فیلوجامعه‌شناسی

مقالات و يادداشتهاي روز

دوگانگی اینترنت؛ آرمان‌شهر منفی | مثبت ارتباطات

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀▄█▌ قضیه
■    تجربه پیشین جامعه شناسی در تحلیل نهادهای اجتماعی، حاوی این نکته است که باید از خوش بینی و بد بینی کامل به نهادهای اجتماعی پرهیز کرد.
■    زمانی ماکس وبر، پس از وقوع «انقلاب مدیریت» در پایان قرن نوزدهم، بوروکراسی را فرجامی تیره و تار از جنس «قفس آهنین» برای تمدن بشری انگاشت، ولی بعدها معلوم شد که توان انسان در استفاده از ظرفیت‌های مثبت بوروکراسی برای بهبود تبعات آن، بیش از آن بود که در بدو امر به نظر می‌رسید.
■    اکنون، و پس از وقوع «انقلاب ارتباطات» در پایان سده بیستم، برخی گمان می‌برند، تکنولوژی ارتباطات، آغاز فروپاشی اجتماعی و انهدام ساز و کارهای تمدن ساز اتحاد انسانی است. می‌توان تصور کرد که در آینده این نحو قضاوت‌ها رنگ امروز خود را خواهند باخت، و بشر بار دیگر از ظرفیت حائل خود برای تبدیل تهدیدها به فرصت استفاده خواهد کرد. این نحوی تکرار روح آغاز قرن است.
■    سؤال این است که تا چه حد ما آگاهانه یا ناخودآگاه ناظر دگرگونی وسیع ناشی از فضای تعاملی و سایبر ناشی از تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات، در تجربه روزمره زندگی خود هستیم؟ این پرسش را می‌توان به دو نکته تجزیه کرد؛ یکی آن که ابعاد دگرگونی اطلاعاتی در زندگی روزمره انسانی چیست؟ و دیگری این که آگاهی گسترش یافته از این ابعاد چقدر است؟

░▒▓ اینترنت به مثابه آرمان شهر منفی/ تز اول
■    دشواری اصلی ما با ماشین‌ها، اساساً در سرعتی است که به بار می‌آورند؛ و این سرعت، از توان هضم و جذب ما بیشتر است.
■    ماشین‌ها عناصر مختلف فضایی و زمانی سازنده حضور واقعی ما در دنیا را تغییر می‌دهند، و در نتیجه، رابطه ما را با جهان به هم می‌ریزند و به یک رابطه دورادور (teletopological) بدل می‌کند و آن نیز به نوبه خود، غنای تجربه معقول نزد ما را می‌کاهد.
■    وضع اسف بار اخلاقی در جامعه توده وار امروز اساساً از این روست.

░▒▓ اینترنت به مثابه آرمان شهر منفی/ تز دوم
■    سرعت شتاب انتقال اطلاعات و ارتباطات، که توسط فناوری‌های مدرن فراهم شده، منجر به از دست رفتن حضور صمیمی و کاهش تجربه مجسم و ملموس زندگی می‌گردد. زندگی به حرکتی مداوم بدل می‌شود، و حضور ما در جهان به مثابه نحوی «حضور مجازی» است.

░▒▓ اینترنت به مثابه آرمان شهر منفی/ تز سوم
■    این موضوع، نحوی شرایط ناکجاآباد منفی فاجعه بار به بار می‌آورد.
■    این ناکجاآباد منفی حاوی این جوهر است که در آن «زمان مرده است»، و عمر به جای زمان، با سرعت تعریف می‌شود؛ نحوی حرکت بی پایان در «برهوت».
■    مردم در این ناکجاآباد، برای سنت و تجربه و اجتماع و روابط صمیمی، ارزشی قایل نیستند.

░▒▓ اینترنت به مثابه آرمان شهر منفی/ تز چهارم
■    توان عبور و فرا رفتن از جهان واقعی، حجم و فرمت جهان را نامأنوس می‌سازد، طوری که انرژی حیاتی انسان‌ها به جای هر کار دیگر صرف درک و انطباق با شرایط نو به نو شونده می‌گردد.
■    حاصل این زیست دست پاچه و فشرده، تلفیق عجیب و غریب وجوه مختلف و ناسازگار زندگی خواهد بود.

░▒▓ اینترنت به مثابه آرمان شهر منفی/ تز پنجم
■    گمشده بعدی، بینایی انسانی است.
■    مجازی سازی و ایماژگون شدن تجربه، آفتی است که انرژی تمدن ساز انسان را در این شرایط از نفس می‌اندازد.
■    نسبت تجربه اینترنتی ما با تجربیات واقعی ما، مانند نسبت یک مجسمه یا تابلوی نقاشی و فیلم است. یک مجسمه یا نقاشی یک شکل پایدار است که در طول زمان شکل ثابتی دارد و می‌تواند مورد تأمل واقع شود. ولی شیوه‌ای که فیلم در آن به چشم می‌آید، کاملاً متفاوت است، چرا که نحوی جنبش سریع سلول‌های نوری است. بیننده فیلم، حسی از تداوم را از یک گذر و نسخ تصویر به گذر و نسخ تصویر دیگر، و در نتیجه، «توهم جنبش» را درک می‌کند.
■    در تئوری فیلم، فرض بر این است که محرک‌های دیداری در حافظه برای چند صد میلی ثانیه ذخیره می‌شوند، و پس از آن‌ها، ناپدید می‌شوند. این وقفه موجب می‌شود که فواصل تاریک بین تصاویر فیلم رؤیت نشوند. بدین ترتیب، ساختار عادات کلی ما از ادراک متحول می‌شود، طوری که درک فیلم مستلزم دقت و تأمل کمتر، و پذیرش «موقتی بودن ادراک» است.

░▒▓ اینترنت به مثابه آرمان شهر منفی/ تز ششم
■    ولی، گمشده مهم‌تر زمان است.
■    نکته آن است که سینما که خود فرزند ماشین و چرخ و لامپ است، و تلویزیون که فرزند سینماست، و رایانه نیز در ورطه نمایش ملهم از تلویزیون است، با آفتابی درونی کار می‌کنند، و زندگی مخاطبان را از روز و شب کاذب پر می‌نمایند.
■    تفاوت این روز و شب کاذب و راستین را می‌توان در عبارات «اپتیک منفعل» و «اپتیک فعال» مفهوم سازی کرد. می‌شود تصور کرد که کسانی که خود را در یک اتاق با رایانه و تلویزیون تنها می‌گذارند، «زمان ملموس» را گم می‌کنند و رفته رفته سازگاری خود را با دیگران در محیط‌های لازم به «همزمانی ملموس» از دست می‌دهند. البته آن‌ها ساعت و تقویم دارند، ولی «ساعت ملموس» نقش متمایزی در تنظیم حیات انسانی ما دارد.

░▒▓ اینترنت به مثابه آرمان شهر منفی/ تز هفتم
■    به تبع زمان، مفهوم فضا و مکان هم به هم می‌ریزد.
■    سینما، تلویزیون و بعد مانیتور، وقتی مجهز به ارتباطات ماهواره‌ای بلادرنگ و گسترده می‌شوند، به نوع تازه‌ای از «پنجره» بدل می‌شوند، و ساخت و ساز فضا را به هم می‌ریزند. اگر تبدیل تصاویر SD به HD، Full HD و 4K را هم در نظر بگیریم، آنگاه رسانه به بهترین پنجره خانه تبدیل می‌شود.
■    تأثیر این «پنجره» نوین را می‌توان با اثر اختراع تلسکوپ در سال ۱۶۰۹ توسط گالیلو گالیله مقایسه کرد. چیزهای بسیار دور دست، تعیین کننده و عجیب و قریب پیش چشم مردم نمودار می‌شود، و این بار همه مردم می‌توانند این همه را ببینند.
■    همه مردم به یک «پروتز بینایی» مجهز شده‌اند. می‌شود تصور کرد که مردم امروز، مانند مردم سده هفدهم، بر حسب آن چه در این تلسکوپ جدید می‌بینند، برنامه‌ها و نهادهای زندگی خود را بازسازی می‌کنند، منتهی مشکل این است که آن سوی این تلسکوپ شیء واحدی نیست که به مردم جهت مشترکی ببخشد. در نتیجه، می‌شود تصور کرد که میزان سوء تفاهم در سایه استفاده از این رسانه‌ها میان مردم و گروه‌های مختلف آن‌ها به قدری فزونی می‌گیرد که می‌رود تا ما را با نحوی فروپاشی اجتماعی مواجه گرداند.

░▒▓ اینترنت به مثابه آرمان شهر منفی/ تز هشتم
■    فرجام همه دگرگونی‌ها، تحول و تغییر عمیق و مستمر در درک افراد از خودشان است. هنگامی که ما به تماشای برنامه‌های تلویزیونی یا بازی رایانه‌ای می‌پردازیم مسلماً، شرکت در اشکال جدید از خود شناسایی درگیر می‌شویم. «زمان غیر واقعی» و حضور مجازی تبدیل شده‌اند به حالت غالب تجربه که با ماشین‌های بینایی از همه نوع اشباع می‌شود؛ و هر نوع ادراک از موقعیت واقعی را تحت الشعاع قرار می‌دهد.
■    مسلماً برای وجود اجتماع، نیاز به نحوی حس مشترک هست، و معمولاً این حس مشترک در سایه زمان واقعی در یک تاریخ مشترک واقعی قابل تحقق است، این در حالی است که تکنولوژی نوین اطلاعات این ظرفیت‌ها را متفرق و نابود می‌کند. ما به تعداد انتخاب‌ها و ترکیب‌های رسانه‌ای، «درک مصنوعی» داریم. و افراد با ساختن ترکیب‌های منحصر به فرد رسانه‌ای، برای خود خواسته یا ناخواسته، درک‌های مصنوعی متفاوت ایجاد می‌کنند که باعث افتراق آنان از دیگران می‌گردد.

▀▄█▌ از یک دید وسیع‌تر...
■    نهادهای اجتماعی، همان ساز و کارهای رفتاری هستند که کم و بیش در طول تاریخ استمرار یافته، و به واقعیت‌های بالنسبه مستقل از افراد تبدیل می‌شوند؛ نهادهای اجتماعی، انسان‌ها را توانمند می‌کنند تا تاریخ متمایز و متمدن خود را بسازند، هر چند که محدودیت‌هایی نیز برای انسان‌ها به بار می‌آورند.
■    بر این اساس، بررسی کامل هر نهاد اجتماعی متوقف بر بررسی این هر دو فاز است.
■    امروزه، خوب که به اینترنت می‌نگریم، آن را ساختاری دو وجهی می‌یابیم؛ یک وجه توانمندساز و یک وجه ناتوان کننده. البته نمی‌خواهم انکار کنم که این دو بخش برابر نیستند، و حتی نمی‌خواهم بگویم که اینترنت، همان قدر که تهدید است، می‌تواند به فرصت هم بدل شود. از این بیش، می‌خواهم تأکید کنم که هنوز کوشش چندانی برای معرفی وجوه توانمندساز اینترنت که نافی زیست سالم اجتماعی انسان نباشد، صورت نگرفته است.

░▒▓ تعدیل تحلیل اینترنت به مثابه آرمان‌شهر منفی/ تز اول
■    در یک سوی، دنیایی که در خلال جریانات اطلاعاتی و اقتصادی شکل می‌گیرد، به طرز بی سابقه‌ای کارآمدتر است و می‌تواند اگر درست مورد استفاده واقع شود، شکوفایی بی سابقه‌ای در تمدن انسانی هم به وجود آورد؛ ولی در سوی دیگر، اگر برخورد ما با آن به قدر کافی حساب شده نباشد، با جامعه‌ای رو یا روی خواهیم بود که بیش از پیش، با شتاب به «دیوار اصابت خواهد کرد» و خطرات «چرنوبیل‌های انفورماتیک» را به جان خریده‌ایم.
■    از این قرار، این تصور که ظهور جامعه شبکه‌ای را خطری کامل عیار تلقی کنیم، یا در مقابل، شیفته تام این فضا گردیم، نمی‌تواند در وضع کنونی موازنه نیروهای اجتماعی مفهوم مناسبی داشته باشد. این مسأله نیازمند موشکافی بیشتری است. علی الاصول، اینترنت مانند هر نهاد اجتماعی دیگر، هم ظرفیت‌های توانمند کننده و هم قابلیت‌های محدود کننده دارد، و باید این دو حیطه را از هم متمایز نمود و کوشید تا وجوه توانمندساز آن تقویت گردد.

░▒▓ تعدیل تحلیل اینترنت به مثابه آرمان‌شهر منفی/ تز دوم
■    متفکرانی که هوادار «تنظیم اینترنت» از جمله «تنظیم قضایی» هستند، نقش مهمی را در دفاع از کاربرد کنترل شده‌ی فناوری‌های جدید اطلاعات بازی می‌کنند. پذیرفتن تکنولوژی اطلاعات، به عنوان یک نهاد اجتماعی و کوشش برای قرار دادن آن در یک مسیر اجتماعی مثمر ثمر، گام اول در «به رسمیت شناختن» و «احترام گذاشتن» به این تکنولوژی است، و مآلاً به مفهوم تأکید بر این نکته است که این تکنولوژی می‌تواند در خدمت جامعه قرار گیرد، و صرفاً سویه‌های واگرا ندارد.

░▒▓ تعدیل تحلیل اینترنت به مثابه آرمان‌شهر منفی/ تز سوم
■    در همین چهارچوب، کسانی هستند که با «به رسمیت شناختن» و «احترام گذاشتن» به وجوه مثبت تکنولوژی اطلاعات، می‌خواهند آن‌ها را به «ماشین‌های آموزگار» تبدیل کنند. از این روست که تکنولوژی اطلاعات می‌تواند به جای دنیای بازی، در یک جایگزین بهتر، راه خود را از مسیرهای آموزشی و فرهیخته‌تر به جامعه باز کند. آن‌ها از آموزش عمومی مادام العمر به کمک تکنولوژی ارتباطی دفاع می‌کنند. این دیدگاه می‌تواند از نظام آموزشی که کمتر سرکوبگر، کمتر انضباطی، و بیشتر انعطاف پذیر و بیشتر اثر بخش و بیشتر عادلانه باشد، جانبدارانه هواداری کند.

░▒▓ تعدیل تحلیل اینترنت به مثابه آرمان‌شهر منفی/ تز چهارم
■    و به همین ترتیب، تجربه اینترنت در جامعه ما نشان داد که «کاربردهای دینی» تکنولوژی ارتباطات، می‌تواند به آن رنگ و بوی مثبت تری ببخشد. طلبه‌های حوزه علمیه قم، یکی از نخستین قشرهای اجتماعی بودند که بهره برداری از امکانات تکنولوژی ارتباطات را در قالب نخستین نسل‌های رایانه‌های شخصی PC XT آغاز کردند. آن‌ها، با بهره مندی از مؤسسه پیشرو «نور» که بعداً آن قدر توانمند شد که بر شورای عالی انفورماتیک چیره گردید، توانستند الگوی مثبتی از کاربری اینترنت را فراهم کنند.

▀▄█▌ فرجام مطلب
■    اینترنت، به شرط حضور مؤثر و پیوسته و حساس مصلحان اجتماعی می‌تواند، اهرمی برای پیشبرد «انقلاب تکاملی اجتماعی» هم هست؛ به سمت چیزی که شاید بتوان به آن عنوان «آرمان‌شهر مثبت ارتباطات» نامید، البته به شرط حضور مؤثر و پیوسته و حساس مصلحان اجتماعی در این فضای جدید. این آرمان‌شهر ارتباط، بسته به شکل مشارکت مصلحان اجتماعی، مشارکت کنندگان معمولی، سیاستمداران، فعالان اقتصادی، و ...، می‌تواند به سمت و سوهای مختلفی میل کند، اما این ظرفیت را هم دارد که به یک سوی «ضد جهانی سازی لیبرال» گسیل شود (توأم با اقتباس‌های آزاد و انشایی از پل ویریلیو و یان جیمز).
مأخذ:مرکز ملی فضای مجازی
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در شنبه, 04 خرداد 1398 ساعت 22:17

چهارده تز در ساز و کار خود افشاگری اینترنتی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


░▒▓ تز ۱.
■    کم رنگ شدن کارکردهای اقتصادی و تجاری اینترنت، محیط شبکه را رنگ و بوی تفریحی و مشحون از روابط خصوصی بخشیده است. این وضع، خصوصاً با دشوار شدن برقراری روابط صمیمی در دنیای واقعی به دلیل ظهور و غلبه جامعه توده‌ای، تشدید هم می‌گردد.
■    اینترنت، افرادی را به وجود آورده است که خواهان بهبود زندگی شخصی و اجتماعی خویش از طریق عرضه خود در شبکه هستند. و ...
■    و برای برقراری ارتباط با دیگران، در محیط اینترنت، باید خود را کم و بیش معرفی کرد. هر چند که این معرفی، در اغلب موارد، می‌تواند واقعی نباشد، ولی رفته رفته، با فراگیر شدن شناسنامه‌های کاربری مانند اکانت گوگل یا اکانت فیس‌بوک، ارائه جنبه‌های مهمی از خویشتن واقعی اجتناب ناپذیر می‌گردد.
■    وانگهی، افراد باید مزیت‌هایی واقعی از خود را برای برقراری ارتباط با دیگران رو کنند، تا در عمل، برای برقراری ارتباط، جذاب و قابل به نظر برسند، و بدین ترتیب، وجوهی دیگر از اطلاعات واقعی زیست خود را در شبکه افشا خواهند کرد؛ به دست خود افشا خواهند کرد؛ به این فرآیند و نتیجه نهایی آن «خود افشاگری اینترنتی» اطلاق می‌کنیم.

░▒▓ تز ۲.
■    افراد حاضر در محیط شبکه، بویژه، در جریان دوست‌یابی‌های  آن لاین، اغلب برای رسیدن به سطح مطلوب صمیمیت طی مراحل اولیه رابطه، مرتکب سطح گسترده‌ای از خود افشاگری می‌شوند. هدف از این خود افشاگری گسترده، کاهش قابل ملاحظه عدم اطمینان و عدم قطعیتی مضاعفی است که هم طبیعتاً بین دو نفر که تازه با هم آشنا شدند وجود دارد، و هم به طور غیر طبیعی در ارتباط اینترنتی احساس می‌شود. فشار این دو نوع عدم قطعیت، افراد را وامی دارد تا میزان خود افشاگری را «گسترده» در نظر بگیرند.

░▒▓ تز ۳.
■    خود افشاگری، اغلب، متقابل است. به منظور افزایش درک متقابل و درک شباهت‌ها، و به رسمیت شناختن فرد در حال خود افشاگری تا به خود افشاگری خود ادامه دهد، افراد دیگر هم به «خود افشاگری متقابل» وادار می‌شوند.

░▒▓ تز ۴.
■    در گیر و دار دوست‌یابی‌های  آن لاین، نیاز به حدودی از صداقت هست، و هم چنین، تنشی بین ارائه خود ایده آل در کنار ارائه خود واقعی وجود دارد.
■    در نتیجه و در عمل، آن چه اتفاق می‌افتد این است که شخص، نه تنها خود واقعی خود را کم و بیش صادقانه بیان می‌دارد، بلکه آرمان‌ها و سمت و سوی حرکت خود در جهان واقعی را نیز افشا می‌کند.
■    این خود افشاگری دو گانه را می‌توان «خود افشاگری واقعی + خود افشاگری آرمانی» نام نهاد.

░▒▓ تز ۵.
■    ابتدا، خود افشاگری در پایگاه‌های اینترنتی معتبر و مشهور صورت می‌پذیرد، و اغلب، ...
■    و اغلب، خود افشاگری برای کسانی که شخص خود افشاگر، آن‌ها را خوب می‌شناسد، انجام می‌شود. ولی، ...
■    ولی، این اطلاعات محدود نمی‌ماند، و می‌تواند به انحاء مختلف مورد دسترسی دیگران قرار گیرد.

░▒▓ تز ۶.
■    این میزان از خود افشاگری‌های چند لایه و متعدد و مضاعف، آسیب پذیر عاطفی را به طور فزاینده‌ای افزوده است؛ این خود افشاگری‌ها، در فضاهای مختلف، توسط مخاطبان مختلف ملاحظه می‌شود و از آن تعبیرهای گوناگونی صورت می‌گیرد، که این تعبیرها، اغلب مساعد نظر شخص خود افشاگر نیست.
■    امروز، اینترنت به یکی از منابع  عمده تنش عصبی و عاطفی تبدیل شده است.

▀▄█▌ تحلیل ساز و کار خود افشاگری اینترنتی در سطح نهادی

░▒▓ تز ۷.
■    در یک تحلیل عمیق‌تر، ملهم از مارک پاستر، اینترنت، موجب توسعه‌ی «نوشتن» می‌شود.
■    نوشتن در اینترنت، بیش از نوشتن معمولی و غیر الکترونیک، مکتوب را از محدوده‌ی عمل «نویسنده» ای واحد دور می‌سازد.
■    به علاوه، اینترنت هم تحرکی تازه به نوشته می‌دهد، چون سیالیت قابل ملاحظه‌ای در فضا دارد، و هم، ماندگاری را به نوشته می‌افزاید، چون در زمان قابل حفظ و گسترش است. اینترنت، رسانه ایست که آرشیو خود را در خود دارد.

░▒▓ تز ۸.
■    به نظر می‌رسد که «متن» اینترنت به هر کس یا هیچ کس تعلق ندارد. و با این همه، به بعضی نهادها که وقف جستجوی اطلاعات در اینترنت هستند، تعلق دارد؛ و به این ترتیب، قدرت آن نهادها را تقویت می‌کند.
■    مردم از حضور این دست نهادها اطلاع دارند و گه گاه هراس خود را در یک نظرسنجی اعلام می‌کنند؛ با این حال، به افشای اطلاعات خود ادامه می‌دهند. چرا؟

░▒▓ تز ۹.
■    مردم با استفاده از تلفن همراه، مبادلات خودکار بانکی، رزرو از طریق اینترنت و غیره، مدام در نظارت به خود مشارکت می‌کنند.
■    اینترنت، نمادهای تعیین هویت شخصی را به هم پیوند می‌دهد، و فرد، ناگاه در می‌یابد که خود افشاگری‌های ذره ذره او در اینجا و آنجای اینترنت با یکدیگر پیوند یافته است، و تصویر کاملی از حیطه‌های عمومی و خصوصی زندگی او را در اختیار دیگران قرار می‌دهد.
■    سوابق اظهار نظرها، دوستی‌ها، معاشقه‌ها، مطایبه‌ها، صمیمیت‌ها، خریدها، و از همه مهم‌تر، جستجوها، و همچنین، سایر مبادلات، همه و همه کنار هم قرار می‌گیرند، به طوری که می‌توان تصویری از عادت‌ها و خصلت‌ها و عقاید فرد را در اختیار دیگران و «همه» دیگران قرار دهد.

░▒▓ تز ۱۰.
■    هر یک از افراد، در اینترنت به صورت متکثر و متفرق هستند؛ و از این قرار، گستره خود افشاگری شان به چشمشان نمی‌آید، و باز جزئیات تازه‌ای به پرونده فراموش ناشدنی خود در شبکه اضافه می‌کنند.
■    هر بار کامپیوترهای دور از هم سابقه‌ای را به طور خودکار کنترل یا با سابقه‌ای دیگر مقایسه می‌کنند، این پرونده کامل و کامل‌تر می‌شود، و ...
■    و اغلب مردم امروز، از این وضع غافل هستند، و به سهولت با آن کنار می‌آیند؛ روزی خواهد آمد که از نوشتن آزادانه بسیاری از سخنان در متن شبکه نادم خواهند شد.

░▒▓ تز ۱۱.
■    رایانه‌ها تبدیل به «ماشین‌هایی برای ایجاد هویت‌هایی قابل بازیابی و وارسی» می‌شوند؛ نحوی استیضاح الکترونیکی سراسری در جریان است.
■    در عین حال، این پرونده افشاگر، قابل جرح و تعدیل و اصلاح نیست. تنها می‌توان به آن چیزهایی افزود و نمی‌توان چیزی را از آن پاک کرد.
■    نظارت در شرایط فعلی، بین یک شخص منفرد قابل شناسایی با همان شخص در موقعیت بعدی فرق می‌گذارد، و با تکثیر هویت‌ها، شخصیت‌های اینترنتی را از شخصیت‌های واقعی جدا می‌سازد، اما، در عین حال، به وقتش این هویت‌ها را مجدداً به هم پیوند می‌زند.

░▒▓ تز ۱۲.
■    هرچه زندگی روزمره با استفاده‌ی بیشتر از فناوری‌های الکترونیکی پیش رود و هر چه رویدادهای روی صفحه‌ی نمایش، بیشتر جانشین تجربه شوند، کار این فناوری‌ها کمتر محسوس خواهد بود، و مردم با نگاه مشکوک کمتری به آن خواهند نگریست. آن‌ها در این فضای جدید، خیلی چیزی را پنهان نمی‌کنند. در شرایط شدیداً دیجیتال شده، افراد به فراخور رمزهای «فوق عادی» و همانند جریان‌های اطلاعاتی هدایت می‌شوند و خود را جزیی از آن به حساب می‌آورند. حتی افراد، به نحوی مجذوب می‌گردند که احتمال این را که تحت نظر باشند، یا اطلاعات پراکنده آن‌ها در جایی جمع شود را «توهم فناورانه» تلقی می‌کنند.

░▒▓ تز ۱۳.
■    آنچه در وجهی متناقض می‌توان گفت، این است که دو دیدگاه متفاوت این وضع را توجیه می‌کند. یک دیدگاه، نگاه کاربر است که دنبال اطلاعات کاربردی خود می‌گردد، و نگاه دیگر، نگاه کسی است که فعلاً اطلاعات درون شبکه برای او موضوعیت ندارد و می‌خواهد یک کاربر را ردیابی کند.
■    وقتی یک کاربر کاملاً مجذوب اطلاعات کاربردی شود، از این امکان که از نحوۀ حرکت او در شبکه، کسی با نگاه دیگری بهره برداری کند، چشم پوشی می‌کند، و علت این نادیده انگاری جذبه خود اطلاعات به مثابه یک زیست جهان مستقل است. برای این کاربر مجذوب، آن چه مشهود است تمام چیزی است که مشهود است. در این حال، تفاوت بین واقعیت و وهم، محو می‌گردد.

░▒▓ تز ۱۴.
■    در برداشت متعارفی ما، فنّاوری اطلاعاتی موسوم به «اینترنت»، اغلب به منزله‌ی عاملی «بیرونی» ظاهر می‌شود که ما همچون هر ابزار دیگر، از آن به نحو خودانگیخته استفاده می‌کنیم، نه به صورت چیزی که در عمق زندگی روزمره و حواس ما نفوذ کرده باشد، و به سمت آن رفته باشد که حتی بینش‌های ما را با روش‌های خود انطباق داده باشد. اینترنت به مثابه نحوی «گشتل» (به قول مارتین هایدگر)، به استمرار یا پروتز حواس ما تبدیل شده است، و نحو خاص تأمل خود را به ما تزریق کرده است. بدین ترتیب، زندگی شخصی تازه‌ای ظاهر شده است که در جریان آن، افراد بر وفق درخواست شبکه، خود را وانمود و افشا می‌کنند.
■    افق‌های نوین نظارت در شبکه را می‌توان بر حسب زبان پایگاه‌های داده‌های کامپیوتری مجدداً تنظیم کرد؛ در واقع، افراد در راستای مشارکت فعال در تکمیل پایگاه‌های داده پراکنده، بدون آن که خود دقیقاً متوجه باشند، دست به خود افشاگری گسترده می‌زنند و پازل‌های یک نظام نظارتی بزرگ را کامل می‌کنند (توأم با اقتباس‌های آزاد از دیوید لیون، مارک پاستر، ویلیام بوگارد، مونیکا ویتی و آدام جیسون).
مأخذ:مرکز ملی فضای مجازی
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در شنبه, 04 خرداد 1398 ساعت 22:13

سربرهنگی و «جنبش به اصطلاح دانشجویی»

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    با صرف نظر از شرایط اقتصادی دشوار مردم، و در گرماگرم ماه مبارک رمضان، بوی «جنبش به اصطلاح دانشجویی» می‌آید؛ آن هم به چه بهانه‌ای؟! «سربرهنگی»!!
▬    نزدیک انتخابات است، و اصلاح‌طلبان و اعتدال‌گرایان پر حرف، در مقام دولت و وکیل‌الدوله‌ها، بدترین عملکرد ممکن را از خود به جای گذاشته‌اند، و این جماعت، عادت دارند که «به وقت کارنامه» شلوغ‌کاری راه بیندازند؛ و در این مسیر شلوغ‌کاری، همواره «جنبش به اصطلاح دانشجویی»، ابزار طفیلی این جماعت شده است.
▬    بله؛ در شرایط اقتصادی و امنیتی دشوار منطقه که تمام حواس ملت به جای دیگری است، باز هم «جنبش به اصطلاح دانشجویی»، آن‌چنان در آفساید عمل کرد که مردم، کوچک‌ترین توجهی به آن نکردند و شاید وقتی از «پیاده‌روهای خیابان دانشگاه» عبور می‌کردند، با افسوس به این «جنبش به اصطلاح دانشجویی» نظاره کردند و گفتند: ما در چه حالی هستیم و اینها در چه حالی! نان و برنج و رب گوجه فرنگی و روغن نباتی و حتی رشته‌های ماکارونی یک طرف، و رشته‌های گیسوان سربرهنگان یک طرف! علی‌الاصول، دانشجویی که عمدتاً از قشر متوسط و پایین به دانشگاه می‌آید، متوجه است که اولویت امروز این جامعه، مطلقاً سربرهنگی دخترکان نیست، هر چند که این جامعه به حتک این موضوع حساس است. این جامعه همچنان غیرتی تند و تیز دارد، ولی در شرایطی که عدم کفایت مفرط دولت و وکیل‌الدوله‌ها، کار را به کمبود گسترده مواد غذایی یکی پس از دیگری رسانده، وقتی در غوغای سیل در تعطیلات قشم و کانادا به سر می‌برند، وقتی واکنش دولت به رویدادهای بین‌المللی که نقطه قوت خودش تصور می‌کرد به‌هنگام و برازنده نیست؛ در این شرایط، سربرهنگی این «طفلک‌ها» چگونه می‌تواند مطالبه یک جنبش دانشجویی واقعی باشد؟ پس، کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است. باز هم پای همان «انجمن غیراسلامی» و «تحکیم وحشت» در میان است.
▬    این، یک خسران است که فعالان دانشجویی، اسیر موضوعات مبتذلی مانند «سربرهنگی» شوند، و در مورد موضوعات مهمی مانند «گرانی‌های مهارگسیخته» و «سیل» و «کودکان کار» و «امواج اعتیاد که آشکارا از خارج از مرزها خط می‌گیرند» و «برجام» و «ارتباط با امریکا همان قاتلان ۲۸ مرداد و هواپیما و ویتنام» و ... هیچ نظر مبتنی بر طرح اصولی بهبود جامعه ندارند. آیا واقعاً برخی فعالان دانشجویی که در مقابل این موضوعات سکوت می‌کنند، قادر به فهم و درک مصائب نهفته در این نمودها نیستند؟ یا به واسطه فقدان یک طرح «اصولی + جامع» برای بهبود اجتماعی، توان معرفتی برای انتقاد و عبور از دگم‌های نخبگی و جناحی-سیاسی و وابستگی سنتی به دوم خرداد را ندارند؟ منظور از «انقلابی ماندن» جنبش دانشجویی همین است؛ این که نگاه غیر انتقادی و انفعالی به این رویدادها که اصل اعتبار و حیثیت دانشگاه و اجتماع را هدف قرار می‌دهند را از خود دور کنند، و فارغ از خط و خط‌بازی، مهیای انتقاد و ارزیابی منصفانه به هدف بن‌بست‌گشایی از مسائل واقعی کف جامعه باشند؛ و این، میسر نمی‌شود مگر این که آن‌ها یک طرح «اصولی + جامع» برای شناخت و تفسیر و حل مسائل اجتماعی داشته باشند. اگر روح جنبش دانشجویی به هر دلیل تخدیر شد و سرگرم سربرهنگی‌ها و شیرینی و پرویزی‌ها گردید، آن گاه، دانشجوی منفعل، در قضاوت‌های اجتماعی خود، اسیر حلقه‌های نخبگان سیاسی یا ابتذال‌های فرهنگ عوام می‌شود. در واقع، «جنبش دانشجویی»، فاقد یک طرح بنیادین برای اصلاح اجتماعی خواهد شد، و به طور منفعل نسبت به امور فرعی واکنش نشان می‌دهد.
▬    رایحه «روح دنیای بی‌روح»، قدری از متن دانشگاه ما جابجا شده است و از نقاط دیگری به مشام می‌رسد. یک نمونه این جابجایی، پدیده «اردوهای جهادی» است. در حالی که «جنبش به اصطلاح دانشجویی» اسیر «سربرهنگی» است، «اردوهای جهادی» در گرمای خوزستان، از زوال صبح تا سحر روز بعد، با زبان روزه، مشغول خدمت‌رسانی به مردم هستند. هر چند این اردوها، اغلب، مرکب از طلاب و دانشجویان و دانش‌آموزان است، ولی پایگاه اصلی خود را در جایی خارج از دانشگاه می‌یابد و عمده تشکل‌ها و نهادهای شناخته شده دانشجویی و دانشگاهی چندان نقشی در آن‌ها ندارند.
▬    تاریخ انقلاب اسلامی نشان می‌دهد که یک اجتماع پویا و انقلابی، با هیچ گروه نخبه‌ای عقد اخوت نبسته است، و تنها خود را متعهد به «آرمان»‌ها می‌داند، و اگر نخبگان، به هر دلیل از پایبندی به آرمان‌ها شانه خالی کنند، اجتماع متعهد و انقلابی، آمادگی دارد که از این دست نخبگان و نهادهای نخبگانی عبور کند. این که نخبگان دانشگاهی کشور، امروز، به جای انجام تکلیف تاریخی خود در ایجاد طرح‌های «اصولی+جامع» برای حل مسائل مردم، درگیر مسائل بی‌ارتباط به مسائل مردم شوند که یا به دگم‌های روشنفکری فراملی مربوط می‌شود، یا به دغدغه‌های جناحی-سیاسی سرویس می‌دهند، و یا فقط اقتضائات شغلی آکادمیک را محقق می‌سازند، و از آن بدتر، اسیر موضوع مبتذلی همچون «سربرهنگی» شوند، موجب بی‌اعتمادی جامعه به آکادمی می‌گردد. در شرایطی که شماری از اقطاب این جامعه، به جای تعهد به آرمان‌ها، تخصص خود را برای دریافت‌های نجومی به رخ می‌کشند؛ در شرایطی که برخی نخبگان ورزشی به جای مرام پهلوانی و گل‌ریزانی، در گرماگرم تحریم‌زدگی مردم، رکورد جهانی خرید «پورشه» را به ثبت می‌رسانند و پیش چشم فقرا دور دور می‌کنند؛ در شرایطی که برخی هنرمندان، جامه زهد را می‌درند و برای «پول» و «پول‌داران» و «قدرت» و «قدرتمندان» موضع می‌گیرند؛ هنرمندانی که برخی از آن‌ها مع‌الأسف، دیگر الگوهای مناسبی برای جامعه نیستند، و باید شمار دوستی‌ها و ازدواج‌ها و جدایی‌هایشان را از مردم پنهان کرد تا سلب آبروی هنر و هنرمند نشود؛ در این شرایط، سکوت فعالان دانشجویی در نقد توأمان «سیاست» و «اجتماع»، و تمرکز روی موضوع ابلهانه «سربرهنگی» به چه معناست؟ اگر دانشجو، متوجه شأن شگرف «دانش+جویی» خود باشد، باید بداند که این منافع و شهوات و اغراض هستند که باید تابع او باشند، نه او تابع آن‌ها. اگر در مورد «انقلابی ماندن» چیزی به نام «جنبش دانشجویی» سخن بگوییم، شرط لازم آن، مستقل ماندن جنبش دانشجویی از نیروهای سیاسی خارج از دانشگاه و تولید آزادانه راه‌حل‌های آرمانی، برای مسائل اجتماعی، بدون ملاحظه منافع و شهوات و اغراض است.
▬    الحاصل: امروز، «فعالان دانشجویی» برای «انقلابی ماندن»، باید در سه جبهه «جهاد» کنند؛ هم باید تمایل اصحاب منافع و اغراض را برای سوء استفاده از جنبش دانشجویی مهار نمایند، و هم باید دست بر زانو بگذارند و طراحی‌های نو به نو شونده برای حس مسائل اجتماعی با اتکاء به یک طرح جامع از تکامل جامعه مطرح نمایند، و نهایتاً، باید با دیو بزرگ‌تری، مشغول «جهاد اکبر» شوند و با اسارت شهوت بجنگند، نه آن که از «سربرهنگی» و «شهوت‌سالاری»، آن هم در محیط مقدس دانشگاه دفاع کنند.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 25 اردیبهشت 1398 ساعت 22:56

نقشه راه گذر از برجام

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    رئیس جمهور روحانی، در سالگرد خروج ایالات متحده از JCPOA، نامه‌ای به سران کشورهای طرف مذاکره ارسال کردند، و ضمن رسمیت بخشیدن به تعدیل تعهدات جمهوری اسلامی ایران در برجام، دایر بر رهایی از الزام به فروش محصولات هسته‌ای، برای آنان ضرب العجلی شصت روزه تعیین فرمودند. گویا این نامه که از محتوای آن اطلاع کامل نداریم، صراحت کافی را داشته است، طوری که خبرگزاری دویچه وله، تیتر خروج ایران از پیمان اتمی را برای آن برگزیده است: «تنش میان ایالات متحده و ایران: روحانی در واکنش به ترامپ از پیمان اتمی خارج می‌شود».
▬    حالا، و دو سال مانده به پایان دولت آقای روحانی، آن سخنرانی «به جهنم» در ذهن ما مرور می‌شود؛ آن وقت که آقای روحانی در دیدار با دیپلمات‌های کشور که در تهران جمع شده بودند، طی سخنان تندی، منتقدان مذاکرات ضعیف دولت یازدهم با قدرت‌های بزرگ را «ترسو» خطاب کردند و با عصبانیت مثال‌زدنی گفتند: «به جهنم که می‌ترسید و می‌لرزید؛ بروید و یک جای گرم برای خودتان پیدا کنید! خداوند شما را ترسو آفریده است!» انصاف این است که تیم رسانه‌ای دکتر حسن روحانی، امروز مروری به آن سخنان داشته باشند و از جانب رئیس جمهور از منتقدان عذرخواهی کنند، چرا که به‌وضوح معلوم شده است که تمام و دقیقاً تمام پیش‌بینی‌های منتقدان «دلواپس» آن روز محقق شده است. البته این رویداد، درسی شد برای جوان‌ترهایی که شعارهای پنجاه سال قبل جلیقه زردهای آن موقع در دهه ۱۹۷۰ علیه امریکا را به یاد نداشتند، و حالا می‌توانند با اعتقاد راسخ بگویند: «مرگ بر امریکا». از آلکسی دو توکویل تا کنون، امریکا، مأوای مردم بی‌ریشه و ریشه‌گسیخته بوده است که پیمان و قول‌شان پیمان نیست، و این موضوع، همواره شعار «مرگ بر امریکا» را موجه می‌ساخته است. امیدوارم، وضع و حال امروز، پندی هم برای بوروکرات‌های مستقر در دولت شود تا از خودبزرگ‌بینی دست بردارند و بتوانند حکمت نهفته در کلام دیگران را دریابند.
▬    صرف‌نظر از هر نوع عقده‌گشایی آن روزهای سخت که «دلواپس» وطن بودن اسباب طعن و لعن تلقی می‌شد، و جوانکی که با تیشرت پرچم امریکا در خیابان می‌رقصید دوست قلمداد گردید، بله... صرف‌نظر از همه این شکایت‌های درستی که باید به این دوستان قدیم عرضه داشت، مطلب اصلی این گفتار آن است که حالا دولت ما باید چه کند؟

۱.    به‌وضوح، این دولت، محصول سیاست تک‌بعدی خود را طی این شش سال گذشته، از دست رفته می‌یابد. برای طیف وسیعی از ناظران دولت آقای روحانی، اعم از موافق و مخالف، واضح بود که دولت طی این مدت، تمام همت خود را در زمینه برجام صرف کرده است و در سایر زمینه‌ها حرف برازنده‌ای برای گفتن ندارد، یا حتی، حرف‌های بدی برای گفتن دارد؛ در حیطه بازرگانی، مسکن، نفت، سلامت، ... ، دولت واقعاً چیزهای بدی برای گفتن دارد؛ چیزهایی بدتر از رهاشدگی کشور. بنا بر این، اولین نگرانی از واکنش دولت در قبال این شکست، آن است که برخی نیروها در درون دولت، بخواهند به هر قیمت شده، شکسته بسته JCPOA را به مثابه «دستاورد خود» حفظ کنند.
۲.    نکته بعد این است که مطلقاً، فرد یا کشوری را نمی‌یابیم که مدعی باشد تا به حال هیچ‌گونه بحرانی را پشت سر نگذاشته است. حتی وقوع بحران‌ها کارکرد مهمی برای پیشبرد تمدن‌ها دارد. ما، اغلب، زمانی به شناخت بیشتر از خود می‌رسیم که دچار مسأله‌ای غیرمنتظره و شرایط بحرانی شویم. بحران، شبکه‌ای از مسائل متقاطع و کم و بیش غیرمنتظره و غافل‌گیر کننده است که عموماً نمی‌توان از راه‌های پیشین و موجود، نسبت به آن عکس‌العملی متناسب نشان داد یا در قبال‌اش تصمیم‌گیری درست کرد. از این قرار، به نظر می‌رسد که مغز و جوهر مدیریت بحران، تا حد زیادی رویارویی با «غافل‌گیری» است. دولت ما، باید در قبال این وضعیت، به سرعت پیش‌نگره‌های دوره‌ای کوتاه‌مدت و میان‌مدت و بلندمدت، سامان دهد، و برای هر دوره «سناریوهای پنج‌گانه» طراحی کند. برای هر یک از سه دوره، فهرستی از پنج موردی را تهیه کند که ممکن است کشور را دچار چالش جدی و مشکلات بزرگ کنند، و مطمئن شود که برای حل یا تخفیف آن‌ها برنامه دارد.
۳.    در هنگام برنامه‌ریزی، برای پیشگیری و مواجهه با مشکلات، باید احساسات شخصی و ملاحظات و هر اشتباهی را که قبلاً مرتکب شده‌ایم را کنار گذاشته و تصور کنیم که در قامت مشاور دولت هستیم نه خود دولت؛ به این ترتیب، داوری‌های مستقل آسان‌تر خواهد بود. پس، باید بی‌محابا آماده رها کردن مسیرهای اشتباه پیشین و بررسی گشودن مسیرهای تازه باشیم. دولت، باید آماده گشودن مسیرهای تازه باشد و با محافظه‌کاری و چسبیدن به مسیرهای گذشته، چیزی عاید خودش و کشور نخواهد شد.
۴.    این هم نکته‌ای است که دفتر رئیس جمهور در این فرآیند نقش مهمی دارد، و باید بتواند ضمن ایجاد یک روابط عمومی قوی، روابط آسیب دیده را در داخل کشور ترمیم کند و بتواند از همه «ظرفیت»های کشور استفاده کند.
۵.    نهایتاً توصیه ما به دولت این است که با نیروها و «ظرفیت»های داخلی همدلی کند و با آن‌ها لااقل به اندازه قدرت‌های بزرگی که به او وفا نکردند، مهربان باشد. واقعاً باید استهزاء آن‌ها که امروز معلوم شد به درستی «دلواپس» بودند، از جانب دولت و مطبوعات نزدیک به دولت متوقف شود. همان ابتدای استهزاء منتقدان توسط اعوان و انصار دولت، مقام معظم رهبری در سخنرانی نوروزی رضوی سال ۱۳۹۴ نسبت به استهزاء «دلواپسان» هشدار دادند، ولی هواداران دولت متوقف نشدند و هنوز هم از عنوان «دلواپس» به عنوان ادات تمسخر استفاده می‌کنند. ایشان فرمودند: «دلواپس بودن جرم نیست. می‌توانند کسانی حقیقتاً نسبت به یک مسأله‌ی مهم و حسّاس کشور، احساس دلواپسی و دغدغه‌مندی کنند؛ هیچ مانعی ندارد؛ امّا این به معنای متّهم کردن نباشد، به معنای نادیده گرفتن زحمات و خدمات نباشد. از آن طرف هم دولت و طرف‌داران دولت به کسانی که ابراز دغدغه و دلواپسی می‌کنند، بایستی اهانتی نکنند». صفای باطن ایجاب می‌کند که دولت و دوستان دولت، صادقانه از «دلواپسان» عذرخواهی کنند.
مأخذ:فارس
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 19 اردیبهشت 1398 ساعت 08:27

مسأله ”حجاب“ و ”احترام“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    زمانی گفته شد که از هر ده شهید وطن، هشت شهید، در متن وصیت‌نامه خویش، مشخصاً به «مسأله حجاب» سفارش کرده‌اند. نمی‌دانم اگر کشته‌های جنگ جهانی دوم از ملت‌های خود این‌چنین یک‌صدا چیزی خواسته بودند، پاسخ امروز ملت‌هایشان چه بود، ولی از این مطلب، چند نکته برداشت می‌شود؛ اول آن که، فضای معنوی و فرهنگی کشور تا آن موقع، هنوز هم از روحیه دهه چهلی فیلم‌فارسی کلان‌شهرها خالی نشده بود و هنوز هم شماری، در همان سال‌های دشوار ملت و فارغ از همدلی، به همان مسیر قبلی رهسپار بودند. از این بابت بود که «مسأله حجاب» که سال‌ها پیش برای شهید مطهری مسأله محوری گشته بود، همچنان موضوع تازه‌ای می‌نمود؛ امروز هم که کتاب «مسأله حجاب» به رغم وفور نسخه الکترونیک، به چاپ صد و پانزدهم رسیده، وضع معلوم است، و حجاب بیش از هر نماد دیگر اجتماعی در جهان اسلام، سمبل اسلام تلقی می‌شود. از آن موقع تا حال، زنان جهان کم‌لباس‌تر شده‌اند، و زنان جامعه ما سرگذشت متفاوتی را تجربه کرده‌اند و از این بابت خوشبختیم. با این حال، «مسأله حجاب»، خصوصاً در برخی کلان‌شهرها، موضوعی قابل اهتمام است، و حضور دوراندیش نخبگان اجتماعی را می‌طلبد.
▬    پرسش این است که برای پیشبرد «مسأله حجاب» در این موقعیت جهانی و ملی، باید چه مسیری را پیمود و باید چه گام‌های اجرایی برداشت تا آینده ملت و تمدن برقرار بماند؟ این نیاز احساس می‌شود که گام‌های اجرایی مشخص حول هدف‌گذاری‌های معین و عینی هماهنگ شوند، و مقدمه‌چینی‌های مبهم فرهنگی، مانعی بر سر ورود به فاز اجرایی نشوند. و از دیدگاه من، مهم‌ترین گام عملیاتی، تقویت موضوع «احترام / قدرشناسی» است. در واقع، برداشت ما این است که جامعه امروز در همه حیطه‌ها به یادآوری «احترام / قدرشناسی» احتیاج دارد، و کلان موضوع زنان، بیش از بسیاری از موضوعات، این‌چنین است. هسته بنیادین سازنده اجتماع، «احترام / قدرشناسی» است، و اجتماع و تمدن، اجتماع و تمدن نشد، مگر آن که یک برداشت زیربنایی در مورد «احترام / قدرشناسی» شکل گرفت. آن‌چه انسان را موفق به ایجاد تمدن کرده است، «احترام / قدرشناسی» است. باید به آن‌چه ما را به این پایه از تمدن رسانده «احترام» بگذاریم، و بدانیم که با ولنگاری، فاصله انسان با سایر موجودات است که کاهش می‌یابد. امروز، اگر یک خانم با حجاب نامناسب، آن هم در موطنی که شهیدان و کهنه‌سربازانش، چنان یک‌صدا به زنان موطن خود حجاب را وصیت کرده‌اند، باید اذعان نمود که این زن، یا عمیقاً غافل و بی‌توجه به واقعیات اطراف خود است، یا در درک و درونی کردن موضوع محوری «احترام» با دشواری مواجه است. چنین شخصیتی، حتماً در سایر حیطه‌های حیات اجتماعی خود نیز با مشکل مواجه خواهد بود، چرا که با بی‌احترامی تا این حد، همزیستی انسانی میسر نخواهد بود.
▬    از یک دیدگاه وسیع‌تر نظری، وجه و قدر مشترکی که در همه مسائل دنیای مدرن مشهود بوده، ضعف و شکنندگی «احترام» است. آزادی و خود سامانی فرد در حوزه‌های مختلف زندگی به ما اجازه داده است تا حد زیادی آن گونه که خود به میل خویش می‌خواهیم با دیگران رابطه برقرار کنیم و این در بلند مدت باعث شکنندگی اغلب روابطی می‌شود که شخص به عنوان یک فرد با دیگران برقرار می‌کند. بازار آزاد، آزادی از وابستگی‌های سنتی به عوامل تولید و روابط تولید سنتی را به همراه آورده، اما، تمامی همکاری‌ها و مساهمت‌های اقتصادی را که اگر بخواهد انسانی و درست پیش برود، نیاز به احترام دارد، بی‌ثبات و شکننده ساخته است؛ به چیزی شبیه نبرد گرگ‌ها علیه یکدیگر رضایت داده‌ایم که مطلقاً راضی‌کننده نیست. پذیرفته شدن نبرد گرگ‌ها علیه یکدیگر توسط مدرن‌ها، موجب شده است تا باور‌ها و اعتقادات همگانی، قوام و ارج و قرب خود را از دست بدهند، و هم‌چون تکیه گاهی مستحکم برای یافتن بهترین شیوه‌ی رفتار و کنش به کار نیایند. فرد، منزوی و رها شده به حال خود، ملاک واقعی و قدرتمندی برای سنجش حقانیت و اعتبار گرایش‌ها و دیدگاه‌های خود یا، حتی، سنجش میزان موفقیت خویش در احراز هویتی مستقل در اختیار ندارد. ارزش یا مجموعه ارزش‌هایی که به طور مشترک پذیرفته شده باشند، وجود ندارد، تا نقش چنین ملاکی را ایفا نماید. هر کس و هر موضع نظری، برداشت خود را از تلاش‌های او خواهد داشت؛ و سرگشتگی و بی‌قراری نتیجه‌ی طبیعی چنین وضعیتی است. قرار و ثبات از زندگی رخت می‌بندد. فرد دیگر نمی‌تواند مطمئن باشد که آن‌چه اختیار کرده یا آن‌چه از نظر فرهنگی به ارث برده دارای اعتباری خارجی و عینی است؛ او به نوعی روان‌پریشی اجتماعی دچار می‌شود؛ موضعی را آگاهانه یا به گونه‌ای تلویحی بر می‌گزیند، اما، نمی‌تواند این موضع را درست و صحیح بشمارد. گاه او به راحتی می‌تواند فکر کند که مواضع دیگران، حتی، آنانی که او آن‌ها را بداندیش می‌شمرد، همان قدر اعتبار و ارزش دارند که موضع خود او. این شکل از رابطه، و ابعاد و عمق مشکلی که با خود به همراه آورده همواره توجه ناظرین حساس را به خود جلب کرده است؛ از آرتور شوپنهاور گرفته تا اجتماع‌گرایان امروز. در تمام این تأملات، یک فکر مشترک است: آن که این مسیر به سوی فرآیند متمدن شدن پیش نمی‌رود و با ولنگاری چیزی عاید ما نخواهد شد (توأم با برداشت‌هایی از محمدرفیع محمودیان).
مأخذ:قدس
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 19 اردیبهشت 1398 ساعت 08:25

مصاحبه با دنیای اقتصاد: تردید در فاصله صدا‌و‌سیما با مردم

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    صدا و سیما یک ارگان دولتی است و همیشه فرض بر این بوده که دولت با بدنه اجتماع همراه بوده است. واقعیت غیر قابل انکاری وجود دارد که چه افراد موافق دولت و چه افراد مخالف دولت به فاصله دولت فعلی با جامعه واقف هستند. متأسفانه این دولت است که با مسائل جامعه خیلی مرتبط نیست ولی صدا و سیما در مواقع متعددی نشان داده است که حرفش حرف مردم است. یعنی حرف منتقدان که معتقدند صدا و سیما با بدنه جامعه ارتباطی ندارد با واقعیت همخوانی ندارد. البته این مسئله بر می گردد به این واقعیت که در ۵۰ و ۶۰ سال اخیر نیرومندترین موسسه  تحقیقات اجتماعی در ایران متعلق به سازمان صدا و سیما بوده و این سازمان همیشه  در حال سنجش اجتماعی بوده و فاصله خود را با جامعه کم نگه داشته است. به این دلیل است که گفته می شود این سازمان با مردم فاصله گرفته است، اما به عنوان مثال در راهپیمایی های ۲۲ بهمن، تشییع جنازه شهید حججی و یا تشییع جنازه شهدای غواص، خطوط خبری که از صدا و سیما می رفته، پاسخ خوبی از سوی جامعه گرفته است، و فاصله این سازمان با مردم به رغم نظر منتقدان محل تردید است. سازمان صدا و سیما یکی از تخصصی ترین سازمان های اجتماعی ایران است.
▬    برخی از منتقدین بر این اعتقادند که سازمان صدا و سیما در یک فضای رقابتی حضور ندارد، در صورتی که این امر واقعیت ندارد و صدها شبکه ی ماهواره ای، اینترنتی و تلوزیونی داخلی و خارجی رقیب این سازمان هستند. نقاط قوت انکار ناپذیری در صدا  وسیما وجود دارد که این سازمان را در قبال رقبا پایدار نگاه داشته است. سازمان صدا و سیما به لحاظ ساختاری خیلی منعطف تر از سازمان های دیگر در داخل کشور است. به عنوان مثال آقای دکتر میرباقری معاون اسبق وزارت کشور در همین دولت، در معاونت سیمای صدا و سیما چه می کنند؟ این فرد معاون اسبق دولت روحانی بوده است؛ دولت آقای روحانی هیچ وقت مخالفت خود با صدا و سیما را پنهان نکرده ولی این سازمان توانسته این تغییر را بپذیرد و یک فرد از درون این دولت را پذیرفته است. این نشان می‌دهد که پیکره مدیریتی سازمان صدا و سیما انعطاف لازم را دارد.
مأخذ:دنیای اقتصاد
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 19 اردیبهشت 1398 ساعت 08:28

برآورد آیندۀ ”کانال‌های مورد اعتماد اینترنتی“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


░▒▓ تز اول
•    معمولاً اینترنت را نسل تازه‌ای از ارتباطات رسانه‌مند تلقی می‌کنند؛ ولی، ...
•    ... ولی، معماری اینترنت، به نحوی است که نمی‌توان آن را فقط یک رسانه دانست.
•    اینترنت چیزی بیش از یک رسانه است.
•    البته، اینترنت، یک رسانه هم هست. عموماً، اینترنت را همچون رسانه‌های پیشین، به مثابه انتقال متقابل پیام از فرستنده/ فرستندگان به گیرنده/ گیرندگان تلقی می‌کنند، ولی اینترنت فقط این نیست. بخشی از اینترنت این هست، ولی اینترنت فقط این نیست.

░▒▓ تز دوم
•    اینترنت، در اساس، یک «بازار ذخیره محتوا» است. اطلاعات رد و بدل شده، از بین نمی‌روند، و انباشت می‌گردند، و در آینده می‌توانند توسط کاربران مورد مقایسه و ارزیابی مجدد قرار گیرند و در قضاوت راجع به پیام‌های جدید مورد استفاده واقع شوند. پس، نمی‌توان محیط‌های مبتنی بر بستر شبکه را همچون رسانه‌های پیشین، مانند رادیو، تلویزیون، روزنامه، و ...، انتقال پیام در خلأ تصور کرد.
•    فهم این نکته از آن رو بسیار مهم است که «محیط» پیام‌رسانی در اینترنت، رفته رفته متراکم‌تر می‌گردد و به نقطه اشباع می‌رسد، و در این شرایط است که مخاطبان برای استفاده از پیام‌ها باید «هزینه تصمیم‌گیری و انتخاب» بین روایت‌های مختلف در اینترنت را بپردازند. در چنین شرایطی است که چیزهایی شبیه «کانال‌های مورد اعتماد اینترنتی» انتقال پیام ضرورت می‌یابد. به عبارت دیگر، افراد از سر اجتناب از سرسام منابع اطلاعات متعدد در اینترنت، ترجیح می‌دهند به منابع مأنوس مراجعه کنند و اطلاعات مورد نیاز خود را از آن‌ها به دست آورند.

░▒▓ تز سوم
•    گفتیم که «محیط» پیام‌رسانی در اینترنت، رفته رفته متراکم‌تر می‌گردد و به نقطه اشباع می‌رسد، و در این شرایط است که مخاطبان برای استفاده از پیام‌ها باید «هزینه تصمیم‌گیری» بپردازند و انتخاب کنند. ملهم از دیدگاه هربرت سایمون، فرآیند کلی «تصمیم‌گیری در اینترنت» پنج مرحله به شرح زیر دارد:

۱-   فعالیت جست و جوگری یا تجسس وقتی که برای کاربر معلوم می‌شود که داده‌ها آن قدر که به نظر می‌رسد روشن نیستند و روایت‌های مختلفی از هر پدیده در اینترنت هست. بنا بر این، بخشی از ذهن کاربر مصروف این می‌شود که دریابد که کدام وجوه از یک روایت اینترنتی را برای جستجوی بیشتر در اینترنت باید انتخاب کند.
۲-  اکتشاف، پردازش و تجزیه و تحلیل داده‌های مختلف از منابع گوناگون
۳-  گزینش یکی از چند داده قابل احصا در مورد هر یک از وجوه روایت اینترنتی
۴-   آشتی دادن و تلفیق داده‌های گزینش شده در یک مجموعه متحد که روایت اینترنتی را به نحوی منطقی جرح و تعدیل کند
۵-   تجدید نظر مجدد و مکرر در برخی اطلاعات جمع‌آوری شده در مورد وجوهی که با داده‌های دیگر جور در نمی‌آیند تا شاید در نهایت انسجامی در درک روایت اینترنتی فراهم شود.

•    تسلسل وقوع این مراحل در عمل بسیار پیچیده‌تر از آن است که در نظر اول به ذهن خطور می‌کند. هر مرحله می‌تواند برای خود یک فرآیند تصمیم‌گیری پیچیده باشد. ممکن است مسائل و مشکلات در هر مرحله منجر به مسائل و مشکلات جزیی‌تری شوند و هر مسأله جزئی اقدامات جست و جوگری، طراحی و گزینش خود را بطلبد. به اجرا درآوردن تصمیم‌ها را نیز می‌توان فرآیند تصمیم‌گیری به شمار آورد. از این رو، کاربر اینترنت، با مجموعه‌ای از مسائل و مشکلاتی مواجه می‌شود که به انبوهی تصمیم‌گیری نیاز دارند.

░▒▓ تز چهارم
•    در حالی که با انباشت فزاینده اطلاعات در شبکه، «هزینه تصمیم‌گیری» کاربران در انتخاب میان روایت‌های مختلف بسیار بالا می‌رود، و وقتی این هزینه از حد معینی بالاتر رود، کاربران اینترنت به شیوه‌های متفاوتی واکنش نشان خواهند داد؛ در مراحل آغازین این آشفتگی، و در مقطعی که تصمیم‌گیری به این حد از پیچیدگی مفرط برسد، غالب کاربران، سر خود را در برف فرو می‌برند. آن‌ها فقط معدود موارد نسبتاً مربوطی را که در هر زمان در ذهنشان می‌گنجد برای تصمیم‌گیری مطمح نظر قرار می‌دهند. تصمیم‌های آنان، با یافتن تیزترین سوزن در پشته‌های کاه سر و کاری ندارند، و فقط یافتن سوزنی را که در حد کفایت تصوری برای دوختن تیز باشد، مد نظر قرار می‌دهند.
•    از این رو، کاربرانی که به «حد کفایت تصوری» راضی هستند، بدون جست و جو برای احصای کلیه راه‌حل‌های قابل ارزشیابی، با حساب‌های سر انگشتی ساده، در مورد روایت‌های اینترنتی تصمیم می‌گیرند. کاربران دستیابی به «حداکثر اطمینان» را فدای «اطمینان کافی تصوری» می‌کنند.

░▒▓ تز پنجم
•    خب؛ باید تصور کنیم و بفهمیم که کاربر، این تصمیمات را، وقتی که به اشباع رسیدند چگونه صورت می‌دهد؟
•    وقتی اینترنت، به منبع اصلی آگاهی‌ها تبدیل شود، و فضای اینترنت نیز نه به عنوان یک لوله انتقال اطلاعات، بلکه به عنوان یک مخزن اطلاعات انباشته، به حد اشباع برسد، «اطمینان کافی تصوری» شکل بسیار نامطمئن و ریسک‌باری به خود می‌گیرد، و می‌تواند مخاطرات عظیمی را دامن بزند.
•    بنا بر این، می‌توان تصور کرد که کاربران اینترنت، پس از یک دوران خلسه ابتدایی که در آن از اطمینان کامل صرف نظر می‌کنند، در واکنش به ریسک‌های چنین زندگی‌ای به اطمینان کامل روی می‌آورند، و می‌کوشند کنترل خود را بر حوادث اطراف خود را باز بیابند. رسیدن مردم به چنین تصمیمی بستگی به رویدادها و تهدیدهای مخربی دارد که غاطبه انسان‌ها احساس لزوم کنترل آن‌ها را در خود حس خواهند کرد.
•    با این حساب، چه شیوه‌هایی برای تصمیم‌گیری در اختیار خواهد بود؟
•    ملهم از هربرت سایمون در پاسخ به این سؤال، می‌توان قائل به وجود دو گروه تصمیم شد که آن‌ها را به ترتیب تصمیم‌های: «برنامه‌ریزی شده» و «بدون برنامه» یا «غیر قابل برنامه‌ریزی» می‌نامیم.
•    این تصمیم‌ها، مانعه الجمع نیستند و طیفی را می‌سازند که در یک سوی آن‌ها تصمیم‌های کاملاً برنامه‌ریزی شده، و در سوی دیگر آن، تصمیم‌های کاملاً بی‌برنامه قرار می‌گیرند. تصمیم‌های عادی، جاری و تکرارپذیر یا تصمیم‌هایی که در چارچوب‌هایی مشخص و از پیش طراحی شده اتخاذ می‌شوند، تصمیم‌های برنامه‌ریزی شده به شمار می‌آیند. لازم نیست با هر بار مطرح‌شدن موضوع این تصمیم‌ها، تصمیم جدیدی گرفته شود.
•    مقولات جدید و بی‌سابقه و نو به نو، و موضوع‌هایی که در یک چارچوب شناخته شده نگنجند، یا نتوان برای مقابله با آن‌ها روش‌های معمول را به کار بست، ضرورت اتخاذ تصمیم‌های بی‌برنامه را ایجاب خواهند کرد. بی‌سابقه بودن موضوع یا دشواری خاص مسأله را می‌توان علت نیاز به تصمیم‌های بی‌برنامه دانست. هر چه به پیش می‌رویم، شمار این دست تصمیمات بیشتر و بیشتر می‌شود. کاربران شبکه، می‌کوشند تا سطح هوشیاری خود را در قبال شرایط مستمراً نو به نو شونده، در درجۀ بالا حفظ کنند، اما، بعید نیست که در رفتار هوشیارانه خود کاملاً موفق نباشند.

░▒▓ تز ششم
•    ممکن است، یک کاربر، انجام اغلب تصمیم‌ها در محیط اینترنت را به عهده تصمیم‌های بدون برنامه بگذارد و دچار ضرر و زیان‌های جبران‌ناپذیر شود. در آینده، شیوه‌های مرسوم در رویارویی با تصمیم‌های بدون برنامه، جوابگو نخواهند بود. به این جهت، کاربران اینترنت، باید سعی کنند تا اغلب تصمیم‌هایی را که می‌توانند به صورت برنامه‌ریزی شده درآورند، برنامه‌ریزی کنند. و بدین ترتیب، به «کانال‌های مورد اعتماد اینترنتی» پناه می‌برند.
•    با استمداد از «کانال‌های مورد اعتماد اینترنتی»، تبدیل بسیاری از تصمیمات پیچیده غیر قابل برنامه‌ریزی، به تصمیم‌های برنامه‌دار ممکن می‌گردد. از این قرار، پیدایش این کانال‌ها اجتناب‌ناپذیر خواهند شد، هر چند که خود آن‌ها امکان دستکاری و نفوذ به آگاهی و تصمیم‌گیری‌های مخاطبان را توسط منابع ناآشنا و ضداجتماعی را افزایش خواهد داد.
•    آن طور که از شواهد امروز (مانند خبرگزاری‌ها یا پایگاه‌های تخصصی اینترنتی مأنوس که رفته رفته جای روزنامه‌ها و مجلات مأنوس مردم را می‌گیرند) بر می‌آید، احتمالاً، میزان اقبال به «کانال‌های مورد اعتماد اینترنتی» به عوامل مختلفی بستگی خواهند داشت؛ (۱) پیشینه و سابقه کانال، (۲) میزان انسجام بسته‌های روایتی ارائه شده و (۳) استمرار ارائه روایت‌ها منسجم در طول زمان، (۴) تأیید و تکمیل بسته‌های روایتی ارائه شده با سایر بسته‌ها، (۵) تأیید و تکمیل بسته‌های روایتی ارائه شده با واقعیت‌های ملموس عینی، (۶) همراهی چهره‌ها و نهادهای معتبر اطلاع‌رسانی نسبتاً مطمئن، (۷) ارائه هر چه بیشتر و معتبرتر شواهد مثبته، (۸) انطباق با پیش‌زمینه‌های معرفتی مخاطبان، (۹) تولید محتوای مطلوب، (۱۰) اقتباس و میزبانی گسترده منابع اطلاعات تحقیق شده با ویرایش اختصاصی، و اموری ... از این دست (توأم با اقتباس‌های آزاد از هربرت سایمون، حسین رحمان سرشت، و کریستین سندویگ).
مأخذ:مرکز ملی فضای مجازی
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 15 اردیبهشت 1398 ساعت 16:23

تحلیل میدان عمل سازمان صدا و سیمای ج.ا.ا.

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    صرفنظر از برخی افراط و تفریط‌ها، در سیاست‌های مالی صدا و سیما و سیاست‌های مالی دولت در قبال صدا و سیما، که مسبوق به سابقه بوده است و از گذشته، هر دو طرف، هم صدا و سیما و هم دولت، تذکراتی در مورد این افراط و تفریط‌ها دریافت کرده‌اند، یک واقعیت مسلم است؛ این که عرصه بر سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، تنگ شده است؛ این سازمان در طول این دولت، همواره با مضیقه بودجه مواجه بوده است، و حالا، مدتی است که حامیان دولت بر منابع اسپانسری سازمان صدا و سیما تمرکز کرده‌اند تا این مسیر را نیز قطع کنند. به نظر می‌رسد که حملات وزیر فناوری اطلاعات، شاید و شاید و شاید بتواند برای سومین بار در این دولت، منجر به جابجایی مدیریتی در سازمان صدا و سیما جمهوری اسلامی ایران شود؛ البته شاید... شاید... . تهاجم‌های گسترده خارجی و همچنین رسانه‌های حامی دولت، میدان را بر سازمان صدا و سیما تنگ کرده است.
▬    بزرگ‌ترین سازمان رسانه‌ای جهان، مرکب از حدود ۱۸۰ شبکۀ رادیو-تلویزیونی و سازمان رسانه‌ای تابعه، با ۱۸ هزار میلیارد ریال کسری بودجه مواجه است، و کار به جایی رسیده که پرداخت حقوق و سایر تعهدات با تأخیر همراه شده است. حالا، و با تمرکز حملات رسانه‌های حامی دولت بر تأمین بودجه این سازمان از تنها طریق باقی‌مانده، یعنی جلب اسپانسرها، آخرین نقاط تأمین منابع این سازمان رسانه‌ای عظیم هدف گرفته شده است. این سازمان، در طول دوران صدارت این دولت، با سه بار تغییر مدیریت، در مقابل تهاجم و تحریم گسترده بین‌المللی و داخلی واکنش نشان داده است، و اکنون به نظر می‌رسد که عرصه بر مدیریت و تأمین مالی سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، تنگ و تنگ‌تر شده است. روی سخن ما با مدیران این سازمان است؛ در چنین موقعیتی، چطور می‌شود مسیرهایی که نیاز به تجدید نظر دارند را بازسازی نمود، مسیرهای درست را با جدیت ادامه داد، و میدان را خالی نکرد؟
▬    نکته اول، اشتیاق خالصانه در مورد هدف عملیات است. آن‌چه یک مدیر را می‌تواند در این شرایط دشوار به پیش براند، و در مدار نگه دارد، ایمان راسخ به یک افق بلند مدت درست و اخلاقی است. تمرکز بر «تصویر کلی» موجب می‌شود که در معرض «تنش بزرگ»، به اهداف و وظایف، بیش از نتایج تمرکز کنیم، و این، باعث ثبات قدم و استحکام خواهد شد، و ثبات قدم مدیران، سازمان را به سمت صدور نوآوری‌ها و خلاقیت‌هایی که مسیر را می‌گشاید، سوق دهد.
▬    نکته دوم در کلیدواژه «خرده‌گام‌ها» و ارزش برداشتن این «خرده‌گام‌ها» چکیده شده است. این فشارهای نامتعارف به سازمان رسانه‌ای ملی نمی‌تواند به طور بی‌پایان از سوی نیروهای حامی دولت ادامه یابد، و روشن است که در نقطه‌ای مستهلک خواهد شد. پس، ایستادگی برای برداشتن «خرده‌گام‌ها» می‌تواند سازمان را از «منطق زمان» عبور دهد. حفظ مهارت‌های عالی ارتباط‌گیری و مدیریتی، نیروها را در جهت نظم حفظ می‌کند؛ ارتباط و ایجاد هماهنگی قوی، در این شرایط می‌تواند برداشتن «خرده‌گام‌ها» را به اتکاء ابتکارهای نیروهای عملیاتی تسهیل کند و سازمان را به پیش براند. سازمان متوقف، همان قدر که دشمن نخواهد داشت، حامی نیز نخواهد داشت.
▬    نکته سوم، وفاداری به مخاطبان و وفاداری به مأموریت‌های ذاتی سازمان است. سازمان باید شیوه‌های ملموسی پیدا کند تا این وفاداری را به رغم همه فشارها آشکار کند. مخاطبان، سرمایه‌های اصلی یک سازمان رسانه‌ای هستند، و این سازمان می‌تواند با این سرمایه از حجمه فشارها عبور کند. همچنین، اعلام وفاداری به مأموریت‌های سازمان، نیروهای درون سازمان را نیز در مسیر بحران ثابت قدم نگاه می‌دارد.
▬    نکته چهارم، «تصمیم‌گیر بودن» است. باید مسیرهای درست پابرجا بمانند، و مسیرهایی که نیاز به ریل‌گذاری مجدد دارند، دوباره تعیین مسیر شوند. نباید بی‌حرکت ماند تا جبرها ما را به سمت گام برداشتن برانند، بلکه باید تصمیم‌ها را ساخت، و مستحکم و مصمم، هر چند کوتاه و «خرده‌گام»، به پیش رفت. مدیر متوسط الحال، به جای این‌که تصمیم بگیرد، اجازه می‌دهد تا مسیرها خود به خود پیش بروند. مدیر بدون تصمیم، مؤثر هم نخواهد بود.
▬    نکته آخر و اصلی، قصه «تهذیب نفس» است. «تهذیب نفس» انسان را مستحکم و مصمم و در عین حال، وظیفه‌شناس و پر هوش و حواس می‌کند. مدیر خوش تهذیب، درکی آزاد از ایده‌ها و خط‌مشی‌ها و خدمات سازمان می‌یابد و بدون وابستگی‌های زاید، همواره به درست‌ترین مسیر پایبند است. مدیر خوش تهذیب، الهام‌بخش، پرانگیزه، مربی و هدایت‌گر خواهد بود، و توجه صادقانه‌اش را به همه، و از جمله نیروهای معارض نشان می‌دهد، به این امید که به همفکری و همداستانی دست یابد.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 08 اردیبهشت 1398 ساعت 21:05

منبر خیابانی

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت از سودابه رنجبر؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    از کلاس‌های حاج‌آقا مجتهدی برمی‌گشتند. محله‌های بازار، چهارراه سیروس مسیر گذرشان به کلاس درس شده بود. ساعت ۱۱ و نیم شب، در تاریکی، شعله آتشی در کوچه‌های تنگ و باریک جلب‌توجه می‌کرد. حالا جوان‌های طلبه دیده‌شده بودند چون لباس‌هایشان با بقیه فرق داشت عمامه‌ای داشتند و عبایی به دوش. خیلی‌ها در همان خماری باوجود طلبه‌ها پراکنده شدند و بعضی دیگر حتی از گرسنگی و نشئگی نای حرکت نداشتند. این روایت اولین آشنایی تعدادی از روحانیون با محله‌های جرم خیز تهران در تاریکی شب بود. حالا حدود ۴ سال از آن روزها می‌گذرد و همچنان روحانی‌ها در آن محله آمدورفت دارند. گروهی تشکیل داده‌اند به نام «هادیان سعادت» که دغدغه‌شان نجات آن‌هایی که از بازی نشئگی و خماری خسته شده‌اند.

▀█▄ با ساندویچ فلافل شروع کردیم
▬    «محمد ایران‌منش» روحانی است که در اولین شب به‌یادماندنی و دیدار با معتادها حضورداشته است می‌گوید: «آن شب برای ما به‌قدری دردناک بود که تا صبح به چشممان خواب نیامد، شب بعد پول‌های توجیبی‌مان را روی‌هم گذاشتیم و چند تا ساندویچ فلافل خریدیم و با تاریک شدن هوا به سمت محله‌های مرکزی تهران رفتیم. نیت کرده بودیم با همان لباس روحانیت وارد محله‌ها شویم. خیلی سخت بود تا بتوانیم اعتمادشان را جلب کنیم همان یکی دو نفر اول وقتی ساندویچ‌ها را در دست ما دیدند متوجه شدند که نیت ما خیر است، چندین ماه متوالی هر شب خودمان را به آن‌ها می‌رساندیم. از دیگر دوستانمان که رغبتی برای کمک داشتند هم دعوت کردیم تا با ما همراه شوند. خیران هم آمدند پای‌کار.
▬     از خرید دو تا ساندویچ فلافل کارمان را شروع کرده بودیم ظرف چند ماه تلاشمان به‌جایی رسید که هر هفته دو هزار غذا بین بی‌خانمان‌ها و معتادها تقسیم می‌کردیم. حالا شرایطی که می‌خواستیم به وجود آمده بود به ما اعتماد کرده بودند. وقتی دوستان در حال توزیع شام بودند با آن‌ها که رغبت نشان می‌دادند وارد گفتگو شدیم و کار اصلی ما تازه شروع شد. باید متقاعد می‌شدند که راه نجاتشان ترک اعتیاد است و خودشان باید به این نتیجه می‌رسیدند اما این کار ساده‌ای نبود.

▀█▄ خودشان خواستند به کمپ بروند
▬    «علی بیاتی» از دیگر روحانیان این جمع آنچه که شاهد بوده برایمان می‌گوید: «وارد فاز جدیدی شده بودیم سعی می‌کردیم آن‌ها را متقاعد کنیم تا خودشان تلاش کنند تا به زندگی عادی‌شان برگردند. برای این کار اول باید اعتیادشان را ترک می‌کردند. شروع این کار با ورود به کمپ‌های ترک اعتیاد کلید می‌خورد؛ اما هزینه‌ای سنگینی را بر دوشمان می‌گذاشت که از پرداخت آن عاجز بودیم. بنابراین تصمیم گرفتیم با کمپ‌های زیر نظر اداره بهزیستی که می‌توانستند هزینه ترک دو سه نفر را به عهده بگیرند وارد مذاکره شویم. خیلی‌هایشان بودند که بارها به کمپ رفته بوده و برگشته بودند و بازهم مبتلا شده بودند. برای هرکدام وقت می‌گذاشتیم حرف می‌زدیم. سعی می‌کردیم آن‌ها را ابتدا با عواطفشان درگیر کنیم. آن‌هایی که اهل‌وعیال داشتند وجود فرزندان و همسرشان را در زندگی یادآوری می‌کردیم و آن‌ها که ازدواج‌نکرده بودند وقتی نام مادر را می‌شنیدند دچار عذاب وجدان می‌شدند و بالاخره وارد انتخاب عقلانی می‌شدند درخواست می‌کردند که کمکشان کنیم. آن‌وقت شماره کمپ‌ها را به خودشان می‌دادیم که تماس بگیرند.

▀█▄ زندگی‌هایی که دوباره زنده شد
▬    از روزهایی که به‌صورت خیریه وارد فعالیت‌های عام‌المنفعه شده‌اند چند سال می‌گذرد اما هرروز اتفاق‌های جدیدی رخ می‌دهد که آن‌ها را با داستان جدیدی آشنا می‌کند، یکی از همین اتفاق‌ها را حاج‌آقا ایران‌منش این‌طور بازگو می‌کند: «خانمی بود که هر شب ساعت ۱۱ و نیم سراسیمه طول خیابان را طی می‌کرد تا خودش را به کوچه‌پس‌کوچه‌های محله‌های بازار برساند و به نظر نمی‌آمد که خانم اعتیاد داشته باشد. خانم حدود ۶۰ ساله چنان با سرعت می‌رفت که نظر همه ما را جلب کرده بود یک‌شب سر راهش قرار گرفتیم، با دیدن ما قصه زندگی‌اش را تعریف کرد که تا پاسی از شب دریکی از سرویس بهداشتی‌های شهر کار می‌کند. پسرانش از بد روزگار چک برگشتی داشتند و فراری بودند. او همراه با دو عروس و نوه‌های قد و نیم قد در یک اتاق ۹ متری زندگی می‌کردند، وضعیت معیشتی آن‌ها بسیار اسفناک بود. هر دو پسران زن، شاکی خصوصی داشتند و فراری بودند. آدرس شاکی‌ها را گرفتیم و پسران خانم قول دادند که هرماه کار کنند و بدهی خود را بپردازند حالا وضعیت آن‌ها بسیار بهتر شده است وزندگی‌شان کمی سامان گرفته است.

▀█▄ حفظ کرامت انسانی پای اول این قصه
▬    یکی دیگر از روحانی‌ها به دنیای آشفته‌بازار مرکز شهر اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد: «آنچه بسیار اهمیت داشت وجود طیف‌های متفاوت در خیل معتادان بی‌خانمان‌ها بود در بین آن‌ها فردی بود که به‌صورت حرفه‌ای خطاطی می‌کرد. پزشکی که همه داروندارش را ازدست‌داده و کارتن‌خواب شده بود حتی دربی آن‌ها شخصی بود که به ۴ زبان زنده دنیا صحبت می‌کرد. ما با انسان‌هایی مواجه بودیم که به‌صورت ناگهانی دچار مشکلات شده بودند و خط زندگی‌شان تغییر کرده بود. درهرصورت حفظ کرامت انسانی آن‌ها اولین شرط برقراری ارتباط با آن‌ها بود.

▀█▄ مسلمان شدن مرد ارمنی
▬    در این شب‌ها با افراد متفاوت با اندیشه‌های مختلفی روبه‌رو می‌شدیم تا قصه مسلمان شدن مرد ارمنی درست در اعیاد شعبانیه رقم خورد. ماجرا ازاین‌قرار بود که مراسم جشنی در روز تولد حضرت رسول و در کمپ ترک اعتیاد برگزارشده بود ایران‌منش می‌گوید: «مرد ارمنی سؤال‌های پی‌درپی می‌پرسید. قصه‌های حضرت رسول را که می‌شنید مشتاق‌ترمی شد. هرروز در نماز جماعت کمپ شرکت می‌کرد. خودش خجالت می‌کشید دوستانش را واسطه کرده بود که به من اطلاع بدهند قصد دارد مسلمان شود. بعد از چند جلسه گفت‌وگو با او متوجه شدم همسرش چند سال گذشته مسلمان شده و او در بین دوراهی مانده بوده و الا عشق به حضرت رسول در او زبانه می‌کشید و عزمش را جزم کرده بود که مسلمان شود.

▀█▄ دو سال است که پاک‌شده‌ام
▬    پسر جوانی که بیش از دو سال از پاک شدنش می‌گذرد بدون اینکه خودش را معرفی کندو حالا با جمع روحانی‌ها مشغول کار است می‌گوید: «یادم می‌آید اولین بار که آقای ایران‌منش را در محدوده اوراقچی‌های شوش دیدم شروع کردم به ناسزا گفتن و بی‌ادبی کردن که شما روحانی‌ها هیچ‌وقت شرایط ما را درک نخواهید کرد. من با شما حرفی ندارم! شما چه می‌دانید که بر ما چه گذشته است. من با شما حرفی ندارم! ما با چه امیدی زندگی کنیم اصلاً من با شما حرفی ندارم! حاج‌آقای ایران‌منش بدون اینکه عصبانی شود یا از کوره در برود شروع کرد به حرف زدن و همان اول صحبت‌هایش گفت: من هم با شما حرفی ندارم دارم من با رفیقت حرف می‌زنم. و شروع کرد به حرف زدن با یکی از دوستانم که کنار من ایستاده بود تا من حرف می‌زدنم می‌گفت: من با شما حرفی ندارم و بازهم ادامه می‌داد. یکجایی من کاملاً حرف‌هایش را قبول کردم تا آمدم حرفی بزنم به من گفت من با شما حرفی ندارم! وقتی داشت می‌رفت شماره تلفن کمپ را به رفیقم داد و بدون اینکه به من توجه کند دور شد و نشست توی ماشین که برود دویدم جلوی ماشین، گفتم: «به من هم شماره تلفن کمپ بده من هم می خوام ترک کنم» حالا دو سالی می‌شود که پاک‌شده‌ام.
مأخذ:فارس
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 01 اردیبهشت 1398 ساعت 09:18

ماجرای ”دورهمی“ و ”نود“ و ”خندوانه“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    قضیه: کسانی در یک خط و ربط سیاسی، برنامه «دورهمی» و مهران مدیری را از باب نقدهایی که بیش از حد تند و تیز توصیف می‌کردند، تخطئه می‌کنند، و از مدیران صدا و سیما که مرغ عروسی و عزای آنان شده‌اند، می‌خواهند تا مهران مدیری را توبیخ، و بیش از توبیخ، حذف کنند. همین خط و ربط سیاسی حامی دولت و معارض با صدا و سیما، رامبد جوان را «پوست کلفت» خطاب می‌کند، از بس در مقابل توبیخ‌ها و سانسورها تاب‌آور بوده است. و همان افراد، با همان خط و ربط سیاسی، حول برنامه «نود» که سبک انتقادی‌اش خطاب به بزرگان فوتبال کشور به مراتب از مهران مدیری در «دورهمی» تندتر و گزنده‌تر بوده است، خواهان مدارای مطلق مدیران صدا و سیما در قبال مدیریت‌ناپذیری این برنامه هستند. صرف‌نظر از تناقض آشکاری که در این واکنش‌های عمدتاً توییتری و اینستاگرامی نهفته است، یک چیز، محل سؤال ماست: چرا سطح خشونت گفتارها در اطراف این موضوع و سایر موضوعات تا این اندازه بالاست؟ این جماعت در مورد داور بازی ایران و آرژانتین هم همین قدر تند و تیز هستند؛ آن‌ها حتی به خودشان هم رحم نمی‌کنند، و هر از گاهی همدیگر را با خاک یکسان می‌نمایند. این وضع و حال، برای ما مایه افسوس است؛ برای ما که ایام یک‌دلی و هم‌افزایی جنگ را تجربه کرده‌ایم، یا این روزها در اربعین و اردوهای جهادی همچنان همان الگوی همدلی و هم‌افزایی را مکرر می‌یابیم. برای ما مایه افسوس است، چرا که استعدادها و نبوغ‌هایی که می‌توانند با هم‌افزایی کارهای بزرگی را به سرانجام برسانند، مشغول ساییدن یکدیگر شده‌اند و به یکدیگر مجال رشد نمی‌دهند.
▬    ریشه‌یابی قضیه: شواهد متعددی نشان می‌دهند، که توش و توان انسانی در کشور ما که بالاترین تراکم مهندس جهان را در پایتخت خود تجربه می‌کند، غیر عادی و بلکه فرا عادی است. این موضوع، دلایل متعددی دارد، از جمله این که یک جامعه انقلابی، خصوصاً در پس سیاستی که بر نظام آموزش و پرورش خود تمرکز بسیار داشته است و بالاترین بودجه عملیاتی خود را در تمام بودجه‌های سنواتی به این نظام آموزشی تخصیص داده است، بلندنظری‌ها و جاه‌طلبی‌های بسیاری را بر می‌انگیزد؛ گواه این تمرکز موفق بر آموزش را می‌توان در شمار بالای المپیادی‌های برتر ایرانی طی سال‌های متمادی و متوالی دانست. به هر حال، انکارناپذیر است که در مقیاس مقایسه جهانی، استعدادهای انسانی این موطن، فراعادی هستند. و این، علاوه بر استعدادها و آموزش برتر در این کشور، به جوهر انقلاب هم مربوط است. انقلاب، ذاتاً نسل‌هایی را پس از نسل‌ها، انگیزه‌مند می‌کند تا سقف آسمان را بشکافند و طرح‌های نو برای بن‌بست‌گشایی از ساز و کار جهان براندازند. ولی، ...
▬    اما، وفور توان انسانی، در عین آن که می‌تواند برای رشد و توسعه یک کشور مفید باشد، مع الوصف، می‌تواند منجر به پدیده شناخته‌شده‌ای با عنوان «نبوغ بیش از حد» شود. مشکل این است که افراد پر توان در کنار هم، به قدر کافی «قابل مدیریت شدن» نیستند. آن‌ها نمی‌توانند در قالب‌های اجتماعی با یکدیگر همساز شوند، و اگر در مجاورت سایر افراد پر استعداد قرار گیرند، به اصطکاک می‌پردازند. بدین ترتیب است که در چنین مجموعه‌هایی، سطح تنش بالاست. این دیدگاه تا اندازه‌ای نشان می‌دهد که چرا سطح خشونت کلامی میان نخبگان و خصوصاً جوانان جامعه ما، بویژه در متن شبکه‌های اجتماعی، تا این حد بالاست. آن‌ها بدون آن که اذعان کنند، عملاً سایر استعدادها را مزاحم رشد خود می‌پندارند. در چنین شرایطی، افراد یا به انزوا رو می‌آورند و ارتباطاتی که برای گسترش توان‌شان ضرورت دارد نمی‌گیرند، یا در یک بیش‌فعالی پرخاشگر، در صحنه شبکه‌های اجتماعی ظاهر می‌شوند، و مدام دیگران را می‌گزند، و برای رسیدن به اهداف خود، سایرین را پس می‌زنند.
▬    در تیم‌های پرستاره، هر کدام از پرچم‌داران، نیازمند حفظ موقعیت و محکم کردن جای پای خود هستند. این خواسته‌های موازی عموماً باعث ایجاد تنش و اصطکاک در میان نقش‌ها شده، و پویایی گروه را تهدید می‌کند. مدام، نسبت به تعریف و ساختار گروهی و نقش هر فرد در آن، و نیز، اختصاص قلمرو عملکردی به هر یک از اعضای جامعه اختلاف به وجود می‌آید. تعیین استراتژی‌های تصمیم‌گیری، مدام به محل تعارض و تخاصم تبدیل می‌شود. شاید به این دلیل باشد که یک تیم پر ستاره، بیش از تیمی متشکل از افراد عادی‌تر، در معرض مناقشه بر سر قدرت قرار دارد.
▬    از این قرار، هر چه شمار افراد توانمند و مستعد در یک گروه و واحد اجتماعی افزون‌تر باشد، علی الاصول، باید سطح حکمت منتهی به سعه صدر در میان نفوس آن موطن گسترش یابد. از این گذشته، سر سپردن به هدایت یک راهبری سیاسی پر نبوغ و متین برای پیشرفت چنین موطنی ضروری است؛ طوری که مقبولیت عام یابد و بتواند در مواقع لزوم به رقابت‌ها فرمان ایست بدهد. این، مهم‌ترین راه حل است، و هم نیاز به مردمی حکیم و متین دارد و هم نیاز به سیاستمداران حکیم و متین. غیر از این، جامعه بر لبه تیغ خواهد بود. مردم رها شده در متن شبکه‌های اجتماعی، همان طور در مناقشات کوبنده این روزهای ”دورهمی“ و ”نود“ و ”خندوانه“ معلوم است، هیچ ملاحظه‌ای را برای منکوب ساختن یکدیگر مراعات نمی‌کنند. سکتورهای متوسط شهری درگیر در شبکه‌های اجتماعی، ملهم از سبک زندگی مدرن از ژرف‌نگری چندانی برخوردار نیستند و الگوهای اخلاقی مناسبی هم ندارند. تک تک ما برای اصلاح این زمینه وظیفه داریم؛ نباید شرایط طوری رقم بخورد که نسل جدید این کشور برای در دست گرفتن مناصب «دورهمی» و «نودی» و «خندوانه‌ای»، و طرح استعدادها تا این اندازه لکنت بیابند، و از هراس حملات بی‌رحمانه مقدر، به لکنت زبان دچار شوند. باید کسانی پیدا شوند تا در مسیر مهران مدیری و عادل فردوسی‌پور و رامبد جوان، جایگزین شوند، و مسیرهای آینده را با خلاقیت بیشتری بگشایند. با این بساط و این سطح از خشونت، توالی نسلی با خسارت بالایی همراه خواهد بود، و مطلقاً برازنده سطح نبوغ جامعه ما نخواهد بود.
مأخذ:قدس
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 30 فروردین 1398 ساعت 22:36

صفحه 18 از 407