فیلوجامعه‌شناسی

مقالات و يادداشتهاي روز

آیا شرکت در انتخابات مؤثر هست؟

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    در یک روز مفروض، در کتابخانه‌ای فرضی دانشجویی را دیدم؛ از او پرسیدم که آیا در انتخابات گذشته رأی داده‌ای؟ پاسخ او منفی بود. او وضعیت خود را برای من توضیح داد؛ او گفت که اهمیتی ندارد که من رأی بدهم یا ندهم. یک رأی هرگز تفاوتی را در هیچ چیز ایجاد نمی‌کند. من به او گفتم که اگر همه این‌طور فکر می‌کردند، انتخاباتی شکل نمی‌گرفت. او پاسخ داد که درباره «همه» صحبت نمی‌کند؛ او درباره خودش صحبت می‌کند. من درباره تأثیر او بر شرکت کردن افراد دیگر پیرامون خود در انتخابات پرسیدم؛ او پاسخ داد که آن‌ها نمی‌دانند که او رأی داده است یا نه؛ آن‌ها اگر می‌خواستند می‌توانستند رأی بدهند.
▬    شما گمان می‌کنید که حق با این دانشجوست؟ به آسانی می‌توان اثبات کرد که بیشتر افراد، لااقل، تا اندازه‌ای بر کسانی که با آن‌ها ارتباط دارند، تأثیر می‌گذارند؛ برخی از ما تأثیر زیادی بر جای می‌گذاریم و برخی کمتر. اما دریافت اینکه افراد چگونه می‌توانند بر سازمان‌های رسمی یا بر جریان یک انتخابات تأثیر بگذارند دشوارتر است. فهم اینکه آن‌ها چگونه می‌توانند بر سازمان‌های رسمی تأثیر بگذارند، قدری دشوارتر است. رابطه واقعی میان فرد و رویدادهای اجتماعی پهن‌دامنه چیست؟ آیا افراد واقعاً بر مقیاس‌های بزرگ تأثیری دارند؟
▬    باید پذیرفت که منطقاً تأثیر فردی همیشه در زمینه اجتماعی بزرگ‌تری وجود دارد و یک تابع ریاضی احتمالی را تشکیل می‌دهد. احتمال تأثیر فرد بر جامعه و سازمان‌های پهن‌دامنه اجتماعی، تا اندازه زیادی به روندهای اجتماعی بزرگ‌تر بستگی دارد. بنابراین، واقع‌بینانه آن است که تأثیر یک کنشگر بر کنشگر دیگر یا سازمان‌های اجتماعی ممکن است، اما نباید غیرواقع‌بینانه از آن توقع زیادی داشت. در واقع، افراد نباید در مورد میزان تأثیر مطلوب خود در فرایندهای اجتماعی تصورات آرمانی و غیرواقعی پرورش دهند. باید دانست که این تأثیرگذاری بر روندهای اجتماعی همیشه در زمینه اجتماعی تسهیل می‌شود یا دشوار می‌گردد. یک کنشگر هوشمند تلاش می‌کند تا در روندهای اجتماعی بزرگ‌تر، روندهای خردتری را ایجاد کند، تا سهم خود را در تأثیرگذاری بر دیگران و سرنوشت جامعه بیفزاید. معمولاً بدون در نظر گرفتن این رویه‌های اجتماعی که تأثیرگذاری فردی ما را تسهیل می‌کنند، نمی‌توان هیچ راهی پیدا کرد تا بدانیم ما بر چه کسانی تأثیر داشته‌ایم یا با چه شدتی تأثیر گذاشته‌ایم.
▬    بیایید که کمی دشوارتر فکر کنیم و بر پیچیدگی تصور خود از تأثیرمان بر انتخابات بیفزاییم. هر سازمانی، سرانجام شیوه‌های معینی برای انجام کارها به وجود می‌آورد. در واقع، معنای «سازمان‌یافته» بودن همین است. به دلیل این خاصیت سازمان‌هاست که افراد می‌دانند که دیگران چه می‌خواهند بکنند و می‌فهمند که آن‌ها چه باید بکنند. یک تیم فوتبال به همین شیوه عمل می‌کند. قواعد بازی و قواعد فدراسیونی بر بازی تیم حاکم هستند. افراد از اینکه آشکارا این قواعد را به رویارویی فراخوانند باز داشته می‌شوند، چرا که با وجود این قواعد است که اساساً بازی‌ای به نام فوتبال شکل می‌گیرد و افراد می‌توانند با هم بازی کنند. علاوه بر قواعد فدراسیون، هر تیم فوتبال نیز قواعد ویژه خود را دارد. در عین حال، هر تیم فوتبال خاص با افراد خاص خود، قواعد بازی ویژه‌ای را نیز به وجود می‌آورد، شیوه‌هایی برای فراخوانی به بازی یا جانشین‌سازی به کار می‌بندد. یا حتی شیوه‌های دقیقی برای تغییر آنچه افراد هنگام آغاز بازی انجام می‌دهند. افرادی که تصمیم می‌گیرند به دلخواه خود بازی کنند، موفقیت تیم را به مخاطره می‌افکنند. بنابراین، یک بازیکن برجسته خط حمله فوتبال می‌تواند با استفاده از برخی جریان‌های مساعد در تیم، حتی یک تیم بد را جمع و جور کند.
▬    واقعیت این است که افراد معینی در شرایط معینی، به راستی این توش و توان را می‌یابند که الگوهای اجتماعی را شکل دهند. این افراد معمولاً سعی می‌کنند در تمام فرصت‌های یک جامعه مانند انتخابات فعال باشند و روند امور را به سمت و سویی که درست می‌دانند حرکت دهند. این افراد به دلیل این آمادگی همواره است که در مواقعی درست سر بزنگاه موفق می‌شوند. آن‌ها این آمادگی را همیشه دارند، اما درست در یک لحظه سرنوشت‌ساز است که موفق می‌شوند. چنین افرادی دارای شخصیتی قدرتمند، نقاد و آماده برای ایجاد تغییرات اساسی در الگوهای پذیرفته شده هستند. در واقع، افرادی که به دنبال تأثیرگذاری اجتماعی می‌گردند، معمولاً بیش از آنکه خود تصور می‌کنند مؤثر واقع می‌شوند، و این موردی است که هم در مورد بازیگر فوتبال که سعی می‌کند در یک تیم بد فرد مؤثری باشد، و هم در مورد دانشجویی که فکر می‌کند که باید بر روند سیاسی تأثیر بر جای بگذارد، صدق می‌کند. در واقع، ما درست هنگامی توان بالفعل یا بالقوه خود برای تأثیر گذاشتن را از دست می‌دهیم که اساساً از خود ایجاد تغییر صرف‌نظر می‌کنیم. پس بیایید از هیچ‌گاه از ایجاد تغییر صرف‌نظر نکنیم (توأم با اقتباس هایی آزاد).
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 01 اسفند 1398 ساعت 08:27

خط پایه مکتب سلیمانی در تحلیل تمدنی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    کلیدنکته ۱. اگر از خود سردار قاسم سلیمانی در مورد سر و راز توان فرماندهی متمایز او پرسش می‌شد که شد، پاسخ او این بود که بود: فرمانده جهادی و انقلابی، به پیش می‌تازد و به نیروهای خود از پیش می‌گوید: «بیایید». چنین فرمانده و مدیری، هیچ‌گاه فرمان حمله از پس نمی‌دهد، بلکه خود در متن نیروهای خود، و بلکه در نقطه مقدم آن‌ها می‌رود، خطرها را به جان می‌خرد و به آن‌ها می‌گوید که بیایید. ولی واقعاً چه لزومی دارد که یک فرمانده نظامی، خود و مآلاً نیروهای تحت امر خود را به مخاطره افکند، و خود در متن نیروهای عمل کننده خویش باشد. اگر او در جریان این شیوه مبارزه، هدف قرار گرفت، و نیروی تحت امر او دچار وقفه در فرماندهی شد، آسیب آن افزون‌تر از منفعت‌اش نیست؟
▬    کلیدنکته ۲. پاسخ در این است: نسل هوشمندی که با انقلاب اسلامی ایران برآمد، «با هم‌افزایی یکدیگر فکر می‌کنند». آن‌ها مستمراً ذهن خود را با اذهان دیگر پیوند می‌زنند، و از این هم‌افزایی، نتایجی گره‌گشا می‌گیرند. این نسل آموخته است که در خلأ نیندیشد، و به شنیدن گزارش‌ها بسنده نکند. آن‌ها به شیوه اجتماعی فکر می‌کنند. آن‌ها باور دارند که انسان، مدنی بالتبع است، و در انزوا، فقط دچار نقصان اندیشه نمی‌شود؛ بلکه در انزوا، اندیشه انسانی می‌میرد و تنها چیزی که از فکر باقی می‌ماند، حسابگری ماشینی خواهد بود، که «چیز زیادی» نیست.
▬    کلیدنکته ۳. تحقق ظرفیت‌های انسانی در اقدام سیاسی، باید حداکثری باشد، و این هم در جوهر کار سیاسی نهفته است. این برمی‌گردد به آن که اغلب ارزش‌های انسانی بدون همکاری جمعی، اصلاً میسر نمی‌گردند. از این رو، عمل اخلاقی از نوع ممتاز انسانی آن، باید طالب جلب حداکثر همکاری باشد. بنا بر این، اگر به هر دلیل در یک موضوع، همکاری با فرد یا افرادی میسر نباشد، باید در موضوعات دیگر با شمول وسیع‌تر، از همکاری همان طرف‌ها استفاده کرد. قهری در کار نیست. برای چنین برخورد جهادی، باید نحوی فراست در فعالان تمدنی دوران پیش رو فعال شود، که به آن «جلب همکاری‌های حداکثری» اطلاق می‌کنیم. به تعبیر دیگر، ما در کار جهادی، با هیچ کس قهر نیستیم، بلکه به عنوان یک نیروی جهادی، مسائل را از هم تفکیک می‌کنیم و در هر یک، به دنبال جلب حداکثر همکاری خواهیم بود.
▬    کلیدنکته ۴. بازتاب این مکتب اجتماعی و سیاست‌ورزی، آن است که وظیفه نخست فعالان اجتماعی، جلب همکاری «مردم همیشه در صحنه» خواهد بود. این قسم جلب همکاری بین عاملیت‌ها با گرایش‌ها و توانمندی‌ها و تخصص‌ها و قومیت‌ها و جنسیت‌ها و... مختلف، موجب هم‌افزایی آن‌ها خواهد شد، و نتیجه نهایی عملکرد اجتماع را نه بیشتر، بلکه فوق‌العاده افزون‌تر، تغییر خواهد داد.
▬    کلیدنکته ۵. ظرفیت‌ها، برای رشد، نیاز به افراد، منابع و ارتباطات با سازمان‌های مختلف دارند، و از این قرار، اگر یک فرمانده خلاق، بخواهد از همه ظرفیت‌های رشد، در توسعه راه‌حل‌ها و فرمول‌های خود استفاده نماید، باید از گروه‌های مختلف حاضر در میدان مشورت بگیرد. متأسفانه بسیاری از گروه‌های فعال، در یک انزوای نسبی، به دور از محیط‌هایی فعالیت می‌کنند که امکانات بالقوه همکاری در آن‌ها وجود دارد. در چنین موقعیت‌هایی، توصیه می‌شود که ابتدا الگوهای تثبیت شده را دنبال کنیم. جستجو کنیم که گروه‌های جوانان خلاق که در زمینه مسائل امت دغدغه‌مند هستند، کجا قابل یافتن هستند. باید سعی کنیم تا خود را با لم کاری آن‌ها تطبیق دهیم تا بتوانیم امکانات فکری و ارتباطی آن‌ها را به اشتراک بگذاریم و از آن‌ها بهره‌مند شویم. البته، پس از آن که کار با گروه‌های تازه شروع شد، کم کم طرح‌های تلفیقی برای ایجاد گروه‌های جدیدتر، چابک‌تر، و با عملکرد بهتر گشوده می‌شود. به این ترتیب، مدل‌های پیچیده یا آن دسته ابتکاراتی که به حضور یک یا چند ظرفیت خاص وابسته هستند، کم کم و بسته به موقعیت‌ها پدید می‌آیند.
▬    کلیدنکته ۶. این تلقی، هم‌چنین، اصرار می‌کند که به منظور غلبه بر تفاوت‌های موجود در بدنه گسترده اجتماعی یک امت چندملیتی که گستره‌ای از دریای مدیترانه تا دیوار چین را پوشش می‌دهد، فعالان اجتماعی چنین گستره تمدنی، باید کمتر بر هویت شخصی و ملی خود تأکید ورزند تا بتوانند خود را با اهداف متعالی «امت» همسو و مرادف سازند. یکی از دشواری‌های فعالیت اجتماعی و سیاسی موفق، در شرایط این روزگار آن است که تنوع فعالان بالقوه، در سایه تنوع رسانه‌ای بی‌سابقه و تخصصی شدن حیطه‌های مختلف عملیاتی، بسیار زیاد شده است؛ جلب همکاری‌ها بین این افراد بسیار متنوع، دشوار خواهد بود. در واقع، تشکیل گروه‌های کاری بین افراد متنوع، بخش قابل توجهی از نیروهای فعال سیاسی مشارکت کننده را تحلیل خواهد برد. فقدان حس غریبگی، حس مسؤولیت را می‌افزاید، و نتیجتاً عملکرد کلی عملیات بهبود می‌یابد. احساس «به رسمیت شناخته شدن» (Recognition) باعث می‌شود تا افراد، تمام ظرفیت‌های خود را در خدمت هدف مقدس قرار دهند، و این شرایط می‌تواند راه‌حل‌های خلاقانه‌تری را فراهم آورد.
▬    کلیدنکته ۷. در این راستا، برای آن که فعالیت اجتماعی بتواند، همکاری فعالان متنوعی را جلب نماید، بدون آن که بر اثر ناهمسازی متنوع آن‌ها دچار فرسایش شود، بهترین راه، ایجاد گروه‌های عملیاتی متنوع است. در عین حال، باید کوشید تا گروه‌های عملیاتی در درون، همسان، و از بیرون، ناهمسان و متنوع باشند. در واقع، نیرومندی تشکل در آن است که بتواند گروه‌های بسیار متنوعی پدید آورد که هر یک در درون، قادر به جلب همکاری افراد همسان باشند.
▬    فرجام مطلب. از جانب دیگر، بعد از جلب همه مشارکت‌ها و اقدامات گروه‌های عملیاتی، باید نتایج کوشش‌ها در قالب کلی «امت» به هم پیوند بخورند. نکته اینجاست که مکتب سلیمانی ایجاب می‌کند که در عین حفظ تنوع در مرحله جلب مشارکت، در مرحله پیوند دادن این مشارکت‌ها، باید حول یک محور توحیدی، حداکثر همسانی بین افراد فعال و مشارکت کننده پدید آید. در واقع، حکمرانی در چنین دامنه تمدنی، مستلزم همساز کردن این دو وجه است. از یک سوی، رواداری وسیع در جریان جلب مشارکت و بالفعل‌سازی ظرفیت‌ها، و در سوی دیگر، دیدگاه توحیدی در مرحله همساز نمودن ظرفیت‌ها در جهت ولایی امت.
مآخذ:کتاب عقل سرخ
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 27 بهمن 1398 ساعت 23:59

خروج از دایره «نخبگان معمولی»

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    در یک موقعیت تاریخی، مشارکت مردم در انتخابات پارلمانی، مانند مشارکت وسیع آن‌ها در راهپیمایی بیست و دوم بهمن، می‌تواند کمترین هزینه‌کرد برای بالا بردن امنیت کشور باشد. این مشارکت‌ها باید به رخ جهانیان کشیده شود، تا ناظران جهانی در مورد پشتوانه عظیم ملی انقلاب به رغم دسیسه‌های متراکم، حساب کار خود را بکنند.
▬    در مورد مشارکت مردم در راهپیمایی عظیم ۲۲ بهمن دغدغه‌ای نیست، در عین حال، در مورد سطح مشارکت مردم در انتخابات پارلمانی، بیم و امیدهایی هست. واقعیت آن است که مردم ما سیاست را و رویدادهای آن را از نزدیک پیگیری می‌کنند، اما بوضوح انتظار بیشتری از فعالان سیاسی دارند که این انتظار، خصوصاً طی یک دهه گذشته متحمل سرخوردگی جدی شده است. واقعیت آن که فعالان سیاسی، در قواره برازنده ملت ظاهر نشده‌اند. هر چند که همچنان شماری از مردم بر حسب وظیفه در انتخابات‌ها شرکت می‌کنند، ولی عملکردهای پارلمان و دولت، خصوصاً طی حدود یک دهه اخیر، برای مردم راضی‌کننده نبوده است.
▬    اگر می‌خواهیم نظر مردم را درباره انتخابات بدانیم، باید به میان مردم کوچه و خیابان برویم و از آن‌ها بپرسیم که آیا از سیاست‌های برآمده از پارلمان راضی هستند یا نه؟ باید ببینیم که چه ابعادی از عملکرد آن‌ها مورد توجه مردم بوده است؟ آیا مردم، از نخبگان سیاسی، درخواست «عملکرد معمولی» دارند، یا به موازات عملکرد فوق‌العاده مردمی، خواست مردم از نیروهای سیاسی، «عملکرد فوق‌العاده» یا آن است که معمولاً به آن «عملکرد انقلابی» یا «عملکرد جهادی» می‌گوییم؟
▬    انتخابات مجلس آینده، یک رویداد تاریخی خواهد بود، که ممکن است بعد مثبت یا منفی داشته باشد، اما بعد مثبت آن بیش از هر چیز دیگر به تغییر جهت سیاست‌هایی مربوط می‌شود که برای یک دهه، از سطح فوق‌العاده مردم فاصله گرفته و به نوعی بر سیاست «فقط نخبگان معمولی!» تبدیل شده است. از این قرار، صرف‌نظر از مشارکت، و میزان مشارکت، «معنای مشارکت» نیز اهمیت دارد. مدتی است که اعتماد متقابلی که باید میان دولتمردان و نخبگان از یک سوی و مردم وجود می‌داشت، لطمه‌ای جدی خورده است. یک وجه اهمیت این انتخابات، پژواکی است که از نتایج این انتخابات در میان اقشار مختلف جامعه شکل می‌گیرد. ما احتیاج داریم تا مجدداً مفهوم «جهادی/انقلابی» سیاستمداران، در ذهن مردم باور شود. مردم، «جهادی/انقلابی» هستند و این را می‌توان در تشییع‌های متوالی، از شهدای غواص و شهید حججی و سردار سلیمانی مشاهده کرد، ولی باید باور کنند که نخبگان سیاسی تازه‌نفس، اسیر قواعد معمولی سیاست نخواهند شد و مانند ملتی که از او الهام گرفته‌اند، «جهادی/انقلابی» خواهند بود. ما به این باور احتیاج داریم، تا همه مشارکت‌ها را برای احیای اثربخشی سیاست در گذر این موطن از پیچ تاریخی بسیج کنیم و «نخبگان معمولی!» به کار وطن نمی‌آیند.
▬    در حال حاضر، باید شور و هیجانی را که از بازتاب رویکرد انقلابی و جهادی در پس شهادت سردار پدید آمده است، سریعاً به کسوت یک سازمان‌دهی نظری و عملی درآوریم تا سیاست آینده همان سر و شکلی را پیدا کند که باید. در واقع، این شور و هیجان‌ها باید به شکل نهادینه درآید و از انتساب انحصاری آن به یک موقعیت خاص پرهیز گردد. این هیجانات، مفهوم عمیقی دارند که از قدرشناسی سال‌ها مقاومت برمی‌آید. پیروزی واقعی در پس انتخابات آینده از آن اشخاص یا جریاناتی است که بتوانند مفهوم انتخابات پارلمانی را به سمت خروج از دایره «نخبگان معمولی» و حرکت به سمت «سیاست انقلابی/جهادی» تعبیر کند. این، کلید موفقیت سیاست آینده خواهد بود.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

 

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 20 بهمن 1398 ساعت 14:01

سـ☲☷☶ـوژه‌تحقیق: «خروج» علیه «جوکر»

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت از سعید مستغاثی؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    در ابتدای فیلم «خروج»، تازه‌ترین ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا، بالگرد رئیس‌جمهوری که عازم افتتاح یک پروژه نفتی بوده، دچار نقص فنی شده و ناگزیر در کشتزارهای پنبه «رحمت بخشی» (فرامرز قریبیان) فرود می‌آید. باد پره‌های بالگرد، پنبه‌ها را از گیاه جدا کرده و در هوا می‌پراکند. در حالی که مأمور محافظ رئیس‌جمهوری تقاضای تلفن ثابت دارد. در شرایطی که بالگرد دوم آماده فرود در همان زمین‌های کشت پنبه می‌شود، رحمت با طعنه به مأمور می‌گوید: «این ذراتی که در هوا پخش شده، برف نیست و پنبه حاصل دسترنج یک سال ماست». مأمور قول جبران خسارت می‌دهد و به رحمت می‌گوید آنکه بالگردش در زمین‌های او نشسته، رئیس‌او هم هست. وقتی رحمت اظهار می‌دارد که رئیسی ندارد، مأمور تأکید می‌کند که «او رئیس همه است، او رئیس‌جمهور است». رحمت هم (آن چنانکه در یکی از دیالوگ‌های بعدی‌اش اظهار می‌دارد) از رئیس‌جمهوری پذیرایی می‌کند.
▬    این صحنه در واقع می‌تواند کلیت درون‌مایه فیلم «خروج» را به نمایش بگذارد. درون‌مایه‌ای که اعتراض منطقی و آرام و متین انسانی زحمتکش را در مقابل ضایع شدن حقش منعکس کرده ضمن اینکه مردم‌داری و مهمان‌نوازی او را نیز علیرغم ضرری که متحمل شده، نشان می‌دهد. این موضوع دقیقاً در مقابل تئوری فیلمی همچون «جوکر» قرار می‌گیرد که درون‌مایه اصلی امسال سینمای هالیوود برای انتخاب و گزینش فیلم‌های فصل جوایز ۲۰۱۹ بود که در نهایت به مراسم اسکار ختم می‌شود. درون‌مایه‌ای که بخشی از چالش عمده امسال غرب یعنی شورش‌های یک‌ساله شنبه‌ها در فرانسه علیه نولیبرال سرمایه‌داری محسوب شد تا با نوعی تحریف، این جنبش‌های اعتراضی را ناشی از اغتشاش و خشونت‌های وحشیانه جوکرهای نقاب‌دار علیه سرمایه‌داران حامی نظم و قانون القاء کنند.
▬    فیلم «جوکر» آخرین محصول کمپانی برادران وارنر (از استودیوهای اصلی هالیوود) در ۳۱ اوت ۲۰۱۹ در جشنواره فیلم ونیز اکران شد. جشنواره‌ای که نخستین مرحله از انتخاب فیلم‌ها برای فصل جوایز و نهایتاً مراسم اسکار محسوب می‌شود. فیلم «جوکر» درباره فردی از قشر فرودست کلان‌شهری به نام «گاتهام سیتی» است با ویژگی بی‌هویتی و عقده‌مند بودن که به دلیل تحقیر و توهین و همچنین کاهش یا قطع خدمات اجتماعی و فشار اقتصادی و بیکاری، علیه طبقه فرادست طغیان کرده و اقداماتش، گروهی از افراد مشابه را که ماسکی شبیه او بر صورت زده‌اند، به شورش در مقابل سرمایه‌داران برمی‌انگیزد. شورشی خشونت‌بار، وحشیانه و با تخریب اماکن عمومی و کشتار افرادی که نماد و نشانه برقراری نظم در جامعه هستند.
▬    فیلم «جوکر» در شرایطی به نمایش درآمد که نزدیک به ۱۰ ماه از اعتراضات و شورش‌های شنبه‌ها در فرانسه می‌گذشت، جنبشی که اساسش را بر نفی نولیبرال سرمایه‌داری گذارده بود. فیلم «جوکر» در واقع با نسخه‌پیچی خشونت حداکثری سعی در دگرگون نشان دادن شورش‌های فرانسه داشت.
▬    یک ماه بعد و در اول اکتبر ۲۰۱۹ اعتراضات در عراق و سپس دو هفته بعد از آن در لبنان علیه فشارهای اقتصادی و بیکاری و مالیات بر بنزین آغاز شد. اعتراضاتی که در ابتدا آرام و بدون خشونت و علیه سیستم نولیبرال سرمایه‌داری بود ولی با ورود عده‌ای «جوکر» به ماجرا به همان خشونت افسارگسیخته کشیده و سمت و سویش تغییر کرد. حتی افرادی با ماسک «جوکر» در شورش‌های یاد شده حضور پیدا کردند و تصاویرشان منتشر شد.
▬    سرانجام کمتر از یک ماه پس از لبنان و بعد از اعلام گرانی بنزین، اعتراضاتی در ایران هم شروع شد. اعتراضاتی که طی سال‌های قبل نیز به خاطر بیکاری و گرانی و تورم و تعطیلی کارخانه‌ها ناشی از به‌کارگیری شیوه غلط در خصوصی‌سازی، در واقع علیه نولیبرال سرمایه‌داری دولتی وجود داشت و همواره به طور آرام و بدون خشونت (بر اساس آمار موجود در بیش از ۳۲۰ مورد) برگزار شده بود اما این بار مثل دو مورد عراق و لبنان با ورود گروه «جوکر» ها به خشونت حداکثری و بی‌سابقه‌ای کشیده شد. به این ترتیب اعتراضات ضد سرمایه‌داری هر ۳ کشور فوق (در جبهه‌ای ضد صهیونیستی قرار می‌گیرند) به شورش علیه نظام‌هایی بدل شد که اساساً با لیبرال سرمایه‌داری میانه‌ای نداشتند!
▬    اما فیلم «خروج» درباره اعتراض و تفاوت آن با اغتشاش است، اعتراض گروهی از کشاورزان که محصول پنبه یک ساله آن‌ها براثر آب شوری که با سهل‌انگاری یک سازمان دولتی درپای زمین‌هایشان رها شده، از بین رفته است. مسئولین محلی دولت علی‌رغم قول‌هایی که داده اما جبران خسارت نکرده‌اند و ۸ نفر از کشاورزان در کنار رحمت که به تازگی فرزندش شهید شده، با تراکتورهای خود راهی تهران می‌شوند تا حرف و سخن خود را به گوش رئیس‌جمهوری برسانند.
▬    این همان اعتراض قشر فرودست به طبقه فرادست به نظر می‌آید. مشابه همان درون‌مایه امسال فصل جوایز ۲۰۱۹ سینمای هالیوود. در حالی که در فیلم‌های برگزیده امسال هالیوود دو طرف ماجرا به خصوص قشر فرودست، هویتی کاملاً متضاد با آنچه کشاورزان روستایی فیلم «خروج» داشتند را بروز می‌دهد. قشر فرودست فیلم‌های فصل جوایز ۲۰۱۹ هالیوود با ویژگی بی‌هویتی، رذالت، خشونت‌طلبی و تخریب‌گری علیه طبقه فرادست نولیبرال سرمایه‌دار طغیان و شورش می‌کند. آنچه تقریباً کم یا زیاد و به اشکال مختلف در تمامی فیلم‌های فصل جوایز که ۳ روز دیگر در مراسم اسکار ۲۰۲۰ شرکت دارند، به چشم می‌خورد؛ از فیلم «روزی روزگاری در هالیوود» تا «مرد ایرلندی» و «داستان ازدواج» و «انگل» و «ما» و «زنان کوچک» و «جوجو رابیت» و «وداع» و «دو پاپ» و...
▬    طبقه فرودستی که در فیلم «خروج» اعتراض می‌کند، هیچ نسبتی با کاراکتری همچون «جوکر» و تئوری او ندارد. از ۸ نفر کشاورزی که راهی تهران می‌شوند، ۳ نفر پدر شهید و یک نفر زن به نام «مهربانو» (پانته‌آ پناهی‌ها) همسر شهید است. بقیه هم پیرمردهای محترمی مانند ملای روستا (مهدی فقیه) هستند که حتی آزارشان به مورچه هم نرسیده است. همه زندگی آن‌ها زمین و محصولی بوده که از دست رفته و تراکتوری که با آن برای گرفتن حقشان به تهران می‌روند.
▬    طبقه فرادست دولتی همچون فرماندار و مشاور رئیس‌جمهور هم (که با ایفای نقش شریفی‌نیا خیلی بامعنی شده) مثل سرمایه‌داران فیلم «جوکر» از جمله توماس وین (شخصیت بزرگ گاتهام سیتی) آن‌ها را تهدید کرده، تحقیر می‌کنند و اغتشاش گر لقب می‌دهند، به شکستن امنیت متهم کرده و به توبه فرا می‌خوانند اما رحمت و دوستانش حرکت خود را با همان آرامش و منطق به سوی تهران ادامه می‌دهند.
▬    حرکت اعتراضی آرام و منطقی که علیرغم همه تهدیدات و بگیر و ببند و برداشت‌های مختلف، سرانجام شنیده می‌شود و در میان همه برنتابیدن‌های دولتی‌ها، فردی امنیتی غیردولتی (کامبیز دیرباز) وجود دارد که آن‌ها را درک کرده و می‌فهمد و سعی دارد از میانه مسیر به نوعی از این کشاورزان معترض حفاظت و حمایت کرده تا به مقصدشان برسند.
▬    اعتراض کشاورزان فیلم «خروج» در سال‌های اخیر مسبوق به سابقه است و طی همین سال‌ها بارها به دلیل سوء مدیریت در زمینه کشاورزی، خیل عظیمی از محصولات آن‌ها به باد فنا رفته، خانواده‌های روستایی زیادی، زندگی خود را از دست داده و بسیاری از زمین‌های حاصلخیز نابود شده است. در صحنه‌ای از فیلم، رحمت و دوستانش به زمین بزرگی می‌رسند که گویا قبلاً محل کاشت گندم بوده و اینک با نابودی آن زمین، مکان انبار اتومبیل‌های آخرین مدل وارداتی شده است. یکی از کشاورزان معترض می‌گوید «دیگر این محصولات با آب شور و یا عدم آبیاری نابود نمی‌شوند!»
▬    صحنه یاد شده تقریباً می‌تواند هدف اصلی اعتراض کشاورزان را نشان دهد؛ سرمایه‌دارانی که منافع خود را در نابودی کشاورزی و تولید ملی از یک طرف و واردات کالاهای مصرفی و لوکس خارجی از طرف دیگر دیده و می‌بینند. در واقع کشاورزان معترض علیه همان نولیبرال سرمایه‌داری خروج کرده‌اند و شاید همه حرفی که رحمت برای گفتنش تا دفتر ریاست‌جمهوری می‌رود، همین باشد.
▬    حاتمی‌کیا با ساختاری وسترن‌گونه به سراغ خروج کشاورزان روستایی رفته است. نماهای لانگ شات و متنوع از صف طویل تراکتورهای کشاورزان معترض در دل دشت و صحرا و جاده‌های بیابانی در کنار کلوز آپ‌های تاثیرگذار از چهره‌های رنج‌دیده و عرق کرده آن‌ها بعضاً آثاری مانند «سیمارون» یا «رود سرخ» را به ذهن متبادر می‌سازد. حرکات آرام دوربین، ریتم ملایم تدوین و موسیقی هماهنگ، به خوبی این حرکت اعتراضی گروهی کشاورز مسن با تراکتور را همراهی کرده است.
▬    حاتمی‌کیا در واقع با فیلم «خروج»، تئوری نژادپرستانه غرب در فیلم «جوکر» برای معترضین ضد سرمایه‌داری را باطل نموده و شاید بتوان گفت که او علیه تئوری «جوکر» خروج کرده است.
مآخذ:;کیهان
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 17 بهمن 1398 ساعت 11:48

نـ ̓ ̓ـقل‌تاریخی: دانلد ترامپ، از رویارویی نظامی بیشتر با ایران عقب‌نشینی کرد

فرستادن به ایمیل چاپ

گاردینادامه مطلب...


▬    وبگاه بسیار معتبر «گاردین»، در گزارش تیتر نخست خود که به قلم دانیل اشتراوس و ژولین برگر منتشر کرده است، از قول ژنرال مارک مایلی، رئیس ستاد مشترک ارتش ایالات متحده آورده است: «تصاویر ماهواره‌ای نشان می‌دهند که موشک‌ها، ساختمان‌ها را در پایگاه عین‌الاسد در استان الانبار نابود کرده‌اند». او ابرام داشته است که «نوع خسارت موشکی در پایگاه‌هایی که هدف قرار گرفته‌اند، نشان می‌دهد که هدف این حملات نابودی تأسیسات و کشتار نیروهای امریکایی و متحدین بوده است».
▬    با این حال، دانلد ترامپ، روز چهارشنبه، در حالی که نیم‌ساعت دیرتر از موعد مقرر و پیشاپیش درجه‌داران عالی‌رتبه ارتش امریکا حاضر شده بود، در یک عقب‌نشینی آشکار پس از چنین تهاجمی، گفت: «به نظر می‌رسد که ایران پس از این حمله آرام گرفته است، که این یک اتفاق خوب برای همه طرف‌های ذی‌ربط و چیز بسیار خوبی برای جهان است!»
▬    مع‌الوصف، چند ساعت پس از سخنان دانلد ترامپ، منطقه حفاظت شده دیپلماتیک در بغداد، یا همان «منطقه سبز»، توسط دو راکت هدف قرار گرفت. گزارش‌های اولیه حاکی است که این شلیک‌ها تلفات جانی در پی نداشته‌اند، اما تهدید شبه نظامیان عراقی را گوشزد می‌کنند، که روابط نزدیکی با تهران دارند.
منبع:
https://www.theguardian.com/us-news/2020/jan/08/trump-backs-away-from-further-military-confrontation-iran

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 19 دی 1398 ساعت 09:01

شانزده کلید‌نکته در تحلیل فرجام ”سرزمین“ در سایبرفضای جهانی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄  چکیده
▬    تز اصلی این است که با رنگ باختن سرزمین، اتحاد‌های منطقه‌ای که حول همرنگی‌های عقیدتی شکل می‌گیرند، جایگزین سرزمین می‌گردد؛ و اتحادهای مرامی و ملت‌ها جای ملیت‌ها را می‌گیرند. «برای آن‌که سرزمین بماند، باید تکثیر شود». این، یک رویکرد یکسره متفاوت در علم سیاست و علوم اجتماعی متعارف است. بر خلاف نظریه‌های سیاسی متعارف مدرنیستی، که طی آن، اصل بر مرزهای متصلب دولت-ملت اصرار می‌شود، و تحرک به عنوان یک فعالیت ثانویه تلقی می‌گردد که در آن هم عاملیت همچنان دولت-ملت است؛ بر مبنای این چشم‌انداز تازه، باید بپذیریم که دیگر مرزهای دولت-ملت‌ها معتبر نیستند، و به علاوه عاملیت اصلی این فضای متحرک دولت-ملت‌ها نیستند، بلکه شرکت‌ها و سایر عوامل سازمانی و غیرسازمانی غیردولتی اولویت یافته‌اند.

▀█▄  واژگان کلیدی
▬    واحدهای مرامی و ملتی، تحلیل تمدنی، زوال «دولت-ملت»، نابودی فضا با زمان، «سرزمین».

▀█▄  مقدمه
▬    کلید نکته ۱. حس فراگیر و عظیمی از بی‌ثباتی، مردم دنیا را فرا گرفته است. این حقیقت، به قدری پر رنگ است که تحلیل‌گر اجتماعی، اولریش بک، این حس مخاطره را مهم‌ترین و بنیادی‌ترین و زیربنایی‌ترین واقعیت اجتماعی امروز تلقی می‌کند، و مهار و کنترل مخاطرات را مهم‌ترین سرمایه تعیین کننده نابرابری‌های اجتماعی در مقیاسی جهانی می‌شمرد. نقاط مرکزی می‌توانند با مدیریت ریسک‌ها، مخاطرات را به سمت پیرامون بلاگردانی کنند.
▬    کلید نکته ۲. این در حالی است که، وضع معهود و عادی در زندگی و تئوری اجتماعی کلاسیک این است که هویت‌ها، گروه‌ها و نهادهای اجتماعی را نه بی‌ثبات، بلکه نسبتاً ثابت و پایدار تلقی کنیم، تا تعامل و تبادل با آن‌ها میسر به نظر برسد. ولی نکته آن است که با ظهور دنیای دیجیتال، اصل بر تغییر که نه، بیش از آن، اصل بر «تحول» است، و ثبات نسبی در این فضا یک استثناء کمیاب محسوب می‌شود.
▬    کلید نکته ۳. جیمز روزنائو عدم قطعیت نهادی را برترین توصیف از زندگی اجتماعی امروز در مقایس جهانی می‌شمرد، و تکلیف تحلیل‌گران اجتماعی و مجموعه علوم رفتاری را ترسیم خطوط تحرک می‌داند، نه الگوهای ثبات. از دیدگاه او، بیش از هر مدار حرکتی، این خطوط انتقال و گردش سرمایه است که برای تحلیل مناسبات اجتماعی اهمیت دارد، و برای این منظور، باید مهم‌ترین بخش ثبات نهادی که مدام از سوی کلاسیک‌های علوم اجتماعی به عنوان واحد تحلیل تلقی شده است، یعنی «دولت-ملت‌ها» پرهیز کنیم، و با این پرهیز پرسش از «سرزمین» به یک موضوع محوری در تحلیل اجتماع و سیاست تبدیل می‌شود.

▀█▄  اتحاد‌های منطقه‌ای...
▬    کلید نکته ۴. تز اصلی این است که با رنگ باختن سرزمین، اتحاد‌های منطقه‌ای که حول همرنگی‌های عقیدتی شکل می‌گیرند، جایگزین سرزمین می‌گردد. احزاب و ایدئولوژی‌های سیاسی که خود را در مرزهای تصنعی پیشین محبوس می‌کنند، دیر یا زود در مقابل نفوذهای فراسرزمینی محو می‌شوند، و نمی‌توانند از موجودیت خود دفاع کنند. تغییر فرایندها در «فرهنگ، فناوری و حکمرانی» در این راستا در حال انجام است، و همه این‌ها را باید در قالب یک نظریه اجتماعی جدید گنجاند که «ملت» را جایگزین «ملیت» به مثابه واحد تحلیل سیاست جابجا می‌کند.

▀█▄  ملت به جای دولت...
▬    کلید نکته ۵. زیرساخت‌ها و فضاهای سیال نهادی و اجتماعی، روند حرکت را از واحدهای سرزمینی و ملی به سمت واحدهای مرامی و ملتی تسهیل می‌کنند. در یک سوی این دگرگونی، نیروهای پرانرژی بنیادگرا قرار می‌گیرند که مرزهای تمدنی را تغییر شکل می‌دهند و تثبیت می‌کنند، و در سوی دیگر، توده‌هایی قرار دارند که به سکوت و فراغت و رفاه ناشی از تولید انبوه ماشینی فرو می‌روند. و در موازنه تمدنی پیش رو، تمدن‌هایی توانمندتر خواهند بود که بتوانند با تشبث به نظام‌های عقیدتی، نیروهای فعال و زنده بیشتری بیافرینند. علاوه بر فرهنگ نیروهای انسانی پا در رکاب عقیدتی، فناوری و نظام حکمرانی دو مؤلفه دیگر قدرت در آینده خواهند بود.

▀█▄  خط تحلیل تمدنی...
▬    کلید نکته ۶. سال‌ها قبل، ساموئل هانتینگتون در قالب دیگری به این سر و شکل جدید نظام بین‌الملل اشاره کرده بود، ولی تأکید او به «برخورد تمدن‌ها»، موجب شد که اصل ادعای او، یعنی رنگ باختن تقسیمات سرزمینی، مورد کم‌توجهی واقع شود. اقسامی از دخالت‌ها در کار دولت‌ها میسر شده است، و عملاً اقتدار دولت‌ها در درون مرزهایشان از دست رفته است. بسیاری از قوانین و حقوق داخلی کم‌اثر یا بی‌اثر شده‌اند و قدرت‌های حقوقی بزرگ دنیا در مقابل عصیان کنندگان، ناتوان‌اند. بزرگ‌ترین جرایم از قبیل افشای اسناد امنیتی به سهولت اتفاق می‌افتد و دولت‌های بزرگ، در مقابل آن هیچ کاری از دستشان برنمی‌آید. مشابه این ایده‌ها از جانب بزرگان دیگر علوم اجتماعی همچون یورگن هابرماس در ایده «بحران مشروعیت»، یا مانوئل کستلز در ایده «ظهور جامعه شبکه‌ای و زوال هویت سیاسی»، یا آنتونی گیدنز در ایده «پیامدهای مدرنیت» مطرح شده است.

▀█▄  سیالیت خودخواسته...
▬    کلید نکته ۷. در شرایط فعلی، کشورها کنترل سرزمینی خود را به دنبال ملاحظات تاریخی و استراتژیک، بلند و کوتاه می‌کنند؛ در بعضی موارد با ایجاد مناطق ویژه، که تا حدی فارغ از قوانین داخلی عمل کنند، اجازه نقصان حاکمیت خود را به دست خودشان صادر می‌نمایند تا در آن مناطق برخی همگرایی‌های منطقه‌ای را تسهیل کنند. در سوی دیگر، کشورها از طریق اتحادهای منطقه‌ای و جهانی می‌کوشند بر فراسوی مرزهای خود تأثیر بگذارند. بدین ترتیب، مشاهده می‌کنیم که مرزها و محدوده‌های سرزمینی و غیر سرزمینی قابل انعطاف و تغییر هستند، غیر قابل تحمل و غیرقابل نفوذ نیستند، و تصاویر مطلق حاکمیت دولت بر سرزمین در عمل، و به نحو گسترده‌ای انکار شده است.
▬    کلید نکته ۸. حتی عاملیت‌های جهانی، برای بهره‌مندی از منافع حاصل از حضور در فرامرزها، از منافع استراتژیک خود می‌گذرند. شرکت‌های بزرگ از پتنت‌ها و مالکیت فناوری‌های استراتژیک خود صرفنظر می‌کنند، چرا که در صورت سخت‌گیری زیاد در حفظ این مالکیت‌ها، بسیاری از ارتباطات مهم و تعیین کننده را از دست خواهند داد. از این دیدگاه، مطلقاً بعید نیست که در آینده، ما با شرایط «پساکپی‌رایت» مواجه باشیم. فرض دیگر آن است که کنترل محتوا در خدمات مبتنی بر وب، از حالت موردی به در آمده، و جای خود را به مدیریت «فضای کلی مبادله اطلاعات» بدهد. شرکت‌ها یا اتحادهای منطقه‌ای از طریق نامتقارن و از طریق کنترل‌هایی که بر فضای کلی مبادله اطلاعات پاسخ تهدیدها و حملات را خواهند داد.

▀█▄  ریشه‌های اصرار بر سرزمین...
▬    کلید نکته ۹. اصرار بر عامل «سرزمین»، در یک دیدگاه، از آنجا ناشی می‌شود که بین زیربنای سیاسی دولت-ملت مدرن از یک سوی، و مالکیت املاک واقعی بر روی زمین ارتباط هست و سیاستمداران و دانشمندان حرفه‌ای علوم سیاسی به این سیستم کارفرمایی متعهد هستند و بدون آن، تصوری از شرح وظایف خود ندارند. چه در سطح سیاستمداران و چه درسطح آکادمی، نحوی بازتولید صنفی مطرح است که از رؤیت حقیقت تحول جاری مانع می‌شود.

▀█▄  ظرفیت بحرانی اقلیت‌های قومی و نژادی در مرزهای سرزمینی...
▬    کلید نکته ۱۰. یک علت دیگر اصرار برخی سیاستمداران و دانشمندان بر «سرزمین»، به موضوع اقلیت‌های قومی و نژادی در مرزهای سرزمینی باز می‌گردد. این ایده مطرح است که اگر مرزهای سرزمینی به هر دلیل سست شوند، مجموعه‌ای از بی‌ثباتی‌ها را موجب می‌شود که می‌تواند چند دولت-ملت را در بحران امنیتی فرو ببرد. این دغدغه درست است، ولی مسیر رفع یا تخفیف دغدغه، چشم بستن بر روی حقیقت گسیختن مرزهای ملی و نقصان در عاملیت دولت-ملت‌ها نیست. در واقع، رابطه میان تحرک بالای فضایی تسهیل شده توسط فناوری دیجیتال از یک سوی، و تضادهای قومی و نژادی، بسیار پیچیده‌تر از آن است که صرفاً به موضوع سرزمین و حاکمیت دولت-ملت مربوط باشد. حالا شرایطی پدید آمده است که انگیزه‌ها در سرتاسر جهان می‌توانند یکدیگر را پیدا کنند و متحد شوند. اصرار بر مرزهایی که دیگر نیست، دردی را دوا نمی‌کند، بلکه: «برای این‌که سرزمین بماند، باید تکثیر شود». تحرک، نیروی سازنده نظام جهانی جدید است، و با سکون چیزی عاید ما نمی‌شود.

▀█▄  فایق آمدن تجارت بر تولید
▬    کلید نکته ۱۱. یک دلالت ضمنی این دیدگاه تازه به سرزمین آن است که به رغم آن‌که در اقتصاد مدرن، تولید، اصل، و تجارت، امری ثانوی قلمداد می‌شود، حالا، تجارت و تحرک کالا، به امر اصلی تبدیل می‌شود، و تولید در مقیاس جهانی سازمان می‌یابد و دیگر تابع مکان نخواهد بود. فایق آمدن تجارت بر تولید، موقعی بیشتر ملموس می‌شود که درصد بالای تجارت غیرقانونی نسبت به تجارت رسمی را در نظر بگیریم، که به طور معمول نتیجه سرمایه‌گذاری‌های مستقیم خارجی است.

▀█▄  جریان جهانی سرمایه...
▬    کلید نکته ۱۲. این تقسیم کار در مقیاس جهانی، به نوبه خود، باعث ضعف و زوال بیشتر مرزهای دولت-ملت‌ها می‌شود؛ در واقع چرخه‌ای به حرکت درمی‌آید که با تصاعد قابل ملاحظه‌ای مرزها را بیشتر و بیشتر از رنگ می‌اندازد. از این رو، به این نتیجه می‌رسد که فضاهایی که تجارت در آن رخ می‌دهد، فضاهای جدایی‌ناپذیر جامعه جهانی است.
▬    کلید نکته ۱۳. موضوع دیگر مرتبط با تحرک تقسیم کار، مسأله ثبات یا تحرک خود سرمایه است. فرض تحلیل‌گران اقتصادی از مرکانتیلیست‌ها تا حال، بر دولت-ملت‌ها به عنوان عاملیت‌هایی بوده است که سرمایه را به عنوان یک امر متجسد در درون سرزمین مدیریت می‌کنند. بر این اساس است که مفهوم «طبقه» نیز به عنوان یک امر درون‌مرزی مفهوم‌سازی می‌شود. ولی همان طور که جان هابسن به درستی تشخیص داد، اولین نشانه‌ای که معلوم کرد مرزهای دولت-ملت‌ها معتبر نیست، جریان سیال سرمایه است. تصمیمات سرمایه‌گذاری، به جای این‌که شامل مجموعه‌ای از انتخاب‌های مرتبط با محیط ایستا باشد، در محیط‌هایی صورت می‌پذیرد که حاوی ابهام فزاینده‌ای در «فضا» است. حالا، تحرک سرمایه برای عملکرد سرمایه‌داری، امری اساسی است. از آن‌جا که مکان‌ها دارای ارزش‌های مشخصی هستند، با جابجایی فعالیت‌های تولید و مصرف از یک مکان به مکان دیگر، رانت بیشتری به دست می‌آید، فرایندی که اغلب شکل تجارت را می‌گیرد و منجر به چرخه‌های جدید خلق و تقلیل ارزش می‌شود.

▀█▄  «نابود کردن فضا با زمان»...
▬    کلید نکته ۱۴. در میان این چرخه‌های سرمایه‌گذاری و خارج کردن سرمایه، تلاشی همیشگی برای «کوچک کردن» فضا برای سرعت بخشیدن و کارایی بیشتر در ارتباط وجود دارد. این روند، نحوی «نابود کردن فضا با زمان» است، که با کاتالیزور فناوری اتفاق می‌افتد. این، همان ایده مارشال مک‌لوهان در استعاره «دهکده جهانی» است.

▀█▄  شرکت‌ها، هکرها، فناوری‌ها، رویدادهای طبیعی...
▬    کلید نکته ۱۵. نهایتاً این که، دولت-ملت و مفهوم سرزمینی کشور، به لحاظ تاریخی، نوآوری نسبتاً جدیدی است، که قدرت آن در قلمرو خود به ندرت کامل بوده است. از این قرار، اصرار کسانی که همچنان بر اهمیت «سرزمین» ابرام دارند، عمق تاریخی برازنده‌ای ندارد. بخش عمده‌ای از تاریخ جهان، نه بر مبنای مفهوم «کشور»، بلکه بر اساس مفهوم «امپراطوری» ساخته شده است. به این دلیل است که از آغاز مدرنیت و حیات دولت-ملت‌های مدرن، سرزمین دولت‌ها، با گذشت زمان به طور چشمگیری تغییر کرده است، و دولت‌ها همیشه سعی کرده‌اند قدرت را در خارج از مرزهای خود اعمال کنند. بیشتر اقتدار دولت در قلمرو آن ناشی از داشتن «انحصار خشونت» در فضایی که کنترل می‌کند نیست، بلکه از شرکت در یک پیمان استقلال متقابل است که در آن دولت‌ها، ادعاهای ارضی یکدیگر را به رسمیت می‌شناسند و از این طریق سیستم دولتی سرزمینی را می‌سازند. این تلقی باعث شده تا بپذیریم پیتر تیلور (۱۹۹۵) بیان کند که واحد اصلی تجزیه و تحلیل در علوم سیاسی باید دولت‌ها باشد، نه دولت. با یک اصلاح به این گفتار تیلور، باید اذعان کرد که واحد اصلی تحلیل در این شبکه، «عملگرها/Actants» هستند، نه صرفاً دولت‌ها. عملگرها، شامل، شرکت‌ها، هکرها، فناوری‌ها، رویدادهای طبیعی و ... هستند؛ این‌ها واحدهای عمل‌کننده امروز بی‌نظمی سیاسی امروز جهان هستند.

▀█▄  جمع‌بندی
▬    کلید نکته ۱۶. در جمع‌بندی، کلیدنکته این است: «برای آن‌که سرزمین بماند، باید تکثیر شود». این، یک رویکرد یکسره متفاوت در علم سیاست و علوم اجتماعی متعارف است. بر خلاف نظریه‌های سیاسی متعارف مدرنیستی، که طی آن، اصل بر مرزهای متصلب دولت-ملت اصرار می‌شود، و تحرک به عنوان یک فعالیت ثانویه تلقی می‌گردد که در آن هم عاملیت همچنان دولت-ملت است؛ بر مبنای این چشم‌انداز تازه، باید بپذیریم که دیگر مرزهای دولت-ملت‌ها معتبر نیستند، و به علاوه عاملیت اصلی این فضای متحرک دولت-ملت‌ها نیستند، بلکه شرکت‌ها و سایر عوامل سازمانی و غیرسازمانی غیردولتی اولویت یافته‌اند (توأم با برداشت‌های آزاد از استیون مک‌داول، فیلیپ اشتاینبرگ، تامی تومازلو در کتاب مدیریت اینفوسفر: حکمرانی، فناوری و عملکردهای فرهنگی متحرک، از انتشارات دانشگاه تمپل در فیلادلفیا، محصول ۲۰۰۷).

▀█▄  مراجعی برای مطالعه افزون
▬    Stephen D. McDowell, Philip E. Steinberg, Tami K. Tomasello, Managing the infosphere: governance, technology, and cultural practice in motion, Philadelphia: Temple University Press, ۲۰۰۷.
▬    Rosenau, James N., and Ernst-Otto Czempiel, eds. ۱۹۹۲. Governance without government: Order and change in world politics. Cambridge: Cambridge University Press.
▬    Rosenau, James N., and J. P Singh, eds. ۲۰۰۲. Information technologies and global politics: The changing scope of power and governance. Albany: State University of New York Press.
▬    Castells, Manuel. ۱۹۹۶. The rise of the network society. Malden, MA: Blackwell. ۱۹۹۷. The power of identity. Oxford: Blackwell. ۱۹۹۸. End of millennium. Oxford: Blackwell.
▬    Albert, Mathias. ۱۹۹۹. On boundaries, territory and postmodernity: An inter¬national relations perspective. In Boundaries, territory and postmodernity, ed. D. Newman, ۵۳-۶۸. London: Frank Cass.
▬    Brunn, Stanley D., and Thomas R. Leinbach, eds. ۱۹۹۱. Collapsing space and time: Geographic aspects ofcommunication and information. London: HarperCollins Academic.
▬    Auge, Marc. ۱۹۹۵. Non-places: Introduction to an anthropology of supermoder¬nity. London: Verso.
▬    Agnew, John. ۲۰۰۵. Sovereignty regimes: Territoriality and state authority in contemporary world politics. Annals of the Association of American Geog¬raphers ۹۵:۴۳۷-۴۶۱.
▬    Anderson, Benedict. ۱۹۹۱. Imagined communities: Reflections on the origin and spread of nationalism. London: Verso.
▬    Bird, Jon, Barry Curtis, Tim Putnam, George Robertson, and Lisa Tickner, eds. ۱۹۹۳. Mapping the futures: Local cultures, global change. London: Routledge.
▬    Bonnet, Thomas. ۱۹۹۸. Is the new global economy leaving state/local tax struc¬tures behind? Public Management ۸۰:۴-۹.
▬    Cox, Kevin R., ed. ۱۹۹۷. Spaces of globalization: Reasserting the power of the local. New York: Guilford Press.
▬    Dodge, Martin, and Rob Kitchin. ۲۰۰۱. Mapping cyberspace. London: Rout- ledge.
▬    Drissel, David. ۲۰۰۶. Internet governance in a multipolar world: Challenging American hegemony. Cambridge Review of International Affairs ۱۹:۱۰۵¬۲۰.
▬    Fornas, Johan, Kajsa Klein, Martina Ladendorf, Jenny Sunden, and Malin Sveningsson, eds. ۲۰۰۲. Digital borderlands: Cultural studies of identity and interactivity on the Internet. New York: Peter Lang.
▬    Gillett, Sharon E., William H. Lehr, and Carlos Osorio. ۲۰۰۳. Local government broadband initiatives. Massachusetts Institute of Technology, Program on Internet and Telecoms Convergence, December ۳. http://itc.mit.edu/ itel/docs/۲۰۰۳/localgovbrbd.pdf. (accessed June ۱۲, ۲۰۰۷).
▬    Goodenow, Ronald. ۱۹۹۶. The cyberspace challenge: Modernity, post-moder¬nity and reflections on international networking policy. Comparative Ed¬ucation ۳۲:۱۹۷-۲۱۶.
▬    Halavais, Alexander. ۲۰۰۰. National borders on the World Wide Web. New Media & Society ۲:۷-۲۸.
▬    Hugill, Peter J. ۱۹۹۳. World trade since ۱۴۳۱: Geography, technology, and capitalism. Baltimore: Johns Hopkins University Press.
▬    Jacobson, Harold K. ۱۹۸۴. Networks of interdependence. ۲nd ed. New York: Knopf.
▬    Kalathil, Shanthi, and Taylor C. Boas. ۲۰۰۳. Open networks, closed regimes: The impact of the Internet on authoritarian rule. Washington DC: Carnegie Endowment for International Peace.
▬    Kunstler, James H. ۱۹۹۳. The geography of nowhere: The rise and decline of America’s man-made landscape. New York: Simon & Schuster.
▬    Martin, Ron. ۱۹۹۹a. The new “geographical turn” in economics: Some critical reflections. Cambridge Journal of Economics ۲۳:۶۵—۹۱.
▬    McDowell, Stephen D., and Philip Steinberg. ۲۰۰۱. Non-state governance and the Internet: Civil society and the ICANN. Info: The Journal of Policy, Regulation and Strategy for Telecommunications Information and Media ۳:۲۷۹-۹۸.
▬    Mitchell, Timothy. ۱۹۹۱. The Limits of the state: Beyond statist approaches and their critics. American Political Science Review ۸۵:۷۷-۹۴.
▬    Ong, Aihwa. ۱۹۹۹. Flexible citizenship: The cultural logics of transnationality. Durham: Duke University Press.
▬    Straubhaar, Joseph. ۱۹۹۱. Beyond media imperialism: Assymetrical interde¬pendence and cultural proximity. Critical Studies in Mass Communication ۸:۳۹-۵۹.
▬    Wallis, Allan D. ۱۹۹۶. Regions in action: Crafting regional governance under the challenge of global competitiveness. National Civic Review ۸۵(Spring/ Summer):۱۵-۲۴.
مأخذ:مرکز ملی فضای مجازی
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 13 دی 1398 ساعت 09:13

”اصلاحات قیمت بنزین“ و دفاع از سیاست اصول‌گرایانه

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدریادامه مطلب...؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    هر چند که اصل اجرای طرح «اصلاحات قیمت بنزین»، به رغم اختلاف نظرهای کارشناسی، در این مقطع حساس، مورد تأیید زعمای کشور قرار گرفت، ولی شیوه اجرای آن، مطلقاً صحیح و قابل دفاع نبود. در این شرایط، مواضع اصول‌گرایان در قبال این رویداد، تلفیقی از همراهی با تدابیر عالی کشور، و در عین حال، انتقاد از شیوه اجرا بوده است؛ و دشواری اصلی در مسیر اجرا، همان مشکل همیشگی دولت آقای روحانی در ارتباط درست و صمیمی با مردم و اجرای یک سیاست صحیح انقلابی و مردمی و جهادی است.
▬    حال، پرسش این است که تعبیر اجتماعی این سیاست اصول‌گرایان در آستانه انتخابات پارلمانی چه خواهد بود؟
▬    روشن است که عمده‌ای از مردم ما، در شرایط فعلی اقتصاد جهانی و اقتصاد تحریم‌زده ملی، افت قابل ملاحظه‌ای را در استانداردهای زندگی، در قیاس با نقطه عطف اقتصادی سال ۱۳۹۱ احساس می‌کنند. بحران جهانی اقتصاد از سال ۱۹۹۷/۱۳۷۶، بخش عمده‌ای از جمعیت جهان را به تنگنا گسیل کرد، ولی بیست اقتصاد برتر، و بویژه کشورهای نفتی از این بحران اقتصادی که اساساً در بحران تأمین انرژی ریشه داشت برکنار بودند. با این حال، در دو موج اخیر این بحران، مصادف با سال ۲۰۰۸/۱۳۸۷، و سال ۲۰۱۶/۱۳۹۵، مردم بیست اقتصاد برتر و همچنین کشورهای نفتی نیز طعم تنگناهای اقتصادی را چشیدند. در این میان، «تحریم‌های فلج‌کننده» و همین طور درگیری‌های منطقه‌ای که به جبهه مقاومت تحمیل شد، مزید بر علت گردید. حالا، مردم ما هم این تنگناها را احساس می‌کنند، ولی در یک افق وسیع‌تر، ما ۲۲ سال دیرتر از بخش عمده‌ای از نفوس جهان متحمل این تنگناها می‌شویم، و با توجه به مزیت‌های اقتصادی و سیاسی که در اختیار داریم، امید قاطعی هست که مجدداً به تعادل برگردیم، و از این قرار، مطلقاً عنوان «بحران» برای این تنگناهای اقتصادی زیبنده نیست.
▬    همان طور که در گفتمان انتخاباتی ۱۳۹۶ آشکار بود، نکته کلیدی در گذران این تنگنا، یک «سیاست سطح پایین و نزدیک به مردم» است که به عقیده اصول‌گرایان، دولت آقای روحانی فاصله بسیاری با نقطه آرمانی آن داشته است و تلفیق آیت ا... رئیسی-قالیباف بهترین ترکیب سیاسی وقت ایران برای عبور از این شرایط بوده است. از این دیدگاه اصول‌گرایانه، دولت باید ضمن اتکاء به یک پایگاه اصولی و دینی، در میان مردم و از مردم باشد و در یک گفتگوی نزدیک با مردم، سیاست‌های حساس به مسائل اجتماعی را به نحو جهادی پیش ببرد. این مضمون دفاع از «سیاست سطح پایین و نزدیک به مردم»، هم در متن دفاع اصول‌گرایان از دولت نهم، و همچنین گفتمان انتخاباتی غالب در میان اصول‌گرایان در دو انتخابات ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ مشهود بوده است.
▬    اکنون، در جریان اعمال «اصلاحات قیمت بنزین»، رئیس‌جمهور هیچ گفتگوی صمیمی با مردم خود ندارد، در میان آن‌ها ظاهر نمی‌شود، حرف آنان را نمی‌شنود، و مردم بیش از هر مقطعی پس از انقلاب، عمیقاً این احساس را دارند که دولت از آنان و در میان ایشان نیست. عمده‌ای از آن‌چه ناآرامی‌های اجتماعی را طی سال‌های اخیر موجب شد، چه در مسأله ورشکستگی مؤسسات اعتباری، و چه در موضوع دلار جهانگیری (که از سوی مشاور تبلیغات انتخاباتی آقای جهانگیری به «غارت ارزی» تعبیر شد)، و چه در رویداد اخیر «اصلاحات قیمت بنزین»، ناشی از این خلق و خوی برج عاج‌نشینی دولت است. این دولت، با مردم و در میان مردم نیست. این دولت، سفرهای استانی را که توأم با ارتباط صمیمی با مردم بوده است به تعطیلی کشانده و اعتقادی به «مذاکره» مستقیم با مردم ندارد.
▬    با ملاحظه این الگوی رفتاری کژ و مژ دولت، و در آستانه انتخابات پارلمانی، بیم دو نحو عدم تعادل در جامعه می‌رود:

۱.    نخست آن‌که اصلاح‌طلبان نشان داده‌اند که حتی شش ماه پس از انتخابات ۹۶، می‌توانند ضمانت سیاسی خود از کالای سیاسی تولید شده خودشان را بی‌اعتبار کنند، و به اصطلاح خودشان، از روحانی «عبور کنند». آن‌ها نشان داده‌اند که با ایجاد یک تقسیم کار نفاق‌آلود میان لایه‌های رسمی‌تر و لایه‌های جوان‌تر، می‌توانند این عبور را به کمک لایه‌های جوان‌تر صورت دهند. در رویدادهای پیش رو، و بویژه، در آستانه روز دانشجو، این گمان می‌رود که رادیکالیسم اصلاح‌طلب، نوعی از سیاست بظاهر مردم‌گرا را کلید بزند که محتوایی عمیقاً نفاق‌آلود دارد، و همان طور که پیشینه اصلاحات نشان داده، بیشتر به اجانب گرایش دارد تا مردم، چنان که در کل تاریخ سیاسی ایران، هیچ تشکیلات سیاسی تا این اندازه پرشمار، خائن به میهن و پناهنده به خصم پرورش نداده است.
۲.    عدم تعادل دوم، می‌تواند شامل گرایش انتخابات به سمت نیروهای سیاسی جدید، ناشناخته، و با کارنامه مبهم باشد. مشخصاً منظور، نیروهای سیاسی نزدیک به رئیس جمهور محترم پیشین است که در ماجرای فروردین ۱۳۹۰ و استعفای وزیر اطلاعات وقت، از سوی رهبر عالی جمهوری اسلامی تذکر جدی دریافت کردند. در آن زمان آشکار شد که این حلقه، دارای یک «انحراف امنیتی» است که می‌تواند در صورت مغفول ماندن، مزایای مهمی همچون مردمی بودن یا عدالت‌خواه بودن را تحت‌الشعاع قرار دهد. حال، در شرایط فعلی و با سوء عملکرد عمیق دولت آقای روحانی که از اساس، به دلیل فاصله عمیق دولت ایشان با مردم است، بیم آن می‌رود که مردم در انتخابات پیش رو، به سمت این نقطه ابهام بغلطند.

▬    در مقابل این دو گرایش عدم تعادل، نقطه تعادل در شرایط سیاسی فعلی آن است که جناح اصول‌گرا بتواند، گفتمان سیاسی و همچنین نیروهایی را به مردم معرفی کند که ضمن ارتباط نزدیک و انقلابی با مردم و اعتقاد به رویکرد «جهادی» در خدمت‌رسانی و «نوکری مردم»، حاوی درکی عمیق و اصولی و اعلام‌شده از سیاست صحیح اسلامی در شرایط فعلی حساس جهان، منطقه و کشور باشد، و مشخصاً التزام عملی خود را به زعامت ولایت فقیه در نظام اسلامی، به نمایش گذاشته باشند. این، نقطه هدفی است که به مردم ما اطمینان می‌دهد که طی دوره چهار یا هشت ساله آتی، وضعیت بهینه کشورداری را تجربه خواهند کرد، و هر انحراف یا سستی از این نقطه تعادل، مستقیماً روی تجربه سالیان آتی ما از انقلاب اسلامی تأثیر خواهد گذاشت. حسبنا ا... و نعم الوکیل.
مأخذ:فارس. یک آذرماه نود و هشت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 10 آذر 1398 ساعت 10:30

پسااومانیسم ضروری برای حکمرانی توحیدی در سایبرفضا

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄  مقدمه
▬    پس از به رسمیت شناختن آن‌چه در سایبرفضا به مثابه یک کارزار فکری و سودمند در حال روی دادن است (مستند به آیت ا... سید علی حسینی خامنه‌ای در تاریخ ۱۳۹۱/۷/۱۹.)، نخستین اولویت گفتگو در زمینه سایبرفضا آن است که ایده حکمرانی اسلامی که در فضای عینی و در قالب دولت-ملت تدوین شده بود، چگونه باید در فضای جدید که فراتر از دولت-ملت‌ها و انگاره‌های متعارف شهروندی است، باز تعریف شود. هدف درست این است که وزن اخلاقی مشروعیت سیاسی و حکمرانی الهی در این مقیاس جدید بازتعریف شود، و برای این منظور باید، امر اخلاقی در شکل‌دهی به سیاست تقویت گردد.
▬    از یک دیدگاه اومانیستی که تعلق به روحیه «مدرنیت پیشاسایبر» دارد، تصور این است که می‌شود از طریق توانمند ساختن انسان‌ها با کمک ماشین‌ها به هدف حفظ سیطره انسان بر طبیعت و ماشین‌ها دست یافت، ولی واقع آن است که این پندار اومانیستی که انسان را و نه خدا را مرکز آفرینش تلقی می‌کند، آخرین سدی است که باید برای دستیابی به «حکمرانی توحیدی در سایبرفضا» از سر راه برداشته شود. تنها در این صورت است که می‌توان سایبرفضا را به عنوان یک فضای زیست تازه که حاصل تعامل شرکای انسان و طبیعت و ماشین‌های هوشمند و اشیاء در خط و مسیر توحیدی است، به رسمیت شناخت. اگر همچنان به فکر سلطه انسان‌ها و اغراض انسانی بر طبیعت، ماشین‌ها و اشیاء باشیم، نخواهیم توانست الزامات این فضای جدید را به رسمیت بشناسیم.
▬    از دیدگاه «پسااومانیسم»، باید انسان را در کنار ماشین‌های هوشمند، طبیعت، و اشیاء، مخلوق خداوند تلقی کرد، و به جای سودای حکمرانی انسان، به دنبال تحقق حکمرانی توحیدی راه پیمود. در واقع، باید از «اومانیسم مدرنیستی» عبور کرد، و محوریت را از سوژه انسانی زدود و به محوریت خدا فکر کرد. «سلسله جنبان آفرینش یکی است، و همگان از یک مبدأ و منشاءاند، و خدایان و آفرینندگان مختلف، دست اندر کار آفرینش و گردش جهان نبوده‌اند؛ پس، این همه، اجزاء یک مجموعه‌اند، و کل جهان، یک واحد است، و دارای یک جهت‌گیری؛ ما تَرى‏ فی‏ خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُت‏؛ در آفرینش خدای رحمان هیچ ناهماهنگی نمی‌بینی (الملک ۳)؛ و أَ وَ لَمْ یتَفَكَّرُوا فی‏ أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَینَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى‏؛ آیا در خویشتن (یا با خویشتن) نمی‌اندیشند؟ خدا آسمان‌ها و زمین را جز بر نظام و روال حق و با سرآمدی مشخص نیافریده است (الروم ۸). با این بینش، جهان پویا، کاروانی است که همه رهروان آن، همانند حلقه‌های زنجیر به هم متصل‌اند، و هم‌چون اجزاء ریز و درشت یک دستگاه برای هم و در جهت واحد، در کار و تلاش‌اند. هر چیز با ملاحظه موضعش در کل این ارگانیسم است که معنی واقعی خود را می‌دهد، و وظیفه‌اش روشن می‌شود. پس، همه در این سیر تکامل‌پوی، کمک کار و تکمیل‌کننده دیگران‌اند، و هر یک، ابزار لازمی است. در این مجموعه، هر گونه توقف و تباهی و رکود و انحراف در هر یک از این اجزاء، موجب کندی و ناهنجاری و انحراف جهت همه دستگاه است؛ و بدین گونه، پیوندی معنوی و عمیق، همه این ذرات را به یکدیگر متصل می‌سازد (آیت ا... سید علی حسینی خامنه‌ای، ۱۳۵۶، مقاله «روح توحید؛ نفی عبودیت غیر خدا» از مجموعه «دیدگاه توحیدی» به اهتمام مصطفی ایزدی و قاسم مسکوب).
▬    جملات مذکور، ایده‌های شکل‌گیری حکمرانی اسلامی در آستانه وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۶ بود، و حالا، در وقت تأمل در باب ایده «حکمرانی توحیدی در سایبرفضا»، موضوع این است که این افکار چطور خواهند توانست مسیر را برای همکاری انسان و ماشین‌های هوشمند هموار کنند؛ به نحوی که «تقسیم کار اقتصادی» عمدتاً بر پایه همکاری ماشین‌های هوشمند، و «تقسیم خلاقیت» با حضور عمده انسان‌ها تسهیل شود؛ و وظیفه حکمرانی، توزیع پایدار «عواید کار» و «خلاقیت» در «شبکه انسان-ماشین-طبیعت» خواهد بود. بدین ترتیب، ادراکات پایه علوم انسانی در زمینه «تقسیم کار» و همچنین ایدئولوژی‌های حکمرانی همچون سوسیالیسم و لیبرالیسم به شکل تازه‌ای متحول خواهد شد، طوری که حضور ماشین‌های هوشمند و همچنین طبیعت در محاسبات علوم انسانی را ضروری خواهد ساخت. ما با دگرگونی گسترده‌ای رویاروی خواهیم بود.

▀█▄  طرح مسأله
▬    زیربنایی‌ترین مفهوم تحلیل اقتصادی و اجتماعی پس از آدام اسمیت، مفهوم مهم «تقسیم کار انسانی» است. بر این اساس، سال‌هاست که ذهن‌ها در تحلیل بحران اقتصادی عمیقی که از ۱۹۹۷ تا کنون، به تناوب، گریبان جوامع مختلف و اقتصاد جهان را گرفته است، سرگرم بالا و پایین کردن سه جنبه «تقسیم کار انسانی»، یعنی متغیرهای «بهره‌وری نیروی کار»، «تورم»، و «رکود» هستند؛ و نتیجه‌ای چندان به دست نمی‌آید. در پارادایم اقتصادی و جامعه‌شناختی که با آدام اسمیت گشوده شد، و در آن بر «تقسیم کار انسانی» به عنوان منشأ اصلی ثروت ملل تأکید گردید، سه متغیر «بهره وری نیروی کار»، «تورم» و «رکود»، موازنه‌های اصلی را ایجاد می‌کردند. اما اکنون، دیگر این موازنه‌ها جواب گو نیستند. دقیقاً چه روی داده است؟
▬    آدام اسمیت، در مقابل فیزیوکرات‌ها نشان داد که اگر عوامل تولید یک کارخانه مثالی سوزن‌سازی را در کنار تقسیم حداکثری کار قرار دهیم، سهم کار تقسیم شده و تخصصی شده در تولید ارزش اقتصادی، آن قدر بالا خواهد رفت که می‌توان سهم سایر عوامل مانند زمین و ذغال سنگ و سنگ آهن و ... را تقریباً نادیده گرفت و حذف کرد، و پذیرفت که منشأ اصلی ثروت ملل، «کار» است. در کارخانه مثالی آدام اسمیت، از ماشین‌های پیشرفته‌ای که کار انسان را تحت الشعاع قرار می‌دهند و رفته رفته یا ناگهان از شمار کارگران می‌کاهند، اثری نبود. ولی، امروز، باید اذعان کنیم که ماشین‌ها، نه تنها شرکای کنش اجتماعی هستند، بلکه سهم‌شان به اکثر عوامل تولید فائق آمده است، ولی، همچنان از آن‌ها اثر فایقی در تحلیل‌های اقتصادی و اجتماعی نیست، و تلقی مرسوم آدام اسمیتی از «تقسیم کار انسانی»، هنوز زیربنایی‌ترین مفهوم ادبیات علوم انسانی است.
▬    محوریت «تقسیم کار انسانی» در علوم انسانی، آن مبنای اومانیستی است که باید از آن عبور کرد. به رسمیت شناختن و تحلیل سهم فائق ماشین‌ها در تولید ثروت ملل، آن دگرگونی پارادایمی است که باید در علم اقتصاد و به تبع، سایر علوم اجتماعی صورت گیرد. باید سهمی بسزا برای ماشین‌ها در تحلیل‌های اجتماعی و اقتصادی گشود. علوم اجتماعی را باید بر مبنای موازنه‌های سه گانه تازه، میان (۱) «کار انسان» و (۲) «کار ماشین» و (۳) «فراغت انسان»، مجدداً معماری نمود. مفهوم ارسطویی «فراغت»/ licere-leisure در این تحلیل، سرنوشت ساز است.
▬    معقول نیست که انسان، ماشین را از آن روی که جا را برای کار انسان تنگ می‌کند، خصم بپندارد، و از «اقتصاد کاربر» در مقابل «اقتصاد ماشینی» دفاع کند؛ بلکه باید ماشین را به عنوان دستاورد تمدن انسانی، و به مثابه وسیله‌ای برای گشودن میدان «فراغت» برای انسان، مغتنم شمرد. او که ماشین را خصم انسان می‌پندارد، جوهر انسان را در کار مادی می‌بیند، غافل از آن که اشرف عمل انسان، حکمت اندوزی و خیرخواهی و نیک کرداری است.
▬    ارسطوی فیلسوف، آن مرد حکیم، به دنبال گشودن مجالی برای آتنی‌ها بود، تا آن‌ها را به «فراغت» به مفهوم «حکمت اندوزی» مشغول دارد . در زمان حیات ارسطو، بردگان، چنین مجالی را برای آتنی‌ها می‌گشودند، و امروز، این امکان پدید آمده است تا آرزوی ارسطو با ماشین‌ها محقق شود. در واقع، از یک دیدگاه ارسطویی، آن چه در میراث آدام اسمیتی اقتصاد مدرن، یعنی همان مضمون «تقسیم کار» مغفول است، مفهوم مهم و درخشان «فراغت» است. ما باید در ترتیبات اجتماعی تازه، جایگاه ویژه‌ای برای فراغت بگشاییم.
▬    برای ارسطو، «فراغت»، در کاربست عقل مندرج است؛ در کاربست عقل راجع به شریف‌ترین موضوعات که می‌توانند سعادت کامل انسان را در آن‌ها یافت، به شرط آن که این کاربست عقل، به نحوی مستمر و جهت دار به سوی ادراک خیر کلی سو یافته باشد. چنین حیاتی، مبین عنصر الهی در انسان است. ارسطو، در آن زمان، مقابل کسانی می‌ایستاد که به مردم توصیه می‌کنند که چون انسان و فانی هستیم، بیایید تنها در فکر چیزهایی باشیم که انسانی و فانی هستند. امروز نیز، حامیان «ارزش‌های فرامادی»/ Postmaterial Values، در مقابل میراث آدام اسمیت چنین اظهار دیدگاهی دارند. بر عکس «ارزش‌های مادی»، تا آن جا که ممکن است، باید بکوشیم تا فانی بودن خود را کنار بگذاریم و هر چه می‌توانیم صورت دهیم تا به حیاتی زندگی کنیم که عالی‌ترین عنصر در ما تعیین می‌کند: «روح» به مثابه «پایگاه معنا» در برهان. زیرا به نظر می‌رسد که «خویشتن» واقعی هر یک از ما، در این قلمرو روحانی، یا همان «پایگاه معنا» ریشه دارد. پس، به زعم ارسطو، جای شگفتی است که ما حیات «خویشتن» راستین خویش را انتخاب نکنیم، بلکه به چیزهایی که بر آن عارض شده‌اند تمرکز نماییم.

▀█▄  فراسوی خصم‌انگاری ماشین‌ها
▬    اگر پرسش دشوار ابتدای سده بیستم، پشت انقلاب «مدیریت» نهفته بود که زمانی نوربرت وینر بوضوح آن را با پرسش «استفاده انسانی از انسان‌ها» بیان کرد، امروز در پس انقلاب «ارتباطات»، سؤال «استفاده انسانی از ماشین‌ها» مطرح است و اگر پاسخ در خوری بیابد، ما از تنگی پوسته امروز زیست فردی-اجتماعی خواهیم رهید. دشواری امروز، دقیقاً آن است که ما نمی‌دانیم که چگونه با ماشین‌هایی که به شرکای انکار ناپذیر زندگی اجتماعی ما بدل شده‌اند، نسبت اخلاقی برقرار کنیم، طوری که زیست سالم و متوازن انسانی-اخلاقی و اجتماعی-سیاسی پیشین خود را از کف ندهیم.
▬    گر چه اکنون، دنیای دیجیتال و خصوصاً میدان شبکه و اینترنت، در افق دید ما، بزرگ و سترگ و حائل نمود می‌یابد، ولی باید سعی نماییم در قضاوت راجع به آن دچار افراط نشویم. بسیاری از ادعاهای هراسناک و گزاف در مورد شبکه و اهمیت آن، بازتاب شرایط زمانه هستند، نه محصول یک تأمل آگاهانه. البته در این که انقلابی در اجتماع بشری روی داده است، جای انکار نیست، ولی عرض و پهنای این انقلاب، ضرورتی برای دستپاچگی نخواهد بود. دستپاچگی تنها دید مثبت را از ما خواهد گرفت، و ما را به انفعال خواهد افکند. باید سؤال جدید روزگار نوین را کشف کرد، و به آن پاسخ داد.
▬    در ابتدای قرن بیستم، اغلب تحلیل گران اجتماعی و فیلسوفان اخلاق و سیاست، تصویری از انحطاط قطعی بشر را ترسیم می‌کردند؛ نمونه تام این تحلیل گران ماکس وبر بود، که از احاطه حائل بوروکراسی بر انسانیت به وحشت افتاده بود. ولی، رویدادهای آتی نشان داد که بشر، مخلوق توانمندتری است، و می‌تواند وضعیت پیچیده تری را پدید آورد.
▬    هر چند که بی‌گمان، نمی‌توان گفت که اکنون به نسبت روزگار ماکس وبر، در شرایط بسیار تکامل یافته‌تری به سر می‌بریم، اما به سهولت هم نمی‌توان حکم کرد که ما از همه جهات به انحطاط کشیده شده‌ایم. بشر، وضع پیچیده‌تری پدید آورده است، و با این وضعیت است که زمینه را برای گشایش‌های نوین فراهم آورده است. مهم نیست که این گشایش‌ها تا چه اندازه وسیع یا محدود بوده باشد، ولی مهم آن است که نیاز عمیق تری به عدالت و نهایتاً توحید پدید آمده است، و این ارزشمند است.

▀█▄  به‌رسمیت‌شناسی ماشین‌ها
▬    از همین جا شاید بتوان نتیجه گرفت که اگر ما بتوانیم در شرایط جدید، ارزش‌های اصولی فردی و اجتماعی انسانی را، همان پروژه اخلاق و سیاست را باز تعریف کنیم، آن وقت می‌توانیم، از تقدیر انحطاط رهایی یابیم، و الا آن قدر دور خواهیم گشت و از سر بی اختیاری با ماشین همراه خواهیم شد، تا دیگر چیزی از انسان به مثابه انسان باقی نماند. پس، توفیق یا عدم توفیق ما محتوم نیست، و به کوشش‌های هدف دار ما در حفظ برنامه اخلاق و سیاست منوط است.
▬    این تأملات نشان می‌دهند که برای ما چقدر نا معقول است که بخواهیم پیش گویی‌های مطمئنی درباره آن چه فناوری ارتباطی تازه، ما را به آن رهنمون خواهد شد، انجام دهیم. به عبارت دیگر، ممکن است اندکی تواضع لازم باشد! هیچ کس منکر این امر نیست که پیدایش فناوری ارتباطی نو، پیشرفتی با اهمیت در مناسبات انسانی، در حد «پوست‌اندازی» است. البته، زمینه‏های ملموسی برای این فرض وجود دارد که این فناوری، اگر نه در واقع، بلکه به صورت بالقوه، یک فن آوری واژگون کننده و نابودگر هم می‌تواند باشد، همان طور که زمانی بوروکراسی آهنین در ابتدای قرن بیستم چنین ظرفیتی را از خود نشان می‌داد.
▬    پس، باید ساختارهای اقتصادی یا سیاسی تثبیت شده امروز را به مبارزه طلبید و تحت تأثیر قرار داد، البته اگر واقعاً می‌خواهیم از این چالش به سلامت عبور کنیم. روشن است که با مقدورات فعلی الزام به برخورد اخلاقی با ماشین‌ها دشوار است، همان طور که در ابتدای قرن بیستم، دانستن این که دقیقاً ماشین بوروکراسی ما را به کجا می‌برد، دشوار بود، ولی وقتی ما به خودمان آمدیم و اخلاق و سیاست جدیدی دست و پا کردیم، توانستیم بیش از آنچه ماکس وبر امید داشت، موفقیت یابیم.
▬    گیر و گور اصلی ما در بوروکراسی این بود که رده‌های فوقانی هرم سازمان‌ها رده‌های دون تر را «به رسمیت نمی‌شناختند» و به عبارتی، آن‌ها را افرادی از نوع خود تلقی نمی‌کردند، و پست تر خطاب می‌نمودند. به تبع، گوهر کوشش علم مدیریت نوربرت وینری و تز «استفاده انسانی از انسان‌ها»، ترویج روابط انسانی در سازمان‌ها بود.
▬    هر چند که شاید خود نوربرت وینر به تعبیر اثر بخش هگلی «به‌رسمیت‌شناسی» آگاه نبود، ولی ما امروز می‌توانیم با کمک گرفتن از این مفهوم اثربخش، از تجربه فایق آمدن نسبی به چالش بوروکراسی برای بن بست گشایی اخلاقی از اینترنت استفاده کنیم. ما باید ماشین را «به رسمیت بشناسیم». ما باید پیشینیان رسوب کرده در ماشین را «به رسمیت بشناسیم». ما باید طبیعت ته نشست شده در ماشین را «به رسمیت بشناسیم». ما باید به همه آن‌ها احترام بگذاریم. الحاصل، ما باید در تعریف جامعه، مفهوم پر مایه «شبکه» را جایگزین نماییم. در واقع، اجتماع امروز از تلفیقی از انسان‌ها و ماشین‌ها و طبیعت ساخته شده است، و ماشین، خود، حاصل تلفیق دو مؤلفه پیشینیان و طبیعت است. و اگر انقلاب مدیریت با «به رسمیت شناختن» انسان‌ها به عنوان شرکای سازمان‌های انسانی تثبیت شد، امروز هم، انقلاب ارتباطات باید با «به رسمیت شناختن» پیشینیان و طبیعت ته نشست شده در ماشین‌ها سامان یابد.
▬    ما عادت کرده‌ایم که طبیعت و پیشینیان را در رده دوم به حساب آوریم. این دو بی‌احترامی، علت اصلی سوء استفاده‌های گسترده ما از طبیعت و ماشین‌ها است. انسان‌های امروز، در بازی‌های رایانه‌ای به سهولت انسان‌ها را می‌کشند، دهکده‌ها را منهدم می‌کنند، از داده‌های خصوصی سوء استفاده می‌نمایند، و هزار و یک کار ناجور دیگر که به خود اجازه نمی‌دهند، آن اعمال را در ارتباط با انسان‌های زنده تحقق بخشند، ولی نسبت به ماشین و «پدیدارهای ماشینی» روا می‌دارند. اصلاً برخی به بازی‌های مخرب رایانه‌ای روی می‌آورند، چون نمی‌توانند پرخاش و قتل و سرقت و انهدام شهرها را در مورد افراد و اماکن واقعی اعمال کنند. حال، سؤال تعیین کننده اخلاقی این است که آیا این اعمال، باعث تأثیرات اخلاقی مخرب بر روی انسان‌های زنده، انسان‌های آینده، میراث گذشته و طبیعت نمی‌شوند. بی گمان، تأثیرات منفی به جای می‌گذارند. البته بی شک کشتن یک شَبَه انسان در یک بازی رایانه ای به اندازه کشتن یک انسان واقعی مخرب نیست، ولی این قساوت بی تأثیر هم نیست. تنگنای امروز ما در ارتباط با اینترنت و اجتماع ماشینی این است که ما انسان‌ها و اشیای این دنیای جدید را در اخلاق و سیاست خود مفهوم سازی نکرده‌ایم.
▬    در ریشه، دشواری اخلاقی پیش روی ما، به این بر می‌گردد که ما ماشین‌ها را به عنوان عصاره و تلفیق کوشش پیشینیان و طبیعت، به رسمیت نمی‌شناسیم، مورد احترام قرار نمی‌دهیم، و با آن‌ها مناسبات اخلاقی برقرار نمی‌کنیم. در نظام‌های کهن دینی و اخلاقی، افزون بر جایگاه انسان، همه‌ی اجزای طبیعت، به نحوی، ارزشمند به شمار می‌رفتند، و همه‌ی عالم، در هم تنیده و آفریده‌ی موجودی حکیم، قلمداد می‌شدند که همه چیز را بر اساس حکمت خود آفریده و در جای خود، گنجانده است.
▬    بشر که روزی در پی آموزه‌های وحیانی، زندگی در عالم طبیعت را لحظۀ کوتاهی از حیات ابدی خود به شمار می‌آورد، و می‌کوشید با ساده‌زیستی در آن به فکر حیات اخروی خود باشد، اینک، در پی پیدایش اخلاق و اخلاقیات دنیای مدرن که بر نحوی جهان بینی مادی استوار است، بر خلاف سنت‌های عمیق دینی و مشرقی، طبیعت و طبیعت مصنوع (دنیای ماشین‌ها) را سایۀ نور خداوند نمی‌داند، و هیچ حدّ و مرزی را در ارتباط با طبیعت و دنیای ماشین‌ها نمی‌پذیرد. اکنون که تمام اجزای طبیعت و دنیای ماشین‌ها، بی جان و در اختیار آدمی محسوب می‌شوند، انسان تمایلات سرکش خود را در استفاده از آن‌ها آزاد و رها گذاشته است.
▬    بدین ترتیب، حذف عالم ملکوت از دل دنیای ابزارها و تهی کردن دنیای ماشین‌ها از هر گونه نشانۀ الوهی منجر به حذف هر گونه الزام یا قانونی شد که از افقی ورای خواسته‌ها و منافع آدمی نشأت گرفته باشد، و در نهایت، میدان رقابت فارغ از اخلاق آدمیان را به همین دنیای ماشینی معطوف کرد و بر شتاب بهره گیری حریصانه از آن افزود. توسعۀ علم و دانش که به افزایش اعجاب انگیز قدرت عمل آدمی انجامید، زمینه ای فراهم کرد که انسان سلطه جو با شتاب بیشتری به بهره کشی از طبیعت و طبیعت مصنوع یا همان دنیای ماشین‌ها بپردازد.
▬    اگر خوب دقت کنیم، این مشکل، همان دشواری است که ما در بوروکراسی با آن مواجه بودیم. بهره کشی بی ملاحظه که ریشه در «به رسمیت نشناختن» بود. منتها آن موقع، مشکل، «به رسمیت نشناختن» «انسان‌ها» بود، و اکنون، «به رسمیت نشناختن» «ماشین‌ها»، به عنوان چیزهایی که نباید فارغ از اخلاق با آن‌ها رفتار کرد.
▬    همان طور که آموزه‌های ادیان ابراهیمی گوشزد می‌کنند، ما باید تمام اشیاء و موجودات را موضوع عمل اخلاقی خود قرار دهیم، و دنیای ماشین‌ها از این قاعده مستثنا نیست.

▀█▄  دیدگاه توحیدی
▬    مستند به تتبعات سید حسین نصر در کتاب «نظر متفکران اسلامی درباره طبیعت»، در تمدنی دینی مانند تمدن اسلامی یا تمدنهای کهن آسیا، تحقیق در مورد جایگاه انسان در جهان، یک نظام استدلالی را هدف می‌گیرد که شامل بحثی درباره تمام مراتب هستی باشد، و انسان را جزئی از این مراتب کلان در نظر می‌گیرد. در واقع، انسان، جزئی از خلقت در نظر گرفته می‌شود که یکپارچه با آنان، سایه‌هایی از نور ازلی خداوند هستند. این مفهوم از طبیعت در کتب حکمای اشراقی و همچنین در نوشته‌های عرفانی مانند آثار عین‌القضاه و ابن عربی و صدرالدین قونوی به خوبی آشکار است.
▬    گرچه بین علومی که در تمدنهای قدیم آسیایی رایج بود، وجه امتیازی وجود دارد و هر یک از دیگری مباین است، یک امر بین این علوم مشترک است و آن نظریۀ «وحدت عالم طبیعت» است که کلیه علوم جهانشناسی قدیم بر اساس آن قرار داده شده و با قصد به هویدا ساختن آن تدوین یافته است. وحدت طبیعت نتیجه مستقیم وحدت مبدء عالم است، وحدتی که یا به صورت افسانه‌ای و یا به زبان حکمت و عرفان پایه و اساس ادیان قدیم را تشکیل می‌دهد و سر الاسرار مکتبهای عرفانی اسکندریه و «مسالک اسرار كبیره»، در قرون قبل از اسلام محسوب می‌شود. علوم جهانشناسی قدیم چنانکه بعضی از ظاهر بینان می پندارند کوششهانی بچگانه برای بیان سلسله علت و معلول در عالم طبیعت نیست، بلکه هدف نهایی این علوم، نمایان ساختن وحدت یا پیوستگی جمیع کائنات و کلیه مراتب وجود است.
▬    مسأله وحدت مبدء هستی و پیوستگی عالم خلقت در مورد تمدن اسلامی حائز اهمیت خاص است، زیرا توحید، اساس و پایه اسلام است، و در هر شأنی از شؤون و مرتبه‌ای از مراتب تمدن و فرهنگ اسلامی، به نحوی ظهور کرده است. لكن، نباید تصور کرد که نیل به این هدف که نمایان ساختن وحدت و پیوستگی موجودات است محدود به یک روش و باطرد روش‌های دیگر است، بلکه مسلمانان راه‌های مختلفی پیموده و علوم گوناگونی تدوین کرده‌اند که هر یک به نوبه خود نتیجه و ثمره هدف غائی آن‌ها بوده است. محققان و علمای اسلامی از مشاهده محسوسات و تجربه و استدلال و برهان و بالاخره تعقل و ذوق و شهود عرفانی استفاده کرده و از هر طریقی به صورتی پیوستگی مراتب وجود را به یکدیگر نمایان ساخته‌اند، و این، خود نمودار اهمیتی است که حقایق دینی و آسمانی در تدوین علوم مختلفه در تمدنهای دینی دارد.
▬    حقیقت اصلی وحی اسلامی به صورت ایجاز در گفته آسمانی «لا اله الا الله» مستتر است، گفته‌ای که اساس توحید ذاتی و صفاتی و افعالی است، و هر حقیقت و واقعیتی را سوای حقیقت و واقعیت مطلق معدوم ساخته، و دامن هستی را از لکه ثنویت منزه می‌سازد، و شاهد و اساس قرآنی وحدت وجود عرفاست. در واقع، توحید ملاک اساسی اسلامی بودن هر فکر و عقیده است و می‌توان گفت که آن فکر و نظریه اسلامی است که مبتنی بر اصول توحید باشد. پیغمبر اسلام (ص) وحی اسلامی را در تأیید ادیان گذشته و در هدف به احیاء دین حنیف به عالمیان عرضه داشت، و قصد او جز برقرار ساختن توحید چیز دیگری نبود، و به همین جهت پیام او مؤید ادیان قبلی بود نه منکر آن. بنا بر این، علوم قبل از اسلام را که در اکثر مواقع در جستجوی وحدت و پیوستگی کائنات و رابطه بین عالم و مبدء یگانه هستی بوده است، نمی‌توان چندان غیراسلامی شمرد، گر چه از لحاظ زمان و تاریخ، این علوم قبل از ظهور دین اسلام تدوین شده و رواج یافته بود. همین وجه اشتراک بین نظر اسلام و بعضی از علوم قدیمه مانند علوم فیثاغوریان و هرامسه باعث شد که این علوم به سهولت با نظریه اسلام امتزاج یابد و در زمره معارف اسلامی در آید. حقایق وحی اسلامی مستقیما در نوع علومی که از گذشتگان اقتباس شد و بعد به وسیله خود مسلمانان تعقیب شد دخالت داشت و در حقیقت ملاک صحت و سقم هر علمی در جامعه اسلامی بوده است، چنانکه می توان گفت از نظر حکمت اسلامی موفقیت هر علمی از علوم طبیعی تا حدی است که بتواند وحدت و پیوستگی موجودات را نمایان سازد.
▬    گذشته از «صورت» تمدن اسلامی که همان وحی آسمانی اسلام است، باید «ماده» این تمدن هم که عبارت از نژاد و زبان و بنیاد روحی و روانی و جسمانی مردمانی است که امت اسلام را تشکیل می دهند در نظر گرفته شود، زیرا چنانکه قبلا ذکر شد این «ماده» در رشد و نمو این تمدن و علومی که در آن اشاعه یافت سهم بسزایی داشته است. اسلام در بدو حیات خود مابین مردمی عربی زبان از بادیه نشینان قوم سامی ظهور کرد و بعدا بین اقوام دیگر مانند ایرانیان و ترکها و مغولها و سیاه پوستان گسترش یافت بدون اینکه خصلت اولیه خود را از دست دهد. به علاوه وحی اسلامی به صورت یک کتاب آسمانی نازل گردید، کتابی که در تمام شؤون تمدن اسلامی و خصوصا در رابطه بین انسان و طبیعت و تعیین مقام و منزلت و مرتبه انسان در جهان دارای اهمیت بی حد و حصر است. قرآن مجید که کلماتش از زیبائی هندسی بلور و بهم آمیختگی نبات ترکیب یافته است دائما انسان را متوجه پدیده های طبیعت می کند و آنان را آیات خداوند می خواند، آیاتی که باید مورد توجه و تأمل و دقت اهل بصیرت قرار گیرد. به این دلیل محرک جمهور محققان اسلامی در تعقیب علوم طبیعی فقط افکار فلسفی یونان نبود، بلکه بیشتر هدف آنان کشف عجائب خلقت و آگاهی از حکمت و قدرت خالق بود". اعراب دوره جاهلیت که وحی قرآنی در مرتبه اول بر آنان نازل شد مانند سایر اقوام صحراگرد و چادر نشین که تمام لحظات عمر خود را در کوه و دشتهای وسیع و بلاانتها در آغوش طبیعت و دور از محیط تصنعی شهر نشینان می گذرانند، علاقه مفرطی به طبیعت داشتند و همواره از حضور عالم غیب در عالم مشهود و حکمت خالق در جهان مخلوق آگاه بودند. اسلام که همیشه معنویت بادیه نشینان سامی را حفظ کرده است این خصلت روح چادر نشینی را تأیید کرده و طبیعت را به عنوان باغ و بوستانی پنداشته است که در هر نقطه ای از آن آثار باغبان نامرئی هویداست. اسلام همچنین رابطه نزدیک بین انسان و سایر موجودات را حائز اهمیت خاصی میداند همانطور که صلوات بر پیغمبر اکرم (ص) و خاندان وی در واقع طلب آمرزش و مغفرت برای جمیع کائنات عالم است.
▬    نکته دیگری که در قرآن تأیید شده این است که عقل انسانی اگر سلیم باشد و از حال «طبیعی» خود دور نشود، انسان را فطرتاً به سوی توحید هدایت می کند و فقط شهوات و کدورتهای نفسانی، ممکن است عقل را منحرف سازد و آن را از طریق توحید بدر کند. بنا بر این قدرت استدلالی انسان، اگر توسط عوامل خارج از ذات او گمراه نشود، نه تنها منجر به انکار اصول معنوی نمی‌شود، چنانکه در مکتب محدود به استدلال یا راسیونالیزم جدید مشهود است، بلکه خود آلتی است برای وصول به توحید و نردبانی برای صعود به عالم معقولات. به همین نحو هنر اسلامی برعکس آنچه در وهله اول بنظر میرسد فقط استدلالی نیست، بلکه از تمثیلات انتزاعی هندسی برای «تجم» توحید مدد می طلبد از آنجا که فقط با توسل به احکام سلبیه و از طریق طرحهای منتظم هندسی می توان در عالم مادی به توحید اشاره کرد.
▬    متفکران اسلامی برای کشف سلسله علل و معلول بین موجودات و اصول حقایق اشیا هیچ گاه از حوزه احکام اسلامی خارج نشدند زیرا دین اسلام طی قرون متمادی توانست تشنگی پیروان خود را برای درک علیت فرو نشاند و رضایت خاطر آنان را در جستجوی حقیقت بر آورد. در نتیجه بین علوم عقلی و استدلالی از یک جانب، و دین و ایمان از جانب دیگر هیچ گاه شکاف مذکوری به وجود نیامد، در صورتی که در مورد مسیحیت در عصر رنسانس عکس این قضیه بوقوع پیوست. و نیز این توجه خاص به ارزش عقل است که علوم عقلی و خصوصا ریاضیات را در تمدن اسلامی ترویج داد و برای مسلمانان ممکن ساخت تا مفهوم فیثاغوری علوم ریاضی را در نظریه جهانی خود بگنجانند.
▬    گذشته از این نکات، یک دقت نظر در نحوه مواجهه زبانی حکمای مسلمان با طبیعت‌شناسی یونانی پندآموز است. تحقیقات کلی در نظریه اسلامی درباره طبیعت و علوم طبیعی، باید توجهی نیز به زبان عربی که زبان دینی و علمی تمدن اسلامی محسوب می شود، معطوف داشت. زبان عربی که در علوم اسلامی به منزله زبان لاتین در قرون وسطی در اروپا و زبان سنسکریت در تمدن هندی است، توانائی فوق العاده ای برای بیان مطالب علمی و ایجاد مفاهیم و تصورات دقیق علوم گوناگون در بر دارد. به این جهت، در قرون اولیه تاریخ اسلام، هنگامی که کتب یونانی و سریانی و سنسکریت و پهلوی به زبان عربی ترجمه میشد، مترجمان توانستند به سهولت کلمات جدیدی بوجود آورده و با کلمات موجود را بسط بیشتری دهند تا مفاهیم علوم تمدنهای قبل از اسلام را با وضوح کامل ادا کند. این خصیصه زبان عربی در امکان بخشیدن به ترجمه علوم اوائل و ترویج این علوم در دامنه تمدن اسلامی سهم مهمی به عهده داشت و باید قابلیت و قدرت این زبان را در بیان مفاهیم و کلمات بیگانه و توانائی آن را در ادای دقیق ترین مطالب علمی از عوامل مهم انتشار و توسعه علوم قدیمه در تمدن اسلامی محسوب داشت. در علوم جهانشناسی دانشمندان اسلامی کلمات و اصطلاحات گوناگونی در دسترس داشتند و توانستند توسط آن مطالب مختلف علمی را به آسانی به زبان عربی بیان و توضیح کنند. برای ترجمه کلمه فوسیس physis یونانی که همان ناتورا natura به زبان لاتین است، مترجمان اسلامی کلمه طبیعۀ را بکار بردند گر چه معنی آن با مفهومی که یونانیان از کلمه فوسیس داشتند کاملا یکی نیست. نکته این است که طبیعت موجودات، و حقیقت طبیعت، به عنوان یک قلمرو مشخص واقعیت انکار شده و همگی در پرتو قدرت بی‌انتهای خالق محو شده است. پیروان این مکتب علیت «افقی» و «عرضی» بین موجودات را منکر شده و از مقولات عشر ارسطو تنها جوهر و کیف و این را دارای واقعیت میدانند، و زمان و مکان و جسم ارا مؤلف از اجزاء لا یتجزی میشمارند. كلیۀ علل جزئی و فرعی در علت العلل یا علت اولیه که باری تعالی باشد محو شده و خداوند مستقیمۀ علت هر فعلی محسوب می شود. مثلا به نظر اشاعره آتش به سبب آنکه طبیعتش سوزاننده است باعث احتراق نمی شود، بلکه سبب ظهور این خصوصیت در آتش صرفا اراده و مشیت الهی است، و به این دلیل آنچه در انظار به صورت «قانون طبیعت» جلوه گر می شود، به نظر آنان عادتی بیش نیست که به علت تکرار در اذهان مستقر شده و جنبه عمومیت به خود گرفته است. و لذا آنچه از روش عادی یا «قانون طبیعت» دور است خارق العاده نامیده شده است.

▀█▄  پسااومانیسم اسلامی
▬    مستند به تتبعات سید حسین نصر در کتاب «نظر متفکران اسلامی درباره طبیعت»، از دیدگاه حکمای مشرقی، «حیات»، تمام عالم را فرا گرفته و این حیات از خالق عالم که مبدء همه نیکی‌هاست سرچشمه می‌گیرد. این اصل «حیات»، نه تنها در انسان و حیوانات و نباتات تجلی کرده، بلکه تمام موجودات را سوای عناصر اربعه در دامن خود فرا گرفته است؛ و چهار عنصر فاقد حیات به نظر بوعلی در قیاس با افلاک، مطلقاً شیء مذکوری نیست.
▬    ملهم از این کیهان‌شناسی، بدن انسان دارای قوایی است که افعال اعضای گوناگون از آن سرچشمه می گیرد. قوه حیوانیه مسؤول حفظ نفس و حواس و حرکت قلب است، قوه طبیعیه نیروی تغذیه کبد و توالد و تناسلی را اداره می کند، و قوۀ نفسانیه بر مغز و نیروی فکری انسان حکمفرماست". ابن سینا معتقد است که گرچه این قوی در اعضای اصلی بدن پراکنده است، مرکز و مبدء آن قلب انسان است؛ نیروی اعضای بدن از قوه حیاتی که منشأ همه قوای بدن است سرچشمه می گیرد. این نیرو که شیخ آن را با مزاج مقایسه کرده و آن دو را به هم شبیه دانسته در نفس انسان موجود است و از اولین لحظه که نفس از اجرای لطیف اخلاط بوجود می آید با آن همراه است. نفس رابطۀ بین جسم و روح انسان است و سهم آن در اداره کردن بدن اساسی است. طرف چپ قلب خالی است و نفس در آن ساخته و در عین حال جمع می شود و توسط نفس قوای مختلف به اعضای بدن می رسد. نفس از اجزای لطیف‌تر اخلاط و آتش حاصل شده و خود اعضای بدن را از اجزای کثیف‌تر و زمینی اخلاط به وجود می آورد. بنابراین نفس به اجزای لطیف‌تر وابستگی دارد و اعضای بدن به اجزای کثیف‌تر و ثقیل‌تر. به نظر شیخ در بدو امر، فقط یک نفس وجود دارد که از قلب برخاسته، و به تمام مراکز مهم بدن جریان می‌یابد و در هر یک، آن قدر اقامت می‌کند تا دارای کیفیت و طبیعت مزاجی آن عضو شود.
▬    این نفس، اصلی است که شیخ با اصل حیات یکی دانسته و آن را رابط بین تن و روان انسان می‌داند و همین نفس است که اعتدال در عناصر ایجاد کرده و ظهور عقل را در قلمرو عناصر امکان پذیر می سازد. بوعلی به این جهت نفس را به موجودات آسمانی تشبیه کرده و آن را یک جوهر نورانی خوانده است و نور را هماهنگ و منطبق با نفس دانسته است. ظهور عقل در عالم صغیر وابسته به تمام قوایی است که انسان در خود دارد و شامل قوای قلمروهای دون او نیز هست. نفس ناطقه که عقل فعال به انسان افاضه کرده است، علاوه بر قوای نفس حیوانی و نباتی، دارای قوای عملی و نظری است و عالم محسوسات را به عالم مجردات می پیوندد.
▬    از دیدگاه اسلامی، شرافت و برتری عقل و انعكاس ذهنی آن که استدلال باشد در این است که انسان را به وحدت رسانده و به پذیرفتن حقایق دینی هدایت میکند و به این دلیل هنر و علوم اسلامی اصولأ عقلی است و عوامل دیگری را مانند احساسات و عواطف انسانی تحت الشعاع نیروی عقل قرار می‌دهد. انسان بین عالم محسوسات و مجردات قرار گرفته است. توسط حواس خارجی او صور عالم خارج را درک می کند و بالاخره از محسوسات نیز گذشته و به مرحله تعقل و استدلال می رسد، چون علاوه بر نفس حیوانی دارای نفس ناطقه نیز هست نفسی که با کمک عقل فقال می تواند انسان را به جهان ملکوتی و عقول مجرده هدایت کند. انسان در خود طبیعت جمادات و نباتات و حیوانات را در بر دارد، و در عین حال، بالقوه دارای طبع ملکوتی نیز هست. همان طور که بالاترین اصل جهان کبیر، عقل است، که بر همه موجودات حکمفرمانی می کند، در جهان صغیر نیز عقل بر تمام قوای نفسانی و جسمانی حکومت می کند و نیروهای گوناگون نفس انسان همگی مراحلی است بین حیات نباتی و ملکوتی روح انسان بین زمین و آسمان قرار گرفته و سعادت آن در اتحاد با عالم عقول و ترک جهان محسوسات است. این وصال غایت زندگی انسان و معنی هستی او در این جهان است. چنانکه عالم از تعقل ذات باری تعالی پدید آمده است در تعقل انسان به میده و اصل خویش باز می گردد. شیخ روح انسان را گم گشته در این عالم ظلمت دانسته که موطن اصلی خود را فراموش کرده و در سرگردانی است پس باید انسان بار دگر منزلگاه اصلی خود را بیاد آورد و به سوی آن حرکت کند.
▬    همه پدیده های خارق العاده در طبیعت و عجائب و غرائب از نیروی نفس و استعداد عناصر برای کسب فیض نیروهای آسمانی که می‌تواند جریان عادی طبیعت را دگرگون سازد سرچشمه می گیرد. لكن اراده انسان نمی تواند نظم جهان را برهم زند، بلکه فقط می تواند مطابق نوامیس کلی خلقت عمل کند. مثلا هر گاه یک روح پاک انسانی برای باران آمدن دعا کنند در واقع نفس کلی است که این دعا را پاسخ می‌دهد. در مورد پیامبران، آن‌ها دارای نفس قدسی هستند که به عالم ملکوتی متصل است و از این راه انبیاء بدون کتاب و معلم علم به اشیا حاصل می کنند و به عنوان خلیفه خداوند در این جهان می توانند بر هیولای عالم اثر گذارده و معجزات و کرامات از آنان سر زند.

▀█▄  همدمی بین انسان و جهان
▬    همدمی بین انسان و جهان انطباق بین انسان و جهان مبتنی بر یک هماهنگی درونی و «همدمی» بین آن دو است. این رابطه درونی که از چشم اکثر مردم پنهان است با تکامل و تزکیه نفس و ارتقاء به مقام تجرد آشکار می شود و در مورد انبیاء و اولیاء به نهایت وضوح می رسد. انجام احکام عبادی همدمی بین انسان و جهان را قویتر می‌سازد و انسان را بیشتر برای کسب فیوضات عالم بالا آماده می کند. عبادت و مخصوصا نیایش همچنین عالم خارج را در درون وجود انسان منعکس می سازد و ظاهر را به باطن باز بر می‌گرداند. روح انسان نیز تا حدی که بتواند خود را منزه و مجرد سازد می تواند بر روی عالم خارج اثر بگذارد. روح اکثر مردم ضعیف است و به این جهت اثر آن محدود به بدن آنهاست و قدرتی در عالم خارج از بدن ندارد. لكن برخی نفوس می توانند توسط نیروی و هم بر روی نفوس ضعیف تر اثر گذارند و برخی حتی بر عالم عناصر حکمفرمائی کنند. به نظر شیخ همین فعل نفس انسانی است که منشأ کرامات و معجزات و حوادث خارق العادۀ است.
▬    همدمی بین انسان و جهان بر پایه عشقی که در شریانهای عالم ساری است نهاده شده است. خداوند متعال خود هم عشق است و هم عاشق و هم معشوق و بنابراین آغاز و انجام جهان می باشد. عشقی که خداوند برای مخلوقات خود دارد در تمام مراتب هستی جریان دارد و در هر مرتبه ای به نحوی تجلی می کند.
▬    در رسالۀ فی العشق شیخ عشق را علت پیدایش عالم دانسته و می نویسد: «هر یک از ممکنات به واسطه جنبه وجودی که در او است همیشه شایق به کمالات و مشتاق به خیرات می باشند و بر حسب فطرت و ذات از شرور و نقصان که لازمه جنبه ماهیت و هیولا است متنفر و گریزانند. همین اشتیاق ذاقی و ذوق فطری و جبلی که سبب بقاء وجود آن‌هاست ما آن را عشق می گوئیم».
▬    کمالی که هر موجودی دارد، و نیز به سوی آن حرکت می کند، و برای نیل به آن کوشش می کند، از عشقی که در درون آن موجود نهاده شده است و ودیعه‌ای الهی است، سرچشمه می گیرد. حتی در موجودات «غیرزنده» این عشق دیده می‌شود، چنان که در مورد کشش ماده برای صورت و سعی هر موجودی برای رسیدن به کمالی که مطابق شأن و طبیعت آن موجود است هویداست، و همچنین هر یک از قوای نباتی و حیوانی دارای عشقی است مطابق وضع آن قوه. میل به حفظ غذا در بدن و یا شهوت، حیوانات و عشق طبیعی یا ارادی آنها همگی از آن عشق جهانی که بر همه موجودات حکمفرماست سرچشمه می گیرد. «بعد از نفوس الهیه نوبه قوای حیوانی و نباتی و طبیعی است چون هر یک از قوای مذکوره به واسطه عشق ذاتی و شوق فطری برای تشبه به عالی قبول تجلیات به اندازه استعداد خود می نمایند».
▬    همدمی بین انسان و جهان خود مظهر عشق خداوند برای کمال ذاتی خود و نیز برای دار خلقت است. آنچه موجودات را به طبیعت و یکدیگر نزدیک می کند و روح تهذیب یافته انسان را به سوی عالم مجردات می کشاند نشانه ای است از عشق به ذات خود و علاقه او به اینکه «شناخته شود» (اجبت أن أعرف)، عشقی که علت خلقت این عالم است.
▬    پس، واضح و معلوم گردید که تجلیات الهی و خیر مطلق سبب ایجاد موجودات، و علت وجود آن‌ها است، چه، اگر تجلى الهی نبود، هیچ موجودی مخلع به خلقت وجود نمی‌گردید، و حق تعالی به واسطه وجودش عاشق است، به وجود تمام معلولات، زیرا کلیه معلولات همان طوری که بیان کردیم پرتو تجلیات او هستند، و چون عشق به علت اولی، فاضل‌ترین عشق‌ها است، پس معشوق حقیقی او آن است که نائل شود تجلی او را و این تجلی حقیقی مطلوب نفوس متألهه است و خود این‌ها هم معشوقات علت اولی می‌باشند.
مأخذ:مرکز ملی فضای مجازی
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 22 آبان 1398 ساعت 23:39

سرانجام ”چرخه زندگی“ در زیست شبکه‌ای

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    مفهوم «چرخه زندگی/Life Cycle» یا در ارتباط با آن، مفهوم «دوره زندگی/Life Course»، ابتدا یک مفهوم روش‌شناختی در جامعه‌شناسی بود، ولی رفته رفته، بازتاب نظری قابل ملاحظه‌ای پیدا کرد، و اکنون، با فائق آمدن «زیست شبکه‌ای»، می‌تواند به یک رویکرد متمایز و حتی رقیب برای جامعه‌شناسی بدل شود.
▬    وقتی این مفهوم، صرفاً یک مفهوم روش‌شناختی بود، دلالت بر آن داشت که در جریان یک تحقیق موردی، مورد باید به اندازه یک «چرخه زندگی» مورد مطالعه قرار گیرد تا برآورد بسنده‌ای از ابعاد آن به دست آید؛ فی‌المثل، وقتی به مطالعه موردی زندگی کشاورزی تحقیق می‌کنید، «چرخه زندگی»، معادل یک سال زراعی است. وقتی در مورد کسب و کار تحقیق می‌کنید، «چرخه زندگی»، یک سال مالی است. وقتی در مورد دانشجویان به تک‌نگاری می‌پردازیم، «چرخه زندگی»، معادل یک سال تحصیلی است.
▬    مفهوم «چرخه زندگی» در زمینه «جامعه‌شناسی خانواده» و همچنین «آسیب‌شناسی اجتماعی» بازتاب ویژه‌ای یافت و به صورت یک رویکرد و اردوگاه نظری مستقل نمود پیدا کرد. از این دیدگاه، وقتی در مورد زندگی خانوادگی تحقیق می‌کنیم یا آن را آسیب‌شناسی می‌کنیم، آنچه باید بررسی شود، «چرخه زندگی خانوادگی» و تصادم‌های درون آن است که متناسب با روند شتابان تغییرات اجتماعی، پر اصطکاک‌تر و متناقض‌تر می‌شود و ریشه اصلی آسیب‌های اجتماعی یا را می‌سازد. شخص متولد می‌شود، در خانواده‌اش رشد می‌کند، اگر در اروپای غربی یا امریکا باشد ابتدا به اقامت‌گاه جداگانه‌ای می‌رود، شغلی برای خود برمی‌گزیند، ازدواج می‌کند (ساخت منزلی كه جای والدین فرد در آن‌ها خالی است)، بچه‌دار می‌شود (ساخت یک خانواده‌ی گسترده و نیز خانواده‌ای كه خاستگاه والدینی جدید است)، پیر می‌گردد، پدر یا مادربزرگ می‌شود، و می‌میرد.
▬    لااقل تا دهه ۱۹۶۰، چرخه زندگی، «استاندارد» به نظر می‌رسید، و هر فرزند می‌توانست کم و بیش والدین خود را الگوی خویش قرار دهد و «چرخه زندگی» مشابه با آنچه گفته شد و در نسل قبل نیز مصداق داشت بپیماید؛ ولی از دهه ۱۹۶۰، میزان شتاب دگرگونی اجتماعی (توجه کنید که از عنوان «توسعه» استفاده نمی‌کنم، چرا که مطلقاً مسجل نیست که این روند رو به پیشرفت بوده است)، رفته رفته بنیان‌کن شد، و چرخه‌های زندگی قابل تکرار نبود، و تناسب‌های خانوادگی بر هم خورد. اصطکاک و درک‌ناپذیری چرخه‌های زندگی در میان نسل‌ها و حتی درون یک نسل، به میزانی رسیده است که عملکردهای پایه‌ای خانواده را دچار اختلال ساخته و سنخ خاصی از آسیب‌های اجتماعی از جنس شخصیت «ضداجتماعی» را موجب شده، و از این قرار، سبک نظری خاصی را در جامعه‌شناسی خانواده و جامعه‌شناسی آسیب‌های اجتماع رقم زده است.
▬    حالا، و با فائق آمدن زیست شبکه‌ای، رویکرد «چرخه زندگی» که حالا به سطح خردتر «دوره زندگی» تقلیل یافته است، به دگرگونی ریشه‌ای «هر دوره از زندگی یک نسل» چنان ابرام دارد، که امکان به دست آوردن قواعد عام جامعه‌شناسی برای تحلیل حتی یک نسل را منتفی می‌شمرد و اصرار دارد که تنها از طریق «پایش مستمر داده‌ها» و نه تولید قواعد عام، می‌توان به مدیریت، سیاست‌گذاری، و حکمرانی بر جامعه دست زد. برای «پایش مستمر داده‌ها»، به منظور درک دوره‌های زندگی خاص هر نسل، تکنیک‌هایی قابل پیشنهاد است:
▬    یک تکنیک این است که به نحوه‌ای که افراد، دیگران را در نظر می‌آورند و در محاسبات خود دخیل می‌کنند، توجه کنیم. در واقع، انتخاب‌ها و تجارب افراد، گزینه‌ها و تجارب دیگران را تحت تأثیر قرار می‌دهد. تفاوت‌ها و ماجراهای زندگی هر یک از افراد، در تعامل با تغییر‌ات محیطی عینی و سایبر، باعث تولید خروجی‌های رفتاری و محدودیت‌های هم‌بسته با آن‌ها می‌شود، و آنچه مهم است، نه نگاه بیرونی به این ملاحظات، بلکه درک مهارت‌های افراد در دخیل کردن این ملاحظات در کنش خودشان است. رسیدن به یک درخت‌واره و شجره که نشان دهد که مجموعه متنوع ملاحظات چگونه دسته‌بندی می‌شود، هدف خوبی برای این تکنیک است.
▬    فوت و فن دوم، مربوط به مکان‌های فیزیکی خاص (محیط‌های بلافصل مانند موقعیت‌های جغرافیایی) و مکان‌ها انتزاعی مستقر در شبکه، و همچنین، دوره‌ها و زمانه‌های واقعی یا انتزاعی است که فرد در آن‌ها زندگی، كنش متقابل و رشد می‌کند. «دوره زندگی»، تحت تأثیر رویدادهای نزدیك، و نیز، بسیاری وقایع متناسب در فضای سایبر است.
▬    تکنیک دیگر، توجه ما را به نقاط عطف زندگی جلب می‌کند. این که یک «دوره زندگی» چگونه به زیر دوره‌‌ها تقسیم می‌شود. در جریان نقاط عطف، افراد، احساس می‌کنند که از یک دوره به دوره دیگر وارد شده‌اند؛ دوره تازه‌ای با اقتضائات جدید. مهم است که افراد چه پیش‌نگره‌ها و پس‌نگره‌هایی در مورد این نقاط عطف و دگرگونی‌های آن دارند و چگونه خود را با آن تطبیق می‌دهند.

▀█▄  دلالت‌های ضمنی دگرگونی در «چرخه زندگی»
▬    شماره سن، دیگر معنای کمی دارد؛ طول بسیار غیر قابل پیش‌بینی زندگی هر فرد، به معنای این است که آینده مانند گذشته بدون عمق باشد. از این قرار، مفهوم «دوره زندگی» به یکی از ساختارهایی تبدیل شده است که در فرآیندهای توسعه امروز دگرگون شده است، و مستمراً دگرگون می‌گردد.
▬    تنها زمانی که شمار بسیاری از مردم در یک خط زندگی مشترک حرکت کنند، می‌توان یک گذرگاه استاندارد و قابل پیش‌بینی از «دوره‌های زندگی» را تصور کرد. تا مدتی تلاش بر این بود تا دوره‌های زندگی در فرایند توسعه برنامه‌ریزی شوند، ولی، امروز این برنامه‌ریزی از دست در رفته است.
▬    پیش از این، موقعیت مکانی یک شخص در مجموعه روابط خانوادگی متقابل به عنوان شاخص مهم «چرخه زندگی» عمل می‌کرد، ولی امروز، جوانان لزوماً با نگاه به سوی آینده مشخص می‌شوند و پیرها با چشم دوختن به گذشته. این هم نکته‌ای است که این وضع، آشفتگی گسترده‌ای در مفهوم کهن‌سالی رقم می‌زند. نه تنها اقتدار فراروایی پیری از دست رفته است، بلکه از مرگ بدتر می‌شود، و به نحوی حاشیه‌نشینی اجتماعی راه می‌برد. کودکی و میان‌سالی نیز سرنوشتی همچون پیری دارند؛ چرا که آن‌ها نیز به جوانی تحویل برده می‌شوند. رفته رفته معصومیت و پختگی، ارزش خود را از دست می‌دهد و شتاب تحرک است که ارزشمند می‌شود. خلاصه «اگر جوان هستی، باش، وگرنه بمیر!»؛ این، مجموعه جدیدی از وحشت‌های اخلاقی را موجب شده است.
▬    در حمایت از این رادیکال شدن دوران جوانی، مشخصاً دولت‌هایی دخیل‌اند که واقع‌بینانه، می‌پذیرند که دیگر نمی‌توانند به اندازه دولت‌های رفاه متکفل باشند و باید از جوانان بخواهند که بخش و خصوصاً بخش مهمی که مربوط به خلاقیت به سمت آینده می‌شود را بر عهده بگیرند و مشارکت بورزند.
▬    در ارتباط با مفهوم ساخت و ساز وسواس‌گون «ریخت خویشتن»، موضوع «بازسنجی مستمر بدن» و فراگیری «سایبورگ» مطرح است. تا حدودی البته پوشیدن لباس و استعمال لوازم آرایش، کوشش برای حفظ جوانی را پوشش می‌دهد، ولی واقع آن است که امکان تعویض بینی و گونه‌ها و سینه‌ها و ... شرایطی را به وجود می‌آورد که ارگانیسم به‌وضوح از وضع طبیعی خارج می‌شود. البته این در مورد اقشار اجتماعی فرودست یا بسیار فرادست صدق نمی‌کند، ولی بخش عمده‌تر جامعه امروز که در اقشار متوسط شهری نمود می‌یابد، بدین ترتیب، آماج دست‌کاری ارگانیسم طبیعی می‌شوند.
▬    من فیزیکی، پاکت نامه‌ای است که نامه اصلی در آن قرار دارد؛ پاکت، فرسوده می‌شود، و باید آن را با کمک سایبر ارگانیسم‌ها جوان و حتی جوان‌تر نگاه داشت. تلقی یک زن مسن در مورد پیر شدن این است: قسمت‌هایی از پیکر شما فرسوده می‌شوند، اما، در درون، یک خویشتن جوان وجود دارد که باید آن را در مقابل این پیکر رو به کهولت تقویت کرد. و بدین ترتیب، گرایشی به سمت یک تلقی از «خویشتن واقعی» شکل گرفته است، ولی واقع آن است که دستیابی به «خویشتن واقعی» برای اقشار متوسط شهری تقریباً منتفی به نظر می‌رسد. در عین حال، این جستجو، نقطه امیدی برای بازیابی تمدن در آینده خواهد بود.
▬    نهایتاً این که جوانی مستلزم طراحی مستمر زندگی شخصی از طریق تعویض دائمی «عملکردهای مصرفی»، آن هم به دلیل وسواس بیش از حد در مورد «ریخت خویشتن» است. نحوی ساختارشکنی همواره فرهنگی برای «یافتن خود» در جریان است که برآورد آینده را دشوار و ناممکن ساخته است. به جای ایفای تعهدات اجتماعی، محقق ساختن پتانسیل‌های فردی در چارچوب سبک‌های جدید زندگی وجهه همت اصلی است، و هر چه «سنت» تضعیف شود، این روند نیز تشدید خواهد شد، هر چه بیشتر.
▬    یکی از نکات مهمی که در این میان به چشم می‌خورد موضوع «رادیکالیسم الگوی مصرف» است؛ ژان بودریار به کشف مهمی در کتاب «جامعه مصرفی» دست یافته است، و آن، ظهور انسان‌هایی است که به رغم تمام تاریخ بشر، نه تنها دیگر به دنبال «هویت» نیستند، بلکه از داشتن «هویت» می‌گریزند، و انگیزه آن‌ها در این گریختن آن است که بتوانند بدون هیچ قید و بندی مصرف کنند و خود را سرزنده و برومند نگاه دارند، و این مستلزم آن است که بدون پابندی‌های هویتی، هر کالای مد روزی را مصرف کنند (توأم با برداشت‌هایی از تامس چيبوكاس، رندال ليته، جنی هاکی و آلیسن جیمز).
مأخذ:مرکز ملی فضای مجازی
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 27 شهریور 1398 ساعت 15:35

مساهمت سیاسی برای جوانان حزب‌اللهی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    همیشه، ادامه راهی که از پیش آغاز شده، آسان‌تر از گشودن مسیر جدید است، هر چند که ممکن است بهتر نباشد. به هر تقدیر، پیشکسوتان اصول‌گرا، مسیری از تشکیلات سیاسی را گشوده‌اند که با افت و خیز، در هر صورت به این نقطه رسیده است؛ حال، جوانان حزب اللهی می‌توانند از این مسیر پیش بروند یا مسیر خاص خود را باز کنند، ولی باید به یاد داشته باشند که طی این مسیر «ابتدا با به صبوری واداشتن خویش، سپس با به صبر فراخواندن همقطاران، و آن‌گاه با ارتباط‌برقرار کردن» میسر است و تنهایی شدنی نیست؛ سیاست، فن ارتباط برقرار کردن است.
▬    غرض این که، فعالان سیاسی جوان حزب‌اللهی، باید یکی از این دو مسیر را در پیش بگیرند، و سکون میانه در فرونشستن و بی‌عملی برازنده آنان نیست. باید یا با جدیت در مسیری که پیش از این بنا شده ارتباط برقرار کنند و ادامه طریق دهند، یا با جدیت بیشتر، مسیر جدیدی را باز کنند، و بی‌عملی و انتظار برای گشایش خودبه‌خودی جبهه جدید، اصل آن اشتباهی است که نباید اتفاق بیفتد.
▬    آگاهی عمیق و مستدل از این موضوع که حاضر هستید از چه مشی سیاسی دفاع کنید، بسیار مهم است. این بدان معنی است که ارزش‌های خود را به خوبی بشناسید، و به طور کامل در مورد ارزش‌ها و مأموریت خود توجیه شوید. برای مثال، باید بدانید که کدام معیارهای اخلاقی برای شما خط قاطع به حساب می‌آیند؟ آیا اگر فردی از شرکای سیاسی، یکی از این معیارها را زیر پا بگذارد، باز هم حاضر به حمایت از او هستید؟ اگر یکی از شرکای مسیر، مأموریت اصلی را نقض کند، برخورد شما با او چگونه خواهد بود؟ طرد یا تلاش برای جذب؟ چگونه تلاش خواهید کرد تا او را امر به معروف و نهی از منکر نمایید و به راه آورید یا مسیر خود را تصحیح و تعدیل کنید؟ چه سنخ مشورت‌هایی را ضروری می‌شمرید؟ اگر ذهنی آماده برای رویارویی با چنین وضعیت‌هایی داشته باشید، می‌توانید در موقعیت‌های سیاسی که اغلب موقعیت‌های اضطراری هم هستند، بهترین تصمیم را اتخاذ کنید.
▬    گاهی اوقات، شاید نیاز باشد برای دفاع یا تهاجم به / از یک مشی سیاسی یا یکی از نیروهای تیم سیاسی خود، در لحظه تصمیم بگیرید. در این گونه موارد، باید آن قدر چهارچوب‌های تشخیص شرایط را در خود ملکه ذهن کرده باشید، تا بتوانید به قضاوت و برداشت خود اعتماد کنید و تصمیم بگیرید. با این حال، همیشه لازم است ابتدا زمانی (هر چند کوتاه) را برای تجزیه و تحلیل شرایط اختصاص دهید، و ترجیحاً جلسه‌ای با افراد باتجربه‌تر و ذهن‌های خلاق‌تر داشته باشید.  سعی کنید تا حد امکان، واقعیت‌های مربوط به وضعیت پیش آمده را به دست آورید. سپس، بررسی کنید که اتفاق یا عمل روی داده با ارزش‌ها و معیارهای کلیدی شما مغایرت دارد یا خیر؟ آیا این اتفاق یا رفتار، ارزش‌ها را تضعیف می‌کند، یا از نظر شما کاری مورد تأیید است؟
▬    بعد از تجزیه و تحلیل شرایط، زمان تصمیم سازی و سپس، اقدام است. بسیار مهم است که عادت داشته باشید، به استناد دلایلی که طی مرحله قبل جمع‌آوری کرده‌اید، این موضوع را برای فضای سیاسی توضیح دهید. توضیح مطلب برای فضای سیاسی بسیار مهم است، چرا که در گام بعد، و اعمال ابزارهای قدرت سیاسی، این توجیه‌ها، قدرت شما را به «اقتدار»، یا همان «قدرت مشروع» تبدیل می‌کند. اعمال «قدرت»، توان سیاسی شما را می‌کاهد، ولی اعمال «اقتدار»، می‌تواند بر توان سیاسی شما بیفزاید. در هنگام دفاع از یک مشی سیاسی، باید بتوانید با دلایلی روشن از آن حمایت کنید. گاهی اوقات، یک دفاع و حمایت ضعیف، تأثیری چند برابر نسبت به تخریب مستقیم دارد! پس، مراقب باشید که نقض غرض صورت نگیرد، و هر کار را دقیق و به اندازه صورت دهید. اگر مورد انتقادات شدید و غیرمنصفانه قرار گرفتید، سعی کنید کماکان به عنوان یک فرد حرفه‌ای آرامش خود را حفظ نمایید.
▬    نهایتاً این‌که، اگر در مشی سیاسی خود، مرتکب اشتباهی شدید، سعی کنید ترجیحاً تا قبل از انتقاد منتقدان، مسؤولیت اقدامات اشتباه خود را بر عهده بگیرید، و حتماً به ضمیمه پذیرش مسؤولیت باید بتوانید به روشنی توضیح دهید که طبق چه برنامه مشخصی نقایص را برطرف و از تکرار آن‌ها جلوگیری خواهید کرد.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 07 شهریور 1398 ساعت 02:43

صفحه 14 از 407