواند پاسخ به این مسأله را به دست دهد. به هر روی، برای كسانی كه خواستار باز ایجاد جامعۀ مدنی به عنوان وسله‌ای برای بازكشف اشتراك اجتماعی‌اند. مسائل گوناگونی به شرح زیر وجود دارند:

1. «اندیشۀ جامعۀ مدنی وابسته به دولت و تمركز آن بود.…در عصر سنت‌زدایی كه دولت و بویژه یكپارچه‌ترین صورت آن، یعنی دولت ملی، در تقابل با صورت‌های تشدید یافتۀ جهانی شدن قرار گرفته است، جامعۀ مدنی را چگونه می‌تواناحیاء كرد؟
2. «احیای جامعۀ مدنی به جای آنكه رهایی‌بخش باشد، می‌تواند خصلت خطرناكی به خود گیرد. زیرا كه این جامعه ممكن است خیزش بنیادگرایی‌ها را تشویق كند و امكان خشونت را افزایش دهد. یكی از توفیق‌های بزرگ دولت ملی دست كم در جوامع صنعتی، سطح بالای استقرار صلح در داخل آن بود؛
3. میان استقرار دموكراسی و احیای جامعۀ مدنی، وجود نوعی تنش امكان‌پذیر است. توسعۀ حقوق انتزاعی و جهانی، مانند آن حقوقی كه لیبرالیسم از آن‌ها هواداری می‌كند، اشتراك اجتماعی را در یك سطح ملی یا هر سطح دیگر به بار نمی‌آورد. برخی از منتقدان یادآور شده‌اند كه تكثیر حقوق رویه‌های اشتراكی جامعۀ مدنی را برنمی‌تابد و آن‌ها را نابود می‌سازد» (صص.201 199.).

...ادامه مروری به آنتونی گیدنز در فراسوی چپ و راست...
مآخذ:...

یک دیدگاه در مورد مسائل مهم اخیر در بازار ارز

فرستادن به ایمیل چاپ

بهمن وکیلی، مدیر عامل بانک توسعه صادرات در گفتگو با ”توانا“


░▒▓ وجود بازار سیاه در موضوع ارز
بهمن وکیلی در گفت‌وگو با ”توانا“ در پاسخ به این پرسش که ریشه عدم توافق بر سر قیمت برابری ریال با دلار کجاست، اظهار داشت: در شرایط معمول و بر اساس تئوری‌های اقتصاد آزاد، قیمت هر کالایی همان چیزی است که در بازار بر سر آن توافق می‌شود و آن کالا مورد مبادله قرار می‌گیرد اما تأکید می‌کنم این قاعده برای شرایط عادی و طبیعی است.
      وی افزود: ما در حال حاضر با یک بازار کاذب یا به اصطلاح عمومی‌تر با یک بازار سیاه برای ارز مواجه هستیم که با وجود تمامی تلاش‌هایی که دستگاه‌های مرتبط انجام می‌دهند بالاخره وجود دارد چنانکه همواره هم وجود داشته است. باید توجه کنید که قیمتی که در بازار سیاه برای ارز تعیین می‌شود با مکانیزمی که شما در قالب مکانیزم تعیین قیمت در بازار آزاد از آن دفاع می‌کنید، متفاوت است.
      وکیلی با اشاره به اینکه قیمت تعیین شده و تعرفه‌ای از سوی دولت‌ها نمی‌تواند ملاک قرار بگیرد، یادآور شد: قیمت‌های تعیین و توافق شده در شرایط غیر عادی بازار سیاه هم نمی‌تواند ملاک باشد. ضمن اینکه بانک مرکزی، وزارت اقتصاد و وزارت صنعت، معدن و تجارت به شدت در تلاش هستند که بخش عمده‌ای از نیاز ارزی واقعی کشور را در قالب همین ارز 1226 تومانی تأمین کنند که به عقیده من هم تا حدود زیادی موفق شده‌اند.

░▒▓ حجم ارز معاملاتی در بازار غیر رسمی چندان زیاد نیست

ادامه...

آخرین بروز رسانی در شنبه, 20 اسفند 1390 ساعت 14:03 ادامه مطلب...

عوامل‌مؤثر‌بر‌شكل‌گيري‌وضعيت‌اجتماعي‌و‌فردي‌سكولار‌از‌ديدگاه‌قرآن‌کریم‌(3)/تسلیم

فرستادن به ایمیل چاپ

دکترحامدحا‌جی‌حیدری/ ادامه مطلب...الهام‌نصرتی


گزارش رساله پایان‌نامه/رتبه اول تحقیقات علوم انسانی تهران/جشنواره محقق حلی 1390
---------------
 إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الاسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِآياتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَريعُ الْحِساب‏
                                                                                                 كريمه 1: آل‌عمران/19
---------------

← استقلال فكري و روحي انسان اجازه نمي‏دهد كه بي قيد و شرط تسليم كسي شود، اما...
← دين نزد قرآن كريم، اسلام (و تسليم بودن در برابر حق) است؛ واژه “دين” در لغت، در اصل به معني جزا و پاداش است، و به معني اطاعت و پيروي از فرمان نيز آمده است، و در اصطلاح، عبارت از مجموعه قواعد و قوانين و آدابي است كه انسان در سايه آنها مي‏تواند به خدا نزديك شود و به سعادت دو جهان برسد و از نظر اخلاقي و تربيتي در مسير صحيح گام بردارد.
← واژه “اسلام” به معني تسليم است، بنابراين، معني جمله “إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الاسْلامُ” اين است كه آيين حقيقي در پيشگاه خدا همان تسليم در برابر فرمان او است، و در واقع، روح دين در هر عصر و زمان چيزي جز تسليم در برابر حق نبوده و نخواهد بود، منتها از آنجا كه آيين پيامبر اسلام، آخرين و برترين آيين‌ها است نام اسلام براي آن انتخاب شده است و گر نه از يك نظر همه اديان الهي، اسلام است، و همان گونه كه سابقا نيز اشاره شد، اصول اديان آسماني نيز يكي است هر چند با تكامل جامعه بشري، خداوند اديان كامل‏تري را براي آنها فرستاده تا به مرحله نهايي تكامل، كه دين خاتم پيامبران، پيامبر اسلام(ع) است رسيد.
← دين نزد خداي سبحان يكي است و اختلافي در آن نيست و بندگان خود را امر نكرده مگر به پيروي از همان دين و بر انبياي خود هيچ كتابي نازل ننموده مگر در باره همان دين، و هيچ آيت و معجزه‏اي به پا نكرده مگر براي همان دين كه آن دين عبارت است از اسلام، يعني تسليم حق شدن، و به عقيده‏هاي حق معتقد گشتن، و اعمال حق انجام دادن” و به عبارتي ديگر: “آن دين واحد عبارت است از تسليم شدن در برابر بياني كه از مقام ربوبي در مورد عقائد و اعمال يا در مورد معارف و احكام صادر مي‌شود”.
← بدون شك، استقلال فكري و روحي انسان اجازه نمي‏دهد كه بي قيد و شرط تسليم كسي شود، چرا كه او هم انساني است، مثل خودش، و ممكن است در مسائلي اشتباهاتي داشته باشد. اما هنگامي كه مسأله به خداوند عالم و حكيم و پيامبري كه از او سخن مي‌گويد و به فرمان او گام بر مي‏دارد مي‏رسد تسليم مطلق نبودن دليل بر گمراهي است، چرا كه فرمانش كمترين خطا و اشتباهي ندارد (ترجمه الميزان، ج.1، ص.453). و از اين گذشته، فرمان او حافظ منافع خود انسان است، و چيزي نيست كه به ذات پاك خدا برگردد، آيا ممكن است هيچ انسان عاقلي با تشخيص اين حقيقت مصالح خود را زير پا بگذارد؟ از همه اينها گذشته ما از آن او هستيم، و هر چه داريم از او است، و جز تسليم در برابر او كاري نمي‏توانيم داشته باشيم.
       

بهره‌ي 1: افراط در خردمداري، در مقابل تعبد ديندارانه، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق مي‌دهد.

← تا کنون، یک رهنمود از قرآن کریم آموختیم. صد و هشتاد و چهار رهنمود دیگر باقیست. تا پایان ساخت این الگو برای فهم عوامل دین‌زدایی با ما همراه باشید...

هوالعلیم

دورکیم در «اخلاق حرفه‌ای و اخلاق مدنی»؛ گذر از دوگانگی همبستگی مکانیکی/ارگانیک

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت ادامه مطلب...آزاد


• امیل دورکیم، سخنرانی‌هایی را در دهه‌ی 1890 تا 1900 انجام داد، و مضامین آن را طی سال‌های 1904 و 1912 در سوربون تکمیل کرد. نتیجه این سخنرانی‌‌ها را با عنوان «ماهیت حقوق و اخلاق» منتشر نمود. همین سخنرانی‌ها، بعداً در «اخلاق حرفه‌ای و اخلاق مدنی» مجدداً منتشر شد.
• این سخنرانی‌ها که درباره‌ی ماهیت اخلاق حرفه‌ای و حقوق عمومی است. او می‌خواهد ایده نوعی اخلاق اجتماعی را مطرح کند.
• دورکیم در این سخنرانی‌ها، می‌خواهد دوگانگی همبستگی مکانیکی و ارگانیکی که در «تقسیم کار» را مورد تجدید نظر قرار دهد. در این مقالات، می‌خواهد تأکید کند که ارزش‌ها و آگاهی‌های جمعیِ همبستگی مکانیکی همیشه ضرورت دارند، تا فردگرایی اخلاقی را با مسؤولیت سیاسی پیوند دهند. یعنی صرف تقسیم کار، برای آشتی فرد و جامعه کافی نیست، و حتی در جامعه تطوریافته هم، اشتراک و اتحاد در ارزش‌هاست که می‌تواند سازمان‌های اجتماعی جدید را حفظ کند. جهان قدیم در تجربه جدید فراموش نشده است، بلکه عنصری تعیین کننده در مشروعیت خود مدرنیت شده است.
• این برداشت دورکیم، گویای تغییر موضعی از رساله‌ی دکتری‌اش است. او خواهان حفظ ارزش‌ها و پایه‌های اخلاقی مشترک، برای حفظ خیر مشترک و آگاهی جمعی در تجربه مدرن است. و باز هم ارسطو و نوکانتیسم در این تغییر موضع دورکیم نافذ و مؤثر بوده‌اند.
• هدف اصلی تعلیم و تربیت، پرورش جایگاه آرمان اجتماعی و دموکراسی در آگاهی فردی است. دورکیم، می‌کوشد تا فرد و جامعه را با یکدیگر آشتی دهد. دورکیم، در مقابل انتقاداتی که دیدگاه‌های او را در مورد تعلیم و تربیت را متضمن و مشوق استبداد می‌شمردند، به تجدید تعریف آزادی دست می‌زند. دورکیم، آزادی را در چارچوب ارسطویی و نوکانتی، خودآگاهی عقلانی و تسلط بر نفس تعریف می‌کند: «آزاد بودن به این معنا نیست که هر چه را ارضائمان می‌کند انجام دهید، بلکه مهم این است که با عقل و انجام وظیفه فردی، عمل کنیم».
مآخذ:...

صفحه 364 از 407