فیلوجامعه‌شناسی

شناسایی و تمرکز بر گروه‌های هدف در مخاطبان

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت ادامه مطلب...از Fast Company


▬ هر سازمانی، این روزها، تلاش می‌کند گروه هدف اصلی خود را تعریف کند. اگر آن‌ها بتوانند این کار را انجام دهند، زندگی (یا حداقل کسب و کارشان) بسیار آسان‌تر خواهد بود. بعد از آن می‌توانند امکانات سازمان را هدایت و انرژی خود را در مسیر درستی متمرکز کنند.

▬ اما یک گروه هدف از عوامل نامتجانس زیادی تشکیل شده است. به عنوان مثال، مک‌دانلدز را در نظر بگیرید. این رستوران زنجیره‌ای چه کسی را می‌تواند گروه هدف اصلی خود بنامد؟ آن‌ها روزانه به ۴۷٬۰۰۰٬۰۰۰ مخاطب خدمات می‌دهند. در مورد اپل و نایک چطور؟ تعداد سیصد و شصت و دو فروشگاه شرکت اپل در مدت سه ماه بسیار شلوغ‌تر از چهار پارک تفریحی دیزنی در کل یک سال بوده است. بنا بر این، درست نیست که فکر کنیم گروه هدف به راحتی می‌تواند هر کسی باشد.

▬ برندهای زرنگ، این واقعیت را می‌دانند. گروه هدف اصلی مک‌دانلدز، خانواده‌ها هستند، نه نوجوانان. تجهیزات اپل را قبل از این‌که این برند از سوی عامه مردم مورد استقبال قرار بگیرد، فقط روی میز طراحانی که به دنبال فونت و رنگ خاص بودند، پیدا می‌کردید. گروه هدف شرکت‌هایی مثل نایک نیز ورزشکاران (حرفه‌ای و نیمه‌حرفه‌ای) هستند.
▬ یک گروه، هدف همان قدر که می‌داند روی چه چیزی متمرکز شود، همان قدر می‌داند چه چیزی را باید رد کند. برندها تمایل دارند تلاش کنند همه را راضی نگه دارند. بنا بر این، مدیریت ارشد به طمع درآمد احتمالی بیشتر که معتقد است از درخواست کردن از مردم و ایجاد جذابیت برای آن‌ها به دست می‌آید، چشمش روی واقعیت بسته می‌شود. این یک اشتباه است. در واقعیت، هر چقدر میزان تمرکز محدودتر باشد و گروه هدف آرمانی به طور خلاصه‌تری تعریف شود، وسعت گروه بیشتر است. این یکی از پارادوکس‌های عجیب برندگذاری است.
▬ تقریباً، هر برند موفقی که جذابیت پیدا می‌کند، آگاهانه یا به صورت تصادفی، کارش را با دو گروه هدفی که در نظر داشته انجام داده است:
▬ گروه هدف اول و اصلی، گروه آرمانی است که من به عنوان «آهن ربا» به آن اشاره می‌کنم. این گروه هر جا که باشند دیگران را به سوی خود جذب می‌کنند.
▬ گروه دوم که آن‌ها را «جذب شونده» می‌نامم، کسانی هستند که خودشان جذب می‌شوند. جریان مهم درآمدی از طرف این گروه به دست می‌آید، اما، نکته اینجاست که اگر آهن ربایی نباشد، جذب شونده‌ها نیز به کار نمی‌آیند.
▬ بهتر است این اصطلاحات را واضح‌تر تعریف کنیم. تصور کنید یکی از جدیدترین رستوران‌های شهرتان را اداره می‌کنید. در یک بعد از ظهر خاص، صفی از مردم خارج از رستوران جمع می‌شوند که همه صبورانه منتظرند فضایی خالی شود و به داخل بیایند. به طور طبیعی، از این صحنه تصور می‌کنید که محل خیلی شلوغ شده است. در نتیجه، افرادی که در صف ایستاده‌اند جذب شونده هستند، اما، اگر از فاصله نزدیک‌تر به صحنه نگاه کنید، به طور شگفت‌آوری می‌بینید که ازدحام زیادی وجود ندارد. تعدادی از گروه‌ها پشت میزهای خود نشسته‌اند و در حال صحبت کردن و غذا خوردن هستند. این گروه بدون این‌که خودشان بدانند، دیگران را به داخل جذب می‌کنند. این‌ها همان آهن ربا محسوب می‌شوند.
▬ یکی از یافته‌های کلیدی آزمایشی که در بخشی از تحقیق برای آخرین کتابم به دست آمد، این نکته بود که یک محصول مدت‌ها قبل از تاریخ ورود رسمی به بازار، باید برای همه آشنا باشد. این باعث می‌شود آهن‌رباها قبل از این‌که جذب شونده وارد کار شود، در مورد آن محصول صحبت کنند و نسبت به آن در بازار هیجان به وجود آورند. این آزمایش به ما یاد داد که ایجاد این آشنایی در مورد محصول، قبل از ورود رسمی آن، جنبش مورد نیاز را در بازار ایجاد می‌کند. بهتر است ایجاد این آشنایی، چندین ماه – به طور مشخص حدود نه ماه – قبل از ورود آن کالا به بازار صورت گیرد.
▬ از آن‌جایی که رسانه‌های اجتماعی، به عنصری کلیدی در عرصه بازاریابی تبدیل شده‌اند، وقتی هر برندی وارد بازار می‌شود، اهمیت به حساب آوردن گروه‌های هدف آرمانی یک قاعده است. حقیقت این است که در آینده، هیچ برندی نمی‌تواند فقط با یک گروه هدف، به موفقیت برسد. در عوض، باید گروه‌های هدف را به صورت آگاهانه‌ای به آهن ربا و جذب شونده تبدیل کرد تا بتوانند از نظر استراتژیک دوام بیاورند. این کار نظم جدیدی را در میان مدیریت ارشد به وجود می‌آورد و آن‌ها مجبور می‌شوند صبور باشند.
▬ هر مدیر اجرایی، انتظار دارد یا امیدوار است روزی که برند جدید شرکتش وارد بازار می‌شود، هزاران مخاطب بیرون در منتظر بمانند و اضطراب داشته باشند که آیا می‌توانند محصولات آن‌ها را بخرند. این مسأله تا حدی در مورد فروشگاه‌های اپل صدق می‌کند.
▬ سؤال این‌جا است که شما چقدر تمایل دارید در طرح بازاریابی خود صبور باشید. آیا می‌توانید به مخاطب «نه» بگویید؟ به جای این که سعی کنید همان روز اول که محصولتان وارد بازار می‌شود آن را به همه بشناسانید، بدانید طول عمر رابطه شما با مخاطب عمیقاً بستگی به این دارد که آن‌ها حداقل برای مدتی در انتظار کالاهای شما بوده باشند.
برداشت آزاد از دنیای اقتصاد
هو العلیم

استراتژی‌های عملی برای تجدید مهارت نیروهای سازمان

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت ادامه مطلب...از Harward Business Review


▬ در گذشته، دارا بودن مدرک کارشناسی، آموزش کافی برای حفظ یک موقعیت شغلی برای افراد ایجاد می‌کرد، اما، امروز، طبق تحقیقات وسیع ما با مشارکت سازمان دیلویت شیفت‌ایندکس، مهارت‌هایی که فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌ها طی زمان تحصیل خود کسب می‌کنند، دارای طول عمر مفیدی به اندازه تنها پنج سال است. چرا چنین اتفاقی افتاده است؟ امروز درس‌هایی که در دانشگاه‌ها آموزش داده می‌شوند می‌توانند، حتی، مدت‌ها پیش از آن‌که دانشجویان وام‌های دانشجویی خود را تسویه کنند کهنه و بلا استفاده گردند.

▬ در این میان، تنها کارگران یقه سفید و فارغ‌التحصیلان دانشگاهی نیستند که مهارت‌هایشان به سرعت از رده خارج می‌شود و نیاز به کسب مهارت‌های جدید دارند. به عنوان مثال، سیستم‌های اندازه‌گیری و سنسورهای حرکتی را در نظر بگیرید که هر روز پیشرفته‌تر می‌شوند و نیاز به مهارت‌های فنی بسیار سطح بالا از سوی پیمانکاران، متخصصین خطوط لوله و متخصصین الکترونیک پیدا می‌کنند. به عنوان مثال، امروز یک جوشکار اگر بخواهد روی توربین‌های بادی کار کند، نیاز به مهارت‌های بسیار ویژه‌ای دارد. آن‌ها باید قادر به خواندن نقشه‌های CAD باشند و داشتن گواهینامه‌های تخصصی برای آن‌ها الزامی است.

▬ امروزه، افراد، باید پیوسته مهارت‌های خود را افزایش دهند تا بتوانند در رده‌بندی شغلی جایی برای خود حفظ کنند. هم‌چنین، هر یک از نهادها باید در جامعه راه حلی برای این مسأله بیابند که چگونه به طور پیوسته و سریع مهارت‌های جدید را در اختیار تعداد زیادی از افراد قرار دهند. به طوری که در عین حال، که افراد با استانداردهای جهانی کار هماهنگ می‌شوند، در دراز مدت مشکل بیکاری نیز به وجود نیاید. امروز هماهنگ شدن با این چرخه شاید بزرگ‌ترین چالش در حفظ رقابت‌پذیری باشد.
▬ قبل از آن‌که به سراغ راه حل برویم، بهتر است به ارزیابی موقعیتی که در آن هستیم بپردازیم. در حال حاضر، نوعی ناهماهنگی بین تقاضاهای جدید اقتصاد و تأمین استعدادها وجود دارد.
▬ طبق تحلیل داده‌ای ما از دایره کار و اداره آمار کار امریکا، تقاضا برای استعدادهای نسل بعد در حال تغییر است: ۲۸ درصد از جذاب‌ترین موقعیت‌های شغلی، نیاز به «آمادگی زیاد تا وسیع» دارند. این مشاغل که رشد بسیار زیادی دارند بر زمینه‌های علمی، بهداشتی و تجاری متمرکز خواهند بود. مشاغلی چون متخصص بیوشیمی، تحلیلگر تحقیق بازار و پزشکان درمانگر، که طی یک دهه آینده به اوج خود خواهند رسید. حال این موارد را با مشاغلی که کندترین رشد را خواهند داشت مقایسه کنید، پیک‌های خدمات پستی و اپراتورهای مخابراتی و الکتریکی. بیشتر مشاغل از این دست (بیش از ۸۲ درصد) به عنوان مشاغل کم مهارت طبقه‌بندی می‌شوند و اگر شما در چنین شغل‌هایی مشغول به کار هستید به احتمال زیاد به مشکل بر نخواهید خورد.
▬ هر چند، مشاغل کم مهارتی وجود دارند که تقاضا هنوز برای آن‌ها زیاد خواهد بود (مثل خدمات بهداشتی در منزل یا پرستاری در منزل، که این گونه مشاغل در خدمت جمعیت کهن‌سال امریکا خواهند بود)، اما، رشد سریع نیروی کار در انحصار افرادی که سطح بالایی از مهارت را دارا هستند باقی خواهد ماند.
▬ افراد، در صنایع و حوزه‌های شغلی مختلف، نیاز به مهارت‌های فوق‌العاده زیادی خواهند داشت تا بتوانند در چنین محیط شغلی موفق شوند و هر دو دسته کارگران یقه سفید و یقه آبی برای ماندن و موفق شدن نیاز به نوآوری خواهند داشت.
▬ اگر کارگران نسبت به این تغییر جهت هیجان‌زده هستند، بی‌شک کارفرمایان نیز چنین خواهند بود. شرکت‌ها به طور فزاینده‌ای توجه بیشتری را به سرمایه‌های انسانی معطوف می‌کنند و کمتر به مسائل تجاری مثل تأمین منابع، زنجیره تأمین و مکان فیزیکی تمرکز می‌کنند. نتیجه یک تحقیق که توسط اکونومیست، بر بیش از ۳۵۰ مدیر از شرکت‌های چند ملیتی انجام شد، این مسأله را تأیید می‌کند. بیش از ۶۰ درصد از پاسخ دهنده‌ها از این مسأله ترس داشتند که فقدان مهارت و کم بودن استعداد آن‌ها «احتمال دارد در پنج سال آینده بر شغل آن‌ها اثر منفی بگذارد».
▬ پس، کارگران چگونه می‌توانند موفق شوند؟ آن‌ها نیاز به استراتژی‌های عملی برای تجدید مهارت خود دارند.

░▒▓ افزایش یادگیری از هم‌رده‌ها
▬ تنها چند سال پیش، تحصیل مهارت‌های جدید به معنای ثبت نام در مدارس شبانه یا ترک شغل به منظور دریافت یک مدرک فارغ‌التحصیلی گران قیمت بود، اما، زمان و هزینه باعث محدود شدن این رویه شد.
▬ خوشبختانه، تکنولوژی‌ها و خدمات جدید امر تحصیل را انعطاف‌پذیرتر کرده‌اند. دوره‌های گوناگون تحصیلی به افراد امکان ارتقای مهارت‌های آن‌ها را می‌دهد، هم‌چنین، کارمندان می‌توانند با ادامه تحصیل از طریق مؤسسات آنلاین در وقت خود صرفه جویی کنند. برای یادگیری دیگر نیاز نیست افراد ساعت‌های خاصی را برای آن اختصاص دهند و دیگر به یک مکان فیزیکی واقعی برای این کار نیاز نیست. منابع آموزش می‌توانند خود افراد باشند. پلت فرم‌های یادگیری نفر به نفر مثل اشتراک گذاری مهارت‌ها، مدرسه آموزش فنون و هم‌رده‌هایی که به هم آموزش می‌دهند، همگی نشان از آن دارند که اغلب بهترین شخصی که می‌تواند به افراد آموزش دهد کسی است که آن را به خوبی تجربه کرده باشد.

░▒▓ تمرکز بیشتر بر محتوای آموزش
▬ به جای آن‌که افراد، سال‌ها وقت خود را در کلاس‌های درس بگذرانند تا همه موضوعات را فرا گیرند، بهتر است به دانشجویان و کارکنان اجازه دسترسی به دروس و گواهینامه‌های هدفمند داده شود. این کار با کوتاه کردن زمان تحصیل، به افراد زمان بیشتری می‌دهد تا بتوانند مهارت‌های شغلی خود را به طور واقعی افزایش دهند. هر چند در این زمینه کتاب‌هایی وجود دارد، اما، هر دو برنامه چه تحصیلی و چه عملی، در هر صورت نیاز به آموزش ضمن کار دارند. برنامه‌هایی از این دست، مهارت‌های واقعی در افراد ایجاد می‌کنند که کارفرمایان به دنبال همان هستند: انطباق پذیری، تفکر محاسبه‌گر، ایجاد حس ششم قوی و طرز فکر طراحی عمومی.

░▒▓ ترغیب برای توسعه اکوسیستم‌های استعداد محور
▬ تکیه همه شرکت‌های بزرگ بر پیمانکاران، مشاوران و تأمین‌کنندگان آن‌ها است. همان طور که بیل جوی به عنوان یکی از چهره‌های سیلیکون، ولی، اشاره می‌کند «همیشه در بیرون از شرکت استعدادهای بیشتری نسبت به درون شرکت وجود دارد». در زمان برنامه ریزی برای آموزش، شرکت‌ها باید به این واقعیت توجه داشته باشند و کل اکوسیستم مجموعه خود را مدنظر قرار دهند (نه فقط برای کارمندان تمام وقتشان) و با این داده‌ها برای افراد خود آموزش فراهم کنند.

░▒▓ ربط منافع بیکاری به توسعه حرفه‌ای
▬ زمان‌های بیکاری، فرصت‌هایی هستند که بتوان طی آن مهارت‌های جدید کسب کرد و مهارت‌های قدیم را به روز کرد. بخشی از مزایای بیکاری می‌تواند برای آموزش، تحصیل و توسعه حرفه‌ای در نظر گرفته شود که به کارمندان بیکار شده کمک می‌کند با شرایط منطبق شوند.
▬ در کشورهایی مانند دانمارک و سوئیس، به این شکل از مزایای بیکاری استفاده می‌شود. اکنون، برای کسب و کارها در کشورهای پیشرفته این فرصت فراهم است که بر کارمندان متمرکز شود. ما نباید به استعداد به عنوان یک ابزار استاتیک نگاه کنیم، بلکه باید به آن به عنوان منبعی بنگریم که نیاز به توسعه پیوسته دارد.
▬ همان طور که الوین تافلر به عنوان یک آینده نگر به ما گوشزد می‌کند «افراد بی‌سواد در قرن بیستم آن‌هایی نخواهند بود که قادر به خواندن و نوشتن نیستند، بلکه آن‌هایی خواهند بود که نمی‌توانند یاد بگیرند و بیشتر یاد بگیرند و بدون آموزش باقی بمانند».
برداشت آزاد از دنیای اقتصاد
هو العلیم

پنج درس مک‌دانلدز برای مدیریت کسب و کار

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت ادامه مطلب...از Open Forum


▬ اغذیه‌فروشی‌های مک‌دانلدز، یکی از موفق‌ترین مجموعه‌های زنجیره‌ای دنیا هستند.

▬ آیا دلیل این موفقیت این است که مک‌دانلدز خوشمزه‌ترین همبرگرها را دارد؟

▬ واقعیت این است که یکی از دلایل سودآوری مک‌دانلدز این است که همبرگرهای آن، در کلیه شعبه‌های شیکاگو، نیواورلئان، سن‌دیگو و غیره طعم یکسانی دارند.
▬ این، چیزی است که مشتری انتظار دارد. آن‌چه مزیت رقابتی ثابتی برای مک‌دانلدز ایجاد می‌کند طعم خوب غذاهای آن نیست، بلکه فرآیندهای عملیاتی ثابت در هر مرحله از کسب و کار این رستوران است. هر کاری در این رستوران، از سفارش گرفتن تا تمیز کردن، به دقت مستندسازی می‌شود.
▬ به یاد داشته باشید، در یک کسب و کار کوچک، کیفیت خوب همیشگی محصول یک مزیت رقابتی موقت و پرخرج است.
▬ این نوع فرآیندهای عملیاتی برای موفقیت بلند مدت مهم و حیاتی هستند.
▬ سودآوری زمانی اتفاق می‌افتد که همه کارمندان، بتوانند توانایی‌های خود را از یک سیستم ثابت به کار ببرند.
▬ هر حوزه از کسب و کارهای کوچک می‌تواند از مزیت عملیاتی بهره ببرد:

░▒▓ ۱. بازاریابی
▬ فرآیندهایی که در این بخش صورت می‌گیرند، می‌توانند «روابط نظام‌مندی» ایجاد کنند که مشتریان ثابتی برای آینده کسب و کار وجود داشته باشد. مردم از هر کسی که می‌شناسند، به آن علاقه و اعتماد دارند خرید می‌کنند. اگر به مشتری به طور مداوم ارزش‌های بلند مدت ارائه دهید، بدون این که مستقیماً کالایی به او بفروشید، نوعی روابط بلند مدت بین خودتان و مشتری ایجاد می‌شود.
▬ مرحله اول، این است که سیستم مدیریت رابطه با مشتری را اجرا کنید تا این دورنما را ثبت کنید. تنها عوامل ضروری مثل اطلاعات قرارداد و یادداشت‌هایی در مورد تعاملات قبلی را ثبت کنید. اجرای یک سیستم بسیار پیچیده که نیاز به اطلاعات زیاد دارد، به شکست منجر می‌شود.

░▒▓ ۲. فروش
▬ هر کسب و کار کوچکی، نیاز دارد مسیر چشم انداز کار خود را دنبال کند. بعد از این‌که این چشم‌انداز را در فرآیند فروش دنبال کردید، مجموعه‌ای از طرح‌های پیشنهادی را فراهم کنید. این مجموعه باید مفهومی استاندارد داشته باشد تا هر گونه اطلاعات و سندی که به آن اضافه می‌شود مطابق آن مفهوم استانداردسازی شود.

░▒▓ ۳. ثبات عملکرد
▬ وقتی کسب‌وکاری رشد می‌کند، ثبات عرضه به امری کلیدی تبدیل می‌شود، چرا که، انواع کارمندان درگیر این فرآیند می‌شوند. هر مرحله از عرضه کالا یا خدمات خود را مستندسازی کنید و تلاش کنید به یک استاندارد برسید.

░▒▓ ۴. توسعه محصول
▬ بیشتر کسب و کارهای کوچک، در این حوزه، قوی عمل می‌کنند. بار دیگر، فرآیندهایی را که شرکت شما ایجاد می‌کند، مستندسازی و بازرسی کنید. کارمندان جدید و قدیمی را پیوسته برای پیگیری این کار آموزش دهید.

░▒▓ ۵. انضباط در بخش مالی
▬ این بخش، از قدیم، حوزه ضعیف کسب و کار بوده است. بیشتر صاحبان کسب و کار گزارش‌های مالی مهم (گزارش‌های سود و زیان، ترازنامه، گزارش‌های گردش مالی) را به صورت ماهانه بازبینی نمی‌کنند.
▬ به علاوه، عده بسیار کمی از آن‌ها می‌توانند اجزای بسیار مهم هر گزارش را بشناسند و معنای آن را برای بنگاه خودشان تحلیل کنند. این مشکل بسیار بزرگی است، زیرا، همین گزارش‌ها نشان می‌دهند که کسب‌وکار شما از ابتدا کجا بوده و راهنمایی می‌کنند که در آینده به کجا می‌رود. تا زمانی که در این حوزه حرفه‌ای نشده‌اید، برای کمک گرفتن از منابع حسابداری خارجی تردید نکنید.
برداشت آزاد از دنیای اقتصاد
هو العلیم

احوال و آثار گئورگ ویلهلم فریدریش هگل

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت ادامه مطلب...از دکتر کریم مجتهدی


▬ آیا می‌توان تفکر فیلسوفی را بدون در نظر گرفتن سوانح زندگانی‌اش مورد مطالعه قرار داد و افکار او را از فرد او که در هر صورت مشروط و مقید به مکان و زمان خاص بوده است مجزا ساخت؟ با اطمینان و قاطعیت بدین سؤال نمی‌توان جواب مثبت داد. زیرا، تفکر فلسفی بالاخره از ذهن شخص معین و فرد خاصی که فیلسوف نامیده می‌شود تراوش می‌کند، و این شخص در شرایط و اوضاع و احوال خاص فرهنگی پا به عرصه وجود می‌گذارد و به زبان مادری خاص تفکر می‌کند و از سنت اجتماع خاص تأثیر می‌پذیرد، و با اوضاع و احوال سیاسی و اقتصادی خاص آن اجتماع و خصوصیات فنی و تکنیکی کار، و وضع حکومت و اختلاف میان طبقات و غیره روبرو می‌شود. به این ترتیب، آن‌چه بر ذهن او می‌گذرد و آن‌چه بر زبان یا بر قلم او جریان می‌یابد، ابتدا به ساکن نیست و از وضع موجود که خود ادامه وضع گذشته است تأثیر می‌پذیرد.

▬ پس، آیا پاسخ سؤال ما باید منفی باشد؟ در این صورت، هم خطر این توهم می‌رود که تفکر ارزش و اعتبار مستقلی نداشته باشد و فرق میان تأمل عمیق فلسفی و اعتقادات ناآگاهانه افراد مردم معلوم نگردد. اگر نتوان منکر تأثیر زمانه در تفکر فیلسوف شد، هم‌چنین، نمی‌توان منکر تأثیر افکار فیلسوف در زمانه گردید؛ تأثیر و تأثر متقابل است. به همین دلیل شاید بتوان نظر هگل را به یاد آورد و گفت که ضرورت روزگار به مثابه «وضع» است که با تفکر آزاد فیلسوف که «وضع مقابل» است روبرو می‌شود، و اگر این تقابل به وجود نیاید نه فقط فرهنگ از رشد و گسترش بازمی ایستد، بلکه فهم جریان تاریخ نیز مقدور نمی‌گردد. بدون شک متفکرین زیادی قبل از هگل از این حقیقت آگاه بوده‌اند. مثلاً، متفکری چون افلاطون وقتی آرمان خود را بیان می‌کند و سعی دارد مشخصات مدینه فاضله را روشن سازد، تصور نمی‌رود که از وضع موجود زمان خود غافل بوده باشد. آرمان او نسبت به واقعیت زمان اوست که معنی می‌یابد. تصور این‌که فلسفه افلاطون فاقد واقع بینی باشد سخت اشتباه است. هم‌چنین، دکارت وقتی که به بیان اصول روش تحقیق خود می‌پردازد، لازم می‌بیند گزارش واقعی از زندگی خود را نیز برای توجیه گفتار خود ضمیمه نماید. البته، هگل اگر هم با آگاهی بیشتری از افلاطون و دکارت به چنین کاری نپرداخته باشد، در هر صورت اصول فلسفه او چنان است که فیلسوف را به ناچار در رابطه دیالکتیکی با زمان و روزگار خود می‌گذارد.

▬ در فلسفه هگل، همیشه مسأله «اینجا و اکنون،»، مطرح است. فیلسوف نه فقط تحول و تعالی تفکر را ممکن می‌سازد، بلکه چون تفکر جزوی از هستی است، فیلسوف از رهگذر تجسس ظاهراً، ذهنی خود شریک در تحول هستی می‌شود. نفس فلسفه در نظام فکری هگل در عالی‌ترین مرحله روح قرار دارد و از طریق فلسفه است که روح دو جنبه ظاهراً متفاوت خود، یعنی، جنبه «درون ذاتی» (Subjectivite) «برون ذاتی» (Objectivite) را یکجا درمی یابد و در لحظه‌ای از صیرورت خود به حریت و آزادی نزدیک می‌گردد. فیلسوف هگلی در یک گفت و شنود دائمی با خود و با غیر خود است. تعینات فردی او اهمیت دارد، زیرا، با در نظر گرفتن این خصوصیات است که گفتار غیرشخصی او وارد تاریخ انضمامی و واقعی می‌شود. فلسفه اگر غیرشخصی است و در آن من و تویی نیست، در عوض، این تفکر کلی و غیرشخصی در هر صورت در «اینجا و اکنون، » به زبان فردی جزئی و شخصی بیان می‌شود و چون چنین است در واقعیت روزانه تاریخ وارد می‌شود. هر قدر ظاهراً، یک نظام فکری انتزاعی به نظر آید، باز چون آن را فردی بیان می‌کند که تعینات خاص او و شرایط روزگار او را نمی‌شود منکر شد، در نتیجه، آن را فردی بیان می‌کند که تعینات خاص او و شرایط روزگار او را نمی‌شود منکر شد، در نتیجه، آن نظام فکری معنایی در تاریخ به دست می‌آورد. حتی، کلام الهی نیز چون از زبان پیامبران شنیده می‌شود وارد تاریخ می‌شود، در غیر این صورت انسان نه فقط از آن غافل می‌ماند، بلکه این کلام چون از موجود نامتناهی نازل شده کوچک‌ترین مصرف انسانی که در هر صورت متناهی است پیدا نمی‌کرد.

░▒▓ دوران تولد، کودکی و جوانی
▬ هگل، در ۲۷ ماه اوت در سال ۱۷۷۰ در شهر اشتوتگارت متولد شده است. خانواده او جزو مسیحیان پیرو لوتر بوده و به تعصب در اعتقاد و ایمان خود شهرت داشته است. این خانواده ظاهراً، جزو اقلیتی بوده است که در قرن شانزدهم به علت گرایش صادقانه به تعلیمات لوتر سخت مورد آزار و اذیت قرار گرفته و به ناچار موطن اصلی خود یعنی، «کارنتی» را ترک و به «سوآب» مهاجرت کرده است. پدر هگل کارمند شرکتی بوده است و مادرش زنی با فهم و دارای ذوق سلیم. هگل کودکی بوده است ظاهراً، بدون ظرافت و کوچک‌ترین استعدادی در امور ذوقی و تخیلی نداشته است. می‌گویند او وزن اصوات و موسیقی را درنمی یافته و هیچ‌گاه نتوانسته است مثل همسالان خود رقص و آواز یاد بگیرد. بعدها هم که علاقه‌ای نسبت به موسیقی نشان می‌دهد و درباره این هنر به تجزیه و تحلیل می‌پردازد فقط جنبه نظری دارد نه عملی. با این حال، هگل کودک زودرسی بوده و علاقه فوق‌العاده‌ای به یادگیری داشته و مصاحبت بزرگ‌سالان را بر کودکان همسال ترجیح می‌داده است. او در تحصیل پر کار و منظم و دقیق بود، به طوری که همیشه مورد تحسین آموزگاران خود قرار می‌گرفت.
▬ هگل، از پانزده سالگی روزنامه خصوصی داشته و به یادداشت فعالیت‌های مختلف خود پرداخته است. از این سن خود را عادت داده بود خلاصه‌ای از کتاب‌هایی را که می‌خوانده است تهیه کند و در سن نوزده سالگی نقد عقل محض کانت را خوانده و خلاصه‌ای از آن تهیه کرده است. هگل علاوه بر علاقه فوق‌العاده به مطالعه، همیشه می‌خواسته است در جریان امور سیاسی و اجتماعی قرار گیرد و در بازی شطرنج مهارت داشته است.

░▒▓ دوران تحصیلات دانشگاهی
▬ در سال ۱۷۷۷ وقتی هگل شهر اشتوتگارت را به منظور ورود به مدرسه الهیات شهر توبینگن ترک می‌کند، دیگر مرد پخته‌ای شده است و فضائل دانشجویی نمونه در او جمع شده است، ولی، گویی هیچ‌گاه با جوانی آشنایی نداشته و نخواهد داشت. دوره مدرسه الهیات توبینگن به طور اجباری پنج سال بوده است و در آن‌جا دو سال فلسفه و دو سال الهیات تدریس می‌شده است. سال آخر به تهیه رساله پایان نامه اختصاص داشته است. بر روی هم هگل نه از این شهر خوشش می‌آمده است و نه از این مدرسه. لباس سیاه اجباری برای دانشجویان و این‌که هر یک از آن‌ها به نوبت می‌بایستی بر سر میز غذا موعظه‌ای بکنند تنفری در هگل برمی انگیخته است؛ البته، او با وجود ناخشنودی از وضع این مدرسه با علاقه و نظم به تحصیل پرداخته و تمام مدت مشغول مطالعه بوده است. یکی از هم‌کلاس‌های او در این باره گفته است که او در این دوره بیشتر به فلسفه کانت توجه داشته تا به کتاب‌های مقدس دینی.
▬ در سال ۱۷۸۹ هگل مانند تمام هم‌کلاس‌های خود توجه فوق‌العاده‌ای به اخبار مربوط به انقلاب کبیر فرانسه نشان می‌دهد و معروف است که او به اتفاق دوست جدید خود شلینگ برای تجلیل از انقلاب فرانسه، حتی، درختی به اسم آزادی در این شهر می‌کارند. باز در همین سال‌هاست که او دو زبان انگلیسی و فرانسه را نیز فرا می‌گیرد و دوستی او با شلینگ و هولدرلین در تحول افکار و شخصیت او تأثیر بسزایی می‌بخشد. هولدرلین استعداد فوق‌العاده‌ای در شعر دارد و مثل هگل به قدما عشق می‌ورزد، شلینگ از هر دوی آن‌ها جوان‌تر است و فقط پانزده سال دارد، ولی، با وجود سن اندک قادر است به نحو بسیار عمیق فلسفه کانت و فیخته و آثار یونانیان و تورات را تفسیر کند.
▬ در مدرسه توبینگن هگل بر عکس، دیگر دانشجویان در موقع فراغت نه شمشیر بازی می‌کرده است نه اسب سواری. هیچ‌گاه رقص یاد نمی‌گیرد و به همین دلیل مورد توجه زن‌ها واقع نمی‌شود. زن‌ها او را «پیرمرد» خطاب می‌کرده‌اند و این اسم تا آخر عمر بر روی او می‌ماند: «پیرمرد»
▬ بعد از دو سال تحصیل در مدرسه الهیات توبینگن یعنی، در بیست سالگی هگل برای به دست آوردن مدرک دوره فلسفه، رساله کوچکی به رشته تحریر درآورد که موضوع آن به علت انقلاب کبیر فرانسه از لحاظی باب روز است. عنوان این رساله از این قرار است: چگونه می‌توان انسانی را که نه به بقای نفس اعتقاد دارد و نه به وجود خداوند ملزم به انجام وظائفش کرد؟ جوابی که هگل در رساله خود به این سؤال داده است تا حدودی ملهم از فلسفه کانت است، با این حال، در این رساله بر عکس، روش کانت تمایلی برای اثبات وجود خداوند از لحاظ عقل نظری دیده می‌شود. هگل ضمناً در این رساله این سؤال را طرح کرده است که آیا تفکیک عواطف از عقل در فلسفه کانت کار صحیحی بوده است یا نه؟ سه سال بعد هگل امتحان درس الهیات را می‌دهد و برای به دست آوردن مدرک تحصیلی مقدمتا پایان نامه‌ای به زبان لاتینی تحت عنوان مشکلات کلیسای جدید ورتمبرگ می‌نگارد. این رساله جنبه دینی ندارد و در حقیقت، آن‌چه از داوطلب امتحان الهیات خواسته می‌شده است شامل هیجده سؤال بوده است که او باید بدون کوچک‌ترین اظهار نظر شخصی بدان‌ها جواب دهد.

░▒▓ دوران تدریس در ینا
▬ هگل، پس از اتمام تحصیلاتش بعد از چند هفته استراحت در خانه پدری در شهر اشتوتگارت بالاخره شغل تدریس را اختیار می‌کند و موقتاً به تقلید از کانت و بعضی دیگر از فلاسفه بی‌بضاعت آلمان به تدریس خصوصی در خانواده‌ها می‌پردازد. در این مدت علاوه بر یادداشت‌های روزانه، در سال ۱۷۹۵ کتابی تحت عنوان زندگانی مسیح و در سال ۱۷۹۶ کتابی تحت عنوان نقد مفهوم دین تحصلی به رشته تحریر درمی آورد. در سال ۱۷۹۹ پدر هگل درمی گذرد و بالاخره هگل در سی و یک سالگی به جای دوست خود شلینگ که در واقع، اسیر شهرت و محبوبیت زودرس خود شده است، در دانشگاه ینا مشغول تدریس می‌شود. شروع قرن نوزدهم در زندگانی هگل اهمیت خاصی دارد، زیرا، او در چند سال اول این قرن کوشش کرده است وضع خاص فلسفی خود را مشخص کند و اختلاف میان افکار خود را با فیخته از یک طرف و با شلینگ از طرف دیگر، روشن سازد. رساله‌ای که به عنوان شرط ورود به دانشگاه نوشته است هم جنبه علمی و فنی دارد، و هم جنبه وطن پرستی. عنوان رساله بررسی نجوم جدید کپلر و نیوتن و کانت است و در آن سعی کرده است به حق یا به ناحق از کپلر در مقابل، نیوتن و از آلمانی‌ها در مقابل، انگلیسی‌ها دفاع کرده باشد: گفته‌های او مقبول می‌افتد و دقیقاً کار خود را در نیم سال تحصیلی زمستانی سال ۲-۱۸۰۱ آغاز می‌کند. هشت درس به عهده او گذاشته می‌شود: چهار درس عمومی که در حدود سی دانشجو دارد و چهار درس خصوصی که در حدود ده دانشجو دارد. برنامه کلاس‌های او با شلینگ مشترک است و عنوان کلی این درس‌ها «نظام‌های فلسفی» است که شامل منطق، مابعدالطبیعه، فلسفه طبیعت و فلسفه روح می‌شود. در تابستان ۱۸۰۵ هگل درسی درباره حق طبیعی و در زمستان همان سال دروسی در تاریخ فلسفه و فلسفه طبیعت و فلسفه روح و ریاضیات محض تدریس می‌کند. در تابستان سال ۱۸۰۶ باز در فلسفه طبیعت و فلسفه روح و پدیدارشناسی و منطق درس‌هایی می‌دهد. بدون شک بین سال‌های ۱۸۰۱ تا ۱۸۰۶ است که فلسفه هگل به تدریج نظام قطعی خود را به دست آورده است. این چند سال واقعاً دوره‌ای بوده است که او از اصالت فلسفه خود نه فقط آگاه شده، بلکه خطوط اصلی تفکر و اصول روش خود را تعیین کرده است.

░▒▓ ترک ینا و تحصیل در مدارس
▬ در سال ۱۸۰۳، شلینگ از ینا می‌رود، ولی، مذاکرات پی در پی او با هگل موجب می‌شود که هگل به مسائلی که شلینگ طرح کرده است توجه فوق‌العاده‌ای معطوف دارد. از جمله این مسائل که بعداً در کتاب پدیدارشناسی روح مورد بحث قرار می‌گیرد از این قرار است: «من محض» «چه چیزی» را درباره خود از تجربه حسی به دست می‌آورد؟ «چگونه می‌توان پدیدارها را به یک اصل برگرداند و با مطلق مرتبط ساخت؟» «امکانی را که فلسفه کانت از پدیدارها سلب کرده چگونه می‌توان بدان‌ها بازگرداند؟» در سال ۱۰۸۶ مجموعه درس‌های هگل درباره این مسائل به چاپ می‌رسد و دست به دست بین دوستان او و تمام کسانی که به فلسفه علاقمندند می‌چرخد. ولی، فعالیت‌های فرهنگی هگل در همین سال به علت ورود سربازان ناپلئون و خود او به شهر ینا متوقف می‌ماند و دانشگاه این شهر تعطیل می‌شود. در نتیجه، در سال ۱۸۰۷ هگل به شهر بامبرگ می‌رود و سردبیر روزنامه‌ای می‌شود. در این سال‌ها فرانسوی‌ها بحث انتقادی و سیاسی را ممنوع کرده‌اند و فقط یک روزنامه خبری اجازه انتشار دارد. البته، آلمانی‌ها در مقابل، مهاجمین به مقاومت ملی دست می‌زنند و به طور مخفیانه و غیرمستقیم بر ضد آن‌ها اقداماتی می‌کنند. یکی از طرقی که آلمانی‌ها برای مبارزه با دشمن انتخاب می‌کنند اصلاح تعلیمات در مدارس و متوسل شدن به تبلیغات غیرمستقیم، یعنی، تجهیز حس وطن پرستی جوانان از راه تدریس است. شاید به همین دلیل هگل از این‌که در نوامبر ۱۸۰۸ یعنی، در سی و هشت سالگی او را مدیر دبیرستان شهر نورمبرگ انتخاب می‌کنند خشنود می‌شود و با علاقه و پشتکار مشغول خدمت می‌گردد. قرار است این مدرسه از هر لحاظ نمونه باشد و هگل عملاً تمام مسؤولیت‌ها را به عهده می‌گیرد. او علاوه بر این‌که کارهای مربوط به حسابداری و کارپردازی و اداری و انضباطی را خود انجام می‌دهد، در سه کلاس آخر دبیرستان نیز به طور مداوم به تدریس اخلاق و فلسفه می‌پردازد.
▬ هگل، کلاس‌های خود جزوه می‌گفته است و شاگردان موظف بوده‌اند دقیقاً تمام مطالب را یادداشت کنند. او دائماً به شاگردان خود توصیه می‌کرده است که از خواندن آثار بی‌ارزش خودداری کنند و آن‌ها را بیشتر تشویق به مطالعه آثار افلاطون و کانت می‌کرده است. ضمناً باید یادآور شد که در این کلاس‌ها و در محیط مدرسه مانع از بحث سیاسی می‌شده است.

░▒▓ ازدواج و زندگی خانوادگی
▬ هگل، در سال ۱۸۱۱ یعنی، در چهل و یک سالگی با دوشیزه ماری فون توشر، که بیست سال از او جوان‌تر است ازدواج می‌کند. این زن زیبا نیست، ولی، از خانواده بسیار اصیل شهر نورمبرگ است. هگل تا آن‌جایی که برای او مقدور بوده است در حق این زن عشق و محبت نشان داده است، حتی، برای او اشعاری به سبک رمانتیسم سروده است. هگل در زندگانی خانوادگی نمونه‌ای از نظم و دقت بوده است. تمام مخارج را در کتابچه حسابی یادداشت می‌کرده است و، حتی، قلکی برای پس، انداز داشته است. کم نامه می‌نوشته و در این مورد هم مثل تمام موارد دیگر اهل بدیهه سرایی نبوده است. می‌گویند هر نامه‌ای را چند بار تصحیح می‌کرده و گاهی ارسال آن را الی الابد به تعویق می‌انداخته است.

░▒▓ تألیف آثار مهم
▬ بالاخره، در شهر نورمبرگ تحریر کتاب معروف منطق را به پایان می‌رساند و جلد اول آن را در سال ۱۸۱۲ و جلد سوم آن را در سال ۱۸۱۶ به انتشار می‌رساند و درست در همین سال دعوت دانشگاه هایدلبرگ را می‌پذیرد و برای تدریس بدان جا می‌رود. در این شهر در مدت کمتر از یک سال موفق به تحریر کتاب دایره‌المعارف فلسفی می‌شود و علاوه بر انتشار این کتاب سالنامه‌های دانشگاه هایدلبرگ را نیز نظارت می‌کند و سه مقاله بسیار مهم در آن‌ها به چاپ می‌رساند.

░▒▓ دوران شهرت
▬ درست است که تا این تاریخ کسانی که با آثار هگل آشنایی داشته‌اند، اهمیت کار او و قدرت فلسفه او را می‌دانسته‌اند، ولی، باید گفت شهرت اجتماعی هگل چه در داخل آلمان و چه در خارج از سال ۱۸۱۸ به بعد، یعنی، از موقعی که برای تدریس به دانشگاه برلین دعوت می‌شود، آغاز می‌گردد.
▬ در این شهر، هگل، یادداشت‌ها و جزوه‌های مختلف خود را درباره «فلسفه حقوق و اعمال دولت» از نو تصحیح کرده به چاپ می‌رساند. در مقدمه این کتاب است که عبارت معروف «وحدت امر معقول و امر واقع» نوشته شده است. با این‌که این کتاب و مقدمه آن سخت مورد انتقاد قرار می‌گیرد و هگل با گستاخی و بدون مراعات هیچ چیز و هیچ‌کس بدان‌ها جواب می‌دهد، ولی، چنان‌که اشاره شد شهرت او در این سال‌ها بجایی رسیده است که از لحاظ فلسفی هیچ‌کس را یارای مقابله با او نیست و این شهرت، حتی، از مرزهای آلمان خارج شده است. هگل در این سال‌ها به مسافرت می‌پردازد. ابتدا به جزیره روگن و بعد به شهر «درست» و سویس می‌رود. نگارخانه شهر «درست» نظر او را بی‌اندازه جلب می‌کند و اغلب آثاری که او بعداً به عنوان مثال، در کتاب فلسفه هنر خود آورده است از این نگارخانه است. او به هلند و وین و پاریس هم می‌رود، سخنرانی‌هایش درباره فلسفه هنر و بخصوص فلسفه تاریخ نظر عموم را جلب می‌کند، تا آن‌جا که اشخاص غیرمتخصص هم درباره افکار او به گفت و شنود می‌پردازند. در سال ۱۸۳۰ هگل به مقام ریاست دانشگاه برلین انتخاب می‌شود و اداره صد استاد و هزار و هشتصد دانشجو به عهده او گذاشته می‌شود؛ گویا چنین کاری برای او خالی از اشکال نبوده است. در تابستان سال ۱۸۳۱ مرض وبا در برلین شیوع می‌یابد و در ۱۴ نوامبر همان سال هگل بر اثر همین بیماری فوت می‌کند.
▬ اطلاعاتی که درباره شخص هگل باقی مانده، بسیار اندک است. او، ظاهر خوشایندی نداشته است، و اعمال و رفتارش فاقد ظرافت و بسیار عادی، و شاید هم مبتذل بوده است، و تلفظ بعضی از کلمات از زبان او نامفهوم به نظر می‌رسیده است. حضار کلاس او، حتی، در دوره شهرتش در برلین از یکنواخت بودن صدای او و مطالب مشکلی که بیان می‌کرده است ملول می‌شده‌اند و به همین دلیل عده زیادی فقط از روی کنجکاوی در کلاس‌های او حاضر می‌شده‌اند. لباس او همیشه یک شکل و اغلب به رنگ خاکستری بوده است. می‌گویند موقعی که عصبانی می‌شده است، حالت صورت او غیرقابل تحمل و وحشتناک می‌نموده است. با این حال، هیچ‌کس نمی‌تواند منکر قدرت این مرد در تفکر فلسفی بشود، او بدون شک نبوغ منحصر به فردی داشته است، نبوغی که مبتنی بر حوصله، پشتکار و اراده‌ای همراه با مآل اندیشی بوده است. اطلاعات او در زمینه‌های مختلف اعم از فلسفه و الهیات و ریاضیات، هیأت و سیاست و حقوق و تاریخ و هنر و غیره.... حتی، امروز اعجاب آور می‌نماید.
مأخذ: tahoordanesh.com
هو العلیم

معنای‌اسلامی‌کردن‌علوم؟ ”بایدمنطقاً‌ازریشه‌ای‌ترین‌مسائل‌شروع‌کردوبه‌شکل‌منطقی‌پیش‌رفت“

فرستادن به ایمیل چاپ

ادامه مطلب...آیت الله محمد تقی مصباح یزدی


▬ ...کسانی، با سادگی، چه غافلانه و چه متعمدانه گفتند اسلامی کردن دانشگاه به معنای ایجاد مسجد و نماز جماعت و دعا در دانشگاه است و گروهی هم مشغول چنین کاری شدند.

▬ اما، کسانی که به مسائل جامعه آگاه بودند، می‌دانستند این‌ها جنبه صوری دارد و هدف اصلی این است که آموزه‌های دانشگاه بر اساس آرمان‌ها و روش‌های اسلامی باشد. نهایتاً بر اساس سیاست گذاری شورای انقلاب فرهنگی بنا شد تغییراتی در دانشگاه‌ها ایجاد شود که متأسفانه سرعت خوبی نداشت و بعضاً شتاب منفی داشت.

▬ سایه انداختن مسائل سیاسی بر امور فرهنگی، کارها را دشوار می‌کند باید آسیب‌شناسی کرد که چرا حرکت‌هایی که از اول انقلاب برای اسلامی کردن دانشگاه‌ها شروع شد به نتیجه نرسید؟ یکی از دلایلی که مورد قبول همه هست این است که کار بسیار سنگین است.
▬ انقلاب فرهنگی، از انقلاب سیاسی به مراتب سخت‌تر است و کار یکی دو روز و یک سال و دو سال نیست. علت دیگر مصادف شدن حرکت انقلاب اسلامی با هشت سال دفاع مقدس بود که تمام سرمایه‌های ما در آن حوزه بسیج شد.
▬ در چنین شرایطی، پیگیری پروژه‌ای که هزینه‌ها، نیروی انسانی و سرمایه‌های زیادی می‌خواهد، قابل پیگیری نبود و بحث علوم انسانی تقریباً، رو به افول رفت.
▬ علل دیگری هم وجود دارد که از طرح آن‌ها عبور می‌کنم. اجمالاً بگویم که سایه انداختن مسائل سیاسی بر امور فرهنگی کارها را دشوار می‌کند.
▬ بعد از سی و سه سال که وارد دهه چهارم انقلاب شده‌ایم، کسی که دلسوزانه در برهه‌های مختلف این مسأله را طرح کرده و هشدار داده مقام معظم رهبری است.
▬ از طرفی، به تهاجم فرهنگی و شبیخون فرهنگی هشدار داده‌اند، [و از طرف دیگر] بر نهضت نرم افزاری و تولید علم تأکید کرده‌اند.
▬ در بسیاری از موارد بر تولید علم به نحو مطلق و در بسیاری از موارد هم بر علوم انسانی به طور خاص تأکید کرده‌اند.
▬ در شاخه‌های علوم طبیعی و تجربی و علومی که نتایج عینی عملی داشتند، پیشرفت‌های زیادی را شاهد بوده‌ایم که باعث افتخار کشور ما، بلکه جهان اسلام است.
▬ امیدوارم، خداوند آن‌ها را توفیق دهد، اما، به دلایلی در علوم انسانی این حرکت بسیار با کندی صورت گرفته است. تا امروز که کسانی احساس مسؤولیت کرده‌اند و به ندای مقام معظم رهبری که ده‌ها سال در این زمینه صحبت کرده‌اند، لبیک گفته‌اند و یک حرکت پربرکت خدا پسند سعادت آفرین را شروع کردند.

░▒
▬ از روزی که مسأله اسلامی کردن دانشگاه‌ها و به دنبال آن اسلامی کردن علوم مطرح شد عده‌ای فکر کردند که منظور از اسلامی کردن علوم این است که روش تحقیق در علوم را تغییر دهیم.
▬ مثلاً، روش تجربی را کنار بگذاریم و قرآن و حدیث بخوانیم که ببینیم راجع به مسائل طبیعی چه گفته‌اند. بخصوص در علوم انسانی که با مسائل دینی ارتباط و اصطکاک بیشتری دارد. تصور این بود که با روش نقلی و فقاهتی می‌خواهند به شناخت موضوعات علوم انسانی بپردازیم.
▬ این تصور، بسیار خام بود. در مقابل، وقتی می‌دیدند این کار نامعقول است و بسیاری از علوم را نمی‌توان از آیات و روایات استخراج کرد، گفتند منظور از اسلامی کردن علوم این است که علوم به نحوی تبیین و تدریس شود که تضاد و تقابلی با اسلام نداشته باشد. نظریات مخالف اسلام را حذف کنیم و نظریات اسلامی را جایگزین کنیم.
▬ این نظریه، بین دانشگاهیان طرفدار بیشتری پیدا کرد. یکی از مؤسسات عهده دار این کار شدند که کتب دانشگاهی را مطالعه کنند و بخش‌هایی را که با نظریات اسلام تضاد دارد پیدا کرده و حذف یا اصلاح کنند.
▬ سال‌ها، هزینه‌های هنگفتی برای این کار صرف شد و تعداد زیادی از طلاب حوزوی هم به این کار مشغول شدند.
▬ این کار هم روش معقولی نبود، و به جایی نرسید. اشکال دیگری که به بحث اسلامی کردن علوم وارد می‌شد و ظاهر مطلوبی داشت این بود که علوم در اثر زحمات میلیون‌ها انسان در طول قرن‌ها شکل گرفته است و نتایج و دستاوردهای عظیمی داشته و تمدن‌های عظیمی را شکل داده. ما نمی‌توانیم روی این‌ها خط بطلان بکشیم و سراغ قرآن و احادیث برویم. این اشکال را نمی‌توانستند به سادگی پاسخ دهند و مقصود اصلی از بحث اسلامی کردن علوم را جا بیندازند.
▬ در این میان، کارشکنی‌هایی هم انجام می‌شد. هنوز هم برای عده‌ی زیادی از مردم دلسوز و بی‌غرض و، حتی، علاقه‌مند به اسلام مشخص نیست که معنای از اسلامی کردن علوم چیست و خیال شده که این یک شعار سیاسی است.

░▒▓ باید منطقاً از ریشه‌ای‌ترین مسائل شروع کرد و به شکل منطقی پیش رفت
▬ بخشی از علوم انسانی، بر یک سلسله اصول موضوعه‌ای مبتنی است که مبتنی بر فلسفه‌های غیر اسلامی است. این که مقام معظم رهبری می‌فرمایند که علوم انسانی موجود مبتنی بر مبانی ماتریالیستی است، باید باز شود.
▬ آیا منظور این است که مدرسان این علوم منکر خدا هستند و ماتریالیست اند؟ در بسیاری علوم این بحث مصداق دارد. فرضاً در روان‌شناسی، روان انسان را مساوی با فعل و انفعالات مغز می‌دانند.
▬ چندی پیش، برنامه‌ای در تلویزیون جمهوری اسلامی می‌دیدم که کسی در آن داشت تأکید می‌کرد که روان انسان چیزی جز تحولات مغز نیست.
▬ این شخص، تقصیری ندارد؛ و منکر خدا هم نیست؛ این گونه یاد گرفته است. یکی از کارهایی که در اسلامی‌سازی علوم باید انجام شود یک نقد کلی بر مبانی علوم است.
▬ وقتی استادی می‌گوید روح، یعنی، فعل و انفعالات مغز، دارد ادعایی می‌کند که باید به او گفت که بر اساس روش و متد خود شما قابل قبول نیست.
▬ شما می‌گویید چیزی که قابل تجربه، سنجش در آزمایشگاه و قابل ارائه به دیگران باشد علمی و قابل پذیرش است. این که روح وجود ندارد را حس چگونه درک می‌کند؟
▬ کدام آزمایش این را اثبات کرده است؟ این ادعا، دلیلی ندارد. نهایتاً می‌توانی بگویی که من نیافتم. مثال دیگر در مورد بحث پیدایش جهان است. در کتاب‌هایی که در دانشگاه‌های جمهوری اسلامی نوشته شد این بحث مطرح شد که نظریه علمی در مورد پیدایش جهان این است که توده‌ای ماده بود که انفجاری در آن رخ داد و کیهان و منظومه‌های مختلف به وجود آمد. سال‌های بسیاری گذشت تا این که بر حسب تصادف امکان پیدایش موجود زنده ایجاد شد.
▬ بعد هم، بر حسب تصادف، از میمون انسان به وجود آمد. این نگاه، بحث علیت را زیر سؤال می‌برد. آیا این را علم تجربه کرده است و در آزمایشگاه اثبات شده است. برخی که منصف‌ترند گفتند این یک فرض است، اما، باز هم شما اصل پیدایش تصادفی بدون علت را پذیرفته‌اید. هیچ دلیلی برای این مطلب وجود ندارد، بلکه دلیل عقلی بر خلاف آن وجود دارد. اگر مخالفید بیایید بحث فلسفی راجع به علیت کنیم. بنا بر این، بینشی فرا علمی این جا وجود دارد. بنا بر این، پیش از علوم باید پیش فرض‌های آن اثبات شود یا بدیهی باشد.
▬ بحث علوم انسانی اسلامی را به عنوان یک فعالیت کاملاً آکادمیک می‌بینیم، نه ایدئولوژیک، نه از روی تعصب دینی برخی که مواضع تندی دارند و به سکولاریسم در این حوزه قائل‌اند، می‌گویند: علم از ایدئولوژی جداست.
▬ گزاره‌های دین، علمی نیست، سلیقه‌ای است. بحث علمی فقط با تجربه قابل اثبات است و این گونه مسائل فلسفی فرا تجربی است. چرا که، برخی جامعه‌شناسان دین را هم عرض سحر و جادو و مقدم بر فلسفه می‌دانند.

░▒
▬ باید از مسائل معرفت‌شناسی آغاز کنیم. تا مباحث معرفت‌شناسی بحث نشود، حتی، به بحث راجع به اصول موضوعه هم نمی‌رسیم. ما بحث علوم انسانی اسلامی را به عنوان یک فعالیت کاملاً آکادمیک می‌بینیم. نه ایدئولوژیک، نه از روی تعصب دینی و نه، حتی، به عنوان عرصه‌ای برای تحقق بخشیدن به اهداف انقلاب.
▬ رویکرد ما، کاملاً علمی است. تا معرفت‌شناسی و هستی‌شناسی و انسان‌شناسی نداشته باشیم، نمی‌توان در حیطه علوم انسانی نظریه پردازی کرد ما ادعایمان این است که می‌توانیم منظومه‌ای از علوم و معارف را ارائه دهیم که منطقی‌ترین بحث‌ها در آن به اثبات رسیده باشد.
▬ از بنیادین‌ترین نقطه‌های معرفت‌شناسی شروع شده باشد و به ترتیب به هستی‌شناسی، انسان‌شناسی و نهایتاً علوم انسانی برسد. تا معرفت‌شناسی و هستی‌شناسی و انسان‌شناسی نداشته باشیم، نمی‌توان در حیطه علوم انسانی نظریه پردازی کرد و برای او نسخه پیچید.
▬ باید منطقاً از ریشه‌ای‌ترین مسائل شروع کرد و به شکل منطقی پیش رفت تا برسیم به این که مثلاً، روح در انسان چه موقعیتی دارد. بعد بفهمیم پدیده‌های روحی چگونه است و چگونه باید با مسائل مربوط به آن برخورد کرد. این که ما در حالات نفسانی می‌بینیم که عکس‌العمل‌هایی در مغز رخ می‌دهد که دلیل بر انکار روح نمی‌شود. شاید روح موثر بر مغز است و مغز منفعل و تابع تأثرات روحی است.
▬ چطور می‌شود به سادگی از همه این‌ها چشم پوشید؟ این مثل این است که صورت مسأله را پاک کنیم. این علم نیست و روح کنجکاو و حقیقت طلب انسان را سیراب نمی‌کند. ما وقتی می‌گوییم اسلامی‌سازی علوم، منظور این است که مبانی علوم را اثبات کنید، بعد ارتباط مبانی با مسائل را مشخص کنید. مبانی صحیح از نظر عقل و نقل یکی است. جایگاه عقل در معرفت‌شناسی است که مشخص می‌شود و معلوم می‌شود همه چیز در تجربه خلاصه نمی‌شود.
▬ وقتی وارد مسیر اثبات مبانی علوم شویم، نهایتاً، خواه نا خواه، اسلامی خواهند بود. ما راه استدلال را رفته‌ایم و به این نتیجه رسیده‌ایم. اگر کسی هم شک دارد، حاضریم اثبات کنیم. یعنی، روحی که بعد از مرگ باقی خواهد ماند اثبات می‌شود.
▬ این که به سادگی بگوییم روح وجود ندارد، یعنی، معاد، وحی، عالم برزخ و جبرئیل همه‌اش دروغ است. تقصیر اول از بنده است و بعد هم از امثال بنده.

░▒
▬ بخش دیگر نقد این است که در خود غرب هم ده‌ها مکتب مخالف با مبانی ماتریالیستی ایجاد شده است. حتی، اگر روی فروید کار کنید می‌بینید که برخی اصول موضوعه او با ماتریالیست سازگار نیست.
▬ منظور از اسلامی کردن، کاری تعبدی و تعصب آمیز نیست، که هدف آن اثبات یک گرایش ایدئولوژیک یا یک حزب و، حتی، یک انقلاب نیست. یک فعالیت صد درصد علمی است که نهایتاً باعث می‌شود که همه عالم ریزه خوار خان ما شوند.
▬ سال‌ها پیش، با یکی از اساتید، راجع به جریانات سیاسی کشور بحث می‌کردیم، که انقلابی هم بود. ایشان گفت، غرب با سرعت نور در ساحت علم پیش می‌رود و ما سرعتمان نهایتاً در حد یک خودرو است. ما، همیشه ریزه خوار خان غرب خواهیم ماند. ما چاره‌ای نداریم با امریکا بسازیم تا از تکنولوژی پیشرفته‌شان به ما بدهند. حالا جوانان ما که موفق به غنی‌سازی اورانیوم شدند.
▬ خدای جبهه، با خدای دانشگاه یکی است؛ ویژگی انقلاب ما این است که از روز اول خداوند به ما اثبات کرد که فوق اسباب عادی، نظام دیگری هست. در جبهه‌ها، به ما نشان داد که با دست خالی هم می‌شود با پیشرفته‌ترین تکنولوژی نظامی مبارزه کرد. ما خیال کردیم این مددها مختص جبهه است.
▬ اما، الآن باید بفهمیم خدای جبهه با خدای دانشگاه یکی است. اگر روحیه جوانان رزمنده را پیدا کنیم در آزمایشگاه هم خداوند مددهای غیبی می‌رساند. خدای اقتصاد و بازار هم خدای جبهه است.
▬ اگر با خدا آشتی کنیم، و دست از رباخواری برداریم، خداوندی که ما را در جبهه با دست خالی پیروز کرد، ما را در این عرصه هم پیروز می‌کند. ولی، باورمان نیست.
▬ جامعه ما، باید باور کند که می‌تواند در عرصه علم و معرفت طرحی نو در افکند، که هم خدا پسند باشد، و هم عزت دنیا، و هم عزت آخرت را داشته باشد. خداوند ان‌شاءالله سایه مقام معظم رهبری را مستدام کند.
مأخذ: www.ejtemaee.ir
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 19 مهر 1391 ساعت 21:12

کارل مارکس: چشم‌اندازی از یک اقتصاد غیرسرمایه‌دارانه

فرستادن به ایمیل چاپ

ادامه مطلب...


برداشت آزاد از جرج مک‌کارتی؛ ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬ چگونه می‌توان به زندگی غیرسرمایه‌دارانه فکر کرد؟

▬ می‌توانید چنین سبکی از زندگی را تصور کنید؟

▬ زندگی که در آن، تولید ثروت، بدون خرید و فروش و ایجاد جهالت دوجانبه در تولیدکننده و مصرف‌کننده صورت بگیرد؟
▬ می‌توانید اقتصادی را تصور کنید که بخش عمده ثروت در آن، به کسانی که می‌خرند و می‌فروشند نمی‌رسد؟
▬ کارل مارکس، برای تصور چنین شیوه تولیدی، از نظریه ارزش کار ارسطو کمک می‌گیرد.
▬ مارکس، برای طرح نظریه‌اش در مورد کالا، به مبنایی برای قابلیت معاوضه و توافق و نظریه‌ی ارزش کار، به oikonomike ارسطو و نظریه ارزش او باز می‌گردد.
▬ او برای تسهیل تحلیلش از کالایی شدن، جبر کالا، و تبدیل شدن کالا به بتی که انسان‌ها می‌تراشند و ناگهان بر همان انسان‌های تراشنده مسلط می‌شود، بحث ارسطو در باب بردگی یونانی را مطرح می‌کند.
▬ مارکس، از خواننده متن خود می‌خواهد به فراتر از سطح پدیدارهای اقتصادی و کالاها برود، و ببیند که چطور بت شدن کالاها بازتاب و شاخصی از روابط طبقاتی و اجتماعی جامعه است. اگر کارگر باشید و کالا را تولید کرده باشید، باز هم آن کالا مال شما نخواهد بود، ولی اگر سرمایه‌دار باشید و در مرکز تقسیم کار ایستاده باشید، می‌توانید کالاهای تولید شده دیگران را به خود نسبت دهید.
▬ ارسطو، میان یک اقتصاد مأنوس متکی بر تدبیر منزل از یک سوی، و یک اقتصاد مال‌اندوز فرق می‌گذارد.
▬ تبادل ارزش در یک خانواده یا اجتماع ساده متکی به مبادله کالا به کالا یا پایاپای (C-C) است که بازتابی از نیاز و عمل متقابل است. این مبادله واقعی و توأم با تفاهم است.
▬ ولی مبادله در دنیای صنعتی، اعم از  سرمایه در تجارت (M-C-M') و رباخواری (M-M')، متکی بر قواعد و قوانین بیگانه‌کننده‌ای صورت می‌گیرد که ربط اندکی با نیازها و عمل متقابل مستقیم میان افراد دارد. تفاهم از میان می‌رود. مبادله کالا برای پاسخ به نیازها و کسب سعادت، به گردش پول برای نفع و سرمایه تبدیل می‌شود.
مآخذ:...
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 19 مهر 1391 ساعت 19:08

لیبرالیسم بورژوایی اولیه در انگلستان؛ دارایی در مقابل فقر

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت ادامه مطلب...آزاد از آنتونی آربلاستر؛ ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬ «انقلاب شکوهمند» (Glorious Revolotion, 1688) انگلستان، دستاورد عمده و بزرگ حزب و مکتب «ویگ» (Whig) بود. ویگ‌ها، مدافعان دارایی در انواع شکل‌های آن اعم از تجاری و مالی و زمین، بودند. دوران سرکردگی ویگ‌ها، آغاز عصر طلایی حقوق مالکیت است.

▬ ریشه‌های لیبرالیسم ویگی که خود را در چهره محوری جان لاک نشان می‌دهد، همواره با نگرش‌ها و خط‌مشی‌های خشن در مقابل، تهیدستان و کاتولیک‌ها همراه بود. با تکامل «علوم» جدید و انقلاب صنعتی در انگلستان، تهیدستان صرفاً به عنوان «نیروی کار» یا «دست» تلقی شدند. برای لیبرال‌های اقتصادی معقول، دفاع از کار کودکان، منطقی به حساب می‌آمد.

▬ اجبار کلی و بنیادی ریشه‌کن شدن بیکاری، ناشی از فشار ضرورت احتیاج و گرسنگی بود، چون بدون کار (حتی کار خردسالان یا کهنسالان) نیروی دیگری برای مهار گرسنگی متصور نبود. بنا بر این، در اواخر قرن هجدهم بسیاری از مردم می‌دانستند چگونه کارکردهای بازار سرمایه‌داری خودبه‌خود به طبقات کارگر نظم می‌بخشد، بدون آن‌که به اعمال اجبار از سوی کارفرمایان یا دولت نیاز باشد.
▬ آنچه بویژه این اقتصاددانان را ناراحت می‌کرد، نیکوکاری نابجای فراهم آوردن آموزش برای تهیدستان بود. اگر جامعه بخواهد ثروتمند باشد، باید خود را از قید هرگونه تعهد نسبت به فضیلت‌های کهنه‌ای از قبیل عقل معاش، صرفه‌جویی و فارغ از خود بودن رها کند و دریابد که تولید فقط بر اثر خوش‌گذرانی و اسراف در میان مصرف‌کنندگان و حرص و آز در میان تولیدکنندگان برانگیخته خواهد شد.
▬ سویفت معتقد بود، بعضی اشخاص که روحیه‌ای مأیوس دارند، بسیار دلواپس گروه کثیر تهیدستان سالخورده، بیمار یا معلول‌اند... اما، من از این بابت، کوچک‌ترین ناراحتی ندارم، زیرا، کاملاً روشن است که آن‌ها همه‌روزه بر اثر سرما و قحطی، کثافت و حشرات موذی، به همان سرعتی که منطقاً می‌توان انتظار داشت می‌میرند.
مآخذ:...
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 19 مهر 1391 ساعت 10:22

یک دیدگاه: مرور ابونصر محمد بن محمد طرخانی، ملقب به ”فارابی“

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشتادامه مطلب... از پرفسور سید حسن نصر از MIT؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


░▒▓ مطلب ۱

▬ از فصوص الحکم، ذکری به میان آمد. هیچ دلیل قانع کننده‌ای برای تردید در صحت انتساب این رساله وجود ندارد. اشتباه مجموعه‌ای که سابق بر این در قاهره چاپ شد و بخشی از این رساله را با عنوانی دیگر به نام ابن‌سینا منتشر کرد، مبتنی بر چاپی انتقادی نیست. پل کراوس، بر این بود که فارابی، در واقع، موضعی ضد عرفانی داشت، سبک و مضمون فصوص با دیگر آثار هماهنگ نبود و و نظریه‌ی نبوت او صرفاً «سیاسی» بود.

▬ باری، می‌توان ملاحظه کرد که مجموعه‌ی اصطلاحات تصوف، به تقریب، در همه جای آثار فارابی پراکنده است، که در نوشته‌ای غیر از فصوص، فقره‌ای وجود دارد که پژواکی از گزارش معروف خلسه‌ی افلوطین در کتاب اثولوجیا «(اغلب به خود می‌آیم.... )» در آن دیده می‌شود، که نظریه‌ی اشراقی فارابی، عنصر عرفانی مسلمی را شامل می‌شود، البته، به شرطی که بپذیریم که عرفان، به ضرورت، مستلزم اتحاد عقل انسانی با عقل فعال نیست، زیرا، اتصال نیز تجربه‌ای عرفانی است. ابن‌سینا و سهروردی، با فارابی در رد اتحاد توافق دارند، زیرا، اتحاد، نتایجی پر تضاد به دنبال دارد. همین طور، می‌توان ملاحظه کرد که درک پیوند میان «عرفان» فارابی و مجموعه‌ی نظریات وی مشکل نیست: میان آن دو، نه ناهمخوانی وجود دارد و نه فاصله. اگر در فصوص اصطلاحاتی نشأت گرفته از مکتب اسماعیلی به چشم می‌خورد (اصطلاحاتی که مشترک میان همه عرفان‌هاست) این مطلب، بی‌آنکه تردیدی در صحت انتساب آن ایجاد کند، مبین یکی از سرچشمه‌های الهام اوست، سرچشمه‌ای که میان حکمت او، درباره‌ی نبوت و پیامبرشناسی شیعی هماهنگی ایجاد می‌کند. بالاخره، اغراق‌آمیز خواهد بود که نظریه‌ی مدینه‌ی فاضله‌ی او را به معنای جدید کلمه، «سیاسی» (۱) بدانیم. این نظریه، با آن‌چه ما «برنامه سیاسی» (۲) می‌نامیم نسبتی ندارد. در این باره، با مجموعه‌ی شرح حالی که آقای ابراهیم مذکور، سابقاً از نظریه‌ی فارابی به دست داده است، موافقت داریم.

░▒▓ مطلب ۲
▬ این‌جا، تنها می‌توان سه نکته از این نظریه‌ی فلسفی را برجسته کرد. نخست این‌که نظریه، تمایز منطقی و فلسفی میان ماهیت و وجود را در موجودات مخلوق به او مدیون هستیم. وجود، قوام دهنده‌ی ماهیت نیست. بلکه محمول و عارض بر آن است. گفته‌اند که این نظر در تاریخ فلسفه، آغاز دوره‌ی جدیدی بوده است. ابن‌سینا، سهروردی و فیلسوفان دیگری، قائل به اصالت ماهیت بوده‌اند. با ملاصدرا شیرازی، در سده‌ی یازدهم ق/هقدهم م. وضعیت به طور کلی، دگرگون شد. ملاصدرا به اصالت وجود قائل شد و از حکمت اشراق، روایتی اصالت وجودی عرضه کرد. این موضع‌گیری، درباره‌ی وجود، از تمایز میان وجود واجب و وجود ممکن ناشی می‌شود که قائم به ذات نیست، زیرا، وجود و عدم آن، مساوی نیست، بلکه به این دلیل، وجود آن، وجوب پیدا می‌کند که به توسط غیر، یعنی، وجود واجب وضع شده است. این نظریه که نزد ابن‌سینا اهمیتی ویژه پیدا خواهد کرد، ابتدا، به صورتی مجمل توسط فارابی بیان شد.

░▒▓ مطلب ۳
▬ همین ملاحظه را درباره‌ی نظریه‌ی ویژه‌ی دیگری که نظریه‌ی عقل و صدور عقول است، می‌توان تکرار کرد، نظریه‌ای که نزد فارابی، قاعده‌ی الواحد لایصدر عنه الا الواحد بر آن ناظر است (خواجه نصیرالدین طوسی، درباره‌ی این قاعده، با الهام از فیضان انوار سهروردی، بی‌آنکه اشاره‌ای به آن کرده باشد، تردید خواهد کرد). صدور عقل اول، از سبب اول و تأمل سه گانه‌ی آن عقل که در هر یک از مراتب عقول تکرار می‌شود، هر بار، عقل، نقس و فلک جدیدی را تا عقل دهم ایجاد می‌کند. این تطور کیهانی را بعدها ابن‌سینا، توضیح و بسط خواهد داد. نخستین ماهیأت الهی یا افلاک الهی نزد ارسطو، در اندیشه‌ی فارابی به «عقول مفارق» تبدیل می‌شوند. آیا ابن‌سینا بود که نخستین بار، آن‌ها را «فرشته» نام گذاری کرد و بدگمانی غزالی را برانگیخت، زیرا، تصویر قرآنی فرشته را در آن نمی‌دید؟ آیا این صور مَلَکی خلاق، با توحید تعارض دارند. تردیدی نیست که این‌جا، منظور، ظاهر توحید است که بر احکام شرعی مبتنی است. بر عکس، اندیشمندان باطنی و عرفانی، به طور خستگی ناپذیری، نشان داده‌اند که توحید در صورت ظاهری آن، در بت پرستی فلسفی سقوط می‌کند که ادعای فرار از آن را دارد. فارابی، معاصر نخستین اندیشمندان اسماعیلی بود. نظریه‌ی عقول دهگانه‌ی او، اگر با نظریه‌ی باطنی اسماعیلی مقایسه شود، وجهی نو در آن مشاهده خواهد شد. با تحلیل اجمالی (فصل دوم، ب، بخش ۱ و ۲) مراتب عالم (عقول) دهگانه، در سنت اسماعیلیان فاطمی، گفتیم که آن، از طرح فیلسوفان قائل به صدور از این حیث که مُبدِ‌ع را هم‌چون فوق وجود دارد، ورای وجود و لاوجود، وضع می‌کند و صدور با عقل اول آغاز می‌شود، تفاوت دارد. افزون بر این، تکوین عالم، در اندیشه‌ی اسماعیلی، دارای عنصری دراماتیکی است که در طرح فارابی و ابن‌سینا وجود ندارد.
▬ با این همه، صورت دهمین فرشته (آدم سماوی) در اندیشه‌ی اسماعیلی، به طور کامل، با عقل دهم که این‌جا، نزد فیلسوفان ما، عقل فعال نامیده می‌شود، مطابقت دارد. این مطابقت، سرانجام، نقش عقل فعال را در پیامبرشناسی فارابی، به ما بهتر می‌فهماند، زیرا، فارابی، در نظریه‌ی عقل و حکیم - پیامبر خود، از حد «فیلسوف یونانی مآب» فراتر می‌رود. مقایسه‌ای را که فارابی طرح کرده بود، بسیار مورد توجه قرار گرفت و همگان آن را بازگو کردند: «نسبت عقل فعال به عقل بالقوه، مانند نسبت خورشید به چشم است که در آن، بینایی تا زمانی که در ظلمت قرار دارد، بالقوه وجود دارد، اما، آن گاه که نور به چشم برسد، بینایی بالفعل می‌گردد». این عقل، عقلی که در سلسله مراتب وجودات، نزدیک‌ترین وجود معنوی ورای انسان و عالم انسانی است، همیشه، بالفعل است. این عقل، واهب الصور نامیده شده است، زیرا، صور، مواد را به آن‌ها و معرفت این صور را به عقل انسانی بالقوه افاضه می‌کند.
▬ این عقل انسانی، به عقل عملی و نظری تقسیم می‌شود. عقل نظری، دارای سه مرتبه است: عقل بالقوه، عقل بالفعل و عقل مستفاد. این‌جا نیز امری نو، در معرفت‌شناسی فارابی ظاهر می‌شود. عقل مستفاد را به رغم عنوان آن نمی‌توان با Nous epiktos اسکندر افرودیسی خلط کرد، زیرا، نزد اسکندر افرودیسی، حالتی میان عقل بالقوه و بالفعل است. در نظر فارابی، عقل مستفاد، عالی‌ترین حالت عقل انسانی است، حالتی که در آن، عقل انسانی می‌تواند بدون وساطت حواس، صوری را که عقل فعال به آن افاضه می‌کند، به شهود و اشراق در یابد. باری، مفهوم عقل فعال و عقل مستفاد، نزد فارابی، مبین نظری متفاوت با نظر ارسطویی صرف است، یعنی، تأثیر کتاب اثولوجیا که از طریق آن، عناصر نوافلاطونی رسوخ کرد.

░▒▓ مطلب ۴
▬ در مورد نکته‌ی سومی نیز این فیلسوف یونانی مآب، از مکتب ارسطویی صرف متفاوت به نظر می‌رسد: نظریه‌ی نبوت او که عالی‌ترین بحث آثار اوست. نظریه‌ی مدینه‌ی فاضله‌ی فارابی، نظر به منشأ افلاطونی آن، تأثیری یونانی در خود دارد، اما، پاسخگوی الهامات فلسفی و عرفانی یک فیلسوف اسلامی است. از این نظریه، اغلب، به عنوان «سیاست» (۳) فارابی سخن گفته می‌شود. در واقع، فارابی به هیچ وجه فردی نبود که امروزه، ما «اهل عمل» (۴) می‌نامیم. او هرگز با مسائل سیاسی از نزدیک آشنایی نداشت. «سیاست» او، بر مجموعه‌ی روان‌شناسی و جهان‌شناسی او مبتنی است و از آن، قابل تفکیک نیست. به همین دلیل، مفهوم «مدینه‌ی فاضله‌ی» (۵) او، همه‌ی ارض مسکون (۶) را شامل می‌شود. مدینه‌ی فاضله، برنامه سیاسی «امروزی» نیست. فلسفه‌ی سیاسی او را می‌توان به عبارتی بهتر، فلسفه‌ی نبوت نامید.
▬ اگر شخصیت اساسی فلسفه‌ی نبوت، یعنی، رئیس مدینه‌ی فاضله، پیامبر یا امام و نیز سرانجام، نظریه در عالم دیگر، مبین الهام عرفانی فارابی است، می‌توان گامی فراتر گذاشت. نظریه‌ی نبوت فارابی، مبین برخی رگه‌های اساسی مشترک با فلسفه نبوت در تشیع است متأسفانه، نمی‌توان این بحث و نتایج آن را این‌جا بسط داد. دلایلی که او، در اثبات ضرورت وجود پیامبران می‌آورد، خطوطی که با آن وجو درونی پیامبر، (یعنی) امام را تعریف می‌کند، با دلایل و خطوطی مطابقت دارد که چنان که دیدیم، پیامبرشناسی شیعی بر مبنای تعلیمات امامان معصوم بنا کرده است. پیامبر واضع شریعت، در زمان حیات خود، امام نیز هست. پس از پیامبر، دایره‌ی امامت (یا دایره وَ‌لایت، یعنی، در دوره‌ی اسلامی، نام نبوتی که شریعتی نمی‌آورد) آغاز می‌شود. باری، اگر حکیم - نبی در اندیشه‌ی فارابی نوامیسی را برقرار می‌کند، این، به معنای شریعت، در اصطلاح کلامی دقیق آن نیست. در این صورت، پیوند این دو پیامبرشناسی، این فکر را حکیم افلاطونی، حکیم حاکم مدینه‌ی فاضله را به امام تبدیل می‌کند، به صورتی نو ظاهر می‌سازد.

░▒▓ مطلب ۵
▬ از سوی دیگر، پیامبرشناسی شیعی، در نوعی معرفت‌شناسی، به اوج خود می‌رسد که میان علم پیامبر و امام قائل به تمیز بود. به همان سان، نزد فارابی، پیامبر، رئیس مدینه‌ی فاضله، باید به مرتبه‌ی والایی از سعادت انسانی رسیده باشد که همان اتصال به عقل فعال است. در واقع، هر گونه الهام و وحی نبوی، از این اتصال ناشی می‌شود. چنان که اشاره شد، منظور از وحدت با عقل فعال، اتحاد نیست، بلکه اتصال است. اینک، باید خاطرنشان کرد که بر خلاف حکیم افلاطونی که باید از نظاره‌ی معقولات، برای تدبیر امور سیاسی، به عالم محسوسات بازگردد، حکیم فارابی باید به وجودات معنوی دیگر بپیوندد و وظیفه اصلی او این است که اهل مدینه رابه سوی این غایت هدایت کند، زیرا، سعادت مطلق، از این پیوند ناشی می‌شود. مدینه‌ی فاضله‌ی فارابی، همان «مدینه‌ی ابرار در آخرالزمان» است. این مدینه، در معادشناسی شیعی، با وضعیتی مطابقت دارد که در زمان ظهور امام غایب تحقق پیدا خواهد کرد که مقدمه‌ی رستاخیز خواهد بود. آیا در این صورت، به «سیاست» فارابی، همان معنایی را می‌توان داد که امروزه، به این کلمه می‌دهیم؟
▬ در عوض، درست خواهد بود که بگوییم «شهریاری» که فارابی، همه‌ی فضایل انسانی و فلسفی را به او اعطا کرده، همان «افلاطونی است که قبای محمد نبی را بر تن کرده است». یا درست‌تر خواهد بود که با فارابی بگوییم اتصال به عقل فعال می‌تواند با عقل امکان‌پذیر باشد؛ این، همان مورد فیلسوف است، زیرا، این اتصال، منشأ همه‌ی معرفت‌های فلسفی است. این اتصال، با خیال خلاق نیز امکان‌پذیر است و در این صورت، اتصال منشأ همه‌ی وحی‌ها، الهامات و رؤیاهای نبوی شیعی با اعتبار بخشیدن به معرفت خیالی و عالمی که به وسیله خیال درک می‌شود، نظریه‌ی تکاملی، در باب خیال ایجاد کرد. جالب توجه است که نظریه‌ی خیال، نزد فارابی نیز دارای اهمیت است. اگر به آثار ملاصدرا شیرازی برگردیم که تعلیمات امامان را توضیح می‌دهد، دیگر نمی‌توان گفت که نظریه‌ی نبوت فارابی، تنها در فلسفه‌ی مدرسی یهودی (ابن میمون) به جد گرفته شد، زیرا، این نظریه، به طور مبسوطی، در حکمت نبوی شیعی بارور شد.

░▒▓ مطلب ۶
▬ معرفت‌شناسی، ناشی از حکمت نبوی شیعی (فصل دوم، الف، ۵) با توجه به مراتب مشاهده، یا استماع مَلَک در خواب، بیداری یا در حالتی میان این دو تأسیس شده است. در نظر فارابی، حکیم از طریق تأمل نظری، به عقل فعال اتصال پیدا می‌کند و نبی از طریق خیال و همین خیال، منشأ نبوت و وحی نبوت است. این دریافت ممکن نیست، مگر این که جبرائیل، فرشته‌ی محمدی یا روح القدس، با عقل فعال یکی شمرده شود. چنان که پیش از این، اشاره شد، این وحدت، به هیچ وجه، به معنای عقلانی کردن (۷) روح القدس نیست، بلکه عکس آن درست است. وحدت فرشته‌ی معرفت و ملک وحی از الزامات حکمت نبوی است و نظریه‌ی فارابی در این راستا قرار دارد. به همین دلیل، بیان این‌که فارابی، برای وحی شالوده‌ای فلسفی ایجاد کرده، رضایت بخش نخواهد بود، هم‌چنان که درست نخواهد بود که بگوییم او، فیلسوف را برتر از پیامبر می‌دانسته است. این شیوه‌ی بیان، حاکی از بی‌توجهی به واقعیت حکمت نبوی است. فیلسوف و پیامبر، با عقل فعال - روح القدس اتصال پیدا می‌کنند. مورد فارابی، به بهترین وجهی، مبین وضعیتی است که این‌جا به آن اشاره شد. شاید میان اسلام تشریعی و فلسفه، تضادی غیرقابل حل وجود دارد. رابطه‌ی بنیادین، رابطه‌ی میان اسلام باطنی و (به معنای وسیع واژه یونانی ta eso و اسلام ظاهری و قشری است. با توجه به قبول یا رد اسلام باطنی است که تقدیر و تقش فلسفه، در اسلام رقم زده می‌شود)
▬ از اینجاست که می‌توان گفت، مدینه‌ی فاضله، هر اندازه به کمال نزدیک باشد، در نظر فارابی، آن مدینه غایت خود نیست، بلکه وسیله‌ای است که انسان‌ها را به سوی سعادت اخروی هدایت می‌کند. جماعت زندگان، وقتی از دروازه‌های مرگ گذشتند، به جماعتی خواهند پیوست که پیش از آنان، به جهان باقی شتافته‌اند، «و آنان، به طور عقلانی، با یکدیگر وحدت پیدا خواهند کرد و هر کس، به موجود شبیه خود می‌پیوندد». با این وحدت روح با روح، لطف و صفای کسانی که پیش‌تر، به دیار دیگر شتافته بودند، پیوسته بیشتر خواهد شد. این نظریه، نیز به آن‌چه در معادشناسی اسماعیلی گفته خواهد شد - آن‌گاه، که از اتحاد صور نورانی(۸) سخن گفته می‌شود که هیکل نورانی(۹) امامت را ایجاد می‌کند - نزدیک است.

░▒▓ مطلب ۷
▬ شمار اندکی از شاگردان فارابی را می‌شناسیم. به طور عمده، از ابوزکریا یحیی بن عَدی (در گذشته‌ی ۳۷۴ ق/۹۷۴ م) فیلسوف مسیحی یعقوبی نام می‌بریم که از او، در زمره مترجمان آثار ارسطو ذکری به میان آمد. مکاتبات جالب توجهی میان یحیی بن عدی و یک فیلسوف یهودی از اهالی موصل، به نام ابن ابی سعید موصلی باقی مانده است. یکی از شاگردان یحیی بن عدی، ابوسلیمان محمد سبحستانی (در گذشته‌ی ۳۷۱ ق/ ۹۸۱ م) که نباید با ابو یعقوب سبحستانی اسماعیلی اشتباه شود در نیمه‌ی دوم سده دهمم در بغداد، حلقه‌ای از اهل علم ترتیب داد که جلسات «فرهنگی» جالبی میان آنان برگزار می‌شد. مطالب اساسی این جلسات، در یکی از آن کتاب‌های ابو حیان توحیدی (در گذشته‌ی ۳۹۹ ق/۱۰۰۹ م) شاگرد ابوسلیمان، با عنوان مقابسات که کتابی منحصر به فرد و سرشار از اطلاعات جالب توجه است، آمده است. با این همه، این جلسات، یک حلقه‌ی فلسفی، به معنای دقیق کلمه نبود. به نظر می‌آید که مباحثات منطقی فارابی، به نوعی فلسفه که صرفاً به لفاظی مبتنی بود، تبدیل شد. در این جلسات، سخنانی گفته می‌شد که نباید زیاد جدی گرفته شود (به عنوان مثال، سخنان ابوسلیمان را دیدیم که به شناختن نویسنده‌ی واقعی آثار منسوب به جابر بن حیان افتخار می‌کرد). در حقیقت، فارابی، تأثیر معنوی حقیقی خود را در ابن‌سینا گذاشت که او را استاد خود می‌دانست. فارابی، در اندلس و نیز بر سهروردی تأثیر گذاشته است. این تأثیر، چنان‌که اشاره شد، بر ملاصدرای شیرازی نیز محسوس است.
مآخذ:...
هو العلیم

یک دیدگاه: معرفی معتزله

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت ادامه مطلب...از tahoordanesh؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬ معتزله یکی از فرقه‌های کلامی اسلامی در میان اهل سنت است که در اوایل قرن دوم هجری و اواخر دولت بنی امیه در بصره ظاهر شدند و در مسائل کلامی از دیگر فرقه‌ها جدا شدند. رهبران معتزله از آغاز فقهی حنفی داشتند. در قرن پنجم هجری، بسیاری از معتزله به مذاهب شیعی و عمدتاً زیدیه، پیوستند و معتزله در بصره هم به اهل سنت پیوستند. از این رو، در تاریخ، معتزله متأخر را با نام شیعی معتزلی و سنی معتزلی می‌شناسیم.

▬ آن‌ها شاگردان حسن بصری بودند و با او در مسأله جبر و تجسیم و منزله بین کفر و اسلام مخالفت کردند و گفتند: بشر در کارهایش مجبور نیست، بلکه خداوند پس از آن‌که راه هدایت به دست بشر داده، کار را به خودشان تفویض نموده و دیگر در شئون آن‌ها دخالتی ندارد. برخلاف اشاعره که معتقد به جبر و امامیه که به امر بین امرین قائلند و از این جهت به آن‌ها معتزله می‌گویند که چون حسن بصری، استاد آن‌ها، این سخنان را از آن‌ها شنید، به آن‌ها گفت: «اعتزلوا عنی؛ از من کنار بروید». یا به دلیل این‌که از آن روزی که افکار استاد را غلط تشخیص دادند، خود از مجلس استاد اعتزال جستند. رئیس آنان واصل بن عطا و پس از او، عمرو بن عبید بود. از امام صادق (ع) نقل شده که در باره آن‌ها فرمود: خدا لعنت کند معتزله را که آن‌ها می‌خواستند توحید را به کمال برسانند، ملحد شدند، و می‌خواستند تشبیه از میان بردارند، خود مرتکب تشبیه شدند.

▬ بعضی از منابع درباره علت تسمیه این فرقه به معتزله نوشته‌اند: می‌گفتند مرتکب کبیره از کفار و مؤمنین اعتزال جست و معتزله یعنی، قائلین به اعتزال صاحب کبائر. معتزله در مورد ایمان معتقد بودند که ایمان عبارت است از صفات خیر که. قتی در کسی جمع شد، به او مؤمن می‌گویند، اما، فاسق از آن‌جا که دارای خصال خیر نیست، مؤمن مطلق نیست، اما، کافر مطلق هم نمی‌باشد، زیرا، شهادت را جاری کرده است و قسمتی از اعمال خیر هم از او سر می‌زند. با اعتقاد به این اصل، معتزله مجبور شدند تمام وقایعی را که تا آن وقت در اسلام رخ داده بود، توجیه و تأویل کنند و چون غالب تأویلات آنان در این مسائل به سود امویان بود، بعضی از خلفای اخیر بنی امیه مثل یزیدبن ولید و مروان بن محمد مذهب اعتزال را پذیرفتند.

░▒ اصول مورد قبول معتزله
▬ با آن‌که فرق معتزله در اجرای عقاید خود با یکدیگر اختلافاتی داشتند، بر روی هم در پنج اصل با یکدیگر شریک بودند که عبارتند از:


░▒ ۱
▬ قول به «المنزله‌ی بین المنزلتین» و این‌که مرتکب کبیره نه کافر است و نه مؤمن، بلکه فاسق است و فاسق از جهت فسق، مستحق آتش جهنم باشد.

░▒ ۲
▬ قول به توحید و آن، این است که صفات خداوند غیر ذات او نیست، یعنی، خداوند عالم و قادر وحی و سمیع و بصیر بذاته است. این صفات زاید بر ذات نیستند و مدعی بودند که قول به قدم صفات غیر ذاتیه مستلزم قبول قدماء متعدد و نتیجه آن تصویر شریک برای باری تعالی است. معتزله هر یک از آیات را که منجر به اثبات صفات زاید بر ذات می‌شد، یعنی، برای خداوند صفاتی مثل صفات مخلوق اثبات می‌کرد، به نوعی تأویل می‌کردند.

░▒ ۳
▬ قول به عدل و آن نتیجه قول به قدر است. معتزله در این مورد، زیاد بحث می‌کردند. خلاصه بحث آنان در این مورد این است که خداوند خلق را به غایت خلقت که کمال است، سیر می‌دهد و بهترین چیزی را که ممکن است، برای آنان می‌خواهد. نه ارائه به شر می‌کند و نه طالب شر برای کسی است، افعال مخلوق را از خوب و بد خلق نمی‌کند، بلکه اراده انسان در انتخاب آن‌ها آزاد و در حقیقت، انسان خالق افعال خودش است و به همین دلیل هم مثاب به خیر، و هم معاقب به شر است.

░▒ ۴
▬ قول به وعد و وعید، یعنی، خداوند در وعد و وعید خود در پاداش کار درست و کیفر کار بد صادق است. خلف خداوند از وعد مستوجب نقص اوست و هم‌چنین، است خلف از وعید مگر آن که قلم عفو بر سیاهه گناهان کسی بکشد. مرتکب کبائر هم به اندازه گناهش عقاب و نسبت به ایمان و جنبه خیر خود ثواب می‌بیند، پس، مخلد در عقاب نیست.

░▒ ۵
▬ امر به معروف و نهی از منکر. از مبانی مهم معتقدات معتزله، اقرار به سلطه عقل و قدرت آن در معرفت نیک از بد هست، در موردی که شرع سخنی از آن نگفته باشد، معتزله می‌گفتند از صفات و خواص هر چیز خوبی و بدی آن نزد عقل آشکار است و این تشخیص خطا از صواب، برای همه میسر است، پس، ملاک خوبی و بدی فقط امر و نهی شرعی نیست.

▬ معتزله، ایمان را معرفت به قلب، و اقرار به زبان، و عمل به اعضا می‌دانند و می‌گویند هر چه بر اعمال خیر فرد اضافه شود، بر ایمان او هم به همان نسبت اضافه خواهد شد و هر چه عصیان افزایش یابد و کارهای نابهنجار بیشتر شود، از ایمان هم به همان میزان کم می‌شود.

░▒▓ شاخه‌های معتزله
▬ معتزله به حدود بیست فرقه تقسیم شدند که بر روی هم، همه شعب معتزله در اصول معینی که به آن‌ها شهرت دارند، شریک هستند. اسامی فرق مختلف معتزله عبارتست از: واصلیه، عمرویه، هذلیه، نظامیه، اسواریه، معمریه، بشریه، هشامیه، مرداریه، جعفریه پیروان جعفربن حرب الثقفی (وفات در سال ۲۳۴ هـ.ق.)، جعفریه اتباع جعفربن مبشر همدانی (وفات در سال ۲۳۶ه. ق)، اسکافیه، ثمامیه، جاحظیه، شحامیه، خیاطیه، کعبیه، جبائیه، بهشمیه.
▬ از جمله فرقه‌هایی که از ائمه معتزله در مقالات خود استفاده کرده‌اند، فرقه‌های شیعه هستند، بخصوص شیعه امامیه اثنی عشریه و امامیه اسمعیلیه و زیدیه.
▬ معتزله بر اثر استفاده از مباحث منطقی و فلسفی، برای اثبات عقاید خود و شروع به بحث‌ها و مشاجرات و تألیف کتاب و رساله‌ها در اثبات معتقدات خود و رد افکار و عقاید دیگران، در حقیقت، بنیانگذار علم کلام در اسلام هستند.
مآخذ:...
هو العلیم

یک دیدگاه: اوضاع اقتصادی ایران در دوران پهلوی دوم

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت ادامه مطلب...از احمد پرخیده؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬ اقتصاد ایران از جمله بخش‌هایی است که در طول دوران گذشته کمتر تحول تأثیرگذار و درون‌زایی را در آن شاهد بوده‌ایم. در یک دوره طولانی اقتصاد ایران بر بخش کشاورزی و تولید کالاهای سنتی متکی بود، اگر در دوره‌هایی احداث برخی از کارخانه‌ها مورد توجه قرار گرفتند نه تنها این تولیدات بومی نشدند، بلکه به طور پراکنده و در نقاط خاصی متمرکز بودند.

▬ شاید همان گونه که بیشتر محققان تأکید کرده‌اند، مشکل اصلی جامعه ایران و بالطبع اقتصاد را استبداد تشکیل می‌داد. شاه به هر کس می‌خواست می‌بخشید و از هر کس می‌خواست سلب مالکیت می‌کرد. بنا بر این، فقدان امنیت جانی و مالی و عدم تضمین کافی حقوق مالکیت مانع رونق اقتصادی، تجمیع ثروت، ابداع و نوآوری و در نتیجه، گسترش تولیدات صنعتی شد. امری که در اروپای صنعتی در یک سیر تاریخی اصلاح شده و با چاره‌اندیشی مناسب متفکران آن رفته رفته توسعه اقتصادی را به وجود آورده بود. وجود منابع رانتی فراوان در دوران پهلوی نیز این امر را تشدید کرده بود. به طوری که با افزایش درآمدهای نفتی میزان قدرت انحصاری رژیم حاکم افزایش و با افزایش قدرت انحصاری میزان پاسخگویی به مردم و ذی‌نفع‌های اقتصادی نیز کاهش یافته بود. این پدیده را می‌توان در قالب مباحث دولت‌های رانتی مورد بحث و بررسی قرار داد.

▬ منابع عظیم رانتی در دهه پنجاه چنان قدرتی به شاه داده بود که به آسانی و از طریق توزیع فرصت‌های رانتی برای جلب حمایت نخبگان و دولت‌مردان همفکر خود و در نتیجه، ثبات بیشتر حکومت از آن استفاده می‌کرد. بررسی‌های تاریخی اقتصاد در دوران پهلوی نشان می‌دهد که دولت فاقد مدیریت و نظم ساختاری برای پیشبرد روند توسعه و ایجاد نهادهای مورد نیاز توسعه بود. ساخت اقتداری رژیم شاه حضور گروه‌ها و افراد سودجو و منفعت طلب در قدرت، عمل کردن در جهت طبقات ماقبل سرمایه‌داری، اقتدار و دیکتاتوری شخصی، عدم نهادسازی مناسب در جهت توسعه و در نتیجه، اصلاحات ارضی ناقص (جدای از اهداف این اصلاحات) از جمله مواردی است که نشان‌دهنده عدم وجود اراده کافی برای پیشبرد توسعه در دولت پهلوی است. به طور کلی، سه ویژگی استبداد، فساد سیاسی و اداری و دخیل بودن ملاحظات سیاسی و رویاهای بلند پروازانه در برنامه‌های اقتصادی و عدم استقلال نهادهای اقتصادی و برنامه‌ریزی، کنترل کامل بخش خصوصی از یک طرف و شیوع فساد مالی و استفاده از اموال عمومی در جهت منافع شخصی، گسترش رانت اقتصادی در میان درباریان و اعطای مناصب اداری و پروژه‌ها و امتیازات اقتصادی از طرف دیگر، هرگونه مجالی را برای توسعه و نوآوری از بین می‌برد. به مجموعه این عوامل می‌توان دخالت‌های گاه‌وبی‌گاه شاه در برنامه‌های توسعه را که ناشی از رویاهای بلندپروازانه وی و توهم حرکت به سوی دروازه‌های تمدن بزرگ بود، افزود.

░▒▓ اصلاحات و توسعه اقتصادی در دوره (۱۳۵۷-۱۳۴۱)
▬ این دوره از تاریخ اقتصادی ایران تحولات و بحران‌های فراوانی را در بر می‌گیرد. تدوین و ارائه طرح انقلاب سفید (لوایح دوازده‌گانه) که به انقلاب شاه و ملت معروف بود، شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خاصی را بر ایران حاکم کرد. بخش کشاورزی از طریق اصلاحات ارضی توسعه گسترده‌ای یافت و روابط و مناسبات ارباب رعیتی در جهت روابط و مناسبات سرمایه‌داری قرار گرفت و مزارع مکانیکی، کشت و صنعت، قطب‌های کشاورزی، شرکت‌های سهامی زراعی با روش جدید کشاورزی یکی پس از دیگری پدید آمدند. مقصود از برنامه اصلاحات ارضی این بود که کشاورزان به دو گروه دارای زمین و فاقد زمین تقسیم شوند و شانس وحدت کشاورزان و دست زدن به یک انقلاب دهقانی کاهش یابد. اصلاحات ارضی در چند مرحله به اجرا درآمد، اما، جنبه اصلاحات کشاورزی برنامه اصلاحات ارضی ضعیف بود، بنا بر این، در پایان اجرای این برنامه اهداف این طرح تحقق نیافت. این اهداف عبارت بودند از: «رشد و توسعه امور زراعی و کشاورزی در جهت تأمین نیازمندی‌های مردم و کاهش وابستگی ایران به محصولات کشاورزی وارداتی. این اهداف نه تنها تحقق نیافت، بلکه نیاز ایران به واردات کشاورزی را افزون‌تر کرد. یعنی، پانزده سال بعد از انقلاب شاه و ملت روستاهای ایران به واردات مواد غذایی از خارج وابسته بودند و روز به روز این وابستگی بیشتر می‌شد. تا جایی که به ادعای منابع خارجی میزان واردات کشاورزی در فاصله سال‌های ۱۳۵۶ تا ۱۳۵۷ با افزایش چهارده درصدی روبه‌رو بوده است. این واقعیت که قبل از اصلاحات ارضی ایران یکی از صادرکنندگان مواد غذایی بود بیشتر ما را به تعجب وامی‌دارد. گزارشگران سازمان ملل و پژوهندگان غربی که درباره اصلاحات ارضی به تحقیق و تفحص پرداخته‌اند در مورد شکست این اصلاحات گزارش می‌دهند که فقیرتر شدن میلیون‌ها روستایی، سیر صعودی بیکاری، کار با مزد کم طی دهه ۱۹۶۰ و آبیاری ناکافی از نتایج این اصلاحات بود. رشد فرآورده‌های کشاورزی در سال تنها دو درصد بود، حال آن‌که سالانه سه درصد بر تعداد جمعیت و شش درصد بر خرج زندگی افزوده می‌شد. بنا بر این، می‌توان گفت عملکرد بخش کشاورزی چندان چشمگیر نبود. اصلاحات ارضی وضعیت کشاورزان بدون زمین را که چهل تا پنجاه درصد افراد روستایی را تشکیل می‌دادند، تغییر نداد، این عده مستاجرین زمین بودند که صرفاً کار خود را در معرض فروش قرار می‌دادند و کارگران با حقوق ثابت یا موقتی بودند. بخش صنعت در این دوره با برنامه‌ها و طرح‌های گسترده‌ای که از طرف اقتصاد جهانی ارائه می‌شد تغییرات وسیعی را شاهد بود. حمایت‌های همه جانبه دولت از این بخش از دهه چهل به بعد افزایش یافت. به تدریج رشته‌های صنعتی گوناگون با برخورداری از حمایت‌های همه جانبه دولت و مشارکت مستقیم و غیر مستقیم شرکت‌های انحصاری خارجی تاسیس شد. صنایع اتومبیل‌سازی و صنایع تولید رنگ، دارو، فرآورده‌های پتروشیمی، لاستیک، رادیو و تلویزیون و غیره عرصه‌های مختلف فعالیت صنعتی در ایران را تسخیر کردند. در سال ۱۳۴۷ رشد صنعتی به چهارده درصد و در سال ۳-۱۳۵۲ به هفده درصد رسید و بیشتر واحدهای صنعتی از رشد بالایی برخوردار شدند. در اواخر این دوره حدود دو میلیون نفر در واحدهای تولید صنعتی مشغول به کار شدند و نسبت اشتغال در بخش صنعت از ۹/۱۹ درصد به ۳۰ درصد رسید. تولیدات صنعتی صنایع مصرفی از قبیل پارچه بافی، سیمان و قند چندین برابر افزایش یافت. تولیدات پارچه‌های نخی بین سال‌های ۱۳۳۸ تا ۱۳۵۱ به هفت برابر رسید و به کشورهای همسایه نیز صادر شد».
▬ در این سال‌ها کارخانه‌های تولیدکننده کالاهای مصرفی، واسطه‌ای سرمایه بر و سنگین یکی پس از دیگری در قطب‌های صنعتی و اقتصادی کشور تاسیس شد و نیروهای ماهر و غیر ماهر شهری و مهاجرین روستایی را جذب کرد. خصوصیت عمده این نوع صنایع، مصرفی بودن و وابستگی آن‌ها از نظر مواد اولیه، قطعات، ماشین‌آلات، نیروی انسانی متخصص و در نتیجه، وابستگی تولید به خارج بود. اگر در دوره‌های تاریخ گذشته مراکز صنعتی (نخست روسیه و انگلیس و آلمان و بویژه امریکا)‌ و انحصارهای فراملیتی تداوم و صادرات نفت خام و واردات کالا به ایران را با توسل به وسایل گوناگون دنبال می‌کردند؛ اکنون، با ساختاری شدن وابستگی در صنعت نفت و دیگر بخش‌های صنعت، کشاورزی و خدمات، نیروهای داخلی و دلالان سودجو برای ادامه حیات خود بر تداوم مصرف و ادامه روابط اقتصادی به روال گذشته تأکید کرده و وابستگی را بیش از پیش توسعه می‌دادند. اگر چه بخش صنعت در این سال‌ها تغییرات زیادی را شاهد بود، ولی، ماهیت آن مانند دوره‌های گذشته تحت تأثیر سه عامل اصل یعنی، دولت، درآمد حاصل از فروش نفت و اقتصاد جهانی قرار داشت. دولت تمام سرمایه‌گذاری بخش صنایع سنگین و سرمایه بر را خود بر عهده داشت و سایر سرمایه‌گذاری‌ها نیز زیر نظر دولت صورت می‌گرفت.
▬ سرمایه‌داری بین‌المللی همگام با دولت، موقعیت برتری را جهت کنترل بخش‌های کلیدی اقتصاد به دست آورد. بورژوازی وابسته نیز کاملاً همبسته و تحت سلطه سرمایه‌داری بین‌المللی قرار داشت. این طبقه متشکل از هزار خانواده شامل خانواده‌ای اشرافی و درباری، صاحبان بانک‌های خصوصی و مراکز بازرگانی جدید، صاحبان صنایع و دست‌اندرکاران تجارت کشاورزی بود. ذی‌نفع‌های اصلی توسعه اقتصادی در دهه چهل و پنجاه سرمایه‌داران بین‌المللی وابسته‌ای بودند که در پناه حمایت‌های دولت قادر بودند بر اقتصاد تسلط یافته و سود کلانی به دست آورند. اینان اغلب با سرمایه نسبتا اندک خود چنان قدرتی یافته بودند که سرمایه عمومی و سایر امکانات را برای عرضه اتومبیل‌های مونتاژ شده و غیره به کار می‌گرفتند تا پیشرفت اقتصادی ایران را به نمایش گذاشته و طبقه وابستگان دولت را خوشحال نگه دارند، ولی، در عوض، سود سرشاری را نصیب خود می‌کردند.
▬ از طرف دیگر، افزایش واردات به منظور پاسخ به تقاضاهای روزافزون و در نتیجه، تغییر الگوی مصرف و عادت دادن مردم به استفاده از کالاهایی که امکان تولید آن در کشور موجود نبود کل زندگی اقتصادی، اجتماع و فرهنگی ایران را با انحصارات غربی پیوند داد تا آن‌جا که نه تنها برای به حرکت در آوردن چرخ صنایع، بلکه برای هرگونه فعالیتی اعم از تولیدی و خدماتی، نیازها از طریق واردات تأمین می‌شد. اخبار و رویدادهای بر جای مانده از رژیم شاه شدت این وابستگی را به خوبی نشان می‌دهد. به عنوان مثال، کارخانه ارج با ۸٬۰۰۰ کارگر در سال ۱۳۵۶ به علت نداشتن پیچ متوقف می‌شود. در این مورد هم‌چنین، می‌توان به خبر یکی از روزنامه‌های آن زمان (رستاخیز) در تاریخ تیرماه ۱۳۵۷ اشاره کرد. در این خبر آمده است که «متأسفانه در وضع کنونی باید مرغ را با قیمت گزاف برای تولید تخم‌مرغ جوجه‌کشی از خارج وارد کنیم. مرغ مادر گوشتی را در شرایط کنونی نمی‌توانیم در ایران تولید کنیم. برای تغذیه این مرغ‌ها هفتاد درصد غذای طیور را باید از خارج از کشور وارد کنیم. البته، با این همه، وارد کردن‌ها برای اداره این صنعت تکنولوژی لازم و نیروی انسانی نداریم. یعنی، طبق استاندارد معمولاً، برای هر ۲٬۰۰۰ واحد دامی به یک دامپزشک نیازمندیم، ولی، در ایران متأسفانه برای هر ۴۳٬۱۹۶ واحد دامی یک دامپزشک وجود دارد». این خبر یک نمونه بارز از وابستگی تکنولوژیکی به تولید خارجی است. در سال ۱۳۵۴ مبلغ زیادی جریمه به کشتی‌هایی پرداخت شد که در خلیج فارس به علت عدم وجود امکانات و تجهیزات تخلیه بار در انتظار باراندازی مانده بودند.

░▒▓ سال‌های بحران
▬ ناکارآمدی اقتصادی رژیم پهلوی به گونه‌ای بروز کرده بود که بسیاری از محققان و نویسندگان آن را علت اصلی سقوط رژیم دانسته‌اند، اما، باید گفت که پدیده چند بعدی بودن علل انقلاب اسلامی از ویژگی‌های خاص این انقلاب به شمار می‌رود که علاوه بر علل سیاسی و فرهنگی و اجتماعی بر علل اقتصادی نیز تکیه دارد. در میان نظریات انقلاب، نظریاتی وجود دارند که بر عوامل اقتصادی تأکید می‌کنند. به این صورت که آن‌چه از سوی رژیم به عنوان توسعه اقتصادی تبلیغ می‌شد چیزی جز رشد اقتصادی ناموزون نبود. رشدی که با اتکا به درآمدهای نفتی و کمک‌های مالی امریکا صورت گرفت. بدیهی است که با هر گونه کاهش یا نوسان در این منابع، رشد مذکور نیز متوقف می‌شد و به علت تضعیف سیاست‌های رفاهی موجبات نارضایتی مردم را فراهم می‌کرد. بررسی‌های کلی توسعه حقایق روشنی را پیش روی ما قرار می‌دهد. از اواسط دهه پنجاه رشد و توسعه اقتصادی ناموزون و ناهماهنگ و دگرگونی سرسام‌آور بخش‌های اقتصادی و تأثیرپذیری از اقتصاد جهانی چهره نامطلوب خود را نشان داد. به رغم تبلیغات رژیم شاه در زمینه دستاوردهای عظیم اقتصادی، واقعیات خبر از ناکامی اقتصادی می‌داد. این ناکامی‌ها در اواخر عمر رژیم نمود بیشتری داشت و این در واقع، ناپایداری رشد اقتصادی سال‌های قبل از بحران اقتصادی را که ناشی از رشد بی‌رویه قیمت نفت بود نشان می‌داد، حتی، در طول برنامه پنجم ۱۳۵۷-۱۳۵۲ که به علت افزایش قیمت نفت رشد اقتصادی افزایش یافته بود و تفکر حرکت به سوی دروازه‌های تمدن بزرگ در ذهن شاه شکل گرفته بود، میزان برخورداری از رشد اقتصادی برای همه یکسان نبود و این نوع توسعه دوگانگی اقتصادی بین بخش سنتی و مدرن را افزایش داده بود. در بخشی از طرح‌های این دوره تأسیسات صنعتی مدرن قرار داشت که در کنار بخش سنتی اقتصاد بنا شده بود. بحران‌های اقتصادی در اواخر رژیم شاه و مخصوصاً به دنبال کاهش بهای نفت و ناکارآمدی دولت، زمینه سقوط آن را فراهم کرد. دولت برای تأمین بودجه برنامه‌ها و طرح‌های اقتصادی با مشکلات زیادی روبه‌رو شد. تورم و کمبود بعضی از اقلام غذایی از تبعات بحران اقتصادی بود. رشد بی‌رویه قیمت خدمات شهری و افزایش هزینه زندگی که از پیامدهای تمرکز توسعه در شهرها و مهاجرت بی‌رویه و فساد اقتصادی بود موجبات نارضایتی بخش‌های وسیعی از جامعه را فراهم کرد. سیاست رفاهی رژیم با کاهش درآمدهای نفتی به بن بست رسید. آهنگ شتابان مهاجرت روستاییان به شهرها به خاطر بی‌توجهی دولت به آنان و از سوی دیگر، نیاز شهرها بویژه تهران به کارگر سبب خالی شدن روستاها از سکنه و رکود بیشتر بخش کشاورزی و افزایش بهای محصولات این بخش شد. در نیمه دوم سال ۱۳۵۶ تورم به چهل درصد رسید و نرخ رشد صنایع غیر نفتی از ۱/۱۴ درصد در سال ۱۳۵۵ به ۴/۹ درصد در سال ۱۳۵۶ تنزل یافت. در دهه‌های چهل و پنجاه شاه ظاهراً، ضرورتی برای نگرانی در خصوص احتمال یک دگرگونی انقلابی جدی برای حکومتش نمی‌دید و به نظر می‌رسید حکومتش با ثبات است، اما، روند نارضایتی فرهنگی و سیاسی با مشکلات اقتصادی نیز تشدید شد علاوه بر این، سیاست‌های دولت برای حل مشکلات اقتصادی همانند مبارزه با گران فروشی و کاهش هزینه اجتماعی نتیجه معکوس داد و به نارضایتی عمومی دامن می‌زد و در نهایت کار رژیم را یکسره کرد. در پایان به گفته کاتوزیان «آنچه در ایران رخ داد نه پیشرفت اجتماعی و اقتصادی بود و نه مدرنیسم، بلکه شبه مدرنیسمی بود که عواید نفت آن را تسریع کرد. به همین شکل تغییرات ساختاری اقتصاد نیز نه به علت شهرنشینی که به واسطه شهرزدگی بود. هنگامی که کشور در آستانه دروازه‌های تمدن بزرگ قرار داشت سهم کل تولیدات صنعتی (شامل تولیدات دستی و روستایی و سنتی)‌ در تولید ناخالص داخلی غیرنفتی بیست درصد بود. در حالی که سهم خدمات پنجاه و شش درصد بود. با این همه، حمل‌ونقل شهری در همه جا بویژه تهران به قدری خراب بود که غیرقابل توصیف است. وضع مسکونی جز برای وابستگان دولت و جامعه تجار یا وحشتناک بود یا مشکلی هولناک. اغلب شهرهای کوچک و بزرگ از جمله تهران فاقد سیستم فاضلاب کارآمد بودند، خدمات درمانی و بهداشتی برای اغنیا بسیار گران و نامطمئن بود و برای فقرا گران و خطرناک».
برداشت آزاد از دنیای اقتصاد
هو العلیم

صفحه 300 از 425

a_a_