فیلوجامعه‌شناسی

مقالات و يادداشتهاي روز

مسیر اصولی فتح انتخابات ۱۳۹۸ و ۱۴۰۰

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    «دکتر روحانی و دکتر جهانگیری با یکدیگر تجدید میثاق کردند!» این، دقیقاً متن تنظیمی روزنامه «سازندگی» است. ... «تجدید میثاق»! «تجدید میثاق»! آخر این چه وضع کشورداری است؟! این، «نمایش» است، یا کشورداری؟! و مردم با لحنی اسف‌بار می‌گویند: «هنوز»، دو سال و نیم از این دولت «به‌اصطلاح امید» مانده است! واقعاً و بی‌اغراق، بد دولتی است و بد اداره می‌شود، شاید و فقط شاید به این خاطر که ملت را در سخت‌سال نودوهفت به گروگان بگیرند تا FATF را بر زعمای قوم تحمیل نمایند، و برای چندین دهه ما را اسیر پیمانی بی‌ثمر مانند NPT کنند. «مجلس امید» و «شورای شهر امید» هم وضع خوبی ندارد؛ طرح استفساریه مستثنا شدن شهردار تهران از قانون ممنوعیت به‌کارگیری بازنشستگان، با هدایت از دفتر شهردار تهران، با امضای ۱۳۷ نفر از نمایندگان مجلس به هیأت رئیسه ارسال شد، ولی به هنگام رأی‌گیری تنها ۹۴ نفر رأی موافق دادند! شبیه این اتفاق به‌کرات در مورد طرح‌های استیضاح و سؤال روی داده است و این میزان از بازی پر شائبه چندگانه، خاص این پارلمان و همین شهرداری است. خلاصه، این جماعت «امید»ی، چه در دولت و چه در پارلمان و چه در شورای شهر و شهرداری، بد وکلایی بودند برای آراء این ملت.
▬    و تمام این‌ها بر می‌گردد به آن که این دولت و این پارلمان و این جماعت، تقریباً هیچ پایه‌ای در ارائه برنامه به ملت در موعد انتخابات نداشته‌اند. آن‌ها تعهد برنامه‌ای چندانی به ملت نسپرده‌اند، و عمدتاً بر مبنای عملیات روانی و انتخاباتی به قدرت رسیده‌اند. آن‌ها خلاف‌گویی و اتهام «حصارکشی در پیاده‌روها» و اشتغال‌زایی «یک میلیونی» را به مردم تحویل دادند و با قدری چاشنی «مهندسی تعرفه»، ناپلئونی، از سد انتخابات عبور کردند، و پس از عبور، کار چندانی از آن‌ها بر نیامد، و روزگار را به «نمایش» مضحک «تجدید میثاق!» می‌گذرانند. دولت و مجلس و شورای شهر عمیقاً نامرتبی داریم.
چه باید کرد؟
▬    انتخاب بد و چپی داشتیم، و باید از این انتخاب بد و چپ پند بگیریم. ریتم صحیح و مطمئن پیشبرد انتخابات آن است که از مدت‌ها قبل از انتخابات، طرح‌های مدیریت کشور از طریق رسانه‌های مورد بحث و کاوش قرار گیرند، بر سر آن توافق شود، برنامه سیاسی متناسب طراحی گردد، افق بلندمدت و میان‌مدت و چهار ساله ترسیم شود، و همه این‌ها به یک بسته سیاستی مورد توافق اجتماع تبدیل، و نهایتاً در انتخابات، به سهولت و نه با بازی‌گری‌های افکار عمومی به وفاق جمعی بدل گردد، و پارلمان و دولت به سلامت و منطقی، بر کرسی خود بنشینند. این، مسیر صحیح است.
▬    تا آن‌جا که به اولویت‌های جهانی و کشوری سیاست در مقطع زمانی ۱۳۹۸ و ۱۴۰۰ مربوط می‌شود، هر چند بر تارک مطالبات مردم، «آرامش و تثبیت» در همه حیطه‌ها قرار دارد، ولی ابزار اصلی این اعمال «آرامش و تثبیت» «بدون کاهش توان توسعه»، «ابزار تسهیل‌کننده و شتاب‌دهنده فضای سایبر و فنّاوری دیجیتال ایمن» خواهد بود. بدین ترتیب، خواست جدی رأی دهندگان این بوده و خواهد بود که جناح حاکم بر کشور، در این زمینه دیدگاه صریح و فعالی داشته باشد، و منفعلانه به اعلام مخاطرات فضای دیجیتال بسنده نکند.
▬    در گام بعد، توجه به لوازم اقتصادی حرکت کشور به سمت برخط و شبکه‌ای شدن مبادلات ضروری است. دولت به عنوان نماینده اراده ملی، باید تکلیف خود را در توزیع تغییرات فنّاورانه در جهت معنای تاریخی اسلامی-ایرانی ما به انجام برساند. بنا بر این، تمرکز تاریخی سیاست از توزیع ثروت به توزیع فنّاوری، شغل، تأمین اجتماعی، و فراغت جابجا خواهد شد. در این زمینه، سیاست‌های فرهنگی و فناوری، در قلب هر نوع برنامه‌ریزی خواهد بود.
▬    در همین راستا، و به منظور قابل محاسبه کردن میان‌مدت اقتصاد، باید در یک بازه زمانی دوازده ساله، به سمت غلبه دادن بخش واقعی اقتصاد در برابر بخش کاذب و مالی برویم. در این مورد باید قدم به قدم پیش برویم، و دولت با اقتدار و مصمم، در خدمت بدنه فعال ملت باشد؛ فاصله دولت از ملت باید به طرز محسوسی کم شود. توانمندسازی بانک‌ها و صندوق‌های تأمین اجتماعی و بیمه‌ها در اولویت خواهد بود، و در سه مرحله چهار سال یک بار در طول این دوازده سال کامل خواهد شد. نتیجه این عملکرد میان‌مدت، کاهش تورم و رکود از طریق بازتعریف‌های مناسبات اقتصادی، فزونی شفافیت داخلی، و توجه به مزیت‌های منطقه‌ای و ملی در جهت شکوفایی «ظرفیت‌ها» خواهد بود.
▬    توجه به اتاق‌های فکر و بهره‌گیری دولت از تولید انبوه راه‌حل‌های محلی توسط مؤسسات مطالعات راهبردی مرکب از شمار پرشمار فارغ‌التحصیلان، ابزار اصلی دولت برای برنامه‌ریزی میان‌مدت و حفظ ثبات عملکرد دولت و پیشبرد برنامه اشتغال فارغ‌التحصیلان خواهد بود. در نتیجه، تقلیل ساختار اداری دولت در بازه زمانی دوازده ساله، موجب کاهش موانع پیش روی فعالیت سالم اجتماعی و اقتصادی مردم می‌گردد و تمرکز فعالیت‌ها را به سمت محیط الکترونیک پیش خواهد برد.
▬    به موازات این تحولات داخلی، پیوستن فعال به اتحادهای منطقه‌ای اقتصادی که در واکنش به سیاست‌های نامتوازن امریکا تحریک شده است، کشف بازارهای خارجی و اتصال آن به تولید داخلی و حضور فعال در اقتصاد جهانی، سامان‌دهی به سیاست انرژی منعطف، جایگزینی انرژی‌های تجدید‌پذیر، عدم استفاده از نفت به‌عنوان منبع انرژی بلکه به‌عنوان منبع تولید کالای واسطه‌ای، پیشبرد اولویت‌های محیط زیست و تعدیل اقلیم نامساعد کشور از طریق سیاست‌های مبتکرانه کنترل و هدایت منابع آب و بارش چهارچوب‌های یک سیاست مطلوب را می‌سازد. در تمام این مراحل، باید امید و بلندپروازی ملی در سطحی معادل توش و توان واقعی کشور تنظیم شود و از اغراق و سیاه‌نمایی، توأمان پرهیز گردد. کشور در حال حاضر، به رغم همه ناملایمات و مخاصمات خارجی، در پایه اقتصاد هجدهم جهان و دوم منطقه قرار دارد، و در یک افق چهار ساله، باید به بهبود ده درصدی این جایگاه نه کمتر و نه بیشتر متعهد گردد، تا در افق پنجاه ساله، جایگاه کشور به پایه هفتم جهان ارتقاء یابد. این، صورت مسأله منطقی انتخابات آتی است، و هر چیزی غیر از این، ما را به چیزی گرفتار می‌کند که هم‌اکنون با آن دست به گریبان‌ایم؛ دولت و مجلس «امید»، با «نمایش» «تجدید میثاق»!
مأخذ:فارس
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 06 آبان 1397 ساعت 19:19

مسیر صحیح فتح انتخابات

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    ساعت ۲۰ دوشنبه، ۳۰ ام مهرماه، دیدار دو نفره رئیس‌جمهور و معاون اول که با نقد و نظرهای دو طرفه شروع شد، خاتمه یافت و این دو، آقای روحانی و آقای جهانگیری، با یکدیگر «تجدید میثاق» کردند! این، متن عجیب و غریب، خبری است که روزنامه «سازندگی» منعکس کرده است، و می‌کوشد به داستانی که مطلقاً اثری از شکوهمندی در آن نیست، «شکوه» ببخشد، با کاربرد عبارت «تجدید میثاق»! «تجدید میثاق»! آقای جهانگیری که تا سال قبل سعی داشتند خود را در همه دستاوردهای دولت سهیم جلوه دهند و حتی در فروردین امسال، قهرمان اعلام دلار «تک‌نرخی» ۴۲۰۰ تومانی معرفی شدند، امروز، با بیان اینکه هدایت اقتصادی دولت را تا همین اواخر بر عهده داشته، ولی اخیراً رئیس‌جمهور، خود مدیریت اقتصادی دولت را به دست گرفته است، سعی کرد تا پیروزی‌ها را به نام خود و شکست‌ها را به نام آقای روحانی ثبت کند، و خود را از کارنامه مردود دولت تبرئه نماید و علاوه بر انتقاد حتی زمزمه‌هایی مبنی بر استعفای او نیز به گوش رسید. ولی حالا، «تجدید میثاق» کرده‌اند! برخی واژه‌ها و عبارات که برای مصادیق شکوهمند به کار می‌رفته‌اند، واقعاً نباید در این نحو موارد به کار رود.
▬    «هنوز»، دو سال و نیم از این دولت مانده است! این لحن بسیاری از مردم است که امروز از دولت تدبیر و امید، مأیوس شده‌اند، و عمیقاً آرزو دارند تا دولت جدیدی را در پاستور ببینند. واقعاً و بی‌اغراق، بددولتی است و بد اداره می‌شود، شاید و فقط شاید به این خاطر که ملت را به گروگان بگیرند تا FATF را بر زعمای ملت تحمیل کنند. آشفتگی گسترده است. صدر این دولت با ذیل‌اش سازگاری ندارد و به راستی در خدمت مردم نیست. آقای عباس آخوندی، مرد عراقی، از اعضای اصلاح‌طلب دولت و رئیس ستاد انتخابات آقای میر حسین موسوی در سال ۸۸ و طراح شعار «دروغ ممنوع»، به وقت دریافت رأی اعتماد گفت که خودش طراح مسکن مهر بوده است و پس از دریافت رأی اعتماد، مسکن مهر را «مزخرف» خواند؛ واقعاً «دروغ ممنوع»! آن «دروغ ممنوع» شبیه همین «تجدید میثاق»، بیشتر نحوی تعارف و شگرد بود و هست! نهایتاً هم با لحنی طلبکار و بدون هر گونه «عذرخواهی از قصور» خود، متن استعفایش را در رسانه‌ها منتشر و علت استعفا را نه ناتوانی خود، بلکه عدم همراهی دولت با ایده‌هایش عنوان کرد. خدا رحمت کند امامی را که با آن همه خدمت و مرارت در راه سعادت این ملت، مدام و عاقبت از مردم «عذر از قصور» خواست، و این جماعت، بدون خدمت بارزی می‌روند و عذر تقصیر از ملت نمی‌خواهند.
▬    آقای محمد شریعتمداری، وزیر صنعت آقای خاتمی و آقای روحانی نیز در مراسم روز ملی صادرات، پس از گذشت چند ماه سخت برای تولیدکنندگان که با توجه به شرایط ارزی ایجاد شد، با گله از دولت می‌گوید: «در چند ماه اخیر نتوانستیم با زبان قاطع از تولیدکنندگان و صادرکنندگان دفاع و منویات آن‌ها را اجرا کنیم... با این روند درخواستم این است که مرا در هیچ سمت اجرایی دیگر به کار نگیرید، چون اگر روند فعلی ادامه پیدا کند وجود من فایده‌ای ندارد». آقای شریعتمداری در حالی این جملات را بیان می‌کنند که گویی فردی غیر از وزیر صنعت، مسؤولیت مستقیم حمایت از تولیدکنندگان، صنعتگران و صادرکنندگان را برعهده دارد و گویی در این ماه‌ها شخصی غیر از ایشان در مسند وزارت جلوس فرموده بوده! گویی از زیر دست ایشان، خودروهای عجیب و غریب وارد نشده بود و انگار گمرک ایشان، کشور را به افلیج نکشانده بود.
▬    ریشه این دشواری‌ها در «انتخابات بد» است. انتخابات، طی سالیان اخیر، بر مبنای کلیشه‌های متعارف دنیای دموکراتیک، مبتنی بر رقابت‌ها و ترفندهای معمول افکار عمومی پیش رفته است. طرف با اتهام اثبات‌نشدنی «حصار در پیاده‌رو» یا کارهایی شبیه «مهندسی تعرفه» به ریاست جمهوری می‌رسد نه ارائه برنامه صحیح برای اداره کشور. بازتاب پایین آمدن سطح رقابت‌های انتخاباتی تا این حد، قدری دل‌زدگی از اثربخشی سیاست نزد مردم را موجب شده. مسیر اصولی و صحیح، ارائه یک جمع‌بندی از مسیرهای سیاستی پیموده شده تا کنون، و تبیین قابل درک مسیرهای مکمل یا جایگزین است. برای این منظور، یک دید عمومی و مقایسه‌ای در طول زمان لازم است، تا به ملت، انواعی از مسیرها را پیشنهاد دهد و برای یک مسیر بهتر استدلال کند. بله؛ انتخابات می‌تواند کماکان و همچون اغلب انتخابات‌های دنیای امروز با ابزار مدیریت افکار عمومی پیش برود، ولی، این، مسیر مطمئنی را به سمت بهبود کشور بشارت نمی‌دهد. سیاستمداران باید از رخوت خارج شوند، و برای مسائل کشور، راه‌حل‌های واقعی ارائه دهند، یا لااقل ریل‌هایی ترسیم کنند که راه‌حل‌ها در انتهای مسیر آن‌ها با مشارکت اقشار مختلف مردم به دست آید (توأم با برداشت‌های آزاد از امید رامز).
مأخذ:قدس
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 06 آبان 1397 ساعت 19:17

پیش‌مطالعه‌تـ☲☷☶ـدریس: آیا اتصال به شبکه جایگزین ارتباطات انسانی غیربرخط خواهد بود؟

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    در دنیای برخط، بسیار «متصل» هستیم، در مقابل شرایط غیربرخط، که همیشه متصل نیستیم، و دسترسی دائمی به تمام اطلاعات «گوگل» نداریم، و دوستان ما در همه جا در دسترس نیستند. اینترنت، هیجان‌انگیز، تعاملی، رنگارنگ، فان، و لذت‌بخش است، بنا بر این، مردم، مدام دسترسی بیشتری به اینترنت طلب می‌کنند. محیط اینترنت، اوقات فراغت را پر می‌کند که شامل سرگرمی، بازی و مناسبات اجتماعی می‌شود. اینترنت محیطی است که نمادهای پایگاه اجتماعی را کمرنگ می‌کند، برای هر کسی باز است، و از بیشتر مکان‌ها قابل دسترسی است. این تأکید بر برابری در دنیایی ابراز می‌شود، که عمیقاً آماج بازاریابی و یارگیری سیاسی است. استفاده از تجربیات عادی به منظور ایجاد نگرش مثبت، تعامل با مخاطبان و کسب درآمد یا قدرت بیشتر هدف اصلی متخصصان تبلیغات اقتصادی و سیاسی است. اینجا سؤالات بسیاری مطرح هستند: پرسش این است که آیا در محیط شبکه، همه به یک اندازه از مقدورات برخط استفاده می‌کنند، یا فعالان حرفه‌ای این فضا، مؤثرترند؟ و بدین ترتیب، این محیط همان اندازه که در بدو امر نشان می‌دهد، محیطی مناسب برای گسترش سنخ جدید از ارتباطات اجتماعی برابر و دموکراتیک هست؟ مقدار نامحدود اطلاعات موجود در شبکه مدام در دسترس، منجر به فرصت‌های بیشتری برای یادگیری، قرار گرفتن در معرض افکار جدید، و توان بیشتر برای کسب دانش می‌شود. البته نمی‌دانیم که این دسترسی مستمر، نهایتاً به افراد فرهیخته‌تر منجر می‌شود، یا اشخاص کم‌توجهی که قدر اطلاعات را نخواهند دانست، به گمان آن که هر اطلاعی مدام در دسترس خواهد بود و نیازی به تسلط و حضور ذهن نیست. همچنین، هنوز مطمئن نیستیم که مدام با دیگران در ارتباط بودن، باعث بالا رفتن سرمایه اجتماعی و افزایش احساس حمایت اجتماعی، افزایش عزت نفس، و کاهش احساس تنهایی و افسردگی می‌شود، یا برعکس، خصلت موقتی ارتباطات با افراد سرشلوغ، موجب ضربه‌های عاطفی و احساس کم‌توجهی و مراعات نشدن به افراد خواهد داد. کدام یک از این دو گرایش متناقض بر دیگری فایق خواهد آمد؟
▬    اینترنت می‌تواند یک ابزار تشدید هویت انحرافی هم باشد، البته به همین میزان نیز می‌تواند هویت‌های مثبت یا مثبت‌نما را تقویت و تشدید کند. در نتیجه، اغلب، موقعیت‌های اجتماعی اینترنت‌زده، مستعد هویت‌های مبالغه شده هستند. و ابزار این مبالغه، پیوسته فراهم است. دسترسی‌پذیری بالای تلفن‌های همراه، موجب شده است که بتوانیم در هر زمان از اینترنت استفاده کنیم. زمانی مجبور بودیم تا رسیدن به یک رایانه برای اتصال به شبکه جهانی صبر کنیم، ولی امروز، با گوشی‌های هوشمند، احساس می‌کنیم که واقعاً در دستانمان تمام دنیا را داریم، و می‌توانیم در هر زمان از هر نقطه به اینترنت متصل شویم. چنان که مرگان آمس، در تحقیقی که به سال ۲۰۱۳ انجام داد، متوجه شد که دانشجویان یک دانشکده در دانشگاه استنفورد، تقریباً برای هر هدف از گوشی‌های هوشمند استفاده می‌کنند: یادگیری، کار، سرگرمی و روابط اجتماعی، و گوشی‌های هوشمند، «همه چیز» زندگی آن‌هاست. پس، این سؤال پیش می‌آید که آیا این سطح از «اعتیاد» به اینترنت، احیاناً به انزوا ختم نمی‌شود؟ خصوصاً که کیفیت ارتباطات برخط، از حیث استمرار و ثبات، با ارتباطات غیربرخط قابل مقایسه نیست، و عنصر دل‌بستگی در آن کمرنگ است. یک تیم تحقیقاتی که نتایج پژوهش خود را در شماره بیستم سال ۲۰۱۶ از مجله «مرور روانشناسی عمومی» منتشر کردند، بر آن شدند که استفاده بیشتر از شبکه‌های اجتماعی با احساس انزوای افزون‌تر همبستگی دارد. این تحقیق نشان داد که شبکه‌های اجتماعی می‌توانند جای دوستی‌ها و فعالیت‌های برخط را بگیرند، ولی به همین میزان، موجب تقلیل احساس تنهایی نمی‌شوند، و این یک توهم است که مناسبات برخط می‌توانند نوع تازه‌ای از زیست اجتماعی را جایگزین کنند؛ ریشه این موضوع برمی‌گردد به ثبات و استمرار روابط؛ روابطی که بر بستر شبکه تعریف می‌شوند، ذاتاً موقت و گذرا هستند و نمی‌توانند جای مناسبات اجتماعی نهادین و پایدار زندگی اجتماعی واقعی را بگیرند.
▬    نفوذ اینترنت در زندگی ما، الگوهای روابط عاشقانه را که عمیقاً نیازمند ثبات هستند، تغییر داده و آسیب‌پذیر کرده است. محققان در سال ۲۰۱۱ گزارش دادند که اگر یکی از زوجین، کاربر مفرط شبکه باشد، این امر منجر به کاهش صمیمیت و احساس آرامش، و درگیری‌های بیشتر درون خانواده می‌شود. به طور خاص، چنانچه که ریچل الفینستن و پاتریشیا نولر گفته‌اند، استفاده از فیس بوک موجب کاهش رضایت از رابطه و افزایش حسادت می‌شود. حتی یک تیم پژوهشی در سال ۲۰۱۳ به این نتیجه رسیدند که فعالیت در فیس‌بوک با طلاق ارتباط مستقیم دارد. این، هم از این بابت است که فعالیت مؤثر در فیس‌بوک و توییتر و تلگرام، وقت زیادی می‌بلعد و روابط خانوادگی را کم‌فروغ می‌کند (امروز می‌دانیم که حتی در شرایطی که زن و شوهرها در کانال‌های یکسان از شبکه‌های اجتماعی عضو هستند، این اشتراک، باعث گرمی روابط آن‌ها نمی‌شود، آن هم به این دلیل که هر یک از دو طرف به نکات خاصی توجه نشان می‌دهند و ترکیب این نکات خاص، اشتراک واقعی را از بین می‌برد)، و هم از این بابت که خودافشاگری متداول در شبکه‌های اجتماعی موجب سردی روابط واقعی در خانواده می‌شود. زندگی در شبکه‌های اجتماعی، شرم را کمرنگ می‌کند؛ هم از این بابت که «شرم حضور» یا آنچه مارسل موس به آن «هاو» اطلاق می‌کند، در زندگی رسانه‌مند از دست می‌رود و افراد دیگر از روی یک انسان دیگر شرم نمی‌کنند، و هم از این بابت که در گروه‌ها و محیط‌های شرم‌آور، همالان و رفقایی پیدا می‌شوند که رفته رفته امور شرم‌آور را عادی جلوه خواهند داد.

▀█▄  برای مطالعه بیشتر
•    Ames, M. G. (2013, February). “Managing mobile multitasking: The culture of iPhones on Stanford campus”. In Proceedings of the 2013 conference on Computer supported cooperative work" (pp. 1487–1498). New York, NY: ACM.
•    Kerkhof, P., Finkenauer, C., & Muusses, L. D. (2011). “Relational consequences of compulsive Internet use: A longitudinal study among newlyweds”. In Human Communication Research, 37, 147–173.
•    Elphinston, R. A., & Noller, P. (2011). “Time to face it! Facebook intrusion and the implications for romantic jealousy and relationship satisfaction”. In Cyberpsychology, Behavior, and Social Networking, 14, 631–635.
•    Clayton, R. B., Nagurney, A., & Smith, J. R. (2013). “Cheating, breakup, and divorce: Is Facebook use to blame?”. In  Cyberpsychology, Behavior, and Social Networking, 16, 717–720.

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 03 آبان 1397 ساعت 09:25

پیش‌مطالعه‌تـ☲☷☶ـدریس: اضطراب چندوظیفگی در محیط برخط شبکه

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    زندگی در شبکه‌های اجتماعی، برای اغلب ما که در فرهنگ «مردی و کاری» (:برازنده است که هر فردی تنها به یک کار اشتغال ورزد که آن یک کار را خوب انجام دهد) بزرگ شده‌ایم، دشوار است. در زندگی اجتماعی بر بستر موبایل، از ما انتظار می‌رود که ضمن حفظ تمرکز و پاسخ فوری به طرف‌های مختلف، هنجارهای اجتماعی هر محیط را نیز کم و بیش مراعات کنیم.
▬    قبلاً گمان می‌کردیم که فضای برخط، فضای آزادی است و هر زمان که خواستیم می‌توانیم حضور و عملکردهای خود را متوقف کنیم؛ ولی به سرعت معلوم شد که ترک محفل‌ها می‌توانند به عنوان بزدلی و ضعف تلقی شود، و ما آلوده شده‌ایم و تا آخر باید بمانیم.
▬    تحقیق آرون بن‌زیه در سال ۲۰۰۵ نشان می‌دهد که ارتباطات برخط اضطراب سنگینی به افراد بار می‌کند. برای فعالان شبکه‌های اجتماعی، احساس اعتبار بسیار اهمیت دارد، و به اشتراک‌گذاری مستمر مواضع و مطالب، راهی برای رسیدن به چنین تأییدی از جانب دیگران است. جهان برخط شامل تعداد بی‌شماری از افراد است، با تعداد قابل توجهی از علایق و عقاید، و این که افراد بخواهند خود را به همه این علایق و عقاید مرتبط نشان دهند، دشواری‌ای است که وسوسه کسب اعتبار برخط موجب آن می‌شود. کار فعالان این است که اگر راجع به موضوعی اطلاعی هم ندارند، از طریق «جستجوی گوگل» یا متن شبکه‌های اجتماعی، اطلاعاتی به دست آورند و خود را مطلع نشان دهند.

▀█▄  برای مطالعه بیشتر
Ben-Ze’ev, A. (2005). “Detattachment”: The unique nature of online romantic relationships. In Y. Amichai-Hamburger (Ed.), The social net: Understanding human behavior in cyberspace (pp. 115–138). New York, NY: Oxford University Press.

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 02 آبان 1397 ساعت 23:24

پیرامون یک «الگوی پایه پیشرفت»

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    فارغ از انتشار ضمایم، مجموع تدابیر ۵۶ گانه «الگوی پایه» اسلامی-ایرانی پیشرفت، در معرض نقد و نظر عمومی گذاشته شده است. وفق چشم‌انداز مندرج در این «الگوی پایه»، در سال ۱۴۴۴، ایران از نظر سطح کلی پیشرفت و عدالت، در شمار ۴ کشور برتر آسیا و ۷ کشور برتر دنیا شناخته خواهد شد. این برآورد نشان می‌دهد که در افق ۱۴۴۴، از ۷ کشور توسعه‌یافته، تنها سه کشور در خارج از قاره آسیا خواهند بود، و بدین ترتیب، ایران ضمن صعود از پایه هجدهمی فعلی به سمت پایه هفتمی جهان، در سطح چهارم آسیا مکان‌یابی خواهد شد. تدابیر ۵۶ گانه این «الگوی پایه» فازبندی نشده‌اند، و فاقد هدف‌گذاری‌های عینی هستند، و تا تبدیل شدن به یک «الگو» یا «مدل» که به سرنوشت سند چشم‌انداز ۱۴۰۴ گرفتار نشود، فاصله بسیاری دارند، و کوشش جوان‌تر و اصولی‌تری می‌طلبد. نیز باید جایگاه کلی اسناد بالادستی و همچنین موقعیت این سند در مجموعه اسناد بالادستی در سپهر حقوق اساسی کشور معلوم شود و از پیچیدگی فزاینده در حقوق اساسی کشور جداً اجتناب گردد. با عبور از ملاحظات حیاتی مذکور، پرسش این مقال آن است که چه ضرورتی، تقلا برای دستیابی به یک «الگوی پیشرفت» را حیاتی ساخته است؟ پاسخ فی‌الجمله این است: این احساس که بشر از دهه ۱۹۷۰/۱۳۵۰ بدین سو با شتابی خارج از کنترل می‌لغزد و می‌تازد، گویی بر یک ترن رمیده از مبدأ سوار شده است، و کسی دقیقاً نمی‌داند به کدام سو رهسپار خواهیم شد. ضرورت ایجاب می‌کند تا لااقل اندیشمندان موضوع پیشرفت هر جامعه، موقتاً از این ترن بی‌مهار بیرون بپرند، و از یک افق وسیع‌تر، مسیر حرکت ملت را کنترل کنند، و یک مدل عملیاتی اصولی و مطمئن را طراحی نمایند، تا ملت اطمینان یابد که از تمام توان مسؤولانه خود برای «خوب‌زیستن/Living-Well» استفاده کرده‌اند.
▬    ماجرا از این قرار است؛ از دهه ۱۹۷۰ تا کنون، به مدت پنج دهه، سرعت و قدرت میکروچیپ‌ها به طور متوسط، هر دو سال، دو برابر شده است. پیشرفت در سایر حیطه‌ها از توان ذخیره‌سازی اطلاعات و انرژی گرفته تا توش و توان و کیفیت صفحات نمایش و ادوات ذخیره‌سازی نیز به موازات میکروچیپ‌ها و متأثر از آن‌ها پیشرفت کرده‌اند، و در مجموع، سرعت گسترش سالانه تکنولوژی جدید، قابل ملاحظه و سریع‌تر از هر تغییر اجتماعی دیگری است؛ مهم و تکرار: سریع‌تر از هر تغییر اجتماعی دیگر.
▬    این در حالی است که، از دهه ۱۹۷۰ تا کنون، تئوری‌های علوم اجتماعی و نظریه‌های توسعه و رفاه، در رکود نسبی به سر می‌برند. این بدان معناست که پیکره دانش موجود، اطمینان ندارد که پیشرفت‌های تکنیکی طی این مدت، در جهت گسترش، و نه تضعیف، «خوب‌زیستن» به کار گرفته شده است. در نتیجه، به رغم آن که در طول پنج دهه گذشته، بسیاری از کشورها شاهد رشد اقتصادی قابل ملاحظه‌ای بوده‌اند، اما این پیشرفت به طور مداوم با افزایش پایدار در «خوب‌زیستن» همراه نبوده و نیست. حتی، بر عکس، تحقیقات اخیر در مورد کاربست گوشی‌های هوشمند نشان می‌دهد که میکروچیپ‌های قدرتمند طراحی شده برای اتصال ما، اغلب اوقات، ما را بیشتر از هم جدا کرده‌اند، و دل‌بستگی‌ها را به مخاطره افکنده‌اند. برای ما فارسی‌زبان‌ها این جدایی معنای سنگینی دارد، چرا که ما به آدمیزاد، «انسان» می‌گوییم، چون جوهر و گوهر آدم را در «انس» و «عشق» می‌دانیم، و اگر یک تکنولوژی تا این اندازه موجب خلأ «انس» شود، حتماً از جانب «انسانی»، خوب ارزیابی نخواهد شد. پس، نه تنها گسترش تکنولوژی ارتباطی، موجب بهبود زندگی انسانی نشده است، بلکه موجب سقوط آن گردیده، و آن را از مفهوم جوهرین‌اش تهی می‌کند.
▬    ایتان کراس و همکارانش در مقاله‌ای که حاصل یک مطالعه بلندمدت بر روی کاربران فیس‌بوک بود و نتیجه آن در سال ۲۰۱۳ منتشر شد، به این جمع‌بندی رسیدند که برقراری ارتباط با واسطه و غیر مستقیم، جایگزین خوبی برای «صرف وقت» با دیگر افراد نیست. اینجا، یک نکته مهم وجود دارد: «صرف وقت». «صرف وقت» با دیگران، افق‌ها را به هم نزدیک می‌کند و همدلی و «به‌رسمیت‌شناختن/Recognition» را موجب می‌شود و یک «سنت» و «استمرار» را شکل می‌دهد. در گذشته، انسان‌ها در جریان استمرار کم‌آلایش ارتباطات، به تن واحدی تبدیل می‌شدند و با هم فکر می‌کردند، و حاصل این تفکر اشتراکی، توش و توان فکری بسیار بزرگی بود؛ ولی فیس‌بوک، توده‌ای از افراد تنها با ارتباط موقت و ناکامل است که با «اشتراک در افق» و «همدلی» و «به‌رسمیت‌شناختن» همراه نیست، و اشتراکی در متن یک «سنت» را نیز موجب نمی‌شود.
▬    نکته دیگر، «ناهمسانی» است؛ ویژگی کلیدی تکنولوژی جدید، توانایی چندعملکردی/Multi Task است. در نتیجه، هر یک از افراد به ضمیمه تکنولوژی‌های ارتباطی که مصرف می‌کند، به یک کامپلکس و ملغمه تکرارناپذیر بدل می‌شود و به دشواری می‌تواند شخص واقعی یا شخص شبکه‌ای را هم‌سان و هم‌راه خود تشخیص دهد. این ویژگی تکنولوژی‌های جدید، به رغم تکنولوژی‌های قبلی، درجه بالایی از ابهام بنیادین را در مناسبات انسانی تزریق می‌کند، که ممکن است افراد را حتی از مصاحبت با سایر کاربران تکنولوژی منصرف نماید، و به همراهی با شخصیت‌های دیجیتال مندرج در بازی‌های ویدئویی راغب‌تر گرداند.
▬    مرتبط با این مطلب، نکته دیگری هست؛ این که تلفن‌های همراه، به ضمیمه قابلیت‌های ابری، یک فردیت‌ساز بی‌رقیب محسوب می‌شوند که حاصل آن، افراد کاملاً مستقل هستند. با وجود تکنولوژی جدید بسیاری از همکاری‌ها بلاموضوع می‌شود. وقتی تلفن همراه با شماست، آدرس پرسیدن، سؤال از هویت افراد، حتی مشورت بلاموضوع می‌شود، چرا که هوش مصنوعی همراه شما در گوگل، پاسخ اغلب پرسش‌ها را می‌دهد. بنا بر این، هر چند ممکن است که ما در متن شبکه با انسان‌های دیگر در ارتباط ناقص باشیم، ولی همین ارتباط ناقص، روز به روز در حال کمرنگ‌تر شدن است، و ماشینی مانند گوگل، رفته رفته جای انسان‌ها را در ارتباطات ما می‌گیرد. با این ترتیب، مزایای عظیمی که تکنولوژی‌های جدید از لحاظ «آسانی» فراهم آورده‌اند، به طور قابل ملاحظه‌ای با هزینه‌هایی که از نظر ارتباطات از دست رفته انسانی ایجاد کرده‌اند، جبران شده، و حتی برخی متقاعد شده‌اند که این تکنولوژی‌ها را به رغم همه مزایای آن کنار بگذارند. موضوع اصلی هر گونه پیشرفت، «خوب‌زیستن» است، که مفهومی متعالی‌تر از «آسانی» است.
▬    نهایتاً آن چه باید در مورد آن تأمل کرد، مفهوم «آسانی» است. تکنولوژی جدید «آسانی» قابل ملاحظه‌ای فراهم می‌آورد، و مردم، اغلب به سمت این آسانی می‌غلطند، چرا که دغدغه «خوب‌زیستن» بیشتر شبیه یک دغدغه نظری و غیر انضمامی است که در سرتاسر تاریخ علاقه‌مندان بسیاری نداشته است. «آسانی» بهره‌برداری از تکنولوژی ارتباطی، سه مکانیسم را فعال می‌کند که مردم را برای واکنش به موضوع مهم امکان سلطه ماشین‌ها و از دست رفتن امکان «خوب‌زیستن» کرخ و بی‌حرکت می‌گرداند: این سه مکانیسم کلیدی عبارت‌اند از: «حواس‌پرتی»، «جایگزینی» و «سیگنال‌های اجتماعی منفی». میکروچیپ‌های قدرتمندی در میان هستند که دغدغه‌مندی را بلاموضوع نموده‌اند و «حواس‌پرتی» عمدی را به عنوان تنها مسیر زیست نرمال و معقول جاساز کرده‌اند؛ این وسوسه نیز در کار هست که ارتباطات ماشینی، «جایگزین کافی» برای مزایای ارتباطات انسانی هستند؛ و بالاخره، اجتماع نیز نسبت به هر نوع اختلال در بهره‌مندی دیجیتال خود حساس و حتی پرخاشگر است. به این سه دلیل، دغدغه «خوب‌زیستن» در مقابل پیشرفت تکنیکی، بسیار شبیه وضع و حالی را دچار است که موضوع محیط‌زیست سال‌ها قبل داشت و از جانب اغلب مردم، موضوعی انتزاعی و لوکس و بی‌ربط تلقی می‌شد. باید زمان می‌گذشت و دیر می‌شد، تا همه احساس کنند که موضوع آلودگی محیط زیست به نقطه بی‌بازگشتی رسیده و همه پارامترهای یک زندگی «آسان» را تهدید می‌کند.
▬    برای متقاعد کردن مردم، به تجدیدنظر در پیشرفت تکنیکی پوچ، چیزی بیشتر از جبران عقب‌ماندگی آکادمی و ذخیره دانش لازم است. در ابتدای گفتار گفتیم که تکنولوژی نوین، پنجاه سال است که هر دو سال، دو برابر درشت می‌شود، ولی علوم انسانی نه تنها درشت‌تر نشده‌اند، بلکه در محاق «شک» و «نهیلیسم» عقب‌نشینی کرده‌اند و بسیاری از توصیه‌های معطوف به بهبود خود را به نام «نسبی‌گرایی» پس گرفته‌اند. ما به نحوی انقلاب اجتماعی نیاز داریم. در واقع، نیاز داریم تا در جریان یک فراخوان عمومی در یک حادثه تکان دهنده، تمام مردم را به تأمل در این موضوع دعوت کنیم، تا از اشتراک فکری و «وقت صرف کردن» در این موضوع، یک محصول انسانی خلق شود که بتواند عقب‌ماندگی‌های چندین ساله را جبران کند. مع‌هذا، این ممکن است فقط آغاز یک روند بسیار بزرگ‌تر باشد؛ تغییرات بالقوه در پیشرفت‌های تکنولوژیک موجب شده است، سؤالات جدی در مورد چگونگی آماده شدن برای آینده‌ای که کار انسانی دیگر مورد نیاز نباشد، مطرح گردد؛ و پاسخ به این سؤالات بستگی به عزم جمعی و عمده انسان‌ها برای نقش‌آفرینی دارد. ما اطلاع چندانی نداریم در مورد آن چه آن سوی این پیچ تاریخی انتظارمان را می‌کشد. حالا، موضوع «آسانی» و راحت‌طلبی انسان‌ها می‌تواند نقش یک تعیین سرنوشت تاریخی را ایفا نماید و برای همیشه تسلط ماشین‌ها را قطعی سازد. ولی، «همبستگی انسانی»، «فرهیختگی اخلاقی» و «استقلال نظر»، هر چند که در اقلیتی ایجاد شود، می‌تواند سطح «خوب‌زیستن» را به طرز معناداری بالا ببرد و تاریخ‌ساز گردد. درکی جامع از پیشرفت و رفاه اجتماعی لازم است تا پیشرفت‌های تکنیکی به رغم بسط ساز و برگ زندگی، احساس پوچی برنینگیزند.
مأخذ:قدس
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 01 آبان 1397 ساعت 19:19

پیش‌مطالعه‌تـ☲☷☶ـدریس: خط باریک برخط

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    کلیدواژه‌ها: «Me#»، «هوشیاری» زندگی غیربرخط، «ریسک»، «خطر محاسبه شده»، «احساس خطر»+«محاسبه مکرر میزان خطر»، «وسواس»، «شک»، قوه «قضاوت»، «یکدیگر را قضاوت نکنیم!»، «انزوا»، «خودخواهی»، «نارسیسیسم»، و «سلفی».
▬    در محل کار نشسته‌اید، ایمیل‌ها را می‌خوانید و پاسخ می‌دهید، به آهنگ‌هایی که از صدها منبع اینترنتی در دسترس هستند گوش می‌دهید؛ سپس، محل کار را ترک می‌فرمایید و در مسیر منزل از یک برنامه ناوبری برای اجتناب از ترافیک استفاده می‌کنید؛ و در خانه یک سری جدید از نت‌فلیکس، فی‌المثل قسمت جدیدی از سریال جذاب «خانه پوشالی» را تماشا می‌کنید، و در همان حال مشغول بحث و گفت و گو در زمینه واتس‌اپ هستید. هر جا نگاه کنید، اینترنت نقش مهمی در زندگی ما دارد و نفوذ زیادی بر ما اعمال می‌کند: بر محیط کار، اوقات فراغت ما و نحوه ارتباط ما با دیگران تأثیر می‌گذارد. اینترنت بسیار اثرگذار است.
▬    «هوشیاری» زندگی غیربرخط ما پر از نشانه‌های مستقر در حواس شش‌گانه ماست که به تنوع عظیمی از برچسب‌های اجتماعی و کلیشه‌های تاریخی منجر شود. از این بابت، زندگی غیربرخط عمیقاً و با تنوع زیادی تاریخی است. بر عکس، در دنیای برخط، این نشانه‌های اجتماعی و تاریخی به یک یا چند خط تقلیل می‌یابند. ناشناس بودن در جهان برخط، امتداد تاریخی را از ارتباط‌ها می‌گیرند، و نحوی زبان بی‌ملاحظه جای مراوده آداب را می‌گیرد. شناسایی افراد از یکدیگر، اغلب، جزیی و نادرست است، و اعتماد، جای خود را به «ریسک»، یا همان «خطر محاسبه شده» می‌دهد؛ یعنی «احساس خطر»+«محاسبه مکرر میزان خطر»؛ و محاسبه مکرر موجب «وسواس» و «شک» است. فراگیری این وضع، بر بهروزی انسان اثر منفی قاطعی به جای می‌گذارد.
▬    «محاسبه مکرر»، «وسواس»، و نهایتاً «شک»، قوه «قضاوت» را کند می‌کند. در میان ما به اشتباه شایع شده است که «یکدیگر را قضاوت نکنیم!»؛ ولی در واقع، انسان، با قوه قضاوتش انسان است. انسان، لاجرم، مجبور به قضاوت خواهد بود، ولی باید قضاوت صحیح را بر مبنای اطلاعات کامل و منطق صحیح بنا کند؛ نقل مکان گسترده افراد به محیط برخط با محدود کردن گستره نشانه‌های انتقال یافته، موجب می‌شود که قضاوت‌ها به درستی شکل نگیرند. علت بسیاری از خشونت کلام‌های غیر ضروری در محیط‌های برخط همین باریکی کانال خطی ارتباطات برخط است. در چنین اجتماعی، به علت رنگ پوست، یا درجه جذابیت، افراد به طور متفاوت مورد قضاوت قرار می‌گیرند. هر چه جامعه برخط‌تر می‌شود، این تنگنا مشهودتر می‌شود. دیگر فراوان خواهد شد، این تجربه که یک هنرمند یا دانشمند پر قابلیت، صرفاً به دلیل زشت‌چهرگی مورد طرد اجتماعی گسترده قرار گیرد؛ یا فردی وجیه، بدون قابلیت بالا، بر صدر بنشیند. این نقیصه در گذشته نیز اتفاق می‌افتاد، ولی، امروز، و در فصل سروری نمایش برخط برجسته‌تر و فایق می‌شود.
▬    اغلب کاربران در واکنش به این فضا، از آواتار وجیه برای توصیف خود استفاده می‌کنند، ولی این دشواری دیگری را پدید می‌آورد؛ این دسته افراد برای آن که آواتار خود را بر هویت غیربرخط ترجیح می‌دهند، رفته رفته خود را پنهان می‌کنند و به «انزوا» می‌رسند. افرادی که اضافه وزن دارند، تصاویری از خود منتشر می‌کنند که آن‌ها را لاغرتر جلوه می‌دهد، و برای آن که این ظاهرسازی رنگ نبازد، تا می‌شود از مواجهه بیرونی با افراد برخط اجتناب می‌ورزند. و وقتی با این حقیقت مواجه شویم که اغلب افراد در اینترنت، آواتاری از خود به نمایش می‌گذارند که با خود واقعی‌شان مغایر است، آنگاه درخواهیم یافت که «انزوا» یک مسأله دامنه‌دار در اجتماع مهاجر به سمت روابط برخط است.
▬    نتیجه «انزوا»، «خودخواهی» و «نارسیسیسم» است. به قول اریک وایزر، «سلفی»، گرفتن یک عکس از خود است، توسط خود، که معمولاً، با استفاده از یک تلفن همراه یا وب‌کم، و عموماً، با قصد آپلود به شبکه اجتماعی صورت می‌گیرد. شمار عکس‌های سلفی طی همین سال‌های ابداع تلفن‌های همراه مجهز به دوربین سلفی، بسیار زیاد است، و با شمار تمام تابلوهای نقاشی تاریخ به علاوه تمام عکس‌های گرفته شده از ابتدای اختراع دستگاه فوتوگراف برابری و حتی فزونی می‌کند. یک بررسی نشان می‌دهد که بین ۹۶ تا ۱۰۰ درصد از نمونه انتخاب شده از جوانان ایالات متحده امریکا، انگلستان و چین، عادت دارند که مستمراً سلفی‌های خود را در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک بگذارند. در این میان، هر چه افراد علاقه بیشتری به وجهه خود در شبکه نشان می‌دهند، شمار سلفی‌های به اشتراک‌گذاشته‌شان بیشتر می‌شود. نتیجه این که یک انگیزه عمده برای تولید این حجم عظیم از سلفی، تصحیح و تصحیح و تصحیح مکرر تصویر خود نزد دیگران است، تا تصویری «مطلق» از ما نزد دیگران شکل بگیرد.
▀█▄  برای مطالعه بیشتر
“Me: Narcissism and its facets as predictors of selfie-posting frequency” (2015)#
in ‘Personality and Individual Differences’, 86, 477–481.
Erick B. Weiser

Routledge (2018)
THE SOCIAL PSYCHOLOGY OF LIVING WELL
Joseph P. Forgas, Roy F. Baumeister

آخرین بروز رسانی در جمعه, 27 مهر 1397 ساعت 23:48

پیش‌مطالعه‌تـ☲☷☶ـدریس: همه‌گیری عقب‌ماندگی فرهنگی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    از دهه ۱۹۷۰ تا کنون، به مدت پنج دهه، سرعت و قدرت میکروچیپ‌ها به طور متوسط، هر دو سال، دو برابر شده است. پیشرفت در سایر حیطه‌ها از توان ذخیره‌سازی اطلاعات و انرژی گرفته تا توش و توان و کیفیت صفحات نمایش و ادوات ذخیره‌سازی نیز به موازات میکروچیپ‌ها و متأثر از آن‌ها پیشرفت می‌کنند، و در مجموع، سرعت گسترش سالانه تکنولوژی، قابل ملاحظه و سریع‌تر از هر تغییر اجتماعی دیگری است؛ سریع‌تر از هر تغییر اجتماعی دیگر. مهم و تکرار: سریع‌تر از هر تغییر اجتماعی دیگر.
▬    این در حالی است که، از دهه ۱۹۷۰ تا کنون، تئوری‌های علوم اجتماعی و نظریه‌های توسعه و رفاه، در رکود نسبی به سر می‌برند. این بدان معناست که پیکره دانش، اطمینان ندارد که پیشرفت‌های تکنیکی طی این مدت، در جهت گسترش، و نه تضعیف، زندگی خوب به کار گرفته شده است. در نتیجه، به رغم آن که در طول پنج دهه گذشته، بسیاری از کشورها شاهد رشد اقتصادی قابل ملاحظه‌ای بوده‌اند، اما این پیشرفت به طور مداوم با افزایش پایدار در «خوب‌زیستن» همراه نبوده و نیست. حتی، بر عکس، تحقیقات اخیر در مورد کاربست گوشی‌های هوشمند نشان می‌دهد که میکروچیپ‌های قدرتمند طراحی شده برای اتصال ما، اغلب اوقات ما را بیشتر از هم جدا کرده‌اند، و دل‌بستگی‌ها را به مخاطره افکنده است. برای ما فارسی‌زبان‌ها این جدایی معنای سنگینی دارد، چرا که ما به آدمیزاد، «انسان» می‌گوییم، چون جوهر و گوهر آن در «انس» و «عشق» است، و اگر یک تکنولوژی تا این اندازه موجب جدایی انسان‌ها شود، و آدمیزاد را به خود مشغول کند، حتماً از جانب ما، خوب ارزیابی نخواهد شد. پس، نه تنها گسترش تکنولوژی ارتباطی، موجب بهبود زندگی انسانی نشده است، بلکه موجب سقوط آن گردیده، و آن را از مفهوم جوهرین‌اش تهی می‌کند.
▬    ایتان کراس و همکارانش در مقاله‌ای که حاصل یک مطالعه بلندمدت بر روی کاربران فیس‌بوک بود و نتیجه آن در سال ۲۰۱۳ منتشر شد، به این جمع‌بندی رسید که برقراری ارتباط با واسطه و غیرمستقیم، جایگزین خوبی برای «صرف وقت» با دیگر افراد نیست. اینجا، یک نکته مهم وجود دارد: «صرف وقت». «صرف وقت» با دیگران، افق‌ها را به هم نزدیک می‌کند و همدلی و به‌رسمیت‌شناختن را موجب می‌شود و یک سنت و استمرار را شکل می‌دهد. در گذشته، در جریان استمرار کم‌آلایش ارتباط، به تن واحدی تبدیل می‌شدند و با هم فکر می‌کردند، و حاصل این تفکر اشتراکی، توش و توان فکری بسیار بزرگی بود؛ ولی فیس‌بوک، توده‌ای از افراد تنها با ارتباط موقت و ناکامل است که با اشتراک در افق و همدلی و به‌رسمیت‌شناختن همراه نیست، و اشتراکی در متن یک سنت را نیز موجب نمی‌شود. جالب توجه است که این تأثیرات منفی در ارتباطات اجتماعی، حتی هنگامی که مردم از تلفن‌های خود برای مشارکت در فعالیت‌های اجتماعی استفاده می‌کردند، ملحوظ بود و در تحقیق ایتان کراس خود را نشان داد. در واقع، تلفن همراه، بیشتر نوعی احساس مجازی همراهی اجتماعی را به بار می‌آورد. وقتی دو گروه از والدین بررسی شدند، گروهی که ارتباطات چهره به چهره گرمی با فرزندان داشتند، و گروهی که ارتباطات الکترونیک را داغ کرده بودند، معلوم شد که بچه‌ها وقتی از مدرسه به منزل می‌آیند حرف‌های زیادی در مورد رویدادهای مدرسه برای والدین خود دارند، و ضمن در میان گذاشتن رویدادها، به برخی کیفیت‌ها اشاره می‌کردند که بدون «صرف وقت» امکان بیان نمی‌یافتند. بر عکس بچه‌هایی که از محل اردوی مدرسه تصاویری با تلفن همراه تهیه کرده بودند و با ارائه همان‌ها خانواده را در جریان رویدادهای روز می‌گذاشتند، بهانه کمتری برای «صرف وقت» و تعریف اتفاقات روز با خانواده داشتند، و خیلی از دلخوری‌ها و عواطف را ناگفته رها می‌کردند که بالقوه می‌توانند ایجاد مشکل کنند.
▬    حضور تلفن‌ها در توجه افراد به یکدیگر شریک می‌شود و سهمی را به خود اختصاص می‌دهد و در نتیجه، احساسات ارتباط اجتماعی را تضعیف می‌کنند. وقتی افراد به روابطی علاوه بر روابط نهادمند در خانواده و گروه‌های دوستان و همکاران، در متن شبکه دست می‌یابند و این روابط را توسعه می‌دهند و در درون مسابقه‌ای برای جذب و جلب هوادار می‌افتند، ناگزیر «صرف وقت» خود را تقسیم می‌کنند، و بدین ترتیب، در بسیاری از پژوهش‌ها در مورد رژیم استفاده از تلفن همراه و رایانه معلوم شده است که تأثیر منفی این ارتباط‌ها بر روابط خانوادگی و گروه دوستان و شبکه‌ها محلی محرز است. یک بررسی در مورد گردهم‌آیی بین دو گروه تأیید و مکرراً تأیید شده است، بدین ترتیب که به یک گروه اجازه داده می‌شود که در جریان گردهم‌آیی تلفن‌های همراه خود را با خود داشته باشند، و به گروه دیگر این اجازه داده نمی‌شود، و در جریان این گرد هم آیی کیفیت ارتباطات برقرار شده و استمرار آن‌ها مورد بررسی قرار می‌گیرد. نتیجه به طرز معناداری متفاوت بود.
▬    نکته دیگر، «ناهمسانی» است؛ ویژگی کلیدی گوشی‌های هوشمند، توانایی مولتی تسک یا چندعملکردی است. در نتیجه، هر یک از افراد به ضمیمه گوشی و سایر تکنولوژی‌های ارتباطی که مصرف می‌کند، به یک کامپلکس و ملغمه تکرارناپذیر بدل می‌شود و به دشواری می‌تواند شخص واقعی یا شخص شبکه‌ای را هم‌سان و هم‌راه خود تشخیص دهد. این ویژگی تکنولوژی‌های ارتباطی جدید به رغم تکنولوژی‌های ارتباطی قبلی درجه بالایی از ابهام بنیادین را در مناسبات انسانی تزریق می‌کند، که ممکن است افراد را حتی از مصاحبت با سایر کاربران تلفن همراه منصرف کند، و به همراهی با شخصیت‌های دیجیتال مندرج در بازی‌های ویدئویی راغب‌تر گرداند.
▬    مرتبط با این مطلب، نکته دیگری هست؛ این که تلفن‌های همراه، به ضمیمه قابلیت‌های ابری، یک فردیت‌ساز بی‌رقیب محسوب می‌شود که حاصل آن افراد کاملاً مستقل است. با وجود تلفن همراه بسیاری از همکاری‌ها بلاموضوع می‌شود. وقتی تلفن همراه با شماست، آدرس پرسیدن، سؤال از هویت افراد، حتی مشورت بلاموضوع می‌شود، چرا که هوش مصنوعی همراه شما در گوگل، پاسخ اغلب پرسش‌ها را می‌دهد. بنا بر این، هر چند ممکن است که ما در متن شبکه با انسان‌های دیگر در ارتباط ناقص باشیم، ولی همین ارتباط ناقص، روز به روز در حال کمرنگ‌تر شدن است، و ماشینی مانند گوگل، رفته رفته جای انسان‌ها را در ارتباطات ما می‌گیرد.
▬    با این ترتیب، مزایای عظیمی که تلفن‌ها و سایر تکنولوژی‌های همراه از لحاظ راحتی فراهم آورده‌اند، به طور قابل ملاحظه‌ای با هزینه‌هایی که از نظر ارتباطات از دست رفته انسانی ایجاد کرده‌اند، جبران شده، و حتی برخی متقاعد شده‌اند که این تکنولوژی‌ها را به رغم همه مزایای آن کنار بگذارند. موضوع اصلی، «خوب‌زیستن» است، که مفهومی متعالی‌تر از کارآمدی است.
▬    مفهوم نهایی، مفهوم «آسانی» است. تکنولوژی جدید «آسانی» قابل ملاحظه‌ای فراهم می‌آورد، و مردم، اغلب به سمت این آسانی می‌غلطند، چرا که دغدغه «خوب‌زیستن» بیشتر شبیه یک دغدغه نظری و غیرانضمامی است که در سرتاسر تاریخ علاقه‌مندان بسیاری نداشته است. «آسانی» بهره‌برداری از تکنولوژی ارتباطی، سه مکانیسم را فعال می‌کند که مردم را برای واکنش به موضوع مهم امکان سلطه ماشین‌ها و از دست رفتن امکان «خوب‌زیستن» کرخ و بی‌حرکت می‌کند: این سه مکانیسم کلیدی عبارت‌اند از: «حواس‌پرتی»، «جایگزینی» و «سیگنال‌های اجتماعی منفی». میکروچیپ‌های قدرتمندی در میان هستند که دغدغه‌مندی را بلاموضوع کرده‌اند و «حواس‌پرتی» عمدی را به عنوان تنها مسیر زیست نرمال و معقول جاساز کرده‌اند؛ این وسوسه نیز در کار است که ارتباطات ماشینی، «جایگزین کافی» برای مزایای ارتباطات انسانی هستند؛ و بالاخره، اجتماع نیز نسبت به هر نوع اختلال در بهره‌مندی دیجیتال خود حساس و حتی پرخاشگر است. به این سه دلیل، دغدغه «خوب‌زیستن» در مقابل دیجیتالی شدن، بسیار شبیه وضع و حالی را دچار است که موضوع محیط‌زیست سال‌ها قبل داشت و از جانب اغلب مردم، موضوعی انتزاعی و لوکس و بی‌ربط تلقی می‌شد. باید زمان می‌گذشت و دیر می‌شد، تا همه احساس کنند که موضوع آلودگی محیط زیست به نقطه بی‌بازگشتی رسیده و همه پارامترهای یک زندگی «آسان» را تهدید می‌کند.
▬    برای متقاعد کردن مردم، به تجدیدنظر در این شیوه زندگی، چیزی بیشتر از جبران عقب‌ماندگی آکادمی و ذخیره دانش لازم است. در ابتدای گفتار گفتیم که تکنولوژی ارتباطی، پنجاه سال است که هر دو سال، دو برابر درشت می‌شود، ولی علوم انسانی نه تنها درشت‌تر نشده‌اند، بلکه عقب‌نشینی کرده‌اند و بسیار از توصیه‌های معطوف به بهبود خود را به نام نسبی‌گرایی پس گرفته‌اند. ما به نحوی انقلاب اجتماعی نیاز داریم. در واقع نیاز داریم تا در جریان یک فراخوان عمومی در یک حادثه تکان‌دهنده، تمام مردم را به تأمل در این موضوع دعوت کنیم، تا از اشتراک فکری و «وقت صرف کردن» در این موضوع، یک محصول انسانی خلق شود تا بتواند عقب‌ماندگی‌های چندین ساله را جبران کند. این ممکن است فقط آغاز یک روند بسیار بزرگ‌تر باشد. تغییرات بالقوه در پیشرفت‌های تکنولوژیک موجب شده است، سؤالات جدی در مورد چگونگی آماده شدن برای آینده‌ای که کار انسانی دیگر مورد نیاز نیست، مطرح کرده است؛ و پاسخ به این سؤالات بستگی به عزم جمعی و عمده انسان‌ها برای نقش‌آفرینی دارد. حالا موضوع «آسانی» و راحت‌طلبی انسان‌ها می‌تواند نقش یک تعیین سرنوشت تاریخی را داشته باشد. ما اطلاع چندانی نداریم در مورد آن چه آن سوی این پیچ تاریخی انتظارمان را می‌کشد نداریم. ما می‌دانیم که بطالت یا بیکاری یا انجام کارهای کم‌اهمیت تا چه اندازه می‌تواند بر پایین آوردن کیفیت زندگی انسان‌ها مؤثر باشد. در هفت کشور غربی، تقریباً نیمی از پاسخ‌دهندگان گزارش دادند که کار منبع حیاتی معنای زندگی است. در عین حال می‌دانیم که «همبستگی انسانی»، «فرهیختگی اخلاقی» و «استقلال نظر»، می‌تواند سطح «خوب‌زیستن» را بالا ببرد. در دنیایی که ماشین‌ها جایگزین کار انسانی شده‌اند، یک درآمد پایه و تأمین اجتماعی می‌تواند به همه مردم اختصاص یابد، ولی عدم تدبیر در مورد وقتی که دیگر برای کار صرف نمی‌شود، می‌تواند معنای زندگی را به مخاطره اندازد، و امواجی از خودکشی را برانگیزد. پس موضوع «وقت صرف کردن» با همه پیشینه فلسفی و ادبی سترگ خود، یک موضوع انضمامی و یک ضرورت روزگار ماست. مهم این است که مردم باید «وقت صرف کردن» خود، احساس «خوب‌زیستن» بیشتری کسب کنند، و این میسر نمی‌شود، مگر آن‌که سطح «همبستگی انسانی»، «فرهیختگی اخلاقی» و «استقلال نظر» ارتقاء یابد. جوامع باید برای ایجاد آینده‌ای که دیگر محل کار محل اصلی تعامل اجتماعی نیست، تلاش کنند، و فضاهای عمومی بیشتری را برای تعاملات اجتماعی چهره به چهره گسترش دهند.

▀█▄  برای مطالعه بیشتر
Routledge (۲۰۱۸)
THE SOCIAL PSYCHOLOGY OF LIVING WELL
Joseph P. Forgas, Roy F. Baumeister

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 26 مهر 1397 ساعت 11:00

تاریخ فشرده «اقدام و عمل»

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد ادامه مطلب...حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    خوب است جوان‌ها بدانند ...؛ خوب است بدانند که امروز و این دولت، دولت روشنفکرانی است که همواره علیه مردان انقلابی از جنس بسیج و سپاه، و استحکام و پایه عملکرد آن‌ها چون و چرا داشتند، و حالا عملکرد خودشان، مطلقاً تعریفی ندارد... مطلقاً... مطلقاً تعریفی ندارد.
▬    از همان موقع که آقای روحانی «مجمع عقلا» را در مجلس دوم راه انداختند و امام آن جماعت را «سر جایشان نشاندند» (این تعبیر عیناً از خاطرات آقای هاشمی است- و جالب این که آقای روحانی هنوز به راه‌اندازی آن جمع افتخار می‌کنند و عضویت در آن را از مزایای وزیر اطلاعات پیشنهادی خود به پارلمان می‌شمرند)، آن‌ها مآلاً سایرین را غیر عقلا خوانده‌اند و حالا که کار تماماً دست خودشان است، عملکردشان مطلقاً تعریفی ندارد. این دیوان‌سالاران و روشنفکران، طی سال‌ها برای جوان‌ترها جا انداخته‌اند که مردان انقلابی، بی‌ترمز و بی‌حساب و بی‌کتاب بودند و هستند و خواهند بود، ولی حالا طی این مدت، هر بار که کارها را به دست گرفتند، ملت چیز چندانی جز کندی و بی‌عملی و قدری ضرر ساخت و پاخت با اجانب از آن‌ها ندیده است. مطمئن باشید که در پاسخ به این گفتار نیز هزار و یک «حرف» دارند، ولی فراموش نکنید که این‌ها همه «دو صد حرف» است و «نیم کردار» نیست.
▬    خوب است جوان‌ها بدانند، که اصلاً این مردان انقلابی از سنخ سپاهی و بسیجی، ابتدا از کجا آمدند و چه کرده‌اند. خلاصه این که از آغاز انقلاب، این نخبگان روشنفکر، قدرت را به دست گرفته‌اند و گرفتند و خواهند گرفت، و هر از گاهی که در کار پیشبرد امور کشور درمانده‌اند، همان مردان انقلابی از گوشه و کنار به میدان آمده‌اند و خرابکاری‌ها و کندی‌های روشنفکران را درست کرده‌اند و به پایگاه خود در همان گوشه و کنار، اعم از دانشگاه احمدی‌روشن و سینمای ابراهیم و حوزه هنری آوینی و تاکسی حاج‌کاظم و تراکتور عباس بازگشته‌اند؛ تنها شماری که در سمت نیروهای مسلح متعهد بودند، ماندند، و دفاع و امنیت کشور را به یکی از شش قدرت برتر تبدیل کردند، و سایر ارکان کشور را به روشنفکران و تکنوکرات‌های پر مدعا واگذار نمودند. سپس، مردان انقلابی سر در گریبان خود کردند و به ادای تکلیف در گوشه‌ای ادامه دادند تا دوباره این جماعت روشنفکر پر مدعا گیر کردند و در تمشیت آنچه ادعای کر کننده داشتند ماندند، و باز روز از نو روزی از نو، این چرخه ادامه داشته و دارد و خواهد داشت. این، تاریخ فشرده اقدام و عمل پس از انقلاب است. دوره‌های طولانی بی‌اقدامی و کم‌عملی به نام کار روشنفکری و بوروکراسی و «مجمع عقلا»، و دوره‌های کوتاه و مقطعی یا بخشی و محدود ایفای نقش انقلابی‌ها. این تجربه زیسته ما در این مدت مدید است.
▬    خوب است جوان‌ها بدانند، که سرداران سپاهی و بسیجی امروز که «مجمع عقلا»ی پر مدعا، به آن‌ها لقب بی‌ترمز و بی‌حساب و بی‌کتاب و غیر عقلا می‌داده‌اند و می‌دهند و خواهند داد، همان دانشجویان ممتاز آستانه انقلاب بودند؛ آن هم دانشجویان ممتاز در زمانی که «کم نمره دادن» و «مردود کردن» در میان اساتید دانشگاه‌ها مد بود و نمره گرفتن از اساتید سخت‌گیر و مسؤولیت‌پذیر، افتخار و مایه مباهاتی بود غیر قابل انکار. نه همچون امروز که کوچک‌ترین حساب و کتاب و دقت در تخصیص نمره دانشجو، سختگیری خشک‌مغزانه استاد تفسیر می‌شود. بگذریم؛ آن‌ها که امروز فرماندهان نظامی سپاه شمرده می‌شوند، همان دانشجویان ممتازی هستند که از پشت میزهای دانشکده فنی دانشگاه تهران یا پلی‌تکنیک بیرون پریدند و برای حفظ انقلاب، معجزاتی کردند که هر از گاهی، کسی در چهار گوشه دنیا، کلاه به احترام کوشش آن‌ها برمی‌دارد؛ از باراک اوباما گرفته تا همین اخیراً یوزی رابین؛ یکی به احترام سردار قاسم سلیمانی، دیگری به احترام شهید حسن تهرانی مقدم، آن دیگری به نام استاد تهرانی مقدم، بعدی به نام ... . هیچ یک از ناظران و تحلیل‌گران امور ایران در دنیا، چه ناظران خشم‌آلود و چه منصف، بزرگی گام‌های برداشته شده در منطق انقلابی ما را انکار نمی‌کنند؛ جای انکار نیست. ولی پرسش این است که این عظمت چگونه توسط این دانشجویان پیرو راستین خط امام (ره) خلق شده است؟
▬    منطق عملکرد این نیروهای مقاوم که اقدام و عمل‌های بزرگ را میسر کرده‌اند را می‌توان «منطق ظرفیت» نام نهاد. در «منطق ظرفیت» کار فعال اجتماعی این است که تمام بار ملت را به دوش خود احساس کند، به قاعده «کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته»، و هر کس، هر جا، هر کار از دستش بر می‌آید، «پای کار» باشد و اگر فرماندهان در موقعیت عملیات نبودند، «آتش به اختیار» پیش برود.
▬    بدون آن که بخواهم اشتباهات را لزوماً به خباثت درونی افراد مربوط نمایم، سؤال این است که دقیقاً آن چه در جریان طرد «منطق ظرفیت»ها در عصر اصلاحات و عصر سازندگی، همان عصر حکم‌رانی «تکنوکرات»ها، و آن چه پس از انتخابات نود و دو، به بهانه رویارویی با تحریم‌ها و علم کردن موجودی به نام JCPOA استمرار یافت، چه بود و چه هست و چه خواهد بود؟  یک اجتماع سرمایه‌داری سرمایه‌بر، که در آن، روشنفکران و تکنوکرات‌ها، مدام از اتصال و هم‌سازی با اقتصاد جهانی بحران‌زده سخن می‌گویند، نمی‌تواند ظرفیت‌های این جامعه را تحقق بخشد، بلکه بیشتر، جاهای خالی یک اقتصاد جهانی با بحران انرژی را پر می‌کند. روشن است که در این اقتصاد جهانی، جای خالی‌ای که برای کشورهایی مانند ایران در نظر گرفته می‌شود، جای یک بازار فروش خوب و منبع تأمین مواد خام یا موقعیتی برای استقرار صنایع آلاینده است. چنین اقتصادی، برای اقلیتی سرمایه‌دار از شهروندان شهرهایی مانند تهران، که می‌توانند در یک اقتصاد «سرمایه‌بر» و نه «کاربر» نقشی بر عهده بگیرند، زمینه می‌سازد، لیکن، بخش انبوهی از مردم را به کارهای دون‌پایه خدماتی غیرتخصصی می‌گمارد. این، صورت عدم توازن عمیقی است که در اقتصاد ما در نتیجه عملکرد دیوان‌سالاران غربزده به وجود آمده است، و باید با «منطق ظرفیت» تغییر یابد.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 26 مهر 1397 ساعت 10:49

ملاقات با اصلاح‌طلبان به جای ترامپ

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    مطلب اول: آقای روحانی از نیویورک آمدند و آنجا با دانلد ترامپ دیدار نکردند؛ اما، در تهران، چهارشنبه، یازده مهر ۹۷، دیروقت، با اصلاح‌طلبان نشستند؛ همان اصلاح‌طلبانی که هم‌قطارانشان، هم‌اکنون، در امریکا و کشورهای اروپایی مشغول تقدیم خدمات متنوع به اجانب بر ضد ایران هستند.
▬    مطلب دوم: صرف نظر از نبرد لفظی سنگینی که در نیویورک بر سر پایبندی به اصول و قواعد و تعهدات جریان داشت، و پای رئیس جمهور فرانسه و خانم فدریکا موگرینی و آقای ایوو مورالس و دیگران نیز به میان کشیده شد، باید با وقوع اخیر فاشیسم در امریکا و در نقاط دیگر جهان مواجهه صریحی ساز کرد، و از رویاروی شدن با واقعیت و الزامات آن تا دیر نشده حذر ننمود. از بزدلی چیزی به دست نخواهد آمد؛ باید چه در باطن و چه در ظاهر مسیر قاطعیت پیمود؛ همان طور که از چهره خشمگین دکتر محمد جواد ظریف و قدری هم از نطق سنجیده دکتر حسن روحانی در مجمع عمومی بر می‌آمد.
▬    مطلب سوم: واقفیم که آن چه جوهر اصلی فاشیسم را ساخت، نهیلیسم نیچه‌ای و پایبند نبودن سیاستمداران به اصول بود، نه وقوع هولوکاست یا هر تبعات دیگری که فاشیسم و نهیلیسم به دنبال آورد. بنا بر این، آن اظهار نظر مایک پامپئو علیه نطق آقای روحانی یک آدرس غلط بود که گفت: «شرم‌آور است که او چنین حرف‌هایی را می‌زند، برای کشوری که هولوکاست را تکذیب و اسرائیل را تهدید می‌کند، اینکه امریکا و رهبرانش را با نازی‌ها مقایسه می‌کند، یکی از توهین آمیزترین چیزهایی است که تاکنون شنیده‌ام». این اظهار پامپئوی خشمگین که سودای تابستان داغش به زمهریر گرفتار آمد، القاء یک تشخیص اشتباه است. تشخیص درست از دیدگاه تحلیل‌گران شاخص فاشیسم همچون هانا آرنت یا نوربرت الیاس همین است که در سخنرانی آقای روحانی به خوبی منعکس شده بود (هر چند که به رغم نطق آقای ایوو مورالس صراحت کافی را نداشت): «امروز در شرایطی گرد هم آمده‌ایم که جهان، از خودسری و بی‌توجهی برخی از دولت‌ها به ارزش‌ها و نهادهای بین‌المللی در رنج است. پیام حضور ما در اینجا، آن است که ایجاد منافع و امنیتِ جهان با کمترین هزینه، در سایهٔ هماهنگی و همکاری کشورها امکان‌پذیر است. اما متأسفانه در جهان امروز شاهد حاکمانی هستیم که فکر می‌کنند با تقویت ناسیونالیسم افراطی، نژادپرستی و بیگانه ستیزی که یادآور تفکر نازی‌هاست و با زیر پا گذاشتن مقررات جهانی و تضعیف سازمان‌های بین‌المللی بهتر می‌توانند به منافع خود دست یابند و یا حداقل برای کوتاه مدت، می‌توانند بر احساسات عمومی و جذب آرای مردم، تأثیر بگذارند و برای این منظور، به نمایش‌های مضحکی حتی در قالب تشکیل جلسه غیرمعمول شورای امنیت، دست می‌زنند. دولت آمریکا دست‌کم در صورت هیأت حاکمهٔ کنونی خود، عزم آن دارد که کلیه نهادهای بین‌المللی را بی‌خاصیت سازد. این دولت در حالی که بر خلاف قواعد و حقوق بین‌الملل، از یک توافق چند جانبهٔ مصّوب شورای امنیت خارج شده، جمهوری اسلامی ایران را به گفت و گوی دو جانبه می‌خواند. دولتی که هنوز به دولت بودن خود آگاه نیست و عهد و پیمان سَلَف خود را نقض می‌کند و اصل حقوقی مسئولیت دائمی دولت‌ها را نمی‌شناسد».
▬    مطلب چهارم: دکتر حسن روحانی که از پایبندی به مسؤولیت‌ها و تعهدات سخن می‌گفتند، مقابل ترامپی قرار گرفتند که به نام منافع امریکا، مهیای نقض هر عهدنامه‌ای است و آن‌چه به او اجازه این هیچ‌انگاری را می‌دهد، دقیقاً نهیلیسمی است که سال‌ها قبل، اصلاح‌طلبان، فرهنگ ما را در آستانه آن قرار دادند، و محصولات آن شدند امثال اکبر گنجی و عطا مهاجرانی و اصلاح‌طلبان دیگری که یکی بدتر از دیگری موجب شرم ملت‌اند؛ «زینت کابینه» اصلاحات لقب گرفته بودند و با چند همسر متنوع تقشان درآمد! چیزی شبیه همین آقای ترامپ. همان موقع، آزادی مورد ادعای اصلاح‌طلبان به ولنگاری مدیریتی و فرهنگی تعبیر شد و کسانی که در رأسشان عبدالکریم سروش قرار داشت، این ولنگاری فرهنگی را تئوریزه کردند و ولنگاری جنسی؛ و سمبل سیاسی این ولنگاری شد، عطا مهاجرانی، زینت کابینه و وزیر فرهنگ دولت اصلاحات. حالا مشهودترین و هولناک‌ترین نتیجه این ولنگاری فرهنگی، ترامپ است، ولی چندی پیش، ما در میان اصلاح‌طلبان نمونه‌های آن را دیدیم. هر کس عاشق امریکا می‌شود، کم و بیش همین می‌شود.
▬    مطلب آخر آن که این روزها اصلاح‌طلبان، همان مسؤولیت ستیزان و پراگماتیست‌های وطنی که الگوهای نظری خود را از پوپر انگلیسی و رورتی امریکایی می‌گرفتند، می‌کوشند خود را از دولت جدا کنند، و وانمود نمایند که در سیئات و ناکارآیی‌های دولت آقای روحانی که ملت را کلافه کرده بی‌تقصیر هستند. اصلاح‌طلبان همسان با برابر قلمداد کردن آقای روحانی با آقای هاشمی، در پی آن هستند که خود را به عنوان جایگزین سنتی چنین گزینه‌ای مطرح کنند، و بگویند: «که نوبتی هم باشد نوبت ماست!». آنان ملت را کم‌حافظه‌تر از آن تصور کرده‌اند که یک سال پس از انتخابات ۹۶ به خاطر داشته باشند که این اصلاح‌طلبان، ملت را برای رأی دادن به آقای روحانی دعوت و این دعوت را تکرار می‌کردند. آیا همین حرکات غیر اخلاقی آنان در خالی کردن پشت رفیق سال پیش، و تلاش مذبوحانه برای فرصت طلبی سیاسی که عمیقاً با نفاق همراه است، نشان نمی‌دهد که آن‌ها تا چه اندازه مهیا هستند تا آلترناتیو ترامپی آقای روحانی باشند. به لحاظ سابقه و پیشینه هم چیز چندانی از ترامپ کم ندارند؛ از سروش نهیلیست، تا گنجی مسؤولیت ستیز، و عطا مهاجرانی ولنگار و چند زنه.
▬    جوانانی که تازه امکان رأی می‌یابند و سال آینده و سال بعد باید تصمیمات سیاسی مهم اتخاذ کنند، یا جوانانی که یکی دو دوره است درگیر سیاست شده‌اند، باید این پیشینه را بدانند. باید خوب بدانند، که اصلاح‌طلبی یک عنوان خفت‌بار و شرم‌آور در این کشور است و خواهد بود، از بس در درون خود خائن و بدکردار پرورش داده‌اند. آن‌ها بسیار کم‌شرم هستند که هنوز سر خود را بالا می‌گیرند، و مجموعه ریاست جمهوری هم در تشکیل جلسه با ایشان نیک کردار نیست، و این جلسه نیک فرجام نخواهد بود. بی‌گمان.
مأخذ:فارس
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 26 مهر 1397 ساعت 10:47

پیش‌مطالعه‌تـ☲☷☶ـدریس: جامعه‌شناسی خوب‌زیستن /Sociology of Well-Living

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    موضوع «خوب‌زیستن» یکی از قدیمی‌ترین پرسش‌های جهانی است. فیلسوفان، ادب‌پردازان و هنرمندان، و دانشمندان علوم اجتماعی تجربی تلاش کرده‌اند تا بدانند که زندگی را چگونه باید «زنده» زندگی کرد و چگونه رفاه و رضایت از زندگی می‌تواند بهینه شود. توانایی فکر کردن و درک کیفیت و امکانات آن، تا حدی خصلت منحصر به فرد انسانی است. شیوه‌ای که ما به این اقتضائات احوال پاسخ می‌دهیم اهمیت متافیزیکی فراوانی برای انسان دارد.

▀█▄  «کیف‌جویی»/ هدونیسم
▬    فلسفه هدونیستی یا «کیف‌جویی»، بر اصول مفروضی متکی است که قدمت تاریخی دارد، و همواره لااقل سطح نخست «خوب‌زیستن»، همین «کیف‌جویی» قلمداد شده است. اینکه انسان‌های کیفور کسانی هستند که شکم خود را پر کنند، جشن بگیرند و روزهایشان پر از شادی باشد، حداقل و قدر متیقن «خوب‌زیستن» است. این مضمون از «گیلگمش» سومریان مورخ ۲۷۰۰ قبل از میلاد تا کنون، یک لنگه پایدار تصور ما از «خوب‌زیستن» بوده است، و احتمالاً خواهد بود.
▬    برای حفظ این حد اقل، فرد عاقل باید همچون مورچگان تدبیر کند، تا معیشت خود را از کم و کاست روزگار مصون دارد؛ از این قرار، هدونیسم، به رغم تصور عوام، متضمن کام‌جویی نامحدود نیست، بلکه فرد عاقل باید در کنترل لذات خود به منظور پایدار نگاه داشتن کیفوری کوشا باشد، و این به قوه حکم و تدبیر نیاز دارد تا مآل لذت‌های مختلف را سبک و سنگین و ارزیابی کند. اپیکور (Epicurus، حدود ۳۴۱ تا ۲۷۰ قبل از میلاد)، عمده‌ترین نماینده فلسفی هدونیسم بود، که معتقد بود بالاترین خوشبختی، دستیابی به آرزوهای پایدار مانند حالت آرامش نفس و رهایی از ترس است. از این قرار، عشق، رفاقت، نوع‌دوستی و عدالت، مؤلفه‌های معنوی نیرومندی برای زندگی لذت‌بخش خواهند بود، و موجب کسب دانش، تأمل، و یک زندگی صالح و فطری خواهند شد. این‌ها درس‌های پاینده اپیکور هستند.

▀█▄  برداشت نصرانی از «خوب‌زیستن»
▬    برداشت هدونیستی از «خوب‌زیستن»، برای همیشه به عنوان یک ته‌نشست ثابت باقی ماند و خصوصاً نفوذ خود را بر فرهنگ عمومی اروپایی حفظ کرد. در این میان، مسیحیت یک ژرف‌‌نگری نوآورانه در چیزی بود که زمینه فرهنگی‌اش توسط تلقی «لذت پایدار» نزد افرادی مانند اپیکور یا دیوژن، قبلاً فراهم آمده بود. مسأله پایدار بودن مطرح بود، و مسیحیت برای راه گشودن به این پایداری یک تلقی «معادنگر» را در تاریخ اروپا گشود. از این گذشته، مسیحیت، بر آموزه گناه نخستین حضرت آدم (ع) اصرار داشت، و بر این مبنا اصرار ورزید که بنای دنیای مادی که صحنه هبوط حضرت آدم (ع) بود محصول گناه است، و نمی‌توان «خوب‌زیستن» واقعی را در این عالم یافت. بدین ترتیب، اصرار بر کناره‌گیری از دنیا و نگاه بلندنظرانه‌تر به کمال و سعادت، مضمون ثابت و قاطعی در مسیحیت قلمداد شد.

▀█▄  سودانگاری
▬    سودانگاری، به عنوان یک نتیجه غیر مستقیم از رنسانس، اصلاحات و روشنگری بود که مفهوم «کیف‌جویی» این‌جهانی و نه لزوماً پایدار در دنیای مدرن، بنیاد «خوب‌زیستن» را مجدداً تعریف کرد. جرمی بنتام و جان استوارت میل، اصول لذت و درد عینی و مادی را پایه‌های سیستم اخلاق و رفاه معقول و نه دینی و معاداندیش تعریف کردند. اخلاق جرمی بنتام و جان استوارت میل، استدلال می‌کند که تمام اقدامات باید برای دستیابی به حداکثر لذت برای بیشترین شمار افراد باشد.
▬    جرمی بنتام باور داشت که می‌توان ارزش لذت را به طور کمی و عددی محاسبه نمود و همان کاری که فیزیک در تسخیر دنیای فیزیکی انجام داد، علم اخلاق جدید برای برنامه‌ریزی اخلاقی فرد و جامعه صورت دهد. با این حال، جان استوارت میل، نگاه کیفی‌تری به لذت داشت و از همین جا انشقاق در اخلاق مدرن آغاز شد. او باور داشت که موجودات کمتر پیچیده مانند خوک‌ها در پی لذت‌های ساده هستند، اما موجودات پیچیده‌تر مثل انسان‌ها توانایی دسترسی به «لذت‌های سطح بالاتری» (Higher-quality pleasures) دارند. ولی، آن‌چه نهایتاً شفاف‌تر شدن آن در دنیای مدرن منجر به بروز تناقض‌های شکننده در درک مادی و سودانگار از اخلاق بشری و اجتماعی گردید، همان مفهوم «سطح بالاتر» بود. به نظر می‌رسید که جرمی بنتام و جان استوارت میل، درک بسیط و ساده‌لوحانه‌ای از مفهوم «خیر» داشتند. برداشت‌های مختلف از همین مفهوم «سطح بالاتر» استوارت میل بود که زمینه را برای شک‌گرایی در برنامه فردی و اجتماعی توسعه و رشد فراهم آورد. بدین ترتیب، مفهوم «خوب‌زیستن» که در برنامه‌ریزی رشد فردی و توسعه اجتماعی زیربنا بود، مقول به تشکیک و تردید شد.

▀█▄  شک‌گرایی و عبور مشرقی و رواقی از شک‌گرایی
▬    زمینه شک‌گرایی اخلاقی از زمانه باستانی یونان نیرومند بود و در مقیاس اجتماعی، واکنش‌ها به آن، نهایتاً تدارکی برای علم و فن حقوق در امپراطوری روم شد. فیلسوفان رواقی، که بر وفق رومی بودن خود، پیرو طریقت آپولون تلقی می‌شدند، بر مداوای شک‌گرایی از طریق طمأنینه و کنترل نفس اصرار داشتند. رواقیان همچون امپراتور مارکوس اورلیوس، سیسرو، سنکا، و اپیکتتوس برای تضمین «خوب‌زیستن»، سطحی از احتیاط و کف نفس را برای انطباق با لوگوس و نظم طبیعی توصیه می‌کردند. آن‌ها، به ما آموختند که احساسات مخرب، همیشه منشأ اشتباه در قضاوت، و تصادم بین اراده و نظم طبیعی بوده‌اند، و باید مهار شوند. این برداشت‌های رواقی، شباهت بسیار به آموزه‌های بودایی و مکاتب مشرقی و اخلاق افریقایی دارد. بر این اساس، راه حل شر و بدبختی آن است که به بررسی قضاوت‌ها و رفتارهای خود بپردازیم و تعیین کنیم که کجا پا از مسیرهای حکمت نهفته در طبیعت کج گذاشته‌ایم.
▬    صرف‌نظر از پیشینه‌ای که در بودیسم و حکمت‌های مشرقی و اخلاق افریقایی هست که لوگوس جهان‌شمول را در تعیین فعل اخلاقی بر اقتضای لذت فردی مقدم می‌شمرند، رواقیان، نخستین نظریه‌پردازان اخلاق جهان‌شمول‌گرا در اروپا بودند؛ طریقتی که بعداً با کانت سر و شکل فلسفی نیرومندی یافت: «خیر آن است که اگر همه ساز کنند، همچنان خیر باشد»؛ «فقط مطابق دستوری عمل کن که بتوانی اراده کنی آن دستور به قانونی کلی بدل شود».
▬    فردگرایی، مدارای شک‌گرایانه، خودمحوری، خودکارآمدی، و دیدگاه تکنولوژیک و سلطه‌جویانه به طبیعت، که تاکنون تأثیر عمده‌ای در الگوی تمدنی غرب داشته است، منجر به شک‌گرایی اخلاقی و اغتشاش در تشخیص مفهوم بنیادین «خوب‌زیستن» که بنای تمدن بر آن گذاشته شده است، گردیده، و اگر بخواهیم از این شک‌گرایی خلاص شویم، باید هر چه احساسات مخرب را شاخ و برگ می‌دهد، تعطیل کنیم، و به ایده کف نفس و طمأنینه و شکوه و وقار بازگردیم. باید به «حریت درونی» بها دهیم، تا در مقیاس اجتماعی از «خوب‌زیستن» بهره‌مند شویم.

▀█▄  جمع‌بندی
▬    بازتاب این تصحیح در برداشت ما از رشد فردی و توسعه اجتماعی این است که رابطه بین ثروت و رفاه تنها به یک سطح اقل از زندگی بستگی دارد. هنگامی که جوامع به این سطح خوراک و پوشاک و مسکن دست می‌یابند، ثروت بیشتر، افزایش قابل توجهی در رفاه و خوشبختی ایجاد نخواهد کرد. بنابراین، تکیه بر پیشرفت اقتصادی به عنوان تنها وسیله بهبود رفاه، اشتباه است.
▬    تغییرات اجتماعی رادیکال به هدف رشد اقتصادی نامحدود، در دنیای مدرن، ما را به یک زندگی متمول و بهداشتی‌تر و بهره‌مند از آزادی بیرونی رسانده است، ولی این به آن معنا نیست که ما از «خوب‌زیستن» بیشتری برخوردار شده‌ایم؛ چرا که سطح «حریت درونی» ما به واسطه مدیتیشن و آرامش کمتر از دست رفته است. ما چیزی را از دست داده‌ایم: احساس طبیعی، هویت و جامعه را که از زندگی اجتماعی صمیمی و توأم با عشق پایدار در روابط برادرانه و اخلاقی به دست می‌آید از دست داده‌ایم. اکثر ما فقط این نوع تعلق را برای مدت کوتاهی، شاید در دوره‌های آغازین مدرسه، تجربه کرده‌ایم. نحوی احساس وابستگی، شاید یک نوع برادری یا «حس برادرانه» برای رفاه بشری ضروری است. آنچه در جوامع مدرن افزایش می‌یابد، ماهیت شک‌گرایانه ارتباطات اجتماعی ماست. روند اجتماعی در جوامع امروز نشان می‌دهد که بیشتر و بیشتر، مردم به تنهایی زندگی می‌کنند. ما شاهد شواهدی از این «خلأ صمیمیت» در اطرافمان هستیم. تنهایی، انزوا و خجالت اجتماعی در اطراف ما غوغا می‌کند. مردم استقلال، حریم خصوصی، خودمختاری و آزادی را ترجیح می‌دهند، اما «هویت»، «حس برادری» و «حریت درونی» با کناره‌گیری از گروه‌های صمیمی و سنتی از دست می‌روند، و افراد مجبور می‌شوند که به خرید کالا پناه ببرند تا موقتاً برای خود هویت کالایی تدارک ببینند. اینجا وجه خودمحدودگر توسعه مدرن نمایان می‌شود. این توسعه، خودش را می‌خورد، و هر چه توسعه مادی فراهم می‌شود، خلأ هویتی که باید با خرید کالا تشفی یابد آشکارتر می‌گردد و افراد را متلاطم‌تر و ناآرام‌تر می‌سازد. فقدان افزایش رفاه و رضایت از زندگی در دهه‌های اخیر در کشورهای ثروتمند غربی با وجود افزایش سلطه بر طبیعت، نشان می‌دهد که ما به تنهایی از طریق پیشرفت‌های مادی به رفاه و «خوب‌زیستن» نخواهیم رسید. در اینجا با فستیوالی از اسامی متفکران رشد فردی و توسعه اجتماعی مواجهیم: آلفرد شوتس، پیتر برگر، توماس لوکمان، زیگموند فروید، کارل گوستاو یونگ، آبراهام مزلو، کارل راجرز، یورگن هابرماس، السدر مک‌اینتایر، چارلز تیلور، اکسل هونت، آمارتیا سن، و ... ،  که دیدگاه‌های آن‌ها استخوان‌بندی «جامعه‌شناسی خوب‌زیستن» را می‌سازند.

▀█▄  برای مطالعه بیشتر

Routledge-2018
THE SOCIAL PSYCHOLOGY OF LIVING WELL
Joseph P. Forgas, Roy F. Baumeister

آخرین بروز رسانی در جمعه, 13 مهر 1397 ساعت 21:01

صفحه 23 از 407