فیلوجامعه‌شناسی

مقالات و يادداشتهاي روز

از ”ادعای گفتگوی تمدن‌ها“ تا ... ”امتناع گفتگوی ملی“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀▄█▌ «عالیجناب حجاریان» و برهان قبیح انگشت شست!
▬    در بی‌فکری متراکم اصلاح‌طلبان، وقتی «عالیجناب سعید حجاریان»، از معدود افراد این جماعت که قدری فکر می‌کند، خود را ناگزیر از حرف زدن و مصاحبه‌های بسیار و پی در پی ببیند، چیزی از آب در می‌آید که برای فروش نشریه «صدای پارس» خوب است؛ «صدای ...» ...
▬    «عالیجناب سعید حجاریان»، این روزها زیاد مصاحبه می‌فرمایند، و وقتی کلام شفاهی بسیار شود، خطا نیز در آن انبان گردد. عالیجناب از یک تمایز داروینی و اصطلاحاً زیست‌شناسانه، نتایج «بانمکی» گرفته‌اند که معرکه و محشر است، که غایت امکانات فکر و تأمل را در اردوگاه اصلاح‌طلبان به خوبی نشان‌گذاری می‌کند و به ما می‌آموزد که تا چه اندازه باید به ظرفیت‌های فکری این جماعت اعتماد و اتکاء نمود. «بانمک» ... «معرکه» ... «محشر» ...
▬    ایشان از تمایز «بانمک» میان «انسان بدون انگشت شست» و «انسان با انگشت شست» !!!! :) :) :) :)، نتیجه‌گیری فرموده‌اند که اصول‌گرایان «انسان ابزارساز» هستند، و به برکت انگشت شستی که کار سایر انگشتان را می‌کند!، آن قدر توش و توانشان مؤثر است که از همه چیز و از جمله از اصلاح‌طلبان برای اغراض خود «ابزار» می‌سازند. ایشان، اصول‌گرایان را علاوه بر خصلت «ابزارساز» بودن، به این متهم فرموده‌اند که «بی‌آنکه خود بدانند دیدگاه تکامل‌گرایانه و ماتریالیستی دارند!»، و «طرز تفکری دارند که صرفاً زبان زور را می‌فهمد»؛ این نکته اخیر، از جانب کسی که دوشادوش مرحوم سعید امامی، زمانی لیدرشیپ جناح چپ وزارت اطلاعات را بر عهده داشته است، یک تهدید هم محسوب می‌شود؛ این که اصول‌گرایان «صرفاً زبان زور را می‌فهمند!!». این‌ها نتایج درخشانی است که از تمایز داروینی میان «انسان بدون انگشت شست» و «انسان با انگشت شست» به دست می‌آید :) :) :) :) ... «بدون انگشت شست» و «با انگشت شست» :) :) :) :) . «بدون شست» و «با شست» :) :) :) :) . عجب ...
▬    سپس، و در نهایت، به بیان شرایط گفتگو پرداخته‌اند و به اصلاح‌طلبان توصیه فرموده‌اند که با اصول‌گرایان که انسان‌های «ابزارساز» هستند، وارد گفتگو نشوند.
▬    هر چند که لازم بود به بخش قبیح و مقدماتی مقاله «عالیجناب حجاریان» نیز پرداخته شود، ولی اصل نکته مورد توجه ما در این مقاله اینجاست؛ این که، اصلاح‌طلبان در یک چرخش فیصله‌بخش به گفتمان اصلاحات خاتمه دادند؛ گفتمانی که در زمانی مصادف با دوم خرداد سال هفتاد و شش، داعیه «گفتگوی تمدن‌ها» را داشت، و امروز، با ظهور ترامپ و عیان شدن مغز و جوهر تمدن مدرن غربی، نه تنها دیگر داعیه گفتگوی تمدن‌ها ندارند، بلکه در یک گام به عقب، از فرمانده امنیتی و تئوریک خود، در بالاترین سطح ممکن دستور قطع گفتگوی ملی دریافت می‌کنند.

▀▄█▌ اصل مطلب
▬    به خاطر داریم و قدری به برخی جوان‌ترها هم یادآوری می‌کنیم که گوهر ایده دوم خرداد با ایده «گفتگو» و «گفتمان» و «گفتگوی تمدن‌ها» آغاز شد. اصلاً آقای خاتمی که تا آن زمان کمتر شناخته شده بود، یا در سابقه خود حضور در کیهان چپ‌گرا و خشن آن موقع را داشت، ناگهان از پشت پرده سیاست به در آمد و شعار «گفتگو» و «گفتگوی تمدن‌ها» سر داد. حالا، تاریخ، گذشت و گذشت و گذشت، تا معلوم گردید که اصلاح‌طلبانی که آن روز دیگران را خشونت‌طلب و خود را متمدن و اهل گفتگوی تمدن‌ها معرفی می‌کردند، امروز، باید اعتراف کنند که پای میز گفتگوی داخلی که رسیدند (گفتگوی تمدن‌ها پیشکش)، خیلی کمتر از «عصبانی»های نسل حاج کاظم آژانس شیشه‌ای، خویشتن‌داری کردند.
▬    آغاز اصلاحات و ادعای «گفتگوی تمدن‌ها»، مقارن با دوران دانشجویی ما بود؛ آن زمان، کسانی «عصبانی» معرفی می‌شدند که رزمندگان تازه رجعت کرده از جبهه بودند؛ همان تیپ حاج کاظم فیلم تاریخ‌ساز «آژانس شیشه‌ای». آن‌ها برگشته بودند و دیدند که امور و کرد و کار سیاست با آرمان‌ها فاصله گرفته است. از این قرار، «عصبانی» بودند و جمعی از آن‌ها در قالبی مانند گروه انصار حزب الله، در عمل هم قدری حرکات «عصبانی» خود را بروز می‌دادند. آن وقت، «حاج کاظم»ها، مورد بی‌مهری مثال‌زدنی قرار گرفتند که هیچ کهنه‌سرباز دیگر جهان، این‌چنین مورد بی‌مهری قرار نگرفته است. همه گفتند که: رزمنده بودید به جای خود، حالا دانشجو و کاسب و کارگر و خلاصه «شهروند» هستید و باید «گفتگو» کنید. حتی پس از سقوط هواپیمای مسافربری «مرگ بر امریکا» نگویید و بروید و با امریکای جرج دبلیو بوش جونیور که دست کمی از این دانلد ترامپ نداشت گفتگو کنید. خلاصه، اصلاح‌طلبان، کیفرخواست هواپیمای مسافربری ایرانی علیه امریکا را در دادگاه لاهه، به مبلغ ناقابل سه میلیون دلار فروختند و از پیگیری قضایی، اعلام انصراف کردند و به تهران بازگشتند.
▬    حالا، روزگار گذشته است و پس از نقطه عطف سال هشتاد و چهار، اصلاح‌طلبان یک به یک ادعاهای خود را پس گرفته‌اند؛ ادعای خط امامی بودن، ادعای مردمی و ساده‌زیست بودن، ادعای اعتقاد به صندوق رأی، ادعای قانون‌مدار بودن، ... و حالا رسیده‌اند به اصلی‌ترین ادعایی که اساساً دوم خرداد به آن تعریف می‌شد.
▬    «عالیجناب حجاریان» در این مصاحبه تاریخی با «صدای پارس»، نه تنها از امتناع گفتگو با دانلد ترامپ که ابداً از جرج دبلیو بوش پسر دیوانه‌تر نیست، سخن می‌گویند، و بدین‌سان حرف حاج کاظم‌های دهه هفتاد را تأیید می‌فرمایند، بلکه یک گام به پس، از یک جایگاه امنیتی سابق، دستور تحکم‌آمیز «امتناع گفتگوی ملی» را صادر می‌فرمایند. این، فرجام تئوریسین ارشد اصلاحات است.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

 

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 17 اسفند 1396 ساعت 09:30

نامعادله نیروها در «حکم قرآنی حجاب»

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    برخی از اصلاح‌طلبان در یک تعیین موقعیت نادرست (به قول امروزی‌ها، «خطای محاسباتی»)، خود را در موضع مقابل «حکم قرآنی حجاب» قرار دادند، همان طور که چهار دهه قبل، اخلافشان در نهضت آزادی مقابل «حکم قرآنی قصاص» صف‌آرایی هزیمت‌باری صورت دادند.
▬    در این راستا، چهارشنبه، به موازات آن که ایده گفتگوی ملی در موضوع حجاب از جانب «خانم ابتکار»، معاون امور زنان و خانواده ریاست جمهوری مطرح شد، نقلی از دکتر سعید حجاریان در خروجی برخی وبگاه‌های اینترنتی رد و بدل گردید به این مضمون که، اصلاح‌طلبان دور و بر گفتگوی ملی نگردند. صرف‌نظر از کم و کیف این اظهارات، و با استقبال از گفتگوی اصولی در مورد هر موضوعی، در تأمل هستم که، اکنون که اصلاح‌طلبان گمان می‌کنند باید هر نوع مخالف‌خوانی رادیکال از نوع ماجرای دختران زشت کردار را سردمداری کنند، آن‌ها با ورود جامع و کامل مراجع عظام، در موضوع حجاب، و به تبع، طیف وسیعی از چهره‌های وجیه این ملت، برای دفاع از «حکم قرآنی حجاب» چه خواهند کرد؟ اگر مطابق پیشنهاد خانم ابتکار گفتگوی ملی در موضوع حجاب شکل بگیرد، و این صحنه از ابهام فتنه آلود فعلی خود مبرا شود، بار دیگر اصلاح‌طلبان نبوغ خود را با قرار گرفتن در آفساید نشان خواهند داد. اصلاح‌طلبان نقطه مداخله خود را در یک موضوع که عمق ایدئولوژیک دارد، بسیار بد و نامناسب انتخاب کرده‌اند، و این، نه تنها یک خطای مکتبی، بلکه اشکال فاحشی در فوت و فن سیاست است.
▬    در همین ارتباط، آیت ا... مکارم شیرازی صبح روز چهارشنبه، موضع خویش را در قبال ماجراهای خبری مربوط به حکم قرآنی حجاب بیان فرمودند، و این، طلیعه‌ای بود که به هر تحلیل‌گر مسائل تاریخی ایران نشان می‌دهد که اصلاح‌طلبان، بار دیگر در تعیین موقعیت منازعه دچار خطا شده‌اند. حالا قطعی شده است که در این موضوع، امکان ورود مراجع عظام تقلید هست، و در چنین موقعیتی، طیف عظیمی از گروه‌های الگویی این جامعه مستقیماً درگیر ماجرایی خواهند شد که اصلاح‌طلبان، مذبوحانه تلاش می‌کنند، در فقدان عملکردهای اقتصادی و سیاسی قابل قبول، از آن کلاهی برای خود بدوزند. حالا، پس از آن‌که فاطمه حقیقت‌جو و فریبا داوودی مهاجر، سیاستمداران اصلاح‌طلب به اصطلاح خط امامی، همچون سایر هم‌قطاران مذکر خود، در قامت رسوایی کامل خط اصلاح‌طلبی به عنوان یک جریان سیاسی غیر قابل اعتماد ظاهر شدند، حالا نوبت به یک «خطای جریانی» دیگر پس از «هشتاد و هشت» است تا اصلاح‌طلبان را بار دیگر و شاید برای همیشه، در محاق فرو ببرد. روشن است که کسانی مانند «آقای حجاریان» باید نسبت به این خطای جریانی هشدار دهند، چنان که قبلاً نیز نسبت به مواردی این‌چنین هشدار داده بودند. این، خطایی است که در درون صف اصلاح‌طلبان هم شکاف غیر قابل ترمیم ایجاد خواهد کرد.
▬    صرف‌نظر از اولویت‌های مکتبی که بیش از هر چیز برای تعیین موقعیت نزاع‌های سیاسی اهمیت دارد، و اصلاح‌طلبان باید شاخک‌های خود را در تعهد مکتبی هم تیز کنند، برخی ملاحظات فنی در محاسبات قدرت و اقتدار هست که آن‌ها را باید به اصلاح‌طلبان گوشزد کرد، تا سیاستمداران هوشمندتری برای این کشور باشند:

▬    نکته اول این که مجال طرح دستور کارهای سیاسی استراتژیک، که عمق عقیدتی دارند، بسیار حایز اهمیت است؛ به این ترتیب که لااقل زمینه اجتماعی در فراغت از دستور کارهای مهم‌تر، بتواند انرژی برازنده‌ای برای دستور کار سیاسی استراتژیک سیاستمدار تخلیه کند. وقتی جامعه از سوء کارکرد دولتی که اصلاح‌طلبان رأی دادن به او را تعهد کردند گلایه‌های فراوان دارد؛ در شرایطی که اجتماع غرق در اولویت‌های مهم‌تری همچون بحران جهانی اقتصاد و دم و دنباله آن در ایران است؛ وقتی جامعه دل‌مشغول بیم و امید از فرجام برجام است؛ وقتی جامعه در زمینه بهداشت و تأمین اجتماعی و شرایط اقلیمی و انبوهی از مسائل دیگر به دنبال آرامش و کنترل بر شرایط است؛ خلاصه، وقتی جامعه این همه نقطه تمرکز حساس‌تر دارد، واضح است که دستور کارهایی مانند گفتگوی ملی در مورد حجاب فروغی و نمدی برای اصلاح‌طلبان نمی‌سازد. زمانی طرح دستور کار سیاسی خود را شروع کنید که یک «حداقل زمان مشخص» برای درنگ جامعه در موضوع قابل دستیابی باشد. به لحاظ فنی هم که قضیه را تحلیل کنیم، تصدیق خواهیم کرد که این بحث به سرانجام مطلوب اصلاح‌طلبان نمی‌رسد، بگذریم که به لحاظ عقیدتی و «خط امام» عقب‌نشینی دیگری در کارنامه آنان ثبت شد.
▬    نکته بعد این است که یک سیاستمدار هوشمند و سنجیده، باید موقعیتی را برای طرح دستور کارهای استراتژیک خود انتخاب کند که بوی سوء استفاده و موج‌سواری ندهد. شاید موج‌سواری در سیاست برای دستور کارهای با درجه حساسیت پایین اثربخش باشد که آن هم هزینه تاریخی برای حیثیت کنشگر سیاسی به همراه خواهد داشت، ولی برای تعیین نسبت‌های استراتژیک که عمق عقیدتی دارند، باید متوجه معنا و مفهوم تاریخی مداخله خود بود. نباید در یک بازبینی تاریخی، این‌طور به نظر برسد که شما یک موضع مکتبی را فرصت‌طلبانه از موقعیتی شبهه‌ناک صید کرده‌اید و خواسته‌اید از کیکی که اجانب ملت پخته‌اند، تکه‌ای برای خود بردارید. در صورتی که ملت به چنین قضاوتی در مورد مفهوم تاریخی اقدام شما برسد، تنها هر آن چه به دست آورده‌اید را از دست نخواهید داد، بلکه به زیر صفر سقوط خواهید کرد، چرا که فرهنگ ملت‌ها نگران است که این نحو فرصت‌طلبی‌ها به یک روند تبدیل شود. این، قانون و قاعده فرهنگ ملت‌هاست که سوء استفاده‌هایی از این دست را سرکوب می‌کند و همه چیز را به نقطه تعادل باز گرداند.
▬    نکته آخر این که وقتی در جریان یک دستور کار سیاسی، دست‌های زیادی در کار است، و شما نمی‌توانید به رفتار آن‌ها مراقبت مؤثری اعمال کنید، مواضع استراتژیک خود را در آن‌جا تنظیم نکنید. اگر مواضع شرکای غریبه به شما نزدیک باشد، مردم، سهم بازار شما را با آن‌ها تقسیم خواهند کرد، و چنین حساب مشترکی نقطه امنی برای سرمایه‌گذاری استراتژیک نخواهد بود. اگر هم شرکای غریبه مواضع دور دستی در قبال شما داشته باشند، باز هم ماجرا مثبت نیست، چرا که آن‌ها نیروی شما را مستهلک می‌کنند و مانع از این می‌شوند تا شما موقعیت متوازنی برای خود تعریف کنید. آن‌ها شما را از تعادل خارج خواهند کرد.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 17 اسفند 1396 ساعت 09:26

پدیده دکتر علی مطهری

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    قضیه: دکتر علی مطهری در اظهاراتی سنجیده، و در پاسخ به پرسشی درباره موضوع آن دختران زشت کردار گفت (ایلنا): «این مسائل، نباید زیاد رسانه‌ای شود؛ چرا که ما در حال حاضر مشکلی برای حجاب نداریم. بانوان ما با این گروه همکاری نخواهند کرد؛ بنا بر این، این مسأله، مشکل مهمی نیست و رسانه‌ها نباید به آن بپردازند. یکی از ابزارهای این گروه‌ها برای پیشبرد اهداف‌شان این است که موضوع، به صورت بدی در رسانه‌ها مطرح شود، و بگویند این یک مشکل بزرگ در جامعه است. وی در پاسخ به سؤال دیگری مبنی بر این که می‌گویند جمهوری اسلامی خانم‌ها را مجبور به داشتن حجاب در جامعه می‌کند و این مسأله چقدر صحت دارد، گفت: این درست نیست؛ چرا که خانم‌های ما خودشان انتخاب کرده‌اند، امروز هم در جامعه اجبار جدی برای حجاب نداریم. خانم‌ها، امروز در جامعه به راحتی، آن طور که خودشان می‌خواهند ظاهر می‌شوند و اجباری برای حجاب وجود ندارد. البته [برخی از] خانم‌ها حجاب را به خوبی رعایت نمی‌کنند و با سخت‌گیری هم نمی‌توان حجاب را اجباری کرد، اما این گروه مروج بی‌حجابی به دنبال ترویج برهنگی در جامعه هستند».
▬    نیز، دکتر علی مطهری در پاسخ به سؤالی مبنی بر این که آیا جمهوری اسلامی واقعاً با تفکر دراویش مشکل دارد یا خیر فرمودند: «این گروه از لحاظ فکری انحرافاتی دارند، ولی در حادثه اخیر به نظر من رأفت بیش از حدی نشان داده شد؛ چرا که بالاخره هر گروهی که به خیابان‌ها بیاید و ایجاد اغتشاش کند باید با آن‌ها با اقتدار برخورد شود و در حادثه اخیر باید با جدیت بیشتری با اغتشاش‌گران برخورد و ناآرامی‌ها زودتر جمع می‌شد». نماینده تهران تأکید کرد:‌ «این که چند ساعت فرصت دهیم در خیابانی جمع شوند و هر کاری که دلشان می‌خواهد انجام دهند منجر به حوادث این‌چنینی می‌شود؛ به نظر من شورای تأمین خوب عمل نکرد. یعنی اگر دست نیروی انتظامی را برای اقدامات متقابل بازتر می‌گذاشت، این نا آرامی‌ها به سرعت جمع می‌شد. به هر حال، فرقه‌های مختلفی از دیرباز در ایران وجود داشتند و فعالیت آنان محدود به دوران حضور جمهوری اسلامی ایران نیست». ضمناً ایشان مآلاً هم فرمودند و توضیحی نیفزودند که: «در گذشته برخی سخت‌گیری‌ها در قبال دراویش انجام شده و برخی از اماکن مربوط به آن‌ها را تصاحب کردند که شاید کمی تندروی در این موضوع انجام شده باشد، ولی به طور کلی این گروه خطری برای جمهوری اسلامی نیستند».
▬    این دو موضع‌گیری اعتدالی اخیر دکتر علی مطهری، به خاطر ما می‌آورد که ایشان، از یک دیدگاه اصول‌گرایانه حیات سیاسی خود را آغاز کرد، و معلوم می‌دارد که پایبندی به اصول تا چه اندازه می‌تواند اثر خود را در قامت یک سیاستمدار خوش‌تدبیر و خوش‌فکر به جای بگذارد. اگر این موضع‌گیری‌های اصولی ایشان را با مواضع ایشان در قبال فتنه هشتاد و هشت و موضوع حصر مقایسه کنیم، متوجه می‌شویم که یک سیاستمدار گاه گاه لازم دارد تا از قطار رویدادها پیاده شود، و با نگاهی به سوی آسمان، اصول خود را به خاطر آورد، و مجدداً مختصات خود را در سیاست بسنجد. فی الحال و اجالتاً، انتساب دکتر علی مطهری به شهید مرتضی مطهری که با موضوع «مسأله حجاب» شناخته می‌شوند، این فرصت را برای ایشان پدید آورده است که هر گاه موضوع حجاب مطرح می‌شود، میراث دیدگاه شهید در ایشان موقعیت اصولی را یادآوری کند؛ ولی این، درسی است برای همه سیاستمداران بنیادگرا، که همواره برای خود چند لنگر برای بازگشت به اصول در دریای طوفانی سیاست باقی بگذارند. به گمانم برای خود ایشان هم درس و پند است.
▬    تأمل در جنبه‌های قضیه: معمولاً، مردم چیزهای بسیاری در مورد سیاست بیان می‌کنند، اغلب هم از سیاستمداران بدگویی می‌کنند، اما، به ندرت پیش می‌آید کسی بگوید سیاست کار آسانی است! و در این تناقض‌نما، نکته‌ها هست؛ یکی آن که، همین دشواری مأموریت سیاست، ایجاب می‌کند که سیاستمداران مدام به «پایگاه اصولی» خود بازگردند، و پس از یک نقشه‌خوانی و تعیین نسبت مجدد، دوباره به خط مقدم طوفانی بازگردند. حدود ۰۰۰, ۷۰۰ موضوع در فضای عملیاتی یک سیاستمدار وجود دارد که می‌تواند عامل تنش او شوند! داشتن پایگاهی برای توقف و تأمل، مانند سایه پدری که کتاب تاریخ‌ساز «مسأله حجاب» را نوشته است، مانند یک نوشدارو در برابر همه این تنش‌ها عمل می‌کند و باعث تصمیم‌گیری‌های درست و بجا می‌شود.
▬    داشتن «شهامت» لازم برای حرکت در مسیر صحیح در هر نقطه‌ای که تشخیص به دست آمد، نکته دیگری است که می‌تواند حرفه سیاست یا همان خطرناک‌ترین حرفه جهان را ایمن‌تر کند. ممکن است این بازگشت به مواضع اصولی، در نگاه اول دشوار جلوه نماید، اما، چه موضوعی مهم‌تر از این‌که یک سیاستمدار بتواند به مثبت‌‌ترین جمله تاریخ عمل کند: «جلوی ضرر رو هر وقت بگیری منفعته». اهالی کسب و کار می‌دانند که عمل به این جمله، مهم‌ترین رمز موفقیت افراد کامیاب است، و سیاستمداران هم صحت این جمله را نیز تصدیق خواهند کرد.
▬    نکته بعد، «انصاف» است. به‌طور طبیعی در نفس هر سیاستمدار تمایل و علاقه به اقبال شمار انبوه مردم وجود دارد. خیلی هم نیاز نیست که سیاستمدار در مقابل این تمایل مقاومت کند، ولی با این تحفظ که در همراهی با مردم به یاد داشته باشد که او باید «برای مردم» باشد، نه برای نفس و گروه خویش. مراعات این تحفظ، نیاز به نحوی فراست و پختگی دارد که از پایبندی مستمر به اصول برمی‌خیزد، تا همواره بتوانیم خود را از زیاده‌روی پرهیز دهیم. سیاستمداران خوب، احساسات شخصی خود را در مسیر درست کنترل می‌کنند، و در برابر میل‌های نفسانی مقاومت می‌کنند تا بتوانند «برای مردم» باشند و برای آن‌ها تصمیم درست را اتخاذ کنند.
▬    نکته نهایی این که باید «عزم‌های راسخ» را تقویت کنیم. فرآیند راه‌اندازی و اجرای یک سیاست درست، معمولاً، به ایده‌های انتزاعی و اصولی منوط است، اما، یک ایده بسیار عالی اگر به طور قاطع اجرا نشود به کار نمی‌آید. «عزم راسخ» اصل حاصل سیاست‌ورزی است، و مستلزم «ایمان» خواهد بود. تنها در یک مسیر ایمانی و الهی است که می‌شود، عزم را راسخ کرد. در طول این سال‌ها، هر وقت، موضوعی از جنس مسأله حجاب پیش آمده، موضع‌گیری‌های اصولی دکتر علی مطهری به عنوان استاد دانشکده الهیات دانشگاه تهران و فرزند مرحوم شهید مطهری و متولی مؤسسه صدرا، یک پایگاه ایمانی را یادآور شده است؛ همیشه و همواره، این موضع‌گیری‌های اصولی، جیغ بنفش اصلاح‌طلبان حامی وی را برانگیخته است. تأمل راسخ ایشان در این موضع‌گیری‌ها و آن جیغ‌ها، و قیاس  آن با غریو دل‌سوخته استاد شهید، پندهایی به ایشان و ما در مورد «ایمان» و «عزم راسخ» و «انصاف» و «شهامت» و «پایگاه اصولی» می‌دهد؛ این‌ها کلیدواژه‌های گفتار ما بودند.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 17 اسفند 1396 ساعت 09:25

اقتصاددانان علیه دموکراسی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    قضیه: هفته گذشته، جمعی از اقتصاددانان عمدتاً اصلاح‌طلب به ابتکار روزنامه معظم «دنیای اقتصاد» در قالب هفتمین همایش «سیاست‌های پولی و چالش‌های بانکداری و تولید»، گرد هم جمع شدند، و راجع به مسائل فنی اقتصادی و مالی با یکدیگر گفتگو کردند. گفتارهایی در آنجا مطرح شد، از جمله این که آن‌ها خواهان «استقلال بانک مرکزی» و سپردن اختیار آن به اقتصاددانان حرفه‌ای شدند. البته این، سخن و خواسته جدیدی نیست.
▬    خواسته اقتصاددانان، علی‌الاصول، استقلال مطلق بانک مرکزی از مقامات سیاسی و اراده ملت نیست (البته شاید استقلال مطلق خواسته برخی افراد باشد، که اگر باشد، اعلام جنگ بی‌پرده‌ای علیه دموکراسی و نهادهای عرفی آن است)، ولی بی‌گمان خواسته آن‌ها لااقل استقلال نسبی انجمن اقتصاددانان هست؛ به این معنا که آن‌ها دست کم، خواهان آن هستند که مقامات بانک مرکزی، از درون یک دایره محدود حرفه‌ای و تخصصی، هر چند به‌ناچار توسط مقامات سیاسی عالی‌رتبه، انتخاب شوند و سیاست‌های خود را در چهارچوب قواعد مشخص حرفه‌ای پیش ببرند. مقامات بانک مرکزی نه از جانب احزاب سیاسی و پارلمان و مطبوعات و رأی مستقیم مردم، بلکه از جانب اعضای مرجع تخصصی «انجمن اقتصاددانان» تعیین، و از سوی آن‌ها هدف نظارت قرار گیرند؛ چرا که احزاب و پارلمان و مطبوعات و نه خود مردم، که جملگی نهادهای «عرفی» هستند، دانش کافی برای اعمال این نحو نظارت را ندارند.
▬    اصولاً استدلال در پس چنین خواسته‌ای می‌تواند این باشد که امروزه، اقتصاد به یک تخصص و قلمرو حرفه‌ای فائق و پیچیده تبدیل شده است، و مقامات سیاسی و احزاب و عامه مردم، توان و صلاحیت مداخله در اتخاذ تصمیمات حرفه‌ای آن را ندارند. این استدلال، صحیح و منطقی به نظر می‌رسد، و مآلاً خواهان یک دموکراسی محدود یا همان چیزی است که از ارسطو تا کنون به آن «جمهوری» یا ریپابلیک می‌گویند، منتها در حیطه تخصصی اقتصاد.
▬    ولی، پرسش آن است که آیا این استدلال به همین قوت، در مورد سایر حیطه‌ها قابل طرح نیست؟ آیا فقط اقتصاد است که دارای میزانی از پیچیدگی است که نمی‌توان تصمیم‌گیری در قلمرو آن را به «نهادهای عرفی» سپرد؟ آیا پزشکی، حقوق، مهندسی، جامعه‌شناسی، روانشناسی، و ...، به همان اندازه و شاید بیشتر، تخصصی نشده‌اند یا نبوده‌اند؟ پیش از آن که دم و دستگاهی که روزنامه دنیای اقتصاد در پی ساختن آن برای اقتصاددانان است، خواهان استقلال و اقتدار در حیطه تعیین رئیس کل بانک مرکزی شود، گروه‌هایی مانند نظام پزشکی، کانون وکلا، یا نظام مهندسی نیز در حیطه تخصصی خود، خواهان اعمال استقلال و اقتدار بوده و هستند و کم و بیش این اقتدار تخصصی را به دست آورده‌اند. سؤال این است که با این ترتیب، دقیقاً نهادهای عرفی، مانند احزاب و مطبوعات و پارلمان چه نقشی در تنظیم سیاست‌ها خواهند داشت؟
▬    نکته دوم: در سوی دیگر داستان، اقتصاددانانی که در گرد هم آیی «دنیای اقتصاد» شرکت کرده بودند، عمدتاً آن‌ها هستند که به لحاظ گرایش و علایق سیاسی، اصلاح‌طلب یا کارگزار قلمداد می‌شوند. این خط و ربط سیاسی، از همان سال ۱۳۷۶، خواهان تضعیف و نهایتاً حذف مجموعه نهادهای تخصصی اخلاقی و فقهی مانند شورای نگهبان بودند که بر وفق قواعد «جمهوری»، اعمال نافذ چهارچوب‌های اخلاقی و شرعی را بر اراده‌های سیاسی نهادهای عرفی تضمین می‌کردند، همان مشروطه مشروعه. بنا بر این، نحوی دو گانگی فکری و رفتاری در میان اقتصاددانان اصلاح‌طلب ملاحظه می‌شود که آن هم چیز جدیدی نیست و از همان سال ۱۳۷۶ ملحوظ بوده است. در واقع، روشنفکران دوم خردادی، از همان ابتدا، خواهان عرفی کردن دین از یک سو، و اقتدارگرایی روشنفکری در سوی مقابل بودند؛ طوری که حاصل آن، حکمرانی خشن و اقتدارگرایانه روشنفکری بر سر دین‌داران، و نهایتاً، معکوس نمودن مسیر جمهوری اسلامی بود. این، مسیری بوده است که اصلاح‌طلبان از همان ابتدا، خواسته یا ناخواسته در جهت آن حرکت کردند، و سال‌ها پیش با عنوان «گرایش فاشیستی روشنفکری» نسبت به آن هشدار داده بودیم.
▬    درخواست اقتصاددانان برای اعمال «اقتدار» مستقل در حیطه خود و کنار نهادن یا لااقل تابع گردانیدن نهادهای عرفی در مقابل این اقتدار، مصداقی از یک صورت مسأله بزرگ‌تر است که شاید نزد جوانان دهه هفتاد و هشتادی، معمولی به نظر برسد، ولی واقع آن است که از یک دیدگاه تاریخی، این دست اعلام مواضع، طنین قابل ملاحظه‌ای در سیاست ایران دارد. «دوم خرداد»، حاصل سهل‌انگاری در تعیین سرنوشت یک مناقشه مهم بود که امروز دم و دنباله خود را در چنین موضوعاتی آشکار می‌کند. پرسش این است که آیا ملاک و معیار سنجش مصلحت عامه در حیطه‌های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و ایدئولوژیک و ...، رأی مستقیم مردم یا نهادهای عرفی است، یا رأی و نظر نظام‌های تخصصی؟ اگر ملاک، رأی مستقیم مردم یا نهادهای عرفی است، باید بپذیریم که حیطه اقتصاد و اجتماع و فرهنگ و ... بهره‌مند از دانش تخصصی نیست، یا لزومی ندارد که افراد صاحب این دانش‌ها، حیطه‌های تخصصی خود را اداره کنند. در جهت مقابل، اگر ملاک، رأی افراد صاحب تخصص است، نمی‌توان انکار کرد که اشخاص فاقد تخصص مرتبط با اقتصاد، از تصمیمات اقتصاددانان متأثر می‌شوند و از این حیث، حق اظهار نظر و رأی در مسائل اقتصادی را دارند. همین‌طور در مورد حیطه تخصصی نظام پزشکی؛ درست است که پزشکان از دانش تخصصی برای اظهار نظر در مورد مسائل حیطه بهداشت و درمان بهره‌مند هستند، ولی واقع آن هست که همه مردم از تصمیمات نظام پزشکی متأثر می‌شوند، و از این حیث می‌توان معقول شمرد که همه مردم در انتخابات نظام پزشکی و نظام مهندسی و کانون وکلا و انجمن اقتصاددانان و ... مشارکت کنند. مسأله غامضی است ...
▬    راه حلی که ملهم از ارسطو برای رفع این تناقض مطرح شده است و همچنان قابل اعتناست، پدیده‌ای به نام «جمهوری» و ریپابلیک، در مقابل «دموکراسی» است؛ به این ترتیب که مردم در تصمیم‌سازی در همه حیطه‌های تخصصی به نحو غیر مستقیم نقش دارند و این نقش به نام اصل مصلحت عامه اتفاق می‌افتد. ولی، از جانب دیگر، چون می‌پذیریم که انجام اقدام درست در هر حیطه، مستلزم پایبندی به اصول آن حیطه است، ملزم هستیم تا تضمین نماییم که انتخاب‌های مردم در چهارچوب استصوابی نظام‌های تخصصی صورت گیرد. به این می‌گویند «جمهوری»؛ در حالی که نظام سیاسی که به دنبال عرفی کردن همه نهادهاست و هیچ نظارت تخصصی را بر انتخاب‌های عامه مشروع نمی‌شمرد، نوع فاسد جمهوری یا همان «دموکراسی» خواهد بود. این است سر اصرار امام خمینی (ره) که فیلسوفی ارسطویی بودند، به «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد»؛ در مقابل شعار نهضت آزادی برای گنجاندن «دموکراتیک» در عنوان حکومت انقلابی ایران، که نهایتاً، در رفراندوم دوازده فروردین، «جمهوری» در مقابل «دموکراسی» کامیاب شد.
▬    جمع‌بندی مطلب: هفته گذشته، اقتصاددانان، گروه خود را یک گروه تخصصی شمردند و خواهان استقلال رأی خویش در تعیین سیاست‌های بانک مرکزی شدند؛ این رویه را مدت‌هاست که «نظام پزشکی»، «کانون وکلا» و «نظام مهندسی» هم دارند. حالا با افزوده شدن «انجمن اقتصاددانان»، چهار نهاد بزرگ هستند که حاکمیت جزء به جزء نهادهای عرفی را به خود نمی‌پذیرند، و در انتخابات خود، اجازه حضور عامه مردم را نفی می‌کنند. ولی، پرسش این است که آیا سایر فنون برای تصمیم‌سازی اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و ایدئولوژیک و ... و همچنین در یک سطح بالاتر، فن تصمیم‌سازی اخلاقی و حقوقی برای سطوح عالی و راهبردی سیاست، سهل و ساده‌تر از فن اقتصاد برای نظارت بر امور اقتصادی و مالی است؟ بی‌گمان، نه.
▬    و اگر حیطه‌های دیگر نیز تخصصی هستند، وقت آن نرسیده که اصلاح‌طلبان شعار دوم خرداد را در مورد «عرفی شدن» نهادهای تصمیم‌سازی اخلاقی، حقوقی و دینی پس بگیرند؟ آیا وقت آن نشده که اصلاح‌طلبان، لزوم فیلتر تخصصی شورای نگهبان را بپذیرند و اگر چند و چونی دارند، در مورد نحوه اعمال این نظارت بحث کنند نه اصل آن؟ یادمان نمی‌رود که آن‌ها، در آستانه انتخابات سال ۱۳۹۶، شادی خود را از رد صلاحیت آقای احمدی‌نژاد پنهان نکردند، پس نمی‌توان گفت که آن‌ها در رزم بی‌بنیاد خود با نظارت استصوابی شورای نگهبان، به نام دفاع از «دموکراسی» صادق نبوده‌اند یا دست کم، اکنون متوجه شده‌اند که حیطه‌های تخصصی، دیسیپلین خاص خود را دارند و نمی‌توان این دیسیپلین را به قواعد کاملاً احتمالی رأی عامه سپرد؟ این صورت اصلی تحلیل ماست. این استدلال، همان برهانی است که در بدو تأسیس جمهوری اسلامی، در مقابل پسوند دموکراتیک مقاومت می‌کرد و به جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد ابرام می‌ورزید. آن‌جا هم استدلال این بود که فن اداره کشور در سطح کلی، یک قابلیت حرفه‌ای اخلاقی است و از یک دید وسیع‌تر، جز با صلاحیت الهی که نحوی اخلاق معادنگر است صورت نمی‌بندد. حکمرانی کلی یک جامعه سالم باید توسط شخصی صورت بگیرد که دارای صلاحیت تخصص تشخیص اخلاقی با توجه به نتایج و معاد سیاست‌ها باشد. او، ولی فقیه است.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 11 اسفند 1396 ساعت 19:53

سیاست مصمم بودن

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    قضیه: هر چند پخته‌ها و کهن‌سالان، نیکی‌های بسیار دارند، ولی جوان‌ها نیز در قیاس با مسن‌ترها و پخته‌ها، از این حسن بهره‌مند هستند که چون مسائل را در مقیاس وسیع‌تر و ساختاری قرار نمی‌دهند، در اعمال تغییر «مصمم‌تر» خواهند بود.
▬    «مصمم بودن»، خلأ اصلی سیاستمداران کهن‌سال امروز ماست که بیش از حد پیر و کم‌انگیزه به نظر می‌رسند، و بیهوده با نگاه به خویش و سایر هم‌قطاران، گمان می‌برند که راه انقلاب را باید به کوتاه آمدن از آرمان‌گرایی ختم کرد. به این می‌گویند «ارتجاع». و در این ارتجاع، سری هست؛ این، به قرینه رسم قدیمی است که میان متفکران و فعالان اجتماعی و سیاسی، یک دو گانه مشهور «جوان/پیر» ملحوظ بوده است، مانند هگلی‌های جوان/پیر، ویتگنشتاین جوان/پیر، مارکس جوان/پیر، پارسنز جوان/پیر، ... ؛ این‌ها مؤید همین وضع ارتجاعی است که امروز در برخی رهروان کهن‌سال انقلاب پدید آمده است. فرتوتی اصلی آن‌ها، در فقدان عنصر «مصمم بودن» به بهانه تدارک ساختارها و زیربناهاست؛ این که، جوان‌ها، باور دارند که بالاخره باید کار را از جایی شروع کرد و مدام نمی‌شود منتظر تغییرات ساختاری شد؛ بدین ترتیب، اصولاً جوان‌ترها در اعمال تغییر «مصمم‌تر» هستند.
▬    کاوش در قضیه: سیاستمداران تاریخ‌ساز، به خوبی می‌دانند که فعالان سیاسی «مصمم» بزرگ‌ترین سرمایه هر دم و دستگاه سیاسی هستند. این دسته از فعالان سیاسی، در بدترین شرایط نیز میدان را خالی نمی‌کنند، و در عرصه سیاست که میدان نبرد «مصمم بودن» هاست، این، سرمایه از هر پایه و مایه دیگری ارزشمندتر است.
▬    اما چرا «مصمم بودن» تا این اندازه مهم و حتی مهم‌ترین داشته هر سیاستی است؟ چون، نیروهای «مصمم»، شکست دم و دستگاه سیاسی را شکست خودشان، و پیروزی تشکل سیاسی را پیروزی خودشان می‌شمرند. آن‌ها امر سیاسی را به خودشان اولویت می‌دهند. فعالان سیاسی «مصمم» به دنبال موفقیت خانواده‌ای هستند که تشکل سیاسی نام گرفته است. برای آن‌ها خانواده همان تشکل سیاسی و تشکل سیاسی همان خانواده است.
▬    ولی آیا همه فعالان سیاسی «مصمم» هستند؟ هر چند که دردسر درگیر شدن در موضوعات سیاسی مستلزم میرانی از انگیزه‌مند بودن هست، ولی همه فعالان سیاسی برازنده عنوان «مصمم»، نیستند. بسیاری از فعالان سیاسی کهن‌سال که رفته رفته اسیر جبرهای ساختاری می‌شوند و قدرت خدا و روح معنوی را دست کم می‌گیرند، از «ایمان» لازم برای رسیدن به سطح «مصمم بودن» برخوردار نیستند. کاهش «ایمان» فعالان سیاسی به آرمان‌های «ملت»، بدترین اتفاق ممکن برای سیاست یک کشور است. چرا که سبب می‌شود بین «ملت» و آن‌ها، فاصله‌ای پر نشدنی به وجود بیاید. بدین ترتیب، آن‌ها حس می‌کنند که هر چه تلاش می‌ورزند، مردم با آن‌ها هم‌صدا نمی‌شوند و آن‌ها را باور نمی‌کنند؛ کلید اصلی فهم کند شدن نفوذ هر سیاستمدار همین است؛ این که او از آرمان‌های «ملت» فاصله گرفته است. سیاستمداران کم‌انرژی (و چه بسا بی انرژی)، دیگر دستگاه سیاسی را خانواده خود نمی‌داند، تا حدی که «دو تابعیتی» هستند. آن‌ها دیگر برای شکست یا پیروزی کشور حساسیت چندانی ندارند.
▬    با این شرح از اهمیت «مصمم بودن» در مرکز امر سیاسی، یکی از اصلی‌ترین وظایف هر سیاستمدار ارشد، شناسایی فعالان سیاسی «مصمم» و «نامصمم» است. یک رهبر شایسته باید سخت تلاش کند تا سرمایه‌های واقعی سیاست ملت، که «همان نیروهای مصمم»  هستند را مورد شناسایی و تشویق و تقویت قرار دهد. از این منش دائمی رهبر عالی جمهوری اسلامی، سایر لیدرهای سیاسی ارشد کشور باید درس بگیرند؛ آن‌ها باید عمیقاً با خود فکر کنند و سپس به این سؤال پاسخ دهند که: آیا هرگز به روحیه آرمان‌خواهی و مصمم بودن مردم توجه کرده‌اند، یا مدام با سخنانی همچون خزانه خالی و ناسزاگویی «گروه عقلا / سایرین غیرعقلا» و «شناسنامه‌دار / بی‌شناسنامه» و ...، عنصر «مصمم بودن» را از امر سیاسی زدوده‌اند؟ صورت‌های کم‌رمق، در هم رفته، کم‌خواب، بی‌حوصله و ناراحت در مترو و اتوبوس، محصول سیاستی است که بیش از «مصمم بودن» به چیزهای دیگری از جمله «روشنفکر بودن» و «لبوفروش نبودن» و «اهل گروه عقلا بودن» و ... اهمیت می‌دهد.
▬    تیپ‌شناسی در قضیه: «مصمم نبودن» در تیپ «روشنفکر افاده‌ای»، یک آفت است و به راحتی می‌تواند ریشه‌های موفقیت‌های آینده را از بیخ قطع کند، اما از طرف دیگر، «مصمم بودن» در تیپ «جوان مجاهد بسیجی» به کمک تشویق و تربیت نیروهای سیاسی پرانگیزه و باایمان، کلید اصلی هر قسم موفقیت در آتیه سیاست ما خواهد بود. نامصمم‌ها در تیپ «روشنفکر افاده‌ای»، با فعالان سیاسی دیگر ارتباط درست و برابر برقرار نمی‌کنند و مدام می‌خواهند برتر بودن خود را گوشزد کنند و حتی در موردی مانند محمود سریع القلم که محبوب رئیس جمهور است این تبختر را به بیانی موهن و مشمئز کننده فریاد می‌زند؛ نامصمم‌ها، در مجاهدات جمعی حضور ندارند؛ فرصت‌ها را بی‌دلیل اتلاف می‌کنند؛ سرمایه‌های کشور را به راحتی بر باد می‌دهند؛ باعث وقفه در کار و مأموریت دیگران می‌شوند و مدام آیه یأس می‌خوانند تا اگر شکستی پدید آمد زودتر از هم بگویند: «ما که هشدار داده بودیم!»؛ و بدین ترتیب، این جور افراد، انرژی کلی سیاست را پایین می‌آورند؛ به این دلیل است که اپیدمی حضور این نوع افراد در تیپ «روشنفکر افاده‌ای»، ریشه آینده سیاست را «از بیخ» قطع می‌کند. تیپ «روشنفکر افاده‌ای»، رنجور و کم‌طاقت است و حوصله انتقاد شنیدن را هم ندارد و این عیب او منظومه اشکالاتش را کامل می‌نماید؛ زیرا ناگفته پیداست که نقد، عنصری سازنده است و اگر امیدی به اصلاح این جماعت باشد، دقیقاً در همین جا باید اتفاق بیفتد که نمی‌افتد. دست آخر این که تیپ «روشنفکر افاده‌ای»، مهم‌ترین عامل سکون و عدم پویایی در ساز و کار سیاسی ماست.
▬    بر عکس تیپ «روشنفکر افاده‌ای»، تیپ «جوان مجاهد بسیجی»، پر از ایمان و انرژی و انگیزه برخاسته از ایمان است و سخت کار می‌کند؛ با محیط خود به خوبی ارتباط برقرار می‌نماید؛ و «ظرفیت»های محیط را شناسایی می‌کند تا از همه آن‌ها برای «بهبود» اوضاع استفاده نماید؛ با حوصله و علاقه «پیگیر» کارهاست و به سراغ سیاستمداران ارشد می‌رود تا امور را از پایین‌ترین سطوح به سطح اجرای سیاست‌های عالی برساند و بالاخره محقق سازد؛ او موفقیت کشور را موفقیت خودش می‌داند و هر دو را قسمی جلب رضایت خدا به حساب می‌آورد؛ پیوسته در فعالیت‌های جمعی حضور دارد؛ به این ترتیب، او هر جا که هست، باعث افزایش سرمایه‌های کشور می‌شود؛ آینده را با شور و اشتیاق می‌سازد و ناامیدی در هر شرایطی برایش معنا ندارد؛ و نهایتاً این که نقد کننده و نقدپذیر است و از سر بی‌حوصلگی از بحث و مجادله پرهیز ندارد.
▬    فرجام کلام: پس، وظیفه سیاستمداران ارشد کشور به تبعیت از رهبر عالی جمهوری اسلامی چیست؟ سیاستمداران، ابتدا باید بتوانند، بنا بر همه خصوصیت‌های یاد شده، این دو دسته از فعالان سیاسی را از یکدیگر تشخیص بدهند. آن‌ها ابتدا باید مدیران و فعالان سیاسی کم‌انرژی یا به قول «آقای جهانگیری»، مدیران آویزان، را از نیروهای پر انرژی متمایز کنند، و برای کم‌انرژی‌ها حتماً فکری کنند. باید «ایمان»ها را تقویت کنند و از هر گفتاری که ساقه‌های ایمان را قطع می‌کند (مثل این که: «دولت وظیفه ندارد مردم را به بهشت ببرد») پرهیز نمایند. باید صمیمانه مردم و بویژه نیروهای کم‌انگیزه را مورد خطاب قرار دهند، و از صمیمیت، راهی برای تقویت بلندمدت ایمان آن‌ها باز نمایند و تا می‌توانند در این راه پیش بروند تا هم آخرت و هم به تبع، دنیای مردم پاکیزه و مصمم شود. این هم نکته ایست که به وضوح، بخشی از روند افزایش «امید»، اولویت بخشیدن به «امیدوار» هاست؛ همان تیپ «جوان مجاهد بسیجی» که در همین شرایط بی‌انگیزگی عقلا و «روشنفکران افاده‌ای»، در سخت‌ترین شرایط حاضر می‌شود تا گره کارهای کشور را باز کند. او در همه جا حضور دارد: از کرمانشاه تا دنا، و از میدان آزادی تا پل صدر و مترو و خیابان پاسداران. این روزها، مردم دیگر عادت کرده‌اند که هر جا قرار است «واقعاً» کاری انجام شود، باید همین «تیپ مجاهد بسیجی» با نام «سپاه» و «بسیج» و «اردوهای جهادی» و ... حاضر شوند، و جالب این که تیپ «روشنفکر افاده‌ای» که شوربختانه سکان اداره کشور را به نام «تدبیر و امید» در دست دارد، کاری جز «نق نق»، و طرح و شرح صورت‌بندی بحران‌های ناامید کننده و غیر قابل تدبیر از دستش برنمی‌آید!
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 07 اسفند 1396 ساعت 07:39

حکایت کی‌روش

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    قضیه: من کاری به مناظره تاریخی اخیر میان «آقای کریمی» و «آقای ساکت» ندارم که ما را برای خاطره مناظره تاریخی دیگری در سال هزار و سیصد و هشتاد و هشت دل‌تنگ کرد؛ به این هم کاری ندارم که یادمان آمد، چه کسی با حملات پی در پی، سد روبرو را به هم ریخته و فرو ریخته بود، و آن دیگری تنها از قواعد سفت و سخت و اتوکشیده که توسط بالاتری‌ها وضع شده بود، صرفنظر از آراء مردم دفاع می‌کرد؛ حتی به این هم کاری ندارم که «آقای کی‌روش» مانند برخی در ایام هشتاد و هشت، خواسته است تا در یک برنامه تلویزیونی پاسخ اظهارات «آقای کریمی» را بدهد؛ به هر حال، خیلی چیزها روشن شد؛ در طول مناظره، مدام ذهن حرکت می‌کرد بین دو نام: کریمی-احمدی ... کریمی-احمدی ... کریمی-احمدی ... بگذریم ...
▬    کاش «آقای کی‌روش»، به رغم «منش همیشگی» متین و حرفه‌ای خود، آن پیامک را نمی‌فرستاد؛ «چییییییزی» که باعث شد، او هم جزء بازنده‌های مناظره تاریخی به حساب آید. و کاش «آقای کی‌روش»، بیهوده خود و تیم ملی فوتبال را در آستانه جام جهانی روسیه، درگیر این مباحث حاشیه‌ای نمی‌کرد؛ و کاش بیهوده هوس نکند که به بهانه پاسخ به آن مناظره، به برنامه فتنه‌آلود «نود» بیابد و کاش خود را و تیم ملی را اسیر فرهنگ مطبوعات ورزشی ما نکند که سخت پر آشوب و زرد است. کاش مطابق «منش همیشگی»، به هدف خود تمرکز کند و وارد حاشیه‌ها نشود، که صلاح این ملت هوادار تیم ملی در آن است که این کشمکش‌های بیهوده تمام شود. و امروز، آن «منش همیشگی» آقای کی‌روش، موضوع این مطلب ماست.
▬    برهان در اصل مطلب: تمرکز به هدف، انرژی بالایی می‌طلبد؛ و کارلوس کی‌روش، نمونه مردی است که اغلب به هدف تمرکز می‌کند و به هر ترتیبی که هست، مصروف امور دیگر نمی‌شود، و علت اصلی موفقیت‌های او همین بوده است. گمان می‌کنم که این خصیصه، مهم‌ترین چیزی است که او داشته است و اسلاف ایرانی او در جایگاه سرمربی تیم ملی فوتبال نداشته‌اند، یا نمی‌توانستند داشته باشند. فرهنگ مطبوعاتی بیش از هر جای دیگر، میدان ورزش را آلوده کرده است، و ما معمولاً به طرز اسف‌باری همدیگر را در آن تخریب می‌کنیم، ولی «آقای کی‌روش» توانسته بود تا به کمک «تیپ غریبه» خود، از این آزار فرساینده رهایی یابد.
▬    شاید او با مرخصی‌های طولانی خود خواسته یا ناخواسته یک کار مهم انجام داد، و آن این که از شر این جو مسموم خلاص شد. هر وقت، رویکرد منفی و عصبی مطبوعات و «نود» متوجه او می‌شد، به ترتیبی از کشور می‌رفت و پس از فرو نشستن گرد و خاک‌ها دوباره باز می‌گشت و کارش را با دیدگاه اصولاً مثبت ادامه می‌داد تا دوباره مطبوعات و سایر زردرنگ‌ها هوس آزار او کنند، که دوباره برای مدتی می‌رفت. نگون بخت مربیان وطنی که اگر تنها همین امکان را، یعنی فرار از دست مطبوعات عصبی و خشمگین و «عبوس» ما را داشتند، بی‌گمان موفق‌تر بودند. اصلاً نکته جالبی است، این که تیم‌های ملی ایران معمولاً خارج از ایران بهتر نتیجه می‌گیرند (به نقل از آندرانیک تیموریان)، و بی‌گمان یکی از دلایل آن، رهایی از این جماعت عصبی و «عبوس» مطبوعاتچی ایرانی است، که از اصلاحات و مطبوعات، عموماً خشم و پرخاش و عصبیت را می‌فهمند، و همه جا را آلوده به غم و یأس و خشم کرده‌اند.
▬    از یک دید وسیع‌تر: فکر می‌کنم وقتی کارلوس کی‌روش بخواهد در انتهای بازی‌های روسیه، از میان فرهنگ «عبوس» مطبوعاتی افراط شده ما بالاخره برود؛ از میان فرهنگ عبوسی که ربطی به زمینه فرهنگی اصیل ایرانی-اسلامی ندارد و برخاسته از فرهنگ چپ چریکی مطبوعاتچی است که پوستین اصلاحات را به تن کرده؛ بله، وقتی خواست از میان این کژفرهنگ برود، برخی چیزهای عجیب دارد که از ما برای دیگران تعریف کند؛ و در رأس آن نکات عجیب، این نکته است که ما اصرار عجیبی در میان خود داریم تا ملت خویش را از چشم همدیگر و حتی از چشمان دیگران بیندازیم. مع‌الأسف، ما، هر نوع خبر منفی راجع به خودمان را دهان به دهان رد و بدل می‌کنیم، و هر نوع خبر مثبت از آواز دهل دیگران را بال و پر می‌دهیم. ما خبرهای خوب راجع به خودمان را نمی‌شنویم و سانسور می‌کنیم، و در عوض، خبرهای بد را درباره دیگران، باور نمی‌کنیم. سال‌هاست که فیلم‌هایی که ما را بسیار پس رفته‌تر از سال‌ها قبل نشان می‌دهند، و تصویری مفلوک از ایران را برای خارجی‌ها به نمایش می‌گذارند، در فستیوال‌های خارجی آفرین دریافت می‌کنند و به خارجی‌ها برای خودباوری بیشتر تنفس مصنوعی هدیه می‌کنند.
▬    کاوش بیشتر: بدبین بودن، مضرات مهمی دارد، هم برای خود فرد و هم برای اطرافیان. وقتی مردم یک جامعه مدام وجوه منفی شرایط و خصال خود را دهان به دهان نقل کنند، از زندگی در اجتماع خود احساس نیک‌بختی نخواهند داشت، و در زندگی شخصی خویش نیز کاری از پیش نخواهند برد. افراد مثبت‌نگر، تأثیر مفیدی بر اطرافیان خود می‌گذارند و می‌توانند پیوندهای نزدیک‌تری با دیگران برقرار کنند و این یعنی فعالیت اجتماعی بهتر و بهبود روابط، و این نیز به نوبه خود موجب هر چه بالاتر رفتن رضایت‌مندی از زندگی اجتماعی خواهد شد. بدبینی و سیاه‌نمایی و نگاه انتقادی مفرط، نهایتاً به تنهایی و بیماری‌های روانی و حتی روان‌تنی منجر می‌گردد. ما در شبکه‌های اجتماعی، اغلب با افرادی مواجهیم که تقریباً در هیچ موضوعی با دیگران همراه نیستند و همواره و راجع به هر مسأله‌ای یک ان قلتی دارند؛ این گونه افراد، رفته رفته دچار بیماری‌های مسری روانی می‌شوند. از این گذشته، اشخاص و محیط‌های اجتماعی بدبین، نمی‌توانند از وجوه مثبت محیط برای رشد خود و اطرافیان استفاده کنند. از این قرار، سیاه‌نمایی، مانعی جدی بر سر راه رشد محسوب می‌شود.
▬    پرداخت آخر به موضوع: فرد و جامعه مثبت‌نگر، خلاق‌تر هم هستند. در واقع، می‌توانند از وجوه مثبت محیط برای رفع وجوه منفی استفاده کنند. بهترین راه برای خلق ایده‌های نو و بهبود و ارتقای شرایط، کشف نقاط قوت و وجوه مثبت است، و این مستلزم مثبت‌نگری است. افراد مثبت‌نگر به جای شکایت کردن درباره مشکلات، آن‌ها را حل می‌کنند. در مقابل، افراد سیاه‌نما، همیشه از کاه کوه می‌سازند و به جای تلاش برای حل مشکلات، از وجود آن‌ها اظهار شکایت و نارضایتی می‌کنند. این، جوی است که در شبکه‌های اجتماعی ما موج می‌زند، و این خوب نیست. این را هم باید افزود که در یک محیط اجتماعی سیاه‌نما، افراد از بروز اشتباهات، بیش از حد می‌ترسند. در فرهنگی که زیر سایه فرهنگ منفی قرار دارد که بیش از قدرشناسی از کارهای نیک، بیشتر گیر می‌دهد و دنبال مقصر می‌گردد، به رکود می‌رسد؛ در این شرایط، همه ترجیح خواهند داد که کاری نکنند تا سوژه قضاوت و شماتت دیگران واقع نشوند. بر عکس، در یک محیط اجتماعی مثبت‌نگر، افراد از احتمال بروز اشتباهات اتفاقی نمی‌هراسند و در صورت بروز چنین خطاهایی، به جای عصبی شدن می‌کوشند از آن‌ها درس بگیرند و به جای مقصر شمردن دیگران به خاطر بروز اشتباهات، در پی حل مشکل و برطرف ساختن آن بر می‌آیند. چنین رویکردی موجب کاهش چشمگیر میزان اشتباهات و افزایش میل به آموختن و پند گرفتن خواهد شد.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 02 اسفند 1396 ساعت 19:50

بهانه حجاب

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    عادت جماعت اصلاح‌طلب است که به وقت ناکارآیی عمیق اقتصادی و کارنابلدی همیشگی‌شان در اداره کشور، حواس‌ها را به جنجال‌ها و فتنه‌های سیاسی و فرهنگی بی‌ملاحظه و بی‌تقوا پرت کنند؛ که الفتنه اشد من القتل...؛ این هم از سر بی‌تقوایی و بی‌پروایی آن‌هاست و فکر می‌کنم که دیگر همه این قاعده بی‌قاعده آن‌ها دستشان آمده است. و حالا، در پی شبکه‌های خارج نشین راه افتاده‌اند و علیه حکم قرآنی حجاب موضع گرفته‌اند؛ این گونه، بار دیگر به همه ما دم خروس شعار «خط امام» خود را بادآوری می‌کنند؛ آن‌ها هیچ گاه «خط امامی» نبودند؛ امامی که نویسنده کتاب مهم «مسأله حجاب» را حاصل عمر خویش می‌دانست. خب؛ بگذریم... من به جنجال‌های بی‌ربط جماعت اصلاح‌طلب که مدام برمی‌انگیزند کاری ندارم؛ مردم هم کاری ندارند؛ مردم هم حواسشان به همان چیزهایی است که باید باشد؛ به وعده مهار تورم و وعده ایجاد اشتغال و ادعاهای بی‌بنیاد خزانه خالی و فرجام برجام و نرخ دلار و البته و نهایتاً حواسشان به ۲۲ بهمن هست؛ طوری که در تهران با ۲۰ درصد افزایش مشارکت و در شهری مانند اراک با ۱۰۰ درصد افزایش حضور نسبت به سال قبل، رکورد پیروی از ولایت را در طول تاریخ، به نحوی «تماشایی» جابجا کردند. خلاصه؛ مردم حواسشان به همان چیزهایی که باید جمع باشد، جمع است؛ این نکته اول.
▬    ولی خب؛ مسأله حجاب از زمان آتاتورک تا حالا برای ما که چه عرض کنم برای همه مسلمانان یک دغدغه است. حجاب مهم‌ترین تابلوی اسلام در جهان امروز است و بی‌گمان بنایی رفیع‌تر از «مسجد» برای تبلیغ و اظهار شریعت حق نبوی گردیده است. آن چه در جهان امروز گسترش اسلام را نشان می‌دهد، بیش از هر چیز دیگر، حجاب زنان است، و این را دیگر همه مردم دنیا می‌دانند. چه آن‌ها که با اسلام سر خصومت دارند، بیشترین اقدامات خصمانه خود را علیه حجاب متمرکز کرده‌اند، و چه آن‌ها که دوست اسلام هستند، بیشترین تلاش خود را برای حفظ و گسترش حجاب می‌ورزند و تا پای جان، آن را محفوظ می‌دارند. این، به زنان جامعه ما گوشزد می‌کند که تا چه اندازه نقش مهمی در ترویج و گسترش اسلام دارند. باور من این است که امروز، حجاب کامل هر یک زن، عبادتی بزرگ‌تر و نیرویی نافذتر از بانگ اذانی است که از مأذنه‌ها پخش می‌شود، و خداوند پاداش این عبادت را وفا خواهد کرد.
▬    نکته بعد این که، اگر مسأله حجاب، یعنی پوشش زنان در ایران را در نظر بگیریم، و این وضع را با آغاز انقلاب قیاس کنیم، نمی‌توانیم گفت که انقلاب اسلامی در پیش‌برد الگوی حجاب اسلامی موفق نبوده است. تصویر یکی از خبرنگاران روزنامه‌های کثیرالانتشار در اردیبهشت سال ۱۳۵۸، حین مصاحبه با مردم را می‌توان دید که روسری به سر ندارد، و دامنی کوتاه و بدون شلوار، پوشیده است. همین. خب؛ این وضع حجاب بوده است، چهار ماه پس از انقلاب؛ و اکنون، چنین وضعی از حجاب، حتی قابل تصور هم نیست. البته حجاب برتر، یا چادر مشکی، از حیطه‌ای حوالی خیابان ایران تهران، به یک لباس معیار در سراسر کشور برای زنان تبدیل شده است. پس، انکار نمی‌توانیم کرد که وضع حجاب، بهبود آشکاری یافته، و به معیارهای اسلامی و قرآنی نزدیک‌تر شده است.
▬    پیشرفت جامعه ما در زمینه حجاب، نه تنها در قیاس با گذشته همین جامعه نمایان است، بلکه در قیاس با جریان جهانی برهنگی زنان بسیار نمایان‌تر است. به هر تقدیر، با گسترش روندهای جهانی‌سازی، جامعه ما نیز تحت تأثیر محصولات فرهنگی و نرم‌افزاری است که امروز عالم‌گیر شده‌اند، و تأثیر خود را در سطحی جهان‌مقیاس به جای می‌گذارند. به این ترتیب است که فی‌المثل پوشش زنان دهه ۱۹۸۰ با زنان دهه ۲۰۱۰ غیر قابل قیاس می‌نماید. به عنوان مثال، پوشش سیاستمدار معروف دهه ۱۹۸۰ انگلستان، مارگارت تاچر، را با پوشش یک سیاستمدار امروزی مانند ترزا می یا خانم‌های تزئینی چهارگوشه زمین والبیال قیاس کنید، تا دریابید که وضع برهنگی زنان، در یک مقیاس جهانی چگونه به عنوان یک آسیب جهانی مطرح است؛ حال، این وضع را با ایران موازنه کنید و دریابید که در طول انقلاب اسلامی و در شرایطی که پوشش جهانی زنان به سرعت تقلیل می‌یافته است تا در گوشه زمین والیبال به برهنگی کامل رسیده است، پوشش زنان ایرانی بهبود یافته است.
▬    آن چه امروز ممکن است به عنوان یک سیر قهقرایی به نظر برخی برسد، نه به مسأله «حجاب»، بلکه عمدتاً به موضوع «عفت» مربوط می‌شود. توضیح این که، هر تمدنی در سرتاسر جهان، مناسک و آدابی برای تنسیق ارتباط میان دو جنس دارند، و تخطی از این مناسک را نفی عفت می‌نامند. منظور از این مناسک، دفاع از خانواده به عنوان واحد خلاق جامعه است. تمدن، رنگ می‌بازد، و به بالین خواب‌آلود شهوت می‌غلطد، اگر از عفت حراست نشود. برای آن که تمدن شکل بگیرد و استمرار پیدا کند، باید روابط انسان‌ها نسق پیدا کند، و لذت، در حد معینی که تعهد خانوادگی تعیین می‌کند متوقف گردد. از این روست که خانواده و اخلاق خانواده را هسته بنیادین اجتماع تلقی می‌کنند. به همان نسبت که بدیهی به نظر می‌رسد که بدون شکل‌گیری خانواده، تمدنی پدید آید، به همان ترتیب هم واضح است که با سستی خانواده، نشانه‌های تمدن نیز زوال می‌یابند و انسان، در شهوت و بی‌عفتی، توان تاریخ‌ساز خود را مستهلک خواهد ساخت. درک صحیح موضوع «عفت» به این طریق میسر است؛ از طریق فهم «تضعیف خانواده» در مناطق شهری.
▬    وضع فعلی خانواده در تهران و کرج که الگویی کاملاً متمایز از سایر نقاط کشور پیدا کرده‌اند، در ریشه، به سر و شکل روشنفکرانه خانواده مربوط می‌شود، که تأکیدی عصبی بر «عشق رمانتیک» دارد و بویژه از سده سیزدهم میلادی در غرب پدید آمد و در ایران، پیرو الگوی روابط طبقه متوسط در آستانه مشروطه اقتباس شد. در حالی که ادیان ابراهیمی، به برداشتی «متعادل» و نه عصبی و ملتهب از روابط بین زن و مرد تأکید داشته‌اند. روابط عصبی عشق رمانتیک، در ریشه، یک تلقی فردگرا و خودمحور از نسبت ازدواج پدید می‌آورد، که در نهایت، و وقتی شر خود را در یک دامنه افراط نمودار کند، به بوالهوسی و انتشار روابط جنسی در جامعه می‌انجامد. این، وضعی است که امروز احساس نحوی قهقرا را در شهری مانند تهران به ناظران مسائل اجتماعی متبادر می‌کند. خروج از اعتدالی که بر حکمت اتکاء داشت، خانواده را به یک پیکره متزلزل و عصبی تبدیل کرده است که در آن، طرفین، خود را مدام در معرض بازسنجی‌های طرف مقابل بر مبنای معیارهای فردگرایانه و خودخواهانه می‌بیند، و از این بابت است که درک متقابل به یک گمشده در روابط خانوادگی تبدیل می‌شود. کار به جایی می‌رسد که عدم تعادل و عصبیت در این روابط «عشق رمانتیک»، خود را به سایر نهادهای اجتماعی نیز سرایت می‌دهد، و آن‌ها را نیز نا متعادل می‌کند. بحث بیشتری لازم که با اشاره سردبیر از آن دور، دیگر مجالش نیست!...
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 02 اسفند 1396 ساعت 19:48

بیایید قدری بازنشسته شویم

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه:
▬    کودتای نافرجام و به طرز عجیبی بی‌فرجام ترکیه، حتماً خیلی چیزها را به هم ریخت؛ خصوصاً که هر چه وابسته به گروه فتح ا... گولن بود را از بیخ درو کرد و این خرمن‌چینی همچنان ادامه دارد. حتماً کسانی که از کار بیکار شدند یا از اساس هستی ساقط گردیدند، مردان آموزش دیده و رده بالایی بودند، چرا که ذات و جوهر گروه گولن، یک گروه آموزشی و فرهنگی است. اما، ...
▬    ولی، یکی از مواهب شاید ناخواسته کودتای ترکیه، بی‌گمان این بود که جایگاه‌های شغلی زیادی برای ورود جوانان ترکیه به دم و دستگاه‌های اداری و کارگری این کشور باز شد. فقط تا سپتامبر، دو ماه پس از کودتا، ۴۳ هزار موقعیت شغلی که تنها ۲۸ هزار تای آن مربوط به آموزش و پرورش بود، خالی، و آماده پذیرش جوان‌ترها شد. در واقع، هر چند که این کودتا، بی‌فرجام بود، ولی از این بابت توانست یک ضرورت و جبر ساختار شغلی جدید را در ترکیه محقق سازد؛ البته من گمان نمی‌کنم که در مجموع، این رویداد برای ترکیه میمنتی داشته باشد، ولی برای ما درسی دارد؛ این که ما باید تغییر ساختار اشغال را به رسمیت بشناسیم، و نیروهای جوان را سریع‌تر به بدنه اشتغال کشور راه بدهیم.

▀█▄ پند و عبرت:
▬    امواج بحران جهانی اشتغال به سواحل بیست اقتصاد برتر جهان رسیده است، و ایران نیز در مقام هجدهم اقتصاد جهان، دستخوش آن گردیده است. دو دهه قبل، دهه ۱۹۹۰، آغاز گسترش انفجار آمیز فناوری رایانه و اینترنت بود که بسیاری از مشاغل را به ماشین‌های هوشمند سپرد؛ این، آغازی بود که همه را غافل‌گیر کرد. همه ما با خواندن داستان‌های علمی-تخیلی می‌دانستیم که ماشین‌ها جایگزین انسان‌ها خواهند شد، ولی گمان نمی‌کردیم که این حدس‌ها، به این زودی محقق شود.
▬    به موازات این تحول شتابان، و بویژه، از سال ۱۹۹۷، بحران بزرگ اشتغال در نظام سرمایه‌داری جهانی آغاز شد و همچنان ادامه دارد، و دم و دنباله آن نیز امروز به ایران ما هم رسیده است. از سویی، ظرفیت‌های معقول اشتغال در اثر حضور ماشین‌ها برای انسان‌ها تضعیف شده است، و از سوی دیگر، در هرم‌های جمعیتی، به تناوب، امواج جدید جمعیت جوان به سن مطالبه اشتغال رسیده‌اند. ملهم از رویدادهای خشونت‌بار در ترکیه که منجر به خالی شدن عمده‌ای از جایگاه‌های شغلی شد و نیروی جوانی را به دم و دستگاه‌های این کشور تزریق کرد، ما نیاز داریم تا این تغییرات مثبت را به نحو آرام و سنجیده، خودمان به دست خودمان در بوروکراسی میان‌سال و کهن‌سال خود انجام دهیم.

▀█▄ سندرم «فرو رفتن مشاغل به اتوپایلوت»:
▬    بی‌گمان، یکی از دشواری‌های اصلی در موقعیت‌های شغلی استخدامی امروز ما، حضور کم‌اثر نیروی انسانی میان‌سال و «جاافتاده‌ای» است که خارج از موقعیت‌های شغلی استخدامی راه خود را پیدا می‌کنند، ولی در حال حاضر، صندلی‌های بی‌حرکتی را اشغال کرده‌اند و صرفاً «گزارش کار رد می‌کنند».
▬    توضیح این که، خصلت مشاغل استخدامی روال‌مند این است که پس از مدتی حضور در این مشاغل، راه و چاه آسودگی بدون انجام کار جدی در آن‌ها پیدا می‌شود، و فرد می‌تواند آن‌ها را در حالت «اتوپایلوت» قرار دهد، و به استراحت یا کار دیگری مشغول شود؛ نتیجه این است که بدون آن که در ضوابط حقوقی ایفای نقش شغلی خللی ایجاد شود، سازمان، از کارگشایی‌های هوشمندانه انسانی در آن موقعیت‌های شغلی محروم می‌شود، حال آن که گماردن انسان‌ها به جای ماشین‌ها، اصولاً به دلیل خصلت هوشمندتر بودن انسان‌ها برای عمل کردن در ورای ضوابط ماشینی و حقوقی بوروکراسی است.
▬    این، وضع و حال میان‌سالان و کهن‌سالان مستقر در موقعیت‌های شغلی ماست؛ مشاغلی که عمیقاً نیاز به خلاقیت انسانی دارند؛ و اگر ما بخواهیم در یک افق وسیع‌تر، برتری انسانی خود را بر ماشین‌ها حفظ کنیم، به این خلاقیت‌های نیاز داریم. ما در پایگاه‌های شغلی خود که هنوز قابل واگذاری به ماشین‌ها نیستند، نیاز به انسان‌هایی داریم که قادر به تصمیم‌سازی و ابتکار به مراتب هوشمندانه‌تر از ماشین‌ها باشند؛ ولی با توجه به بروز «سندرم فرو رفتن مشاغل به اتوپایلوت» این هدف محقق نمی‌گردد و سازمان‌های ما، رفته رفته به ماشین‌های درک‌ناپذیر تبدیل می‌شوند که به درد تعاملات انسانی نمی‌خورند.

▀█▄ چه باید کرد؟
▬    هدف هر طرح پیشنهادی باید این باشد که هم ما را از بروز «سندرم فرو رفتن مشاغل به اتوپایلوت» در سازمان‌ها رهایی بخشد، و هم صندلی‌ها را برای استقبال از جوانان خلاق مهیا کند. باید ضمن حفظ اهتمام محوری به موضوع کار و شغل، مفهوم «اشتغال» را تنوع بخشید تا پاسخگوی تحول عظیم روی داده در عرضه نیروی کار انسانی و ماشینی گردد. با روند فعلی، پنجره جمعیتی مهمی که نیروی کار انسانی جوان و بزرگی را به بازار کار ایران گسیل داشته است، از یک فرصت اقتصادی و اجتماعی و سیاسی تاریخی به یک مصیبت تبدیل خواهد شد.
▬    یک طرح مقدماتی برای غنا بخشیدن به مفهوم «اشتغال»، این است که در سه گانه کهنه‌شده و ناکارآمد «تحصیلات← اشتغال ۲۵ تا ۶۵ سال← بازنشستگی» تجدید نظر کنیم. باید طول دوره زندگی یک شهروند را، به پنج دوره‌ی «تحصیلات عمومی و اختصاصی»، «اشتغال غیرخویش فرما»، «اشتغال خویش فرما»، «دوره کارآفرینی و آنتروپورنری»، و «دوره فعالیت مسؤولانه برای اجتماع» مرحله بندی کنیم. طبق این طرح مقدماتی، دوره بازنشستگی در این چهار مرحله هضم می‌شود، به این ترتیب، که همه اعضای جامعه، پس از ده تا پانزده سال اشتغال غیرخویش فرما، به اصطلاح امروز بازنشسته یا مرخص از کار تحت امر کارفرما می‌شوند، و از یک امکان پایه تأمین اجتماعی معادل بازنشستگی فعلی بهره‌مند خواهند شد، و این چتر تأمین اجتماعی، به مرور، بر حسب نیاز و بر حسب فعالیت اجتماعی فرد گسترده و گسترده‌تر خواهد گردید. پس، مرحله اول، یا «اشتغال غیرخویش فرما»، مصادف با ورود تازه‌ی متقاضی اشتغال از حیطه «تحصیلات عمومی و اختصاصی» به بازار عرضه نیروی کار است. در این دوره، ابتکار و طراحی شغل از آن کارفرماست، و عرضه‌کننده نیروی کار می‌پذیرد که با قواعد و طراحی کارفرما، به کار بپردازد، و به این ترتیب، بخشی از ارزش نیروی کار خود را که اغلب هم قابل ملاحظه است، به کارفرما واگذار می‌نماید؛ به مصلحت جامعه و شخص است که هر چه زودتر از این مرحله عبور کند؛ ولی، عموماً، افراد، ده تا پانزده سال در این مرحله می‌مانند و پس از انقضاء این دوره، از یک سطح پایه تأمین بازنشستگی برخوردار خواهند شد.
▬    بعد از این مرحله، فرد به اتکاء حداقل تأمین اجتماعی، و تجربه‌ای که اندوخته است، می‌تواند روندهای کارآفرینی که توسط سازمان‌های خدمات حرفه‌ای کارآفرینی پشتیبانی می‌شوند را آغاز کند، و در این دوره این امکان را دارد تا در مسیر اشتغال‌های کوچک خویش فرما (SMEs) و تبدیل شدن به کارفرما پیش برود. در این دوره فرد می‌تواند با استفاده از انواع بیمه‌های تأمین اجتماعی، پوشش حمایتی و مستمری خود را گسترش دهد. در نهایت، چیزی به نام بازنشستگی به مفهوم بیکاری به افراد توصیه نمی‌شود، هر چند که میسر است و پیش از موعد هم میسر خواهد بود؛ اشخاص می‌توانند در حدود سی سال پس از ورود به بازار کار، دوره‌ای مرفه‌تر از بازنشستگی فعلی را آغاز کنند، ولی، همان طور که امروز عملاً چنین است، در این دوره که افراد از مشغله‌های تأمین مایحتاج زندگی امنیت یافته‌اند، از ظرفیت‌های تجربی و ارتباطی خوبی برخوردار خواهند بود و می‌توانند درگیر «فعالیت‌های مولد و مسؤولانه برای اجتماع» شوند. این، سلامت روحی و روانی افراد را تا فرجام زندگی تضمین خواهد کرد.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 24 بهمن 1396 ساعت 22:46

لوگوس انقلاب اسلامی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    سالگرد انقلاب همواره با بزرگداشت برازنده‌ای همراه بوده است، هر چه شرایط دشوارتر، برازنده‌تر؛ چرا که این ملت، در اوقات دشوار بیشتر متوجه تکلیف حفظ «اصل انقلاب» می‌شوند. به هر تقدیر که بود و هست، امسال، سالگرد انقلاب، حال و هوای خاصی، پس از یک رقابت انتخاباتی نامناسب و یک اعتراض بحق و یک اغتشاش نابحق دارد. سالگرد انقلاب، بعد از یک مبارزه انتخاباتی برگزار می‌شود که به رغم اغلب مبارزات انتخاباتی در دوران پس از انقلاب، چهره کشور را سیاه و تیره نمایش می‌دهد، و با این اوصاف و با عملکردهای نه چندان منطقی دولت در قبال انتقادها و اعتراض‌ها، و با مساعدت اغتشاش‌گران، «دو تیغه» فراهم آمدند تا خیلی چیزها را قیچی کنند، و تنها دست معجزه انقلاب است که ساقه‌های بریده را پیوند می‌دهد.
▬    خلاصه، آقایان بر تارک جناح‌های فرتوت سیاسی، شرایط خامی پدید آورده‌اند که فعالان فرهنگی، برای جوانان باید حکایت‌های ریشه‌ای انقلاب را بازگو کنند: این را که اصلاً چرا انقلاب کردیم و برای پیشبرد انقلاب در کنار این نحو سست‌عنصری‌ها چه باید کرد. پیام اصولی انقلاب این بود که تنها کسانی قادر به رقم زدن تحول اجتماعی معنادار خواهند بود که طرح روشنی برای آینده‌ای روشن‌تر داشته باشند. به اتکای چشم معادنگر الهی، طرح روشنی برای آینده‌ای روشن‌تر ... این، روح و ادب مؤدب انقلاب اسلامی است؛ این که سیاستمدار مسلمان، به اتکای بینش اسلامی، به جای مشوش و مفتون ساختن فضای تصمیم‌گیری مردم، خلق را به پیام صریح دین فرا بخواند. اگر اهل اجتهاد است، عماروار بگوید، و اگر اهل اجتهاد نیست، اهل تبعیت باشد، که این، مسیر نزدیک‌تر به تقواست. این، آن اتفاقی است که در انتخابات اخیر مغفول ماند و اعتراض‌ها را از زمستان یورت آزادشهر تا زمستان نودوشش کش و قوس داد تا با برآوردن اغتشاش، نسخه بدل اعتراض‌ها را بسازد تا خود را از تعهد خلاص کند.
▬    باید به جوانان یادآوری کرد که در منطق و لوگوس انقلاب اسلامی، «نفاق» بد است و موجب شکل گرفتن «خانه پوشالی» برای سیاست می‌شود. نباید درون یک نظام بود و در حال یا گذشته مسؤولیتی داشت، و در عین حال نقش اپوزیسیون بازی کرد. این قسمی از «نفاق» است. سیاست در تفکر انقلاب اسلامی از اصول اعتقادی آن سرچشمه می‌گیرد، و با «نفاق» ضروری فرض شده در سیاست مدرن سازگار نیست. نمی‌شود با اظهار نظرها و چشمک‌های ظریف یا زمخت، خود را از این سمت سیاست به آن سمت سیاست سر داد و میان جناح‌های سیاسی در نوسان بود، و خود را در چهارچوب مکتبی انقلاب اسلامی تعریف کرد. یک روز اصول‌گرا، یک روز اصلاح‌طلب، یک روز ولایت‌گرا و یک روز فامیل‌گرا، یک روز اهل بیتی فاطمی بود و یک روز اهل بیتی ابوبکری؛ نه، این رنگ به رنگ شدن‌ها بر وفق وزش باد سیاست، خلاف آداب مکتبی انقلاب اسلامی است، و در ترمینولوژی انقلابی، نحوی ”نفاق“ محسوب می‌شود.
▬    با این اوصاف، سیاست، بیش از یک تکنیک مبارزه انتخاباتی، به عنوان یک «بینش» مطرح است. بر اساس این «بینش»، سیاستمدار، عضوی از اعضای نظام خلقت حق است، و باید همراه و هماهنگ با ضوابط و قوانین تکوینی آن حرکت کند، زیرا، کمال مجموعۀ تشکیلاتی که به وی سپرده شده، در جهت نظم کلی جهان و برای پیشبرد فعالیت‌های بشری به منظور دست‌یابی به آرمان‌هاست. کمال سیاست مدار مسلمان در آن است که تشریع خود را در راستای تکوین الهی قرار دهد، و غیر این، «انحراف» است. و اگر از من بپرسید که چه باید کرد که به این «انحراف» دچار نشویم، پاسخ خواهم گفت که عبرت از حرکات و فعالیت‌های هستی در تاریخ، تدبیری برای «مبادی آداب بودن» محسوب می‌شود.
▬    از با اهمیت‌ترین مبانی «آداب» انقلاب اسلامی، استواری بر یک دید بلند مدت به کمک پایبندی به اصول و آداب است، تا از این طریق، سیاستمدار بتواند هم دید آینده‌نگرانه و بلند و مثبتی به مردم ببخشد، و هم آن‌ها را برای اقدامات تاریخی آماده کند. یکی از دلایل فقدان نگاه مکتبی به سیاست، ابن الوقت بودن و مصلحت‌جو شدن مفرط نزد «گروه عقلا» است. بگذار این انتخابات را بگذرانیم؛ بعداً به راه بر می‌گردیم. این‌ها پس از سال‌ها، به دید مثبت مردم به سیاست هم آسیب می‌زند؛ آیا کسانی که چنین «سیاست‌بازی» می‌کنند، برای یک مقصد الهی می‌کوشند یا زد و بند می‌کنند و به یکدیگر نان قرض می‌دهند.
▬    برای ایجاد حیات درازمدت و ترسیم افق برنامه‌ها، فعالیت‌ها و منابع، لازم است تا اطمینان به اصول را در سرتاسر جامعه گسترده کنیم. باید، مدام، اصول تبیین شوند، و بر مبنای آن‌ها به آینده نور تابانده شود. از این رو، مدل‌سازی متکی بر اصول ضرورت می‌یابد تا گام‌های آینده، با قلبی مشحون از دلگرمی، روشن و پیموده شوند. منطق و لوگوس اصولی ملهم از انقلاب اسلامی دنبال (۱) تبدیل نقاط ضعف به نقاط قوت است، با  (۲) شناخت محیط آتی و (۳) عوامل مؤثر بر آن و (۴) یافتن موقعیت‌ها و (۵) فرصت‌ها، (۶) در کنار الزامات امکان تخصیص بهینه منابع و (۷) بسط و بهره‌برداری از آن‌ها. تولید این متاع منطقی برای جامعه، وظیفه و تکلیف سیاستمدار انقلابی و مکتبی است.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 19 بهمن 1396 ساعت 11:02

منطق توسعه پایدار امید

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    در پنجمین سال از دولت تدبیر و امید، این ضرورت از سوی اغلب جناح‌های سیاسی درخواست می‌شود که باید به مردم یا لااقل اقشار متوسط شهری «امید» داد. البته به باور من، مردم، امیدوار هستند، و این را می‌توان از واکنش گسترده آن‌ها به اغتشاشات اخیر یا استقبال عظیم از پیکر شهید حججی فهمید. در واقع، این، بخشی از اقشار متوسط شهری و یقه سپیدان تهران‌نشین که زعمای احزاب نیز از جمله آنان به شمار می‌روند هستند، که باید مدام از جانب نیم دیگر مردم امیدوار شوند. نیمی که امیدوارند، پنج سال پیش هم امیدوار بودند، و نیمی که گمان به نقصان امیدشان می‌رود، پنج سال پیش نیز درخواست «امید» داشتند. واقعاً ماجرای پنج سال دولت تدبیر و امید چیست؟ چرا شعارش امید است و بیان و عملش، از همان موقع که شروع به آواز خزانه خالی کرد، ناامیدی می‌افزاید؟ واقعاً ماجرای این دولت پنج ساله چیست؟
▬    ماجرا از این قرار است؛ این بخش از اقشار متوسط شهری، میل دارد تا خود را در مقیاس روشنفکری جهانی قیاس کند، و مدام خویش را در نسبت با معیارهای «آن‌ها» بسنجد و بدون آن که از خود بپرسد که شخصاً چه کمک برازنده‌ای غیر از حرف‌سازی و خیال‌پردازی در سودای بلوک فکری غرب انجام داده است، مدام و مستمر، عقب‌ماندگی ما را به رخ‌مان می‌کشد. در عوض، مردمی که تلاش آن‌ها ایران را به رغم همه مصائب، تا پای اقتصاد هفدهم دنیا بالا کشیده است، و «کد یمین و عرق جبین» این کشور از آنان است، پیشرفت‌های کشور را می‌بینند، و به آن دلگرم هستند، «البته»، اگر نواهای مداوم مسؤولان از سر زدن بحران‌ها و خالی بودن خزانه‌هایی که خالی نیستند، اجازه دهد.
▬    پس، اصل ماجرا، از جنس دیدگاه درونی تاریخی به مسائل این کشور و اختیار نقش واقعی و نه نظری در پیشرفت آن است. مع هذا، بخش دیگر و مهم ماجرا هم به اصالت معیارها بر می‌گردد؛ آن‌ها که ما را در مقیاس خودمان و تلاش‌های بومی دیرپای خودمان برای استقلال و پیشرفت بر وفق معیارهای خود ما می‌بینند، هر چند انتقادات و حتی اعتراضاتی دارند، روندی رو به پیش را ملاحظه می‌کنند، و جایی برای دلسردی ایشان باقی نمی‌بینند. آن‌ها از دستاوردهای ارزشمند ما با خبر هستند، و به خود اجازه نمی‌دهند تا سهل و ساده، سازهای منفی کوک کنند و جوانان دور و اطراف خود را ناامید سازند. آن‌ها می‌سازند و می‌سازند، و خیری در خراب کردن امیدها سراغ ندارند.
▬    البته نسبت جماعت امیدوار، با «کد یمین و عرق جبین»، به رغم «افسوس‌پژوهان پشت‌میزنشین»، به آن‌ها این واقع‌بینی را هم داده است که مسیر پیشرفت «ادامه دارد». آنان این اصل بدیهی را می‌پذیرند که اگر هم‌اکنون در پایه اقتصاد هفدهم دنیا هستیم، باید به وقت امید و ناامیدی نیز از خود در همین حد هم توقع داشته باشیم، و در حالی که برای بهبود و کامل‌تر شدن در معیارهای خودی خودمان تلاش می‌کنیم، باید «توقع»های مشروع جهان‌وطنی خویش را نیز در همین حدود ارزیابی کنیم، تا گرد ناامیدی بر چهره ما ننشیند. اگر فی الحال در پایه اقتصاد هفدهم دنیا هستیم، باید توقع خود را در زمینه‌های رفاه، بهداشت، بانکداری، امنیت، دفاع، فسادزدایی، بوروکراسی، آموزش، کسب و کار، کتاب و مطالعه، و...، در حدود همین پایه هفدهم دنیا تعریف کنیم، بگذریم که در برخی از این شاخص‌ها، بی‌گمان بالاتر از هفدهم و حتی عالی‌تر از دهم دنیا هستیم، ولی باید سطح توقعات را در حدود هفدهم تنظیم کنیم و عزم جزم کنیم تا هر روز بهتر شویم.
▬    و فایده «امید منطقی و پایدار»، کوشش بیشتر است، که حاصل کوشش به نوبه خود، «امید منطقی و پایدار» را افزون‌تر می‌کند. خیری در افسوس‌پژوهی پشت‌میزنشین، و نظریه‌پردازی مفرط در زمینه عقب‌ماندگی ما نیست، چرا که نه واقعی است، و نه موجب کوشش می‌شود؛ واقع آن است که (۱) این امیدوارها هستند که در دادن انگیزه به مردم توانا هستند و می‌دانند چطور انسان‌ها را به لحاظ ذهنی برای فعالیت بهتر تحریک کنند و برای آن‌ها الهام‌بخش باشند. (۲) این، مستلزم سطحی از بلوغ عاطفی است، که طی آن، (۳) فرد به «وظیفه‌شناسی» دست یافته است. (۴) بهترین عاملان پیشرفت، آن‌هایی هستند که بیشتر از آن که هیجان داشته باشند، ثبات قدم دارند، و (۵) بیش از آن که بی‌نظم باشند توان به نظم کشیدن بی‌نظمی‌ها را دارند، و در عین حال، (۶) مؤدب و متفکر هستند و (۷) از خود درستی و راستی نشان می‌دهند. فعالان اجتماعی درست‌کار، (۸) خودشان را در همه چیز شریک می‌دانند، و مدام انتقاد و خرده‌گیری نمی‌کنند. (۹) آن‌ها در اعماق فکر خود رویدادها را موشکافی و ریشه‌یابی می‌کنند و (۱۰) بدون آن که اصراری به افشاگری در مورد جنبه‌های منفی موشکافی‌ها و ریشه‌یابی‌های خود داشته باشند، (۱۱) می‌دانند که موفقیت صحنه نبرد اراده‌هاست و باید در جهت تقویت اراده‌ها کوشید، و هر کس تا آخرین لحظه امیدوارانه کوشش کند، بیشترین سطح موفقیت را به دست می‌آورد. نهایتاً این که برای تقویت امید، به جای نق نق‌های خستگی‌ناپذیر، (۱۲) سخت کار می‌کنند و قدرت ترسیم چشم انداز آینده را دارند؛ این ۱۲ نکته، منطق «توسعه پایدار امید» هستند.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 15 بهمن 1396 ساعت 22:08

صفحه 29 از 407