فیلوجامعه‌شناسی

مقالات و يادداشتهاي روز

تثبیت آینده‌گشایی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    مطلب اول: استاد سید مرتضی نبوی، عضو ساده‌زیست هیأت عالی حل اختلاف قوا و مجمع تشخیص مصلحت نظام، دیگر بار و اخیراً در نخستین کنگره «جامعه اسلامی مدیران»، بر آن شدند که: «نوبت نسل جدید است که انقلاب و جمهوری اسلامی را شکوفاتر کنند» و البته در ادامه فرمودند: «وقت ما گذشته است». استاد، با بیان این‌که برقراری روابط، جامعه را حفظ می‌کند، اظهار داشتند: تشکل‌های مختلف ایجاد رابطه می‌کنند و خداوند هم‌افزایی و برکت به آن می‌بخشد؛ مهم‌ترین خدمتی که هر تشکل می‌تواند بکند جذب جوانان و آموزش برای پذیرش مسؤولیت‌هاست. برای این منظور، قانون و شفافیت را، در کنار کمک گرفتن از فناوری اطلاعات، زمینه‌هایی دانستند که باید از جانب حکمرانی خوب فراهم شود تا جوانان و تشکل‌ها بتوانند این وظایف خود را بهتر به انجام برسانند. اضافه کنم که ایشان در جلسات دیگری، وجهه همت اصلی خود را «بهبود فضای کار» نهاده‌اند؛ با این باور که جوانان مشتاق و پر قابلیت به گردونه خدمت به موطن خویش وارد می‌شوند، ولی پس از مدتی تلاش به این جمع‌بندی می‌رسند که گویا کشور به خدمات آنان نیازی ندارد، یا جای خالی برای قرار گرفتن آن‌ها در دست نیست. البته بخشی از این وضع، به معضل جهانی اشتغال، موقعیت‌ها توسط ماشین‌ها باز می‌گردد، ولی بخشی از آن نیز شاید به آن معطوف می‌شود که برخی نسل قبلی‌ها قادر به تعریف موقعیت فراغت‌آمیزتر برای خود و اهدای موقعیت‌های اجرایی‌تر به جوانان تازه‌نفس نیستند.
▬    مطلب دوم: نسل استاد، نسل سید مرتضی نبوی، نسل دوم سیاستمداران انقلابی است؛ آن‌ها همراه با نسل اول، درخشان‌ترین ظرفیت‌ها و استعدادها را نمایان کردند. آن‌ها فعالان یک انقلاب بودند که به رغم وجود ناهمواری‌های عمده، مسیر خود را به طرز قابل قبول و موجب تمجیدی پیمودند؛ هر یک از این ناهمواری‌ها، می‌توانست ملتی را به وضعی دچار کند که ندانند به چه مسیری می‌روند، و به چه سویی باید بروند. آن‌ها مسیر ناهمواری را با نهادسازی‌های خستگی‌ناپذیر پیمودند، و امروز در پی «تثبیت آینده‌گشایی» هستند. تا آنجا که به استاد نبوی مربوط می‌شود چند دو جین مهره سیاسی نسل سوم و چهارم به این کشور تحویل داده‌اند، ولی او آشکارا در پی یک جایگزینی نسلی کامل عیار است و خود، از سال‌ها قبل، این مسیر را با کناره‌گیری از تمام مناسب اجرایی آغاز کرده است؛ و صرف‌نظر از این که ممکن است من با این ایده «جایگزینی نسلی کامل عیار» موافق نباشم، ولی روشن است که نیت خیری که در پس این الحاح وجود دارد، «تثبیت آینده‌گشایی» است، که فی‌نفسه قابل تأمل است.
▬    مطلب سوم: مهم‌ترین چالش پیش روی فعالان جوان، اثبات قابلیت‌هایشان است، و این کار، بیش از اندازه قابل تصور، دشوار شده است. در واقع، شماری از نسل‌های پیشین، دشوار به این باور می‌رسند که «تثبیت آینده‌گشایی» را خوب انجام داده‌اند. این وضع، نه فقط در سیاست، بلکه در همه حیطه‌ها مصداق دارد. هنرپیشه‌هایی که خود، بدون طی مقدمات کافی به صحنه و حتی جلوی دوربین رسیدند، جوانان را به صبوری و «طی مراحل» و «خوردن خاک صحنه» فرا می‌خوانند. خوانندگانی که خود ناگهان از آوازخوانی سر در آوردند، اکنون که جای پایشان را محکم کرده‌اند، جوان‌ترها را به «رسم شاگردی» و «آموختن ساز» فرا می‌خوانند. و سیاستمدارانی که خود، زمانی، با سهولت بیشتری کسوت سیاستمداری یا سیاست‌شناسی به تن کرده‌اند، امروز، جوانان را پس می‌زنند. نتیجه آن شده است که امروز، سیاست، مانند مشاغل پیش‌گفته، مشغله بدون «فراغت‌پیشگی» قلمداد می‌شود؛ پس، جوانان، مکانی برای ورود نمی‌یابند.
▬    مطلب چهارم: البته، استمرار حضور کهن‌سالان و مجرب‌ها در مشاغل اندیشه‌ورزی، مشورتی، درس‌آموزی، تولید محتوا، سیاست‌گذاری، یا حتی تصمیم‌سازی، قابل درک است، ولی اصرار کهن‌سالان بر تکیه زدن به مسندهای اجرایی، نشان دهنده آن است که درک روشنی از «پنجره جمعیتی» که هم‌اکنون، اصلی‌ترین مزیت توسعه کشور محسوب می‌شود، ندارند؛ کشور در انتظار تحقق شعار «نسل آینده‌ساز» سال‌های پیش، و شعور «تثبیت آینده‌گشایی» در حال حاضر است. کهن‌سالان میزها را چسبیده‌اند، و دولت را تقریباً به بدترین شکل قابل تصور اداره می‌کنند، طوری که قراردادهای ناجور امضاء می‌کنند و در سطح حرف و کلام نیز تسلط لازم را بر خود ندارند و هر از گاهی حرف‌هایی می‌زنند که برای جمع و جور کردن تبعات آن مجبور می‌شوند «دروغ» بگویند؛ اتهامی که به «مردی که رفت» می‌زدند، و امروز، خود واقعاً مبتلا به آن‌اند.
▬    مطلب آخر: آن چه در جریان اجرای پر چالش قانون «ممنوعیت به‌کارگیری بازنشستگان»، ملاحظه شد، دفاع با چنگ و دندان کهن‌سالان از یکدیگر برای بر صدر صحنه ماندن، حتی به قیمت ایجاد معضل منطقی در نظام حکمرانی موطن ماست. در واقع، به گمانم، این هوای هم را داشتن، مهم‌ترین مهارت سیاسی است که همچنان در آن نسل باقی مانده، و حتی نیرومندتر هم شده است. آن‌ها سدی محکم ساخته‌اند که جلوی توالی نسل‌ها را گرفته‌اند. از این قرار است که به رغم قطعیت یافتن دو ماه پیش قانون «ممنوعیت به‌کارگیری بازنشستگان»، وزارت کشور برای استاندارانی که رؤسای جمهور ایالات کشور اند، سرپرست موقت تعیین کرده است و در گرماگرم نبرد اقتصادی چندین استان را بدون استان‌دار قطعی رها کرده است.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 28 آبان 1397 ساعت 22:30

کلان‌ریشه‌های امید و نومیدی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    چهار دهه انقلاب اسلامی، زیر چتر سه گفتمان پیش رفته است؛ گفتمان دو دهه اول، (۱.) گفتمان «اصول انقلاب اسلامی» بود که به مناسبت درگیری در نبرد عظیم و دامن‌گیر هشت‌ساله تقویت شد و در گفتگوی پیوسته امام و مردم، مجالی برای توجه مردم به هر نوع گفتمان رقیبی باقی نمی‌گذاشت. از دهه سوم، (۲.) گفتمان «دموکراسی کثرت‌گرا» از جانب اصلاح‌طلبان زائده‌ای بر گفتمان انقلابی شد؛ ظاهر اصلاح‌طلبی ملیح و نرم بود و بر گفتگو تأکید می‌کرد، ولی، بالاخره در بیان سمبلیک سعید حجاریان که هیچ‌گاه فراموش نخواهد شد خشونتی که همواره در مغز و جوهر آن جریان داشت، آشکار گردید: «فشار از پایین و چانه زنی از بالا». دموکراسی کثرت‌گرا، بر کنترل متقابل نیروهای متعارض بنا شده است و گفتگو برای آن فقط یک سطح مخملین بود و هست. نیروهای سیاسی از سال ۱۳۷۶، به جای همسازی و اختلافاتی که تا پیش از آن، حداکثر به حد «اختلاف سلیقه» می‌سایید، به «عملیاتی کردن شکاف‌های اجتماعی» یا «جنبشی کردن فضای اجتماعی» می‌اندیشیدند؛ این‌های الفاظی بود که تئوریسین‌های اصلاحات مانند سعید حجاریان و عباس عبدی و حمید رضا جلایی‌پور، مدام به کار می‌بردند. برخوردها خشن شد، و آن‌چه کم‌رنگ می‌گردید، برق امیدی بود در چشم مردمی که لااقل تا سال ۱۳۷۶، فعالانه و بدون چشم‌داشت، خود را با دولت‌مردان کشور یکی می‌دانستند و اختلافات میان خود را حداکثر «اختلاف سلیقه» برای رسیدن به اهدافی واحد می‌شمردند. این، نخستین موج کدورت و نومیدی در مناسبات شفاف انقلابی بود.
▬    از آغاز دهه چهارم، گفتمان سومی بر خط و ربط اصلی انقلابی ما افزوده شد؛ (۳) گفتمان «دنیای مجازی». رفته رفته فکر و ذکر اقشار متوسط شهری رفت به داخل یک «دنیای مجازی» که بر حسب مجازی و بی‌ریشه بودن، در متن آن، همه چیز، خیلی سریع در دسترس و گذری بود. فضای سایبر بالقوه می‌تواند خوب یا بد باشد، مشروط بر آن که خصلت گذری و بی‌ریشه بودن در آن فایق نیاید، و متانت‌ها و پرهیزگاری‌ها آسیب نبینند. وقتی دهان به دهان، گمان‌ها و بدبینی‌ها به اشتراک گذاشته شوند، آن وقت، نا امنی گسترش می‌یابد و هراس جای انگیزه‌ها و امیدها را می‌گیرد؛ این، سومین و قاطع‌ترین موج تهاجم به امید انقلابی بود.
▬    و امروز، «به اثبات رسیده است» که بین محدودسازی زمان استفاده از ابزارهای ارتباطی و شبکه‌‌های اجتماعی از یک سوی، و کاهش میزان افسردگی از جانب دیگر، رابطه‌‌ی مستقیم وجود دارد؛ فیس‌بوک، اسنپ‌‌چت و اینستاگرام تقریباً به طور قطع، موجب سطوح مختلفی از افسردگی می‌شوند. این را دانشمندان دانشگاه پنسیلوانیا و روان‌‌شناسی با نام ملیسا هانت، و البته شمار انبوه دیگری از دانشمندان گفته‌اند، از جمله شان پارکر، نخستین رئیس فیس‌بوک؛ شان پارکر، یکی از نخستین سرمایه‌گذاران فیس‌بوک و نخستین رئیس آن، چیز صریح و رکیکی را به زبان آورد: قصد فیس‌بوک این است که مثل مواد مخدر عمل کند با «دادن گاه‌به‌گاه دوزهای پایین دوپامین از این طریق که کسی برای عکسی یا برای نوشته‌ای لایکی یا کامنتی گذاشته است». پارکر گفت که این کار، عامدانه و با نقشۀ قبلی بوده است. این شرکت‌ها «از نقطه ضعفی در روان‌شناسی انسان سوء استفاده می‌کنند». این نکته را چامات پالیهاپیتیا، از مدیران سابق فیس‌بوک، نیز گفت؛ در برنامه‌ای در تلویزیون CNN، که دربارۀ نقش فیس‌بوک در جامعه بود، او از خود پرسید: «آیا خودم را مقصر می‌دانم؟» و پاسخ داد «قطعاً خودم را مقصر می‌دانم». قدری عجیب است که کاهش استفاده از ابزار ارتباطی و رسانه‌های اجتماعی باعث می‌شود که شما کمتر احساس تنهایی کنید؛ اما، با کمی موشکافی بیشتر به ارتباط منطقی بین این دو پی خواهیم برد: اغلب مطالب موجود در رسانه‌های اجتماعی، در بر گیرنده‌‌ی حجم بسیار زیادی از مقایسه‌‌های اجتماعی و سیاسی فارغ از سنجیدگی کافی است که تفاوت و نقار و طرد ایجاد می‌کند. جمع‌بندی ملیسا هانت این است: «در کل، به نظر من بهتر است گوشی‌‌های خود را زمین بگذاریم و زمان خود را صرف مردمی کنیم که در زندگی ما واقعاً حضور دارند».
▬    نتیجه‌ی یک تحقیق، که در مجله «EPJ Date Science» منتشر شد، نشان داده است که نحوه‌ی فعالیت افراد در شبکه‌ی اجتماعی اینستاگرام، می‌تواند نشانگر بسیار خوبی برای تحلیل احتمال بروز افسردگی افراد باشد؛ و مطالعه‌ی جدید دیگری روی بیش از یک میلیون دانش‌آموز دبیرستانی در امریکا که در مجله Emotion منتشر شد، نشان می‌دهد جوانان و نوجوانانی که زمان بیشتری در مقابل نمایشگر می‌گذرانند و زمان کمتری صرف فعالیت‌های دیگری نظیر روابط اجتماعی مستقیم، ورزش یا تکالیف خود می‌کنند، از لحاظ روان‌شناختی دارای وضعیت بدتری هستند. علاوه بر این، وقتی فعالیت جوانان و نوجوانان به فعالیت‌های مبتنی بر صفحه‌ی نمایش تغییر می‌کند، میزان خوشحالی و نیک‌بختی آن‌ها کمتر می‌شود. تکنولوژی جدید ارتباطی ما را از عدم قطعیت‌های کوچک جدا می‌کند؛ ولی، نسبت به تردیدهای بزرگ‌تر آسیب‌پذیر می‌سازد. این تردید ریشه‌ی اضطراب است: چه چیزی قرار است اتفاق بیفتد؟ آن‌ها در مورد من چه فکری می‌کنند؟ اگر این اتفاق بد بیفتد، چه خواهد شد؟ دنیا از جنبه‌هایی هم‌چون یافتن شرکای فعالیت انسانی نامطمئن شده است، چرا که هر کسی نظر به صفحه نمایشگر دوخته است و مدام در آن چیزی می‌بیند و عقاید خود را در سیالیت، به تغییر سپرده است. انتخاب همسر دشوار شده است، و به همین میزان، پیدا کردن یک دوست صمیمی و هم‌مرام که با استحکام بر مرام خود ثابت قدم بماند، صعب و سخت گردیده است. از این قرار، تکنولوژی موجب انزوا یا ایزوله شدن انسان‌ها می‌‌شود. به علاوه، تکنولوژی جدید دیجیتال امکان دوری و استغناء از انسان‌های واقعی را فراهم می‌کند. فناوری، زندگی ما را ساده‌تر و راحت‌تر می‌کند؛ اما، روی دیگر این سکه این است که تکنولوژی به ما امکان اجتناب از همکاری متمدنانه با مردم نیز می‌دهد. آگهی جالبی برای خدمات تحویل غذا در مترو در امریکا وجود دارد که می‌گوید: «برطرف کردن گرسنگی شما بدون هیچ‌گونه تماس انسانی»؛ یعنی، بدون هیچ برخوردی با انسان، غذا به شما تحویل می‌شود، چرا که انسان گرگ انسان است! زمانی که از مردم دوری می‌کنیم، تمام شاخص‌های زندگی متمدنانه از مهارت همکاری و گفتگو تا اعتماد به نفس در ما رو به نزول می‌گذارد. ما مطمئن نیستیم که از پس، کارها بر بیاییم، مطمئن نیستیم که توان داشته باشیم و بنا بر این، این موجب دوری گزیدن بیشتر ما خواهد شد، اما، این فقط اجتناب از مردم نیست؛ این اجتناب از احساسات ناراحت‌کننده‌ای است که در اثر تعامل با دیگران پیش می‌آید: خجالت، اضطراب و خودآگاهی. عمل کردن هم‌چون یک شبح، نتیجه‌ی رفتار نامناسب و اجتناب از درگیر شدن است. نکته دیگر در همین خط استدلالی این است که ارتباطات رایانه‌ای مطلقاً با ارتباط رو در رو فرق دارد. ارتباط روی صفحه‌ی نمایش به ما امکان ویرایش و بزک کردن متن را می‌دهد؛ در حالی که ارتباط رو در رو صادقانه‌تر و اعتماد برانگیزتر است.
▬    نکته آخر این که در «فضای مجازی»، افراد به کثرت و با تندی و قاطعیت مورد قضاوت قرار می‌گیرند، و اغلب این قضاوت‌ها با مقدمات قضایی و حکمی لازم صورت نمی‌گیرد؛ اظهار نظرها گذری هستند؛ از نظر کسی که چیزی می‌پراند و می‌رود، «یه چیزی گفته است»، ولی از دیدگاه او که مورد قضاوت قرار می‌گیرد، تک تک این اظهار نظرها می‌توانند مهم و آزاردهنده باشند. صرف نظر از این که کدام پلتفرم بستر ارتباط گردد، لایک‌ها و دنبال‌کننده‌ها شمارش می‌شوند و هر کس می‌تواند کامنت‌ها را ببیند. ستایش یا سرزنش عمومی در برابر چشم هر کسی اتفاق می‌افتد و برای نوجوانان و افراد جوان که هویتشان در حال شکل‌گیری است، مدیریت رسانه‌ی اجتماعی هم‌چون یک بحران اجتماعی است. اضطراب اجتماعی، ناشی از ترس قضاوت شدن به عنوان فردی دارای کمبود است، و این خصوصاً نوجوانان و جوانان را به انفعال ارتباطی و انزوا و چیزی شبیه اعتیاد به مواد روان‌گردان می‌کشد. اینچنین است که گروهی از خلاق‌ترین مهندسان دره سیلیکون (مرکز مهندسی دیجیتال)، کسانی که لایکِ فیس‌بوک را به وجود آوردند، یا آن‌هایی سیستمِ رفرش‌کردن توییتر را با کشیدن انگشت به سمت پایین صفحۀ نمایش طراحی کردند، امروز از اختراعات خود پشیمان شده‌اند. آن‌ها می‌بینند محصولاتشان، مثل قمار یا مواد مخدر، روزانه، میلیون‌ها انسان را به رفتاری اعتیادگونه وا می‌دارد. آن‌ها مسیر اعتراض و مقاومت را آغاز کرده‌اند: اطلاع‌رسانی دربارۀ خطرات اعتیاد دیجیتال و کناره‌گیری شخصی از دنیای فناوری (توأم با اقتباس‌های آزاد از ملیسا هانت، کریس دانفورت، نیک بیلتون، پل لوئیس، و آلن هندریکسن).
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در شنبه, 26 آبان 1397 ساعت 20:53

مسیر درست بازگشت به اجماع ملی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    ضرورت اجماع ملی از سوی طرف‌های مختلف سیاست ایران احساس شده است؛ اجماعی که بویژه از سال هشتاد و هشت، آسیب دید؛ وقتی جماعتی کوشیدند که به نحو غیرمنطقی چرخشی در سیاست به وجود آورند. آن‌ها عجله کردند و برای چندمین بار آزموده‌ی «فشار از پایین / چانه‌زنی از بالا» را مذبوحانه آزمودند؛ و بعد دست گلی که به آب دادند را دیدند، دم از اجماع ملی با زد و بند سیاسی زدند.
▬    اجماع ملی، با زد و بند جناح‌های سیاسی به دست نخواهد آمد؛ بلکه با پایبندی به اصول حاصل خواهد شد. دستیابی به درک متقابل، بر مبنای اصول و باورهای مشترک است که می‌تواند و باید پایه‌های اجماع را بسازد. حاصل، یک «فضای معنوی مثبت» خواهد بود که پذیرش و «به‌رسمیت‌شناسی متقابل» را میسر خواهد کرد. اگر مبادلات سیاسی حول توافق جناح‌ها صورت بگیرد، مبادلاتی که ربطی به مردم و دغدغه‌های آن‌ها ندارد، گفتگوهای مردم نیز در اطراف سیاست مؤثر صورت نخواهد بست؛ و اگر خاستگاه اصلی گفتگوهای سیاسی، اصول عمومی و دغدغه‌ها و مسائل مردم باشد، فرآیند سیاسی به تقویت کارآیی و عزت نفس مردم منتهی خواهد شد و در بطن و متن آن، راه‌حل‌های عملی پدید خواهد آمد. ایجاد اتاق گفتگو در رسانه‌ها، طرح هدفمند اختلاف‌نظرها در سطح روانی آرام، روش‌های استدلال استدلال استدلال، همراه با سبک مثبت و رو به پیش، نهایتاً باید به جایگزینی نهادی و باثبات «فضای معنوی مثبت» منجر شود. در برخی موقعیت‌های اجتماعی و سیاسی، ممکن است رفتارهای به دور از متانت و اصول، خلأهای سیاسی را پر کند، ولی سیاست ثمربخش، دلواپس آسیب به «فضای معنوی مثبت» از طریق پایبندی به اصول است.
▬    این که از همان سال هفتاد و شش، گفتگوهای روشنفکران در متن اجتماعی جدی گرفته نمی‌شود، و کار به جایی رسیده است که سلبریتی‌ها جای روشنفکران را گرفته‌اند، قدری، برمی‌گردد به آن که این گفتگوها «پس‌نگر» هستند و به مسیرهای آینده نظر ندارند. و برای طراحی موفق آینده، باید روشنفکری بر اصول مردمی مردم پایبندی نشان دهد و در نقد جهان‌وطنی فرهنگ افراط نکند. کانال‌های ارتباطی روشنفکران با این مردم خشکیده است، پس‌نگر است، طرحی برای فردا ندارد، و از قضا، روشنفکری اروپایی نیز برای دشواری‌های امروز روشنفکری سن‌پطرزبورغی ما راه حلی به دست نمی‌دهد. بر عکس، روحانیت، ارتباط مؤثری با ظرفیت‌های گسترده مردم برقرار کرده است، درک روشنی از مسائل مردم در سکتورهای مختلف دارد، و لااقل مدام، این خواسته‌های واقعی را در فهرست‌های خود ذکر می‌کند، و بر محلی‌اندیشی ابرام می‌ورزد؛ از این قرار است که اگر روحانیت، و در صدر آن، ولایت و مرجعیت و بازوهای مدنی آن در بسیج مردمی نبود، شکاف سال هشتاد و هشت، می‌توانست میراث مشروطه را جداً لکه‌دار کند و آشفتگی را خصلت دائمی انتخابات ما سازد، طوری که عن‌قریب، مردم عمیقاً آرزوی مرگ مشروطه و انتخابات را در سر بپرورانند.
▬    نکته دیگر، در ثمربخش ساختن گفتگوها، مراعات «زمان/حوصله» است. روشنفکران و مطبوعات ما عادت دارند، ناگهان در آستانه انتخابات به سراغ بحث‌های حساس در زمینه طرح‌های عملیاتی پیشبرد جامعه بروند، ولی واقع آن است که مردم برای تصمیم‌گیری در این موضوعات به زمان احتیاج دارند. آن‌ها باید دیدگاه‌های آینده‌نگر را درک کنند، نتایج آن‌ها را سبک و سنگین نمایند، مقایسه ساز کنند، و آینده‌نگری‌های خود را دخالت دهند، و نهایتاً در مورد حمایت از یک طرح سیاسی رأی بدهند. گفتگوی روشنفکران، اغلب اسیر تعجیل است و این تعجیل در رویداد سال هشتاد و هشت رنگ گل‌درشتی داشت. به رغم روشنفکری، روحانیت، هر ساله در موقعیت‌های محرم و صفر و ماه مبارک رمضان، با مردم محلی در سطحی وسیع گفتگو می‌کند، و از این بابت در طرح موضوعات، متانت مناسبی از خود نشان می‌دهد. تعجیل، در ذات خود، بر ضد رفتار جمعی امیدوار و مشترک است. تعجیل، تمرکز بر رأی سنجیده را می‌کاهد، افراط را می‌پرورد، عواطف را بر عقول حاکم می‌سازد، و مجالی برای شایعات باز می‌کند، و در پرسش مردم از صحت شایعات است که شخصیت‌های خودشیفته روشنفکری خشمگین می‌شوند و مردم را متهم به کندی و سایر خصال بد می‌کنند. تمام این رویدادها در جریان انتخابات هشتاد و هشت رخ داد و نقارهایی را بر پایه شایعات و برآوردهای غلط پدید آورد.
▬    فضای پر از «زمان/حوصله»، این امکان را پدید می‌آورد که رفته رفته، حتی ناخرسندی‌های پس‌نگری که در ذهن افراد هست و راه‌حل پیشنهادی برای آن وجود ندارد نیز بتوانند برای تولید تدریجی مسیرهای جایگزین، امکان بیان پیدا کنند. دشمن تفکر توأم با حریت، تعجیل و عبور از ناخرسندی‌هایی است که فارغ از خشم و غضب مجال ابراز نمی‌یابند. واقعاً جامعه شبکه‌ای و مسیرهای پر رفت و آمد آن، نیاز به بازگشت به شیوه‌های پرحوصله سقراطی دارد. هدف این است که «زمان/حوصله»، شرایطی را به وجود آورد تا کلیشه‌های مخرب از بین بروند، درک متقابل میسر شود، تفاوت‌ها به رسمیت شناخته شوند و مورد احترام قرار گیرند، و همکاری و اتحاد و یکپارچگی اولویت بیابند. این، مستلزم احترام به اصول عقیدتی و هنجارهای اخلاقی است، و تا چنین نشود، اتحاد درست و پایداری شکل نخواهد گرفت.
مأخذ:قدس
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 20 آبان 1397 ساعت 21:10

آقای آخوندی و دروغ ممنوع

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    ماجرا از این قرار است: زمانی، آقای آخوندی، مدیر ستاد انتخاباتی آقای موسوی، و طراح شعار «دروغ ممنوع» بود؛ بعد، همو به وقت اخذ رأی اعتماد تعهد خود به «مسکن مهر» را مورد تأکید قرار داد، و پس از اخذ اعتماد، «مسکن مهر» را مزخرف خواند. او به میلیون‌ها نفر دروغ گفت. مطلب اصلی گفتار ما، چیزی از جنس «پدیده آخوندی» است؛ از صدارت ناموفق بر وزارت راه و ناتوانی در شهرسازی تا انتخابی جامد و خشک‌فکر به سمت شهرداری و شهرسازی تهران؛ دقیقاً در سمتی که پس از شش سال و به هزینه سرسام‌آور کشور، معلوم شد استعداد چندانی در آن ندارد؛ او فقط سهم اصلاح‌طلبان از دم و دستگاه آقای روحانی بود؛ همین. اصلاح‌طلبانی که به رغم ادعای دگراندیشی ولی از فرط جمود و دگم‌اندیشی، حتی حضور یک غیر هم‌فکر، آن هم غیر هم‌فکری به متانت و ملاحت مهندس مهدی چمران را در میان خود تحمل نمی‌کنند، و از فرط واهمه چنین حضور خوش‌فکری، پنبه در گوش‌های خود فرو کرده‌اند و قصد دارند کسی را که به اذعان رئیس جمهور توفیقی در شهرسازی نداشته است به شهرسازی و شهرداری تهران انتخاب کنند. از این قرار بود که محسن هاشمی را از شمار گزینه‌های شهرداری تهران اخراج کردند. آن‌ها می‌گویند که پرچم‌داران سعه صدر و گفتگو هستند، ولی این ادعا همواره دروغی بیش نبوده است؛ همواره، دروغی بیش نبوده است. من از آغاز چییییزی به نام اصلاح‌طلبی، با این جماعت زندگی کرده‌ام، و گواهی می‌دهم که این‌ها از همان سال ۱۳۷۶، همان اعقاب دفتر تحکیم «وحشت» بوده‌اند و هستند. این جماعت اصلاح‌طلب، جمع ادعاهای پرخاشگر و رفتارهای خشن‌تر بوده‌اند و هستند.
▬    گفتم، جمع ادعاهای پرخاشگر و رفتارهای خشن‌تر ... یادم آمد که در مجموعه «ایرنا» این روزها چه خبر است ... در یک کلام، تمرین پیام‌های رسانه‌ای پرخاشگر و اعمال خشن‌تر؛ می‌گویم تمرین، چرا که این دوستان در کار رسانه‌ای، حتی از نوع بد و مخرب آن نیز، مطلقاً خبره نیستند، و همچون صدارت آقای آخوندی بر شهرسازی و شهرداری، به عنوان سهمی از سهام جماعت اصلاح‌طلب، در آن موقعیت قرار گرفته‌اند. فی‌المثل، زایده تازه‌ای به نام فرنگی «ایرناTV» از خبرگزاری دولتی و پارسی ایرنا برآمده است که با کپی‌برداری‌های ناقص، می‌کوشد وارد گود حاشیه‌سازی برای منتقدان دولت شود و سرویس‌های ویژه و گاه مضحکی نیز به گروه‌ها و چهره‌های خاص بدهد مانند پیام یک بنده خدا به پاپ! فراتر از این، دامنه عملکرد غیر حرفه‌ای ایرنا سر دراز دارد، و اخیراً در مطالبی با عناوین مشابه «حاشیه‌های جنجالی ... ادامه دارد»، می‌کوشد تا حاشیه‌های کم‌ارزش بسازد، توجهات را به این حاشیه‌های کم‌ارزش معطوف بدارد، و این حاشیه‌های کم‌ارزش را در تخیلات خود و دوستان زنده نگه دارد، و نهایتاً، بدین ترتیب از پاسخگویی الزامی دولت در قبال آش آشفته‌ای که در مدیریت اقتصادی کشوری با «خزانه پر» ساخته، شانه خالی کند. مثلاً مطلبی منتشر کرده است با عنوان «حاشیه‌های ناتمام یک نامه جنجالی» که آشکارا در حال انتقال نفس مصنوعی به یک حاشیه‌سازی مرده است. در آن هیچ مطلب جدیدی در مورد آن نامه طلبگی در فضای فیضیه نمی‌بینید و همه چیز به ۴۸ ساعت قبل از لحظه مخابره مطلب باز می‌گردد؛ تنها به طرز ناشیانه‌ای اخبار دو روز پیش به عنوان حاشیه‌های امروز به خورد مخاطب داده می‌شود تا حاشیه‌نگاری مرده، زنده بماند، تا شاید حواس مردم از عملکرد ناجور اقتصادی دولت یا بی‌توجهی آن به دستور مرجعیت به کاهش فشار اقتصادی بر مردم یا واکنش موهن مدیر دفتر رئیس جمهور در قبال توصیه‌های آیت ا... علوی گرگانی در باب مراسم اربعین چیزی نپرسند. ببینید چه کسانی نگران شأن مرجعیت شده‌اند؛ آقای محمود واعظی رئیس دفتر رئیس جمهور درباره نامه اخیر آیت ا... علوی گرگانی به رئیس جمهور درباره فراهم نمودن تسهیلات برای اربعین، گفت: «احتیاجی نیست کسی نامه بنویسد، ما خودمان قبل از هر چیزی دنبال این قضیه بودیم!» خلاصه، در حاشیه‌نگاری روزنامه دولتی و سایر زنجیره‌ای‌ها در موضوع «یک نامه» که در منظر خلق، زیرآبی رفتن آشکاری است، جماعتی که طی دو دهه اخیر کاریکاتور مراجع را منتشر کرده‌اند و دین را افیون نامیده‌اند، سران آن یا کشف حجاب کرده‌اند یا چندتاچندتا تجدید فراش‌های ناجور صورت داده‌اند، یا با وجود سرطان خاص ضمن صرف قلیان با همسر و دختر، همسر دومی نیز اختیار کرده‌اند، ناگهان دلسوز مراجع معرفی می‌شوند!
▬    اما، این مطلب اصلی گفتار ما نیست. مطلب اصلی، چیزی از جنس «پدیده آخوندی» است. مجموعه ایرنا و روزنامه ایران در مطالبی به دور از انصاف علیه صدا و سیمای جمهوری اسلامی که دولت، آن را به مدت شش سال با تنگنای مالایطاق بودجه مواجه کرده است، هر از گاهی مشکلاتی را که در واقع خود دولت موجد آن بوده است، مستمسک حاشیه‌سازی می‌کند. اخیراً با عنوان پر طمطراق «حمایت سینماگران زن از خانم بازیگر؛ ورود هنرمندان شاخص به ماجرای دلدادگان و پانته‌آ بهرام»، تنها موضع‌گیری اینستاگرامی یک مادر و دختر را نقل کرده است، و سپس برای خالی نبودن عریضه، نفر سومی را مطرح می‌کند که صراحتاً حمایت از خانم بازیگر و حمله به صدا و سیما نیست. تنها یک مادر و دختر پیدا کرده‌اند و نام آن را «حمایت سینماگران زن از خانم بازیگر...» نهاده‌اند. بگذریم که نحوه اظهار نظر خانم بازیگر در مورد صدا و سیما و برداشت مخاطبان اینستا، مطلقاً راستگویانه‌تر از آن‌چه معمولاً به آن دروغ هاله نور می‌گویند نبود، و حمایت از خانم بازیگر به حمایت از دروغ‌گو تعبیر شد. خانم بازیگر به طرز غیر منصفانه اما تلویحی، صدا و سیما را به سانسور بلاوجه منتسب کرد، و حالا مادر و دختر بازیگری که زمانی فعال جنبش دروغ ممنوع بودند، بدون اشاره به این سایه سنگین دروغ، به حمایت از خانم بازیگر پرداخته‌اند، و روزنامه ایران هم نام این خبر را «حمایت سینماگران زن از خانم بازیگر...» می‌گذارد.
▬    ماجرا از این قرار است: آقای آخوندی، مدیر ستاد انتخاباتی آقای موسوی، و طراح شعار «دروغ ممنوع»، خود مرتکب دروغ بزرگ مسکن مهر بود؛ جای انکار نیست؛ او به میلیون‌ها نفر دروغ گفت. پایگاه بعدی اصلاح‌طلبان در ایرنا نیز چنان نسق و شیوه‌ای در قبال موضوعی دارد که نزد مخاطبان به مثابه دروغ برآورد می‌شود. من اصرار خستگی‌ناپذیری دارم تا نشان دهم که اصلاح‌طلبان شعار دروغ ممنوع، همان طور که در فیلم سمبلیک «جدایی نادر از سیمین» افشا شد، دروغ‌گویان اصلی این کشور هستند و قعرنشینانی همچون حجت و راضیه که از جانب جماعت شیک و پیک اصلاح‌طلب به دروغ‌گویی متهم می‌شوند، نهایتاً به جبر تاریخ تبرئه خواهند شد. برای اصلاح‌طلبی، با گذشت زمان، حیثیتی نمانده؛ اصلاح‌طلبی که وزیر زینت کابینه‌اش پنج زنه از آب درآمد و در بی‌بی‌سی به خدمت اجانب درآمد، جنبش دانشجویی و علی افشاری‌اش در کالج رانلد ریگان و به نام مسؤول سقوط هواپیمای مسافربری مشغول خدمت به شیطان بزرگ برای اعمال خشونت بیشتر به ملت است، و دست آخر، طراح شعار «دروغ ممنوع»اش مرتکب دروغ بزرگ مسکن مهر شده است؛ برای این اصلاح‌طلبی مطلقاً حیثیتی نمانده، و کوشش شورای شهر و ایرنا و ...، برای اعاده حیثیت از آن، کوششی برای سر پا کردن مرده‌ای بیش نیست؛ همین. این، معجزه خداوندی است که زمام زمان و تاریخ را به دست دارد، و مستضعفین حق‌مدار را اعتلا می‌بخشد، و نهایتاً به آقای آخوندی و دیگران گوشزد می‌کند که حجت و راضیه آهنگرزاده به مراتب راستگوتر از نادر و سیمین شیک و پیک و اصلاح‌طلب هستند.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 20 آبان 1397 ساعت 20:59

پیش‌مطالعه‌تـ☲☷☶ـدریس: تأملات آلمانی در ”زنده زندگی کردن“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    افکار درشت، همگی در یک زمان: ویلهلم دیلتای (۱۹۱۵-۱۸۴۸)، هاینریش ریکرت (۱۹۳۶-۱۸۶۳)، ادموند هوسرل (۱۹۳۸-۱۸۵۹)، ماکس وبر (۱۹۲۰-۱۸۶۴)، گئورگ زیمل (۱۹۱۸-۱۸۵۸)، ویلهلم ویندلبند (۱۹۱۵-۱۸۴۸)، امیل لاسک (۱۹۱۵-۱۸۷۵)، و نهایتاً آلفرد شوتز (۱۹۵۹-۱۸۹۹). منظومه این اختران تابناک در میان و جنوب آلمان، فضایی برای شکل‌گیری مفهوم عمیقاً تعیین کننده «زنده‌جهان» (Lifeworld | Lebenswelt) در ظل مفهوم «فردیت‌تاریخی» که ریکرت از آن به «نقطه‌ثقل تاریخی» نیز یاد می‌کرد به وجود آورد. این مفهوم عملاً علوم اجتماعی را دو شقه کرد. وقتی مارکس می‌کوشید از سرمایه‌داری، یک مفهوم قویاً عینی و جبری خلق کند، این جماعت کوشیدند «انسان زنده» را از «انسان لاشه‌تاریخ» متمایز کنند، و به «انسان زنده»، بویژه با روحیات آلمانی آن، مجالی برای گشایش گنبد تاریخ و گشودن آینده باز کنند، چرا که برای انسان به مثابه یک هستومند ملتفت و اخلاقی، به رغم طبیعت، «معاد و آینده از گذشته مهم‌تر است»؛ و در قلب این تلقی از انسان مفهوم «عشق/Love ‘a path with heart’» مندرج است، تجربه‌ای که از تاریخ و زمانه بیرون می‌زند و تاریخ می‌سازد. این رویکرد، هم در مقابل خط جبری سوسیالیسم/سوسیولوژی قرار می‌گیرد که از دهه ۱۸۳۰ پایه گرفت، و هم در مقابل رویکرد رقیب رفتارگرایانه انگلیسی-امریکایی؛ این، یک راه سوم بود و کم و بیش هم هست.
▬    ایده‌های ریکرت که بر گئورگ زیمل و ادموند هوسرل تأثیر گذاشت، شدیداً تحت تأثیر مفهوم‌سازی ماکس وبر از «تیپ ایده‌آل» و «درون‌فهمی/فرشتهن» بود. وبر و هوسرل نیز به نوبه خود، قویاً بر جامعه‌شناسی پدیدارشناسی آلفرد شوتز و دو شاگرد او، یعنی برگر و لوکمان تأثیرگذار بودند؛ و آن‌ها نیز به نوبه خود بر بسیاری از کنش متقابل‌گرایان نمادین امریکای شمالی و اتنومتولوژیست‌ها تأثیر گذاشتند، و چکیده همه این تأثیرات و افکار را می‌توان در قابل ملاحظه‌ترین چهره جامعه‌شناسی نیمه دوم سده بیستم، یعنی یورگن هابرماس جستجو کرد.
▬    آثار روش‌شناختی وبر، مشخصاً آشکار کننده تأثیر نوکانتیسم بود. تأثیر مکاتب و رویکردهای ایالت بادن در دهه ۱۸۹۰، بویژه افکار دیلتای، ویندلبند و ریکرت، بر ماکس وبر کاملاً مستند است. موضوع، برمی‌گشت به سخنرانی او در دانشگاه استراسبورگ به سال ۱۸۹۴ با عنوان «تاریخ و علوم طبیعی/ Geschichte und Naturwissenschaft». دیلتای بر آن بود که بین پدیده‌های طبیعی و فراطبیعی به مفهوم اخلاقی، تمایزی برقرار است، و این موضوع با واکنش ویندلبند و ریکرت و بعداً لاسک (شاگرد) مواجه شد. تمرکز وینلدلبند و ریکرت و همچنین وبر، بر انضباط روشی بود که در سایه تز دیلتای می‌توانست تهدید شود؛ به زعم آن‌ها هر چند که علوم انسانی و علوم طبیعی با یکدیگر متمایز هستند، ولی هر دو می‌توانند علمی و انضباطی به پیش روند. گرایش‌های ریکرت و وبر در مورد ارزش‌های فرهنگی و اخلاقی، و همچنین قضاوت در مورد ارزش‌ها همواره مبهم باقی ماند، و یحتمل یکی از خاستگاه‌های الهام‌بخش فاشیسم شد. ریکرت می‌خواست بتواند قضاوت‌های اخلاق نظری و هنجاری را سر و صورت ببخشد، و در عین حال، به نسبیت‌گرایی فرهنگی باور داشت، که باعث می‌شد تا علوم فرهنگی نتوانند ارزش‌ها را به صورت عینی بررسی کنند. حاصل نحوی مذبذب بودن بین اطمینان و شک بود، که حاصل آن می‌توانست، نحوی اطمینان ناپخته و بدون پایبندی به اصول قضاوت باشد.
▬    در مقابل، برای دیلتای معیاری که علم طبیعی را از دیگر اشکال علم جدا می‌کند، هستی‌شناسی موضوع است؛ دیلتای معتقد بود که علوم طبیعی طبیعت را مطالعه می‌کنند در حالی که «علوم انسانی/Geisteswissenschaften» به مطالعه Geist می‌پردازند. مفهوم گایست، اغلب به عنوان روح یا روح یا روان شناخته می‌شود، لکن در اساس به اخلاق نظری، اخلاق عملی، مفهوم انسان و هدف از حیات انسانی اشاره دارد. فقط انسان گایست دارد، و این برداشت از انسان در یک سنت تفسیری/Hermenutics مسیحی یا «یهودی-مسیحی-اسلامی» تعریف می‌شود. هنگامی که از علوم انسانی/Geisteswissenschaften به علوم فرهنگی/Kulturwissenschaften تسری می‌یابیم، آن‌گاه رویکرد اخلاقی به رویکرد فرهنگی بسط پیدا می‌کند.
▬    حالت دو پهلوی نظریه وبر به آن بر می‌گردد که هر چند در جبهه‌بندی میان ویندلبند و ریکرت از یک طرف و دیلتای  از سوی دیگر، در زمینه علوم طبیعی/علوم اخلاقی، طرف ویندلبند و ریکرت را می‌گیرد و حاصل آن مضمون «اقتصاد و جامعه» است، ولی نهایتاً ایده «علوم فرهنگی» دیلتای را در «دانشمند و سیاستمدار» هضم می‌کند و می‌پذیرد که چیزهایی که نمی‌توان به نحو منضبطی در باب آن‌ها سخن گفت، مهم‌تر از چیزهایی هستند که بیان منضبط می‌پذیرند. حالا می‌توان پای یک آلمانی دیگر را به میان کشید؛ لودویک جوزف جان ویتگنشتاین (۱۹۵۹-۱۸۸۹)، وقتی که در نامه به ناشر کتاب تراکتاتوس می‌نویسد: «جان كلام در این كتاب مطلبی اخلاقی است. زمانی می‌خواستم جمله‌ای در دیباچه كتاب بگنجانم كه اكنون در آن نیست ولی اینجا برای شما می‌نویسم زیرا احیاناً مفتاح این اثر برای شما خواهد بود. آنچه آن هنگام می‌خواستم بنویسم این بود: نوشته من از دو بخش تشكیل می‌شود؛ بخشی كه اینجا ارائه شده است و به علاوه هر آنچه ننوشته‌ام. بخش مهم، دقیقاً این بخش دوم است». جامعه‌شناسی وبر، مطالعه افراد تاریخی است که تعهدات ارزشی را در زمینه فرهنگی خاص متحمل می‌شوند. همه انسان‌ها، موجودات فرهنگی هستند؛ ما بر مبنای مفروضات فرهنگی بر اساس واقعیت انسانی موضع می‌گیریم. ما بر اساس فرهنگ به جهان معنا می‌دهیم، و فرهنگ شامل تعهدات ارزشی افراد است. بدین ترتیب، او از برخی ترجیحات ویندلبند و ریکرت و لاسک عبور کرد. او از دیدگاه‌های ریکرتی در رابطه با Kultur عطف عنان کرد، و به سوی گایست و ارزش‌گذاری که در دیلتای ملحوظ بود رهسپار شد. وبر، نهایتاً این رویکرد اخلاقی را پذیرفت که ساختارها در سطح فعالیت اجتماعی به واسطه ارزش‌های فرهنگی و هنجارهای فرهنگی تعیین می‌شود، و «نقطه ثقل/centre» این هنجارهای فرهنگی، زندگی اخلاقی افراد مصمم است، که فرهنگ را متحمل نقطه عطف می‌کنند. بخش بزرگی از استراتژی وبر در Soziologie، بدین ترتیب قابل درک است که آن را تلاش برای مفهوم‌سازی دقیق چنین تنوع فرهنگی بدانیم، که از زندگی اخلاقی و فراتاریخی افراد مصمم برمی‌آید.
▬    همپوشانی زیادی بین روش‌های وبر و زیمل وجود دارد؛ اما تفاوت‌های قابل‌توجهی نیز بین آنان وجود دارد. زیمل ملهم از ریکرت، علاوه بر این که میان علوم انسانی و طبیعی تمایز قایل شد، تفاوتی برقرار کرد میان مفاهیم جهان‌شمول/Begriffswissenschaft و «واقعیات» بلافصل/Wirklichkeitswissenschaft. زیمل در متن جامعه‌شناسی صوری یا فرمال خود، پذیرفت که هر چند علوم تاریخی به دنبال حوادث تاریخی خاص و منحصر به فرد هستند که تاریخ را به چرخش در می‌آورند، در عین حال باور داشت که برخی یکپارچگی‌های اساسی وجود دارد، که آن را می‌توان در تأملات او در صورت‌هایی مانند غریبه، فاحشه، پول، ... ملاحظه کرد. این، مشابه تیپ‌ایده‌آل‌های وبری بود ولی کاکردهای مهم‌تری را در بر داشت. زیمل می‌کوشید تا از این مفهوم‌سازی‌های انتزاعی و عام، ابزاری برای غنابخشی به «واقعیات» زندگی روزمره بسازد و آن‌ها را برای ساخت آینده توانمند کند. بدین ترتیب، جامعه‌شناسی زیملی یک خصلت رمان‌گونه دارد و مقصود آن نه ایجاد یک تبیین معتبر، بلکه خلق تلنگری برای تاریخ‌سازی است.
▬    شوتز این مفهوم را به زندگی روزمره گسترش داد. برای شوتز این تحلیل زبانی اهمیت دارد که استفاده ما از زبان، مفهوم‌سازی ما از واقعیت را شکل می‌بخشد. این بدان دلیل است که زبان تیپ مثالی و فرمال زندگی روزمره ما را تعیین می‌کند. تجربه زندگی اخلاقی در بشر، اغلب بسیار ناقص است، و بدین‌سان، برساخت اجتماعی واقعیت میسر می‌شود، چرا که فرد از تجربه مستقیم زندگی اخلاقی/Umwelt، به روشی غیرواقعی عقب‌نشینی می‌کند. برساخت اجتماعی واقعیت حاکی از این است که ما با بسیاری از مفروضات در مورد واقعیت همراهی می‌کنیم، اما اغلب آن‌ها را با دقت مورد قضاوت قرار نمی‌دهیم. این برخورد با «حقیقت»، اعمال epoche در زندگی روزمره است، که می‌تواند هم ناشی از فراست/ φρόνησις در عقل عملی باشد و هم ناشی از فراغت از فعل اخلاقی، ولی به هر تقدیر، آن‌چه در این ساحت‌های جامعه‌شناسی پدیداری شناخته می‌شود، ربط مستقیمی با علم انسانی و علم فرهنگی بمعنی‌اخص ندارد، و به این معنا ارزش چندانی هم ندارد. معنای انسانی در حاق حق موضوع (Natur-Geistes-Sozial-wissenschaften)، نمی‌تواند توضیح داده شود، مگر با استفاده از مفهومی همچون گایست، که خود را در عشق و شعر نمودار می‌کند. قوس نزول چنین برداشتی که با مفهوم روح و معنویت و عشق برای توضیح برساخت اجتماعی واقعیت غنی می‌شود، می‌تواند با برانیسلاو مالینوفسکی دلالت پیدا کند، تا به قهقرای مطالعه بالینی بیماران معمولی گرفتار نیاید. این، همان مسیری است که گفتار این مقاله باید از آن استمرار پیدا کند... استمرار... استمرار... استمرار...
مآخذ:...
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 17 آبان 1397 ساعت 16:57

پیش‌مطالعه‌تـ☲☷☶ـدریس: هدایت مؤثر

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    تز ۱. «هدایت مؤثر» سیاسی جامعه، از زمان ماکس وبر، به دو شیوه، محل تأمل جامعه‌شناسان بوده است؛ یکی از زاویه دید ▄«مشروعیت»، و دیگری، از زاویه دید ▄«قدرت».
▬    تز ۲. برای خود وبر، مؤلفه «مشروعیت» مهم‌تر بود و او گمان می‌کرد که «هدایت مؤثر» موقعی اتفاق می‌افتد که هدایت‌گر، بتواند اعمال قدرت خود را لااقل به یکی از شیوه‌های ▄حقوقی و ▄اخلاقی و ▄سنتی و ▄عاطفی موجه سازد؛ و بدین ترتیب، «قدرت» را تبدیل به ▄«اقتدار» نماید.
▬    تز ۳. از آن موقع، در مورد خصال شخصیت هدایت‌گر، تأملات بسیار صورت گرفته و به تفاوت و تناوب، ویژگی‌های ▄صداقت، ▄هوش، ▄قدرت شخصیت، ▄ثبات قدم، ▄اعتماد به نفس، و حتی خصال ▄بیولوژیک و ژنتیک هدف تمرکز تحلیل‌گران بوده است.
▬    تز ۴. امروز، برداشت ما از «هدایت مؤثر» علاوه بر خصال فوق، شامل مؤلفه مثبت و پیشرو دیگری هم هست؛ این که «هدایتگر مؤثر» پیروان خود را به نحوی هدایت می‌کند تا بتوانند ▄رهبران آینده شوند، و این مستلزم گسترش خصلت ▄«به‌رسمیت‌شناسی/احترام/RECOGNITION» است. این نوع از لیدرشیپ را ▄هدایت‌گری ترانسفورماتیک تلقی می‌کنند که بر توان لیدر بر ایجاد و گسترش سرمایه اجتماعی تمرکز دارد.
▬    تز ۵. خصلت انتشاریافته قدرت در جامعه امروزی که بویژه مورد توجه میشل فوکو قرار دارد، این الزام را به دنبال می‌آورد که «هدایت مؤثر»، به دنبال گسترش ایده هدایت‌گری در سکتورهای مختلف اجتماعی باشد، طوری که هر یک از افراد در هر موقعیت برای خود ▄مسؤولیت و حیثیتی از جنس هدایت قائل باشند، و اصطلاحاً ▄«زنده زندگی کنند» و فعال باشند. در قلب این تلقی از لیدرشیپ، ▄«توانمندسازی» و ▄«احترام» قرار دارد.

▀█▄  برای مطالعه بیشتر:
Pitsis, Tyrone S. “Leadership”, in The Blackwell Encyclopedia of Sociology (February 15, 2007), pp. 2565-8

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 16 آبان 1397 ساعت 23:24

اولویت تخفیف نابرابری‌های نوظهور در ۱۴۰۰

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    برخی ناظران و فعالان شاخص اقتصادی معتقدند که جهت‌گیری دولت یازدهم و دوازدهم، به سمت اولویت‌بخشی به صنایع بزرگ، و حذف تدریجی سکتور اقتصادی کوچک و متوسط (SMEs) بوده است؛ استدلال هم این است که تدارک تکنولوژی تولید سطح بالا نیاز به سرمایه‌گذاری سنگین دارد، و دیگر مشاغل کوچک و متوسط، مزیت رقابتی جهانی برای تدارک این سطح بالای تکنولوژی را ندارند. صرف‌نظر از مناقشات نمایانی که در این استدلال جای طرح دارد، یک دلالت ضمنی این جهت‌گیری آن است که با چنین صورت‌بندی از الگوی تولید، مالکان «تکنولوژی‌های سطح بالا / High Tech» مزایای اصلی اقتصاد تکنولوژیک را از آن خود می‌کنند، و مسیر شناخته شده‌ای برای انتقال بخشی از مازاد اقتصادی تولید شده به سایر اقشار وجود ندارد، چرا که «تکنولوژی سطح بالا» تقسیم کار را انکار می‌کند، و نیاز به نیروی انسانی را مدام و بیش از پیش کم می‌نماید. نتیجه این روند، یک سیر تصاعدی نابرابری اجتماعی است که در آن، مالکان تکنولوژی با نرخ فزاینده و بالایی ثروتمندتر می‌شوند، و سایرین با تصاعد بالایی «بی‌کار» و فاقد قدرت خرید؛ و حاصل، حادمسأله جهانی غامضی بوده است که از سال  ۱۹۹۷ آغاز شده و در دو موج ۲۰۰۸ و ۲۰۱۶ تقویت گردیده، و شکلی به خود گرفته است، که به بیان ناکاملی به آن «رکود تورمی» می‌گویند؛ رکود از آن جهت که ماشین‌ها تولید می‌کنند و مزدبگیری نیست که حقوق خود را صرف خرید کالاهای تولید شده کند؛ و تورمی است، چون ماشین‌ها با مصرف بالای انرژی هزینه تولید را بالا برده‌اند و قیمت تمام شده بالا رفته است. هر دو طرف مبادلات مرسوم بازار با مداخله گسترده ماشین‌ها در روند تولید، به بن‌بست خورده است، چرا که ما عادت به دریافت مالیات از ماشین‌ها و گسترش بی‌سابقه چتر تأمین اجتماعی برای بیکاران نداریم.
▬    نابرابری‌های اجتماعی با مداخله تکنولوژی در صنایع بزرگ،  و ایجاد شکاف بین آن‌ها و صنایع کوچک و متوسط، سر به فلک گذاشته‌اند، و میراث دانش اقتصادی و اجتماعی ما، واکنش متناسبی به این دشواری نو ظهور ندارد. در این شرایط واکنش نظام حکمرانی در قبال این شکل پیچیده از نابرابری نوظهور اجتماعی، یکی از مؤلفه‌های مهم حکمرانی مؤثر خواهد بود. حکمرانی مؤثر، باید بتواند بر این سلسله مراتب فایق آید تا ملت را واقعاً به سمت هدف مشترک حرکت دهد، و الا نقارها و نزاع‌ها بر اتحاد ملی فایق خواهند آمد.
▬    تقسیم مناسب کار و فراغت یکی از راه‌هایی است که حکمرانی مؤثر برای دستیابی به هدف اتحاد عمودی جامعه، از آن بهره می‌برد؛ و تدبیر، به شرطی می‌تواند در بلند مدت مؤثر واقع گردد که از نظم و ثبات نسبی برخوردار باشد، طوری که اعضای جامعه بتوانند خود را با آن تطبیق دهند. آن‌چه در تقسیم مناسب کار اهمیت دارد، برقراری موازنه میان تخصص‌های انسانی، تخصص‌های آموخته شده ماشینی، و فراغت و فرصت خلاقیت است. سیاست مؤثر باید بتواند تقسیم کار اجتماعی را طوری پیش برد که برای همه جوانان، فرصت‌های اولیه برای درگیر شدن در روند خلاقیت جامعه و کارآفرینی فراهم شود، در عین حال، پیشرفت‌های تکنیکی به نحو مؤثری جاگیر گردند و به انسان‌ها فرصت انطباق داده شود، و نهایتاً، افراد به طور دوره‌ای مجال فراغت و آماده شدن برای دوره‌های تازه کار و خلاقیت را بیابند. پیدا کردن خطوط تعادل بین این تدابیر، همان چیزی است که علوم رفتاری امروز که هنوز از چهارچوب‌های آدام اسمیت و امیل دورکیم خارج نشده‌اند، راه‌گشایی‌های مناسبی در قبال آن ندارند.
▬    به این ترتیب، یک شکل ساختاری تازه برای مناسبات اجتماعی لازم است تا بتواند شکاف‌های ارتباطی را ترمیم کند، زنده زندگی کردن را در میان مردم گسترش دهد، نقد را بر پایه اصول ترویج کند، و نهایتاً مؤلفه خلاقیت انسانی را در مقابل هوش ماشینی تقویت نماید. ما به انعطاف‌پذیری باثبات، و پاسخگویی در دم و دستگاه حکمرانی احتیاج داریم. مهارت‌های مفهومی و انسانی باید بر مهارت‌های فنی احاطه یابند تا منطقاً ماشین‌ها به عنوان استمرار قوای انسانی و معنوی به شمار بروند. وضعیت فعلی که تکنولوژی در صنایع بزرگ تعیین کننده مسیر اقتصاد است، وضعیت مطلوبی نیست، و نهایتاً به تسلط ماشین‌ها بر شمار انبوهی از انسان‌ها ختم می‌شود و قدری هم شده است. تأکید و تمرکز بر صنایع با تکنولوژی بالا، در مقابل تأکید بر صنایع کوچک و متوسط، عاقبت خوشی نخواهد داشت. نیاز مداوم به نوآوری و رقابت هست تا بتوانیم دست بالای انسان‌های را حفظ کنیم. روحیه‌ای برای رسیدگی به چالش‌ها لازم است که از تفکر سلسله مراتبی متفاوت است و نکته مهم، همین تمرکززدایی است. فرهنگ و معنویت و قواعد زیست دینی در ادیان ابراهیمی این تمرکززدایی را تقویت می‌کند، و در عین حال، از انضباط و ادب نیز پشتیبانی به عمل می‌آورد و آن‌ها را ترویج می‌کند.
مأخذ:قدس
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 11 آبان 1397 ساعت 19:27

کارگان سیاسی برای ۱۴۰۰

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    قضیه: برای مدت‌های مدید، نامزدهای انتخاباتی ما، اغلب، کسانی بوده‌اند که فعالان و جناح‌های سیاسی به هر ترتیب، بر سر آن‌ها توافق می‌کرده‌اند؛ چه آن‌ها که نهایتاً رأی آوردند و خصوصاً آن‌ها که رأی نیاوردند. و حالا، به نظر می‌رسد که مردم بیش از هر زمان دیگر ولع آن را دارند که گزینه‌ای در دست داشته باشند که صرفاً محصول توافق جناح‌های سیاسی نباشد. او باید عمیقاً درکی مستدل از گذشته و آینده ما داشته باشد، و این درک را با مردم به اشتراک گذاشته و مردم، با ایمان به راه‌یابی‌های او، به وی رأی دهند. اتحاد ملی یا به قول آن آقا، آشتی ملی، با چانه‌زنی احزاب بر سر سرپوش گذاشتن به ننگ هشتاد و هشت به دست نمی‌آید، بلکه با مستدل شدن مسیر سیاسی حاصل خواهد شد.
▬    تز ۱. لزومی ندارد که نامزد انتخاباتی ۱۴۰۰ صاحب تحصیلات خیلی عالی باشد؛ ولی باید «همه‌چیزدان» باشد و دیدی جامع به روندهای جاری و آتیه ملت ارائه دهد که عمیقاً موثق و قابل اعتماد باشد، و مسلح به غریزه‌ای باشد که به او کمک کند تا مردم را درک نماید و به پرسش‌های ذهنی نوع آن‌ها پاسخ دهد. این، آن چیزی است که در صدر قوه مجریه، لااقل پس از دوره «هیچ کس برای من آقای هاشمی نمی‌شود»، کمتر ملاحظه شده است، و کشور خواهان چنین شخصیتی در صدر قوه اجرایی است. هر چند که تاریخ نشان نمی‌دهد که چنین سیاستمدارانی بسیار باشند و لزوماً هر ملت در هر دوره‌ای یکی از آن‌ها در چنته داشته باشد. ایجاد یک «کارگان/رپرتوار» یا یک آلبوم همساز و موزون از قطعات هماهنگ و خوب چیده شده در یک شخصیت، چیزی است که سیاست امروز جهان کمتر از آن بهره‌مند است، ولی ملت ایران به یاد سال‌های انقلاب و جنگ، دوست دارد که بر صدر کرسی ریاست جمهوری خود چنین شخصیت جامع‌الاطرافی را ببیند.
▬    تز ۲. مقصود این است که نشان دهیم، این قسم از سیاست مؤثر «کارگان سیاسی» را باید با مداومت در درک اصول و پایبندی به آن‌ها به دست آورد. کسب این «کارگان سیاسی»، شبیه به یادگیری مهارت‌های هنری صنایع دستی است؛ بدین ترتیب که مدام آموخته و آزمون و پالایش می‌شود و این روند در طول زمان بهبود و بهبود و بهبود می‌یابد تا یک کل هماهنگ را تشکیل دهد که در طول زمان، با ثبات و پایبند به اصول بماند. سیاست مؤثر در «کارگان سیاسی»، ترکیبی از مسیریابی و هنر است. در واقع، «کارگان سیاسی» بیشتر شبیه هنر و حکمت است تا علم. وقتی سیاست به این شکل هنرمندانه در می‌آید، مردم هم با قلب خود همراهی خواهند کرد، ولی زد و بند جناح‌ها چیز زیادی از این سنخ به دست ملت نمی‌دهد.
▬    تز ۳. یک «کارگان سیاسی»، از فعالیت‌های ساده اجتماعی همچون روزنامه‌نگاری یا فعالیت انتخاباتی آغاز می‌شود، و تنها «رفته رفته» بهبود می‌یابد تا بهینه شود. ولی روند مخرب دموکراسی کثرت‌گرا که از هفتاد و شش تا کنون دستخوش آن بوده‌ایم، فرآیند تخریب متقابل جناح‌ها بوده است. همواره، هر کسی که در مظان تبدیل به یک سیاستمدار ارشد بوده است، در آستانه انتخابات و از بیم تبدیل شدن به یک رقیب نیرومند از سوی جناح‌های رقیب تخریب شده است. این رقابت‌ها، بی‌رحم، بی‌ملاحظه، و عمیقاً غیر منصفانه هستند. در این زمینه، واقعاً، شکست بخشی از فرآیند یادگیری است، و یک «کارگان سیاسی»، مدام پند گرفته است تا با پایبندی به اصول، در هیأت سیاست‌اندیشی او همه چیز خوش‌ساخت و خوب از آب در بیاید.
▬    تز ۴. در این فضا، «کارگان سیاسی» مطلقاً تصادفی اتفاق نمی‌افتد، و منظومه‌ای از عوامل و نیروها باید به کار بیفتند. آموزش و تجربه‌اندوزی آگاهانه خیلی اهمیت دارد، که اغلب در محیط‌های آموزشی یا مطبوعات مجال تحقق می‌یابد. با این شرایط، صبر و ممارست خیلی اهمیت دارد. در این زمینه، هیچ خط راهنمای ثابت و قطعی وجود ندارد و باید فعالانه در تعامل و تعادل با محیط مسیرها طی شوند. فراست بالایی نیاز هست تا یک «کارگان سیاسی» به دست آید؛ آن هم نه فقط در خود سیاستمدار، بلکه در دم و دستگاه‌های سیاسی. بالاترین سطح از تفکر استراتژیک لازم است تا گزینه‌های متعددی برای پیشبرد همواره در دسترس باشد.
▬    تز ۵. الحاصل؛ چرا برخی سیاستمداران ناپدید می‌شوند و تنها معدودی تا آخر ادامه می‌دهند و ناجی ملت می‌شوند؟ یک توضیح این است که آن‌هایی که موفق می‌شوند، به طور مداوم در حال تکمیل «کارگان سیاسی» خود هستند و موفقیت این کارگان را بارها و بارها به ملت اثبات کرده‌اند. ایجاد یک «کارگان سیاسی»، یک روند بازسازی و بهبود مداوم رهیافت سیاسی است، که هرگز متوقف نخواهد شد. مع الاسف، جناح‌های سیاسی، عادت کرده‌اند که در آستانه انتخابات هشت سال یک بار ریاست جمهوری، یک شخصیت رسانه‌ای برای فتح کرسی ریاست جمهوری پیدا کنند، تا شاید در جریان «مبارزات انتخاباتی» رأی بیاورد؛ ولی واقع آن است که چیزی که کار ملت را بواقع در این «روزگار سخت» راه می‌اندازد، یک «کارگان سیاسی» است. فعالان سیاسی همت کنند، و چنین خط واقعاً نخبه سیاسی را رو بیاروند. این، خدمتی است که از آن‌ها در آستانه ۱۴۰۰ انتظار می‌رود.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 11 آبان 1397 ساعت 19:25

خواست ”اتحاد“ و ”آرامش“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    قضیه: امروز نیاز به اتحاد، خصوصاً اتحاد بین نسلی از جانب اغلب مردم احساس می‌شود. مردم «آرامش» را در سایه «اتحاد» می‌خواهند. برای آن که سیاست ما مؤثرتر از عصر کارگزاران و اصلاحات و دوره اعتدال پیش رود، تأکید بر ارزش‌های مشترک و اصول می‌تواند یکپارچگی چند نسلی را تضمین کند، و از تشتت و فضای اجتماعی جنبشی و خصمانه که خصلت ناگوار ۱۳۷۶ تا کنون است پرهیز شود.
▬    جستار ۱. در این زمینه، هیچ‌گاه نباید رویداد تاریخی تشییع پیکر شهید محسن حججی را فراموش، یا از مرکز تحلیل‌های اجتماعی خود دور کنیم. این موضوع که عظیم‌ترین رویداد اجتماعی ما پس از درگذشت امام (ره) است، نشان داد که سال‌ها بمباران میکروبی فکری در این جامعه، چه در مشهد، چه در تهران، چه در اصفهان، و چه در نجف‌آباد، مؤثر نبوده است، و شاید هم تأثیر عکس به جای گذاشته است. حول مفاهیم مهم انقلاب اسلامی، اتحادی پدید آمده است که می‌توان آن را «بهار غیرمنتظره اسلامی، آن هم تا این حد» نام نهاد.
▬    جستار ۲. این که «پدیده حججی»، چطور می‌تواند از محدوده‌های ابراز شده خارج شود، و به نحو مؤثری در تمام حیطه‌های سپهر سیاسی سخن بگوید، باز می‌گردد به هدایت درست فضاهای مشترکی که در آن، اعضای این بهار، یکدیگر را در قلمروهای مختلف تقویت کنند، تا بدین ترتیب، هدایت بین‌نسلی سیاست مؤثر اتفاق بیفتد. مدل‌سازی و تقویت مفاهیم مؤثر این فضای جدید، می‌تواند به سیاستمداران در هر سطح از زندگی مردم بصیرت تازه‌ای ببخشد، تا از «ظرفیت»های مردم برای بهبود همه جانبه و بومی زندگی آن‌ها استفاده کنند، و به درستی اراده ملت را نمایندگی کنند. فعلاً به نظر می‌رسد که کانال‌سازی‌های فراگیری برای انتشار این روحیه اصولی متحد کننده وجود ندارد.
▬    جستار ۳. علاوه بر این محدودیت، تگنای دیگری بر سر راه یکپارچگی چند نسلی حول ارزش‌های مشترک هست. این که دو نسل اخیر، یعنی نسل هشتاد/۲۰۰۰ و نسل نود/۲۰۱۰، دو گرایش ظاهراً متناقض شناخته شده دارند؛ از یک سوی، ولعی برای دستیابی به هویت برنامه‌دار، مدام آن‌ها را به جستجوی بنیادها و اصول ثابتی وا می‌دارد که انسجام و هویت بلندمدت را تأمین، و برنامه‌ریزی و هدفمندی را تضمین کند؛ و از سوی دیگر، کثرت تجربیات، آن‌ها را به نسبیت‌گرایی و در نتیجه، تردید و فروپاشی هویت تهدید می‌نماید. آن‌ها در میانه این دو گرایش متضاد، در کشاکش هستند. در چنین شرایطی، سیاست، باید آگاهانه به سمت تقویت جهت‌گیری‌های فرهنگی روشن کننده مسیر و برآورنده اعتمادها گرایش نشان دهد و از بی‌طرفی بپرهیزد. احترام و اعتماد، وفاداری و ایثار، صلاحیت و شایستگی، ارزش‌ها و اخلاق، و نهایتاً و در قلب همه، ایمان و تجربه‌های مقدس مهم‌ترین مقدورات ما برای گسترش چشم‌انداز روشن و برنامه‌دار برای این نسل متحیر در گرماگرم تکنولوژی است.
▬    جستار ۴. نفس عملکرد نظام حکمرانی در پیش راندن جامعه به سمت پایبندی به اصول اهمیت دارد. اگر تصمیم‌سازی‌ها، جامع و برنامه‌دار باشند، شهروندان نیز به سمت اصولی‌اندیشی و برنامه‌دار بودن حرکت خواهند کرد؛ و اگر دولت، خود پایبند به اصول نباشد، دشوار بتواند از مردم و بویژه نسل‌های نو چنین چیزی را بخواهد. البته در زمانه تهدید مستمر نیروهای خارجی، عمل کردن حکمرانی در یک طرح کلی و قابل پیش‌بینی که به قدر کافی شفاف هم باشد، دشوار و تا حدی ناممکن است، ولی نظام حکمرانی در مواقعی که به سمت کیاست فشارهای خارجی متمایل می‌شود، باید به طریقی الزامات را برای شهروندان شرح دهد و از این شرح دادن خسته هم نشود. حکمرانی خوب، باید به دنبال ترویج تعهد به اهداف مشترک باشد، نه اعتماد کور؛ و اگر از بیم مخاطرات بیرونی نمی‌تواند جزئیات را در علن شرح دهد، لااقل باید تهدیدهایی را که موجب عدم شفافیت می‌شود را به مردم بگوید، و در این کار، پشتکار کافی را داشته باشد.
▬    جستار ۵. یک راه دیگر برای گفتگوی بین نسلی این است که گفتگوهای ملی، مدام بر سر مسیری که پیموده شده است، از ابتدا تا کنون صورت بگیرد؛ در مورد این که مسیرها چگونه پیموده شده‌اند و چگونه می‌توانستند بهتر پیموده شوند، و حالا باید به چه سمتی حرکت کرد. روش درست پیشبرد یک چنین همفکری دست‌جمعی، یا اصطلاحاً «استندآپ فکری»، درگیر شدن با مدل‌های الهام‌بخش و حلقه‌های بازخورد روشن است. یک متفکر مسلط یا «آقای همه‌چیزدان»، چهره رسانه‌ای بوده است، که این گفتگوها را تسهیل کرده است. نمونه‌های موفق اندکی وجود دارند، ولی همین نمونه‌ها تأثیر شگرفی در طول چند نسل به جای گذاشتند.
مأخذ:فارس
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 09 آبان 1397 ساعت 22:35

سیاست نسل‌ها

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    یکی از دشواری‌های سیاست ثمربخش، خصوصاً در زمانه شتاب دگرگونی‌های عظیم اجتماعی ناشی از شتاب فنّاوری دیجیتال، این است که در آن واحد، باید لااقل پنج نسل مؤثر با ذائقه و انگیزه‌های متفاوت و بعضاً بسیار متفاوت را رهبری کرد، و این، یکی از دشوارترین مشاغل دنیاست. موضوع بر می‌گردد به ملاحظات پویایی فردی و اداری و فرایندها، و انگیزه و مشارکت مردم از گروه‌های نسلی مختلف.
▬    دهه پنجاهی‌ها، دهه شصتی‌ها، دهه هفتادی‌ها، دهه هشتادی‌ها، و دهه نودی‌ها؛ به دشواری می‌توان تصور کرد که حضور توأم پنج نسل با گرایش‌های ارتباطی و انگیزش‌های مختلف می‌تواند فرصت هم باشد، ولی واقعاً هست؛ به شرطی که سیاست اعمال شده در این زمینه کاملاً منعطف و پویا طراحی شود. در تمام مراحل پیشبرد چنین سیاستی، نیاز به کار بیشتر و اعمال انسجام افزون‌تری از جانب دم و دستگاه کشورداری هست، ولی اگر این کوشش مضاعف به ثمر برسد، مزیت بالایی برای ملت ایجاد خواهد نمود.
▬    دهه هشتادی‌ها/نسل ۲۰۰۰، رفته رفته خصلت‌های خود را که ناشی از کاربری نسخه جاافتاده فنّاوری دیجیتال هستند، نشان می‌دهند. آن‌ها به نحو متمایزی پر شتاب می‌اندیشند، گرایش‌های جهانی آشکاری از خود بروز می‌دهند، و مآلاً نمی‌توانند چندان نسبیت‌گرا باشند. آن‌ها یا بحرانی می‌شوند یا از هویت برنامه‌دار بهره خواهند برد و گرایش به بنیادگرایی پیدا می‌کنند، ودر تعیین نسبت این دو مسیر رویداد عظیم تشییع پیکر شهید محسن حججی به ما حد و رسم می‌بخشد.
▬    مسائل مربوط به پاسخگویی و شفافیت، گستره، دامنه و تأثیر ویژگی‌های نسل هشتادی و نودی را افزایش می‌دهد و فرصت‌ها و چالش‌های جدیدی را برای کشور ایجاد می‌کند. آن‌ها برنمی‌تابند که موقتاً از موضوعی عبور کنند، بلکه توان فنی آن را دارند که در عین عملکرد شتابان، به قدر کافی موضوعات را مورد تأمل قرار دهند. اگر ما آمادگی مواجهه اصولی با آن‌ها را داشته باشیم، این خصلت آنان، یک موهبت است، و اگر بخواهیم بر مبنای خصلت سیاسی حاکم بر دهه هفتاد، با اصلاح‌طلبی و مماشات و شل و ول‌گری، گفتگو با آن‌ها را پیش ببریم، آن‌ها بی‌گمان از ما عبور خواهند کرد. سیاستمدار نسل هشتاد و نود، باید «به قدر بسیار کافی»، «اصول‌گرا» باشد؛ یعنی به معنای دقیق کلمه پایبند به اصول باشد.
▬    دهه هشتادی‌ها و دهه نودی‌ها، چابک خواهند بود، در فضای رسانه‌های اجتماعی تنفس خواهند کرد، انعطاف‌پذیر و مولتی‌تسک خواهند بود، توانایی‌های کار تیمی متمایزی دارند و از کار گروهی به سبک فعلی حذر خواهند داشت، قدری کم‌توجه و سطحی هستند، و در عین حال، میل به کار معنی‌دار و کارآمد دارند، و نسبت به مسائل محیط زیستی و اهمیت پایداری توسعه خودآگاه‌تر هستند. برعکس روحیه اصلاح‌طلبی، دهه هشتادی‌ها و دهه نودی‌ها، بیشتر تمایل دارند تا بتوانند به شخصیت‌های حاضر در قدرت «اعتماد» کنند، صادقانه با آن‌ها، به مبادله توصیه و راهنمایی بپردازند، و مستمراً موضوع «اعتماد» را به آزمون بگذارند. این تفاوت‌ها، چالش‌های منحصر به فردی را برای اثربخشی بین نسلی ایجاد می‌کنند، و مدیران امروز ما که عمدتاً کارگزار یا اصلاح‌طلب هستند، باید جداً در منش جویای انعطاف خود تغییر به وجود آورند و بنیادگرا شوند. آن‌ها باید جداً به اصول پایبند شوند و در مخاطبان خود اطمینان به وجود آورند و فعالانه این اعتماد را زنده نگه دارند.
▬    تا آنجا که به انتخابات ۱۴۰۰ مربوط می‌شود، مطالبات اجتماعی نیز دگرگون می‌شوند؛ دهه هشتادی‌ها و دهه نودی‌ها، خواهان ایجاد پایگاه‌های شغلی جدید بر بستر فنّاوری دیجیتال و جایگزینی این مشاغل به جای مکاسبی هستند که به سرعت در حال محو شدن‌اند. آن‌ها خواهان ایجاد یک فضای رقابتی هستند که خود را به طور خودتنظیم با شرایط مشاغل جدید وفق دهد و طی آن، کسانی که واقعاً توان ابداع دارند، از مزیت‌های بیشتری هم برخوردار شوند. دهه هشتادی‌ها و دهه نودی‌ها، فرصت‌های پیشرفت و شانس رشد را در شرایطی می‌خواهند، که حضور ماشین‌ها بیش از حضور سه نسل قبل، تنگنا ایجاد می‌کند، و اتحاد فرهنگی برای حفظ موقعیت برتر انسانی نسبت به ماشین‌ها را ترجیح خواهند داد. و نهایتاً این که آن‌ها در تعادل میان شغل و فراغت، خواهان عدالت خواهند بود و عدالت را بیشتر در توزیع فراغت و تأمین اجتماعی تفسیر خواهند کرد تا در برابری دستمزد.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 07 آبان 1397 ساعت 08:37

صفحه 22 از 407