فیلوجامعه‌شناسی

مقالات و يادداشتهاي روز

پیش‌مطالعه‌تـ☲☷☶ـدریس: شهرهای ”شهربی‌شهر“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    شهرهای «شهربی‌شهر» چه شهرهایی هستند؟
▬    شهرهای «شهربی‌شهر» شهرهایی هستند که در طول دگرگونی عظیم ظهور جامعه شبکه‌ای شأن نزول‌های حیاتی خود را از کف می‌دهند، و از این جهت تناقض‌ها و بی‌ثباتی‌های عظیمی را تجربه خواهند کرد. فقدان زندگی و هدف در دهه‌های ۲۰۰۰،۲۰۱۰ و ۲۰۲۰، اقتصاد این شهرها را تضعیف می‌کند، ثبات اجتماعی را تهدید می‌نماید، سرمایه‌گذاری در امور زیربنایی شهرها را متوقف می‌کند، و شکنندگی پایه‌های زیست محیطی را افزایش خواهد داد.
▬    غلظت و تراکم ثروت در این شهرها طی یک قرن گذشته، ظهور حرفه‌های جدید، و یک طبقه متوسط با رشد سریع، منجر به رشد نامتوازن و بیش از حد تاب محیط زیست، و نابرابری شده بود؛ مع الوصف، این شهرها که سمبل جامعه‌شناختی آن ها همواره «برلین» بوده است، برای مدت‌ها یک شر لازم تلقی می شدند؛ ولی حال، با شبکه‌ای شدن کسب و کارها، و جهان‌وطنی شدن زندگی اجتماعی، شهر از فعالان و پرداخت کنندگان اصلی عوارض شهری خالی می‌شود، و تنها شامل نیروهای کار میان حال و دون‌پایه‌ای خواهد بود که برای حفظ ته‌مانده‌های فیزیکی محیط‌های کار ضرورت دارند. شهری وسیع، با ضرورت‌های نگهداری محیط‌های شهری گسترده، بدون پایه‌های لازم برای پشتیبانی بودجه بر جای می‌ماند، و مدیریت شهری به تنگنا می‌افتد. کم کم، محیط‌هایی از شهر که قبلاً رونق بسیار داشت، پر می‌شود از فضاهای بلااستفاده اما هزینه‌بر.
▬    شهرهای «شهربی‌شهر»، اکنون با چالش‌های جدیدی روبرو هستند که از میراث غیر قابل استفاده «اقتصاد قدیمی» و فقدان تناسب با «اقتصاد جدید» رنج می‌برد. فروپاشی سایبر در عملیات «بازار آزاد» سنتی، خروج مبادلات مالی از انحصار محلی، و حرکت به سمت سطح بین‌المللی مبادلات مالی، حال و هوایی مضطرب برای شهرهای «شهربی‌شهر» تولید می‌کند.
▬    آن‌چه در میان‌مدت، می‌توان به شهرهای «شهربی‌شهر»، توصیه کرد، تسهیل ارتباط با شهرهای دیگر است؛ در کوتاه‌مدت، حفظ ثبات اجتماعی و زیست‌محیطی از جمله اولویت‌هاست؛ و در بلندمدت، باید جداً برای محدودسازی شهر و تغییر شکل خدمات شهری در خور زیست سایبر برنامه‌ریزی کرد.

“Phoenix Cities; The Fall and Rise of Great Industrial Cities”
Anne Power, Jörg Plöger, Astrid Winkler

London School of Economics and Political Science 2010
(CASE Studies on Poverty, Place and Policy Series)

هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 25 خرداد 1397 ساعت 00:07

آخرین وضعیت اسلامی‌سازی دانشگاه

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه:
▬    دوشنبه شب، و یک شب پس از گردهم‌آیی اساتید دانشگاه‌ها در حسینیه امام خمینی (ره) که در آن سخن از فاصله گرفتن از «مصرف‌زدگی در دانش» می‌رفت، به محفل افطار دوستان هنری-فلسفی-جامعه‌شناختی در یک حسینیه به نام نامی «شهید سید مرتضی آوینی» دعوت شدم؛ برای استماع سخنرانی قبل از افطار رفتم و همان قبل از افطار هم برگشتم. به رغم محفل شب قبل که توصیه به اساتید برای «هویت بخشیدن به دانشجویان و خودباوری» بود، در این محفل دیگر، مدام سخن از مدح مارتین هایدگر و فریدریش شیلر و فریدریش ویلهلم نیچه و چند آلمانی دیگر بود، و سخنان بی‌محابا و تند و تیزی در تخفیف و تحقیر ابن‌سینای خراسانی و ملاصدرای شیرازی گفته می‌شد! و نهایتاً کار به تخفیف کل ادیان ابراهیمی، آن هم در «محفل افطار» در «حسینیه شهید آوینی» رسید!، که خدا را شکر وقت تنگ آمد و غرب‌پیمایی «شرق‌گرایان هایدگری» که یکسر مدح راست‌گرایان افراطی آلمان بود پایان یافت! آن‌جا به نام مشهد و شرق و فردید و شهید آوینی، کلاً به کام آلمان تمام شده بود؛ آن‌جا اصلاً به بخشی از خاک آلمان تبدیل شده و تنها سفیر آلمان را در «محفل افطار» خود کم داشت! از همان ابتدا، مفهوم نبود که این جماعت شرق‌گرا، چگونه در غرب‌پیمایی خود، وقتی به خاک آلمان می‌رسند ناگهان پایشان سست می‌شود، و یادشان می‌رود که تا قبل از وصول به مرزهای آلمان، هر چه غربی بود را به نام غیرشرقی طرد و نفی کرده بودند؛ بدین‌سان، همان‌طور که از سال‌ها قبل انتظار می‌رفت، آشکارا، شرق‌گرایی نسبیت‌گرایانه این دوستان شرق‌گرا، نهایتاً به غرب‌گرایی ناپخته‌ای ختم می‌شود که از فرط خردگریزی و رمانتیسیسم افراطی، راه رستگاری چندانی هم برای آن متصور نیست. آن‌ها به استناد جملاتی از هایدگر و نیچه و کلاً میراث راست‌گرایی افراطی (موسوم به فاشیسم)، ادیان ابراهیمی را نکوهش می‌کردند؛ و کیفرخواست علیه ابراهیم خلیل علیه السلام، آن هم در «محفل افطار» «حسینیه شهید آوینی» چه بود؟ این که دین حنیف ابراهیم علیه السلام، خرد و منطق را به خیال و هنر سیطره بخشیده است! ناگفته پیداست که شیوه استدلال در این محفل بیش از منطقی و خردمندانه، پر از انفعالات و هیجان بود، و روایت‌های تاریخی از خیال و فکر و تکنیک، به مدل‌سازی‌های کلامی و نمایشی بدون قرینه تقلیل می‌یافت؛ نه می‌شد از براهین و استدلال‌شان پرسید که اصل مرام آنان شورش علیه منطق گردیده بود، و نه می‌شد گواه تاریخی در بیان ادعاهای تند علیه بزرگانی همچون ملاصدرای شیرازی درخواست کرد، چرا که ارائه گواه تاریخی از حیله‌های منطق برای به زنجیر کشیدن خیال تلقی می‌گردید!
▬    این، نمونه‌ای بود از تبعات مواجهه تقلیدی با دانش که در نشست یکشنبه شب رهبر انقلاب اسلامی با اساتید دانشگاه نکوهش می‌شد؛ ایشان فرمودند: «بنده با یاد گرفتن علم از دیگران هیچ مخالف نیستم؛ این را بارها گفته‌ام و همه هم می‌دانند؛ گفتم ما ننگمان نمی‌آید که از‌ آن کسی که دارای علم است یاد بگیریم و شاگردی کنیم، امّا شاگردی یک حرف است، تقلید یک حرف دیگر است! تا کِی دنباله‌روِ علم این و آن باشیم؟ ... علم آن چیزی است که شما به آن دست پیدا کنید، بتوانید بفهمید آن را، از درون ذهن فعّال شما تراوش بکند. باید دنبال این باشیم که ما تولید علم بکنیم؛ تا کِی مصرف کنیم علم این و آن را؟»

▀█▄ تأمل در قضیه:
▬    من در صحنه فعلی پیشرفت علوم انسانی اسلامی، سه موضع و جبهه می‌بینم؛ یکی باقیمانده‌هایی از مسیر روشنفکری سنتی است که آشکارا خود را آنگلوفان و فرانکوفان می‌خوانده، و امروز، به طرز مفرطی در صحنه دانشگاهی فرتوت و محدود گردیده است. فرض این مسیر آن بوده است که ما همواره صد سال و اندی نسبت به «ازمابهتران» عقب‌تر افتاده‌ایم، و هر چه در طول صفویه تا کنون دویده‌ایم، نتوانسته‌ایم این فاصله را کم کنیم. آن‌ها مدام، فتوحات علمی و فنی ما را، پیشرفت‌های مستقل ما به رغم همه کارشکنی‌ها اعم از جنگ و تحریم را، و کامکاری جوانان این وطن در المپیادهای جهانی را، به عنوان استثناء‌هایی که هیچ‌گاه به قاعده بدل نخواهند شد، از درک تاریخی خویش کنار می‌گذارند، و هر نوع ابتکار عمل خودی را پیشاپیش، شکست‌خورده و هزیمت یافته قلمداد می‌نمایند. و بدین سان، آن‌ها تنها مسیر رشد ما را همراهی و همداستانی با نوسازی‌های «غرب» قلمداد می‌کنند. به رغم ضعف و زوال دانشگاهی این سبک روشنفکری، ته‌نشست‌های اجتماعی و سیاسی این نحو باور به عقب‌ماندگی ما، هنوز هم گریبان برخی را گرفته است، و هنوز هم کسانی هستند که مسیر امثال حسن تقی‌زاده را در مبادلات ما و شرکت توتال می‌جویند.
▬    در واکنش به این نگاه تحقیرآمیز روشنفکری، جریانی از جوانان پر شور برآمد تا به استناد گفتار خود روشنفکران اخیر اروپایی (نیمه دوم سده بیستم)، مدرنیت و روشنفکری را مرکززدایی کند، و زمینه را برای خروج از این جو و فضای حقارت‌باری که روشنفکری سنتی، مدام و برای چندین دهه بر سر ما می‌کوبید، فراهم نمایند. هدف خوبی بود که کم و بیش به آن رسیدند؛ ولی برای رسیدن به این منظور، به نحوی متناقض‌گون از همان ابزاری که نکوهش می‌کردند بهره بردند. آن‌ها به تبعیت از راست‌گرایی افراطی و کم و بیش فاشیستی آلمانی، بویژه الهامات نیچه و هایدگر در پسامدرنیسم اروپایی، کوشیدند تا فکر روشنفکری را مختص به «غرب» قلمداد کنند و «شرق» را صاحب سرشتی متمایز اعلام نمایند که قواعد از اساس متمایز خود را دارد، و برای این منظور مجبور بودند تا نهایتاً خطاب «جهانشمول» دعوت ادیان فرزانه ابراهیمی را نیز در جریان یک نسبیت‌گرایی عام منکر شوند، و حتی اصل برنامه خرد و حکمت را که منظور نظر ادیان ابراهیمی بود، مطرود بشمارند. ابتدا این سخنان را بوضوح نمی‌گفتند، ولی دوشنبه شب، دیدم که صراحتاً در «محفل افطار» می‌گویند، و البته از شنیدن این سخنان چندان هم متعجب نشدم؛ از ابتدا معلوم بود که کار به اینجا می‌رسد، و رسید.
▬    در مقابل این دو مسیری که یکی آنگلوفان و فرانکوفان است، و دیگری عملاً ژرمن‌فان، یک مسیر مستقل سوم برآمده است، که می‌کوشد به اتکاء حکمت متعالی، مسیر مطمئن و عامی را برای فکر و زندگی بگشاید، به نحوی که معادی روشن فراروی آینده بشر باز کند و او را از دغدغه‌ها و اضطراب‌هایی که محصول غفلت از مبدأ و معاد بوده است، خلاصی بخشد. این راه سوم، اصحاب هر دو رویکرد پیشین را، صرف‌نظر از دوگانه‌های تصنعی، به تأمل و گفتگو در مورد بنیادهای میسر شدن اندیشه و بیان و اخلاق و هنر فرا می‌خواند. این راه سوم، می‌کوشد که در قالب «رئالیسم استنتاج منطقی»، از اصول و بنیادهایی که اصل گفتگو میان انسان‌ها را میسر می‌کنند، آغاز نماید، و از این اصول و بنیادها، منطقی برای حرکت به سوی مسیری بگشاید، که ضمن تصحیح پیشرفت‌ها در مسیر پیموده شده بشر، نگرانی‌ها را در مورد آتیه توسعه از طریق پایبندی به اصول مرتفع نماید. و مسیری که بتواند چنین تضمین‌هایی در مورد معاد توسعه و دانش به بشر ببخشد، بی‌گمان مسیر حنیف ادیان ابراهیمی علیهم السلام در «دیدگاه توحیدی» خواهد بود، که برای هزاران سال در میان هوشمندترین مردم کره زمین، پیوسته آزموده و تأیید شده است، و ارزش بقای بی‌مانند خود را در انطباق بی‌نظیر به فطریات انسانی نشان داده است. این، راه قویم است و باید به آن چنگ بزنیم و متفرق نشویم. یا حق.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 22 خرداد 1397 ساعت 23:16

درس اخلاق اتمی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    در جریان رویداد شیرین و کم‌سابقه حضور مردم در راهپیمایی روز جهانی قدس، واکنشی که مطلقاً «خوب نبود» نسبت به دکتر علی اکبر صالحی، مرد زحمت‌کش و محترم انرژی اتمی و استاد تمام دانشگاه شهید شریف رخ داد. مطلقاً «خوب نبود»... مطلقاً «خوب نبود»، و بدتر آن که فرصتی را برای برخی که «بالاخره جنگ روانی بلد هستند» پدید آورد، تا ناگهان و گویی که از قبل هماهنگ شده باشند، با هم در حساب‌های غیرقانونی «توییتر» یا در حساب‌های قانونی «اینستاگرام»، نقش استاد اخلاق را بازی کنند و ابراز تأسف بنمایند! در این میان واکنش جناب «محمود واعظی» رئیس دفتر رئیس جمهور جالب بود؛ ایشان فرمودند: «امیدوارم آنان که نظرات متفاوتی دارند، باور کنند که منطق، بهتر و کارسازتر از توهین است». آقای «حسام آشنا» هم در حساب غیرقانونی خود در توییتر نوشت: رسوا خواهید شد. آقای «محمد بطحایی» وزیر آموزش و پرورش هم خیلی سریع‌تر از واکنش به جنایت تجاوز ناظم مدرسه در حساب غیرقانونی توییتر خود نوشت: «تنها نتیجه‌اش به حاشیه بردن حضور میلیونی مردم در روزیست که باید صدایی واحد از ایرانیان به جهان مخابره شود».
▬    خب؛ بله؛ البته «منطق بهتر و کارسازتر از توهین است»، «بالاخره کسانی رسوا خواهند شد ... (رسوایی ... ده‌نمکی ... رسوایی ... ده‌نمکی)»، و «باید صدایی واحد از ایرانیان به جهان مخابره شود»، ولی، این وعاظ اخلاق خرقه‌دریده، وقتی رئیس جمهور به منتقدان منصف برجام اهانت می‌کردند، کجا بودند تا از باب خیرخواهی در حساب غیرقانونی توییتری خود «درس اخلاق اتمی» بدهند؟ چرا باید رفتارهایی از بالاترین مقام اجرایی کشور بروز کند که سطح تنش اجتماعی را بیهوده و تا این حد بالا ببرد و به روح و ذهن مردم هزینه‌داده و زجرکشیده فشار بیاورد؟ چرا باید رئیس جمهور در جریان مبارزات انتخاباتی ۱۳۹۶، با کلمات و لحنی ناپخته، پنجه در چهره منتقدان بکشد و بگوید: «چجورى آب و صابون بیاریم رویتان را بشوریم؟!» (کاش می‌شد لحن خس و خاشاکی گفتار را هم به الفبا درآورد تا معلوم شود که چقدر گفتار و رفتار بد بود). خب حالا که پیمان JCPOA به «تقریباً هیچ/Almost Nothing» تبدیل شده، «یه جور آب و صابونی بیارید و روی را بشورید!» (مرا حیف می‌آید که از نام فارسی «برجام» را برای این پیکره نحیفی که ربطی به رستم دستان ندارد اطلاق کنم). مدیر دفتر منطقی فعلی و مدیر تبلیغات انتخاباتی ناجور ۱۳۹۶، مشغول خلال دندان مبارک در نشستی رسمی بودند که به نامزد انتخاباتی آن روز «درس اخلاق اتمی» بدهند که این رفتار خس و خاشاکی در سطح بالای سیاسی، عام و خاص را بی‌حساب خشمگین می‌کند؟ و اگر خواص، بلوغ بیش از شما نشان دادند و چیزی نگفتند، کف خیابان انقلاب، مردم عامی درد کشیده‌ای پیدا می‌شوند که اگر شما را پیدا نکردند که در واکنش بگویند: «چجورى آب و صابون بیاریم رویتان را بشوریم؟!»، به استادتمام دانشگاه صنعتی شهید شریف متعرض خواهند شد. طنز تلخ ماجرا آن است که برخی نخبگان سیاسی این کشور، آن هم در حساب‌های غیرقانونی خود در فضای مجازی، و در حالی که همین اخیراً در جریان مبارزات انتخاباتی خودشان اغلب موازین اخلاق را پشت سر انداختند، حالا از در «درس اخلاق اتمی» برآمده‌اند، و توصیه و نصیحت و نال و نفرین خود را به پیکر مردم درد کشیده کف خیابان می‌کشند و به آن‌ها پند اخلاق می‌دهند! ...
▬    فرجام مطلب این که، همه نخبگان موظف هستند که رسالت آرامش‌بخشی و منطقی‌سازی عرصه فرهنگ عمومی را تکلیف خود بدانند، ولی وظایف کسانی که در صدر قدرت هستند بیشتر است، خصوصاً که پیشاپیش فرموده‌اند که بر تارک وزارت اطلاعات، زمانی «جنگ روانی بلد بوده‌اند». تا حال، منتقدان منصف برجام، نجابت قابل ملاحظه‌ای از خود در قبال اقوال سبک دولتیان نشان داده‌اند، و مطلقاً توقع نیست که دولتیان برای دفاع از سوءتدبیر و ساده‌اندیشی خود در JCPOA و مواضع پس از آن که هنوز هم ادامه دارد، از این در وارد شوند، که این، بیانگر غایت ضعف مرام خواهد بود. باید به این دوستان که در صدد «درس اخلاق اتمی» به مردم عادی زجرکشیده هستند، نصیحت کنیم که در این قضیه چند ساله مناقشه هسته‌ای، «مردم حقاً و انصافاً به وظیفه خودشان عمل کردند». وظیفه‌شان این بود که بیایند و در این راهپیمایی‌ها حمایت خود را از سیاست‌مداران مشروع کشور ابراز کنند، «که به بهترین وجهی این وظیفه اداء شده است؛ اما، ما و شما وظائف سنگین‌تری داریم. آن کسانی که به یک نحوی یک نوع مرجعیتی در افکار مردم دارند؛ از این سیاسیون و رؤسای احزاب و کارگردانان جریانات سیاسی، و یک عده‌ای از این‌ها حرف‌شنوی دارند، این‌ها خیلی باید مراقب رفتار خودشان باشند؛ خیلی باید مراقب گفتار خودشان باشند. اگر آن‌ها کمی افراطی‌گری کنند، دامنه این افراطی‌گری در بدنه مردم به جاهای بسیار حساس و خطرناکی خواهد رسید که گاهی خود آن‌ها دیگر نمی‌توانند آن را جمع کنند، که ما نمونه‌هایش را دیده‌ایم. افراط وقتی در جامعه به وجود آمد، هر حرکت افراطی به افراطی‌گری دیگران دامن می‌زند. اگر نخبگان سیاسی بخواهند اخلاق را زیر پا بگذارند، یا برای اصلاح ابرو، چشم را کور کنند، چه بخواهند، چه نخواهند، مسؤول خشونت‌ها و هرج و مرج‌ها، آن‌هایند. ما به همه این آقایان، این دوستان قدیمی، این برادران توصیه می‌کنیم بر خودتان مسلط باشید؛ سعه صدر داشته باشید؛ دست‌های دشمن را ببینید؛ گرگ‌های گرسنه کمین کرده را که امروز دیگر نقاب دیپلماسی را از چهره‌هایشان بر می‌دارند و چهره حقیقی خودشان را نشان می‌دهند، ببینید؛ از این‌ها غفلت نکنید» و بیهوده پنجه در چهره خودی‌ها نکشید.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 20 خرداد 1397 ساعت 22:26

قواعد موازنه امپراطوری

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه:
▬    صرف‌نظر از صحت و سقم ادعای رژیم زایونیستی که ایران در آستانه چهلمین روز جهانی قدس و در مرز سوریه، با شلیک متجاوز از شصت موشک درگیر شده است یا خیر؛ صرف‌نظر از این مناقشه که نه ایران، بلکه «کلیت جبهه مقاومت» است که با رژیم کودک‌کش، به طور مستقیم و مؤثر درگیر شده است؛ بله؛ صرف‌نظر از ورود به این مناقشه‌های تعیین کننده و مفصل، یک چیز مسلم است: این‌که موازنه‌ها در قلمرو پدیده نوظهور «امپراطوری مقاومت اسلامی»، به سرعت در حال دگرگون شدن است، طوری که هر ضربه از جانب خصم، به سرعت و با شدت چندین برابر مجازات می‌شود، و حالا واقعاً دوران بزن و دررو سپری شده است. این، بلوغ خط «برخورد شجاعانه و فعال با دشمنان» در مسیر استقلال ملت‌های منطقه است.
▬    در این ارتباط، رهبر عالی جمهوری اسلامی در سخنان مراسم سالگرد رحلت مسیحای انقلاب، همان روح دنیای بی‌روح، از «برخورد شجاعانه و فعال با دشمنان» به عنوان نخستین شاخص الگوی رفتاری امام (ره) یاد کردند و فرمودند: «امام راحل در مواجهه با دشمنان، هرگز منفعل نشد، و همواره فعال و قدرتمند در مقابل آن‌ها ایستاد». در عین حال، «پرهیز از هیجان‌زدگی ناشی از احساسات خالی از عقلانیت» را دومین شاخص منش سیاسی ابرسیاستمدار سده بیستم برشمردند؛ «تصمیم‌های امام، شجاعانه و در عین حال مبتنی بر محاسبات عقلانی بود». رهبر عالی جمهوری اسلامی به سومین شاخص الگوی رفتاری امام اشاره کردند و فرمودند: «امام خمینی (ره) چه در دوران مبارزات و چه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، همواره اولویت‌ها را رعایت می‌کرد و بر موضوعات اصلی متمرکز می‌شد و هیچ‌گاه حواشی را وارد میدان کار خود نمی‌کرد». این تلفیق خلاقانه خردمندی و دلیری و جهاد، مسیری است که پس از امام «مو به مو» استمرار یافته است، و خود را در سر و شکل «موازنه امپراطوری» نشان می‌دهد.
▬    حرکات حساب شده و شطرنجی و میلی‌متری ایران در مرکز «امپراطوری مقاومت اسلامی»، که بویژه از مقطع زمانی تهاجم عراق به کویت آغاز شد، صحنه‌ای را خلق کرده است که خصلت اصلی آن این است: این که در آتش‌افروزی سهمگین منطقه که قرار بود خاورمیانه جدید را برای امریکا به بار بیاورد، ایران، با تردستی از اغلب حرکات رقیب فرصتی برای خود ساخت، و امروز، تقریباً تمام ویژگی‌های یک امپراطوری کامل را از سواحل دریای مدیترانه تا دیوار چین رقم زده است. این عرض و طول آن چنان مقتدرانه حول تدابیر عالی امپراطوری تمشیت می‌شود، که «خالد بن محمد العطیه» وزیر دفاع و معاون رئیس شورای وزیران قطر، روز سه‌شنبه اخیر در اجلاس بین‌المللی سنگاپور، بر آن شد که عربستان و متحد امریکایی‌اش و البته سایر متحدان، حتی «توان تأثیرگذاری بر ایران» را ندارند! او که فارغ التحصیل دانشگاه قاهره، دانشگاه عربی بیروت و آکادمی ملک فیصل است، ابرام ورزید که «امریکا عاقل‌تر از آن است که با ایران بجنگد»، چه در سوریه، چه در عراق، و چه در هر جای دیگر. این را می‌شود از سابقه منازعات نظامی امریکا درک کرد که امریکا هیچ گاه در تاریخ خود با یک نظام سیاسی مسلح درگیر نشده است، و حتی، در مورد ویتنام که پنجه در پنجه یک ملت مسلح (نه یک نظام سیاسی مسلح) انداخت، به سختی شکست را پذیرفت و عقب‌نشینی کرد. در نتیجه، همان طور که رهبر عالی فرمودند: «برخی در کشور، در صدد این هستند که یک شکل معیوب از برجام را به کشور تحمیل کنند، یک عده‌ای در داخل می‌گویند این نشود، جنگ می‌شود؛ نه آقا؛ این دروغ است؛ این، تبلیغ به نفع دشمن است».

▀█▄ درس‌های مسیر طی شده:
▬    بی‌گمان نمی‌توان مختصات «موازنه امپراطوری» را فارغ از ملاحظات دینی و معنوی فهم کرد؛ «این، یک راه سوم است». در عین حال، به لحاظ فنی نیز، مسیر طی شده امپراطوری در طول سال‌های پس از مناقشه عراق-کویت، به ما درس‌هایی می‌آموزد که مرور آن برای فعالان سیاسی مفید است:
▬    نکته اول این است که حفظ آرامش و طمأنینه، و غلبه فرهنگی و معنوی بر بحران‌هایی که بر پرتنش‌ترین جغرافیای سیاسی دنیا تحمیل می‌شود، از مهم‌ترین استلزامات افزایش تسلط انقلابیون مقاومت بر اوضاع بوده است. بی‌طرفانه و از دیدگاه فنی، باید اذعان کنیم که رهبر عالی جمهوری اسلامی در انجام این وظیفه مهارت حیرت‌آوری داشته‌اند. طی این مدت، تصمیم‌سازی‌های «امپراطوری مقاومت»، هر چند مدام از احساسات سنجیده انقلابی بهره برده است، در عین حال، همواره و در سخت‌ترین شرایط مانند رویدادهای سال ۱۳۸۸ ایران یا جنگ سی و سه روزه ۱۳۸۵ لبنان یا نبرد از ۱۳۸۷ تا ۱۳۹۳ غزه، از احساسات‌زدگی مبرا بوده است، و تصمیمات پخته و باحوصله، شرایط پیچیده را تسهیل کرده است.
▬    نقطهٔ شروع برای این نحو افزایش تسلط به موقعیت‌های بحرانی، این است که «استراتژی مشخصی داشته باشیم»، و «معنای تاریخی» روشنی از خود تعریف کنیم. فایده «استراتژی مشخص» و «معنای تاریخی» آن است که مسیر پیموده شده ما دارای ثبات نسبی بوده است، و کمک کرده است تا نیروهای مختلف در یک جهت، بخش‌های گوناگون یک پازل را تکمیل کنند، و «منطق تیشه» را برای غلبه بر موانع سخت محقق سازند. نیروهای مختلف، مدام ضرباتی به نیروهای رقیب نواختند و پس از تجدید قوا، باز با پشتکار به ضربات خود ادامه دادند تا نهایتاً مسیرهای فائق آمدن به امور را گشوده‌اند.
▬    نکته سوم این است که لااقل در مسائل حساس منطقه، ما سخت‌گیر و مشکل‌پسند بوده‌ایم، و با تمرکز بر نقاط حساس سیاست منطقه، هیچ‌گاه به سهولت وارد معاملات نشدیم. «امپراطوری مقاومت» به درستی بر خطوط قرمز و مواضع اصولی خود در مورد مسائل سوریه و عراق و افغانستان و لبنان و ترکیه و قطر و ... ، تأکید کرد، و حاصل این پافشاری اصولی خود را نیز درو نمود.
▬    در تمام این مدت، اهداف منطقه‌ای و جهانی «امپراطوری مقاومت»، واقع‌بینانه و با چشمان باز تنظیم شد. ما مطلقاً زیاده‌روی نکردیم، و اجازه دادیم تا اهداف و فرآیندها با حوصله از خلال انتخاب مردم این منطقه ظاهر شوند. در این میان ارتباط فرهنگی اهمیت ویژه داشت، و ایران در مقاطع مختلف، فرهنگ عمومی قلمرو امپراطوری را مورد خطاب قرار داد. اگر قرار بود فتوحات با نیروی اقتصادی یا سیاسی به سبک اتحاد شوروی سابق یا امریکا گشوده شوند، موازنه‌ها شکننده می‌شد، ولی نظر به دیدگاه اصولی «فعال کردن ظرفیت‌ها»، که از اساس یک روش مردمی و فرهنگی سیاست‌ورزی است، همه‌چیز، نرم و مقتصدانه پیش رفته است.
▬    نکته دیگر، اقدام بموقع است. برای موفق شدن در «موازنه امپراطوری»، یا باید بسیار متمول و بیش از اندازه مسلح بود، یا باید زودتر از قدرت‌های درشت‌هیکل در صحنه حاضر شد. برای سیاستمداران انقلاب اسلامی ایران، گزینه دوم مغتنم‌تر و مطمئن‌تر و میسرتر بوده است؛ آن هم در منطقه غرب آسیا که حوزه عملیاتی سنتی آن‌ها حتی از قبل انقلاب بوده است. این سیاستمداران که دوران آغازین کار سیاسی و مبارزاتی خود را در لبنان و عراق سپری کردند، به خوبی توانستند همراهی و اتحادهای مثمر ثمری را در اقصی نقاط منطقه سازمان دهند، و در هر موضوعی، از همان آغاز کار سر صحنه باشند.
▬    نکته آخر این که، یکی از ارکان واقع‌نگری انقلابی در «موازنه امپراطوری» این بوده است که ما در این مدت، همیشه آماده بوده‌ایم تا این قانون مهم را بپذیریم که «لازم نیست همهٔ کارها به خوبی پیش بروند». بعضی از رویدادها نسبت به بقیه بهتر و سهل‌تر پیش خواهند رفت. اگر این حقیقت را بپذیریم، خودمان را آماده می‌کنیم که به رویدادهای نه‌چندان جالب، نگاه منتقدانه داشته باشیم و از آن‌ها برای رشد و پیشرفت استفاده کنیم. در قلمرو و عمق راهبردی جمهوری اسلامی، برخی از دشوارترین برخوردهای سیاسی تاریخ جریان دارند، و طبیعی است که برخی مسائل مطابق میل ما نباشد، ولی نکته مهم این است که باید پس از «به رسمیت شناختن دشواری‌ها»، ابعاد آن‌ها را بشناسیم، و مدام ابعاد مثبت‌تر را تقویت کنیم تا نهایتاً جهت امور به سمتی که به نفع «موازنه امپراطوری» باشد، بازگردد. در تمام سال‌های امپراطوری، تلاش‌های مستمر ما برای بهبود شرایط سخت، ما را برتری بخشیده است، و همه این‌ها در سایه اتحاد حول «رهبری عالی» میسر شده است. باید این نقطه قوت را بشناسیم، و با پذیرش الزامات آن، از نتایج وعده حق وصیت امام بهره‌مند شویم که: «پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا به مملكت شما آسيبی نرسد».
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 18 خرداد 1397 ساعت 13:52

تیپ انقلابی منظم و صبور

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه:
▬    معمولاً دیدار رمضانی رهبر عالی انقلاب اسلامی با دانشجویان، عمیقاً الهام‌بخش از آب در می‌آید. تلفیق ذهن‌های جوان، با ذهنی که همواره جوان مانده است و در عین حال بسیار کتاب می‌خواند و رویدادهای بسیار زمانه به چشم دیده، سر و شکلی را ایجاد می‌کند که به تعبیر فیلسوف آلمانی «شاعرانه و تاریخ‌ساز» است، بدین معنا که متعلق به این زمانه نیست و «توشه‌ای برای فرداست». روز بعد، افطار با شاعران است، و شاعرانه دیروز، در افطار فرداشب سرک می‌کشد. به فحوای قول آن فیلسوف آلمانی: «نجوای زمان، در این رخداد، فردا را خلق می‌کند» و چیزی از آن بر می‌آید که متعلق به «آینده» است؛ «توشه‌ای برای فردا» ...
▬    و در این محفل دانشجویی، اشاره به مطلع درخشان قصیده عظیم‌الشأن حکیم ناصرخسرو قبادیانی، تأمل‌برانگیز و تکان‌دهنده بود:
▬    دیر بماندم در این سرای کهن من ... تا کهنم کرد صحبت دی و بهمن
▬    شمع خرد بر فروز در دل و بشتاب ... با دل روشن به سوی عالم روشن
▬    توشهٔ تو علم و طاعت است در این راه ... سفره دل را بدین دو توشه بیاگن
▬    الحاصل؛ کلیدواژه‌های این «توشه فردا» چنین بودند: (۱) «بیایید اتوبان را به صورت بن بست تصویر نکنیم» (۲) «به سمت جلو حرکت می‌کنیم» (۳) «اگر شور و هیجان انقلابی را حفظ کنیم، ... اقتضائات عملی را مراعات کنیم، ... حرکت مستمر و با تکیه به تکلیف الهی و با امید به پاداش الهی را ادامه دهیم ... آن‌گاه فردا، فردای بهتری خواهد بود» (۴) «نظام بدون مشی انقلابی مطلقاً ارزشی ندارد ... انقلاب با تأسیس نظام خاتمه نمی‌یابد ... انقلاب با رفتار تند و مخرب شناخته نمی‌شود و این تقلیل مفهوم انقلاب است ... و همه این‌ها یعنی مفهوم ”نظام انقلابی“» و (۵) «لشکری از جوانان مؤمن و انقلابی لازم است تا وارد میدان مطالبه آرمان‌های انقلاب شوند».
▬    و با این بیانات دشوار که در زمان کوتاهی بیان شد، و با آن مطلع تکان‌دهنده از ناصرخسرو، ذهن جوان انقلابی که خود را در میانه «مسیر وظیفه استمرار نظام انقلابی» می‌بیند، پر از سؤال «چه باید کرد؟» شد؛ چطور می‌توان هم انقلابی بود، و هم مراعات اقتضائات عملی را داشت؟ و اساساً عرض و طول این مفهوم غامض «نظام انقلابی» چگونه جفت و جور می‌شوند؟ چطور می‌شود، بخشی از لشکری بود که نیروهایش هم انقلابی هستند و هم نظام‌مند و منظم و صبور؟ تیپ «انقلابی منظم و صبور» چگونه حد و رسمی دارد؟

▀█▄ تأمل در اطراف قضیه:
▬    برای من، به عنوان دانشجوی ده سال پیش، که امروز با دانشجویان خوش‌فکر دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران سر و کله می‌زند، و از این قرار، هنوز با روحیه دانشجویی آشناست، موضوع سؤال «چه باید کرد؟» در کنار این قصیده خوش‌وزن ناصرخسرو، ناگهان با جوان‌گزینی «استاد سید مرتضی نبوی» برای مدیر مسؤولی تازه روزنامه رسالت پیوند خورد و طرحی برای پاسخ به سؤال «چه باید کرد؟» ایجاد نمود.
▬    اگر در ذهن جوان جویای فکر امروز، این سؤال هست که در نسبت با تلفیق خلاقانه «انقلابی منظم و صبور» چه تکلیفی به دوش دارد، و چطور می‌توان هم روحیه انقلابی بودن را در خود حفظ کرد، و هم اقتضائات عملی را مراعات نمود، و هم ناامید نشد، و هم تندخویی را به صبر و متانت تبدیل کرد، روایت تجربه هفده سال کار با «استاد سید مرتضی نبوی» به عنوان یک «انقلابی خودساخته» می‌تواند آموزنده باشد. من، در این زمان طولانی، این نعمت و شانس را داشتم که می‌توانستم برای ساعت‌ها رفتارهای این مرد را رصد کنم، و واکنش‌های این الگوی «انقلابی خودساخته» را در لحظات سخت و دشوار این هفده سال دریابم. او در عین مراعات تقوا و متانت، سایه‌ای بود که چندین نسل روزنامه‌نگار جوان در همکاری با او، هم درس تقوا و پرهیزگاری یاد گرفتند، و هم احساس جوانی یافتند و هر یک در شرایط و زمانه خودشان، بی‌پرده از عدالت دفاع کردند.
▬    تا آنجا که من از شخصیت استاد نبوی آموختم، شاخص‌ترین خصلت روزنامه‌نگار و سیاستمدار خودساخته تراز انقلاب اسلامی، «تقوا» است. سیاستمدار کهنه‌کار و عالی‌رتبه، با پیکان سفیدیخچالی یا اخیراً پراید نوک‌مدادی و منزلی در محله منیریه، خود را از لذت‌های کوتاه‌مدت زندگی دنیا دور نگه می‌دارد، و مدام و در هر محفلی به هدف نهایی توجه می‌دهد. چنین سیاستمداری اغلب طوری است که گویا از بالا به جهان نظاره می‌کند، و بدین ترتیب، فراتر از هیجانات روزگار، هدف درست را می‌بیند، و با پشتکار، خود و مجموعه خود را به سمتی که در بلندمدت صحیح و کارآمد است پیش می‌برد. پس، هم آرمان‌ها را مراعات می‌کند و هم مصالح عملی را.
▬    نکته بعد این است که شخصیت «انقلابی منظم و صبور»، می‌پذیرد که برای پیمودن مسیر درست باید هزینه پرداخت کرد، که «بهشت را به بها دهند و به بهانه ندهند». برای سید مرتضی نبوی منظم و مؤدب، سال‌های دشواری بود؛ او، این بار اخیر که به دادگاه مطبوعات مراجعه کرد تا پاسخگوی قلم جوان‌ترها باشد، دچار عارضه قلبی شد، و مکلف گردید تا بار تکلیف را به دوش مدیر مسؤول جوان‌تر بسپارد. برای افرادی که از بیرون به زندگی مردان انقلابی منظم و صبور به سبک سید مرتضی نبوی نظاره می‌کنند، قابل تصور نیست که آن‌ها چه هزینه‌ها به مدرسهٔ زندگی پرداخت کرده‌اند، تا این شدند که هستند؛ برای سالیان متوالی، آن‌ها به جای ناله و غر و لند، لحظات دشوار را به فرصت‌های استقامت و ثواب تبدیل کرده‌اند. و برای این منظور، باید به حد کافی انقلابی بود، و توانمندی آن را داشت که با روحیه انقلابی از چسبیدن به مسیرهای گذشته پرهیز کرد، و از نیرو و فکر جوان استقبال و حمایت نمود.
▬    درس بعد «آقا مرتضی» به عنوان الگوی «انقلابی نظام‌مند» این است که از خودنمایی پرهیز کنید. در این سال‌ها، روزنامه رسالت اصراری نداشته است تا به قول جوانان امروز «بترکاند». هیچ گاه برداشت ما این نشد که شأن حرفه‌ای روزنامه رسالت، بر ابلاغ رسالت و تکلیف الهی پیشی گرفته باشد. بنا بر این، هر چند که بر مبنای معیارهای روزنامه‌نگاری کثرتگرای امروز، روزنامه رسالت، هیچ گاه یک روزنامه حرفه‌ای، و پایه‌ای برای زد و خوردهای بی‌رحمانه نبوده است، ولی به قول استاد نبوی، «همیشه تأثیر خود را داشته»، و واقعاً جریان‌ساز بوده است؛ و همواره، این جریان‌سازی را به رغم عدم ورود به برخوردهای بی‌رحمانه عامه‌پسند، برکت الهی دانسته‌ایم.
▬    مطلب بعد این است که مرد «انقلابی منظم و صبور»، «قدر داشته‌ها» را می‌شناسد. در این مدت، هیچ گاه برداشت ما در روزنامه رسالت این نبوده است که ما مجاز هستیم به بهانه نقد، انسانی را له کنیم، و رقیب سیاسی را به دلیل ارتکاب به یک اشتباه، از هستی و حیثیت ساقط کنیم؛ و این منش روزنامه رسالت، مدام از سوی رقیبان سیاسی به غیرحرفه‌ای بودن تعبیر شده است. روزنامه رسالت، همواره صحنه «حد نگه داشتن» بوده است، و این در سایه خصلت اخلاقی «آقا مرتضی» و همچنین «استاد محمد کاظم انبارلویی» در زمینه «قدرشناسی» و «احترام» به دست آمده است؛ آن‌ها همواره ترمزی بر سر راه زیاده‌روی روزنامه‌نگاران جوان بوده‌اند تا احترام‌های درست، حفظ شوند. در این سال‌ها، با این خوی و خصلت، چه رویش‌هایی که به انقلاب اضافه نشد و چه ریزش‌ها که ممانعت نگردید.
▬    نهایتاً این هم نکته‌ایست که مرد انقلابی خودساخته و معیاری همچون «آقا مرتضی»، ریشه‌های خود را فراموش نمی‌کند؛ فروتنی یکی از ویژگی‌های همیشگی این دست افراد خودساخته است. چنین سیاستمداری حتی، پس از رسیدن به قدرت بسیار و تعیین کننده در وزارت و وکالت و مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای حل اختلاف قوا، در درون، به آن بخش از شخصیت و گذشتهٔ خود فکر می‌کند که مسیر طولانی را طی کرده و به امروز رسیده است. پس، دلیلی نمی‌بیند به کسانی که در این مسیر، هنوز در ابتدای راه هستند، فخر بفروشد و بی‌اعتنایی کند. این مرد، هر چند که در سرتاسر زندگی سیاسی خود یک انقلابی سخت‌کوش بوده است، ولی به جوانان ابتدای مسیر، احترام و اعتنایی دارد که انسان‌ساز است. از این قرار، مرد انقلابی ما، در طول سال‌های مدیریت رسالت، چند دوجین نیروی پیشرو و توانمند برای این انقلاب تولید کرده است که آرمان‌خواهی را با نظام‌سازی تلفیق کرده‌اند و می‌توانند راه او را ادامه دهند.
▬    پس اگر پرسش جوانان دانشجوی مسلمان، پس از جلسه‌ای که ناگهان با صلای صلات پایان یافت این باشد که دقیقاً چطور می‌شود، هم انقلابی بود و هم نظام‌مند و هم صبور؟ من به اتکای نمونه‌ای که از نزدیک مطالعه کردم، به ایشان می‌گویم که عمیقاً تقوا پیشه کنید، مجاهده و سخت‌کوشی را مرام خود سازید، از خودنمایی پرهیز کنید، قدرشناسی را یاد بگیرید و معمول بدارید، ناخواسته در جو کثرتگرای روزگار غرق نشوید، و نهایتاً این که رگ و ریشه خود را فراموش نکنید و هیچ گاه به دیگران فخر نفروشید.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 11 خرداد 1397 ساعت 17:53

پامپئو، هریتیج، و رویارویی شکننده

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    سخنرانی مایک پامپئو در بنیاد هریتیج، ضمن تهدیدها شامل این جمله ناامید کننده برای هواداران سیاست‌های رادیکال وی بود: «تغییراتی که ما در رفتار ایران به دنبالش هستیم، شاید غیر واقع بینانه به نظر برسند، اما باید به یاد بیاوریم چیزی که ما دنبال می‌کنیم اجماعی جهانی است که قبل از برجام وجود داشت». او همچون رسم و سنتی که پس از انقضاء بوش پسر جریان داشت و بر اساس آن، سیاستمداران امریکایی ملهم از روشنفکران چپ و اصلاح‌طلب پساهشتادوهشتی که هم اکنون در واشینگتن مشغول ارائه مشاوره هستند، مردم ایران را مورد خطاب قرار داد، و با بیانی بسیار نارساتر از پرزیدنت اوباما، کوشید تا خود را هم‌داستان با مردم ایران نشان دهند. ریطوریقا و زبان‌بازی که مطلقاً ماهرانه ادا نشد.
▬    نام این موضع‌گیری به مثابه سخنگوی ناصح ملت ایران را «اشتباه محاسباتی» بگذاریم یا هر چیز دیگر، واقع آن است که امریکا همواره در برآورد سطح پیچیدگی عظیم فرهنگی قلمرو فرهنگی فلات ایران در کنار حوزه فرهنگی بین‌النهرین با خطا مواجه بوده است، و مدام در این منطقه با دشواری‌های لاینحل مواجه گردیده، طوری که بی‌گمان، تصمیم دارد تا رفته رفته محترمانه «خاورمیانه/MiddleEast» را از اولویت سیاست خارجی خود خارج کند. بگذریم که در این مستطیل فرهنگی بزرگ که قدیمی‌ترین بستر تمدن‌های مولد بشری بوده است، بی‌تردید، پیچیده‌ترین کامپلکس هویتی و فرهنگی، متعلق به ایران است و کشف چم و خم‌های غامض آن، نه تنها با کپی‌برداری از اوضاع سر و ساده همسایگان عربی، بلکه حتی با جاسوسی‌های روشنفکران اصلاح‌طلب پساهشتادوهشتی نیز، قابل کشف نیست. مطلقاً قابل کشف نیست؛ این را می‌توان از هزیمت فاحش این روشنفکران در جریان زورورزی طولانی خود با حکمای قم و نجف ملاحظه کرد. این روشنفکران، نتوانستند در این هماوردی پیروز شوند و از این روست که اکنون در واشینگتن به سر می‌برند!
▬    این فرهنگ، از جمله پر تجربه‌ترین فرهنگ‌های دنیای امروز است. فیلسوف مشرقی، داریوش شایگان که اخیراً در تهران و نه در واشینگتن درگذشت، از متن هویت و فرهنگ ایرانی به عنوان «چهل‌تکه» و چهل‌دوخته یاد می‌کند، که در این تعبیر، «چهل»، مطلقاً به معنای «فقط چهل» نیست، بلکه مطابق رسم و آئین مشرقی اشاره به کثرت بسیار بسیار دارد. با این وصف، برآورد حرکت بعدی این فرهنگ، برای اهالی همین فرهنگ هم دشوار است، چه رسد به وزیر امریکایی یا مشاوران اصلاح‌طلب وی که از متن اصلی این فرهنگ به دور افتاده‌اند. برآورد آن‌ها ابداً دقیق نیست.
▬    خوب است آقای پامپئو و رفقای هریتیج به رغم اطلاعات جاسوسی روشنفکران اصلاح‌طلب پساهشتادوهشتی بدانند که هر چند ظهور وسایل ارتباطی جدید از دهه ۱۹۹۰ تا کنون، مدام این توهم را در برخی ناظران مسائل ایران معارض با حرکت اسلامی ایجاد کرده است که این فرهنگ، «ملتهب» است، و می‌تواند سیلاب خوبی برای ماهیگیری غریبه‌ها باشد، ولی واقع آن است که این فرهنگ هیچ‌گاه بدون «التهاب» نبوده است، و رمز پیچیدگی عظیم آن نیز در همین است. کسانی که گمان می‌برند با این قلمرو فرهنگی، آن هم با مقدورات توسعه امروزین آن می‌توان رویاروی شد، دینامیسم حیرت‌آور آن را در رویارویی‌های نهایی نادیده می‌گیرند. آن‌ها نمی‌دانند که وقتی در موضوعی مانند انقلاب اسلامی، دفاع مقدس، پیمان اتمی، چالش تلگرام، یا مسأله حجاب، یا هر موضوع دیگر، بنا بر یک رویارویی کامل عیار باشد، و وقتی تمام ظرفیت‌های فرهنگی ملت، از مراجع عظام قم و نجف گرفته تا زعمای مشهد، از تنوع فعالان حوزه فرهنگ عامه گرفته تا مردان آکادمیک، همه و همه به میدان بیایند، صحنه به شکل دیگری درخواهد آمد که از تصویر فعلی روشنفکران جاسوس پساهشتادوهشتی مقیم واشینگتن، به مراتب چندوجهی‌تر است. فی‌الحال مواضع، دکتر علی مطهری نیز گاه و بی‌گاه نزد اصلاح‌طلبان سانسور می‌شود، ولی هر گاه این التهاب از یک موازنه پر گفتگو خارج شود و بخواهد به ابزار بهره‌برداری اجنبی تبدیل شود، آن‌گاه هر غریبه‌ای خواهد فهمید که اسیر چه «اشتباه محاسباتی» شده است؛ پس، طرف مردم ایران را گرفتن کار هر کس نیست!
▬    نکته آخر این که، عرض و طول جامعه شبکه‌ای ایرانی نیز بر این پیچیدگی تاریخی افزوده است. بالاترین تراکم مهندس جهان در تهران، از همان دهه ۱۹۹۰، از اعضای فعال این میدان شبکه‌ای بوده‌اند و هستند. دشوار بتوان از خاک امریکا و حتی با در دست داشتن بیگ‌دیتاهای این حضور فعال، برآورد کرد که آن‌ها در یک تلفیق بزرگ محلی به چه سمتی خواهند رفت، ولی تجربه‌های متعدد در این دوره نشان داده است که وزن و ثقل تاریخی این ملت، عملکردهای پیچیده را میسر ساخته است که فراتر از خوب یا بد، منجر به مدل‌های غامض رفتاری شده است. الگوهای رفتاری پیچیده‌ای که نهایتاً کفه فرهنگ بومی و اسلامی و مقاوم را سنگین می‌کنند. ضرب این حضور پیچیده در اجتماع شبکه‌ای، با هویت غامض بومی و اسلامی، ترکیبی را ساخته است که در مقاطع مختلف، مقاومت خلاق مندرج در جمهوری اسلامی را تقویت کرده است، و گمان آن که این تلفیق بزرگ، به سمت منافع دشمنانی همچون امریکا و بریتانیا میل کند، که با خاطرات فراموشی‌ناپذیر «شیطان بزرگ» نشان‌دار شده‌اند، فارغ از واقع‌نگری و پشیمان‌کننده خواهد بود.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 10 خرداد 1397 ساعت 13:35

مسیریابی نادرست گفتمان تدبیر و امید

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه:
▬    در نخستین سالگرد انتخاب مجدد آقای روحانی و گزینش شورای شهر جدید، همه چیز نشان از نادرستی مسیرهای اصلی در طراحی این دو برنامه سیاسی دارد؛ درست وقتی دکتر سعید حجاریان، طراح ارشد سر و شکل فعلی دولت، و آقای غلامحسین کرباسچی، طراح ارشد سر و شکل شورای شهر، به کل، ابراز نارضایتی از دو برآورده طراحی‌های خود می‌کنند.
▬    وقتی دکتر سعید حجاریان در یک طراحی تازه رادیکال، از برکناری آقای روحانی سخن می‌گویند! لرزه بر اندام ما می‌افتد، چرا که بی‌گمان، او تنها یک تحلیل‌گر سیاسی یا اجتماعی نیست؛ او یک مقام ارشد امنیتی سابق است که علی الاصول هنوز هم دستی در پس امور دارد و همواره بعید تصور می‌شده است که عملاً دست به پیاده کردن طراحی‌های خود نزند. بنا بر این، همواره گمان بر این بوده است که، وقتی او تحلیلی ارائه می‌دهد، باید دنبال دست‌هایی بود که برای جامه عمل پوشاندن به آن تحلیل‌ها به حرکت در می‌آیند؛ و وقتی سخن از برکناری رئیس جمهور هموار می‌شود، درمی‌یابیم که ذهنیت چپ رادیکال به حداکثر آشوب تن سپرده است.
▬    به همین قواره، وقتی آقای غلامحسین کرباسچی که صدر طراحی لیست امید شورای شهر بود (مطابق آن چه از افشاگری روزنامه آفتاب یزد در مورد چینش کرسی‌های دو میلیارد تومانی فهرست امید برآمد)، مهم‌ترین دست‌پخت شورای شهر را که شهردار باشد، هدف تندترین انتقادات ممکن قرار می‌دهد، باید پذیرفت که مسیر تدبیر و امید به دشواری‌هایی برخورده است که نیاز به تنظیم مجدد دارد.
▬    در هفته گذشته نقل قول تکان دهنده سوم از دکتر محمد جواد ظریف برآمد و همه را غافل‌گیر کرد و نشان داد که مهم‌ترین هدف‌گذاری در گفتمان «تدبیر و امید» عمیقاً از واقع‌نگری به دور بوده است؛ دکتر محمد جواد ظریف فرمودند «برجام، بیماری در حال مرگ است که در آی‌سی‌یو و شرایط بسیار سختی قرار دارد». این را آقای محمد رضا رضایی کوچی رئیس کمیسیون عمران مجلس شورای اسلامی از حضور دکتر ظریف نقل کرد.
▬    و بالاخره نشانه چهارم، نشانگر شورش سراسری علیه «طرح تحول نظام سلامت» بود که تنها پروژه موفق دولت تدبیر و امید با رضایت هشتاد درصدی مردم تلقی می‌شود. به رغم این موفقیت، پس از حملات بیمه‌ها و شایعه شکرآب وزارت بهداشت و وزارت رفاه، تهاجم دکتر مسعود پزشکیان، نایب رئیس پر نفوذ مجلس شورای اسلامی، و همچنین، توقف تخصیص یارانه ارزی دارو، نشان دیگری از به محاق رفتن مسیر دولت تدبیر و امید است.
▬    مجموع این نشانه‌ها به دکتر حسن روحانی که سیاستمدار ارشد این مسیر است، گوشزد می‌کند که باید نقش خود را ایفا کنند، و دست به تنظیم مجدد مسیرها و ریل‌ها بزنند. این، چیزی است که هم‌اکنون از ایشان انتظار می‌رود.

▀█▄ برهان:
▬    قرار گرفتن در موقعیت یا مسیر سیاسی نادرست، علاوه بر ناکامی‌ها در زمینه قدرت باعث بیماری‌های فرهنگی و اجتماعی نیز می‌شود، و وظیفه تاریخی سیاستمدار ارشد است که فراتر از مناسبات قدرت، به فکر اصلاح مسیرهای نادرست سیاسی باشد. اما، چگونه می‌توان به موقع و به درستی، نامناسب بودن مسیر برنامه سیاسی را تشخیص داد؟
▬    اینجا یک جمله کلیدی وجود دارد: «قرار گرفتن در مسیر سیاسی اشتباه، اتفاق چندان غیر معمولی نیست»؛ پس، لزومی ندارد به ادامه مسیری که قبلاً گشوده‌ایم اصرار بورزیم و گمان کنیم که با اصلاح مسیر، سلب حیثیت عمده‌ای گریبان ما را می‌گیرد. بر عکس، مدام باید آماده باشیم تا وفق قاعده‌ی «هر وقت جلوی ضرر را بگیریم، منفعت است»، مسیرهای اشتباه را تصحیح کنیم. این، خصوصاً در میدان عمل سیاسی امروز که مدام توسط انبوهی از بازیگران ریز و درشت در مقیاس عالم‌گیر، ساخته و برساخته می‌شود، مصداق دارد.
▬    شاخص‌ها و نشانه‌های روشنی باید در دست سیاستمدار ارشد باشد، تا بتواند به موقع و به درستی دست به اصلاح مسیرها بزند؛ یکی از نشانه‌های مسیر نادرست سیاسی این است که با وجود تلاش سخت، نتایج رضایت‌بخشی نداریم؛ خصوصاً اگر دستاوردهای ما در مقایسه با دستاوردهای رقبا طی دو یا سه دوره تلاش، نقصان داشت، باید نتیجه بگیریم که این میدان، میدان حقیقی عمل ما نیست و باید مسیرها را بهبود بخشید یا تغییر داد.
▬    نشانه بعد این است که زیاد در دو راهی تصمیم‌گیری و مصلحت‌سنجی گرفتار می‌شویم. این، نشان از آن دارد که مسیر انتخابی ما با اعتقادات و باورهای اصولی ما در تضاد است. این نحو مسیرها، اغلب با انگیزه‌هایی مانند موقعیت انتخاباتی، پرستیژ سیاسی و گروکشی از رقبای داخلی یا خارجی سیاسی آغاز می‌شوند، ولی نسبت به جوانب موضوع محاسبه و برآورد خوبی صورت نگرفته است، یا میدان رقابت و رقبا بیش از حد سر و ساده تصور شده‌اند. بدین ترتیب، در ادامه چنین مسیر حساب نشده‌ای، مدام مجبور به قمار بیشتر منابع می‌شویم، شاید جاه‌طلبی‌های اولیه تشفی یابند. این نحو سیاست‌ورزی، بیشتر شبیه یک نحو قمار است، و هر چه زودتر آن را قیچی کنید، زودتر رستگار خواهید شد. ادامه حضور در چنین مسیرهای سیاسی اشتباهی منجر به استهلاک روحی و معنوی سیاست‌مدار می‌شود و نشانه چنین وضعی، پرخاش مستمر به دیگران و منتقدان است.
▬    در همین ارتباط، نشانه سومی مطرح است؛ این که قدر مطلق و میزان کلی التهاب فضای سیاسی در اطراف موضوعات اصلی مسیر سیاست ما، بالاست، و این نشان می‌دهد که کار از جایی ایراد دارد؛ هماهنگی‌ها درست انجام نمی‌شوند، سیاستمداران فعال درون میدان توسط سیاستمداران ارشد به خوبی پشتیبانی و پوشش داده نمی‌شوند، مردم در مورد روندهای عملیاتی متقاعد نشده‌اند، تدارکات لازم فراهم نشده، و در یک کلام، طراحی اولیه مسیر، دقیق و درست انجام نشده است. در این شرایط، ادامه مسیر فقط به دامنه خسارت می‌افزاید.
▬    نشانه چهارم این است که ظرفیت‌های کشور هرز می‌روند، و سیاستمدار در میدانی غیر از آمادگی‌های ملت، مشغول سیاست‌ورزی است. این عیان می‌کند که مسیر سیاسی گشوده شده، از نقاط قوت کشور (یا همان چیزی که دکتر سعید جلیلی به آن عنوان «ظرفیت» را اطلاق می‌کرد) بهره نمی‌برد، به روزمرگی دچار شده است، و مردم بهره مستقیمی از اجرای سیاست‌ها نمی‌برند و نمی‌توانند خود را متقاعد کنند تا به روندها کمک برسانند. این نیز دلیل روشنی برای لزوم تغییر مسیر سیاست است. متأسفانه بسیاری از سیاستمدارانی که بیش از حد روشنفکر هستند و مدت‌هاست پیوند مؤثری با مردم نداشته‌اند، این نکته را نادیده می‌گیرند و با هدف حفظ قدرت، چشم خود را بر روی انگیزه‌ها و آرزوهای ملت می‌بندند و بیش‌تر به دنبال انتزاع‌های روشنفکری می‌روند. امروز، واقعاً دگم‌های روشنفکری، عمده‌ترین مانع اصلاح مسیرهای سیاسی اشتباه هستند، و مهم‌ترین اقدام برای خروج از محاق‌ها، عبور از همین دگم‌هاست.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 10 خرداد 1397 ساعت 00:01

پروتکل انتخابات ۱۳۹۸ و ۱۴۰۰؛ برداشت اول

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    فضای دو انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری پیش رو، در سه گام خلاصه می‌شود: «۱-بسیار ساده می‌توانیم به اهداف پوچ، امیدی کاذب ببندیم. ۲-سیاست‌هایی را با امیدهای نادرست آغاز کنیم، و بعد، فشار تدبیر امور، ما را به مرز هجوم به دوستان واقعی‌مان برساند. ۳-حال، بیایید دوباره و واقع‌بینانه گذشته را مرور کنیم و با هم متحد گردیم. ما یک خانواده‌ایم و فقط «ظرفیت»های همدیگر را داریم که مطلقاً کم نیست».
▬    آن‌چه در اینجا مطرح است، شکستن حصار «حباب ادراک غیرتاریخی» در بخشی از ملت است؛ «حباب ادراک غیرتاریخی» که نسلی از تازه رأی دهندگان در شهرهای مرفه را که دو انتخاب ۹۲ و ۹۶ را تجربه کردند، در بر گرفته بود؛ به هر تقدیر، شماری از این دهه هفتاد و هشتادی‌ها، در قلب مرفه و شهرنشین اماکنی هم چون پالادیوم و پاساژ کورش، که در فضای پساتوسعه‌ای زیسته بودند، مرارت‌های دهه ۴۰ و ۵۰ را مطلقاً در خاطر نداشتند، و غرق در مطالعات کنکور، فرصت و مجال مطالعه تاریخ را نیافته بودند، حالا، با این هزینه، به گوشت و پوست خود، مفهوم «امریکا» و «غرب» و «شیطان بزرگ» و «فرهنگ مادی و پراگماتیک» را لمس کردند، و مانده است تا یک ابرجمله دیگر را درک کنند: این را که «امریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند». از این مسیر یادآوری، تنها همین یک جمله باقی مانده است. مفهوم تازه‌ای از «غرب» برای جوان‌ترها به دست آمد که تلقی دهه چهل و پنجاه و شصتی‌ها را عمیقاً تصدیق کرد. حالا فرصت آن است که با ظهور چهره‌های سیاسی تازه و با دید باز، اختلافات کهنه تشفی یابند و مسیرهای تازه به سوی آینده گشوده گردند و بار دیگر اثبات شود که «شیطان هیچ غلطی نمی‌تواند بکند»؛ شیطان فقط اغوا می‌کند و هیچ کاری غیر از این از دستش برنمی‌آید.
▬    امروز، افسون «غرب شاید خوب» که در سایه فیلم‌های «هالیوود» و مصنوعات تکنولوژیک «سیلیکون‌ولی» پدید آمده بود، رنگ می‌بازد. البته، مهم است که رؤیاها و جاه‌طلبی‌هایی داشته باشیم، اما، در عین حال مهم است که به این افسون‌ها، دیدگاه و بینشی واقعی و آرمانی ببخشیم. اگر این موضوع را فراموش کنیم، خودمان را در مسیر زد و بندهای کوتاه‌مدت گم می‌کنیم و مسیر بلندمدت ملت فراموش می‌شود. ممکن است آن قدر به تعقیب و گریز اهداف واسطه عادت کنیم که کاملاً از یاد ببریم چه کسی بودیم و هرگز هم سعادت واقعی را حس نکنیم.
▬    سخن از شماری دهه هفتاد و هشتادی شهرنشین که نسل‌های پس از خیز توسعه ما هستند، رفت؛ شاید متناقض‌گون به نظر برسد، ولی، از زمان بحران امپراطوری روم، پندی قدیمی به دست آمد: «درست زمانی که همه چیز به خوبی پیش می‌رود، احتمال انحراف ما از آرمان‌های‌مان و معنای زندگی‌مان به حداکثر می‌رسد!». این فکر که تهدیدی در کار نیست، تمرکز را از بین می‌برد و مجوز استراحت را صادر می‌کند و انسان خواب‌آلود، در مستی خواب، بر روی چیزهای ارزشمند اطراف خود می‌غلطد و آن‌ها را خراب می‌کند. همواره این خطر هست که رسیدن به آرزوها، «زندگی سرزنده» را متوقف کند؛ آن وقت، ما به هدفی که برای آن مجدانه تلاش کردیم رسیده‌ایم، و پس از آن ابهام پیش می‌آید که از این پس چه اتفاقی خواهد افتاد؟ این، وضعی بود که پس از جنگ و بعدتر، پس از خیز توسعه در سطوحی از اقشار متوسط شهری پدید آمد؛ تمرکزها به آرمان‌ها و مجاهدت‌ها کم شد، و شکوه موفقیت خیلی زود کمرنگ گردید، و به یک «آژانس شیشه‌ای» پر رنگ و لعاب اما بی‌روح تبدیل شد.
▬    از این قرار، موفقیت و توسعه، می‌تواند وجه خودتخریب‌گر بیابد، اگر ما، یک برنامه کلی برای پیشبرد ملت نداشته باشیم، و اسیر مستی موفقیت‌های مقطعی شویم. موفقیت‌ها می‌توانند ما را به تسخیر خود درآورند. برای پرهیز از این وضعیت، باید روی مأموریت انسانی و اخلاقی و دینی خود متمرکز شویم، نه جایگاه و موقعیت‌مان؛ در غیر این صورت، ارزش و احساس هدفمندی همیشه به آخرین دستاوردهای بستگی خواهد داشت، و این، مسیر پر مخاطره‌ای برای حیات سیاسی است، زیرا، هرگز به استمرار در حرکت و انباشت کوشش‌ها و رسیدن به اهداف کامل نمی‌رسد. به جای این که هدف کوتاه‌مدت خود را از جنس سیاست و قدرت تعریف کنیم، باید سعی خود را بر این قرار دهیم که یک مسیر اصولی و برنامه‌دار را در فازهای «تاریخی»، «بلندمدت»، «میان‌مدت» و «مقطعی» تعریف و مدام بازتعریف کنیم. و برای تعریف این مسیر اصولی، باید ایده نیرومندی برای خدمت کردن به «فضیلت»ها بیابیم و مطمئن باشیم که موفقیت به دنبال آن خواهد آمد. البته، شاید نه آن‌طور که تصور می‌کردیم، اما، شک نداشته باشیم که همه‌چیز خیلی عالی و تأثیرگذار پیش می‌رود. به این ترتیب است که نه پیروزی‌ها ما را به خود مشغول می‌دارند و نه شکست‌ها، مأیوسمان می‌کند.
▬    نکته بعد این است که با این روحیه، همه ابناء ملت، هر کاری را که در جایگاه خود می‌توانند، برای تحقق معنای تاریخی ملت (به عنوان یک قلمرو فرهنگی) انجام خواهند داد، و این، قدر مطلق توان امپراطوری طریقت ما را بهینه می‌سازد. در یک رویکرد آرمان‌فهم آرمان‌گرا مجهز به هویت برنامه‌دار، همه در همان محدوده‌ای که حضور دارند، خوب عمل خواهند کرد و شرایط کلی ملت را بهبود خواهند داد. امروزه، در حالی که سیاست جهان، شکل یک تریلی از کنترل خارج شده را به خود گرفته است، حضور همیشه در صحنه تک تک افراد ملت، می‌تواند به معنای وارد آوردن ضربه مناسب به این تریلی در جهت مطلوب طریقت ملت باشد، پس به مساهمت تمام ابناء ملت نیاز هست، و این میسر نمی‌شود، مگر با یک روحیه جهادی و برنامه‌دار.
▬    اکنون، پس از شکست نسبی برنامه جامع اقدام مشترک اتمی/ JCPOA، که دیگر «جامع» و «مشترک» نیست، باید افق دید خود را گسترش دهیم. نخبگان این کشور باید به خط شوند، و اجازه ندهند این شکست نسبی، روحیهٔ ملت را سخت، و انبوه «ظرفیت»های نیک را از زندگی ملت محو کنند. این، یک اصل بدیهی در زندگی تک تک ماست که در برخی از موارد، اهداف محقق می‌شوند و مسیری که طی کرده بودیم به فرجام می‌رسد، ولی گاهی این اتفاق نمی‌افتد، و این نباید به معنای خاتمه دنیا برای ملتی پر تاریخ همچون ما تلقی شود. برنامه جامع اقدام مشترک اتمی/ JCPOA، از ابتدا و در جریان مبارزات معیوب سیاسی و نهایتاً انتخاباتی، بیش از حد بزرگ جلوه داده شد. عرض و طول این چیییییز اتمی در مقایسه با «ظرفیت»های ملت که در همان انتخابات ۹۲ مطرح بودند، امکان کوچکی است.
▬    اهداف مقطعی یک ملت، مایملک او هستند، نباید ملت را به تملک خود درآورند؛ و زمانی که محقق نشدند، ملت را سرسام‌زده و پوچ، رها کنند. اهداف مقطعی مهم هستند؛ اما، باید تحت کنترل ما قرار داشته باشند. اهمیت یک هدف صرفاً در محقق شدن آن نیست، بلکه در شخصیتی است که ما، حین تلاش برای رسیدن به آن هدف پیدا می‌کنیم. و ملت ما در جریان پیمان اتمی JCPOA، صرف‌نظر از برخی نمود و بروزهای انتخاباتی و روشنفکری معیوب و نامناسب، شخصیت ملی متین و خوبی داشت، و می‌تواند به این شخصیت در ادامه «شخصیت انقلاب»، و «شخصیت دفاع مقدس»، و «شخصیت حججی» افتخار کند. ما با متانت و آرامشی که در سایه زعامت ولایت فقیه حاصل شد، بلوغ ملی خود را در تلفیق پرحوصله آگاهی نسل جدید شهری که در قبال غرب دچار سوء تفاهم بود، با معنای کلی تاریخی مقاومت ملت ایران نشان دادیم، و حالا، همگی درس‌های تاریخی مهمی از رویدادهای معاصر خود، داریم. حالا می‌توانیم از «مرگ نیمی از جمعیت ایران در جنگ جهانی اول»، «تحمیل رضاخان و فرزند او به ملت ایران»، «کودتای ۲۸ مرداد»، «تحمیل جنگ هشت ساله»، «اسقاط هواپیمای مسافربری»، و «خلف وعده JCPOA» یک سیر تاریخی معنادار و مورد توافق ملت بسازیم. رؤوس این جمع‌بندی همان طور که رهبر عالی ما فرمودند چنین است:

۱. «جمهوری اسلامی» و «مردم‌سالاری دینی» اصیل ما، نمی‌تواند با امریکا و هر قدرت جهانی مستکبر و خودبزرگ‌بین تعامل کند؛ «هیچ گاه یک ایرانی مسلمان را تهدید نکنید»؛
۲. دشمنی امریکا بر محور مسأله هسته‌ای نیست و همان طور که از ۲۸ مرداد تا کنون مشهود بوده، این خصومت با اعلام استقلال ملی و تجربه موفق نظام اسلامی ماست؛ آن‌ها به تسلیم‌های محدود ما رضایت نخواهند داد و تا ما را به درس عبرت سایر ملت‌ها تبدیل نکنند، دست از زیاده‌خواهی برنخواهند داشت؛
۳. پس، انعطاف در برابر دشمن، او را گستاخ‌تر خواهد کرد؛
۴. و بر عکس، بارها ثابت شده است که ایستادگی در مقابل امریکا و قدرت‌های خودبزرگ‌بین غربی، باعث عقب نشاندن فاحش آنان می‌شود؛
۵. اروپا نشان داده در حساس‌ترین موارد با امریکا همراه است؛
۶. نباید مسائل کشور را به مسائل خارجی گره زد. مسیر عظمت ملت از استقلال طریقت ملت می‌گذرد.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 04 خرداد 1397 ساعت 22:56

عبور از ترس فروپاشی JCPOA

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    انصافاً اگر ما به جای دولت آقای روحانی بودیم، پس از فروپاشی ۸۰ درصدی پیمان اتمی JCPOA (به فرض که اروپا بر قول خود بماند) چه می‌کردیم؟ پاسخ در یک جمله این است که: «ترس از شکست را به موفقیتی بارز تبدیل کنید و با این کار دوباره به مرکز سیاست بازگردید». این، دقیقاً آن روحیه‌ای است که دولت آقای روحانی به آن نیازمند است (راستی، پیش از ادامه، بیایید دیگر از واژه پارسی «برجام» برای اشاره به سازه «تقریباً هیچ / almost nothing»، که ربطی به رستم دستان ندارد استفاده نکنیم؛ همان واژه انگلیسی زیادی هم هست!).
▬    این یک قاعده تخلف‌ناپذیر است که «هر کسی در دنیای سیاست با ترس‌های خود دست و پنجه نرم می‌کند»: ترس از شکست، ترس از دست دادن اعتبار، ترس از کف دادن قدرت و ترس از آینده. همه، بالقوه با این ترس‌ها روبرو هستند، مگر کسانی که این جوهر را درک کرده‌اند و با آگاهی از این که فن سیاست مهم‌ترین موقعیتی است که باید عظمت روح در آن جلوه‌گر شود، به منبعی از ایمان چنگ می‌زنند. البته، آگاهی از این امر که دیگران نیز مانند ما «واهمه دارند»، ممکن است قدری آسودگی خیال برایمان به همراه داشته باشد؛ اما، باز هم ترس انبوه سیال در سیاست، نحوی از دشواری است، که هرگز بدون ایمان، عمیقاً برطرف نخواهد شد. ترس، قضاوت را تحت تأثیر قرار می‌دهد، بر تصمیمات تأثیر می‌گذارد، و سیاستمدار را به مسیرهای غیر معقول، گسیل می‌کند.
▬    وقتی سیاستمدار با بی‌نظمی و التهاب رفتار می‌کند، معمولاً، به خاطر این است که بی‌هدف و نسنجیده ترسیده است. در این حال، سیاستمدار بر سر مردم و منتقدان جیغ و داد می‌کند تا به چیزی که گمان می‌برد مسیر برون‌رفت است، بی‌واسطه و بدون صلاح و مشورت دست یابد، در حالی که در این وضع و حال ملتهب، اغلب، پس از اقدامات دستپاچه یا چیزی به دست نمی‌آید، یا محرز می‌شود که چیزهایی در اثر اقدام و گفتار ناسنجیده از دست رفته‌اند.  این دست سیاستمداران، ترس خود را شناسایی نمی‌کنند، کنترل نمی‌نمایند، و به سمت مقصود جهت نمی‌دهند. فارغ از ذهنیت ملتهب، ترس یک چیز ثابت، موضوعی همه‌گیر و بخشی جداناپذیر از کار سیاست است، و باید با «ایمان» کنترل و به سمت «اقدام سنجیده» مهار شود.
▬    یک گام دیگر برای فروکش التهاب، توجه به این مطلب است که اصولاً ترس را می‌توان از زاویه دید دیگری هم نگریست؛ این که «ترس، همواره یکی از محرک‌های اصلی پشت رفتارهای موفق انسان‌ها بوده است»؛ پس با درک این حقیقت، با تشخیص ترس، بپذیرید که اکنون شرایطی است که «باید اقدام کنید» ... «باید اقدام کنید». بله؛ «باید اقدام کنید»، «اما سنجیده و پرانگیزه و باایمان»؛ در طول تاریخ، ترس باعث شده است که بسیاری از سیاستمداران نتوانند ایده‌ها و افکار سیاسی خود را به سرانجام، برسانند. اصولاً ترس دلیل آن است که بیشتر سیاستمداران در همان وهله اول، اقدامات ناخوش‌آیند، اما گریزناپذیر و ضروری را آغاز نکنند، و بدین ترتیب، در دراز مدت ملت خود را به زحمت بیفکنند. اگر اکنون، بترسیم و به تسلیم شدن و سازش فکر کنیم، بهتر است یاد بگیریم که چگونه ذهن خود را تنظیم و با این احساس قویاً منفی، مقابله کنیم، و الا تاریخ از ما به خوبی یاد نخواهد کرد.
▬    نکته دیگر آن است که سیاستمدار بداند که اگر نتواند از پس التهاب‌های خود برآید، «بلافاصله» به دشواری‌های جدید می‌رسد که آن‌جا باید تصمیم بگیرد؛ این ذهنیت که با اروپایی‌هایی می‌بندیم و این مرحله را نیز از سر می‌گذرانیم، از جنس اقدام نیست؛ آن هم اروپایی‌هایی که پس از سعدآباد، خود آقای روحانی بالاجبار و با عتاب از آن‌ها روی گرداند و آن نامه را خطاب به محمد البرادعی نوشت. واقع آن است که اگر امریکایی‌ها «پلیس بد» باشند، اروپایی‌ها قطعاً «پلیس بدتر» هستند.
▬    نکته دیگر آن است که سیاستمدار، باید علاوه بر آن که ترس را در خود مهار می‌کند، باید بتواند جامعه و مردم خود را نیز از التهاب خارج کند. اگر ما در نطق پس از اعلام خروج امریکا از پیمان اتمی JCPOA، به مردم اطمینان بدهیم که در تأمین کالاهای اساسی و فقط در تأمین کالاهای اساسی و منحصراً در تأمین کالاهای اساسی اختلالی پدید نخواهد آمد، روشن است که التهاب درونی خود را به مخاطبان منتقل کرده‌ایم. واقع آن است که سیاستمدار، با این دست موضع‌گیری‌های خود، تا قدر زیادی حال و هوای کشور خود را تعیین می‌کند، و بخشی را هم که خود مستقیماً در آن نفوذ چندانی ندارد، باید بتواند با برقرار کردن ارتباطات مؤثر با نیروها و نهادهای پر نفوذ آرامش ببخشد.
▬    توصیه پایانی این است که باید با حقایق روبرو شد و مرحله به مرحله از آن نگریخت. اطرافیان سیاستمداران که اغلب از جنس مطبوعاتچی و بحران‌پرداز هستند، از وقوع «بحران» قریب الوقوع سخن می‌گویند، ولی بسیار بوده است که بررسی دقیق حقایق نشان داده است که اوضاع، بحرانی و کلاف سر در گم نیست؛ پس، نباید به سادگی تسلیم امواج هراس‌افکنی شد. هر زمان که سیاست به محاق اضطراب و التهاب فرو رفت، نگاهی عینی به حقیقت‌ها بیندازید، و مسیرهای گذشته را مجدداً مرور کنید. این مرور، خیلی چیزها را روشن خواهد کرد: مسیرهای استقامت را، مسیرهای امید را، و مسیرهای ابتکار را.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 01 خرداد 1397 ساعت 21:46

”جیم الف“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه:
▬    یک عدد روزنامه‌نگار بسیار عصبانی و قدری فارغ از آداب، در سرمقاله ۲۶ اردیبهشت روزنامه «جیم الف»، مطلبی نوشته‌اند که به مذاق فوج فوج دشمنان «جمهوری اسلامی» بسیار خوش آمده، و بارها و بارها نقل و بازنشر شده است؛ طوری که به نظر نمی‌رسد نام تابناک این روزنامه، هنوز با این دست محتواهایش هم‌خوان باشد؛ مدتی است که چنین گشته است.
▬    این روزنامه‌نگار «جیم الف»، در واکنش به انتقادات وسیعی که برای اصلاح عملکرد ضعیف دولت آقای روحانی در قبال پیمان اتمی JCPOA مطرح می‌شود، راه ساده‌ای را برگزیده‌اند؛ منتقدان را یکسره «بی‌منطق» خطاب کرده‌اند، و همه دلواپسان این مسیری که ضعیف و نحیف بودن‌اش دیگر بر عالم و آدم آشکار گشته است، حامیان دولت دکتر محمود احمدی‌نژاد برشمرده‌اند؛ پس، لابد خوشا به حال مردی که رفت، که عالم و آدم حامیان اویند! سپس، با تماماً سیاه قلمداد کردن عملکرد دو دولت نهم و دهم، و تأکید بر این که در طول آن هشت سال «حتی یک نکته مثبت هم به چشم نمی‌خورد»، تقریباً هر چه از قلم نتراشیده بر آمده است را نثار هر سنخ منتقد پیمان اتمی JCPOA کرده‌اند. نهایتاً فستیوال فحاشی‌های مندرج در سرمقاله روزنامه «جیم الف» به این ترتیب جمع‌بندی می‌شود: «بی‌منطق»، «موج‌سوار»، «گستاخ»، «حامیان دولت خودسر»، «جوساز»، «طلبکار»، «حاملان کارنامه سیاه»، «میراث‌داران مرده‌ریگ شوم»، «کارشکنان بر سر راه خروج اورانیوم غنی‌شده از کشور»، «اختلاس‌های چند هزار میلیاردی»، و «باعث و بانی اوضاع شرم‌آور».
▬    خب؛ این نحو پاسخ منتقدان را دادن، مطلقاً از خوی استبداد به دور نیست، و شاید هم قدری به بیماری روانی راه می‌برد؛ و این که تراوشات چنین قلم بیماری چطور از مطبوعه‌ای با نام تابناک «جمهوری اسلامی» سر در می‌آورد، محل پرسش و هشدار است. به قول با نمک آقای روحانی: «بی‌منطق‌ها ... فأین تذهبون!» ...؛ واقع آن است که منتقدان JCPOA نه «بی‌منطق» هستند، نه «موج‌سوار»، نه «گستاخ»، نه «حامیان دولت خودسر»، نه «جوساز»، نه «طلبکار»، نه «حاملان کارنامه سیاه»، نه «میراث‌داران مرده‌ریگ شوم»، نه خورندگان «اختلاس‌های چند هزار میلیاردی»، و نه «باعث و بانی اوضاع شرم‌آور». نخستین بیانیه دلواپسان، تنها از دولت مدعی شفافیت، خواهان وضوح در مذاکرات بود. آن‌ها از ابتدا خواهان حقوق ملت بودند، و الان هم چیزی جز صداقت و شفافیت نمی‌خواهند؛ همین. پرسش آن‌ها از ابتدا این بوده است که در بزرگ‌ترین توافق تاریخ این کشور که هنوز حاوی اجزای محرمانه است، چه داده‌اید و چه گرفته‌اید که امروز به ذکر و ورد مکرر «تقریباً هیچ / almost nothing» افتاده‌اید؟
▬    راستی، بیایید در ادامه، دیگر از واژه پارسی «برجام» برای اشاره به آن هستی نحیف که ربطی به رستم دستان ندارد استفاده نکنیم؛ همان واژه انگلیسی برای این سازه «تقریباً هیچ / almost nothing»، زیادی هم هست!


▀█▄ کاوش در اطراف قضیه:
▬    نکته آن است که گمان ندارم امروز، هیچ دانشمند سیاسی بر روی کره خاکی باشد، که JCPOA را پس از «بازی پلیس بد و پلیس بدتر» امریکایی‌ها و اروپایی‌ها، چیییییز مثبتی قلمداد کند، مگر آن کسی که با بیان نامناسب خود، حاضر بود برای تحقق JCPOA «پارس کند»! تا پیش از این، البته برخی حاضر بودند، این بازی را برد-برد به حساب آورند، ولی با تحولات اخیر، روشن است که دیگر نمی‌تواند برد-برد باشد. با این نزول فاحش در حیثیت و دستاوردهای یک طرف، چگونه همچنان برد-برد است؟ اگر هنوز هم برد-برد است، پس واضح است که در آن ابتدا چییییز دیگری بوده است!
▬    آقای روزنامه‌نگار «جیم الف»، منتقدان JCPOA را در مقابل «ملت» قلمداد کرده‌اند، ولی واقع آن است که امروز، مردمی هم که تخصصی در دیپلماسی نداشته باشند، با ملاحظه دلار ۷۰۰۰ تومانی درک می‌کنند که بازی JCPOA اگر از اول هم برد-برد بود، دیگر نمی‌تواند برد-برد باشد. این‌که روزنامه‌نگار «جیم الف»، این را درک نمی‌کند، او را در مسیر مقابل ملت قرار می‌دهد، نه دیگران را؛ و پرسش این است که او ملت را دقیقاً چه فرض کرده است؟ ما هنوز در نامعادله برد-برد JCPOA، در موقعیت برد هستیم! و در اوج برد است که «آن چییییز را سیمان گرفته‌ایم» و در عین حال، دلار هم ۷۰۰۰ تومان شده است! حساب دو دو تا چهار تاست برادر! به فرض محال که این چییییز JCPOA در ابتدا همان طور که آقای روحانی آوای «بالـمره» سر می‌دادند، از سنخ برد-برد بود که نبود، حال که سخن از «تقریباً هیچ / almost nothing» است، دیگر اصلاً برد-برد نخواهد بود. قدری هوش و سواد ریاضی در فهم مفهوم معادله، به داد یک عدد روزنامه‌نگار ما خواهد رسید، تا قضاوت منطقی‌تری داشته باشد.
▬    آقای روزنامه‌نگار «جیم الف»، دولت پیشین را به رغم دولت فعلی، «خودسر» نامیده است، ولی فراموش کرده است که دولت فعلی، با خودسری هر چه تمام‌تر، قیمت ارز را در بودجه سالیانه ۳۵۰۰ تومان برآورد کرده است، اکنون «خودسرانه» و به طور رسمی آن را به ۴۲۰۰ تومان ارتقاء داده است، و نهایتاً، سخنگوی دولت در گفتگوی «تیتر امشب» ۱۶ اردیبهشت شبکه خبر، آب پاکی را بر دست همه می‌ریزد و خواستاران ارز برای مصاحبه سفارت را مکرراً و سه بار، به پس‌کوچه‌های میدان فردوسی برای خرید ارز غیرقانونی تا حتی ۴۰۰۰۰ تومان حوالت می‌دهد، که با اعجاب مجری برنامه روبرو می‌شود؛ ۴۰۰۰۰ تومان؟!
▬    آقای روزنامه‌نگار «جیم الف»، منتقدان JCPOA را یکسره در مقابل «ملت» قلمداد کرده‌اند، و وعده داده‌اند که «مردم هوشیارتر از آن هستند که فریب این تبلیغات پوچ را بخورند و همواره در موقع مقتضی پاسخ آنها را با آراء خود داده‌اند و باز هم خواهند داد». این واژه‌های کم‌محتوای سیاسی، دردی از نگارنده و روزنامه «جیم الف» درمان نمی‌کنند. سیاق ریطوریقا (زبان‌بازی) در این مقاله، همان سیاقی است که برای این دولت پس از پنج سال دیگر نخ‌نما شده است؛ باز هم «متهم کردن مردی که رفت» ... ؛ بگذارید بگویم که مردمی که خود را در تشییع پیکر شهید حججی، تمام قامت نشان دادند، چه فکر می‌کنند و چه فکر خواهند کرد. به رغم فضاسازی‌ای که در ساخت و ساز این نحو ریطوریقای آشکارا غیرصادقانه ملحوظ است، اولاً منتقدان JCPOA محدود به دوستان دولت نهم و دهم نیستند. ثانیاً اگر شما مردم‌گرا و مردم‌مدار بودید، باید قدری احترام را به انتخاب مردم در سال ۸۴ و ۸۸ چاشنی کار خود می‌کردید. گیرم، آقای مسیح مهاجری، ضمن چشم بستن به بسیاری از واقعیت‌ها و رویداد عظیم نهم دی، جای متهم و مدعی را در سال ۸۸ عوض کنند که «گستاخی» خاصی می‌طلبد، دیگر در مورد انتخابات سال ۸۴ که دار و دسته خود ایشان برگزار کردند چه تعریضی دارند؟ چرا به قول آقای نوبخت، «هیچ‌گاه دل شما با منتخب سال ۸۴ صاف نشد» و هر چه توانستید برای کارشکنی در کار او انجام دادید؟ پس، شما واقعاً و اگر صادقانه سخن بگویید، نگاهی به رأی «جمهور» ندارید؛ شما حتی اعتنای برازنده‌ای به لنگه «اسلامی» نام خود هم ندارید؛ ندیدید که مقام عظمای ولایت فقیه که باید «پشتیبان او باشیم تا به کشور و اسلام آسیبی نرسد»، در جمله‌ای تاریخی فرمودند: «بین آقای هاشمی و آقای رئیس جمهور از همان انتخاب سال ۸۴ تا امروز اختلاف نظر بود؛ هم در زمینه مسائل خارجی اختلاف نظر دارند، هم در زمینه نحوه اجرای عدالت اجتماعی اختلاف نظر دارند، هم در برخی مسائل فرهنگی اختلاف نظر دارند؛ و نظر آقای رئیس جمهور به نظر بنده نزدیک‌تر است». با این اوصاف، شما به خود اجازه دادید تا بنویسید: «در طول آن هشت سال حتی یک نکته مثبت هم به چشم نمی‌خورد»؛ شما نه به مردم آن‌طور که برازنده است احترام گذاشته‌اید و نه به اسلام. آیا هنوز گمان می‌کنید که نام شما روزنامه «جمهوری اسلامی» است، یا باید این نام را برای اهل آن واگذارید؟
▬    سخنان بسیار دیگری هست که مجالی برای طرح آن‌ها نیست...
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 28 اردیبهشت 1397 ساعت 18:25

صفحه 27 از 407