فیلوجامعه‌شناسی

مقالات و يادداشتهاي روز

تأملی در مسأله محوری سال: ”بحران اشتغال“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه:
▬    در پیام افتتاح سال ۱۳۹۶، آیت الله سید علی حسینی خامنه‌ای، مقام معظم رهبری، مسأله محوری سال را «اشتغال و عمدتاً اشتغال جوانان» دانستند. بی‌گمان، مسأله طراز اول نه فقط اقتصاد ایران، بلکه اقتصاد جهان، طی دو دهه اخیر، «اشتغال» بوده است، و به نظر می‌رسد که آن چه این بحران را ایجاد کرده، نه سوء عملکردهای اقتصادی، بلکه خلأهای مهم تئوریک باشد. آن چه بحران بزرگ را از ۱۹۹۷ بدین سو موجب شده است، یک سردرگمی نظری در ریشه و منشأ ثروت ملل است که مستقیماً موضوع تقسیم کار و اشتغال را با چالش نظری مواجه می‌کند. نکته مهم این است که مسأله با یک تغییر دیدگاه و با ایجاد یک توازن فعال میان کار/خلاقیت/تأمین اجتماعی، بسیار آسان‌تر از فرمول‌های متعارف فعلی اقتصادی قابل حل است.
▬    در علم اقتصاد، نقش ماشین‌ها، عمدتاً در مفهوم «اتوماسیون / خودکارسازی» خلاصه می‌گردد، ولی حداکثر به عنوان یک عامل مخل در بازار اشتغال. پیشنهاد استعمال تکنولوژی‌های کاربر به جای سرمایه‌بر در فرآیند توسعه، حداکثر پیشنهادی است که از اقتصاددانان و توسعه‌شناسان شنیده می‌شود. ولی، واقع آن است که نقش ماشین‌ها در اقتصاد و سازمان تولید، دیگر از یک «عامل دخیل و مخل» فراتر رفته است و حتی دیگر نمی‌توان گفت که سهم آن‌ها در تولید «ثروت ملل»، بیش از انسان‌هاست، بلکه باید با قاطعیت گفت که سهم ماشین‌ها در تولید ثروت ملل چندین برابر کار انسانی است؛ تصور کنید که امروز رایانه‌های یک سازمان، یا شعبه بانک، یا دم و دستگاه دیجیتال منزل شما، برای مدت یک هفته خراب شود و امکان تأمین آن نیز از سایر موقعیت‌ها نباشد. فکر کنید که برای انجام کارها و تکالیف بر زمین مانده به ازای هر رایانه چند نفر ساعت کار انسانی باید به کار بیفتد تا خلأ ماشین‌ها «چندان» محسوس نباشد؟ دو برابر شمار فعلی؟ سه برابر شمار فعلی؟ یا ده‌ها برابر تعداد فعلی افراد؟ این تأمل در مثال، بر شما عیان می‌سازد که ماشین‌های الکترونیک چه انقلاب عظیمی در زیر پوست اجتماع و اقتصاد پدید آورده‌اند؛ و این را هم نشان می‌دهد که علوم اجتماعی و اقتصادی امروز، تا چه اندازه از واقعیت دور هستند، وقتی که ماشین‌ها را به عنوان شرکای قاطع کنش‌های انسانی لحاظ نمی‌کنند.
▬    در واقع، مطلب اصلی این گفتار آن است که ابزارهای شناختی علوم اجتماعی امروز در فهم مسأله اشتغال، درست کار نمی‌کنند، و علت اصلی ناتوانی اقتصاد جهانی در حل معضل اشتغال دقیقاً همین است. این که در مناظرات انتخاباتی اخیر امریکا چالش اصلی بر سر موضوع اشتغال دایر است، دقیقاً به همین خلأ در فاهمه علم اقتصاد و علوم انسانی باز می‌گردد؛ این که ما به جای توجه به عامل اصلی که کار ماشین‌هاست، بر کار انسان‌ها تمرکز کرده‌ایم. یک مسیر درست در تحلیل اقتصادی باید بر این تمرکز کند که چطور می‌توان کنترل عواید اقتصادی کار ماشین‌ها را در یک مدیریت انسانی نگاه داشت، و توزیع عادلانه این عواید را تضمین نمود. در واقع، می‌خواهم بگویم که آن چه گریبان ما را گرفته است، چیزی ورای مشکل اشتغال و رکود ناشی از بیکاری انسان‌هاست، چرا که اگر ما در این مورد مؤثر عمل نکنیم، به طرز چاره‌ناپذیری به سمت نابرابری‌های اجتماعی سهمگین که نهایتاً به نابرابری بین ما و کنترل‌کنندگان ماشین‌ها منتهی می‌شود رهسپار می‌گردیم که بالاخره به تحقق آرمان‌شهر منفی حکمرانی مطلق ماشین‌ها بر انسان‌ها منجر خواهد گردید. شاید هنوز هم چنین سخنی علمی-تخیلی به نظر برسد، ولی واقعاً چنین نیست. وقتی با یک کارمند مواجه می‌شوید و می‌خواهید کاری موافق قانون و عقل، ولی خلاف آن چه در حافظه رایانه ثبت شده است انجام دهد، و او می‌گوید به دلیل ثبت در ماشین «نمی‌شود»، آن وقت ایمان خواهید آورد که ما درست در آستانه‌های موقعیت خطر حکمرانی ماشینی بر زندگی انسانی خود هستیم، و حتی از آستانه‌ها هم عبور کرده‌ایم. مغز بحران عظیم اشتغال و رکود که از سال ۱۹۹۷، گریبان اقتصاد و سیاست جهانی را گرفته همین است، و باید برایش فکری کرد.

▀█▄ کاوش در قضیه:

▀█▄ تز اول:
▬    برای فهم آن چه باید در مواجهه با موضوع اشتغال انجام دهیم، باید یک اصل فراگیر تحلیل اجتماعی را در عصر مداخله گسترده ماشین‌ها در زندگی انسان‌ها، به عنوان «اصل» درک کنیم؛ این که، صفت «اجتماعی»، فقط به انسان‌ها و اوصافی که آن‌ها حامل آن هستند اشعار ندارد. البته از زمان ابداع چرخ و کشف آتش تا کنون، عنصر تکنولوژی به عنوان مؤلفه‌ای از فرهنگ، بخشی از اجتماع بوده است، ولی، از دهه ۱۹۹۰، و با فراگیر شدن یا «کاربردوست شدن» عظیم تکنولوژی دیجیتال، ماشین‌ها شرکای دوشادوش کنش اجتماعی محسوب می‌شوند.

▀█▄ تز دوم:
▬    این دید تازه به ما اجازه نمی‌دهد که برای برنامه‌ریزی اجتماعی اشتغال و تأمین اجتماعی، خود را به نهادهای متعارف محدود کنیم، بلکه باید به فکر ایجاد انجمن‌های جدید باشیم. فی‌المثل پدیده سازمان تاکسیرانی اینترنتی، یک تحول عظیم در اشتغال شهری مانند تهران به وجود آورد. این، و نمونه‌های دیگری که در قالب کارآفرینی‌های کوتاه‌مدت مبتنی بر بستر شبکه، که اصطلاحاً نوعی «استارت آپ» سالم و مولد هستند، نشان می‌دهند که ما باید جداً از لاک برداشت‌های متعارفی خود از نهادهای اجتماعی خارج شویم و نهادهای جدیدی را که ویژگی اصلی آن‌ها عملکرد گسترده ماشین‌ها در ضمن خلاقیت کارساز انسانی است را بپذیریم.

▀█▄ تز سوم:
▬    در چنین فضایی، با دیدهای تازه و نهادها و انجمن‌های نوین، حل و فصل مناقشات اجتماعی، دیگر شکل سابق را نخواهد داشت. مناقشات اجتماعی در شکلی منتشر، و با سطح تنش بسیار پایین‌تر رخ خواهند داد. ما با «پروتزهای جدید عمل سیاسی» مواجه خواهیم بود که از رسوخ وسیع امکانات تکنولوژی دیجیتال در عمل سیاسی نشأت می‌گیرد. وقتی ماشین‌های دیجیتال به بخشی از عمل سیاسی اجتماع تبدیل شوند، خصلت‌های خود را نیز بر این کنش‌ها بار می‌کنند. در این شرایط، وضعیت بهینه این است که خلاقیت انسانی، کنترل عملکردها را به دست بگیرد و بکوشد تا در جریان مشارکت فعال، در بلندمدت، نتایج مد نظر خود را در یک چانه زنی گسترده با شرکای اجتماعی متنوع برداشت نماید. امروز، جوانان پر انگیزه‌ای به طور خستگی‌ناپذیر، در شبکه‌های اجتماعی مشغول درگیری فرسایشی با روندهای آینده‌ساز هستند. آن‌ها به سادگی دل‌زده یا مأیوس نمی‌شوند و با پشتکاری که از دیدگاه نسل قبل، به پوست‌کلفتی تعبیر می‌شود، می‌کوشند تا سهم خود را در شکل‌دهی به آینده، البته با کمک ابزارهای ارتباطی، تا حد امکان بالا ببرند. آن‌ها می‌دانند، که در این میدان، همه باید بکوشند تا با استعمال مستمر و خستگی‌ناپذیر ابزارهای رقومی، سهم خود را در ترسیم آینده بالا ببرند. این، یک روحیه تازه است. بازتاب این وضع، در زمینه مناقشات اشتغال، این خواهد بود که الگوهای بسیار قدیمی مناقشات کارگری و کارمندی و اتحادیه‌ها، جای خود را به کمپین‌های چابکی می‌دهند که زود به زود تغییر موضوع و استراتژی می‌دهند و مسیرهای آینده را باز می‌کنند. در این جا نیز، آن چه اهمیت دارد، تشویق و حفظ «مساهمت خلاقانه انسانی برابر» در همه سطوح است.

▀█▄ تز آخر:
▬    نکته آخر این که توزیع منصفانه خلاقیت، در سایه توزیع عادلانه عواید کار ماشین‌ها، تکلیف اصلی دولت‌های امروز و آینده خواهد بود. علاوه بر تکلیف، این، ابزار اصلی حکمرانی نیز هست و خواهد بود. در واقع، دولت‌ها از طریق توزیع عواید کار ماشین‌ها، می‌توانند عدم توازن‌هایی مانند انفکاک فرودستان و فرادستان، شهری و روستایی، مرکز و پیرامون، کم‌تحصیلات و پرتحصیلات، خلاق و کمترخلاق، و ... را متوازن سازند. اینجا بحث‌های وسیع دیگری جای طرح دارند که مجال آن‌ها نیست (توأم با اقتباس‌های آزاد از برونولاتور در «تجدیدبنای امر اجتماعی»، محصول ۲۰۰۵ انتشارات فوق معتبر دانشگاه آکسفورد).
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 15 فروردین 1396 ساعت 23:26

دلواپس از یک انتخابات غیراخلاقی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه:
▬    یک ماه و نیم مانده به انتخاباتی که بیش از همه انتخابات‌های قبلی عجیب و غافل‌گیر کننده به نظر می‌رسد، دلواپسی شمار کثیری از مردم آن است که نبرد انتخاباتی، فارغ از برادری‌های انقلابی، به کشور، به سیاست، به فرهنگ، به اجتماع، به اقتصاد، و بر پیکر زندگی‌های روزمره آسیب‌های سهمگین وارد آورد؛ جنگ نمایانی است. این «مصیبت انتخاباتی» منحصر به ما نیست، و از قضا در مقایسه با کشورهایی همچون امریکا، وضع ما «هنوز» قدری بهتر است.
▬    واقع آن است که فرهنگ سیاسی ما تجربه‌ای از این میزان «خصومت مفرط چشم در چشم» توأم با بی‌هنجاری و بی‌احترامی گسترده را ندارد. در فرهنگ ما، سابقه تاریخی خصومت بوده است، اما نه چشم در چشم برادر. سویه تاریک دموکراسی در نظام‌های سیاسی مدرن، این وضعیت ناجور را ممکن کرده است؛ و دامنه «مصیبت انتخاباتی» محدود به سیاست نمانده، بلکه از آن وسیع‌تر، به فرهنگ و زندگی روزمره مردم تسری یافته است و نسخه‌هایی از این نوع مواجهه‌ها که تا پیش از این تنها در میان دیپلمات‌ها و سیاستمداران ملاحظه می‌شد، امروز در میان مردم نیز مشهود است. ما در زیست هر روزه خود نیز عادت کرده‌ایم به «خصومت مفرط چشم در چشم». ما، پس از آن که عادت کردیم به برخوردهای بی‌رحمانه دموکراسی، وارد فازهای بی‌ریخت روابط اجتماعی هم شده‌ایم. باید برای این مایه دلواپسی فکری کرد.

▀█▄ تأمل اول
▬    یک آسیب‌شناسی جامعه‌شناختی، ملهم از پروفسور اکسل هونت، دانشمند بزرگ آلمانی، در عمق موضوع، ما را به سوی دو عامل زیربنایی هدایت می‌کند؛ یکی، نوعی جهان‌بینی که در آن موفق شدن و مسلط گردیدن را ارزش ذاتی تلقی می‌کند، و دوم، محو آگاهی و بصیرت و حکمتی که موجد ایمان و پایبندی و ملاحظه و نهایتاً «قدرشناسی» از سایرین باشد، اوضاع را به این حد از دشواری کشانده است.
▬    حاصل آن است که ما به طرز قیاس ناپذیری با تاریخ بلند بالای خود، فاقد درک متقابل انسانی شده‌ایم، و این است که سطح بی‌سابقه‌ای از خویش‌مداری، بی‌انصافی، و حتی قدری «وقاحت» را به دنبال خود آورده است؛ پدیدۀ «خصومت مفرط چشم در چشم».

▀█▄ تأمل دوم
▬    در زیربنایی‌ترین سطح تحلیل، نتیجه اصالت بخشیدن به «موفقیت» و «مسلط شدن به امور»، آن است که ما تقریباً هیچ چیز را به «وضوح» و به نحو شهودی درک نمی‌کنیم، بلکه هر چیز را در نسبتی که با توفیق و تسلط شخصی ما برقرار می‌کند، فهم می‌نماییم. اینجا، خویشتن به مثابه پرده درک واقعیت عمل می‌کند. این، ریشه اصلی محو آگاهی و بصیرت و حکمت و نهایتاً ایمان در روزگار ماست؛ «خویش‌گرایی به جای حق‌مداری». در اثر شیفتگی به توفیق و تسلط شخصی، پرده‌ای از  استثمار و بی‌عدالتی، روی آگاهی ما از انسان‌ها و اشیاء را می‌گیرد و دیگر اثری از «انصاف» یا «شعر» باقی نخواهد ماند. اثری از ارتباط صمیمی و بی‌واسطه با انسان‌ها («انصاف») و جهان («شعر») نخواهد ماند.
▬    هر گاه سخنی از این دست شنیده می‌شود، نوستالژی یک بهشت گمشده تداعی می‌گردد که هرگز واقعاً وجود نداشته و ابداً در آتیه نیز دسترس‌پذیر نخواهد شد. اما آیا واقعاً چنین است؟ لااقل تجربه ما در سال‌های آغازین انقلاب اسلامی و سالیان دفاع تحمیلی نشان می‌دهد که «زندگی برادرانه» با انسان‌ها، و حتی طبیعت، ممکن و میسر است. مواجهه منصفانه با انسان‌ها، و تعیین نسبت شاعرانه با جهان ممکن است. علاوه بر این که میسر است، وافی به مقصود برای اهداف انسانی و اجتماعی نیز هست.

▀█▄ تأمل سوم
▬    علوم فنی، و در رأس آن‌ها، علوم و تکنولوژی رایانه و هوش مصنوعی، که اکنون به تاج علوم تبدیل شده‌اند، علاوه بر مواهبی که برای گسترش فهم و تجربه انسانی فراهم ساخته‌اند، این آفت را تقویت نموده‌اند که جهان و حتی انسان‌ها و حتی خود ما، اهدافی برای بهره‌وری بیشتر برای هر کسی هستیم که تیغ این علوم را در دست داشته باشد. این علوم، در مورد «مقاصد» سکوت اختیار می‌کنند و «کاربر» خود را آزاد می‌گذارند تا با هر مقصدی از این دانش‌ها استفاده کند.
▬    واضح است که خواهان اضمحلال این علوم و دستاوردهای آن‌ها نیستیم، ولی معتقدیم که دو ضمیمه دانش تاریخی و انسانی باید به این مجموعه فنی افزوده شود تا، یک مجموعه ناتمام، تمام‌تر شود. مع‌الاسف، طراحان مبارزات انتخاباتی ما، مسلح به چنین دانشی هستند و کمتر ملاحظه اخلاق و مسیر حق را می‌کنند.

▀█▄ تأمل آخر
▬    بسیاری از سؤالات هست که باید به آن‌ها پاسخ برازنده داده شود، تا بتوانیم از این محاق «خشونت چشم تو چشم» خارج شویم. از جمله این که چه چیزهایی و چه کسانی در این معرکه فراموش شده‌اند؟ چه کسانی فراموش کرده‌اند؟ چه نهادهای اجتماعی در این فراموشی و غفلت دخیل بوده‌اند؟ چه اصلاحی لازم به انجام است تا مجدداً توجهات به ابعاد کامل واقعیت انسانی و اجتماعی معطوف شود. جوهر پاسخ به این پرسش‌ها آن است که دشواری ریشه‌ای امروز ما، یک چالش مربوط به حکمت و بصیرت و شهود حقیقت است. ما برای اصلاح انسانی و اجتماعی، عمیقاً به یک خیزش فرهنگی برای عطف عنان از افراط در سلطه‌جویی به انسان‌ها و طبیعت، و بازسازی ایمان احتیاج داریم.
▬    یقیناً ضربه نهایی را در نقطه‌ای دریافت کردیم که حاضر شدیم برای مقاصد رشد و پیشرفت دنیوی، با رهبری سروش، از ایمان و یقین عبور کنیم. بی‌گمان، هیچ رویداد فرهنگی در دوران چهل سال اخیر، مهم‌تر از سروشیسم و تأثیرات آن نبوده است. ما برای آن که بتوانیم دیدگاه شخصی خود به موفقیت را به موانع دست و پاگیر انصاف و اخلاق رجحان ببخشیم، تصمیم گرفتیم تا قید ایمان و یقین را بزنیم و با تردید هم‌خانه شویم، و چه بد منزل‌گاهی است، این «تردید». بدین ترتیب انسان‌هایی برآمدند که ذاتاً بهره‌ای از درک «کلیت» امور نداشتند، طوری که از دیدگاه‌های شخصی بری باشند.
▬    ما جداً به احیای معیارهای حقیقی و اخلاقی نیاز داریم. ادراکات ناقص و مشحون از تردید، کار دست ما داده است، و دیدگاه ما به انسان‌ها و جهان را خام و ناپخته ساخته است. این، یک اختلال فرهنگی ریشه‌ای است که حضور عشق متقابل را به عنوان مزیت اصلی حکمت مشرقی زندگی تهدید می‌کند. تجربیات از کیفیت انسانی تهی خواهند شد، و حکمت جای خود را به برداشت الکن ماشینی و کاربردی خواهد داد.
▬    روابط متقابل توأم با احترام که «به رسمیت شناختن» واقعی یکدیگر را به دنبال خواهد داشت، به حضور معیارهای انسانی و اخلاقی منوط است، و الا انسان‌ها در خویش‌مداری فرو می‌روند و یارای خروج نخواهند داشت. انسان‌های خویش‌مدار، عادت خواهند داشت که دیگر انسان‌ها و دیگر اشیاء و رویدادها را برای کامکاری خویش بخواهند و این است که «رأس کل خطیئه» و «منشأ تمام مصیبت‌ها» است. این، همان تعبیری است که امام سید روح الله موسوی خمینی (ره)، درست پس از نخستین انتخابات ریاست جمهوری خطاب به کاندیدای پیروز فرمودند. ما هم چهار دهه بعد، امسال، ضمن تأکید و تأیید این مطلب از جانب یکی از اخیرترین تحلیل‌گران اجتماعی، دانشمند بزرگ آلمانی، اکسل هونت، تذکر آن سال امام حکیم خودمان را مکرر داشتیم؛ واقعاً لازم بود. سال نو مبارک! (توأم با برداشت‌های آزاد از «شیء‌سروری؛ دیدگاهی جدید به یک ایده کهن»، نوشته اکسل هونت، محصول انتشارات فوق‌معتبر دانشگاه آکسفورد، در سال ۲۰۰۷).
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 14 فروردین 1396 ساعت 08:15

دکترین دگرگونی در ساختار اشتغال

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    ”اقتصاد مقاومتی یک مجموعه است؛ این مجموعه اگر فقط در زیر نام اقتصاد مقاومتی مورد توجّه قرار بگیرد، ممکن است چندان منشأ اثر نباشد؛ من علاج را در این می‌بینم که این مجموعه را به نقاط مهم تقسیم کنیم و برای هر نقطه‌ی کلیدی و مهمی یک فصلی از زمان را قرار بدهیم، و از مسؤولین و افراد شاخص و از آحاد مردم بخواهیم که همه‌ی همّت خود را بر روی آن نقاط کلیدی متمرکز کنند؛ به نظر من، علاج در این است که این نقطه‌ی کلیدی را امسال درست شناسایی کنیم. به اعتقاد من این نقطه‌ی کلیدی، عبارت است از تولید، تولید داخلی، و اشتغال و عمدتاً اشتغال جوانان؛ این‌ها آن نقاط کلیدی اصلی است. اگر ما توانستیم روی این دو نقطه متمرکز بشویم و کارها را بر این اساس برنامه‌ریزی و دسته‌بندی بکنیم، تصوّر این است که کار به میزان زیادی جلو خواهد رفت و موفّقیّت‌های چشمگیر و محسوسی پیش خواهد آمد“ (پیام به مناسبت آغاز سال ۱۳۹۶، مطلب شماره ۱۷۷۶۷، leader.ir).
▬    در نقطه‌ای از تاریخ مسائل کشورمان ایستاده‌ایم، که در آن، مسأله محوری ما، همان مسأله «اشتغال و عمدتاً اشتغال جوانان»، خاص کشور ما نیست. از بحران بزرگی که از سال ۱۹۹۷/۱۳۷۶ آغاز شده تا کنون، اغلب کشورهای دنیا، اسیر عدم توازن در ساختار اشتغال شده‌اند، و این، محوری‌ترین مؤلفه از بحران جهانی اقتصاد را تشکیل می‌دهد. مفهوم این دعوی آن است که دیگر نمی‌شود به قاعده بسیاری از مسائل پیشین از روی دست دیگران ببینیم و مشکل خود را به شیوه‌ای «روشنفکرانه»، با راه‌حل‌های «دیگران» حل کنیم. نیاز به «ابداع راه‌حل» داریم ...
▬    و برای این منظور، مهم‌ترین مقدمه منطقی تأمل آن است که باید با بازبینی صورت مسأله، مسیر را به سمت کشف «ذات مسأله» باز کنیم. این، یک منش اصولی است که از حکمت اسلامی ما بر می‌آید، و الا فلسفه مدرن که خود بخشی از علت وقوع مشکل امروز ماست، راه برون رفت مطمئنی به دست نمی‌دهد؛ چرا که بدون توجه به ذات امور، صرفاً خواستار پیدا کردن هم‌شکلی‌های تکرارپذیر است و به ریشه‌ها توجه بایسته‌ای ندارد. پس، باید ذات مسأله را کشف کنیم و در این راه مناظر مختلف اهالی علوم انسانی نیاز هست تا هر کس دیدگاه خود به موضوع را براندازد و از میان این گفتگوها، «حد وسط»، خود را به نحو برجسته نشان دهد.
▬    نگارنده این سطور به سهم خود، معتقد است که تاریخ وقوع و آغاز بحران، فی‌نفسه یک نقطه راهنما برای جستن راه‌حل است: سال ۱۹۹۷. در این سال، انقلاب دیجیتال، به ثمردهی اقتصادی رسیده بود، و این، آغاز تحولات زنجیره‌ای در رکود و ضعف و فطور در اشتغال گردید. انقلاب دیجیتال در دهه ۱۹۹۰ متوقف نشد، و به طور متوسط، هر سه سال، شاهد ظهور و بروز یک انقلاب اجتماعی مبتنی بر تحولات عظیم در فنّاوری دیجیتال بودیم.
▬    انقلاب‌های متوالی دیجیتال، با پیشبرد شدید روند «اتوماسیون» یا همان «خودکار شدن وظایف»، تأثیری مستقیم بر مهم‌ترین متغیر اقتصاد مدرن آدام اسمیتی، یعنی متغیر «کار»، بر جای گذاشت. از زمان انتشار کتاب «منشأ ثروت ملل» آدام اسمیت بود که تحلیل‌های اقتصادی از متغیرهایی مانند تجارت یا منابع طبیعی به عنوان متغیر مبنایی اقتصاد روی گرداندند، و به موضوع «کار» به مثابه منشأ ثروت ملل معطوف شدند؛ و بدین ترتیب، سه متغیر «بهره‌وری نیروی کار»، «تورم»، و «رکود» مبنای همه تحلیل‌های اقتصادی اعم از مکاتب چپ‌گرا و راست‌گرای علم اقتصاد را تشکیل دادند. و حالا، یک اتفاق مهم افتاده است؛ این که در اثر وقوع انقلاب دیجیتال، دیگر «کار» انسانی، منشأ ثروت ملل نیست. حالا دیگر، بخش اعظم کاری که در اقتصاد، منجر به تولید کالا می‌شود، نه از جانب «کار انسانی»، که از جانب «کار ماشینی» استحصال می‌شود.
▬    نکته این است که این تحولات، آن قدر سریع و شتابان صورت گرفت، که مجالی برای تجدید نظر «اصولی» در تحلیل‌های اقتصادی فراهم نیامد. برداشت من این است که هنوز مجموعه علوم انسانی و بویژه علوم اجتماعی در پذیرش این دگرگونی در ذات علم اقتصاد، دچار تردید است، و همین که هنوز کوشش می‌شود، مسائل اقتصاد عمدتاً با سه متغیر «تورم»، «رکود»، و «بهره‌وری نیروی کار» تحلیل شود، نشان می‌دهد که ما در شناسایی و پذیرش این ذات جدید دچار مشکل هستیم.
▬    برای متوازن ساختن مجدد معادلات، یک نکته، اساسی است. این که باید میان اشتغال انسان، و اشتغال ماشین، موازنه برقرار کرد. باید به فرمول‌هایی برای تسلط انسانی بر بازده کار ماشینی تأکید نمود. این، در یک سوی، به معنای لزوم مطالعه تأثیر «بهره‌وری کار ماشینی» در وقوع «رکود» و لحاظ مضایق و گشایش‌هایی است که از این جانب به سمت «بهره‌وری کار انسانی» معطوف می‌شود، خواهد بود. در سوی دیگر، باید به توزیع عادلانه عواید کار ماشینی، همچون توزیع عادلانه عواید کار انسانی، اندیشید. آن چه امروز به خطر افتاده هر دو غرض متعارف فکر اقتصادی است: بازار متوازن نیروی کار و محصول کار، و همچنین توزیع عادلانه ثروت؛ و آن چه در ذات و جوهر، این دو غرض را به مخاطره افکنده، «عدم محاسبه سهم ماشین‌ها در تولید ثروت ملل» است.
▬    برای محاسبه تأثیر حضور و مداخله ماشین‌ها در اقتصاد، در یک سطح عمیق‌تر تحلیل، باید آماده باشیم که میان «کار به مثابه تعب و رنج»، و «کار به مثابه خلاقیت»، تمایز قایل شویم، و آماده گردیم تا بپذیریم ماشین‌ها، بخش اول، و انسان‌ها، بخش دوم را عهده‌دار شوند، و باید فرآیندهای مدون و صحیحی برای توزیع بهره‌وری کار ماشین‌ها، میان انسان‌های خلاق تعبیه گردد. البته در این جا، انبوهی از موضوعات در علوم اجتماعی نوین لازم به طرح است که در رأس آن مسأله «کنترل» انسانی بر ماشین‌ها قرار دارد، که ارائه یک بسته عملیاتی جامع، منوط به حل این مسائل است، ولی با مفروض گرفتن وقوع راه‌حل با کلیدواژه «خلاقیت»، فی‌الحال تمرکز ما بر تحلیل «کار/خلاقیت» خواهد بود. به گمان من، رسالت اصلی دولت‌ها، متفکران و نخبگان، و فعالان اجتماعی در حال حاضر، پیدا کردن راه‌حل‌هایی برای توزیع خلاقیت در جامعه، به منظور اعمال کنترل بر عملکردهای ماشین‌هاست؛ و به تبع آن، توزیع ثروت ناشی از عملکردهای ماشینی مطرح است. پس،  رسالت اصلی دولت‌ها، نخبگان، و فعالان اجتماعی، دو نکته است: «توزیع خلاقیت» و «توزیع ثروت». این، به معنای توزیع کنترل انسانی بر ماشین‌ها هم خواهد بود. با این طرح مبحث، روشن می‌شود که میراث علوم انسانی کلاسیک، باید مجدداً مورد بازبینی قرار گیرد، ولی خطوط کلی در دو مسیر «توزیع خلاقیت» و «توزیع ثروت» متمرکز است.
▬    در ابرمبحث «اشتغال»، تبعات تأمل ما در دو موضوع «توزیع خلاقیت» و «توزیع ثروت»، نشان می‌دهد که بازار اشتغال انسانی را باید به دو حیطه اصلی «اشتغال استخدامی یا کارفرمادار» و «اشتغال خویش‌فرما یا کارآفرین» تقسیم کرد. تأثیر اصلی ظهور ماشین‌های خودکار، بر بخش «اشتغال استخدامی یا کارفرمادار» است، و خلاقیت انسانی در «اشتغال خویش‌فرما یا کارآفرین» خود را نشان می‌دهد. روند کلی تحول در بازار اشتغال، کاهش قابل ملاحظه «اشتغال استخدامی یا خویش‌فرما» بوده و خواهد بود، و این است که بحران عظیم رکود در اقتصاد جهانی از سال ۱۹۹۷ را تبیین می‌کند. هر راه‌حلی برای این بحران اقتصادی دامنه‌دار، باید معطوف به جستن راهی برای توزیع فرصت‌های محدود «اشتغال استخدامی یا کارفرمادار» و راندن کار انسانی به سمت «اشتغال خویش‌فرما یا کارآفرین» باشد.
▬    و در این توزیع، تمایز میان «اشتغال جوانان» و «اشتغال برومندان» کلید حل ماجراست. به دلیل پیچیدگی فزاینده بازار اشتغال با حضور ماشین‌ها، جوانان باید در آغاز مسیر اشتغال، مورد حمایت اجتماعی قرار گیرند، و پس از ده الی پانزده سال که به مسیرهای اشتغال آگاه شدند، وارد کار خویش‌فرما و کارآفرینانه‌ی مادام‌العمر شوند. استدلال این است که درک سهم غامض ماشین‌ها در تولید ثروت، برای جوانان دشوار است و نمی‌توان از غاطبه آنان انتظار داشت که پس از گذران دوران تحصیلات عمومی و عالی، توان اعمال خلاق نیروی کار خود، و کنترل ماشین‌ها را داشته باشند. بدین ترتیب، باید دوران دستیابی به بلوغ انسانی به هدف کنترل عملکردهای ماشینی را گسترش داد. طرح کلی آن است که دولت‌ها و مصلحان اجتماعی، باید پس از دوران تحصیل، یک دوره «کار استخدامی» را برای جوانان تدارک ببینند، تا ضمن دریافت پشتیبانی برای شروع دوران کار و خلاقیت، فرصت بیابند تا مسیرهای کارآفرینی را کشف کنند و در آن‌ها جا بیفتند.
▬    در واقع، آن چه در طرح کلی «سیر زندگی» مدرن مورد تجدید نظر قرار می‌گیرد، همین است. این که طرح کلی «سیر زندگی» از یک شمای «تحصیلات عمومی-آموزش عالی-کار عموماً استخدامی-بازنشستگی» به یک شمای «تحصیلات عمومی-آموزش عالی متنوع و خلاق و کوتاه‌مدت-کار استخدامی و کارفرمادار به مدت ده تا پانزده سال-کار و یادگیری خویش‌فرما و مادام‌العمر» تغییر خواهد کرد. مفهوم صریح این طرح آن است که با افراد پس از گذران تحصیلات عمومی و یک دوره آموزش عالی کوتاه‌مدت که طی آن، فرد به مجامع علمی و تخصصی در یک رشته وارد می‌شود و روش دستیابی به منابع و قرارگاه‌های معتبر علمی را می‌آموزد، آماده استخدام می‌شود. و در جریان آزمون‌های منظم استخدامی وارد مشاغل کارفرمادار کارگری و کارمندی می‌شود. فرد طی یک دوره که ده تا پانزده ساله، با حمایت کارآفرینان، از یک دوره مقدماتی کار استخدامی بهره‌مند می‌شود تا طی این مدت، ضمن بهره‌مندی از دستمزد پایه، با کارآفرینی در حیطه تخصصی خود آشنا شود. پس از انقضای این دوره، فرد، با بهره‌مندی از یک میزان پایه تأمین اجتماعی، وارد بازار کار مشاغل خلاق و کارآفرین می‌شود، و یک فرآیند یادگیری، خلاقیت و اشتغال خویش‌فرمای مادام‌العمر و اختیاری را آغاز می‌نماید. این، شمای کلی طرحی است که در آن بازار اشتغال به طور کلی، با تمرکز به بازار اشتغال جوانان، دگرگونی ساختاری خواهد یافت و با شرایط جدید منطبق خواهد شد.
مأخذ:khamenei.ir
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 13 فروردین 1396 ساعت 17:37

نـ ̓ ̓ـقل‌تاریخی: مرامنامه جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی

فرستادن به ایمیل چاپ

فقط ایده‌ایادامه مطلب... برای تأمل بیشتر


قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَفُرَادَی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ... ﴿سبأ / ۴۶﴾
▬ انقلاب اسلامی ایران با تجربه‌ای که از سال‌ها حاکمیت جمهوری اسلامی کسب کرده است به سرمایه‌ای ارزشمند از دستاوردهای فکری و عملی دست یافته است. هراندازه که بر میدان تأثیر و عمق نفوذ و قدرت انقلاب اسلامی افزون می‌شود، چالش‌های پیش روی انقلاب نیز جدی‌تر و سازمان‌یافته‌تر می‌شود. در چنین شرایطی نیاز به سازمان‌دهی جدیدی در نیروهای انقلاب اسلامی به‌نحوی‌که بتواند وحدت همه نیروها و تشکل‌های انقلابی، بصیرت ژرف‌تر و مشارکت هوشمندانه‌تر مردم را تأمین کند احساس می‌شود. جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی بر پایه درک عمیق از شرایط موجود برای گشودن راهی هموارتر به سوی آینده‌ای بهتر تشکیل شده است.

▀█▄ الف. مبانی اعتقادی:
▬ اعضای جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی به مبانی پنج‌گانه زیر اعتقاد و ایمان راسخ دارند و حاضرند در راه آن‌ها تلاش و تا بذل جان فداکاری نمایند.
▬ اسلام ناب محمدی؛ بدان گونه که در اندیشه‌های امام خمینی (ره) و رهنمودهای رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای (مدظله‌العالی) متجلی شده و در آثار و افکار پیروان راستین، شاگردان و پرورش‌یافتگان مکتب امام خمینی (ره)، تبیین گشته است.
▬ انقلاب اسلامی؛ آن حقیقت زنده و جاری است که از نهضت امام خمینی (ره) در سال ۱۳۴۲ آغاز و در بیست و دوم بهمن ۱۳۵۷ به پیروزی رسید و با امداد و نصرت الهی تا انقلاب جهانی امام عصر ارواحنا له الفدا استمرار خواهد داشت، توقف نمی‌پذیرد و ان‌شاءالله زمینه‌ساز ظهور آن حضرت خواهد بود. این امر، به‌عنوان ثمره و دستاورد ایمان و اعتقادات مردم در عرصه سیاسی و اجتماعی است و این جبهه خود را متعهد به حفظ، تقویت و تداوم آن می‌داند.
▬ نظام جمهوری اسلامی؛ که حکومتی برخاسته از مبانی انقلاب اسلامی و مبتنی بر اسلام و مردم‌سالاری دینی است و اصول و مبانی آن در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مشخص شده، الگوی مطلوب حکمرانی از نظر جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی است.
▬ ولایت مطلقه فقیه عادل جامع‌الشرایط؛ به‌عنوان محور و آموزه اصلی فلسفه سیاسی اسلام، اصل اصیل و اساسی اعتقادی و سیاسی جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی است که در آغاز نهضت اسلامی و در پیروزی انقلاب، در اطاعت از امام خمینی (ره) ظهور یافت و امروز در اطاعت از رهنمودهای حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله‌العالی) تحقق یافته است.
▬ خدمت به مردم؛ مقصود از بعثت انبیاء و حاصل تلاش پیشوایان دین برای تشکیل حکومت اسلامی، دست یافتن به سعادت مردم، خدمت به آن‌ها و تأمین اعتلای معنوی و رفاه مادی جامعه به همراه ترویج اخلاق و فضائل انسانی بوده است و تحقق هرچه بهتر این امر مهم از اهداف غایی این جبهه به شمار می‌رود.

▀█▄ ب. ارزش‌های اساسی:
▬ جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی با اعتقاد کامل به مبانی اعتقادی برگرفته از ارزش‌های برآمده از آموزه‌های دینی و فرهنگ انقلاب اسلامی که نمایانگر فرهنگ عمومی پذیرفته شده جبهه و معرف هویت آن است، عمیقاً باور و التزام خود را به این ارزش‌های اساسی اعلام می‌دارد:

• تقوا محوری و اخلاق‌مداری؛ عمل به اوامر و نواهی الهی و موازین اخلاق اسلامی
• دفاع از انقلاب اسلامی؛ ایستادگی بر گفتمان انقلاب، مکتب امام خمینی (ره) و اندیشه سیاسی رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله‌العالی)
• استقلال‌طلبی؛ عزتمندی و ایستادگی در مقابل قدرت‌های سلطه‌گر و تمامیت‌خواه جهانی و منطقه‌ای
• آزادی‌خواهی؛ آزادگی و دفاع از آزادی‌های مشروع انسان‌ها
• مردم محوری؛ از مردم با مردم و برای مردم بودن؛ دغدغه خدمت صادقانه به مردم و اهتمام به حل مشکلات آن‌ها
• عدالت‌خواهی؛ مبارزه مستمر با فقر، فساد، تبعیض و بی‌عدالتی و دفاع از عدالت اسلامی و حقوق عامه
• استکبارستیزی؛ مبارزه دائمی با استکبار و حمایت از مظلومان و مستضعفان جهان و مقاومت اسلامی
• کرامت انسانی؛ پاسداشت منزلت و حقوق اسلامی- انسانی بشر
• آرمان‌خواهی؛ تعالی طلبی، چشم دوختن به افق‌های دور و قله‌های بلند تعالی و پیشرفت
• وحدت‌گرایی؛ جذب حداکثری و دفع حداقلی
• قانون‌گرایی؛ نظم‌پذیری و انضباط تشکیلاتی و اجتماعی
• مشارکت‌پذیری؛ جمع‌گرایی و پایبندی به عقل جمعی در تصمیم‌گیری و اقدام
• ایثارگری و فداکاری؛ ترجیح منافع و مصالح ملی بر منافع شخصی، گروهی و طایفه‌ای و آمادگی برای فداکاری در این مسیر
• تحول‌خواهی؛ نوگرایی، نگاه به آینده با بهره‌گیری از فرصت‌های حاضر و عبرت از گذشته و مبارزه با ایستایی و کهنگی
• جوان‌گرایی؛ اقبال به نشاط، انرژی، امید، صفا و اخلاص جوانان
• شایسته‌سالاری؛ شایسته‌گزینی، شایسته‌پروری و محوریت سرمایه انسانی
• مسئولیت‌پذیری؛ داوطلبی و پیشگامی در انجام مأموریت و خدمت
• نقادی و نقدپذیری؛ نقد منصفانه امور و پذیرش انتقادهای مشفقانه
• ساده‌زیستی؛ التزام به ساده‌زیستی، قناعت و پرهیز از اشرافی‌گری، ثروت‌اندوزی و روحیه کاخ‌نشینی.

▀█▄ ج. اصول سیاست‌ورزی:
▬ رفتار سیاسی جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی مبتنی بر اصول زیر است:

• تلازم سیاست و دیانت (سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست) و حاکمیت تقوا و اخلاق اسلامی بر رفتار سیاسی.
• شدت و ایستادگی در برابر دشمنان خارجی، مرزبندی با منافقان و فتنه‌گران داخلی و رحمت، شفقت و مصادقت با مردم، دوستان و همراهان.
• حفاظت و صیانت از اصل نظام مقدّس جمهوری اسلامی و ارکان آن و مبارزه بصیرانه بی‌امان برای رفع نقص‌ها و اصلاح ضعف‌ها و ناکارآمدی‌های خلاف اصول آن.
• وحدت‌گرایی، فراجناحی بودن و عبور از دسته‌بندی‌های تفرقه‌آمیز سیاسی به‌منظور فراهم‌سازی موجبات هم‌افزایی و فعالیت همه نیروها و تشکل‌های معتقد به انقلاب اسلامی.
• فسادستیزی و مبارزه محکم و بی‌امان با علل، عوامل و مظاهر فساد.
• ترکیب تجربه، مهارت و پختگی نسل اول و دوم انقلاب با نشاط، تحرک و انرژی جوانان (نسل سوم و چهارم).
• مردمی بودن با التزام به گستردگی حضور جبهه در سراسر کشور و ایجاد زمینه‌های لازم برای مشارکت همه قشرهای مردم در تعیین سرنوشت، سازندگی، پیشرفت، رشد و توسعه کشور و تصمیم‌گیری‌های مهم سیاسی.
• مدیریت روزآمد و کارآمد مبتنی بر روش‌های نوین علمی و تکیه بر دانش و مهارت نخبگان و متخصصان متعهد و بهره‌گیری از دستاوردهای جدید آن‌ها در اداره شئون مختلف کشور.

▀█▄ د. اصول حاکم بر برنامه‌های عملی:
▬ سیاست‌های کلی نظام که با اشراف و هدایت رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله‌العالی) تدوین شده و به تأیید و تصویب معظم له رسیده است، منظومه جامعی از ارزش‌ها، سیاست‌ها و راهبردهای اداره امور کشور در حوزه‌های مختلف است که در بسیاری مواقع توسط دولت‌ها به مرحله اجرا نرسیده یا به‌درستی اجرا نشده‌اند.
▬ جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی اجرای مفاد سیاست‌های ابلاغی رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله‌العالی) را راه‌حل بسیاری از مشکلات کشور دانسته و اجرای آن توسط دولت‌ها و دستگاه‌ها را مؤکدانه پیگیری می‌نماید.

• چشم‌انداز: جمهوری اسلامی ایران در افق ۱۴۰۴.
• اقتصاد: سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی، اصل ۴۴ قانون اساسی، اشتغال، تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی، انرژی، امنیت اقتصادی، مسکن، کشاورزی، صنعت، اصلاح الگوی مصرف، منابع طبیعی، منابع آب، معدن، حمل‌ونقل، سرمایه‌گذاری، مالی، سوانح طبیعی و حوادث غیرمترقبه، محیط‌زیست.
• مدیریت و برنامه‌ریزی: سیاست‌های کلی مدیریت و نظام اداری، آمایش سرزمین، سیاست‌های کلی برنامه‌های پنج‌ساله.
• فرهنگ و ارتباطات: نقشه مهندسی فرهنگی کشور، سیاست‌های کلی شبکه‌های اطلاع‌رسانی رایانه‌ای، ارتباطات مخابراتی و پستی، ترویج و تحکیم فرهنگ اخلاق، فرهنگ ایثار و جهاد، امنیت فضای تولید و تبادل اطلاعات.
• اجتماعی: سیاست‌های کلی خانواده، شهرسازی، اقوام و مذاهب، مشارکت اجتماعی، مبارزه با مواد مخدر، سلامت، جمعیت، وحدت و همبستگی ملی و تلاش برای تحقق برنامه‌های توسعه پایدار کشور.
• قضائی: سیاست‌های کلی قضائی با تأکید بر سلامت دستگاه قضایی، حفظ شأن و استقلال قوه قضاییه و دفاع از حقوق و کرامت انسانی شهروندان.
• امنیت و دفاع: سیاست‌های کلی امنیت ملی در پنج حوزه (داخلی، خارجی، دفاعی، فرهنگی و اقتصادی) پدافند غیرعامل، خودکفائی دفاعی و امنیتی با تأکید بر تقویت نیروهای حافظ نظم و امنیت و رزمندگان مدافع امنیت کشور در خارج از مرزها.
• علم و فناوری: نقشه جامع علمی کشور، سیاست‌های کلی رشد و توسعه فناوری، تحول در نظام آموزش‌وپرورش، علم و فناوری، رشد و توسعه علمی و تحقیقاتی.

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 10 فروردین 1396 ساعت 11:35

”سیاه‌نمایی“؛ زمینه فرهنگی رکود اقتصادی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    قضیه: وقتی، نخبگان جامعه از سیاستمدار گرفته تا سینماگر، از امید بخشیدن به مردم اجتناب می‌ورزند، و «سیاه‌نمایی» را به عنوان روش نکوهش دیگران و بزرگداشت خویش استعمال می‌کنند، چنین جامعه‌ای، به رغم داشتن مزیت‌های نسبی اقتصاد هجدهم دنیا (مطابق اعلام بانک جهانی)، باز هم نمی‌تواند درست و حسابی از جای خود بلند شود و به رکود فائقی که آن را به افلیج کشانده مسلط شود.
▬    کاوش اول: در قلب موفقیت اقتصادی یک کشور، یک «فرهنگ بسیج‌گر ظرفیت‌ها» قرار دارد که در واقع، فرهنگ موفقیت و امیدواری و اعتماد و اخلاق کاری قوی و تأکید بر مسؤولیت است. البته به طور قطع، منکر دشواری‌هایی که نیروهای عمل کننده اقتصادی ما را چه در مقیاس بحران جهانی اقتصاد و چه در بی‌سابقه‌ترین تحریم‌های تاریخ احاطه کرده‌اند نیستیم، ولی رزم اقتصادی را می‌توان با امیدواری به ظفر از سخت‌ترین گردنه‌ها به سرانجام رساند، یا می‌توان با «سیاه‌نمایی»، در یک قدمی پیروزی به تسلیم کشاند.
▬    کاوش دوم: هر چند که اهداف غایی و محض توسعه اقتصادی، دو رکن (۱) «عدالت» و (۲) «کارایی» به مفهوم چفت و بست مستحکم و منصفانه «عرضه و تقاضا» هستند، ولی «فرهنگ بسیج‌گر ظرفیت‌ها» علاوه بر آن که می‌تواند استراتژی تضمین شده‌ای برای دستیابی به این دو منظور باشد، بلکه به همراه خود، قناعت بیشتر، فرهنگ ایثار، مصرف منطقی‌تر، انگیزه‌های بالا، آزادی مثبت و سازنده و مبتنی بر انصاف، نگرانی و افسردگی و پرخاش اندک، عافیت افزون‌تر، سلامت و بهداشت روح و جسم بالا، و در یک کلام، «حیات طیبه» را به دنبال خواهد آورد. «فرهنگ بسیج‌گر ظرفیت‌ها»، چیزی بیش از توسعه اقتصادی، نحوی توسعه عمیق و همه جانبه اجتماعی است.
▬    کاوش سوم: هر چند دوردستی یا زودآمدی تحقق این اهداف، برای موطن حساسی مانند ایران، می‌تواند در معرض آسیب‌های منطقه‌ای و بین‌المللی قرار گیرد، و تا کنون نیز چنین بوده است؛ ولی، بی‌گمان همان طور که تجربه ما در طول جنگ تحمیلی و پس از آن نشان می‌دهد، هر گاه ما در مسیر انقلابی خود، به ظرفیت‌های ملت اتکا کردیم، گام‌های بلندی برداشتیم، و هر گاه دم از موازنه منفی زدیم، گرفتار عقب‌گرد شدیم. حتی در مقطع پیش از انقلاب نیز، تجربه ما از مشروطه تا ۲۸ مرداد، مستمراً این قاعده را تأیید کرده است؛ این واقعیت را که اتکای مثبت به ظرفیت‌های درونی از خلال یک نیروی بسیج‌گر ظرفیت‌های ملت، همواره ثمربخش بوده است.
▬    کاوش چهارم: اصلاحات بلند پروازانه که معمولاً به نام الگوبرداری از «ممالک مترقی» صورت می‌گرفته، و مآلاً بدبینی به توش و توان داخلی را القاء می‌کرده است، نه تنها در تجربه خودمان، بلکه در پیشینه کشورهای موفق دیگر نتیجه‌بخش نبوده، بلکه ملت را دچار خودباختگی کرده، و موتور فرهنگی توسعه را از کار انداخته است. مطابق یک بررسی اخیر که در سال ۲۰۱۵ منتشر شده است، تجربه سوئد در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، نشانگر همین واقعیت است .
▬    کاوش پنجم: سوئد به رغم برکنار ماندن از کشمکش‌های تاریخی اروپا و جهان، تا پایان دهه ۱۹۷۰، به دلیل عدم انطباق با یک الگوی توسعه بومی به جایی نرسید، ولی از آن پس، توانست با یک سیستم رفاهی و مالیاتی بزرگ متکی بر «فرهنگ نوردیک»، سطح شاخص «بهزیستن اجتماعی» خود را به یکی از بالاترین سطوح در جهان برساند. «فرهنگ نوردیک» مانند بسیاری از فرهنگ‌های دست نخورده و کمتر مدرن‌زده جهان، با سطح بالایی از اعتماد، اخلاق کاری قوی، انسجام اجتماعی، و محوریت نهاد خانواده شناخته می‌شود. این‌ها مؤلفه‌های مطلوب یک فضای فرهنگی کسب و کار مطلوب و در عین حال عادلانه هستند.
▬    کاوش ششم: هر چند که سوئد با الگوی فرهنگی و بومی توسعه خود، امروز، یکی از موفق‌ترین موقعیت‌های توسعه را اختیار کرده است، ولی، نباید اشتباه کرد و سوئد یا کشورهای اسکاندیناوی را به شیوه‌ای خام به عنوان الگوی توسعه اختیار نمود، چرا که حاشیه امن جغرافیایی آن‌ها یک استثناء بزرگ جهانی محسوب می‌شود، ولی ارائه این مثال به این معنا هست که مسیر توسعه ما از مشروطه تا کنون که مدام متأثر از آوازه‌های الگوبرداری خام از «ممالک مترقی» و قهر با ظرفیت‌های درونی بوده است، قطعاً یکی از منابع اصلی نارسایی برنامه‌های توسعه در موطن ما محسوب می‌شود.  توجه به نمونه سوئد، همچنین نشان می‌دهد که اتکای توسعه به منابع فرهنگی درونی، چقدر شتابان و در عین حال، همه‌جانبه می‌تواند، نه فقط توسعه اقتصادی، بلکه از آن بیش، «بهزیستن اجتماعی» را به ارمغان آورد.
khamenei.ir
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 22 اسفند 1395 ساعت 23:52

چـ۴ـهار مسیر به سوی ”نفس تازه کردن سیاست“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه:
▬    عملکردهای انتخاباتی مردم جهان، نشان می‌دهد که حدود ۷۰ درصد از مردم، تعهد و تعلق خاطری نسبت به سیاست ندارند و این میزان رفته رفته کمتر هم می‌شود؛ یا امیدی به اینکه سیاست بهبودی ایجاد کند ندارند، یا اصلاً باور یافته‌اند که اوضاع را بدتر می‌کند. این حقایق، حاکی از معضلی واقعی برای «نهاد سیاست کم‌مایه» امروز است. این سیاست در تلاش است تا با ادراک و حکمت اندک، بهترین عملکردها را داشته باشد. در این سیاست کم‌مایه، بالاترین مهارت، نه تشخیص درست، بلکه توش و توان در جلب آراء است. ارسطو نام این نوع سیاستمداران را «دماگوس» یا عوام‌فریب، و نام نظام سیاسی منحط حاصله را «دموکراسی» می‌نامید. او باور داشت که وقتی سیاستمداران «جمهوری» به این سمت گرایش می‌یابند که تمام توان خود را در جلب و جذب اقبال مردم صرف کنند، و حکمتی برای راهبری سیاست نیندوزند و به کار نبرند، «جمهوری» به فساد «دموکراسی» گرفتار می‌آید.
▬    راهبرد مناسب، برای برون‌رفت از چنین سیاستی، چیزی جز «معنا بخشیدن به سیاست در یک چهارچوب مکتبی» نیست که اغلب در قالب اهمیت دادن به اخلاق و تعیین کننده کردن نقش «معنا و فرهنگ» در زیست اجتماعی و سیاسی تعریف می‌شود. اهمیت دادن، دقیقاً به این معنا که جای و گاه کدهای اخلاقی را در مراحل مختلف مشارکت، اجرا، پیاده‌سازی و بهبود عملکردها معلوم شود، و با استحکام بر اجرای آن‌ها اصرار و الحاح گردد. باید از گفتارهای اخلاقی مبهم و بی‌عملی پرهیز شود. باید اخلاق را واقعاً راه‌اندازی کرد. در ادامه چهار استراتژی برای طی این مسیر پیشنهاد می‌کنیم:

▀█▄ ۱. سیاستمداران باید عامداً کارهایی را صورت دهند که متضمن سمبولیسم اخلاقی نیرومندی باشند
▬    باید اخلاق را در همه حیطه‌ها زنده کرد. مصرانه، باید زمینه‌ها و موضوعاتی را که برای مردم و برای کشور مهم هستند، در یک چهارچوب پایبند به اصول پیش برد، هر چند که ما را از دستیابی به موفقیت آنی باز دارد. این، همان حکایت سقراط و نوشیدن شوکران در سیاست آتنی است که دموکراسی و دماگوس‌ها آن را به فساد کشیده بودند.
▬    می‌توان از دو منظر و مبنای متفاوت به این تز کلی نگاه کرد؛ بر اساس یک منظر، می‌توان توصیه کرد که در یک موقعیت فراگیر که حواس مردم به سیاست جمع می‌شود، مانند انتخابات ریاست جمهوری، چارچوب‌های عمل سیاسی را باز تعریف کنیم، طوری که حس نیرومندی از «نفس تازه کردن اخلاق در جامعه» پدید آید. باید «اصول» بازخوانی شوند، «پیرایه‌ها» زدوده گردند، و از یک دید کاملاً جدید و نو به مسائل سیاست در زندگی روزمره نور تابانده شود. به چنین تحولی و به چنین نفس تازه کردنی بسیار نیازمندیم.
▬    از یک زاویه دیگر، باید زمان‌بندی‌های جامعه و مردم را تغییر داد. وقتی مردم، در اثر خو کردن به یک روند سیاسی قدری نادرست، در یک روال می‌افتند، که هر چند به لحاظ اخلاقی خوش‌حالی و شادی نمی‌آفریند کم و بیش تحمل می‌شود، برای تجدید نظر اخلاقی لازم است که به جامعه یک پیشنهاد ایست و پیاده‌روی موقتی تقدیم شود. همه باید از این قطار کژرو پیاده شوند، و اندکی تأمل کنند که به چه سمتی می‌روند، و باز از خود بپرسند که ارزش‌های مکرم چیست؟ باید با بیان واضح «ارزش‌های مکرم و مشترک»، مجدداً به «سوگیری‌ها» نور تابانده شود. وقتی می‌دانیم که در سمت و سوی اهداف و اصول خود قدم بر می‌داریم، می‌توانیم اطمینان داشته باشیم که «کاری مهم‌تر از آن‌چه انجام می‌دهیم نیست» و می‌توانیم «هم‌قسم و یک‌نفس» به همان سمت برویم. وقتی می‌ایستیم و دوباره راجع به اهداف خود فکر می‌کنیم، در این صورت، می‌دانیم که چه کارهایی «اولویت و اهمیت» دارند، و به این ترتیب، انگیزش و عملکرد بهبود یافته و حتی، در بدترین شرایط هم قابل تحقق خواهند بود. موقع مناسب چنین بازنگری‌هایی نیز، البته موسم انتخابات است.

▀█▄ ۲. تعهد نسبت به ایجاد یک محیط اجتماعی مشحون از «کار فرهنگی»
▬    این اصل، یکی از مبانی ضروری برای بهبود سطح انرژی و ارتقای رشد اجتماعی است. از ابتدای انقلاب، یک محیط «کار فرهنگی» پر رونق موجب شده بود تا معانی انسانی متراکمی برای هدایت امور کشور خلق شوند، و حاصل، توزیع نسبتاً بهینه منابع مادی هم بود. وقتی در جامعه، همه احساس کنند که برای «کار فرهنگی» جا هست، و گوش‌هایی برای شنیدن صداها وجود دارد، نوعی حس رقابت برای تولید راه حل‌های محلی مسائل شکل می‌گیرد. بی‌گمان، منابع انسانی، بزرگ‌ترین تأثیر را در رشد جوامع داشته‌اند، و از این پس، و با انتقال کار به ماشین‌ها، طراحی‌های فرهنگی و معنوی انسانی، تأثیرات افزاینده‌ای خواهند داشت. آینده، از آن اجتماعاتی است که برنامه‌ریزی درستی در زمینه بروز خلاقیت‌های انسانی یا همان «کار فرهنگی» داشته باشند. ما الگوهای سال‌های انقلاب و جنگ را در ذهن داریم. سال‌هایی که پر بود از جوانان پر انگیزه‌ای که در مقیاس‌های متنوع، از هیأت و مسجد محل گرفته تا صحنه‌های بین‌المللی، به دنبال «کار فرهنگی» بودند. باید به خاطر داشت که «کار فرهنگی»، شکوفایی مادی و سازمانی و تکنیکی را هم به دنبال خواهد آورد.

▀█▄ ۳. تقویت عزت نفس ملت
▬    این اصلی بسیار ارزشمند است. امروز، بیش از هر زمان دیگری به «عزت نفس ملت» نیاز داریم. مطالعات اخیر در دانشکده‌های علوم اجتماعی، مکرراً نشان داده است که سلامت عاطفی اقشار متوسط شهری در محیط‌های مختلف، در سطوح بسیار نازلی قرار گرفته که یکی از عواقب جانبی، اما، مستقیم عزت نفس پایین است. وفور ارزیابی‌های منفی در امور مناقشه برانگیز که بعضاً و ابداً واقعی هم نیستند، به سایر ویژگی‌های آشکارا مثبت هم سرایت کرده است، به طوری که سطح عزت نفس ملی ما را به ناحق پایین آورده است. حاصل این روندهای سیاه‌نمایی یا لااقل بدنمایی، خسرانی است که باید جبران شود. در این مورد هم موسم انتخابات ریاست جمهوری می‌تواند گفتمان‌ساز باشد، و همه این سیاه‌نمایی‌های متراکم را بشوید و بروبد.

▀█▄ ۴. جلب همراهی گسترده و خودمختار مردم
▬    فراهم کردن فضای همکاری برای مردم در فرآیند تصمیم‌گیری‌ها و عملکردها نکته‌ای بسیار مهم است. در شرایطی که مردم احساس کنند نقشی تأثیرگذار هم در ترسیم و هم در تحقق اهداف کشور دارند، فعالیت‌هایشان شکل معناداری به خود خواهد گرفت، زیرا، چنین تأثیرگذاری، اثباتی بر قدرتمندی آنان است و دال بر برخورداری از توان ایجاد تفاوت‌های واقعی در کشور. متأسفانه، این روزها، دوشادوش با زوال «کار فرهنگی»، تمایل به همراهی ملی، چندان قابل تحقق نیست. نکته کلیدی در این میان آن است که باید تصمیم‌گیری را به عنوان فرآیند و فلسفه‌ای تلقی کرد که مردم را در بهبود تأثیرگذاری نقششان یاری می‌رساند. اگر همراهی در فرآیندهای تصمیم‌گیری برای مردم از اهمیت برخوردار است، بنا بر این، باید فضایی مساعد برای تصمیم‌گیری‌های قدرتمند و تأثیرگذار برای آنان فراهم نمود.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در شنبه, 21 اسفند 1395 ساعت 00:03

لبخند جواب نمی‌دهد! قدری هوشمندی و تحرک لازم است

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه:
▬    همان طور که رفتار سیاستمداران موفق امروز دنیا نشان می‌دهد، در برخورد با آشوبکده امروز سیاست، لبخند پاسخگو نیست، و قدر زیادی هوش و زکاوت برای مواجهه با این وضع و حال احتیاج هست. بی‌گمان، شرایط تازه‌ای پدید آمده است، و در این شرایط، تلفیق خلاقانه‌ای از قاطعیت، مهارت‌های سیاسی و دیپلماتیک، بهره‌وری مناسب از تکنولوژی، و توان مدیریتی و تحرک بالاست که می‌تواند کشورها را نجات دهد. عصر ضرورت سیاستمداران بزرگ و قاطع فرا رسیده است، و گویی ملل مختلف دنیا، این واقعیت را درک کرده‌اند. در پیچ بزرگ تاریخی به سر می‌بریم که طی آن، عنان‌ها از مکتب سیاسی مدرن گردانده خواهد شد.
▬    دانلد ترامپ، و انتخابات حیرت‌آور اخیر در ایالات متحده امریکا، بسیاری را در مورد پیامدهای ناجور مکتب سیاسی مدرن که میراث انقلابات بریتانیا و امریکا و فرانسه بود، به هراس افکنده است؛ هر چند که این، نخستین بار نیست که از درون این لُپ لُپ، چیزهای عجیب و غریب به بیرون می‌جهد، و کسانی که امروز بیمناک شده‌اند، گویی چندین دهه است که خواب‌اند. تازه این دانلد ترامپ، کم جنم‌تر از آدولف هیتلر، یا رانلد ریگان یا مارگارت تاچر نشان داده است. مکتب سیاسی مدرن، خلل‌های نابخشودنی دارد. همچون پنیر سوییسی است که سوراخ‌هایش از پنیرش به مراتب بیشتر است. این سیاست، قابل اتکاء نیست.
▬    دولت مدرن، هم زمان، هم متکفل تأمین عدالت، هم آزادی، و هم کسب آراء دموکراتیک گردیده است و این سه با هم جور در نمی‌آیند. این سه منظور، دولت دموکراتیک مدرن را از سه جهت می‌کشند، طوری که نهایتاً، پاره پاره، در هیچ یک از سه آرمان خود توفیق چندانی به دست نمی‌آورد. بیش از نیم قرن است که دولت‌های مدرن، پس از رزم عالم‌گیر دوم، به ثبات رسیده‌اند، و اکنون که به کارنامه آن‌ها می‌نگریم، می‌بینیم که فاصله دهک‌های درآمدی در اکثر آن‌ها بیشتر شده است که کمتر نه؛ آزادی زیر آوار تکنولوژی‌های نظارتی محو شده است که شکوفاتر نه؛ و کسب آراء مردم‌سالار، به صحنه‌ای برای فریب و سرکوب عدالت و آزادی از طریق نظارت و فریب تبدیل گردیده است، نه مردم‌سالاری واقعی.
▬    دولت مدرن، با تقویت نگاه سکولار و بدون تعهد به یک چهارچوب کشورداری متعالی، عمیقاً دچار تناقض گردیده است، و انکار نباید کرد که بخشی از تناقض‌های حکمرانی ما هم باز می‌گردد به اقتباس‌هایی که از دولت مدرن در ساختار حکومتی خود داشته‌ایم. پرسش این است که واقعاً لنگۀ دموکراتیک حکمرانی ما، طی این سی و اندی سال پس از انقلاب، چه کارنامه مثبت و منفی در رشد این ملت به جای گذاشته است؟
▬    دولت مدرن، با حکمت وجودی خودش در تناقض و تصادم افتاده است؛ خود را متکفل بهبود زیست مادی رأی دهندگان متوسط شهری می‌داند که تضمینی برای تعهد آن‌ها به معنا و مفهوم عدالت و آزادی و مردم‌سالاری نیست؛ چرا که هر یک از این رأی دهندگان متوسط شهری، رفاه را برای خود می‌خواهد، و در این کش و واکش، عاقبت، خدمت دولت مدرن به آرمان‌هایی همچون عدالت یا آزادی به مطایبه و تناقض تبدیل می‌شود. دولت‌های مدرن، عموماً، حاصل زد و خوردهای گروه‌ها، اقشار، احزاب و طبقات، برای دستیابی به عدالت و مساوات در زندگی مادی، در جریان مبارزات انتخاباتی بودند، ولی به محض تحقق دولت، نوعی از شهروندی متولد می‌شود که در رفاه خویش فرو می‌رود، و آرمان‌های عدالت و آزادی و مردم‌سالاری را فراموش می‌کند؛ این عاملیت سیاسی مستقیماً به گریبان خویشتن معطوف می‌شود، و از همدلی میان او و سایر نوع انسان، و حتی سایر هم وطنان خبر چندانی نیست. در نتیجه، نرخ مشارکت در انتخابات، دیگر از هر سطح معناداری نازل‌تر شده است، و دیگر نمی‌توان گفت که دولت‌های امروز، واقعاً دموکراتیک هستند، در پی عدالت‌اند، یا برای بسط آزادی می‌توانند کاری صورت دهند.

▀█▄ کاوش در قضیه:
▬    تأمل اول: تحلیل‌گر مهمی همچون اولریش بک، جامعه‌شناس مشهور آلمانی، در سنجش این وضع، به نتایج درخشانی می‌رسد که ریشه بسیاری از مصائب وضعیت زیست مدرن را آشکار می‌کند. در تحلیل‌های او، بوضوح روشن می‌شود که سیاست و دولت مدرن، عملاً در نجات اجتماع درمانده است، و باید برای جامعه و انسان فکری تازه ساز کرد. باید «پایان سیاست کلاسیک مدرن» را اعلام کنیم.
▬    تأمل دوم: اولین ادعای عمیق او در این زمینه، ما را به این نتیجه می‌رساند که دولت مدرن در شکل دولت متکفل یا اصطلاحاً «دولت رفاه»، طی گام نخست، پایه‌های خودش را ویران می‌کند. یعنی هر چند که با حمایت قشری یا گروهی به قدرت می‌رسد، با تحکیم رقابت و نفع طلبی شخصی، پایه‌های مشارکت سیاسی را سست می‌کند و به لرزه در می‌آورد. به این معنا که دولت رفاه، با محوریت بخشیدن به منفعت و رفاه، معنا و مفهوم متعالی مشارکت سیاسی را هر چه بیشتر و بیشتر تضعیف و ویران می‌نماید، و این را موجه می‌سازد که افراد، هر یک جدا جدا، به دنبال منافع شخصی خود باشند. در واقع، امر سیاسی از ریخت می‌افتد.
▬    تأمل سوم: جستن تک تک و جداگانه منافع، صحنه‌های نامتمدن یا اصطلاحاً «وحشیانه»ای را رقم می‌زند، ولی از آن بدتر، تحمل تک تک مصائب است. در یک موقعیت به طور مفرط فردیت یافته، چون هیچ توضیح مشترک و واحدی برای درد و رنج افراد مختلف وجود ندارد، زیرا چشم‌های ظاهربین در دانش مدرنی که در متن آن از حکمت و بصیرت خبری نیست، موجب شده است تا هر چه بیشتر «عقلی مردمی که به چشمانشان است» معتبر شود، و نهایتاً، چون هر کس زاویه دید و منظر و امر پراگماتیک جداگانه‌ای برای خویش دارد، بنا بر این، هیچ کس نمی‌تواند به نحوی بایسته، دیگری را درک کند، و برای اصلاح اجتماعی اقدام نماید. پس، دولت رفاه، در عمل، بر شاخ می‌نشیند و شاخ می‌برد. فردیت‌هایی را می‌پرورد که درک اندکی از اقدام جمعی و اجتماعی برای منافع مشترک دارند. آن‌ها فقط منافع عینی خودشان را درک می‌کنند.
▬    تأمل چهارم: رفته رفته با الگوهایی از نابرابری‌هایی مواجه خواهیم شد که از نابرابری‌های گذشته رادیکال‌تر و عمیق‌تر هستند، ولی، حس و حالی از اقدام جمعی برای فائق آمدن بر آن در اجتماع به چشم نمی‌خورد. نحوی رکود جنبش‌های اجتماعی پدید آمده است، چرا که افراد، اعتقاد و اعتماد به همکاری با یکدیگر برای مقاصد مشترک را از دست داده‌اند. از این قرار، می‌توان تصور کرد که شرایط، برای موقعیت‌های شدیداً و اکیداً استبدادی بسیار مساعد می‌شود و شده است. امروز، دموکراسی‌های دنیا، همچون آن چه نمونه آن را همه در مورد دانلد ترامپ دیده‌ایم، می‌تواند بسیار خطرناک‌تر از عصر آدولف هیتلر باشد. حالا دیگر اثری از اتحادهای طبقاتی یا گروهی یا حزبی در مقابل حکمران‌های مستبد نیست، چه رسد به اتحادهای ملی و قاره‌ای. اگر هم اثری از اراده‌های مقاومت باشد، مقاومت‌های پراکنده‌ای است که بیش از حد بی‌ثمر خواهند بود.
▬    تأمل پنجم: سهم اصلی اولریش بک در علوم اجتماعی این است که شر حکمرانان مستبدی که از دموکراسی‌های نوین بر می‌آیند، به درون مرزهای ملی محدود نخواهد ماند، و در مقیاسی جهانی «شرپراکنی» می‌کنند. در این مورد، مطلب قابل توجه و مبرم این است که هر چند نابرابری‌های اقتصادی جهانی، همچنان مهم هستند و حتی از گذشته، بیشتر و شدیدتر و ستم‌گرانه‌تر گردیده‌اند، ولی نحو تازه‌ای از نابرابری پدید آمده است که از نابرابری جهانی اقتصاد، پر مخاطره‌تر است، و آن «نابرابری در ریسک» است. وقتی در ایالات متحده یا فرانسه، یک فرد کشته می‌شود، تاوان آن را باید صدها تن از مردم غرب آسیا یا شمال افریقا بپردازند، و بسیار سنگین‌تر هم بپردازند. رویدادهای پس از یازده سپتامبر، اولین صورت‌های کلاسیک از نابرابری جهانی ریسک بود، که با تلخی تجربه‌شان کردیم و ملت‌های همچون افغانستان و عراق و لیبی و سوریه، به جبر و غفلت با آن مواجه شدند و از هستی ساقط گردیدند. این که نابرابری در ریسک، می‌تواند از نابرابری اقتصادی مهم‌تر و زیربنایی‌تر شود و حتی سرنوشت اقتصادی مناطق ثروتمند را نیز تعیین کند (وقتی مناطق ثروتمند، به لحاظ امنیتی و نظامی، در لاک دفاعی و انفعالی باشند)، کشف نبوغ آمیز اولریش بک است. مناطق به لحاظ نظامی و امنیتی ضعیف، در جهان امروز و به مراتب در جهان آینده، باید بلاگردان سرزمین‌های مرکزی باشند. پس، اگر خوب دقت کنیم، در تحلیل اخیر و عمیق و اصلی اولریش بک، چند نکته شایسته اعتنا هست:
▬    تأمل ششم: یکی آن که «مرزهای ملی»، دیگر معنا و مفهوم خود را از دست داده‌اند، و روابط اجتماعی و بویژه روابط قدرت، در ورای آن‌ها اعمال می‌شوند، و البته تکنولوژی‌های ارتباطات در این میان، نقش مهمی دارند.
▬    تأمل هفتم: نکته بعد این است که گسیختن مرزهای ملی، فردیت‌های نحیف را بیش از پیش در قبال مؤلفه‌های قدرت جهانی بی‌قدرت کرده است، و دیگر اثری از ایفای نقش دولت‌های ملی مقتدر در دفاع از شهروندان خود نیست.
▬    تأمل هشتم: مطلب پسین این که در یک مقیاس جهانی، نوع تازه‌ای از نابرابری ظهور کرده که زیربنایی‌تر از نابرابری اقتصادی است، و سهم فلج‌کننده‌تری برای این فردیت‌های بی‌دفاع خواهد داشت، و آن «نابرابری جهانی در ریسک» است؛ این بدان معناست که تاوان مخاطرات در یک نقطه از جهان را مردم بی‌دفاع‌تری در نقاط دیگر، به تفاوت خواهند پرداخت، و این به نوبه خود باعث عقب‌ماندگی اقتصادی و حتی نابودی ملت‌ها خواهد بود. استدلال اولریش بک این است که اعمال نابرابر ریسک در جهان، الگوهای نابرابری‌های اقتصادی را نیز شدید و شدیدتر و در حدی غیر قابل پیش‌بینی، وخیم‌تر می‌کند. مثلاً ده سال پیش، هیچ یک از مردم لیبی یا سوریه، نزولی تا این حد را در سیر زندگی خود پیش‌بینی نمی‌کردند، ولی بر سرشان آمد، آن چه تاوان بازی سیاسی در امریکا و بریتانیا بود. از این زاویه دید، حفظ فاصله ایمنی با این قدرت‌های «مستکبر»، مهم‌ترین راهبرد و استراتژی سیاسی آینده است. کار به جایی رسیده است که حتی امریکا می‌کوشد تا ضایعات امنیتی خود را بر سر آلمان یا ژاپن خالی کند و تا حدی نیز در این روش خود موفق هم بوده است؛ تکلیف کشورهای خواب‌آلود اسکاندیناوی روشن است.
▬    تأمل نهم: و نکته واپسین و ظریف‌ترین مطلب اولریش بک این است که این استدلالات، بیانگر آن نیست که ما به جای نبردهای طبقاتی داخلی و ملی که توسط کلاسیک‌هایی همچون کارل مارکس تحلیل می‌شد، اکنون با یک طبقه حاکم جهانی مواجهیم. چرا که به موازات زوال مرزهای دولت‌های ملی، اتفاق دیگری نیز افتاده است؛ و آن این که زیست اجتماعی انسان، به کل، از ریخت افتاده است، و به واسطه فردیت‌های فربه و تک افتاده، دیگر چیزی شبیه طبقه بندی‌ها، قشر بندی‌ها، یا گروه بندهای مندرج در تحلیل‌های کلاسیک جامعه‌شناختی، معتبر نیست.
▬    جمع‌بندی: بنا بر این، دقیق‌تر آن است که از یک «آشوب» جهانی سخن بگوییم، که نمی‌توان به برکنار ماندن صرفاً «دیپلماتیک» از امواج ریسک بار آن امیدوار بود. قدری «زورمندی حق‌مدار» از جنس «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه» لازم است. به قول دانشمندان فن سیاست، در این جا، تلفیقی از «رییِل پولیتیک» و «ایدئال پولیتیک» لازم است تا جان به سلامت ببریم. در این فقره، سخن بسیار است که دیگر مجالی برای طرح آن‌ها نیست.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در شنبه, 21 اسفند 1395 ساعت 00:01

فرهنگ و آنارشی در پلاسکو

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه:
▬    در رویداد فرو ریختن ساختمان پلاسکو، آن چه کمتر ملاحظه شد، نقش و عاقبت سهل‌انگاری «ساکنان پلاسکو» بود. دیده شد، ولی کمتر دیده شد که ساکنان پلاسکو، مسؤولیت خود را در وقوع این حادثه پذیرا شوند، و عاقبت هم معلوم نشد که هیأت مدیره پلاسکو، چه مسؤولیت حقوقی یا اخلاقی را در این رویداد عهده‌دار گردید. نهایتاً، به نظر رسید که فرو ریختن پلاسکو، برای هر کس بد شد، برای ساکنان واحدهای تجاری پلاسکو، همچین بد هم نشد. آن‌ها قبل از فرو ریختن ساختمان تخلیه شدند، به یک مجموعه تجاری نو با موقعیت مناسب‌تر نقل مکان کردند، از تسهیلات بانکی به مبلغ ۳۰۰ میلیون تومان، با کارمزد ۱۸ درصد و دوره بازپرداخت ۳۶ ماهه، آن هم بعد از تنفس یک ساله، بهره‌مند شدند، خسارت‌های بیمه‌ای نیز فی‌الفور دستور پرداخت گرفتند، و بدهی‌هایشان نیز استمهال گردیدند. فهرست بلند بالایی از امتیازات است. سستی اهالی پلاسکو برای هر جانبی آتش داشت، برای ساکنان پلاسکو، نانی برشته داشت.
▬    این وضعیت که در یک جامعه، کسانی که به هر دلیل، از ریل انجام وظایف خود خارج می‌شوند، بتوانند پاداش دریافت کنند، زنگ‌های هشدار را برای مصلحان اجتماعی به صدا در می‌آورد؛ چراغ هشدار برای مصلحان به رنگ سرخ می‌گراید، وقتی که در امور مختلفی، آن هم در کلان‌شهر مهار گسیخته‌ای همچون تهران، «نظم فرهنگی»، سست به نظر می‌رسد؛ ما نیاز به یک نظم «پایدار» قانونی و اخلاقی در اجتماع خود داریم، و این، مستلزم یک نحو «مدیریت فر+هنگی» ویژه دارد، که این مقاله متکفل تحلیل کیفیت آن است.

▀█▄ مقدمه ۱.
▬    وقتی تلاش می‌کنیم مفهوم «سیاست» و «قانون» را درک کنیم، اولین فکری که به ذهن خطور می‌کند، مضمون «نظم» است. به همین قیاس، نخستین رویدادی که در اثر حذف سیاست و سقوط یک حکومت پیش می‌آید، «بی‌نظمی» و «آشوب» خواهد بود. البته این که «نظم»، مطلوب فی نفسه «سیاست» است، یا برای منظور دیگری همچون هم‌افزایی موجودات اجتماعی در فعل اخلاقی یا حراست از اراده‌های فردی مطلوبیت دارد، موضوع دیگری است که باید در مجال دیگری تفصیل یابد، ولی در اصل، این که اصلی‌ترین تکلیف سیاست، اعمال «نظم» است، تردید بردار نیست.

▀█▄ مقدمه ۲.
▬    معمولاً حکومت‌ها «نظم» را به دو شیوه محقق می‌کنند؛ «شیوه سر+هنگی» و «شیوه فر+هنگی». در «شیوه سر+هنگی»، نحوی انتظام از بالا به پایین، خواهان انضباط کامل شهروندان تحت فرمان یک بوروکراسی آهنین است، آن هم عموماً در شرایط فوق‌العاده که نیاز به انضباط مستحکم اجتماع در قبال یک عامل تهدیدآمیز احراز می‌شود.
▬    در مقابل «نسق سر+هنگی»، در «شیوه فر+هنگی»، «ارزش»های متعالی جمع یا هنگ است که جمع را با نرمی و تدریج، به هماهنگی می‌رساند. نظم اجتماعی، در این شیوه، از طریق اتحاد فرهنگی به دست می‌آید.  در این معنا، وزن واژه «فرهنگ» به پیشوند «فر» بار شده است که به معنای «پیش»، «به سوی پیش»، و «به پیش» است و اشاره مستقیم به «ارزش»ها دارد. بدین ترتیب، در اصطلاح و عبارت، نهایتاً، «فر+هنگ» به «ارزش»ها و قواعد پیشران جامعه اطلاق می‌شود.

▀█▄ مقدمه ۳.
▬    میراث نهادی انقلاب اسلامی ایران، برآور نحوی عبور از این دو گانه مفهومی بوده است، به نحوی که «شیوه فرهنگی-جهادی» در همه موقعیت‌ها جای شیوه «سرهنگی-بوروکراتیک» را می‌گیرد، حتی در موقعیت‌هایی که همه به فکر اعمال «سر+هنگی» نظم هستند؛ یعنی زمان جنگ، انقلاب اسلامی، صحنه قدرت و اهمیت «فرهنگ» است. در این انقلاب، با شکل‌گیری یک نهاد دفاعی عقیدتی که از همان ابتدا، پسوند «نامنظم» به معنای «غیر آرتشی» (با تأکید بر مد الف) را در پس گروهی از نیروهای مدافع داشت، عملکرد «شیوه فر+هنگی» را حتی در موقعیت‌های بحرانی، و حتی، جنگ حائلی مانند نبرد کوبنده هشت ساله نشان داد. از این زاویه دید، انقلابی‌ترین نهاد انقلاب اسلامی، بی‌گمان نیروی مقاومت بسیج هشتاد میلیونی است. این نهاد، بوضوح نوع نگاه انقلاب اسلامی به قدرت سیاسی را نشان می‌دهد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بویژه نیروی مقاومت بسیج، اتکاء اندکی به «نظم سرهنگی-بوروکراتیک»، و اتکال بیشتری به قدرت و توش و توان «عقیدتی» دارد. در واقع، قدرت این نیروی دفاعی، از ابتدا، بر مبنای یک پایه «فرهنگی-جهادی» بنا شده است. این که عملکردهای این نیروی دفاعی از بدو تأسیس تا کنون برای نیروهای متخاصم همواره گیج کننده بوده است، به این عامل مهم باز می‌گردد. از این قرار است که مفهوم «سیاست» و «قانون» در جمهوری اسلامی، همواره، مفهوم ویژه‌ای است که بار نیرومند «فرهنگی-جهادی» دارد، و بر یک مبنا و پایه عقیدتی استوار است.

▀█▄ مقدمه ۴.
▬    خب؛ در انتخابات ۱۳۹۲، کاندیدای پیروز، کاندیدای دوم انتخابات را به «سر+هنگی» متهم کرد؛ کسی را که پیشینه در نیروی دفاعی «فر+هنگی» مزبور را داشت. نامزد پیروز انتخابات، خود، پیشینه در «نیروی هوایی آرتش» را داشت. او که بارها اعتقاد راسخ خویش بر، نظم بالا به پایین «گروه عقلا» را مورد ابرام قرار داده بود، در آن مناظره، به پیشینه و عقیده و عمل «سر+هنگی» خویش اشاره‌ای نکرد، و امروز، در یک رویداد نادر، این حقیقت بیرون زد. بله؛ در این رویداد نادر، وزير بهداشتِ دولتِ «سر+هنگیِ» «از بالا به پایین»، به فرماندار شهرستانی دور افتاده در ايلام گفت: «بی‌شعور، ساكت باش؛ شما نماینده‌ی مردم هستی يا نماينده دولت؟». بله؛ در جریان سفر وزیر بهداشت به استان ایلام، مراد حاصلی فرماندار بدره، گزارشی از مشکلات و نارسایی‌های حوزه سلامت را تشریح کرد و گفت: «آقای وزیر؛ ما حتی راننده آمبولانس هم نداریم». پس از این اعتراض فرماندار بدره،  وزیر بهداشت خطاب به فرماندار گفت: «بی‌شعور ساکت باش، شما نماینده مردم هستید یا نماینده دولت؟» او تمام مدعای چهار ساله منتقدين دولت را در يك جمله گفت. هر چند، معاون وزیر و خبرگزاری‌های نزدیک به دولت، این خبر را که فایل تصویری آن نیز منتشر شده بود، در بدو امر تکذیب کردند، و هر چند که وزیر، نهایتاً در مکالمه‌ای که از پیش هماهنگ شده به نظر می‌آمد، عذرخواهی کرد، ولی جمله «شما نماینده‌ی مردم هستی يا نماينده دولت؟» به مثابه شاهدی از غیب است که مغز و جوهر این دولت را بر ما عیان می‌سازد؛ این است آن روحیۀ «سرهنگی-بوروکراتیک».
▬    به رغم یک دولت براستی «سر+هنگی» که هم اکنون بر سر کار است، فلسفه نظم و قانون در میراث انقلاب اسلامی، بویژه در یک فکر بسیجی و جهادی، به پایداری و عمق فرهنگی نظم اهمیت بیشتری می‌بخشد. باور من این است که این «نظم فرهنگی-جهادی»، لااقل از خرداد ۱۳۷۶ رو به تعطیل نهاده است. در واقع، معتقدم، «قدرت فر+هنگی» جمهوری اسلامی، تنها در روزگار دفاع مقدس خود را تمام قد نشان داد، و نحو ممتازی از قدرت توانمندساز برای مردم را به نمایش گذاشت. این که امروز دولت‌های متوالی، در اعمال نظم موفق نبوده‌اند و در موارد مختلف، از سقف حقوق مدیران گرفته تا منع شرایط ایمنی پلاسکو ناتوان مانده‌اند، از این روست که «کار فرهنگی» به سبک انقلابی تعطیل شده است.

▀█▄ نتیجه:
▬    حال، در پاسخ به این پرسش مهم که چرا رویدادهایی مانند پلاسکو رخ می‌دهند که آشکارا حاصل تساهل و سمحه و سهله مفرط منتشر در جامعه هستند، گمان من آن است که «کار فرهنگی» که مبتنی بر اجماع و بسیج عقیدتی انقلابی بوده است، دچار رکود و حتی سرکوب شده است. آن‌ها که بنا به اغراض انقلابی، متکفل کار فرهنگی بودند، به نام «غیرحرفه‌ای» یا «متوهم» به حاشیه رانده شدند، و تکنوکرات‌ها یا همان «سر+هنگ»ها نتوانستند تکنولوژی «گروه عقلا» را به جانشین بسنده‌ای برای آنان تبدیل کنند.
▬    سیاستمداران «عصر کارگزاران» و «عصر اصلاحات»، نگاه تکنوکرات به سیاست را سرلوحه کار خود قرار دادند. آن‌ها به اجماع فرهنگی اهمیت اندکی می‌دادند و می‌دهند، و در جریان اعمال قدرت «سر+هنگی» از طریق ساز و کارهای متعارف بوروکراتیک، به سیاستمداران معمولی تبدیل شدند که دیگر رنگ و بوی انقلابی‌گری نداشتند. این تبدیل ناجور سیاست انقلابی و جهادی به سیاست بوروکراتیک معمولی است که امور را این‌چنین به فرتوتی کشانده است، طوری که به نظر می‌رسد تا «آنارشی» فاصله چندانی نداریم.
▬    در طول سال‌های پس از انقلاب، به رغم آن چه وانمود می‌شود، این «مدیریت فرهنگی-جهادی» بوده است که جور هزیمت‌های «مدیریت سرهنگی-بوروکراتیک» را به دوش می‌کشیده است. بوروکرات‌های دستور از بالا به پایین، دائماً وانمود کرده‌اند که در پس انقلابی‌ها راه رفته‌اند و خرابی‌های آن‌ها را درست کرده‌اند، ولی واقع، بر عکس است، همان طور که کاهلی پلاسکو این حقیقت را تأیید کرد. پس از آن که وزرای بوروکرات چند دولت متوالی به هشدارهای شورای شهر و شهرداری در مورد ساختمان‌های فرتوت و به طور خاص، ساختمان پلاسکو، از فرط کاهلی و سمحه و سهله، بی‌توجهی کردند، و آن شد که نباید می‌شد، این روحیه جهادی منتشر در میان مردم و نیروهای جهادگر بود که خسارت آن‌ها را آبرومندانه جمع و جور کرد، و من فکر می‌کنم که اگر انقلاب اسلامی بخواهد همچنان پلنگ غرانی باشد که تاریخ را به لرزه در می‌آورد، باید از محاق «گروه عقلا» با علایق علاج ناپذیر سلطه سرهنگی-بوروکراتیک از بالا به پایین در آید، و «قدرت فرهنگی-جهادی» بار دیگر جایگزین «سلطه سرهنگی-بورکراتیک» شود.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 15 اسفند 1395 ساعت 17:34

هشت تز درباره عملکرد انتخاباتی ”جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه:
▬    شورای مرکزی «جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی» در ساز و کاری کم سابقه انتخاب شدند، و طیف نسبتاً کاملی از همه سلیقه‌های انقلابی را در خود جای دادند و خانم دکتر مرضیه وحید دستجردی با فاصله زیاد، موفق به کسب رتبه نخست شد.
▬    هر چند که مأموریت این جبهه، فراتر و بسیار فراتر از انتخابات آتی است، ولی این پرسش نزد علاقه‌مندان به جبهه و آنان که نگران روندهای ناقص اداره امور در کشور هستند، مطرح است که چگونه می‌توان ترتیبی داد که این تشکل نقشی تاریخی در انتخابات آتی ایفا نماید؟
▬    گو این که شخصاً تمایل دارم که این تشکیلات، از توقعات راجع به انتخابات آتی برکنار بماند، تا مسیر بلوغ تشکیلاتی خود را طی نماید، ولی در عین حال، اذعان هم دارم که حساسیت انتخابات ۹۶، جبهه را جبراً به اقدام فرا می‌خواند. از این قرار، موضوع تأمل این گفتار آن است که جبهه نوپای نیروهای انقلاب در دو چند وقت باقی مانده تا انتخابات چه تواند کرد؟

▀█▄ تز ۱.
▬    هیچ چیز در این مقطع، مهم‌تر از «ایجاد توان و تشکیلات برای سازمان‌دهی سریع و کارآمد امور» نیست. وقتی دو ماه مانده به انتخابات، صحنه رقابت شفاف نیست، هیچ چیز مهم‌تر از توان تحرک سریع در میان تصمیمات خلاقانه یک تیم خوش‌فکر، مجرب، و خلاق نخواهد بود؛ و این ...

▀█▄ تز ۲.
▬    ... و این، خود تابع دو چیز است؛ یکی تعهد نیروهای انقلاب بر التزام به تصمیمات جبهه صرف نظر از این که این تصمیمات چه باشد، چرا که «خسارت هیچ تصمیم نادرستی در شرایط فعلی بیشتر از خسارت تفرقه نیست». ولی نکته دوم آن است که گر چه اتحاد عمل نیروهای انقلاب مهم‌ترین نکته است، ولی قوه عاقله جبهه نیروهای انقلاب نیز باید فرآیندهای تصمیم‌سازی خود را هر چه بیشتر و به سرعت، طوری بهینه سازد که احتمال وقوع تصمیمات کمتر سنجیده در آن به حداقل برسد. اگر این دو ضابطه فراهم شوند، در مجموع، می‌توان به یک مکانیسم عمل صحیح دست یافت، طوری که احتمال عصیان نیروهای متحد به حداقل برسد. و این ...

▀█▄ تز ۳.
▬    ... و این، متوقف است بر آن که نوعی نظام تصمیم‌سازی مبتنی بر «شایستگی» فراهم شود. «شایستگی»، به قابلیتی در قوه عاقله جبهه نیروهای انقلاب اسلامی گفته ‌‌می‌شود که بتواند با اعمال مجموعه‌ای از دانش‌های مرتبط‌، مهارت‌ها، تجربه‌ها و توانایی‌‌ها، انجام تصمیمات را در سطح ثمربخشی صورت دهد‌. مناط سنجش «شایستگی» بر این قیاس، انطباق‌پذیری و سازگاری با تغییرات مدام و مستمر محیط سیاسی است.

▀█▄ تز ۴.
▬    مرتبط با مفهوم «شایستگی»، مفهوم «پیوستگی» است، به این معنا که بین فرآیند اتخاذ سیاست‌ها و خواست منابع انسانی و نیروهای پای کار انقلاب اسلامی، همسانی و هماهنگی ایجاد شود، طوری که حاصل تصمیم‌سازی‌ها، اقدام‌های هم‌افزای منابع انسانی باشد. و این ...

▀█▄ تز ۵.
▬    ... و این، میسر نمی‌شود، الا آن که قوه تصمیم‌گیر در جبهه هماهنگی نیروهای انقلاب، آمادگی کامل داشته باشد تا تصویری از مردم ایران، به مثابه انسان‌های رشد یافته در ذهن بپرورد، و ورای کلیشه‌های متداول، با واقعیت‌هایی که این مردم با آن مواجه هستند، رویاروی شود. به همین دلیل، یک مدل «شایستگی»، باید در مسیر توسعه دائمی قرار بگیرد‌ تا بتواند خود را با شرایطی عمیقاً دگرگون شونده همساز کند. سؤال بنیادین این است: چگونه ‌‌می‌توانیم سیاست‌ها را مطابق با مهارت، رفتار، نگرش و دانش عینی مردم کشور، به طور مؤثر تغییر دهیم‌‌؟ چگونه ‌‌می‌توانیم دائماً تصمیمات مردمی واجد شرایط در دست داشته باشیم؟ و اصولاً چگونه ‌‌می‌توانیم متر و زرع خود برای سنجش این تصمیمات را با متر و زرع مردم همساز کنیم؟ در این راستا ...

▀█▄ تز ۶.
▬    ... در این راستا یک نکته مهم است؛ این که درست که مردم در حیطه تخصصی سیاست، «نخبه» محسوب نمی‌شوند، ولی هر یک از آن‌ها در حیطه خود و سیاست آن قلمرو «نخبه»ای هستند که ایشان را قادر به تشخیص‌های «درست» در آن حیطه می‌سازد. افراد فقط با داشتن تحصیلات نیست که «نخبه» می‌شوند، بلکه «کارورزی» آن‌ها را آبدیده می‌کند. مردم در حین زندگی اجتماعی آموزش دیده و تجربه به دست آورده‌اند، یا ویژگی‌های شخصی افراد کلید ورود به رفتار کاری مؤثر گردیده است. پس، دشوار بشود از مردم انتظار تبعیت محض از نخبگان سیاسی را داشت. همان طور که در عنوان فرعی جبهه نیروهای انقلاب، یعنی «خیزش عمومی برای نجات اقتصاد، مبارزه با فساد، و بازگرداندن مردم به عرصه کشور» پیداست، باید بار دیگر در جمهوری اسلامی بتوان گفت که دولت از متن مردم برخاسته است.

▀█▄ تز ۷.
▬    در نتیجه و مرتبط با تز قبل، باید قوه عاقله جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی، بتواند ضمن آن که تصمیمات خود را در راستای حرف مردم قرار دهد، بلکه باید تصمیمات خود را مجدداً به مردم عرضه کند و دلایل تصمیمات خود را، آن هم به شکلی «وسیع و گسترده و بهنگام» توضیح دهد.

▀█▄ تز ۸.
▬    در پایان، برای تحقق مبانی یاد شده، فروع اجرایی را پیشنهاد می‌کنم تا نتایج لازم به دست آیند:

۱.    ابتدا توصیه می‌کنم که نیروی حکمران جبهه نیروهای انقلاب اسلامی، «تابع مبانی» باشد. فهرستی از مبانی را در ربط با نیازهای کارکردی در نقش‌های مختلف تدارک ببیند، و این چهارچوب مبانی را تا تجدید نظر بعدی، هر زمان که باشد، محترم بشمارد. میزان پایبندی به این مبانی تصریح شده، درک رفتار این قوه عاقله را برای اعضا و همچنین مردم میسر می‌سازد.
۲.    توصیه دوم این که از مشاوران خارج از مجموعه که سوابق علمی، عملی و یا حکمی دارند، استفاده برند، تا بر جامعیت تصمیم‌سازی‌های خود بیفزایند؛ بویژه مشورت با روحانیت مکرم می‌تواند نقش مهمی در پختگی و سنجیدگی و مردمی بودن اقدامات داشته باشد.
۳.    توصیه سوم این است که سطوح مختلف عملیاتی تعریف شوند، و در آن سطوح هم مبانی معدودی طرح و ابلاغ شود، تا پیوستگی‌ها و شایستگی‌ها عیان گردند.
۴.    در تهیه مبانی فوق، سه اصل «شمول حداکثری»، «ارتباط مؤثر» و «صلاحیت‌های ویژه» لحاظ شوند. توضیح این که:
۵.    «الگوهای مبانی» باید طوری تهیه شود که دارای مزیت «شمول حداکثری» باشد، یعنی بیشترین پوشش در به حداکثر رساندن ظرفیت‌های مردم را داشته باشد‌. برای این کار باید چالش‌های مهم کارکردی در سطوح مختلف شناسایی گردند و با این فرض که این ‌‌شایستگی‌ها در حل چالش‌ها به کمک خواهد آمد، نسبت به ترکیب شایستگی‌ها تصمیم لازم ساخته شود.
۶.    «الگوهای مبانی» باید طوری طراحی شود که ارتباط مؤثر با مردم و ثبت دیدگاه آن‌ها و نیازهایی که دارند را در برنامه قرار دهد. «مردم بهترین ضامن مردمی ماندن این جبهه هستند». آن‌ها مدام باید به الگوها و تصمیم‌های این مجموعه نمره بدهند.
۷.    «الگوهای مبانی» باید صلاحیت‌های ویژه احراز کنندگان نقش‌ها را تصریح کنند، و بدین ترتیب، انگیزه مشارکت را بگسترند، طوری که دامنه جبهه روز به روز گسترش یابد و بدین ترتیب، در عمل، مؤثرتر اقدام نماید (توأم با اقتباس‌های آزاد از وبگاه nosratiparsapolymer.com).
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 08 اسفند 1395 ساعت 08:31

مسأله خوزستان و غیاب دانشگاه چالاک

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه:
▬    در غافلگیری اخیر خوزستان، علاوه بر آن که بی‌عملی و ناتوانی دولت که به قدر زیادی ناشی از کهن‌سالی و ناتوانی در ابتکار عمل بود، جلب نظر می‌کرد، از دیدگاه من، سکوت مجامع دانشگاهی در تولید و ارائه راه حل برای بن‌بست گشایی از یک مسأله زیست محیطی تقریباً دیرپا، آزار دهنده بود. انکار ناپذیر است که مجامع پژوهشی و دانشگاهی در این مخمصه، احساس وظیفه نکردند، و وظیفه خود را انجام ندادند.
▬    هر چند که دولت هم حتی در یک «همایش و نمایش»، که می‌توانست قدری از فشار افکار عمومی بکاهد، اقدام به مشورت با کارشناسان دانشگاهی نکرد، در عین حال، همین که دانشگاه‌ها و پژوهش سراها برای تولید و پیشنهاد راه حل پیش‌قدم نشدند نیز نشان می‌دهد که سیاست‌های دانشگاهی و علمی ما قدری نارسا هستند. از درون متن دانشگاهی، موضوع را این طور می‌بینم که هر پژوهشگر یا استاد دانشگاه برای فرموله کردن، پروپوزال نوشتن، تحقیق تفصیلی، تدوین گزارش، و نهایتاً ارائه و انتشار مقاله، لااقل به یک سیکل شش ماهه نیازمند است، و این سیکل طولانی به حل بسیاری از مسائل عملی امروز دست نمی‌دهد. رشد شتابان تکنولوژی و دگرگونی زیست محیطی و تغییرات بنیان‌کن جهانی، آینده را در هاله‌ای از ابهام فرو برده است؛ پس، رویکردهای جدید و تغییرات سازنده‌تر، مکانیسم‌های اندیشگی بهتر، و استراتژی‌هایی بدیع‌تر، در جهت شتاب بیشتر برای طراحی ایده‌پردازی‌های علمی، ضرورتی غیر قابل انکار است، و باید برای تحقق آن فکری کرد.

▀█▄ کاوش در ابعاد قضیه:
▬    کاوش اول: در دورانی که جهان درگیر سریع‌ترین ریتم دگرگونی‌های تاریخ است، چالاکی نظام علمی و دانشگاهی، یک شرط قطعی برای عبور ملت‌ها از بحران‌هاست. نه فقط اصرار هست که اساتید دانشگاه‌ها، خود را درگیر مسائل کنند، بلکه توقع این است که زمان واکنش آن‌ها به مسائل، در کسر یک چهارم از نیم عمر اوج آن مسائل اتفاق بیفتد، تا راه حل‌های علمی، واقعاً به کار بیایند. تمرکز پژوهش‌گران و اساتید دانشگاه به تولید علمی در قالب «کتاب»، «پروژه‌های پژوهشی کند و دست و پاگیر»، و حتی «مقالات علمی-پژوهشی» و «سمینارهای ادواری»، که بازه زمانی تهیه آن‌ها، لااقل شش ماه است، موجب عدم چالاکی دانشگاهی در برخورد با مسائل علمی شده است.
▬    کاوش دوم: همان طور که تمرکز دولت در سازمان‌های کلان پایتخت و عدم توزیع قدرت به صورت محلی، موجب بروز فجایعی همچون مسائل خوزستان شده است، تمرکز دانشگاه‌ها به مطالعات کلان مقیاس و دست و پاگیر، امکان رویارویی بهنگام دانشگاه‌ها را با مسائل عملیاتی کشور منتفی ساخته است. ما در این حیطه نیاز به ابتکار و ابداع داریم. پژوهش‌گران و مقامات علمی و دانشگاهی ما، عادت به تولید «کاغذهای علمی» ندارند، و این، یک مسأله است.
▬    کاوش سوم: الگوهای تولید پژوهش، اعم از «کتاب»، «مقاله پژوهشی»، «سمینار»، و ...،  الگوهای بسته و ایستا هستند و به صورت یک سیستم و پیکره به هم زنجیر شده و خود بسنده تولید می‌شوند؛ چیزی که همواره عجیب بوده است. این در حالی است که تغییرات عملی، همگی در جاهای گوناگون، هم‌زمان رخ نمی‌دهند، و متغیرهای مختلف در بخش‌های متنوع در زمان‌های متنوع تغییر می‌کنند، و سبب می‌شوند تا مطالعه کل سوژه‌های پژوهشی، پیچیده‌تر از آنی شوند که در یک سیستم بسته معنا پیدا کنند. تنها کافی نیست که تبیین‌های علمی، ارتباط‌های متقابل موجود را نشان دهند و مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند، بلکه باید نحوه تغییر این ارتباط‌های متقابل در طول زمان و در نتیجه، افق‌های کلان‌تر، و از همه مهم‌تر افق‌های «آینده‌نگر» را تحلیل کنند، و این، یک چالش بزرگ‌تر در سیاست‌گذاری علم است که تا کنون، خیلی به آن توجه نشده. ما باید قالب‌های موقت در تولیدات علمی مانند «کاغذهای علمی» را جدی بگیریم.
▬    کاوش چهارم: امروزه، در جهانی که هر روز جنبه‌های مختلف آن بیشتر به هم مرتبط می‌شوند و به سرعت در حال تغییرات بزرگ است، ایده‌ها و تکنیک‌های جدید برای تحلیل «مجموعه‌های بزرگ داده‌ها» لازم است. حجم بالای داده‌ها به این معناست که روش‌های قدیمی تحقیق دانشگاهی، دیگر «مؤثر» نیستند، و از این جهت هم، ما به ایجاد روش‌های پویاتر برای تحلیل داده‌های موجود نیازمند هستیم.
▬    کاوش پنجم: ما در حال حرکت به سمت یک دانشگاه برخط و اصطلاحاً Real-Time (زمان واقعی/روزآمد) هستیم. دیگر دانشگاه نباید از خلال روند کند پروپوزال-تأیید-گزارش کلی-گزارش جزئی، به مسائل عملی واکنش نشان دهد. باید نتایج تحلیل داده‌ها در مقاطع کوتاه و به صورت «کاغذ علمی» (Scientific Paper) تدارک شوند. بسیار مهم است که تأملات علمی، به صورت ایده‌پردازی‌های جسورانه از یک زاویه دید دانشگاهی «منتشر» شوند، زیرا، این، تنها راه برای دستیابی به روزآمدی است. از این دید، دانشگاه روزآمد، خدمتی منحصر به فرد در انتشار دانش ارائه می‌کند، زیرا، هیچ نهاد دیگری این کار را با این گستردگی انجام نخواهد داد.
▬    کاوش ششم: «کاغذ علمی» در مقایسه با «مقاله علمی-پژوهشی» یا «کتاب»، از اتقان کمتری برخوردار است، ولی از آن جا که محصول ذهن دانشمند در محیط دانشگاهی است، نسبت به ذهنیت سرسام زده سیاست‌گذاری که شدیداً درگیر حل بحران‌های عملیاتی است، برتری دارد. وانگهی، بهینگی «کاغذ علمی» برای مقاصد عملی امروز و اکنون، به یک قاعده کلی هم باز می‌گردد که بر اساس آن، «یک راه حل ناقص بهنگام که بتواند در آینده تصحیح شود، بهتر از یک راه حل کامل تاریخ گذشته است».
▬    کاوش هفتم: علاوه بر این، «کاغذ علمی» که در محیط دانشگاهی و پژوهشی تولید شود، در مقایسه با تصمیمات شتابناک سیاستی که توسط نیروهای عمل کننده اتخاذ می‌گردد، این امتیاز را دارد که در محیط دانشگاهی و پژوهشی، با نحوی «رویکرد بینا رشته‌ای»، به خلق راه‌حل‌ها بو و رنگ عمیق‌تری می‌بخشد. پرسش‌های عملی، چنان پیچیده شده‌اند که برای پاسخ به آن‌ها به مهارت‌های متعدد احتیاج هست. دانشگاه‌ها می‌توانند در افقی بزرگ‌تر، و بویژه با تمرکز به بعد زمان «آینده»، «تیم»هایی برای بررسی مسائل عملی تشکیل دهند، که با گرایش‌ها و رشته‌های متنوع، به کاوش در جنبه‌های بالقوه مسائل بپردازند.
▬    مطلب آخر: خوش‌بین هستیم که با پردازشگرهای ماشینی که هر روز، بیشتر در اختیار تحلیل‌گران قرار می‌گیرند، دسترسی بیش از پیش به داده‌ها، درک بهتری که از تکنیک‌ها داریم، و بصیرت‌های عمیق و اخلاقی که نسبت به بعد زمان «آینده» و اراده تاریخ‌ساز انسانی به دست می‌آوریم، بتوانیم مسائل عملی فراروی کشور را حل کنیم. تجارب «مؤسسات مطالعات راهبردی»، نشان از موفقیت بیشتر مراکز پژوهشی چالاک دارد که جزئی از شبکه پیچیده‌تر انتشار و تعامل و اظهار نظر دست جمعی در مورد ایده‌پردازی‌های علمی و خلاقانه ایجاد شده برای رقم زدن افق آینده هستند. تجربه پژوهشی چند سطحی و تغییر ارتباطات بین محققان در سطوح مختلف دانشگاهی و تجربی، در قالب «مؤسسات مطالعات راهبردی»، نشان از ایجاد فرصت‌ها و نتایج مثبت دارد. بدین ترتیب، و با توجه به الگوی این مؤسسات، دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی که معیارهای تمرکززدایی بیشتری را اتخاذ کرده، و یا پژوهش‌گران فعال و خلاق را با ارتباط مؤثرتری بسیج کنند، به نتایج بهتر با تأثیرات اجتماعی بیشتر خواهند رسید.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 03 اسفند 1395 ساعت 07:39

صفحه 40 از 407