فیلوجامعه‌شناسی

مقالات و يادداشتهاي روز

سه خبر معنادار در مورد ”هوش مصنوعی“

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت از زومیت؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


۱.    اسپرینگر اولین کتاب نوشته‌شده توسط هوش مصنوعی را منتشر کرد

۲.    اثر هنری تولیدشده توسط هوش مصنوعی به قیمت ۴۳۲,۵۰۰ دلار فروخته شد
۳.    استونی می‌خواهد از قاضی هوش مصنوعی در دادگاه‌های خود استفاده کند

▀▄█▌ اسپرینگر اولین کتاب نوشته‌شده توسط هوش مصنوعی را منتشر کرد
▬    انتشارات معروف Springer، کتابی کاملاً نگارش‌شده توسط هوش مصنوعی منتشر کرد که شاید از نمونه‌های متفرقهٔ پیشین، کیفیت بهتری داشته باشد.
▬    فروشگاه آنلاین کتاب آمازون، مملو از هزاران عنوان کتاب الکترونیکی است که به‌صورت خودکار و با جمع‌آوری و ترکیب محتوای منابع دیگر نوشته شده‌اند. مولفان و ناشران آن کتاب‌ها، عموماً افرادی هستند که با هدف کسب درآمد سریع، چنین کتاب‌هایی را به فروش می‌رسانند. اگر کتاب‌های این دسته حتی قابل خواندن هم نباشند، اما برخی اوقات، اتفاقات قابل توجهی در انتشار چنین کتاب‌هایی می‌افتد.
▬    انتشارات Springer Nature، مرکزی با حوزهٔ فعالیت تحقیق و مطالعه، اخیراً اولین کتاب خود را منتشر کرد که توسط الگوریتمی با بهره‌گیری از یادگیری ماشین نوشته شد. قطعاً کتاب نوشته‌شده، ارزش‌های ادبی فراوان ندارد، اما هدف از نوشتن آن نیز چنین ارزش‌هایی نبود.
▬    الگوریتم مورد استفاده برای نوشتن کتاب، توسط محققان هوش مصنوعی در آزمایشگاه Applied Computational Linguistics توسعه داده شد که در دانشگاه Goethe فرانکفورت آلمان فعالیت می‌کنند. قطعاً هدف از توسعهٔ این الگوریتم، جایگزین کردن نویسندگان مشهور تاریخ همچون جان گریشام یا جی‌کی رولینگ نبود.
▬    کتاب به‌نام Lithium-Ion Batteries: A Machine-Generated Summary of Current Research منتشر شد که در این لینک هم به‌صورت رایگان در دسترس قرار دارد. همان‌طور که از نام کتاب بر می‌آید، در محتوای آن خبری از شخصیت‌های خاص، گره‌های داستانی یا دیالوگ‌های ماندگار نخواهد بود. قطعاً، استودیوهای هالیوودی هم دنبال چنین کتابی برای ساختن اثر بزرگ بعدی خود نیستند. تنها هدف از انتشار چنین کتابی، جمع‌آوری و خلاصه‌سازی حجم بالای تحقیقات انجام‌شده پیرامون باتری‌های لیتیم یونی بوده است.

▀█▄ هوش مصنوعی
▬    تنها در ۳ سال گذشته، بیش از ۵۳ هزار مقاله با موضوع تحقیقات پیرامون باتری‌های لیتیم-یونی منتشر شده است. گوشی‌های هوشمند، ساعت‌ها و حتی خودروهای برقی امروزی، از باتری‌های لیتیوم یونی استفاده می‌کنند. درنتیجه، می‌توان مطالعه پیرامون آن‌ها را موضوعی جذاب و عمومی دانست. اگر دستاوردهای انقلابی در این باتری‌ها رخ دهد، شاید همهٔ دستگاه‌های مورد استفادهٔ ما، تغییرات بسیار مثبتی را تجربه کنند. به‌علاوه، شاید دستاورد بعدی موجب ثروتمند شدن سازندگان آن نیز بشود.
▬    با توجه به حجم بالای تحقیقات انجام‌شده، اطلاع و بهره‌برداری از همهٔ آن‌ها، امری تقریباً غیرممکن به نظر می‌رسد. به همین دلیل، انتشارات اسپرینگر نیچر با عرضهٔ کتاب جدید، ابزاری نسبتاً مفید و کاربردی (ساختهٔ ماشین) را با جمع‌آوری تحقیقات انجام‌شده در دسترس عموم قرار داد.

▀█▄ انتخاب منابع و کنترل کیفی اولیه، توسط هوش انسانی انجام شد
▬    الگوریتم مورد استفاده، پس از مشخص شدن موضوع کتاب، از یادگیری ماشین بهره برد تا هزاران مقاله را تحلیل کرده و از میان آن‌ها، تنها موارد مرتبط با کتاب را انتخاب کند. سپس، مقالات انتخاب‌شده تجزیه، ترکیب و سازمان‌دهی شدند. در مرحلهٔ بعدی، با استفاده از اطلاعات سازمان‌دهی‌شده، فصل‌ها و بخش‌هایی از کتاب نوشته شد که هر کدام به بخشی مستقل از تحقیقات پیرامون باتری‌ها می‌پردازند.
▬    در نتیجهٔ استفاده از الگوریتم هوش مصنوعی، تهیهٔ خلاصه از مقاله‌های هر فصل کتاب، به‌صورت خودکار انجام شد. در این خلاصه‌ها، نقل‌قول‌هایی وجود دارند که به‌صورت لینک، به مقالهٔ اصلی هدایت می‌شوند.
▬    از نگاه محققان و دانشمندان، کتاب منتشرشده را می‌توان به مجلهٔ ریدرز دایجست تشبیه کرد. این کتاب مشتمل بر ۱۸۰ صفحه است که خواندن و تحلیل آن، بسیار آسان‌تر از مطالعهٔ صدها هزار مقالهٔ منتشرشده پیرامون تحقیقات قبلی خواهد بود. البته، اثر حاضر را نمی‌توان کاملاً ماشینی و خودکار توصیف کرد؛ چرا که تأیید اعتبار منابع اولیه و همچنین، کنترل کیفی کلی نوشته‌ها، توسط نیروی انسانی انجام شد. البته، چنین سطحی از دخالت انسان طبیعی به نظر می‌رسد و قطعاً کسی نمی‌خواهد کل صنعت نشر و چاپ توسط هوش مصنوعی و ماشین‌ها تصاحب شود.
▬    الگوریتم هوش مصنوعی موجود، محدود به تحقیقات پیرامون باتری‌ها نیست. درواقع، می‌توان آن را برای هرنوع از تحقیقات علمی بهینه‌سازی کرد و کتاب‌های این‌چنینی برای انواع موضوعات نوشت.

 


 

 

▀▄█▌ اثر هنری تولیدشده توسط هوش مصنوعی در حراجی به قیمت ۴۳۲,۵۰۰ دلار فروخته شد
▬    گزارش‌ها حاکی از آن است که یک تیم سه نفره به نام Obvious پس از ماه‌ها تلاش توانسته‌اند نقاشی کشیدن را به هوش مصنوعی تعلیم دهند و نتیجه را در حراجی به فروش برسانند.
▬     روز پنج‌شنبه، یک نقاشی تولید شده توسط هوش مصنوعی در خانهٔ حراج کریستی، واقع در نیویورک به قیمت ۴۳۲,۵۰۰ دلار به فروش رسید. این قیمت ۴۰ برابر قیمتی بود که انتظار می‌رفت این نقاشی به فروش رود.
▬    نقاشی یادشده که در واقع نسخه‌ای چاپی و پرینت‌شده است «ادمون دو بلامی (Edmond de Belamy» نام دارد و رنگ‌های آبرنگی شکل آن که به لطف الگوریتم‌های یادگیری ماشین خلق شده‌اند، نقاشی عکاس اسپانیایی، فرسکو، از عیسی مسیح را در ذهن تدایی می‌کند؛ نقاشی مخدوشی که در بازسازی آن به قدری بد عمل شد که دست‌مایهٔ طنز قرار گرفت.
▬    نقاشی کشیده شده به دست هوش مصنوعی یکی از ۱۱ نقاشی خلق شده با این فناوری است که همگی اعضای خانوادهٔ خیالی بلامی را به تصویر می‌کشند. امضایی پای تمامی این نقاشی‌ها وجود دارد که با یک فرمول ریاضی به وجود آمده است و نشانگر الگوریتم استفاده شده در آن نقاشی است.
▬    در تعریف محصول به حراج گذاشته شده، از آن با عنوان اولین اثر هنری ساخته شده با هوش مصنوعی و نمادی از آینده یاد شد.

▀█▄ یادگیری ماشین
▬    جدا از این موضوع که نقاشی مورد بحث کاملاً توسط هوش مصنوعی آفرینش شده است، محصول فوق الذکر حقیقتاً نتیجهٔ ماه‌ها تلاش سه فرد در آپارتمانی در پاریس است که یکی از آن‌ها دانشجوی دکترای تخصصی یادگیری ماشین است.
▬    قرارگیری این اثر هنری در کنار آثاری از چاک کلوز و جف کونس در حراج کریستی از سویی باعث بهت و حیرت جامعهٔ هنری شد و از سوی دیگر توجه کارشناسان حوزهٔ هوش مصنوعی را به خود جلب کرد. آن‌ها تصور نمی‌کردند که یک الگوریتم بتواند به تنهایی خالق یک اثر هنری بشود؛ علی‌الخصوص که الگوریتم به کار رفته از نوع GANs و مربوط به سال ۲۰۱۴ است و از انواع نه چندان پیشرفته به حساب می‌آید.
▬    مارک ریدل، استادیار مؤسسهٔ فناوری جورجیا می‌گوید الگوریتم تنها ابزار به کار رفته در خلق این اثر نیست. GANs از خود اختیاری ندارد. آن‌چه می‌بینیم نتیجهٔ استفاده از پارامترهای ریاضی در به‌کارگیری قلم‌مو است. قلم‌مو جلوه‌هایی را به دست می‌دهد که در صورت عدم استفاده از آن دست‌نیافتنی هستند.
▬    در واقع ریدل بر این مسئله تأکید دارد که اثر هنری مورد بحث توسط هوش مصنوعی خلق نشده، بلکه تولید شده است.
▬    هوگو کاسل دوپقه، دانشجوی مقطع دکترای تخصصی یادگیری ماشین و یکی از سه نفری که تحت عنوان تیم Obvious روی این پروژه کار کرده‌اند، می‌گوید رسانه‌ها در مورد این نقاشی اغراق کرده‌اند. این نقاشی به گفتهٔ او با هدف افزایش آگاهی عمومی نسبت به محدودیت‌های هوش مصنوعی تولید شده است. او تأکید می‌کند که الگوریتم‌ها نوعی ابزار هستند و به تنهایی خلاقیتی از خود ندارند. هوگو می‌گوید: «در حال حاضر مسئلهٔ جایگزینی افراد با الگوریتم‌ها موضوعیتی ندارد؛ در خصوص آینده باید مراقب بود؛ اما فعلاً الگوریتم‌ها بیش از هر چیز دیگر یک ابزار به حساب می‌آیند».
▬    در واقع ما قصد داشتیم یک مثال عینی از آن‌چه که این ابزارهای هوش مصنوعی قادر به انجام آن هستند نشان دهیم. امضای نقاشی با فرمول‌های ریاضی نیز راه جالبی برای انتقال این مفهوم به مخاطبین عام بود.
▬    این که آن‌ها تا چه اندازه در انتقال این مفهوم موفق بودند مشخص نیست. ریچارد لوید، مسئول نقاشی‌های حراج کریستی می‌گوید دلیل انتخاب اثر مذکور دقیقاً این بوده است که انسان در خلق آن، هرچند اندک، دست داشته است.

▀█▄ هوش مصنوعی
▬    الگوریتم‌های GANs از داده‌های عظیمی که در اختیار آن‌ها قرار می‌گیرد یاد می‌گیرند و پس از یک دورهٔ تعلیم و تمرین طولانی از دانش کسب شده برای تولید استفاده می‌کنند. بنابراین، آن‌چه در اینجا اهمیت می‌یابد داده‌هایی است که در اختیار GANs قرار می‌گیرد. گزینش صحیح داده‌های ورودی و بهینه‌سازی پارامترهای ریاضی به کار رفته می‌تواند در نهایت منتج به خروجی دقیق‌تری شود.
▬    کاسل دوپقه می‌گوید: «ما مجبور بودیم داده‌ها را انتخاب و سپس سازماندهی کنیم. بعد از آن، چندین بار تعلیم را تکرار می‌کردیم؛ یعنی نوع کار به این شکل است که شما باید دسته‌ای از پارامترها را انتخاب کنید و نتایج را شخصاً بررسی کنید. اگر نتایج مطلوب باشد و مورد پسندتان قرار بگیرد، می‌توانید با تغییر جزئی پارامترها آن را بهبود ببخشید. ما این کار را بارها و بارها انجام دادیم».
▬    آخرین نسخه‌ای که از الگوریتم‌ها به دست آمد، بهترین نسخه‌ای بود که تیم ما تحت عنوان Obvious به آن دست پیدا کرده بود و کاملاً با اهداف تیم هم‌سو بود. به کمک این نسخه صدها نقاشی تولید شد که از آن بین ۱۱ مورد دست‌چین شد. ما با دقت تمام تصاویری را انتخاب کردیم که بیشترین جذابیت را داشتند.
▬    با توجه به توضیحات فوق، باید گفت که مسئولیت خلق اثر به دوش انسان بوده است و اساساً الگوریتم‌ها بدون داده‌های گزینش شده‌ای که انسان در اختیار آن‌ها می‌گذارد خلاقیتی ندارند. در واقع هرچند خروجی کار حاصل همکاری ماشین و انسان است، در مقام قیاس، کفهٔ ترازوی خلاقیت به سمت انسان سنگینی می‌کند.
▬    بر اساس اظهارات ریدل، نقاشی فروخته شده، حاصل همکاری انسان و ابزار بوده است. ریدل می‌گوید او در تحقیقات خود مرزی بین انسان و ابزار قائل نیست و به عقیدهٔ وی هرگز بشر به طور کامل از این چرخه خارج نخواهد شد.

 


 

 

▀▄█▌ استونی می‌خواهد از قاضی هوش مصنوعی در دادگاه‌های خود استفاده کند
▬    استونی مشغول ساخت الگوریتم قضاوت مبتنی بر هوش مصنوعی است که می‌تواند تاحدزیادی از پرونده‌های عقب‌افتادهٔ دادگاه‌های این کشور بکاهد.
▬    دولت معمولاً جای مناسبی برای به‌کارگیری نوآوری‌های حوزهٔ فناوری اطلاعات یا فناوری‌های جدید دیگر، مانند هوش مصنوعی نیست. بااین‌حال، اوت ولزبرگ اینطور فکر نمی‌کند. ولزبرگ ۲۸ ساله، بالاترین مقام حوزهٔ فناوری اطلاعات استونی می‌خواهد این کشور کوچک حوزهٔ دریای بالتیک از هوش مصنوعی و یادگیری ماشینی برای خدمات‌رسانی به ۱.۳ میلیون شهروند خود استفاده کند.
▬    ولزبرگ پایان‌نامهٔ دکترای خود را در دانشگاه اومئو سوئد دربارهٔ استفاده از اینترنت اشیاء (IoT) و داده‌های حسگری در خدمات دولتی نوشته است. وی می‌گوید: «می‌خواهیم دولت تا حد ممکن به این فناوری‌های نوین تکیه داشته باشد».
▬    دولت استونی تابستان سال گذشته ولزبرگ را استخدام کرد تا پروژهٔ جدید هوش مصنوعی را در وزارتخانه‌های مختلف این کشور راه‌اندازی کند.
▬    ولزبرگ از اهمیت به‌کارگیری هوش مصنوعی به‌خوبی آگاه است. او دراین‌باره می‌گوید: «برخی نگران این موضوع هستند که کاهش شمار کارکنان موجب افت کیفیت خدمات شود؛ اما هوش مصنوعی به ما کمک خواهد کرد».
▬    حدود ۲۲ درصد از مردم کشور استونی برای دولت کار می‌کنند. این میزان با میانگین کشورهای اروپایی برابر است؛ اما از ایالات متحدهٔ آمریکا بیشتر است. قبل از استخدام ولزبرگ، سیم سیکوت، مدیر ارشد فناوری اطلاعات استونی بود که از سال ۲۰۱۷، آزمایش چندین پروژه مبتنی بر هوش مصنوعی در سازمان‌های دولتی را شروع کرد. ولزبرگ می‌گوید استونی از هوش مصنوعی و یادگیری ماشین برای ۱۳ سازمان مختلف استفاده کرده که در آن، الگوریتم‌ها جایگزین کارمندان دولت شدند.

▀█▄ اوت ولزبرگ
▬    اوت ولزبرگ، بالاترین مقام حوزهٔ فناوری اطلاعات استونی، می‌خواهد این کشور از هوش مصنوعی و یادگیری ماشینی برای خدمات‌رسانی به ۱.۳ میلیون شهروند خود استفاده کند
▬    به‌عنوان مثال، ازآنجاکه کشاورزان استونیایی از یارانه‌های دولتی بهره‌مند می‌شوند، بازرسان دولتی وظیفهٔ بازرسی از مزارع علوفه را انجام نمی‌دهند؛ بلکه تصاویر ماهواره‌ای آژانس فضایی اروپا که هر هفته از ماه‌های مِی (اردیبهشت) تا اکتبر (مهر) ثبت می‌شوند، به الگوریتم یادگیری عمیقی خورانده می‌شوند که در رصدخانهٔ تارتو استونی توسعه پیدا کرده‌اند. درنهایت، تصاویر ماهواره‌ای با نقشهٔ مزارع مقایسه می‌شود تا با تأیید برداشت علوفه، کشاورزان از یارانه‌های دولتی برخوردار شوند.
▬    الگوریتم تمامی پیکسل‌های هر تصویر را بررسی می‌کند تا از برداشت محصولات مطمئن شود. چرای دام‌ها یا برداشت جزئی نیز به‌وسیلهٔ پردازش تصاویر مشخص می‌شود که در این مواقع، به حضور بازرس روی زمین‌های کشاورزی نیاز است. درهمین‌حال، دو هفته قبل از آخرین مهلت برداشت علوفه، سیستم خودکار از طریق پیام یا ایمیل به کشاورزان اطلاع‌رسانی می‌کند که شامل لینکی به تصاویر ماهواره‌ای زمین‌هایشان است.

▀█▄ استونی در ۱۳ سازمان هوش مصنوعی را جایگزین کارمندان دولت کرده است
▬    به گفته ولزبرگ، این سیستم در سال اول به‌کارگیری خود موجب صرفه‌جویی ۶۵۵,۰۰۰ یورویی شده است؛ زیرا بازرسان از محل‌های کمتری بازدید کردند و در عوض، تمرکز خود را روی سایر اقدامات قانونی گذاشتند.
▬    در کاربردی دیگری، رزومهٔ کارگران معلق از کار و اخراجی به سیستم یادگیری ماشین داده می‌شوند تا مهارت‌های آن‌ها را با نیازهای کارفرمایان تطبیق دهد. حدود ۷۲ درصد از کارکنانی که از طریق این سیستم شغل جدید پیدا کردند، اکنون پس از ۶ ماه هنوز بر سر شغل خود هستند. قبلاً سیستم‌های کامپیوتری وظیفهٔ تطبیق این اطلاعات را برعهده داشتند که بازدهی آن ۵۸ درصدی بود.
▬    شایان ذکر است کودکانی که در استونی متولد می‌شوند، هنگام تولد به‌صورت خودکار در مدارس محلی ثبت‌نام می‌شوند. بدین ترتیب، دیگر نیازی نیست والدین برای قراردادن فرزندان خود در فهرست انتظار نام‌نویسی یا خود به مدیران مدارس مراجعه کنند. درواقع، اسناد بیمارستان‌ها به‌صورت خودکار با مدارس محلی به اشتراک گذاشته می‌شود. بااین‌حال، این سیستم نیاز چندان مبرمی به هوش مصنوعی ندارد؛ ولی به‌خوبی نمایانگر گسترش خدمات خودکار است.
▬    در جاه‌طلبانه‌ترین پروژه تابه‌حال، وزارت دادگستری استونی ژوئیهٔ سال گذشته (تیر ۱۳۹۷) از ولزبرگ و همکارانش درخواست کرد الگوریتم قضاوت مبتنی بر هوش مصنوعی طراحی کنند تا بتواند به پرونده‌ها و ادعاهای کوچک کمتر از ۷,۰۰۰ یورو رسیدگی و احکام لازم را صادر کند. مقام‌ها امیدوارند این سیستم بتواند با حل پرونده‌های عقب‌افتاده، از فشار کاری قاضیان و کارکنان دادگستری بکاهد.
▬    این پروژه هنوز در مراحل اولیه قرار دارد و احتمالاً در ادامهٔ سال جاری، به‌صورت آزمایشی با تمرکز روی اختلافات قراردادی شروع به کار می‌کند. روی کاغذ، دو طرف پرونده و اسناد و اطلاعات مرتبط را بارگذاری می‌کنند و هوش مصنوعی تصمیم‌های لازم را می‌گیرد که قضات دادگستری امکان تجدیدنظر در آن را خواهند داشت.
▬    هنوز بسیاری از جزئیات این پروژه مشخص نشدند. ولزبرگ می‌گوید سیستم پس از بازخوردهای لازم وکلا و قضات اصلاح می‌شود. با تمام این‌ها، با وجود پروژهٔ دولت استونی این اولین‌باری نیست که هوش مصنوعی و قانون باهم ترکیب می‌شود؛ هرچند ممکن است اولین‌باری باشد که الگوریتم قدرت تصمیم‌گیری دارد. در برخی از استان‌های آمریکا، الگوریتم‌های هوش مصنوعی برای صدور احکام مجازات بزهکاران استفاده شده‌اند. همچنین، اپلیکیشن هوش مصنوعی DoNotPay که اساساً وکیل هوش مصنوعی است، در ۲۱ ماه اخیر، ۱۶۰,۰۰۰ قبض جریمهٔ مربوط به پارکینگ در لندن و نیویورک را به ارزش ۴ میلیون دلار باطل کرده است.
▬    شرکت حقوقی Eesti Oigusbüroo در شهر تالین، پایتخت کشور استونی، کمک‌های حقوقی رایگانی از طریق چت‌بات فراهم می‌کند و اسناد قانونی ساده‌ای نیز به سازمان وصول مطالبات ارسال می‌کند. به گفتهٔ آرتور فئودوروف، مدیرعامل اجرایی این شرکت، برنامهٔ شرکتش این است که تا پایان سال جاری، سرویس پشتیبانی حقوقی خود را برای تطبیق موکلان و وکلا در ورشو و لهستان و لس‌آنجلس گسترش دهد.

▀█▄ اپلیکیشن هوش مصنوعی DONOTPAY
▬    اپلیکیشن هوش مصنوعی DoNotPay در ۲۱ ماه اخیر، ۱۶۰,۰۰۰ قبض جریمهٔ مربوط به پارکینگ در لندن و نیویورک را باطل کرده است
▬    به‌کارگیری قاضی هوش مصنوعی ممکن است در استونی مؤثر باشد؛ زیرا ۱.۳ میلیون نفر شهروند این کشور قبلاً از کارت شناسایی ملی برخوردار شدند و از سرویس‌های آنلاینی مانند رأی‌گیری الکترونیکی و ثبت مالیات دیجیتالی استفاده می‌کنند. پایگاه‌های دادهٔ دولتی نیز از طریق سیستمی به‌نام X-road با یکدیگر متصل هستند. این سیستم زیرساختی دیجیتالی است که برقراری ارتباط را تسهیل می‌کند. افزون‌براین، شهروندان استونی می‌توانند با واردشدن به پورتال دولت دیجیتالی بررسی کنند چه کسانی به اطلاعات آن‌ها دسترسی داشته‌اند.
▬    سران استونی امیدوارند این سیستم از فشار کاری دادگستری بکاهد
▬    بااین‌حال، خدمات دولت دیجیتالی به‌خوبی مستندشدهٔ استونی بدون اشکال نبوده است. کارشناسان قبلاً در سال ۲۰۱۷، آسیب‌پذیری در سیستم کارت شناسایی استونی را فاش کردند که باعث شرمساری مقام‌های دولتی شد. بعدها، این اشکال رفع شد و کارت‌های شناسایی نیز جایگزین شدند؛ اما مسئولان می‌گویند این کشور از زمان دیجیتال‌سازی خدمات خود از اوایل دههٔ ۲۰۰۰ تاکنون، هیچ گزارشی از رخنهٔ عمده یا سرقت اطلاعاتی دریافت نکرده‌اند. در سال ۲۰۱۶، بیش از دوسوم بزرگ‌سالان کشور استونی فرم‌های دولتی را از طریق اینترنت پر کردند که تقریباً دو برابر میانگین کشورهای اروپایی است.
▬    تانل تامت، استاد علوم کامپیوتر از دانشگاه فناوری تالین می‌گوید: «اطلاعات واقعاً خصوصی و محرمانه به‌غیراز بانک‌ها و مخابرات، در دست دولت نیستند».
▬    تامت یکی از اعضای هیئت هوش مصنوعی زیر نظر دولت استونی است که قرار است نتایج یافته‌های خود را در مِی (تیر) گزارش دهند که نتیجهٔ آن، پیشنهاد ۳۵ پروژهٔ جدید هوش مصنوعی برای سال ۲۰۲۰ خواهد بود.
▬    به گفتهٔ دیوید اینگستورم، متخصص دولت دیجیتالی از دانشگاه استنفورد، شهروندان استونی ممکن است امروز به دولت اعتماد کنند تا از اطلاعات دیجیتالی آن‌ها استفاده کند؛ اما اگر یکی از این سیستم‌های قضاوت جدید مبتنی بر هوش مصنوعی دچار نقص شود، این روند ممکن است تغییر کند.
▬    در ایالات متحدهٔ آمریکا، سازمان‌هایی مانند سازمان تأمین اجتماعی از الگوریتم‌های هوش مصنوعی و یادگیری ماشینی برای مرتب‌سازی و پردازش سریع استفاده می‌کنند. این درحالی است که سازمان حفاظت از محیط‌زیست از هوش مصنوعی برای تشخیص شرکت‌های ناقض قوانین آلودگی‌های زیست‌محیطی بهره می‌برد. اینگستورم می‌گوید روند بهره‌گیری از این فناوری‌های نوین در دولت فدرال به‌آرامی انجام می‌شود؛ زیرا پایگاه داده‌های هر سازمان متفاوت است و این اطلاعات را به‌سادگی نمی‌توان با سایر سازمان‌ها به اشتراک بگذارند. به ادعای اینگستورم، آمریکا هنوز به آنجایی که باید، نرسیده است.

▀█▄ ترس ما از هوش مصنوعی
▬    اینگستورم و گروهی از پژوهشگران دانشکدهٔ حقوق و علوم کامپیوتر دانشگاه استنفورد مشغول بررسی نحوهٔ استفاده بهتر از هوش مصنوعی در سازمان‌های دولتی ایالات متحدهٔ آمریکا هستند. به‌زودی، آن‌ها نتایج یافته‌های خود را در کنفرانس اجرایی ایالات متحدهٔ آمریکا گزارش خواهند کرد که سازمانی مستقل و مسئول بهبود فرایندهای اداری اجرایی سازمان‌های دولت فدرال است.
▬    او تصور نمی‌کند قاضی هوش مصنوعی به این زودی‌ها وارد دادگاه‌های ایالات متحدهٔ آمریکا شود. در این کشور، هنوز سیستم کارت شناسایی ملی به‌کار گرفته نشده و بسیاری از آمریکایی‌ها اعتماد کافی به دولت ندارند. بااین‌حال، اینگستورم زمانی را پیش‌بینی می‌کند که دستیارهای قانونی مبتنی بر هوش مصنوعی ضابطه‌ها و ماده‌ها و پیشینه‌های لازم برای صدور احکام را در اختیار قضات قرار دهند.
▬    او می‌گوید: «رویکرد مبتنی بر هوش مصنوعی انسجامی بیش از آنچه حالا داریم، فراهم می‌کند و شاید از تصمیمات انسانی هم دقیق‌تر عمل کند».
▬    بااین‌حال، نیازی به گفتن نیست که هوش مصنوعی به‌اندازهٔ برنامه‌ای که برایش نوشته می‌شود، کارآمد است. به‌عنوان مثال، الگوریتم‌های صدور احکام که در برخی استان‌های آمریکا به‌کار گرفته می‌شوند، به دلیل اجحاف در حق سیاه‌پوستان به‌شدت با انتقاد روبه‌رو شده‌اند. بااین‌حال، مقام‌های کشور استونی ایدهٔ ربات هوش مصنوعی را می‌پسندند که اختلافات ساده را حل‌وفصل کند. روی کاغذ با حل پرونده‌های عقب‌افتاده، زمان بیشتری در اختیار وکلا و قضات قرار می‌دهد تا به مشکلات بزرگ‌تر رسیدگی کنند. همچنین، کرستی کالیولاید، رئیس‌جمهور استونی، در سخنرانی اخیرش در کنفرانس North Star AI از اهمیت هوش مصنوعی برای دولت صحبت کرده بود.
▬    او در بخشی از این سخنرانی گفت: «به‌کارگیری بیشتر هوش مصنوعی در دولت می‌تواند به ما کمک کند خود را وقف کاری کنیم که ماشین‌ها هرگز نمی‌توانند انجام دهند».
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 23 فروردین 1398 ساعت 21:19

مدیریت اجرایی صحیح در مناطق بحران‌زده

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    واقعیت محوری در مناطق بحران‌زده، «اضطراب» است، و این امکان هست که مدیر دولتی که به هر دلیل خود را برای این موقعیت «اضطراب‌آمیز» مهیا نکرده است، حتی از رفتن به میان مردم بحران‌زده پرهیز داشته باشد، و در نتیجه، عملیات مدیریت بحران و واکنش به‌لحظه، نسبت به رویدادها، به درستی انجام نشود.

۱.    معمولاً در ابتدای هر بحران، مقدار قابل توجهی به‌هم‌ریختگی و گسیختگی به وجود می‌آید. گام اول این است که تمرکز بر عملیات را از دست ندهیم و همه نیروها را در موقعیت عملیات اجرایی نگه داریم. این، وظیفه نخست هر مدیر اجرایی است. او نباید اجازه دهد شلوغی‌ها، ذهن وی را درگیر و منحرف سازد. به هر حال، تغییراتی به وجود خواهد آمد که لازم است با آن‌ها همگام شویم، پس، بهتر است به جای آن که از تغییرات بترسیم، سعی کنیم با فعال نگه داشتن نیروها و بهتر دیدن اقتضائات بحران در کف واقعه، خودمان را با روند بحران هماهنگ سازیم. باید تلاش کنیم خودمان را از هر گونه منفی‌نگری و شایعه دور نگه داریم. این کار به ما کمک می‌کند تا زمانی که گرد و خاک فروبنشیند، استرس کمتری متحمل شویم. بدین ترتیب، می‌توانیم بهتر با تغییرات مواجه شویم و تفاوت‌ها را بهتر ببینیم و درک کنیم؛ این نکته اول.
۲.    نکته بعد این است که عملکرد سیاسی مؤثر به طور کلی، و بویژه در موقعیت بحرانی از دوردست میسر نیست. باید با مردم بحران‌زده ملاقات حضوری و دائمی داشت. این حضور دائمی، بی‌شک، استرس و فشار زیادی به مدیر وارد می‌کند، اما باید بدانیم که مردم، تنها در صورت این حضور و قدردانی از کوچک‌ترین مشارکت‌هاست که به کمک مدیر خواهند آمد و انرژی لازم را به ماشین دولتی کمک‌رسانی خواهند داد. به دست آوردن احترام مردم، آن هم در موقعیت بحرانی دشوار است، ولی اگر محقق شود، نیروی قابل ملاحظه‌ای آزاد خواهد شد و بزرگ‌ترین شانس برای مدیریت بحران را ایجاد خواهد کرد.
۳.    مطلب دیگر آن که از گفتگو با مردم و پرسیدن نیازهای آن‌ها نهراسید. مطلقاً نظر به مقدورات محدود دستگاه تحت مدیریت خود، از پرسیدن مطالبات مردم پرهیز نکنید. بخش مهمی از «اضطراب» مردم، به دلیل «حس تنهایی» است؛ و اگر مدیر در میان مردم، با آن‌ها همدلی ساز کند، حتی اگر در آن موقعیت موفق به رفع کمبودها نشود، همدلی او برای مردم ارزشمند است و از میزان اضطراب آنان می‌کاهد. اغلب، در این گفتگوها، مردم می‌خواهند بدانند که آیا دم و دستگاه مدیریت بحران، قصد دارد بحران به وجود آمده را «درون‌فهمی کند»، یا به مثابه مأمور و معذور به ماجرا بنگرد؟ آیا سیاستمدار منتظر است تا بحران قدری تسکین یابد و ساختمان مدیریت به حال عادی بازگردد و در اتاق و پشت میزش مستقر شود، و سپس ماشین بوروکراتیک خود را به حالت عادی بازگرداند، و در نتیجه، مردم را به حال خودشان رها کند؟ بسیار اهمیت دارد که مردم باور داشته باشند که دولتمرد و مدیر بحران، مسأله تک تک مردم را مسأله خود می‌داند و تا آخر با جدیت کافی به دنبال رفع و رجوع مسائل مردم هست.
۴.    این هم نکته‌ای است که چه در مواقع عادی، و خصوصاً در مواقع بحرانی، بسیار طبیعی است که درخواست‌های مردم از دیدگاه مدیر، منطقی و متناسب با مقدورات نباشد. واضح است که مردم از دیدگاه خود قضاوت می‌کنند و دیدگاهی از اشل بالا به رویدادها ندارند. پس، دقیقاً به همین اندازه هم واضح است که مدیر نباید از درخواست‌ها و مواضع غیر منطقی مردم بحران‌زده آزرده یا برآشفته گردد. اساساً، نحوه درست مواجهه با دیدگاه‌های غیرمنطقی یکی از مهارت‌های اصلی مدیریت اجرایی است. وقتی مدیر با سیل درخواست‌های محقق‌ناشدنی مردم مواجه می‌شود، به‌وضوح حس می‌کند که در مدیریت اوضاع با شکست مواجه شده است؛ چرا که از طرفی، تحریک کردن مردم «مضطرب» کار خطرناکی است و از طرف دیگر، مدیر حتی نمی‌تواند احساس خود را در مورد درخواست‌های غیرمنطقی اظهار کند. علی الاصول مدیر از اطلاعات یا تجربه‌هایی برخورد است که نادرستی درخواست‌های مردم را در آن شرایط ثابت می‌کند، اما در آن موقعیت نمی‌تواند همه تحلیل‌ها و اطلاعات را به مردم «مضطرب» بگوید. در چنین موقعیت‌هایی، نخستین واکنش باید این باشد که خود را آرام کنیم یا لااقل آرام نشان دهیم. سپس، باید از مداخلات زمینه‌ای کمک بگیریم، مثلاً موضوعات دیگری را مطرح کنیم تا توجه مردم مضطرب به سمت آن‌ها معطوف شود تا به قدر مقدور، به حالت عادی بازگردند و آمادگی شنیدن بیابند.
۵.    یک راه دیگر گفتگو با مردم مضطرب این است که با اصول موافقت کنیم، و سپس جزئیات را واقع‌گرایانه به مردم بگوییم. واقعیت این است که مدیر و مردم، روی مأموریت و اهداف مشترکی کار می‌کنند؛ حفظ اجتماع. بسیاری از اوقات اگر به مردم یادآوری کنیم که بر سر اصول هم‌عقیده هستیم، فرصت پیدا می‌کنیم تا واقعیات عملیاتی میدان را برای آنان توضیح دهیم. اگر باز «همدلی» حاصل نشد، باید به رسمیت بشناسیم که مردم به عنوان نیروهای اصلی حاضر در میدان، در مورد واقعیات، نظراتی دارند. یک راه این است که به رغم عدم موافقت با این نظرات، برخی از آن‌ها را به طور آزمایشی اجرا کنیم و بازخورد سریع بگیریم، طوری که مردم ببینند آن نظرات، عملی نیستند، و در عین حال، تسلط مدیر بر اوضاع را تصدیق کنند. ایمان مردم، به سختی به دست می‌آید، ولی اگر فراهم شود، پس از آن و با کمک مردم، مدیریت بحران، با کارآمدی چندین برابر بیشتر اعمال می‌گردد.
۶.    نکته بعد آن است که باید نشان دهیم برای تغییر مشتاق هستیم. همان طور که گفتیم، مهم‌ترین مؤلفه موقعیت بحران «اضطراب» است، و قابل قبول نیست که پس از وقوع بحران، امور، همان طور تمشیت شود که در گذشته می‌شد. «مدیران تئوریک»، علاقه دارند تا در موقعیت اضطراب هم نشان دهند که توان حرفه‌ای‌شان در تمام موقعیت‌ها و حتی موقعیت بحرانی کار می‌کند، و از این قرار، مدام در حال اثبات این نکته هستند که «همان طور که قبلاً گفته بودم...». این اصرار مدیر بر بی‌تغییری، مردم را از این که مدیر حاضر است واقعیت تازه را بپذیرد، ناامید می‌کند. شاید، پذیرش تغییر در ابتدای بحران قدری سخت به نظر برسد، اما تردید نداشته باشید، اگر از همگام شدن و پذیرفتن تغییرات سر باز بزنید، تغییر الزامی پیچیده‌تر و دردناک‌تر خواهد بود. «پایبند بودن به روشی که فعلاً به‌خوبی کار می‌کند» همیشه یک گزینه ارزشمند نیست و ممکن است نتیجه‌اش دوری و بیگانگی ما با مردم باشد.
۷.    در نهایت، به عنوان مدیر اجرایی، باید مهم‌ترین نکته را نیز به یاد داشته باشیم: تا زمانی که در این شغل کار می‌کنیم، باید در خدمت مردم باشیم و به آنان کمک کنیم، و به کمک آن‌ها در راه موفقیت گام برداریم. تنها با کمک آن‌هاست که کار به درستی پیش می‌رود و بدون همراهی مردم، هر بهبودی ناپایدار خواهد بود. شاید لازم باشد بسیاری از برنامه‌هایی که برای بلند مدت در نظر داشتیم، کنار بگذاریم، و فرآیندها را تغییر دهیم تا با واقعیات جدید همخوانی پیدا کنیم. اما، بدانیم که این تغییرات ذاتاً منفی نیستند، و می‌توان به آن‌ها همچون فرصت‌های رشد و پیشرفت آینده نگاه کنیم. باید هوشیار باشیم و مدام همه گزینه‌ها را در نظر داشته باشیم، و این سطح از حواس‌جمعی تا اندازه زیادی با حضور در میان مردم و گرفتن اطلاعات از آنان به دست می‌آید. بویژه در مورد بحران اخیر سیل، این ملاحظه صادق است. یکی از مردم شهر حمیدیه خوزستان در مصاحبه خبری گفت: «ان شاء ا... در همین آبی که شهرمان را فرا گرفته برنج خواهیم کاشت». این جمله نمونه دیدگاهی است که همه نیروهای درگیر در سیل اخیر، روزی چند بار باید با خود مرور کنند. در واقع، همین بارش باید جبران خسارات مادی را بنماید، و خواهد نمود، ان شاء ا... .
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 23 فروردین 1398 ساعت 18:54

ارزش ”حکمرانی جهادی“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    سیل اخیر، بی‌ارزشی برخی «چیییزها»، و ارزشمندی واقعیت‌های بسیار دیگری را برای هزارانمین بار ثابت کرد؛ بویژه، بی‌ارزشی ادعای کر کننده بوروکرات‌ها و روشنفکران، و ارزشمندی «نیروهای آتش به اختیار نظم‌یافته در چهارچوب معنویت»، برای چندمین بار اثبات شد.
▬    در کل، عصر دولت یازدهم و دوازدهم، صحنه آزمون مجدد تجربه‌های مکرر نسل‌های پیشین، برای نسل‌های امروز و آتی بود. در واقع، هر روز این دولت، صحنه عبرت‌آموزی تاریخ آینده شد. بارها زمزمه کردیم، «وای اگر قصه ما عبرت تاریخ شود»، و در عصر این دولت، عبرت آیندگان شدیم. پس از کودتای ۱۳۳۲ که ملت فهمید نباید به سیاست «موازنه منفی» اعتماد کند، و دقیقاً ۶۰ سال بعد در ۱۳۹۲، دولت یازدهم، اصلی‌ترین و بلکه تنها وجهه همت خود را بر مذاکره و موازنه قدرت‌های بزرگ گذاشت، و عمداً «ظرفیت»های داخلی را کنار گذاشت تا حدی که سال‌ها بعد از «آفتابه و لولهنگ»، تقی‌زاده و رزم‌آرا، عالی‌مقام اکبر ترکان در این دولت پیدا شد و ما را متهم کرد که ته «ظرفیت» ما «طبخ آبگوشت بزباش» است! این دولت، عبرت آیندگان خواهد بود، چرا که دقیقاً شصت سال بعد، با نادیده گرفتن «ظرفیت»های خود ما، تلاش کرد تا تجربه مصدق در اعتماد به امریکایی‌ها را دوباره بیازماید و دقیقاً از همان نقطه قبلی گزیده شد. بله؛ این دولت، خواسته یا ناخواسته، صحنه خیلی از تجربه‌های منفی شد که انقلاب اسلامی در مقابل آن‌ها پیروز شده بود؛ از «اتکاء به بیگانگان» و «کاخ‌نشینی» و «ژن خوب» گرفته، تا حتی انتساب خانم‌های بدون حجاب مناسب به مناصب دولتی و آقایان با صورت‌های تراشیده! همه این سیئات، پندهایی برای آیندگان خواهد بود؛ ... بگذریم ...
▬    اما بویژه، چیزی که در این سیل اثبات و مایه عبرت شد، بیش از هر چیز دیگر، همان بی‌ارزشی ادعای پرمدعای بوروکرات‌ها و روشنفکران، و ارزشمندی نیروهای جهادی آتش به اختیار، بود. تاااااا پیکره عظیم بوروکراسی بخواهد حرکتی به خود بدهد، این گروه‌های جهادی بودند که به داد مردم رسیدند. مطلقاً نمی‌خواهیم ارزش بوروکراسی و دولت را نادیده بگیریم، ولی، اگر حمایت از مردم، صرفاً به بوروکراسی، آن هم «بوروکراسی دولت عقلا» محدود شود، کشور به فنا خواهد رفت. تجربه سیل به ما آموخت که ذهنیت بوروکرات‌های سریع‌القلمی که کارشناسی خود را در جدایی از مردم تعریف می‌کنند، می‌تواند تا چند روز بعد از آغاز سیل ویرانگر در کانادا و قشم به تعطیلات خود ادامه دهد. «کارشناسان گروه عقلا» در دانشگاه سریع‌القلم یاد می‌گیرند، در نخستین گام، احساسات خود را از مردمی که خود را معالج آن‌ها تصور می‌کنند جدا نمایند، چرا که با «همدردی»، «جراحی‌های دردناک»، مانند «جراحی دردناک سال ۹۷» میسر نیست؛ و دیدیم که از این جراحی دردناک چه حاصل آاااااامد! به قول مشاور انتخاباتی دکتر اسحاق جهانگیری، «غارت گسترده منابع ارزی»!
▬    حتی اگر دولت به درستی، به «دولت خدمتگزار» تعریف شود، باز هم اتکاء به دولت برای اداره کشور کافی نیست. باید قدر این «گروه‌های جهادی و آتش به اختیار نظم یافته در چهارچوب معنویت» را دانست. آن‌ها نه تنها در روزهای دشوار، در خط «جهاد» پای کار خواهند بود، بلکه در ایام آرامش نیز، محرک پیشرفت کشور می‌شوند و مأوای ابداعاتی خواهند بود که کشور را از وضعیت راکد بوروکراسی به پیش خواهند راند. بدون «گروه‌های جهادی آتش به اختیار»، مشکلات کشف نمی‌شوند تا «دولت خدمتگزار»، به حل ریشه‌ای آن‌ها بپردازد. بدون چنین گروه‌هایی نرخ «نوآوری اجتماعی»، پایین خواهد بود. بنا بر این، ما برای انرژی‌بخشی و حفظ حیات بلندمدت «نوآوری اجتماعی»، ضرورتاً هم به «دولت خدمتگزار» و هم «گروه‌های جهادی» نیاز داریم: در حالی که «گروه‌های جهادی»، نوآوری و تحولات خلاق را ارائه می‌کنند، «دولت خدمتگزار» نیز باید در توسعهٔ وسیع ایده‌ها یا حوزه‌های خاص، نقش اساسی ایفا نماید.
▬    دنیای حکمرانی امروز، دنیای «خلاقیت» است، و هر ملتی که در گشودن مسیر آینده «خلاقیت» بیشتری رو کند، «قدرت ملی» افزون‌تری نیز خواهد داشت؛ و تأمین این میزان از خلاقیت توسط بوروکراسی دولتی که ذاتاً محافظه‌کار و هوادار حفظ وضع موجود و رفتن به تعطیلات است، میسر نیست. برخی از فعالان سیاسی، همیشه با اصل «بزرگ‌تر بهتر است» فکر می‌کنند. آن‌ها به دنبال بوروکراسی بزرگ، ستادهای بزرگ، تجمعات بزرگ‌تر، و درشت‌هایی از این دست هستند. اما «مدیریت خلاقیت»، قاعده دیگری دارد. جف بزوس در نقل‌قول مشهوری گفته بود: «اگر نمی‌توانید یک گروه عملیاتی را با دو پیتزا سیر کنید، تیم شما بیش از حد گنده شده است». بزرگی بیش از حد، نه تنها کیفیت حکمرانی را پایین می‌آورد، بلکه آینده حکمرانی را با دشواری روبرو می‌کند. گروه‌های کوچک جهادی که به سهولت دور هم جمع می‌شوند، قادر هستند به راه‌حل‌های سریع‌تر و بهتری دست پیدا کنند.
▬    مرتبط با موضوع «خلاقیت»، موضوع «قدرشناسی/recognition» و «احترام» مطرح است. «گروه‌های جهادی» که در سازمان‌دهی، کوچک و متوسط به شمار می‌روند، با هم و در یک مکان، عملیات طراحی و اجرا را به ثمر می‌رسانند، یکدیگر را در سطح شخصی می‌شناسند، و کانال‌های تصنعی، بستر ارتباطی آن‌ها نیست. این موضوع به احترام متقابل آنان منجر می‌گردد و این باعث می‌شود تا استعدادهای شخصی شناسایی شوند، و پرورش یابند؛ انتظارات نیروهای عمل کننده از یکدیگر منصفانه خواهد بود، زیرا، آن‌ها توش و توان یکدیگر را درک می‌کنند؛ به علاوه، آن‌ها فرصت بیشتری دارند که از زحمات یکدیگر سپاسگزاری کنند. زمانی که نیروها احساس می‌کنند که مورد احترام سایرین هستند، به کار خود متعهدتر می‌مانند. این سطح از احترام، محیط شادتر و سالم‌تری را شکل می‌دهد و، این شادی به ملت و مردم اطراف نیز سرایت می‌کند.
▬    در نهایت، این که در «گروه‌های جهادی» وقت و نیروی کمتری  برای مدیریت جداگانه منابع انسانی صرف می‌شود و عمده همت به پیشبرد خلاقانه کار سپری می‌گردد. «همکاری ماهرانه»، اغلب اوقات با بالاترین سطح همکاری مؤثر، که به کاهش هزینه‌ها منجر می‌شود، همراه می‌گردد. و همه این فضایل را در تیم‌های جهادی کوچکی می‌بینیم که اعضای آن بر مبنای معیارهای عقیدتی داوطلب می‌شوند و در مسیر متحدی حرکت می‌کنند.
مأخذ:قدس
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 23 فروردین 1398 ساعت 18:53

هان ای روشنفکر: ”خودت باش“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    هنوز هم چنین «تقی‌زاده»هایی وجود دارند؟!؟ اگر بشنویم که یک استاد دانشگاه، همین حالا، در راهروی دانشگاه فریاد می‌زند که من «فقققانکوفان» یا فرانسه‌دوست هستم! اگر بشنویم که همین دست افراد پس از حمله داعش در پاریس، شبانگاه بر در سفارت فرانسه شمع روشن می‌کنند، در حالی که به داخل سفارت راهشان نمی‌دهند، و در حالی که همین عده نسبت به شهادت هم‌وطنان اهوازی به دست تروریست‌ها هیچ واکنشی نشان نمی‌دهند! اگر بشنویم یک استاد دانشگاه که مدتی در فرانسه بوده اصرار می‌ورزد تا به «ر» همچنان «ققق» بگوید تا هیچ‌گاه لهجه پاریسی‌اش گم نشود! بله، وقتی این چیزها را می‌شنویم و می‌بینیم، دانشجویان ما با تعجب می‌پرسند: هنوز هم چنین «تقی‌زاده»هایی وجود دارند؟ واقعاً هنوز هم پس از این همه بدی که انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها و فرانسوی‌ها در حق ما و بشریت روا داشته‌اند چنین «تقی‌زاده»هایی وجود دارند؟ قحطی انگلیسی ۱۲۹۸، جنگ جهانی دوم نقض بی‌طرفی ایران در ۱۳۲۰، کودتای ۲۸ مرداد، جنگ هشت‌ساله، تحریم‌های فلج‌کننده، خون‌های آلوده، برجام سوخته، همه این‌ها کافی نبود تا این جماعت، «تقی‌زاده صفتی» را کنار بگذارند؟ آخر این «انتلکتول»‌ها یا اصطلاحاً روشنفکران، چه بدی از خود «ما» دیده‌اند که با «ما» تا این حد بد هستند و با «آن»ها این‌قدر خوب؟
کاوش در اطراف قضیه:
▬    نکته ۱. «خودت را بشناس و خودت باش»؛ گزاف نیست اگر این جمله ملهم از سقراط حکیم را چکیده تمام تاریخ فلسفه اخلاق بشماریم. و همچنان که سیاست، استمرار اخلاق است، می‌توان گفت، حاق حق هر فکر سیاسی اصولی و درست همین جمله طلایی است: «خودمان را بشناسیم و آنگاه خودمان باشیم». ولی، از عصر ناصری تا حال، «انتلکتول»ها، به ما القاء می‌کنند که «خودت را فراموش کن و غربی باش!». و از آن وقت تا همین حالا، حکایت ما و «انتلکتول»ها، حکایت همان پدر و پسر خامی است که آخر هم ندانستند چگونه از درازگوش تقدیر خویش سواری بگیرند.
▬    نکته ۲. بیش از صد سال از مشروطه می‌گذرد، ولی «انتلکتول»ها، هنوز در همان نقطه اول در جا می‌زنند و گویا نمی‌خواهد رشد کنند. یکی از دشواری‌های مبرم روزگار بسیار متحول و دگرگون امروز، ابداع مسیرهای تازه و دنباله‌روی نکردن است، و اگر می‌خواهیم واقعاً پیشرفت کنیم، باید تن به دشواری ابداع مسیرهای تازه بسپاریم. با تن سپردن به دنباله‌روی از ترجمه‌های سهل و ساده از غربی‌ها مطابق سنت روشنفکری چیزی عاید ما نمی‌شود.
▬    نکته ۳. بدون مجاهده در مسیر جستن راه‌های خلاق، ما همواره یک گام از کسانی که «از موی سر تا ناخن پا» به آن‌ها شبیه شویم، عقب‌تر خواهیم ماند. این مهم است، خصوصاً اگر دریابیم، آن‌ها که «انتلکتول»ها ما را دنباله‌رو آن‌ها تعریف می‌کند، همیشه عادت داشته‌اند تا هر که در پس‌شان است را پله ترقی خودشان بسازند و عقب‌ماندگان را استثمار کنند. باید تن به سختی بسپاریم و روی پای خودمان بایستیم و خومان باشیم. به قول آن نویسنده فهیم «اگر می‌خواهید جزیره را تصرف کنید، باید قایق‌هایتان را آتش بزنید؛ زیرا در غیر این صورت و با سخت شدن شرایط، فرار کردن با قایق‌ها را به ماندن و جنگیدن ترجیح خواهید داد». ما نیز قایق‌های ترجمه روشنفکرانه که همواره ما را در نقطه‌ی تنبلی و سهولت فکری قرار می‌دهند داریم و باید آن‌ها را به آتش بکشیم. باید طرز تفکر «دنباله‌روی» کورکورانه و سهل و ساده خود را پیدا کنیم و آن را آتش بزنیم.
▬    نکته ۴. روشنفکر با ما طوری سخن گفته است که هر نوع «اعتماد به نفس» را در ما خشکانده است؛ از لولهنگ تقی‌زاده تا آبگوشت بزباش در دولتمردان دولت انتلکتولی آقای روحانی، ما به طور زاید الوصفی توسط روشنفکران تحقیر شده‌ایم، در حالی که این نکوهش‌ها مطلقاً از واقع‌بینی به دور بوده است. ما نیاز داریم تا در مورد توانایی‌های خودمان با صدای بلند صحبت کنیم. انجام این کار تمام سیستم فاهمه و عصب‌شناختی ملت را فعال می‌کند و با تحت تأثیر قرار دادن تمرکز و احساسات، باورهای جدیدی پرورش می‌دهد که راه آینده را می‌گشاید.
▬    نکته ۵. مطلب بعد این است که ملت‌ها احتیاج دارند تا «مصمم باشند». روشنفکری موج اخیر در اصلاحات، این ضربه را به ما زده است که آشکارا در مقابل «اصول‌گرایی»، موضع خود را تعریف کرده است. این در حالی است که پیشرفت ملت بدون پایبندی به اصول، محقق نخواهد شد. اصلاح‌طلبی از همان ابتدا کوشید تا سنخی از ولنگاری معرفتی و فرهنگی را در سروشیسم نمایندگی کند. می‌دانیم که فرآیند متمدن شدن مطلقاً با ولنگاری سازگاری ندارد.
▬    نکته ۶. اگر روشنفکری داعیه رهبری جامعه ایران را دارد، و می‌خواهد ملت را به سمت موفقیت هدایت کند، باید ابتدا از خودش شروع نماید. اگر روشنفکری نتواند اعتماد به نفس خودش را مدیریت کند، مردم به سرعت متوجه خواهند شد و به آن‌ها اعتماد نخواهند کرد. این را می‌توان از روند قهر نسبی مردم با نهادهای روشنفکری ملاحظه کرد. اگر روشنفکر در جریان سینمای اجتماعی اعتماد به نفس را از خود و ملت بگیرد، نمی‌تواند اقبال آنان را جلب نماید و به خود و به مردم خود انرژی و اعتماد به نفس ببخشد.
▬    نکته ۷. روشنفکری باید برنامه‌ها و اهداف خود را دوباره تنظیم کند. روشنفکری که دویست سال است از مردم خود می‌خواهد تغییر کنند، خودش نباید از تغییر تا این اندازه هراس داشته باشد و از دگم‌های خود روی بتابد. باید روند بلندمدت بی‌اعتمادی مردم به خویش را ببیند و تشخیص دهد. روشنفکری دگم‌های خود را دویست سال قبل در پیروی از غرب تعریف کرده است و نمی‌خواهد از این دگم آشکارا اشتباه دست بردارد و اگر حاضر به تأمل مجدد در محتوای این تعصب‌های تقی‌زاده‌ای خود نباشد به دایناسورها خواهد پیوست. روشنفکری باید قدری به جای رقابت با مردم و فرهنگ خود، با خودش رقابت کند و منتقد خویش باشد.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 19 فروردین 1398 ساعت 17:47

پروتکل پیشنهادی برای بهبود دولت در سال ۱۳۹۸

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    مطلب اول: «غارت ارزی»؛ تعبیر تکان‌دهنده و پر معنایی که دکتر محمد رضا جوادی یگانه، مدیر گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تهران و معاون فرهنگی شهرداری تهران، برای سیاست اقتصادی دولت در سخت‌سال ۱۳۹۷ برگزید. عبارت او دقیقاً این بود: «غارت گسترده منابع ارزی». شکی نیست که دولت در سخت‌سال ۱۳۹۷، یکی از بدترین عملکردهای قابل تصور را داشت. مطلقاً خوب نبود. تعبیر «غارت ارزی» دکتر محمد رضا جوادی یگانه، موقعی معنادارتر می‌شود که دریابیم، طراح این تعبیر، مشاور انتخاباتی دکتر اسحاق جهانگیری نیز بوده است؛ همو که دلار ۴۲۰۰ تومانی، با نقض قانون بودجه ۳۸۰۰ تومانی به نام او نامبردار شد. «غارت ارزی»... «غارت»... «مشاور انتخاباتی»... «انتخابات»... «غارت»... ؛ از زمان پرونده غلامحسین کرباسچی در شهرداری تهران، خاطرات بدی از نسبت «غارت» و «انتخابات» داریم، خصوصاً که پایان امسال و حدوداً یک سال بعد از آن، دو انتخابات پر هزینه در پیش خواهیم داشت. بگذریم ...
▬    مطلب دوم: در جریان «غارت گسترده منابع ارزی»، توجهات به ناهماهنگی دیرپا در تیم اقتصادی دولت معطوف شد؛ ناهماهنگی که از ابتدای دولت یازدهم، مطمح نگرانی و دغدغه ناظران مشفق دولت قرار گرفت، ولی گوشی بدهکار نبود. ترمیم کاملی مورد انتظار بود، ولی ترمیم ناقص تیم اقتصادی دولت، در نقطه‌ای آغاز شد که فی‌نفسه به نظر می‌رسید کمترین خطا را داشته است؛ در بانک مرکزی. آن طور که ما مطلع شدیم، اگر چیزی را بتوان اشتباه بانک مرکزی دانست، اجرای اوامری بود که از بالا دریافت می‌کرد. در حالی که انتظار می‌رفت، خبر تغییر نرخ پایه ارز را معاون ارزی بانک مرکزی یا رئیس کل بانک مرکزی اعلام کند، این عالی‌مقام اسحاق جهانگیری بود که این خبر را رسانه‌ای کرد. به نظر می‌رسید که رئیس کل بانک مرکزی تا قبل از «غارت گسترده منابع ارزی» که خبرش را نه رئیس کل، بلکه آقای جهانگیری و مشاور انتخاباتی‌اش اعلام کرده‌اند، عملکرد خوبی داشته است. جناب دکتر سیف، نظام بانکداری را که در دولت‌های پیشین تقریباً رها شده بود، به سمت انضباط بیشتر سوق داد، و این سیاست وی، عامل اصلی مهم‌ترین کامیابی دولت در مهار تورم تا نقطه آغاز «غارت ارزی» بود.
▬    مطلب سوم: اگر دولت بخواهد در سال ۱۳۹۸ در خدمت به مردم عملکرد بهتری داشته باشد، باید علاوه بر ترمیم و اعمال هماهنگی در تیم اقتصادی کابینه، در بخش دیگری از کابینه نیز هماهنگی پدید آورد. برداشت من این است که سر اصلی موفقیت دولت در سال ۹۸ و ۹۹، برقراری هماهنگی میان سورنا ستاری و محمدجواد آذری جهرمی است. هر دو چهره، خود را مدافع استارتاپ‌ها معرفی می‌نمایند، ولی در واقع، آشکار است که نیروی هم‌دیگر را خنثی می‌کنند. دولت باید بتواند در این دو بخش که خود را متکفل استارتاپ‌ها معرفی می‌کنند، تحول و صلح و هماهنگی پدید آورد و آن‌ها را به پیشران قوه اجرایی تبدیل نماید. می‌توان گفت که اگر امروز استارتاپ‌هایی مانند اسنپ و دیجی‌کالا و ... نبودند، وضعیت اجتماعی ناشی از فشار اقتصادی می‌توانست بسیار بسیار بیشتر موجب آشفتگی شود، ولی این استارتاپ‌ها تا حد زیادی فشار وارده بر دوش مردم را تخفیف داده‌اند.
▬    مطلب چهارم: هر چند که هسته اصلی نجات دولت در سال آینده، به اقتصاد دانش‌بنیان وابسته است، در عین حال، از یک افق وسیع‌تر، ملهم از «بیانیه گام دوم»، می‌توان به یک چک‌لیست کامل‌تر از عملکرد بایسته دولت دست یافت: اقتصاد دانش‌بنیان، اصلاح سبک زندگی و همچنین فزونی بار معنویت، گسترش عدالت و طهارت اقتصادی، ترویج درون‌زایی اقتصاد، تأکید بر استقلال و گسترش آزادی‌های مشروع در سایه قانون‌گرایی، و روابط خارجی مزین به ارزش‌های انقلابی؛ این، چک لیست موفقیت این دولت، و هر دولتی لااقل تا چهل سال آتی است. وفق این چک‌لیست کامل، علاوه بر دانش که توصیه اول بیانیه گام دوم است، دولت نیاز به هماهنگی در حیطه فرهنگی هم دارد. دولت باید به مخاصمه بی‌معنا با سازمان صدا و سیما هم خاتمه دهد. دولت باید بتواند از طریق تحرک فرهنگی مناسب، هم به بسیج نیروهای مردم موفق شود، و هم تغییرات متناسبی در «سبک زندگی» نایل شود تا کنترل بازار مصرف برایش میسر گردد. دولت، به لحاظ فرهنگی و رسانه‌ای عمیقاً ناتوان است و این، باز می‌گردد به ناتوانی دولت در برقراری ارتباطات مؤثر.
▬    مطلب پنجم: نهایتاً، جبهه دیگری که دولت باید به سمت آن بازگردد، و جهت‌گیری پنج‌ساله خود را اصلاح کند، موضوع «عدالت» و «تزکیه اقتصادی» است. دولت، عملاً به لیبرالیسم و اشرافی‌گری پر و بال داد، و این، موجب فاصله گرفتن مردم از دولت شد. دولت، هم از مردم فاصله گرفت، و هم سفرهای استانی را که میراث مبارک دولت قبل بود را ترک یا کم‌ثمر کرد. حالا، دولت باید به حضور در میان مردم اهتمام بیشتری بورزد. دولتی که از مردم فاصله بگیرد، طبعاً نمی‌تواند از همراهی آن‌ها بهره ببرد.
▬    در مجموع، دولت باید در تیم اقتصادی، تیم دانش‌بنیان، تیم فرهنگی و رسانه‌ای، و شاکله مردمی خود تحول و هماهنگی پدید آورد. این میسر نمی‌شود، مگر این‌که رئیس‌جمهور به عنوان کسی که وظیفه اصلی وی ایجاد هماهنگی در کابینه است دست به کار شوند، و در این مسیر، مطمئناً همه نیروهای کشور، و خصوصاً منتقدان دولت مهیای هر نوع کمک، در جهت منافع عمومی کشور خواهند بود.
مأخذ:فارس
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 19 فروردین 1398 ساعت 17:45

سیل و دعواهای کودکانه

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    ما که تقریباً حقوق‌دان نیستیم، ولی به رسم مراعات قانون، در توییتر حضور نداریم. و در نتیجه، نمی‌دانیم دکتر حسام الدین آشنا، دقیقاً در واکنش به چه «دعواهای کودکانه»ای توییت کرده‌اند: «در روزهای سخت پیش رو از دامن زدن به دعواهای کودکانه جناحی سهم خواهی یا بخشی‌نگری پرهیز کنیم». ایشان به درستی اضافه کرده‌اند: «میزان اعتماد عمومی به مسئولان و رسانه‌ها از شاخص‌های اصلی مدیریت پذیری بحران است. تلاش کنیم تا اعتبار اطلاعات و آموزش‌ها و هشدارهای منتشر شده از رسانه ملی دارای بالاترین کیفیت باشد».
▬    ما نمی‌دانیم که منظور دکتر حسام الدین آشنا از «دعواها»، مشخصاً چه دعواهایی بوده‌اند، اما، واضح است که یکی از مصادیق این دعواهای بی‌موقع، که میزان اعتماد عمومی به نیروهایی که واقعاً مسؤولانه مشغول مدیریت بحران هستند را کاهش می‌دهد، می‌تواند اظهار نظر رئیس جمهور باشد که به سرعت، به تیتر خبرگزاری‌های خارجی تبدیل شد. در شرایطی که استاندار گرگان در خارج از کشور به سر می‌برد و رئیس جمهور در قشم تعطیلات می‌گذراندند، این نیروهای مسلح کشور بودند که در متن حادثه و نه از فراز بالگرد، خود را درگیر «مدیریت بحران» کردند، و در این حال، رئیس جمهور که بالاخره «از هوا» شاهد ماجرا شدند، فرمودند: «شکافتن جاده‌ها و خط آهن تنها آب را از آق قلا به گمیشان برده است!». متن دقیق خبر خبرگزاری خارجی این است: «به گزارش اسپوتنیک به نقل از آخرین خبر، حسن روحانی، رئیس جمهور ایران در جلسه شورای هماهنگی بحران با انتقاد از اقدامات سپاه پاسداران در استان‌های سیل زده شمال این کشور شکافتن خط راه‌آهن و جاده‌ها در شهرهای این استان‌ها را بدون تأثیر دانست. روحانی در این جلسه اظهار داشت که شکافتن جاده‌ها و خط آهن تنها آب را از آق قلا برده به گمیشان برده است».
▬    یک روز بعد از این اظهارات که اعتماد عمومی به اصلی‌ترین نیروهای عمل کننده در مدیریت بحران سیل را هدف قرار داده است، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که به رغم رئیس جمهور، نه از بالا و بالگرد، بلکه از زمین و در میان مردم و نیروهای عمل کننده سخن می‌گفت، توضیح داد که این انفجارها آب را به سمت دریا گسیل کرده است. این اظهارات، بر روی زمین و نه از فراز نقطه امن بالگرد بیان شد، و بسیار باورپذیرتر می‌نمود. احتمالاً باید از قول دکتر حسام الدین آشنا، خطاب به جناب رئیس جمهور عرض کرد: میزان اعتماد عمومی به مسئولان از شاخص‌های اصلی مدیریت‌پذیری بحران است؛ پس، تلاش کنیم تا اعتبار آن‌ها را لااقل در گرماگرم بحران به چالش نطلبیم و در روزهای سخت پیش رو از دامن زدن به دعواهای جناحی و سهم‌خواهی یا بخشی‌نگری پرهیز کنیم.
▬    پرسش اصلی این است که دوستان در قوه مجریه، اساساً چه تعریفی از «قوه مجریه» دارند که در انتخابات اخیر تعهد سپردند و در این دولت مستقر شدند؟ در دولتی که برای مدیریت بحران زلزله کرمانشاه از سپاه و ارتش کمک می‌گیرد؛ در دولتی که برای واردات گوشت از هواپیمای ارتش استفاده می‌کند؛ در دولتی که استاندارش در خارج از کشور و رئیس جمهور هم در قشم تعطیلات می‌گذرانند، و در همان حال، ارتش و سپاه در میان مردم مشغول ترمیم آلام مردمِ رها شده هستند؛ در این دولت، چرا هر از گاهی علیه این نیروهای «پای کار» و در تضعیف آن‌ها سخن رانده می‌شود؟ اساساً این دولت، به عنوان «قوه مجریه»، چه می‌کند که در خلأ حضورش، این نیروها که کارویژه اصلی‌شان دفاع مسلحانه از کشور در مقابل تهاجم بیرونی است، مجبور به عملیات اجرایی مدیریت بحران در داخل می‌شوند؟ آیا واقعاً دولتی که تنها یک سال و اندی بعد از انتخابات و سپردن تعهد به اداره کشور، در تمام مواقع بحران و غیربحران، از نیروهای مسلح کمک می‌گیرد، دقیقاً می‌داند «قوه مجریه» یعنی چه؟ گاه حس می‌کنیم که دوستان در این دولت، که بر زخم‌های متوالی ملت نمک پاشیده‌اند، حالا بر نمک مردم نیز چرک و دمل زخم می‌پاشند تا حتی نمک ملت نیز ملوث شود و حتی این نمک هم که به قاعده «هر چه بگندد نمکش می‌زنند» به کار می‌آید، از آسیب آنان برکنار نمانده باشد! این، چیزی بیش از «حس بی‌دولتی» و رهاشدگی کشور است؛ این، حتی حس «پاشیدن نمک بر زخم نیست»؛ حس اقدام «اهل تعطیلات» علیه نیروهایی است که از زلزله کرمانشاه تا مدیریت واردات گوشت، و از سیل خوزستان تا سیل گلستان، جور بی‌عملی «قوه مجریه» را می‌کشند و تنها پناه مردم شده‌اند.
مأخذ:فارس
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 11 فروردین 1398 ساعت 16:04

”فمینیسم‌های دینی“ و ترمیم فمینیسم ایرانی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄  چکیده
اغلب فمینیست‌های ایرانی، به رسم فمینیسم نارسای لیبرال، بر برهنگی مبتذلی اصرار می‌ورزند، که در این موقعیت فرهنگی، زنان را برای بازیچگی مناسب‌تر جلوه می‌دهد، و عملاً آن‌ها را از حیطه‌های مولد عمومی باز می‌دارد. فراتر از فمینیسم لیبرال، طیفی از فمینیست‌های سوسیالیست تا لیبرال، مساوات‌طلب تا تمایزخواه، دینی تا سکولار، و رادیکال تا معتدل وجود دارند. نکته این است: «ما با فمینیسم مواجه نیستیم، با فمینیسم‌ها مواجهیم». امروزه، پرداختن به مسائل زنان، ورود گسترده ایشان به صحنه زندگی اجتماعی که در هر حال روی داده است و امری واقع به شمار می‌رود، فوریت ویژه‌ای یافته است. واقع آن است که یکی از موانع اصلی دست‌یابی جنبش زنان به حداقل خواسته‌های بدیهی خود در طول سیصد سال مبارزه، بر می‌گردد به آن که التزام به علم و جدایی از ایمان، منبع اصلی مسؤولیت‌پذیری اخلاقی را خشکانده است، و متألهان فمینیست، در اقدامی که برای ما می‌تواند بسیار آموزنده باشد، با تشبث به مسیحیت در پی احیای مسؤولیت‌پذیری در سایه ایمان هستند. این مقاله، ملهم از یک چشم‌انداز زیملی به روش تحقیق در علوم اجتماعی، در پی ارائه تیپ‌های الهام‌بخش برای ساخت و ساز و آینده نظریه فمینیستی است که نهایتاً هشت تیپ را پیش نهاده و در موضوع مسأله اجتماعی اخیر «اسیدپاشی عاشقانه» در ایران، ثمربخشی این تیپ‌سازی را آزموده است.

▀█▄  کلیدواژگان
فمینیسم، فمینیسم لیبرال، الهیات فمینیستی، چشم‌انداز زیملی در روش تحقیق علوم اجتماعی، اسیدپاشی عاشقانه.


▀█▄  طرح مسأله: تقدیر فمینیسم ایرانی
تقدیر فمینیسم در ایران، تا کنون به قدر زیادی، شبیه تقدیر مارکسیسم ایرانی بوده است. از یک سوی، اغلب داعیه‌داران فمینیسم در ایران، همچون اغلب داعیه‌داران مارکسیسم ایرانی، فمینیسم را از شکل انداخته‌اند، و کم یا بیش انگیزه‌های عمیق آن را درک نکردند. در سوی دیگر هم، اغلب مخالفان فمینیسم نیز، مانند اکثر معارضان مارکسیسم در ایران، در واقع، به فمینیسم و مارکسیسم از ریخت افتاده هواداران ایرانی واکنش نشان دادند، نه فمینیسم و مارکسیسم واقعی. بدین ترتیب، گفتمان نظری مارکسیسم و فمینیسم، دو نمونه از سوء تفاهم‌های فراگیر نظری به گستردگی یک ملت شدند.
و مهم‌ترین سوء تفاهم در مورد مارکسیسم و فمینیسم در ایران، آن است که آنچه در واقع، و خارج از تصور مفسران ایرانی هست، «مارکسیسم‌ها» و «فمینیسم‌ها» هستند، نه مارکسیسم و فمینیسم. در واقع، یک مارکسیسم و یک فمینیسم وجود ندارد، بلکه طیف وسیعی از مارکسیسم‌ها و فمینیسم‌ها پدید آمده‌اند که هر یک از آن‌ها آمیزه‌هایی از درست و نادرست و صحیح و ناصحیح هستند. البته، این پراکندگی در فمینیسم بسیار بیشتر از مارکسیسم است، و در واقع، هیچ ایسمی به اندازه فمینیسم پراکنده و متنوع نیست. طیفی از فمینیست‌های سوسیالیست تا لیبرال، مساوات‌طلب تا تمایزخواه، دینی تا سکولار، و رادیکال تا معتدل وجود دارند. نکته این است: «ما با فمینیسم مواجه نیستیم، با فمینیسم‌ها مواجهیم».
اهمیت درک این نکته از آن روست که طرد یک باره «فمینیسم‌ها»، همان قدر یا بیشتر اشتباه است، که طرد یک باره «مارکسیسم‌ها» اشتباه بود. امروزه، پس از یک طرد اولیه، ما از بسیاری از مفاهیم مفید مارکسیسم برای درک بهتر دنیای پیچیده مدرن استفاده می‌کنیم بدون این‌که برخی مواضع ناپخته آن را ملحوظ کنیم؛ مفاهیمی چون «انقلاب»، «امپریالیسم»، «استثمار»، «استعمار»، مفاهیمی هستند که به خوبی از مارکسیسم اقتباس شده‌اند بدون آن که لزوماً مفاهیم دیگر مارکسیستی تأیید شوند. با توجه به تنوع بسیار بیشتر فمینیسم، توقع چنین حسن درکی از آن بیشتر است.
درک موشکافانه مکاتب نظری که کار اصلی دانشمندان است، کمک می‌کند تا از اجزای مثبت مکاتب نظری قبلی برای طراحی سازه‌های تحلیلی جدیدتر و جامع‌تر استفاده شود. بازی دانش و مکاتب نظری دانش، بازی استاد و دانشجوست، نه هیأت مراد و مرید؛ معمولاً دانشجو، رأی صحیح استاد را می‌آموزد و رأی ناصواب را غمض عین می‌کند. ما در برخورد با نظریه‌ها، می‌کوشیم تا وجوه صواب را از وجوه ناصواب متمایز کنیم و از وجوه صواب، برای درک بهتر ابعاد واقعیت‌های پیچیده‌ای که با آن‌ها مواجهیم بهره برداریم.
امروزه، پرداختن به مسائل زنان، ورود گسترده ایشان به صحنه زندگی اجتماعی که در هر حال روی داده است و امری واقع به شمار می‌رود، فوریت ویژه‌ای یافته است. زنان که برای قرن‌ها، عمدتاً در عرصه خصوصی زندگی کرده بودند، یا لااقل به گستردگی مردان در زندگی عمومی و امر سیاسی و اجتماعی حضور نداشتند، اکنون، ناگهان، در سطح وسیع و در اشکال متنوعی به عرصه عمومی کشیده یا کشانده شده‌اند؛ حضوری که هیچ یک از ملل جهان، تجربه فرهنگی قابل ملاحظه‌ای در مورد آن ندارند. در واقع، نه جامعه، و نه خود زنان برای این حضور بی‌سابقه آمادگی ندارند و نداشته‌اند؛ سایر نهادها هم به طرز پخته و حکیمانه‌ای با این حضور سازگار نشده‌اند، و بدین ترتیب، ما در همه ملل دنیا، با مسائل بی‌سابقه و غامض و شکننده و هولناک اجتماعی ناشی از حضور اجتماعی وسیع زنان و تبعات آن مواجهیم. خانواده‌های جهان برای این حضور آمادگی ندارند، نظام‌های آموزشی، آموزش‌های لازم را به دختران و زنان برای این حضور نمی‌دهد، رسانه‌ها، در اثر زمینه‌های فرهنگی دیرپا، زنان به عرصه آمده را سوژه لذت می‌نمایانند، سیاست هم زنان را به سوژه‌های نحیف انتخاباتی تبدیل کرده است و سازمان‌ها و بنگاه‌های کار اقتصادی نیز صحنه هولناک استثمار زنان هستند. فی‌الجمله، نهادهای اجتماعی عمده نشان داده‌اند که پختگی تاریخی برخورد با شرایط جدید زنان را ندارند. در این شرایط، موضوع به مداخله مصلحان اجتماعی ضرورت دارد و نمی‌توان حل مسائل را به «روند تکاملی و خود به خودی امور» محول کرد. و نیز، در چنین موقعیتی، نمی‌توان از تأملاتی که برای حدود سه قرن در اطراف این موضوع صورت گرفته است صرف‌نظر نمود، به صرف این که منادیان این طرز فکر در ایران، یک فمینیسم از ریخت افتاده را معرفی می‌کنند. لازم است تا ضمن بررسی دقیق و موشکافانه، همان‌طور که توانستیم و مفاهیم توانمندساز مارکسیسم مانند «امپریالیسم»، «استثمار»، «استعمار»، «انقلاب»، و ... را در فکر و جهان‌بینی خود هضم کردیم، باید بتوانیم از میراث فمینیسم که به مراتب گسترده‌تر و متنوع‌تر و بعضاً غنی‌تر است بهره بگیریم.

▀█▄  ایده‌ای برای ترمیم فمینیسم ایرانی
در فرجام سیصد سال اصلاحات و مدرنیت غربی، امروز، ریشه‌های بحرانی مدرنیت در غالب آن چه به پسامدرنیسم/پسامدرنیت نام‌بردار شده است، خود را نشان می‌دهد. البته این به آن معنا نیست که میراث مدرنیت، همه بدبختی یا به قول چارلز دیکنر، «روزگار سخت/ Hard Times» است (نیکلاس، ۲۰۱۵)، ولی شاخ و برگ‌های خوب، بر ریشه‌های بدی استوار شد که عاقبت میوه خوبی نداد. میوه‌های درشت و آب‌دار، ولی مسموم.
و امروزه، و از نیمه قرن بیستم که به نحو فراگیری این باور به وجود آمده است که کار مدرنیت از جایی عیب دارد (بودریار، ۱۹۹۳، بولت-آیرونز، ۲۰۰۱، باومن، ۱۹۸۷، ۲۰۰۰)، واکنش ما به مدرنیت، دور ریختن شاخ و برگ‌ها نیست و نباید باشد، بلکه درمان ریشه‌هاست. گسیختن شتاب‌زده مدرنیسم/مدرنیت از آموزه‌های سترگ دینی ادیان ابراهیمی، بشر را در رویارویی با مسائل خود خلع سلاح کرد، جایگزین قابلی هم برای آن عرضه ننمود و منطقاً هم نمی‌توانست ارائه دهد، چرا که مسأله چیزی بیش از یک نبوغ صرف بود (شایگان، ۱۳۸۱). ویژگی لازم برای برازندگی این جایگزین، توان جایگزین برای ارائه اطمینان از معاد اعمال بود که در علم و تکنولوژی مدرن، هر چه بود، این یک قلم جنس نبود (دار، ۱۹۶۷). علم و تکنولوژی مدرن به درستی نمی‌داند که عاقبت مداخله گسترده در طبیعت و زیست انسانی و اجتماعی چه می‌شود، و ما با مسائل بی‌سابقه زیست‌محیطی، مخمصه‌های انسانی، و فجایع اجتماعی مواجه بوده‌ایم. برای بهبود این وضع، احتیاج به بازسنجی دستاوردهای مدرن در آزمایشگاه دین داریم که مهم‌ترین ویژگی آن، پرده برداشتن از معاد اعمال و ارائه طریقت بر مبنای معاد اعمال است. در واقع، شاخ و برگ‌های علم و دانش، همچنان خوب است، ولی پس از آن که در دستگاه دین، معاد سنجی شده باشند.
در زمینه تجربه‌ها و دانش‌های فمینیستی نیز همچنین است؛ ذخیره دینی ادیان ابراهیمی، یک منبع غنی برای سامان‌دهی هویت‌های جنسیتی و ذهنیت‌های فراتر از کوته‌نظری‌های نفع‌طلبانه دوران اصلاحات و مدرنیت است. ذخایر دینی، به جای به حداقل رساندن تفاوت، پیشنهاد می‌کنند که تفاوت‌ها را به دقت و به اندازه، به رسمیت بشناسیم و به آن‌ها اذعان کنیم، اما، این، مستلزم آن است که باز از طریقی که دین ارائه می‌دهد، طرف‌های این گفتگو توانمند شوند، و با اتکاء به ایمان و تعهد و مسؤولیت همه طرف‌های گفتگو که از اعتقاد عمیق دینی ناشی می‌شود، همه کمک کنند که تفاوت‌ها، پایه‌ای برای بی‌عدالتی نگردد؛ این، مضمون اصلی گفتار ماست.
انکارناپذیر است که وضع موجود و اسف‌بار زنان و استثمار گسترده وقیح زنان، بیش از هر دیدگاه دیگر، دیدگاه دینی را می‌آزارد؛ بی‌عدالتی‌ها، خشونت فاحش علیه زنان، استفاده ابزاری از جنسیت زنان و تبدیل آن‌ها به ابژه‌های جنسی، استثمار اقتصادی زنان در مشاغل دون‌پایه، و... . این‌ها نشانه‌های نگران‌کننده‌ای هستند که به‌ویژه با مرور متون مقدس ادیان ابراهیمی ریشه‌های مهمی از نگرانی راجع به آن‌ها را در آن پیشینه‌های دینی می‌یابیم، و اساساً همین که امروز این پدیده‌ها نژند و آسیب و قبیح تلقی می‌شوند را تا قدر زیادی مدیون ادیان ابراهیمی هستیم (بنگرید که امروز مهم‌ترین جنبه‌ای که اسلام را در اروپا آشنا می‌کند، موضوع حجاب است).
مشکل آن است که بسیاری از تلقی‌های فمینیستی، و عموماً فمینیست‌های لیبرال (تانگ، ۱۳۸۷: ۳۳-۵۷)، در پی ارائه یک وضع معتدل برای استمرار ستمگری‌ها و بی‌عدالتی‌ها هستند، و هر صدای عدالت‌خواهی زنان و همچنین، مؤمنان را در مسائلی مانند حجاب و مبارزه با جامعه سکس زده، به اسم بی اعتدالی و تندروی سرکوب می‌کنند (همان، ص.۵۶). در واقع، و در عمل، «عدالت‌خواهی مساوات‌طلب»  در مقابل «عدالت‌خواهی مقدس»  قرار می‌گیرد که معیارهای آن از عمق فطرت و هستی بشر برمی‌خیزد، که عاقبت آن هم به یک فضای اقتدارگرا، به نام منافع اکثریت لذت‌جوی مردانه ختم می‌شود.
این نحو تقریر مسأله، به معنی گشودن یک زمینه جدید است که ارتباط یک زمینه پر تجربه تاریخی را با مجموعه جنبش‌های عدالت‌خواه جدید و در عین حال، کم‌تجربه را برقرار می‌کند. در حالی که جنبش زنان، وجهه همت خود را مصروف مبارزه برای کسب حق پوشیدن شلوار به جای جوراب یا ساپورت یا برهنگی برای منشی‌های می‌کنند (پارکینز، ۲۰۰۹)، یا لارا مالوی (۱۹۹۹) مبارزه کوبنده‌ای را با سینمای سکسی غرب آغاز می‌کند، ولی واقع آن است که ذخایر دینی ادیان ابراهیمی با شمول نظر بهت‌آوری که در هر تأمل نتایج تازه آن معلوم می‌شود، آموزه «حجاب» در عین حضور اجتماعی در حد مبارزه سیاسی را پیش می‌نهند که جامع‌تر به نظر می‌رسد. این که می‌گویم فمینیسم در ایران از ریخت افتاده است، به همین بر می‌گردد که در حالی که منابع مهم فمینیسم غربی ابژه‌سازی سکسی زنان را هدف اصلی تهاجم خود قرار داده‌اند، اغلب فمینیست‌های ایرانی در سینما و جاهای دیگر، به رسم فمینیسم نارسای لیبرال، بر برهنگی مبتذلی اصرار می‌ورزند، که در این موقعیت فرهنگی، زنان را برای بازیچگی مناسب‌تر جلوه می‌دهد، و عملاً آن‌ها را از حیطه‌های مولد عمومی باز می‌دارد (معقولی و فرهنگی، ۱۳۸۸).
نکته دیگر این که افق‌های مدافع حقوق زن در ذخایر ادیان ابراهیمی بر میان ذهنیت‌ها، ذهنیت‌ها و زمینه‌های عقیدتی زنان از «ایمان» تأکید دارند؛ این دست عقاید تا اندازه‌ای در آرایی که متألهان فمینیست، همچون ربکا چاپ و شیلا گریو داوانی ابراز می‌دارند، بازتاب داشته است (چاپ و داوانی، ۱۹۹۷). واقع آن است که یکی از موانع اصلی دست‌یابی جنبش زنان به حداقل خواسته‌های بدیهی خود در طول سیصد سال مبارزه، بر می‌گردد به آن که التزام به علم و جدایی از ایمان، منبع اصلی مسؤولیت‌پذیری اخلاقی را خشکانده است، و متألهان فمینیست، در اقدامی که برای ما می‌تواند بسیار آموزنده باشد، با تشبث به مسیحیت در پی احیای مسؤولیت‌پذیری در سایه ایمان هستند (پارسنز، ۲۰۰۰، ۲۰۰۰a، ۲۰۰۰b، ۲۰۰۰c، کینگ و بیتی، ۲۰۰۴، دالاوال، ۱۹۹۸a، ۱۹۹۸b)، «ولی چه جور می‌توانند معنویت از دست رفته را، معنویتی را که دو قرن است در کشورهای غربی دائماً با وسایل گوناگون کوبیده شده است، می‌خواهند برگردانند؛ کار آسانی نیست، اما، ملت ما این جور نیست. ... با وجود این همه عوامل انحراف، بحمد الله ملت ما مؤمن‌اند، خدا دوست‌اند، دین شناس‌اند، به معنویت علاقه‌مندند. امروز جوان‌ها در دنیایی که مادی‌گری بر آن حاکم است، غرق در حیرت و آشفتگی‌اند؛ دوری از معنویت آن‌ها را دچار آشفتگی کرده است؛ نمی‌دانند چه بکنند؛ متفکرانشان هم مانده‌اند؛ و بعضی از آن‌ها فهمیده‌اند که راه اصلاح کارهایشان مراجعه به معنویت است» (آیت ا... سید علی حسینی خامنه‌ای، خطبه نماز جمعه ۲۹/۳/۱۳۸۸).
نکته آخر این که پرسش اصولی و مشترک فمینیست‌ها، این بوده است که چه علل و دلایلی به تقلیل زنان به سوژه منفعل لذت مردان منجر شده است؟ این پرسش، در حاق حق موضوع، نحوی سؤال اخلاقی است. در واقع، مستلزم نحوی داوری در مورد جایگاه بایسته زنان است که اکنون ترک شده است. داوری‌های اخلاقی فمینیست‌ها، از مری ولستنکرافت  تا کنون، مبناهای متفاوتی برای این داوری داشته‌اند، و فمینیسم‌های دینی، که شامل طیفی از فمینیسم کاتولیک  تا فمینیسم اسلامی  و مضامین فمینیسم پسااستعماری  می‌شود، نیز مبانی خود را در مورد جایگاه بایسته زنان دارند.
بر مبنای داوری اخلاقی مندرج در ادیان ابراهیمی نسبت به جایگاه برازنده زن، بی‌گمان آن چه امروز جریان دارد، یک هدف تمام‌عیار برای انتقادات مصلحان اجتماعی است. مغایرت قابل ملاحظه‌ای میان آن چه زن باید باشد (شخصیتی چون مریم عذرا سلام ا... علیها) و آن چه هم‌اکنون هست ملاحظه می‌شود، و بخش جدی از این استبعاد، جنبه اجتماعی و تاریخی دارد. یافتن مقصران این فاصله و تعهد به علاج آن‌ها، یک مأموریت اخلاقی و دینی است.

▀█▄  چهارچوب مرجع و روش تحقیق
اتودهای ریمون بودون از نظریه گئورگ زیمل در موضوع وضوح‌بخشی/explication در علوم اجتماعی، الهامات مهمی در مورد شیوه تحلیل رویدادهای تاریخی و تاریخ‌ساز از آن نوع که ما در این مقاله در پی آن هستیم به دست می‌دهد (مواضع زیمل مستند هستند به بودون، ۱۳۸۳: ۲۰۹-۱۷۶). باور گئورگ زیمل آن است که میان استراتژی شناخت در علوم طبیعی و علوم انسانی یک فرق اساسی وجود دارد، و آن این است که علوم انسانی در وضوح بخشیدن به پدیدارها الزاماً عناصری نامشاهده شدنی به نام Bewuntseininhalte را دخالت می‌دهند. زیمل برای اشاره به این وجه ممیزه علوم انسانی و علوم طبیعی از عبارت غامض Bewuntseininhalte استفاده می‌کند، که شاید بتوان آن را، «کوران هوشیاری» ترجمه کرد. این عبارت یک اصطلاح در نقد ادبی است که ویلیام جیمز و چارلز سندرس پیرس پایه گذاشتند که اشاره داشت به روایت جریان مداوم و در عین حال رویدادمحور «هوشیاری»؛ نحوی «متن خام» که تأملات و مونولوگ درونی را به صورت زیرمجموعه‌های یک روند هوشیاری «روایت می‌کند». چنین متنی تلاش دارد تا درک، افکار، احساسات و تأملات یک روایت ذهنی، به همان صورت که در متن هوشیاری انسانی جریان دارد را منعکس نماید. خصلت مهم چنین متنی آن است که باید توسط خواننده مجدداً بازسازی شود. گزارش راوی فقط به شکل دادن شکل و ملودی درونی هوشیاری و در نتیجه «چهارچوب روایت» کمک می‌کند. در این نحو از روایت، رویدادهای عینی تنها به عنوان یک انگیزه و عامل برای شکل‌گیری فرآیندهای داخلی مهم هستند. مرتبط با این مطلب، ویژگی ادبی چنین سبک نگارشی، قالب‌های کوتاه نحوی آن است که با علائم و فاصله‌ها، طوری جدا می‌شوند که محتویات ذهنی و انگیزه‌ها در قالب آن آزادانه با یکدیگر ارتباط می‌یابند. به هر ترتیب، مشابه همان تلقی جیمز جویس ویرجینیا ولف از «جریان سیال ذهن»، منظور تحریک توش‌وتوان برسازنده هوشیاری است.
خب؛ فایده چنین روایتی در متن علوم انسانی چیست؟ خواست ما از علوم طبیعی آن است که بر وفق گذشته، آینده را به بند بکشد و متعین کند، طوری که پیش‌بینی طبیعت میسر شود؛ هر چه «کنترل» افزون‌تر شود، علم طبیعی بهتری خواهیم داشت. ولی خواست ما از علوم انسانی درست عکس این است. منظور از علوم انسانی آن است که انسان را به عنوان یک هستنده بهره‌مند از «کوران هوشیاری» یا «جریان سیال ذهن» یا یک «هستی اراده‌مند»، فعال و فعال‌تر کند. در واقع، در متن علوم انسانی به رغم علوم طبیعی، «آینده» معیارتر از «گذشته» است، چرا که انسان را حاوی «کوران هوشیاری» می‌دانیم. بنا به برداشت زیمل، وضوح‌بخشی/explication یک پدیده اجتماعی معادل است با بازیافتن اعمال و تجربه ملموس افرادی که آن پدیده، در تحلیل نهایی، محصول آن‌هاست. در این گونه موارد، سخن بر سر دست یافتن بر نظریه‌ای است که به همه داده‌های تاریخی که در اختیار داریم، در مجموع، معنا ببخشد. از دیدگاه زیمل، ملاک اعتبار در علوم انسانی به رغم علوم طبیعی، سازگاری با داده‌های خارجی نیست، بلکه عبارت خواهد بود از برخورداری از نوعی انسجام درونی.
زیمل در فلسفه پول، مثال‌هایی می‌آورد تا نشان دهد فلان تغییر تاریخی عمده چگونه می‌تواند به صورت یک پدیدار به لحاظ درونی منسجم تعبیر شود. به عنوان مثال، هنگامی که وی آثار واکنش زنجیره‌ای دهقانان را پس از آن‌که آنان، در قرون وسطی، اختیار این را یافتند که مال‌الاجاره زمین‌ها را با پول تأدیه کنند، شرح می‌دهد، با همین مورد مثال روبه‌رو هستیم. به محض این که چنین تغییری پا می‌گیرد، وضعیت دهقان عوض می‌شود، زیرا، او در مقامی است که دیگر می‌تواند هرچه دلش می‌خواهد به کار برد. دهقان چه کار خواهد کرد؟ می‌کوشد از زمینش به شیوه‌ای بهره‌برداری کند که هم معاش خانواده‌اش بگذرد، هم اجاره مالک را بپردازد و هم، در صورت امکان، مازادی کنار بگذارد. علی‌الخصوص که می‌بینیم شهرها رشد می‌کنند و تقاضای شهرنشینان به مواد غذایی کشاورزی افزایش می‌یابد. با گذشت همه این وقایع، خواهیم دید که یک تغییر نهادی به‌ظاهر کوچک، با منسجم شدن انواع آثار آن، به تغییری در مقیاس بزرگ انجامیده که دامنه گسترده و در خور توجهی دارد: گذار از وسایلی مشابه مجهز شود. او می‌تواند برخی از پیامدهای علی را با صلابت علمی شناسایی کند؛ می‌تواند به همان درجه از عینیت، به همان درجه از یقین که فیزیکدان بدان دست می‌یابد برسد. در این شرایط و موارد معین، مورخ قادر است پدیده‌ای را به شیوه‌ای که کاملاً قانع‌کننده باشد، وضوح‌بخشی کند، اما، همین مورخ می‌باید بپذیرد که دستیابی به کلیه حلقه‌های علی زنجیره علل برای وی ناممکن و حتی غیرمفید است، و، بنا بر این، همواره این احتمال وجود دارد که تشریح وی از عناصری مدد بگیرد که خود تبیین نشده‌اند.

▀█▄  تیپ زیملی ۱. عبور از سنت فمینیسم مدرنیستی
فمینیسم‌ها، به نحوی «برند» و «نام تجاری» بدل شده است. در این راستا، ملهم از آراء بئاتریس ولمر کولس (۲۰۰۴) می‌توان گفت که تلقی عامیانه از فمینیسم، در واقع، نحوی از فمینیسم‌های رادیکال است که به نحوی متناقض، نحوی «فمینیسم جنسیتی» است؛ بیشتر نحوی مرد ستیزی بدون طرح مشخصی از آتیه چنین ستیزه‌ای است؛ این که آیا این ستیز، نحوی ستمگری جدید را پایه می‌گذارد یا خیر، اغلب موضوعی است که باید بعداً در موردش حرف زد. این در حالی است که به نظر می‌رسد، باید طرح نوین و جامعی ریخت که معایب طرح قبلی را نداشته باشد. این، به یک پایه و اساس فکری و فلسفی منسجم احتیاج دارد. از این منظر، نظریه‌های برساخت‌زدای فمینیستی رادیکال، شکل ایدئولوژی‌های افراطی را به خود می‌گیرد که تنها برای مبارزه و زد و خورد، و زدن زیر میز گفتگو مناسب هستند (کولس، ۲۰۰۴:۵۵). این‌ها، تنها پایه‌های مسؤولیت‌پذیری اخلاقی را ویران می‌کنند که در نهایت، زور را به جای فکر بر کرسی می‌نشانند. نظریه‌های پسامدرن که در ظاهر، رویاروی روشنگری قرار می‌گیرند، بیشتر، شکل جابجایی لفظ‌پردازی علمی با پرسش از هویت، تعلق و درک است که در واقع، زنان را در یک موقعیت غیر انتقادی و در عین حال عصبی در جهان روابط انسانی، واقعیت‌های اقتصادی، و انتظارات فرهنگی رها می‌کند؛ زنانی که در حسرت و آرزو تلاش در زمینه زندگی روزمره هستند و در یک دغدغه مستمر و مفرط در هویت شخصی غرق و خفه شده‌اند.
این نحو افراط‌ها، برای ترویج یک فرم استبدادی از فمینیسم، نهایتاً، تلاش‌های فمینیستی را خطرناک جلوه می‌دهند، که حتی واکنش منفی زنان را هم به همراه می‌آورد (تانگ، ۱۳۸۷: ۲۹۵-۲۹۳). در نتیجه، فمینیسم‌ها به مثابه ایسم‌هایی با مخاطبان خاص و محدود جلوه می‌کند؛ مخاطبانی که از قضا خطرناک هم تلقی می‌شوند. در مقابل، شماری از فمینیست‌های دینی و متألهان برجسته همچون هانس فون بالتازار، با تأکید بر تقویت مسؤولیت‌پذیری و تعهد اخلاقی، رقیبی برای گرایش‌های پوچ و مادی ذاتی در فرهنگ متأخر مدرن برمی‌آورند که در فضای آن می‌توان در مورد عدالت بحث واقعی به راه انداخت. بدون تعهد مسؤولانه طرف‌های بحث در مورد شرایط اسف‌بار زنان، نمی‌توان همکاری‌های مؤثری برای عقب راندن سرمایه و قدرت تدارک دید؛ این‌ها موعظه‌های «ایمان» برای پیشبرد «عدالت» هستند (بیتی، ۲۰۰۶: ۲۵۲، بالتازار، ۱۹۹۰: ۱۷۴-۱۶۷، ۱۹۷۹: ۲۰۳-۲۰۲). تعهد به حقوق زنان مستلزم تعهد مستمر و یکپارچه به عدالت است؛ و تعهد عملی به عدالت، مستلزم تعهد به اخلاق است؛ و تعهد ثمربخش به اخلاق، مستلزم تعهد به فرجام اعمال است؛ و تعهد به فرجام اعمال، معادل تعهد به معاد و دین به مثابه تنها شیوه معتبر معاد پژوهی است.
نظریه‌های فمینیستی لیبرال، سر سپرده‌ی مخاصمه روشنگری عمدتاً مردسالار و صنعتی، با الهیات شده است. آن‌ها سعی می‌کنند در همان چهارچوب سودگرا و نفع‌طلبی که موجد این همه مصیبت و بی‌عدالتی علیه زنان بوده است، موقعیت زنان را بهبود بخشند (تانگ، ۱۳۸۷: ۶۸-۶۰؛ جاگار، ۱۹۹۸). این، در حالی است که در یک بیان حداقلی، ادیان ابراهیمی در مقایسه با سایر مکاتب فکری تاریخ، کارنامه درخشان‌تری در ترویج تلقی انسانی از زنان داشته‌اند. این ادعا را چهره‌های الگویی زن دینی و آموزه‌های متوازن دینی تصدیق می‌کنند. فمینیسم‌های دینی، چشم‌انداز خود را برای برقراری توازن در زندگی میلیون‌ها نفر، از جمله فقیرترین زنان در جهان، گسترده‌اند و بسیج تعهد‌ها و ایمان‌ها، در تمام سطوح فعالیت برای برقراری عدالت مطابق یک الگوی مطمئن را فرا می‌خوانند. در چنین فضایی است که حضور گسترده زنان در عرصه عمومی، همچون حضور الگوهای دینی در مبارزه سیاسی، می‌تواند شکل متوازنی به خود بگیرد، و کالبد محققی برای الگو پردازی ادیان ابراهیمی از شخصیت‌های سترگی چون مریم عذرا یا فاطمه زهرا یا زینب کبری به چشم آید.
دین، به رغم حملات ویران‌گر، هم‌چنان به شکل دادن سطوحی از زندگی و هویت اکثریت زنان جهان ادامه می‌دهد، و این نیز نشان از نیرومندی و ریشه‌داری آن دارد. به جای پذیرش بی‌چون‌وچرای فمینیسم‌های سکولار که به مثابه زایده‌ای برای اصلاح‌طلبی و روشنگری نفع‌طلب و صنعتی تعریف می‌شود، فمینیسم‌های دینی می‌تواند یک چشم‌انداز وسیع بگشاید که در آن حس احترام و گفتگو بحث خلاق برانگیخته شود، زمینه برای بازجویی از یک تاریخ ظالمانه فراهم شود، و حتی یک اتحاد جهانی برای پیشبرد این عدالت فراهم گردد.

▀█▄  تیپ زیملی ۲. هبوط از مقام مریم عذرا
سوزان پارسنز، ویراستار مجموعه کیمبریج در الهیات فمینیستی (پارسنز، ۲۰۰۴c)، یکی از مراجع مسلط فمینیسم مسیحی است که کوشش کرده تا این سؤال که «چه سیر تاریخی نهایتاً به تقلیل زنان به سوژه منفعل لذت مردان منجر شده است؟» را تدقیق نماید (بیتی، ۲۰۰۶: ۴۴-۴۳؛ پارسنز، ۲۰۰۴a: ۳۴۰). او ما را دعوت می‌کند تا از خود و از جامعه و تاریخ بپرسیم که چگونه شخصیت زنان، به یک چهارچوب از پیش تعیین شده تقلیل پیدا کرد که نمی‌توان در آن تغییری ایجاد کرد؟ چرا مردان تشویق می‌شوند که یک زندگی سراسر تلاش را برای گسترش هستی آرمانی خود و جامعه سامان دهند، ولی در متن فرهنگ عامه، زنان به سرنوشتی محتوم و به شکلی کم و بیش یکسان از زندگی هدایت می‌شوند؟ آیا این، با زندگی فعال و سیاسی چهره‌های الگویی چون حضرت مریم سلام ا... علیها قابل انطباق است؟
پرسش سوزان پارسنز این است که چرا مفهوم تاریخی زن در اغلب جوامع، به شکل هویتی غیر اخلاقی و غیر انتخاب‌گر که توان کنترل و گزینش زندگی را ندارد تقلیل یافته است؟ و پرسش مهم‌تر این که چرا در دنیای مدرن، به رغم این زنجیرهای نیرومند تاریخی، زنان به سمت وانمود کردن آزادی از طریق برهنگی هل داده می‌شوند. پروژه و پروسه‌ای که در نهایت به این وضع و حال منجر شده، چه بوده است؟ به قول سوزان پارسنز، چه چیزی باعث شده است که هستی زنان این چنین به تسهیل رابطه جنسی منحصر شود؟ تمام این پرسش‌ها، برای پارسنز، از مقایسه وجود تأثیرگذاری چون حضرت مریم عذرا و زن امروزی حاصل می‌شود. زندگی زن مطلوب در منظر ادیان ابراهیمی، توان آن را دارد که تاریخی را مبهوت خویش سازد، ولی آن چه در حال حاضر در جریان است، فاصله عظیمی با این آرمان دارد.

▀█▄  تیپ زیملی ۳. زنانگی تهی از سکس
ژولیا کریستوا، به‌ویژه با این ایده درخشان موسوم به راه سوم در فمینیسم شناخته می‌شود که ملهم از مرحله پیشااودیپی ژاک لکان، یک نحو زنانگی تهی از سکس و رها را بشارت می‌دهد (کریستوا، ۱۹۸۳: ۳۴-۳۳). به لحاظ معناشناسی تفاوتی وجود زن و عشق به او نزد فرزند، در نسبت با مفهوم تئولوژیک «خدا» سامان می‌یابد (راینک، ۱۹۹۲: ۷۴)، و در این معنا، مفهوم مریم عذرا در مقابل اسطوره‌های مجعول در مورد تشخص سکسی و اغواگر حوا قرار می‌گیرد (کریستوا و توریل، ۱۹۸۶: ۱۶۵).
ذخایر ادیان ابراهیمی با ارائه کهن‌الگوهای مبهوت‌کننده‌ای چون مریم عذرا، زنانگی را از سکس تهی کرده‌اند و به آن وجه انسانی با عظمتی می‌بخشند. در این برداشت، جهت‌گیری نه تنها به تولید مثل، بلکه مهم‌تر از آن به خلاقیت، عبادت، از خود گذشتگی، توجه به نسل، و نیایش معطوف گردیده است. در مقابل این نگاه پیچیده انسانی و اخلاقی، نهیلیسم خشونت‌باری که در آثار هنری مدرن‌ها و موسیقی‌های عوام‌پسند راجع به موضوع سکس و جنسیت خود را نشان می‌دهد، بیان خود را از طریق اتکاء بیش از حد به قدرت و تحمیل و برتری و از طریق مقاومت در برابر هر گونه درک از ایمان که با آموزه نیچه از مرگ خدا ارتباط وثیقی دارد، به دست می‌آورد.

▀█▄  تیپ زیملی ۴. لزوم فمینیسم معنوی
متألهان فمینیست چون میشله گنزالز ملهم از هانس فون بالتازار بر اولویت ارتباط با خدا و برای تقویت شخصیت مستقل انسانی تأکید دارند (گنزالز، ۲۰۰۴: ۵۷۸). در معنویتی که میشله گنزالز دنبال آن است، امر مقدس میانجی تأکید بر جامعه و درک نفس زنان به عنوان بخشی از یک جامعه و نه فقط به عنوان افراد، می‌گردد. این احساس وحدت با دنیا که از نظر میشله گنزالز به بهترین وجه به وقت نماز و در محراب تحقق می‌یابد، حس با عظمتی از استحکام به زن می‌بخشد تا کثرت جهان را وحدت ببیند، و خود را با این وحدت متحد و به آن مستظهر بینگارد. ملهم از این برداشت، زن می‌تواند مسؤولانه و در عین حال پر امید، برای دریافت حقوق خود در جامعه مردسالاری که عادت به زنده به گور کردن دختران داشته است، مبارزه کند. بدین ترتیب، ایمان دینی، به وساطت شعائری همچون نماز و محراب، عطر و طعم فرهنگ عامه می‌یابد و تأثیر انضمامی خود را بر مؤمنان باقی می‌گذارد.
یک نکته دیگر آن است که یک تلقی در فمینیسم رادیکال، برای حذف مردسالاری، به زن‌سالاری رأی می‌دهد (تانگ، ۱۳۸۷: ۶۵). در واقع، یک «سالاری» را برمی‌دارد و «سالاری» دیگری را جایگزین می‌کند. در مقابل، ذخایر دینی ادیان ابراهیمی، می‌کوشند تا نسبت معناداری بین مردانگی و زنانگی ایجاد کنند؛ نسبتی از جنس تعالی، الوهیت و عقل، انسانیت و بدن و زاد ولد و مثمر ثمر بودن که هیچ یک از آن‌ها اختصاصی به مردانگی یا زنانگی ندارد، و حتی هیچ یک از آن‌ها در یک جنس نیرومندتر از جنس دیگری نیست (قرآن کریم، کریمه ۹۷ سوره نحل/ کریمۀ ۳۵ سوره احزاب/ کریمه ۱۱ و ۱۲ سوره تحریم/ کریمه ۱۲ سوره ممتحنه). کهن‌الگوهایی مانند مریم عذرا، یا همسر فرعون، نمود بارز مفهوم‌سازی غیر انفعالی از زن است که طنین تاریخی می‌یابد. اغلب مناسک دینی، به رغم مناسک اجتماعی عرفی، مناسک فرا جنسیتی هستند، و خصوصاً در زمینه اجتماعیات فراغت جنسیتی قابل ملاحظه‌ای در ادیان ابراهیمی هست.

▀█▄  تیپ زیملی ۵. معرفت‌شناسی فعال در مقابل منفعل
در همین راستا، ملهم از آلیسون جاگار (۱۹۸۸) و فرگوس کر (۲۰۰۲) می‌توان منشأ توجه مفرط مردم مدرن به جسم و جنسیت را در تأکید مفرط دنیای مدرن به حواس و تجربه شناسایی کرد. از دیدگاه فرگوس کر، ساز و برگ‌های فکری دنیای مدرن، ظرفیت‌های ذهنی ما را برای توجه به آسمان و غیب به رکود کشانده و توجهات را به سطوح نازل حیات معطوف ساخته است.
ابتدا الهیات توماس آکویناسی به تجربه انسانی اهمیت داد و مآلاً دنیایی را که از دیدگاه ابراهیمی مشغول تسبیح خداوند در ژرفنای غیب عالم بود را بدون چشم نظاره‌گر انسانی، ذاتاً نامفهوم و بی‌ارزش قلمداد کرد (کر، ۲۰۰۲: ۲۷). این بدان معنی است که الهیات مسیحی آکویناسی، یک معرفت‌شناسی جایگزینی برای معرفت‌شناسی دینی معطوف به غیب ارائه می‌دهد که در آن نحوی واقع‌گرایی ساده‌لوح نقش مخرب خود را در زوال دین و مضامین متعالی آن بازی می‌کند. بر مبنای این تلقی، هواداران الهیات مدرسی مسیحی، معرفت و زبان حامل معرفت را حاصل نحوی همکاری مستهجن جسم شناسا با جهان عینی شمردند. بعدها، دکارت این واقع‌گرایی سر و ساده را به مبنایی برای دانش جدید تبدیل کرد، و منبع ممتاز و متحد آگاهی را در شناخت واضح معطوف به اشیاء و اعیان دانست.
آکویناس و بعدها دکارت، جهانی را ترسیم می‌کنند که برای ما به عنوان انسان و ذهن شناسا، یک هدف منفعل برای شناخت است، و خود هیچ وجه معنوی ندارد. تأکید آکویناس بر اهمیت این جهان مادی، و تأثیر قاطع وی به شکل‌گیری دنیای مدرن زمینه‌های جدی فراهم کرده است که حتی مسیحیت نیز نگاه به دنیا را در لایه‌های مبتذلش جستجو کند. از آن جا بود که رفته رفته گفت و گو بین ایمان و عقل مغلوبه شد.

▀█▄  تیپ زیملی ۶. عمق زبانی هبوط و نجات زنان
پاسخ پرسش‌های فمینیسم دینی، قدری به خود اندیشمندان و اجتماع آن‌ها مربوط است، که اغلب، زنان در آن نقشی نداشته‌اند. زنان، عملاً، در دست یابی به دانش ارزشمند ناتوان شمرده شده‌اند. اتفاقی نیست که همه اندیشمندان قابل ذکر در کتاب‌های مرور تاریخ اندیشه، مرد بوده‌اند. این، توازنی نیست که مد نظر ادیان ابراهیمی بوده باشد. در جریان ترسیم تاریخ، در ادیان ابراهیمی، همیشه متناظر با مردان درخشان، زنان فعال تاریخ‌ساز بوده‌اند. اگر حضرت موسی (ع) مطرح است، خواهر موسی و مادر موسی و همسر فرعون و همسر موسی، همگی مشغول تاریخ‌سازی هستند. همین رویداد، در زندگی حضرت عیسی (ع)، حضرت سلیمان (ع)، و رسول اعظم (ص) نیز مشهود است.
نتیجه این وضع، آن بوده است که از نظر اندیشمندان اغلب ملل، زنان محروم از تفکر عمیق، به مراقبت از روابط دنیوی در یک شکل نسبتاً ثابت که تکاملی در آن نیست گمارده شده‌اند (می، ۲۰۰۱: ۱۷). در نظام اندیشگی، زنان به طور سیستماتیک از تمدن دور نگاه داشته شده‌اند. به دلیل اشتغال مستمر اندیشمندان به این طرز فکر، عمق زبان را تغییر داده است، زبان تجربه ما از بودن و جنسیت و هستی را از آن چه باید باشد بسیار دور کرده، و کار بهبود وضع زنان را بسیار دشوار ساخته است. این زبان ته نشست شده در میراث تاریخی ما، زنان را به عنوان اشیاء، یا افراد نا متمدن که به مراقبت از روابط دنیوی گمارده شده‌اند، ملحوظ می‌دارد. واقعیت این است که فکر در متن زبان به وجود می‌آید؛ زبان، خانه هستی است؛ و مرد در این خانه سکنی گزیده و به مرور، این خانه را از آن خود کرده است. تفاوت‌های ناروای جنسی، در زبان ما کدگذاری شده، و در نتیجه، توان ما برای فکر «مریمی» در مورد جایگاه زن را اکیداً محدود ساخته است.
لوس ایریگاره ، که گفتگوهای مفصل کلامی مسیحی و کاتولیک داشت (بیتی، ۲۰۰۶: ۱۱)، معتقد بود که عرفان، به رغم فلسفه و علم، زمینه‌های الهیاتی ادیان ابراهیمی که در آن پا بر جای و زنده مانده است می‌نگرد. او به عرفان به عنوان یک موقعیت بالقوه رهایی زنان از نگاه جنسیتی نگاه می‌کند (همان، ص.۲۸.). عرفان، با به میان کشیدن شهود، و اصرار بر پیرایش تجربه‌ها و توجیه تراشی‌ها و حتی زبان‌بازی‌ها، در سایه عبادت وحی، طرحی از قرب به خدا را پیش می‌نهد که به قدر زیادی غیر جنسیتی است:

«الوهیت آن چیزی است که ما برای آزاد بودن، مستقل بودن، و حاکم‌شدن بر سرنوشت، بدان نیاز داریم ... اگر زنان هیچ خدایی نداشته باشند، نه می‌توانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و نه می‌توانند هم‌دل و هم‌صدا شوند» (ایریگاره، ۱۹۹۳: ۶۱).

توجه به زبان عرفان و در رده‌ای بالاتر، زبان دین، در این دیدگاه ایریگاره‌ای، نهایتاً به کشف مجدد یک زبان غنی‌تر منجر می‌شود که در چهارچوب آن، عظمت روح، جسم و بدن و جنسیت را به حاشیه براند. در سایه زبان غنی عرفان و دین، حواس از جنسیت منصرف شده و به سمت میل به خداوند و رمز و راز عمیق مندرج در جهان متوجه می‌شود.
از این بابت، نجات زنان از یک نگاه استثمارگرانه به نحوی علم العبادات یا عرفان مهذب احتیاج دارد، که زمینه را برای پاک‌سازی صحنه‌های مبتذل حیات امروز و حتی سلسله مراتبی که به ناراست الهیات مسیحی کاتولیک را فرا گرفته است، و خصوصاً زمینه را برای پاک‌سازی زبان فراهم می‌آورد.

▀█▄  تیپ زیملی ۷. ایده عشق و پرستش
در نهایت و اوج این خط استدلالی، الیزابت جانسن، تأکید می‌کند که حتی در سایه دانش حاصل از نور وحی، بالاترین دانش بشر در مورد خدا این است که «می‌دانیم که نمی‌دانیم» (جانسن، ۱۹۹۵: ۱۰۹). خدا که کاملاً از همه موجودات متمایز و برتر است، با نفی تمام نمادهای ملموس، فقط، عمیقاً در عشق و پرستش است که شناخته شده و می‌شود؛ ما خدا را از طریق عشق و پرستش و به عنوان مغز و جوهر عشق و پرستش می‌شناسیم. جانسن، ایده عشق و پرستش را در مقابل ظلم و ستم‌های ناشی از تبعیض جنسیتی، و برای تأیید ارزش زنان و توانمندسازی آنان برپا می‌کند. از نظر جانسن، فلسفه عشق و پرستش، همه توجهات را به سمت واقعیت ژرف جهان معطوف می‌کند، و در این حال، زنان همانند مردان، نوع بشری با ظرفیت فعالیت اخلاقی تلقی می‌شوند.
جانسن به مفهوم جالب «طاغوت»  برای کشف امکانات جدید زبان دینی برای فمینیسم اشاره می‌کند (جانسن، ۱۹۹۵: ۳۹). مضمون «طاغوت»، اشاره به سرکوبگری و استکبار در نتیجه فراموشی خدا دارد؛ همان موقعیت‌هایی که طی آن پرستش و عشق فراموش می‌شود. برای تحقق بی‌واسطه زبان، دین و درمان ریشه‌های کژی‌های روابط انسانی در دنیای مدرن، باید با «طاغوت» مبارزه کرد.
برای یک زن، جستجوی عرفان پرستش حق، به معنی رفتن به فراتر از خویشتن است؛ یعنی خود نبودن. در این زبان جدید، زنان نیازی ندارند تا به تفاوت‌های خود با مردان توجه دهند، بلکه خود را متحد با خدا به عنوان امر ناشناخته (مانند لوس ایریگاره و ژولیا کریستوا ملهم از ژاک لکان)، و در مقابل طاغوت قرار می‌دهد. از این قرار، فمینیسم خود را فراتر از یک تقلید «مسخره‌آمیز» از میل مردان مکان‌یابی می‌کند.
تلقی دینی جانسن، پختگی ژرفی به فمینیسم او می‌بخشد، که حتی از محدودیت‌های زبانی هم فراتر می‌رود. پیچیدگی گسترده روانی و معنوی این تلقی مجموعه‌ای از کلیدواژه‌ها را دور هم جمع می‌کند که ابزار تحلیلی مناسبی برای شناخت وضع و حال اسف‌بار امروز زنان جهان است: زبان، تجربه، گناه، قدرت و کنترل، ازخودبیگانگی، امید، عشق، پرستش، رمز و راز، فضل، ایمان، و بالاخره، «خود-خدا-خلق/self-God-creation» (بیتی، ۲۰۰۶: ۵۶).

▀█▄  تیپ زیملی ۸. وجهه مقدس طبیعت و زن
با توجه به تاریخ تمدن، درخشان‌ترین ارج بر پایگاه زنان را می‌توانیم در ادیان ابراهیمی جستجو کنیم، و خوب که دقت می‌کنیم، در می‌یابیم که در عمق تحلیل، ادیان ابراهیمی، زبان را از نگاه مادی و جسمی به جهان پیراسته‌اند، و به آن رنگ الهی بخشیده‌اند، و در این درمان ریشه‌ای وجه الهی وجود زن را برجسته ساخته‌اند. در ادیان ابراهیمی، قضاوت درباره همه چیز از طریق ملاحظه آن در ظل «نور جلال خداوند» صورت می‌گیرد. بنا بر این، ما نمی‌توانیم وجود خدا را از جهان اطراف خود منفک سازیم؛ خدا علت همه چیز است؛ و چنین نگاهی به همه جهان احترام می‌گذارد؛ و هیچ موجودی را دست کم نمی‌گیرد (نصر، ۱۳۷۷). از این قرار، متدینان به ادیان ابراهیمی نمی‌توانند و نباید وجود زنان را دست کم بگیرند، یا نگاهی مبتذل به آن داشته باشند.
نحو استدلال تینا بیتی جالب است؛ او استدلال می‌کند که نه تنها بر مبنای آن چه ما از ادیان ابراهیمی می‌فهمیم، نمی‌توانیم هیچ جنبنده‌ای را نا مقدس و مبتذل تلقی کنیم، بلکه این ادیان ابراهیمی دارای یک سویه معرفتی و عرفانی هستند که به ما می‌گوید که آن چه از علم و نور جلال الهی به ما داده شده است، تنها اندکی از واقعیت است، و از این قرار، حس و تجربه به مثابه نحوی اغواگری بالقوه تلقی می‌شود که باید از آن فراتر رفت (بیتی، ۲۰۰۶: ۶۰-۴۳). تینا بیتی با این استدلال، افق دید ما را بسیار بسیار تعالی می‌بخشد. بر مبنای استدلال تینا بیتی، اگر چه ما توسط وحی، گوشه‌هایی از نور جلال الهی را در می‌یابیم، اما نمی‌توانیم بگوییم جهان را به مثابه یک پیکره متحد شناخته‌ایم، و با این خشوع، چشم‌انداز مؤمن از نگاه پدرسالارانه مبری خواهد بود.

▀█▄  کاربست تیپولوژی این تحقیق در یک تحلیل موردی: ”اسیدپاشی عاشقانه“
قضیه: ساعت چهارده و سی دقیقه دوشنبه، نوزدهم آبان نود و سه، برادر ۳۵ ساله خانم «آمنه بهرامی نوا»، خود را از طبقه بیستم یکی از برج‌های شهر تهران به پایین پرتاب کرد و فوت شد. خانم آمنه بهرامی نوا، قربانی اسیدپاشی هولناک عاشق مردود خود، در سال ۱۳۸۳ بوده است، که پس از تهاجم کوبنده رسانه‌های خارجی و امتدادهای داخلی آنان، از قصاص چشم صرف‌نظر کرد؛ هر چند که امروز، با گسترش این پدیده، از این عزل نظر، پشیمان است.
اکنون، در حالی که سالانه قریب صد مورد اسیدپاشی عاشقانه در کشور رخ می‌دهد (غیر از اسیدپاشی به اتومبیل و اموال و...)، مطبوعات و روشن‌فکران ما، این موضوع را به عنوان یک سوژه سیاسی، از هر نوع ریشه یابی عمیق به دور داشته‌اند. آن ها، روزی از قصاص اسیدپاش تبری می‌جویند و هم صدا با دولت‌های خارجی فریاد حقوق بشر مدافع اسیدپاش سر می‌دهند، و روز دیگر، اشد مجازات برای اسیدپاش را می‌خواهند، و این تلون و رنگ به رنگی، نشان از فقدان درک عمیق راجع به موضوع دارد. حتی کار به جایی می‌رسد که روشن‌فکر غرب زده، از موضوع اسیدپاشی حربه‌ای علیه امر به معروف و نهی از منکری می‌سازد که تنها امید ما برای خروج از این وضع است. اگر کسی مانند شهید علی خلیلی نباشد که در موقعی که «م. حدادی» قصد اسیدپاشی به روی خانم «بهرامی نوا» را دارد، احساس مسؤولیت اجتماعی کند و از باب نهی از منکر، حتی به قیمت جان خود، به دفاع از خانم «بهرامی نوا» برخیزد، بی‌تفاوت‌های میدان کاج، تنها از این صحنه با موبایل خود فیلم بر می‌دارند، تا صفحه اینستاگرام خود را پر فروغ سازند!
در این وانفسا، پرسش‌های اصولی مطرح نمی‌شوند، وجه‌المصالحه زد و بندهای سیاسی قرار می‌گیرند؛ این پرسش که چرا در دل برخی از مردمان، تا این اندازه قساوت ریشه دوانده است؟ چگونه اسیدپاشی و زجر آفرینی، تا این اندازه برای عشاق مردود، سهل و ساده شده است؟ چرا «موفقیت» تا این اندازه بر «انسانیت» رجحان یافته است؟ چرا عاشق دل‌خسته‌ای که در تسخیر معشوق توفیقی نمی‌یابد، موفقیت خویش را در نابود کردن معشوق می‌جوید؟ شاید جامعه و تاریخ، با انتشار ایده موفقیت دنیوی به هر قیمت، در وقوع این نحو جرایم، بخشی از تقصیر را به گردن دارد، و باید از مسیری که تا این اندازه خسارت‌بار است بازگردد؟
سخن شنیع اسیدپاش عاشق این است که دیگی که برای من نجوشد، می‌خواهم سر کلب در آن بجوشد. موضوع اسیدپاشی عاشقانه، در عمق، یک موضوع معرفتی ناشی از مدرن شدن است. نحوی جایگزینی اراده مسلط شدن به جای محبت ورزیدن.

▀█▄  ریشه یابی قضیه
در راستای تیپ زیملی ششم، تیموتی مک درموت (۱۹۹۲) بر آن است که در معرفت‌شناسی مدرن، رابطه‌ای نزدیک، بین دانش و قدرت وجود دارد؛ چرا که شناخت جهان، نه در پی فضیلت، بلکه برای کنترل و تسلط بر اشیاء جهان است. این دانش، دانش شیء جوست. و از این قرار، همه چیز را همچون شیء می‌بیند که باید بر آن مسلط شد، تشریح نمود، و نهایتاً استثمار کرد.
دانش مدرن به قدرت اختصاص یافت، و علاقه و عشق، به دین و اخلاق و فرهنگ عامه احاله شد؛ و بدین ترتیب، رفته رفته مبادله تاریخی بین دانش از یک سوی، دین و اخلاق و فرهنگ عامه قطع گردید. این تقسیم موجب شده است تا گفتگوی دانش و دین و اخلاق و فرهنگ متوقف شود. ملهم از برداشت مک درموت، می‌توان این طور نژندی‌هایی از آن جنس که ما امروز در پدیده اسیدپاشی می‌بینیم را توضیح داد که نحو نگاه مدرن ما دین و فرهنگ را به حاشیه رانده، و پول و قدرت را اولویت بخشیده است. «قلب آرام ناشی از تهذیب نفس»، محل انتشار سکون و تسکین و سکینه است. آن چه امروز کمیاب شده است، قلب آرام ناشی از تهذیب نفس است، و راه رسیدن به این قلب که نه تنها خود آرام است، بلکه آرامش را به اطراف و اطرافیان منتشر می‌کند، «عبادت»، به عنوان وقوف و تمرکز متفکرانه قلب در تلاش برای تفسیر جهان به عنوان جلوه باری‌تعالی است. تار و پود جهان از عشق، آفریده شده است، و ذهنی که عشق را درک کند، بدون خواست تسلط، بر عالم مسلط می‌شود و زندگی میسر و شیرینی هم خواهد داشت. از این دیدگاه، جوهر و گوهر ما درجه اول، در پی خیر و نیکی هستیم، نه دنبال مسلط شدن. انگیزه زیربنایی هستی ما، علی‌الاصول، عشق است، نه اراده قدرت. نشان به آن نشان که عشق در جهان کارسازتر است تا قدرت.

▀█▄  یک سطح کاوش وسیع‌تر...
ملهم از تیپ زیملی هفتم، بخشی از مشکل هم بر می‌گردد به این که گاه، تحصیل‌کردگان مدرن، در ردیف فیلسوف مدرنی همچون امانوئل کانت، «خدا» را بدون «عبادت» و «شریعت» باور دارند؛ در حالی که برای رسیدن به ایمان، و «قلب آرام»، عبادت و دعوت مستمر خداوند به جزئیات زندگی ضروری است. اِلِن فاکس بر آن است که «عبادت» و «شریعت» تنها راه برای پیدا کردن کورمال کورمال آرامش است (فاکس، ۱۹۹۲: ۱۱۱)؛ انسان‌هایی که به هر بهانه‌ای «عبادت» را ترک می‌کنند، «آرامش» را از دست می‌دهند، و نه تنها «آرامش» خود را از کف می‌دهند، بلکه برای دیگران نیز آرامش و سلم و سلامتی نخواهند داشت. ما باید از طریق «عبادت» و «تهذیب»، قلب خود را با خدا تنظیم کنیم، و برای این منظور، «صبر» لازم است. عبادت از مسیرهای اصولاً شناخته و فروعاً ناشناخته، ما را به تهذیب و آرامش موفق می‌دارد.
سارا کواکلی، ملهم از مفهوم «کنوسیس» مسیحی [kenōsis] (۲۰۰۲: ۳۶)، بر اهمیت تخلیه و انکار نفس برای ایمان به خدا و حس استحکام درونی تأکید می‌ورزد. «عبادت/prayer»، با حاکم نمودن اراده الهی بر زندگی، نفس سرکش که علت اصلی زندگی ناآرام ماست را مهار می‌کند، و زمام آن را به دست خدا می‌سپارد.
روش ادیان ابراهیمی، برای رساندن انسان ها به آرامش، در اصل، مهار نفس سرکش و نفس قلدر است که رأس کل خطایاست. با انکار نفس، انسان بی‌قدرت نمی‌شود، بلکه متکی به قدرتی می‌گردد که مایه‌ای عمیقاً اخلاقی دارد. انسان مؤمن، از دیدگاه مردمان مدرن بسیار مطمئن و متکی به نفس، و در عین حال، بسیار خویشتن‌دار و خوددار به نظر می‌رسد. درک جمع این دویژگی «دیونیزوسی» و «آپولونی» برای انسان سکولار دشوار است؛ ولی خود انسان مؤمن، خوب می‌داند که او متکی به نفس نیست، بلکه متکی به حق است. بنا بر این، وقتی در راه حق حرکت می‌کند، بسیار نیرومند و مستحکم و مصمم به نظر می‌رسد، وقتی به مرزهای حق می‌رسد، حد نگه می‌دارد، و بسیار با طمأنینه به نظر می‌رسد. پس، «انکار نفس» مؤمن، با انسان سکولار «فاقد اعتماد به نفس» متفاوت است. انسان مؤمن به طرز اسرارآمیزی مستحکم و قاطع و در عین حال، محتاط است؛ این، مضمون مفهوم «کنوسیس» در تقریر سارا کواکلی است(۲۰۰۲).
در واقع، مفهوم مهم «تهذیب نفس» در فمینیسم دینی، که با «عبادت» به دست می‌آید، قدرت الهی را در مقابل زور برخی انسان‌ها قرار می‌دهد، و راه برقراری موازنه انسانی بین زنان و مردان، و جلوگیری از قربانی شدن زنان را رفض و انکار «قدرت بشری» و جایگزین ساختن «قدرت الهی» می‌شمرد. «عبادت»، بازتاب عشق به خدا، و حاوی تأمل منطقی ما در این جهان و جایگاه ما در آن است. آن چه موقعیت زنان را در مقابل مردان تجاوزگر و اسیدپاش تقویت می‌کند، اتکاء آن ها به قدرت خدا که فراتر از مردسالاری است، و اقدام فعال آنان علیه همه مظاهر «قدرت بشری» است که در مقابل «قدرت الهی» قد علم می‌کنند. ریشه اساسی ستم‌هایی که می‌شود، چه مردانی که به زن‌ها ستم می‌کنند و چه زنانی که بر زنان دیگر ستم می‌ورزند، در این است که حب نفس، جای تزکیه نفس را در دنیای مدرن گرفته است. خدا سالاری، هر نوع سالاری دیگر و از جمله مردسالاری را، یا هوس سالاری یا پول سالاری را، به چالش می‌طلبد؛ اگر ریشه این سالاری‌ها در جامعه با ترویج عبادت حق خشکانده شود، زنان هم می‌توانند از آزادی و عدالت خدا داده بهره‌مند شوند، در زندگی اجتماعی حاضر شوند، و این چنین، هدف تعدی قرار نگیرند.

▀█▄  و باز یک سطح کاوش وسیع‌تر...
ملهم از تیپ زیملی پنجم، مری مک‌کلینتاک فالکرسن درباره هوس سالاری مدرن، و نسبت کمتر تحلیل شده بین هوس و قدرت و دانش مدرن تحقیقی صورت داده است (فالکرسن، ۱۹۹۴). علم مدرن، به اراده قدرت انسان برای کنترل، و دست‌کاری جهان طبیعی به هدف کامکاری نفس، پر و بال می‌دهد. علم مدرن، برای دستیابی به فضیلت یا سعادت آموخته نمی‌شود، بلکه برای کنترل و کامکاری تولید و آموخته می‌شود. نکته بدیع مورد توجه فالکرسن، این است که دانش مسیحی، به دنبال کسب «سعادت» بود، که تنها بخشی از آن به سعی متعلم بستگی داشت، و بخش مهم دیگر، به تفضل ربوبی منوط بود. از این قرار، علم‌آموزی، مستلزم نحوی زیست معنوی و روحانی هم بود. بلافاصله نکته بدیع دوم مد نظر فالکرسن این است که دریافت دانش پیشامدرن، اغلب روندی طولانی و توأم با ثبات قدم و صادقانه بود. علم و فضیلت علم، تنها به کسانی از سوی خداوند اعطا می‌شد که در طولانی‌مدت و با صبر و صادقانه، زیست معنوی و روحانی و استحقاق خود برای کسب سعادت را احراز می‌کردند. امروز، نیک بنگرید که چرا این نحو روان‌نژندی‌ها در میان طلاب علوم دینی یا بچه‌های مسجد و هیأت کمتر اتفاق می‌افتد؟ مگر آن ها جواب رد از طرف ازدواج خود دریافت نمی‌کنند؟ چرا کمتر می‌شنویم که در بین آنان اسیدپاشی عاصی بر آید؟
ماحصل این رویکرد آن است که، نظام آموزشی مدرن، افراد را درون ریل‌هایی می‌اندازد که در آن، همه چیز را برای کنترل و کامکاری می‌خواهند، نه سعادت. افرادی که در این نظام آموزشی، پرورش می‌یابند، موفقیت را حتی اگر مغایر سعادت باشد هم می‌خواهند، و برای سعادت و زیست معنوی و روحانی ارزش اندکی قائل‌اند، یا اساساً ارزشی قائل نیستند. نهایتاً این که این افراد، کامکاری و تسلط را هم فوراً، و بدون طی مراحل می‌خواهند. مجموع این همه خصال منفی، اسیدپاش‌های مدرن را پدید می‌آورد.

▀█▄  و باز یک سطح کاوش وسیع‌تر...
در ارتباط با تیپ زیملی چهارم، پاملا سو اندرسن معتقد است که اساساً رابطه بین خدا و انسان که در «عبادت» تبلور می‌یابد، با مدل‌های سلطه و قدرت و سرکوب، سازگار نیست؛ و اگر در یک جامعه، سلطه و قدرت و سرکوب فراگیر شد، می‌توان ریشه‌های آن را در زوال رابطه «عبادت» و رابطه زیست جهانی و صمیمی انسان ها با خدا جست (اندرسن، ۱۹۹۸: ۲۲).
این که این روزها تمایل به یک «عشق منطقی» رنگ «حسرت» به خود گرفته است، به این بر می‌گردد که برخی انسان‌ها «عبادت» را کنار گذاشته‌اند، و تنها به فکر سلطه بر طبیعت و کسب قدرت و اعمال سرکوب و حصول «موفقیت» هستند. این حسرت عشق در جامعه، بیش از مردان، زنان را آزار می‌دهد؛ شاید از آن رو که آن ها قربانیان تاریخی سلطه و قدرت و سرکوب هستند. نکته مهم این است که زنان، قربانیان اصلی رخت بر بستن معنویت از جامعه هستند، و روند تاریخی به این شکل بوده است که نیاز زنان به یک محیط معنوی بیش از مردان است. از نظر پاملا اندرسن، زنان بیش از مردان باید به «عبادت» و «ترویج عبادت» اصرار بورزند.
بحث جالب دیگر پاملا اندرسن در رابطه با «زبان عبادت/ The language of prayer» است (اندرسن، ۱۹۹۸: ۱۱). از نظر او، «زبان عبادت»، متضمن نحوی از عقلانیت است که با عقلانیت علم مدرن بسیار متفاوت است. «زبان عبادت»، هم شامل رضایت معنوی است و هم مستلزم گزاره‌های اعتقادی. «زبان عبادت»، در عین آن که کم یا بیش، شامل دلایل فلسفی هم هست، اما در ارکان خود، به نحوی، مستلزم بیداری عشق به خدا یا یک دیگری متعالی هم هست. «عبادت»، نحوی «فلسفه عشق» است. در «زبان عبادت»، عقل به خدمت ایمان در می‌آید، و البته ایمان، هم به عقل پر و بال می‌دهد، و او را توانمند می‌کند، که با جسارت بیشتری به بررسی فرض‌های ممکن بپردازد. ذهن با ایمان، ذهن جسور و خلاقی است، و این کار را به مدد «فلسفه عشق» مندرج در «عبادت» به دست می‌آورد. در این تلقی پاملا اندرسن، فمینیسم دینی برداشت پیچیده و متعالی از واقعیت جهان ارائه می‌دهد ("God’s-eye view") که برای داشتن یک زیست سالم و کامل باید آن را شناخت و رفتار را بر مبنای آن تنظیم کرد.
در دیدگاه ادیان ابراهیمی، میل به خدا تبلورهای متعددی دارد که یکی از آن ها میل به درک و شناخت است، و در این چهارچوب، شناخت و تجربه، نحوی آشوب نیست، بلکه اتحادی با سایر ابعاد خدایی جهان است که صلح با دنیا و محیط زیست و انسان ها با یکدیگر را به بار می‌آورد. «عبادت»، به راستی، دریایی از نور است، برای تغذیه روح انسان؛ دریایی صلح‌آمیز، ابدی، و مستمر. خدا، در «زبان عبادت»، اغلب به عنوان «رب» / تربیت کننده خوانده می‌شود، و این دال مرکزی در زبان عبادت، زبان عبادت را از زبان علم که در آن، محور بر روی کنترل و سیطره و سرکوب است متمایز می‌کند. «زبان عبادت»، زبان جبرگرایانه علمی نیست، که در آن هر چه قانون شد، لاجرم تحقق می‌یابد، و انسان نقشی جز قربانی این ارابه آهنین را نمی‌تواند بر عهده بگیرد. عبادت، یک زبان دو جانبه است که یک سوی آن عبادت کننده است، و سوی دیگر آن خداوند قادر متعال است. خدا، همیشه و در همه جا، با به رسمیت شناختن ما، و در میان ما، ما را از بردگی قوانین جبری عالم معاف می‌دارد، و ما در این رابطه ژرف، می‌توانیم در گرم و خشک‌ترین روزهای سال، از خدا باران بطلبیم. یعنی «زبان عبادت»، زبانی رهایی‌بخش است. نکته این است که «زبان عبادت» تا چه اندازه روح انسان را توانمند، و در عین حال، عاشقانه بار می‌آورد که وی را از هر گونه قدرت قاهر حاکم، و هر گونه بت‌پرستی خلاص می‌کند، در عین حال که این قدرت بزرگ که قوانین عالم را به زیر می‌کشد، دست تعدی نمی‌گشاید، و خاشع و فروتن است. چنین ذهنیتی از اسیدپاشی سر در نمی‌آورد.

▀█▄  و باز یک سطح کاوش وسیع‌تر...
به عنوان نتیجه و ملهم از نظر نیکولا اِسلی (۲۰۰۴) می‌توانیم این طور جمع‌بندی کنیم که اگر «عبادت» غور و تعمق در رمز و راز سکوت ژرف نهفته در عشق و شیدایی به خدا، در سایه «تخلیه و انکار نفس» باشد که هست، آن گاه، دقت در برخی از صورت‌های عبادت انحرافی در برخی ادیان رسمی چون مسیحیت کاتولیک و همچنین بودیسم و شبه دین‌های جدید، به ما هشدار می‌دهد که در نفس «عبادت» دقت لازم است؛ این که «زبان عبادت» هم باید خدا داده باشد، نه بشرزاد:

باید با چشمان خیلی باز خدا را عبادت کنیم... باید با سر بالا خدا را بپرستیم... باید از شیوه‌های نادرست پرستش، نام‌های نادرست خداوند، اسطوره‌های نادرست، و تصورات و داستان‌های غلط، عبور کنیم (اسلی، ۲۰۰۴: ۱).

اگر همان‌طور که فاکس گفته بود و ما در سطور فوق نقل کردیم، «عبادت» و «شریعت» تنها راه برای پیدا کردن کورمال کورمال آرامش باشد، ما نمی‌توانیم به اتکاء دانش یا تجربیات انسانی ضوابط آن را کشف کنیم، یا در آن دخل و تصرف نماییم. اساساً برخی از شبه دین‌های جدید، و همین طور بودیسم، جذابیت خود را در نحوی از رواداری های جنسیتی می‌یابند، که آن هم به طرز خطرناکی به استثمار از زنان می‌انجامد و هر از گاهی جنجال‌هایی پیرامون رسوایی جنسی رهبران دینی بر می خیزد. «عبادت»، علی الاصول نباید موجب انفعال، و خود ضعیف پنداری شود، بلکه باید انسان را از درون، به نحوی متکی به خدا نماید که او در قیاس با افراد مدرن به اصطلاح «متکی به نفس»، مستحکم‌تر فکر و عمل نماید. این با تسلیم زنان به رهبران فرقه‌های دینی سازگار نیست. از این قرار، نیکولا اِسلی معتقد است که ما باید با سر افراشته، و امتناع از تعظیم در قبال اسقف اعظم، کشیش یا پاپ، و با چشمان باز به «شریعت» و «عبادت» بپردازیم. «زبان عبادت» در ادیان ابراهیمی، متضمن نحوی هستی‌شناسی است که در آن، ارتباط ما با دنیای مادی، فقط در جهت دستیابی به یک جهان فراتر مجاز است. اما این کار مستلزم برقراری موازنه‌ای دقیق بین ایده و عمل، ایمان و تدبیر، وابستگی و اجتهاد، و... است و ملاک این موازنه، بی‌گمان «شریعت» حق خواهد بود.
▀█▄  فهرست منابع...


... ادامه: https://jstmt.ut.ac.ir/article_70429.html

هو العلیم

آخرین بروز رسانی در شنبه, 10 فروردین 1398 ساعت 06:03

فرهنگ قاچاق!

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    تمایلی هست تا هر چه این روزها بر اقتصاد کشور می‌گذرد، یا ناشی از تحریم‌ها دانسته شود، یا در سوی مقابل، ناشی از بی‌تدبیری دولت محسوب گردد؛ ولی مسیر سوم تحلیلی هم هست که اغلب، کسی تمایل ندارد، به آن توجه کند؛ دقیقاً به همان دلیلی که کسی دوست ندارد تا قطعه دوم «مرغ سحر ناله سحر کن» را بخواند؛ قطعه اول «مرغ سحر» نقد دولت است، و آوازخوانان بسیاری آن را می‌خوانند، ولی قطعه دوم به نقد شماری از مردم می‌پردازد که کسی تا حال جرأت خواندن آن را نداشته است؛ واقع آن است که بخش دوم نیز بخش مهمی از الگوی تحلیلی کامل ملک‌الشعراء بود: عمر حقیقت به سر شد، عهد و وفا بی‌اثر شد ... راستی و مهر و محبت فسانه شد ... قول و شرافت همگی از میانه شد ...
▬    هر چند که تحریم‌ها در وضع و حال فعلی اقتصادی و کمبودها مؤثر هستند؛ هر چند که بی‌تدبیری قابل ملاحظه و بی‌سابقه‌ای در این دولت هست؛ ولی، بی‌گمان، شماری از ما که از هر فرصتی برای «سودجویی» بهره می‌بریم نیز مقصر هستیم. زمانی «سودجویی» و جستن سود، عنوانی تحقیرآمیز تلقی می‌شد، و حتی هنوز هم قدری آثاری از شماتت در این تعبیر هست؛ ولی در عمل، «سودجویی»، در دیدگاه ما موجه می‌دارد که وقتی قیمت گوشت در سلیمانیه عراق به نحوی است که صدور آن بدان‌جا سودآورتر از ارسال به بازار کشور باشد، سود فردی به قیمت معضل درونی اولویت یابد؛ بماند که همین شهرنشینانی که می‌خواهند گوشت مصرف کنند، زمانی به قیمت راحتی خود، نفع روستانشین دامدار و زارع را به مخاطره افکنده‌اند. همین وضع در مورد آرد گندم صورت گرفته و می‌گیرد، و برخی نانوایان که سهمیه آردی که برای تدارک نان مردم دریافت می‌دارند، به قنادی‌ها یا از آن بدتر، به قاچاق‌چی‌ها می‌سپارند تا گران‌تر در سلیمانیه و افغانستان و پاکستان به فروش برسد. گویا تا وقتی که سال ۹۸ به اتمام برسد، موج از پس موج، «قاچاق» رهاوردی برای ما خواهد داشت. قاچاق گازوئیل حل نشده، معضل پتروشیمی و پت شروع می‌شود؛ و تا پت حل نشده، داستان گوشت شروع می‌شود؛ گوشت حل نشده، آرد شروع می‌شود؛ آرد حل نشده، ... ؛ ما با یک «فرهنگ قاچاق» مواجهیم!
▬    «فرهنگ سودجویی»، به شکل‌گیری نحوی «فرهنگ قاچاق» منجر شده است؛ با این ترتیب، راستی و مهر و محبت افسانه می‌گردد، و قول و شرافت از میانه پر می‌کشد. شخصیت «سودجو»ی امروز، که از بس معمولی شده، تعبیر دیگری از «شهروند» به حساب می‌آید، نه تنها خصلت ملی خود را به طور عمده از دست داده و دفاع از منابع میهن و مردم را به کناری می‌نهد، بلکه از آن بیش، دین و ملت را از مسیر دنیاطلبی گذر داده است و ملغمه عجیبی برای بر باد سپردن جامعه می‌سازد. صرف‌نظر از این که استمرار این وضع، چه شرایط وخیم اقتصادی را به بار می‌آورد، و موجب اتصال نامشروط و نامحدود و غیر قابل کنترل اقتصاد کشور به یک اقتصاد بحران‌زده سرمایه‌داری و «سودجویی» می‌گردد، آن چه مایه نگرانی دیگر است، تأثیر وخیم این شرایط بر فرهنگ و روابط اجتماعی است.
▬    تاریخ دراز و پر فراز و نشیب ایران و باورهای دینی مردم ایران و بالاخره، پدیدار شدن ادبیات بسیار غنی و بازتاب شرایط عینی و ذهنی این سرزمین و مردمش در آثار نویسندگان سده‌های گوناگون، چنان فرهنگی به بار آورده که «نفع‌طلبی» و «سودجویی» را نمی‌پذیرد. حتی در پی آن است که نفع‌جویی را مهار کند، و حواس انسان را به منبع اصلی فضایل در آخرت جلب نماید، و حصول آن را منوط به نوع‌دوستی و مسؤولیت‌پذیری در قبال دیگران سازد. در رابطه با این بحث، می‌توان به انسان‌دوستی ایرانی-اسلامی اشاره کرد. ایرانی در تاریخ خویش به آن درجه از انسانیت رسیده که غم همۀ انسان‌های محنت کشیده را غم خود می‌داند، چه رسد به هم‌میهنانش. در این ادبیات، مبهوت پرسیده می‌شود که چگونه ممکن است آدمی ناظر به محنت انسان‌ها از نیازمندی‌های مادی و غیرمادی باشد، و با خیال آسوده ثروت بیندوزد و تنها به خود و منافع شخصی خویش بیندیشد؟ حماسه‌های پدید آمده به صورت فردی یا گروهی در سطح محلی و ملی نیز بیانگر وجود اندیشه‌ها و باورهای نیرومندی است که نفع شخصی را به کناری می‌زند.
▬    زمانی، محله‌های پولدارنشین، در واکنش به احساس منفی عامه نسبت به «سودجویی»، جدا از توده مردم زندگی می‌کردند، و ناچار از مخفی کردن سودپرستی خویش بودند. شخصیت «سودجو»ی نوکیسه و مدرن، خود را مخفی می‌کرد. اگر بخشی از ثروتمندان سنتی ایرانی، با انجام هزینه‌های دینی-اجتماعی، به نحوی موفق به کاستن از احساسات منفی مردم می‌شدند و اگر سرمایه‌داران غربی با پرداخت مالیات، افزایش اشتغال، و بالاخره با دفاع از منافع ملی به طور نسبی در جامعۀ خویش نوعی مشروعیت به دست می‌آوردند، شخصیت «سودجو»ی نوکیسه و مدرن، عمدتاً با نپرداختن مالیات، ترجیح منافع بیگانه به علت وجود سود شخصی بیشتر در آن، انتقال سرمایه‌های خویش به خارج و به بخش‌های غیر تولیدی، اقدامی در جهت عکس انجام داده‌اند.
▬    از اولین روزهای پخش تبلیغات بازرگانی تلویزیونی، وقتی تبلیغات آن بانک می‌گفت: «بانک ... ،،، در خدمت شماست»، صداها درآمد و این نحو «سودجویی» که می‌خواهد بگوید که تنها بانک ... ،،، در خدمت شماست، خلاف اخلاق دانسته شد. ولی، این روزها، این که کسی رفعت خویش را به قیمت ذلت دیگران بخواهد طبیعی شده است، چرا که «سودجویی» در عمل طبیعی قلمداد می‌شود. دیگر طبیعی است که یک تبلیغ مایع ظرف‌شویی قدرت خود را به ضعف دیگران مستند کند، و همین کار را یک رئیس‌جمهور در مناظرات انتخاباتی صورت دهد. در همان سال‌ها که تبلیغات بانک... پخش می‌شد، برخی را عقیده بر این بود که برای هموار کردن راه توسعه باید همچون اروپا دست به اصلاحات دینی و اخلاقی زد تا نفع‌جویی و سودجویی، یک ارزش تلقی شود. حاصل، فراوان شدن عده‌ای است که صرفاً به سود خویش می‌اندیشند، و پروای زیان وارده به دیگران و محیط زیست و اجتماع را نخواهند داشت.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 20 اسفند 1397 ساعت 22:30

حس بی‌دولتی و شانه‌های زیر بار مسؤولیت

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    مطلب ۱. در وضع فعلی دولت آقای روحانی، قوی‌ترین حسی که علی الاصول به اغلب مردم دور و اطراف ما دست داده، این حس است که گویا «کشور به حال خود رها شده است»، و این که «باید کاری کرد». به قول مقام معظم رهبری در بیانیه گام دوم، «جوانان باید شانه‌ها را به زیر بار مسؤولیت بسپارند»؛ یا وقتی فرماندهان در حال خود به سر می‌برند، باید «آتش به اختیار» وارد میدان شوند.
▬    مطلب ۲. در چنین شرایطی که جوانان به ادای تکلیف تاریخی فرا خوانده می‌شوند، حس مبهمی شبیه «پروا» آزارشان می‌دهد. «پروا» همیشه وقتی به سراغ ما می‌آید که می‌خواهیم کار بزرگی انجام دهیم؛ اما، برای تحقق «وظیفه/Duty» باید بر «پروا»، غلبه و آن را به پلهٔ ترقی تبدیل کنیم. گویا «پروا»ی این ادای تکلیف، از هراس پریدن از ارتفاع بیشتر است.
▬    مطلب ۳. با این حال، می‌توان «پروا» را به نقطهٔ قوت تبدیل کرد، وقتی «پروا» دستمایه‌ای برای تمرکز گردد؛ و برای این منظور، باید در همان گام اول نسبت به «وظیفه»، «ایمان» بیاورید؛ زیرا، با «ایمان»، احساس قدرت در ما متبلور می‌شود و تمرکز بر «وظیفه» پیدا می‌شود. قدرت «تمرکز» انسانی بر موضوعات، توش و توان معجزه‌آسایی می‌آفریند، که کم و بیش هر یک از ما به دفعات تجربه‌اش کرده‌ایم. «ایمان، جواب می‌دهد».
▬    مطلب ۴. یکی از مواهب «ایمان» آن است که کمک می‌کند تا «با مشکلات کنار بیاییم»، و سطح کلی پشتکار خود و مجموعه‌های مرتبط با خود را در حد بالا حفظ کنیم. ایمان، سر و شکل مستمری از مقررات می‌سازد که برای پرهیز از هراس، ساز می‌شوند و ضمن قول به حصول نتیجه، از ما می‌خواهد به انجام گام به گام تکالیف تمرکز کنیم. در این صورت، ضمن تأکید به اهمیت موضوع، تمرکز بر انجام تکالیف را جایگزین هراس می‌کنیم.
▬    مطلب ۵. حاصل «ایمان»، سطح قابل قبولی از «اعتماد به نفس» فردی و ملی است؛ و نتیجه اعتماد به نفس، آن است که با آغوش باز از مشکلات و دشواری‌ها استقبال کنیم، به امید آن که معاد نیک تمدنی را رقم بزنیم. با مقدمات «پروا»، «تمرکز بر وظیفه»، «ایمان»، و «اعتماد به نفس»، از خطر کردن، امتحان مسیرهای جدید، و اعتماد به الهامات درونی در مسیر درست استفاده خواهیم کرد و پرده تاریخ را به سوی آینده خواهیم گشود. ما، به جای این‌که به شکست در مجاهده و نحوهٔ وقوع آن فکر کنیم، باید این سؤال مهم را از خود بپرسیم که «اگر جهاد نکنیم، چه چیزی را از دست خواهیم داد؟»
▬    مطلب ۶. نکته دیگر آن است که یکی از راه‌های غلبه بر «پروا»ی ناشی از حس وظایف مبرم جدید، این است که به جست و جوی دانش و اطلاعات در این زمینه‌های نو بپردازیم. یادگیری اگر معطوف به منابع خوب و زبده شود، این امکان را پدید می‌آورد که آرمان‌پردازی‌های نزدیک به واقع و الهام‌بخش، جای هراس‌های کور را بگیرند. در این نحو منابع، افق‌های نگرش آموزنده جابجا می‌شوند و به سوی مسیرهای دوردست‌تر معطوف می‌گردند، طوری که وظایف فعلی در دسترس‌تر جلوه می‌کند.
▬    مطلب ۷. مطلب آخری که باید در قالب یک تذکر تقدیم شود این است: از این که ایده‌ها و افکار آینده‌نگر را تنهای تنها به چرخه عمل بیفکنید، صرف‌نظر کنید. دنیای سیاست و اجتماع، حیطه یکه‌تازی نیست. یکه‌تازی تندتر و سریع‌تر است، ولی لزوماً نیرومندتر و مؤثرتر نیست. پس ارتباط برقرار کنید، ایده‌های خود را با دیگران در میان بگذارید، و به سمت هم‌داستانی‌ها و هم‌قسمی‌های گروهی و اجتماعی محکم پیش بروید. واقعاً در حیطه سیاست و اجتماع، این مثل مصداق دارد که «یک دست صدا نداره». در این راه باید فکر توافق از قبل آماده را هم از ذهن بیرون کنید. همه افرادی که سرشان به تنشان می‌ارزد را باید برای همراهی در یک مسیر متقاعد کرد، و هیچ یک از چنین انسان‌هایی به سادگی با هیچ ایده‌ای همراه نخواهند شد. باید همفکری‌ها را جدی و با دید باز پیش برد.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

 

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 16 اسفند 1397 ساعت 11:16

از ناتوانی دولت آقای روحانی چه پندهایی می‌توان گرفت؟

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    تم ۱. استعفای وزیر امور خارجه، با درستی به «کودک شو» تعبیر شد و با مانورهای مضحک خبرگزاری‌های مرتبط با دولت به یک فاجعه تبلیغاتی علیه دولت تبدیل گردید؛ و این، تنها یکی از نارسایی‌های متعدد سیستمی در درون دولت بود. «اگر جنابعالی که در هر زمان که اراده میفرمائید بدون توجه به ملاقات‌های داخلی و خارجی و متن سخنرانی‌های عمومی بنده (حقیر فدوی) را احضار میکنید، ذره‌ای برای اعتبار وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران در صحنه بین‌المللی ارزش قائل بودید، میتوانستید پس از ورود آقای بشار اسد (به فرض عدم اطلاع قبلی شما) به دفترتان دستور میدادید که بنده را بدون اعلام دلیل، احضار کنند و سپس از ملاقات عکس و فیلم تهیه میکردید. فاصله دفتر من تا کاخ ریاست جمهوری ۵ دقیقه است جناب رئیس‌جمهور»!. متن قجری منتشر شده از استعفای وزیر، ما را به یاد صحنه ماندگار اهدای پارلمانی و حدادی کتاب «یادداشت‌های روزانه ذکاء الملک فروغی» به عنوان دستخوش برجام انداخت: «حقیر فدوی!». واقعاً سناریوی استعفا، یک «کودک شو»ی مضحک بود.
▬    تم ۲. سال گذشته، سال سختی برای دولت آقای روحانی شد و این سخت‌سال، ربط عمده‌ای به عوامل بیرونی مانند تحریم نداشت. خود دولت از درون مشکل داشت. قبل از رسوایی استعفای وزیر ظریف، ماجرای تأمین گوشت، نمونه دیگری بود؛ مثال تکان‌دهنده دیگر، ناهماهنگی‌های گسترده در گمرک بود که بازار داخلی را به طرز اسف‌باری نابود کرد؛ استعفای وزیر بهداشت هم تبلور افزوده‌ای از یک مسأله واحد بود؛ ارز ۴۲۰۰ تومانی ... خلاصه، این دولت از فقدان «پروتکل مشترک» که کارویژه‌ی اعمال هماهنگی میان اجزای دولت و ارتباط دولت با سایر قوا، و همچنین ارتباط دولت با مردم را به انجام برساند، رنج می‌برد. تدارک این «پروتکل مشترک» وظیفه مشخص رئیس‌جمهور است، که به انجام نمی‌رسد، و به حال خود رها شده است. این طور به نظر می‌رسد که در این دولت هر کس هر کار خواست می‌کند.
▬    تم ۳. «دولت آقای روحانی فاقد نقشهٔ راه اخلاقی است». زمانی که در مقام مدیریت کشور، تمرکز بر توسعه و مدیریت «پروتکل مشترک» را متوقف کنید، اقدامات و عادت‌های بد افزایش می‌یابند و به‌صورت خودآگاه یا ناخودآگاه بر روش انجام کارها تأثیر می‌گذارند. وقتی سیاستمدار ارشد دولت، به قدر کافی بر مسئلهٔ گوناگونی و جامعیت تمرکز نکرده باشد، پیامدهای این بی‌توجهی را می‌بیند.
▬    تم ۴. در همین ارتباط یکی از مشکلات دیگر دولت آقای روحانی، تخاصم‌های شخصی بین اعضای داخل دولت است. تیپ دولت انقلابی و ایرانی، از ابتدا تا سال ۱۳۹۲، کم و بیش شامل دولت‌هایی مرکب از افراد وفادار و متحد بود، ولی در این دولت، وفاداری و اتحاد تا حدود زیادی لطمه خورده است، و مرز بین امور داخلی دولت و نمود بیرونی به شدت محو شده است و اطلاعات ناجور به بیرون درز می‌کنند. و این مسائل، منجر به رسوایی‌هایی متعدد مدیریتی دولت در سال گذشته شد. مجادلات خصوصی، عمومی شدند؛ و احساسات خصوصی به اطلاعات عمومی تبدیل گردیدند؛ تنش‌ها در دولت بالا رفت، و بعضی دولتمردان به شدت شکاک شدند و واکنش‌های احساسی و تند بروز دادند.
▬    تم ۵. مشکلات دولت عمومی شده‌اند، و این، یعنی دولت و رئیس‌جمهور، به تقصیر و به دلیل نقصان در انجام تکالیف پیشین، کنترل کمتری بر امور دارند. «پروتکل مشترک» یک مزیت رقابتی کلیدی است که به واسطهٔ آن مدیر ارشد دولت می‌تواند کنترل کاملی به فرآیندها اعمال کند؛ اما در مورد دولت آقای روحانی این موضوع از کنترل خارج شده است. وقتی فرهنگ سازمانی و «پروتکل مشترک» دولت نادیده گرفته شود، ابتدا تَرَک‌های مرامی در آن ظاهر می‌گردد، طوری که از همان سال ۹۲ هم معلوم بود که کار از جایی ایراد دارد؛ معلوم بود که برخی تنها به دلیل کارآیی تصوری به قافله دولت راه داده شده‌اند. این تَرَک‌های مرامی در نگاه اول چندان مهم به نظر نمی‌رسیدند، اما این تَرَک‌ها به شکاف‌های بزرگ تبدیل شدند، و معلوم شد که «مرام» مهم است. شاید نتوان با اطمینان گفت، اما، بی‌گمان مسائل دولت آقای روحانی ادامه خواهد یافت، چرا که ضرورت برخورد مرامی و مکتبی با موضوعات حرفه‌ای هنوز هم درک نشده است، و دولت بی‌میل نیست که به تکنوکرات بودن خود مباهات ورزد.
▬    تم ۶. امروز، دولت آقای روحانی، مسئولیت سنگینی بر عهده دارد و باید مرام و «پروتکل مشترک ایدئولوژیک» را به یکی از اولویت‌های کلیدی خود تبدیل کند، و الا در مهلکه خاطره تاریخی ملت ایران، جای نامناسبی برای خود ساخته است. درک نحوهٔ وقوع بحران‌ها به دولت آقای روحانی کمک می‌کند که از آن‌ها رودست نخورد و بتواند بهتر کار کند. برخورد عصبانی با منتقدان هم مشکلی را حل نمی‌کند. تمرکز بالا بر هماهنگی نیروی انسانی، امکان پیشرفت را در اکوسیستم فعلی دولت فراهم می‌کند، مشروط بر آن که نکاه تکنوکرات و به دور از ملاحظات مرامی و مکتبی کنار گذاشته شود. بزرگ‌ترین مزیت دکترین انقلاب اسلامی، اتکاء به باورهای مندرج در نیروی انسانی است، و این دولت، بیشتر به توانمندی‌های فنی تمرکز داشته است که فی‌نفسه موجد تعهد نیست.
▬    تم ۷. دست آخر، این هم نکته‌ای است که مقوله‌ای داریم به نام «سواد انسانی»؛ که مطلقاً همانند «سواد فنی» نیست. درست در همین نقطه است که خلأ میان نیازهای مردم و خدمات دولت را پیدا می‌کنیم. «سواد انسانی» مندرج در مرام و مکتب ما، کمک می‌کند تا این شکاف پر شود. این، مهارتی منحصر به فرد در پیشینه کشورداری ماست، که هیچ دستگاه بوروکراتیک مدرنی، توانایی تقلید از آن را ندارد (توأم با اقتباس‌های آزاد از جف چستر، جوزف آون و برخی منابع دیگر).
مأخذ:قدس
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 10 اسفند 1397 ساعت 21:33

صفحه 19 از 407