فیلوجامعه‌شناسی

مقالات و يادداشتهاي روز

عبور از «اغتشاش» و ریشه‌شناسی «اعتراض»

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    اگر با موفقیت و دقت نظر، «اغتشاش»ها را از «اعتراض»ها متمایز کنیم؛ و اگر «اغتشاش»ها را بیشتر یک روبنای امنیتی تلقی کنیم که برازنده تحلیل امنیتی است؛ تمرکز ما به فهم «اعتراض»ها معطوف می‌شود. این، اصل آن چیزی است که ذهن تحلیل‌گر مصلحان اجتماعی در شرایط فعلی باید به آن التفات بورزد.
▬    در توصیف و تحلیل درست تکوین «اعتراض»های اخیر، کلید فهم این است که اصل «اعتراض»ها، اتفاقات تازه‌ای نبوده‌اند. از قبل «اعتراض» صندوق فرشتگان گرفته تا «اعتراض» معدن چیان زمستان یورت آزادشهر تا «اعتراض» کارگران هپکو تا ثبت نام «اعتراضی» برخی از مالباختگان کاسپین در انتخابات ریاست جمهوری در عین تجمع در مقابل وزارت کشور، و «اعتراض» تقریباً هر هفته مالباختگان در بلوار کشاورز، تا نهایتاً «اعتراض»های امروز، درست چند ماه پس از استقرار دولت جدید. روشن است که عملیات روانی در ایام انتخابات تأثیر عکس داده و امیدهای بزرگ‌تری را سرخورده کرده است.
▬    منتقدان دولت، مدام و مستمر، در مورد نخبه‌گرایی شدید دولت که به فاصله آن‌ها از مردم و درک اندک ایشان از مسائل و دشواری‌های قعر جامعه مربوط می‌شود، هشدار داده بودند؛ و دولت، به اتکاء عملیات روانی در ایام انتخابات و شکل‌دهی به آراء اقشار متوسط شهری، همواره نسبت به حاشیه‌نشینان شهری و شهرستان‌ها بی‌توجه بوده است. این ذهنیت خطرناک است که مدام استمرار یافته و مردم را از شنیده شدن راستین و مؤثر سخنان خویش از سوی «گروه عقلا» نا امید کرده است.
▬    اتحاد نامفهوم کارگزاران-اصلاح‌طلبان، مردم را به رغم پنج سال حکمرانی، با ابهام در پیگیری مطالباتشان در نبود شفافیت واقعی مواجه کرده است. آن‌ها هر چه می‌گویند به بن‌بست «کو گوش شنوا» می‌رسند. نوسان در طیف نخبه‌گرایی-اصلاح‌طلبی، بحث‌های واقعی انقلابی در مردم‌سالاری دینی را به حاشیه رانده است، و انگار افراد را در دو نوع طاغوت‌سالاری مخیر می‌سازد. آنچه هنر انقلاب اسلامی بود، و توانست نیرویی شود که انقلاب اسلامی را رقم بزند، تلفیق خلاقانه نخبگی، عقل، تکنیک، نوع‌دوستی، امر به معروف و نهی از منکر، حمایت از مستضعفان، و رویارویی با مستکبران و خودبزرگ‌بینان بود. رنگی از این‌ها را در ساز و برگ کارگزاران و اصلاحات نمی‌بینیم.
▬    صورت مسأله امروز، این است: انتخاب کنید، یکی از این دو را؛ یا مدیرسالاری و زرسالاری، یا روشنفکرمآبی و برج عاج نشینی. یا بپذیرید که کشور را مدیران تکنوکرات و حرفه‌ای که به اندازه مدیران «فوب خلیج فارس» حقوق می‌گیرند و رفته رفته دیگر چیزی از درد مردم نمی‌فهمند، اداره کنند، یا حکومت را به کسانی بسپارید که پسند روشنفکران را جایگزین خردورزی و تدبیر و دوراندیشی و حکمت الهی می‌سازند. تاب بخورید بین کارگزاران و اصلاح‌طلبان. اگر مدتی از مدیران پول‌دار هزار میلیاردی خسته شدید، چند گاهی به سمت سیاستمدارانی بروید که به نام ارزش‌های روشنفکری بر ارزش‌ها و عقل و شرع می‌تازند.
▬    در این تاب خوردن، دو گروه به جای «توده مردم» فربه می‌شوند، یکی «گروه مدیران» یا کسانی که با افشاگری‌ها نام «یقه سفیدان» به ایشان چسبیده است؛ و دیگری، «گروه روشن‌فکران»، که با کارفرمایی پولداران، پیرایه بر پیرایه می‌بندند، و خواسته و ناخواسته، و به حکم کارفرمایان خود، کار را به جایی می‌رسانند که غیر انسانی‌ترین راه‌حل‌ها را، چیزی مانند افزایش ناگهانی قیمت بنزین از ۱۰۰۰ تومان به ۱۵۰۰ تومان را، میسر می‌سازند. آیا «مدیران» و «روشنفکران»، از تأثیرات سهمگین این افزایش آگاه نیستند؟ افزایش پنجاه درصدی کلیدی‌ترین حامل انرژی، چه تأثیرات زنجیره‌ای بر سایر کالاهای اساسی می‌گذارد؟ چه کسانی از عدم دسترسی به دارو و غذا و شغل و ... می‌میرند؟ این، همان تکرار و استمرار سیاست تعدیل دهه هفتاد است، که در نهان «کشته می‌دهد».
▬    و در این تاب خوردن میان کارگزاران-اصلاح‌طلبان، آن چه از دست می‌رود، دلیلی است که ما اساساً برای آن انقلاب کردیم. اگر منظور از خط انقلاب اسلامی، ایجاد یک جامعه توحیدی است که هست، آن‌چه امروز در محور گروه عقلا جریان دارد، دقیقاً ایمان به توحید و کفر به طاغوت نیست؛ به رسمیت شناختن قدرت مستکبران، پذیرش منطق آنان، پولدارتر شدن پولداران، اعم از وزیران و مدیران و فوتبالیست‌هایی که می‌توانند بر مبنای فوب خلیج فارس پول دریافت کنند، و باز، فراموش شدن مردمی است که قرار انقلاب بود که مدیران و سایر اقسام بزرگان، به حکم قرآن و سنت انبیاء، خود را خدمت‌گذاران طریق به بهشت رفتن ایشان بدانند.
▬    ساز و کار زیربنایی وضع و حال «کارگزاران و اصلاحات»، که در آن توکل به خدا و اعتنا به خلق عبد خدا، فراموش شده است، در منطق زیربنایی توجیه‌گر سلطه «گروه مدیران» و «گروه روشن‌فکران» نهفته است. منطق زیربنایی «گروه مدیران»، کم و بیش، همان است که همیشه بوده است؛ پدید آمدن یک برنامه توسعه برون‌زا، به گروه مدیران این امکان را داد که واسطه شود میان شرکت‌های بیرونی و مصرف‌کننده داخلی. او، تمام امتیازات انتسابی به خود را به «زرنگی» خویش در اکتساب فرصت‌ها تحویل برد، و چنین وانمود کرد که نان و قوت و رمق از دست‌رنج خویش می‌خورد، در حالی که چنین نبود. ولی، منطق زیربنایی «گروه روشن‌فکران»، پیچیده‌تر است؛ ما به «گروه روشن‌فکران»، چشم امید داشتیم، تا بیندیشند، و با مردم خود، راهی برای برون‌رفت از سلطه مستکبران بجویند؛ اما، سؤال جذاب‌تر از ابهام قبیله مدیران آن است که چه بر سر روشن‌فکری آمد که این چنین به «گروه روشن‌فکر» برج عاج نشین بدل شد و این قدر زود، و بسیار «سریع القلم»، راننده تاکسی‌ها و لبوفروشان را به سخره گرفت، به جای آن که به ایشان راه خلاصی از گروه زر و زور وطنی و جهانی را بیاموزد. او ترجیح داد که در هنگام انتخابات، با روشنفکری جهان‌وطنی هماهنگ شود، و در گاه دیگر، مواجب‌بگیر متمولان گردد، و این چنین، مردم کوچه و بازار را سر کار بگذارد، و به موتور «تزویر» تبدیل شود.
▬    دشواری اصلی فراروی «گروه روشن‌فکران» این است که با نشناختن مخاطب راستین خود، شغل خویش را که می‌توانست شغل انبیاء باشد، در حد قلم به مزدی، نان به نرخ روز خواری، یا فخرفروشی به «راننده تاکسی‌ها و لبوفروشان»، و فساد مدارک دانشگاهی پایین آورده است. در واقع، در حالی که روشن‌فکر با مخاطب قرار دادن «مردم»، می‌توانست معلمی پیشه کند و شغل انبیاء را از آن خود سازد، در عوض، «سیاستمدار» و «پول‌دار» و «آکادمیسین» را مخاطب خویش قرار می‌دهد. بدین ترتیب، روشن‌فکر، از کسوت مصلح اجتماعی به در آمد. پس، اگر امید داشتیم که با هدایت روشن‌فکر، بتوانیم بر استکبار جهانی و استکبار داخلی فایق آییم، روشن‌فکر، خود اسیر و بنده و جزئی از زنجیره خودبزرگ‌بینی‌ها شد. او بنده پول‌داران و هم‌قطارانی شد که بر استادی او صحه می‌گذاردند. آن‌ها نه خدا را مورد خطاب خود قرار دادند و نه خلق عبد خدا را.
▬    فیصله مطلب: انتقاد اجتماعی، اسباب نا امیدی نیست؛ اسباب جدی گرفتن تکلیف و رسالت تاریخی است. از یک دید وسیع‌تر، به رغم همه انحرافات در «گروه مدیران» و «گروه روشن‌فکر»، جوان مسلمان راه خود را از کوره راه باز کرده است، و در قیاس با گذشته، متشکل‌تر، هدفمندتر و منضبط‌تر شده است، و چیزی نمانده بود که در انتخابات اخیر کشور را به مسیر درست بازگرداند. جوان مسلمان، به حمایت خدا امید دارد. ولی مستظهر به حمایت‌های خدا بودن یک مسأله است، و حفظ تفضلات خداوند مسأله دیگر. اگر، جوان مسلمان، از تکالیف خود غفلت نورزد، همواره دلیلی برای استمرار عنایت خداوند هست (همراه با اقتباس‌هایی آزاد از دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی).
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 14 دی 1396 ساعت 23:33

جنبه‌های غیر منطقی یک شورش

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    مطلب اول: اکنون دیگر جنبه‌های غیر منطقی فتنه سال ۱۳۸۸، بیش از حد واضح شده است، و دیگر عنوان «فتنه» بر آن، چندان دقیق نیست. امروز دیگر صف‌ها جدا شده، و همه می‌دانند که آقای میر حسین موسوی، به رغم امضای تعهد و التزام به قانون اساسی و قانون انتخابات، خلف وعده و تعهد کرد، و ضوابط قانونی تقاضای تجدید نظر در شمارش آراء را زیر پا گذاشت، و کشور و ملت را به پرداخت هزینه‌های سنگین یک شورش بی‌فرجام گرفتار کرد. او فرصت‌های زیادی یافت تا بیانیه بسیار خود را نیز با اینترنت + فیلترشکن‌های غیرقانونی بر روی وب قرار دهد، ولی در هیچ یک از آن‌ها به حفره بزرگی که حداقل هشت میلیون رأی در آن جابجا شده و از دید صدها هزار مجری مردمی انتخابات دور مانده بود، اشاره‌ای نکرد. او حتی به عنوان یک فرمانفرمای شورش هم مناسب عمل نکرد، و به رغم در اختیار داشتن ابزارهای ارتباطی، معنای تاریخی مناسبی برای شورش خود علیه قانون خلق نکرد. او به مراعات قانون التزام سپرد، ولی به سهولت، و بدون طی کوچک‌ترین مراحل قانونی و با تدارک کمیته صیانت از آراء از ماه‌ها قبل، نشان داد که پذیرش ضوابط فرجام‌خواهی انتخابات از آغاز هم صادقانه نبوده است. نتیجه آن که در رأس شورش «دروغ ممنوع»، یک «دروغ بزرگ» و تاریخی قرار گرفت، که لطمات تاریخی به ملت روا کرد که به مرور، معلوم و معلوم‌تر خواهد شد. تا هم اکنون نیز معلوم شده است که آن شورش اتحاد ملت را در آن مقطع در مقابل زیاده‌خواهی‌های غرب شکست و آن‌ها را برای اعمال ستم بیشتر بر ملت جری کرد. شورشیان، مسؤول مستقیم و غیرمستقیم بسیاری از تلفاتی هستند که به بار آمد.
▬    تز دوم: در مواقعی این‌چنین، که ادامه خط فتنه نزد جمعی از فعالان سیاسی به استمرار یک مسیر غیر منطقی تبدیل شده است، فکر تحلیل‌گر باید به سمت علل زیربنایی معطوف گردد که بوضوح بیان نمی‌شوند، و به جای آن‌ها کلیدواژه‌های فتنه همچون تقلب و حصر تکرار می‌شود. این علل زیربنایی به انگیزش‌هایی اشاره دارند که غیر از استدلال‌های سستی هستند که بیان می‌شوند. آن‌ها بیش از آن که نگران حل مسأله تقلب یا حصر باشند، به سمت منظور دیگری جهت یافته‌اند. افرادی مانند عالی‌مقام تاجزاده که از جمله چریک‌های سابق هستند که بی‌تناسب، کسوت اصلاح‌طلبی و مسالمت‌جویی به تن کرده‌اند، امروز از جمیع نحوها می‌کوشند تا این کلیدواژه‌های شورش را زنده نگاه دارند.
▬    نکته سوم: این انگیزش‌های غیرمعقول و نادرست، عرصه را بر مردم برای رسیدن به اهداف واقعی‌شان تنگ می‌سازند. در واقع، مردم خواهان کارآیی بیشتر دم و دستگاه حکمرانی در پاسخ به ضرورت‌هایی همچون بهداشت و تأمین اجتماعی، رفع آسیب‌های طبیعی و محیط زیست، نسق بخشیدن به سیستم بانکی و صندوق‌های بازنشستگی، چرخیدن چرخ کارخانه‌ها در کنار چرخیدن سانتریفیوژها، مهار فساد، رفع رکود و تورم، بالا بردن بهره‌وری، بهبود فضای کسب و کار، نظام مالیاتی عادلانه و منصفانه و هوشمندانه، و تنظیم و توزیع فراغت هستند. این‌ها رده‌های نخست درخواست‌های مردم است، که توسط چریک‌های سابق تحریف می‌شوند.
▬    اشاره چهارم: سیاستمداران اصلاح‌طلب گمان می‌کنند که می‌توانند با حفظ التهاب‌ها، اثربخشی خود را که در نبود برنامه‌ای برای حل مسائل اصلی مردم، فقط با قطبی و عصبی کردن فضا به دست می‌آید حفظ کنند. آن‌ها چپ‌های پیشین هستند که پوستین رفرمیسم راست‌گرا به تن کرده‌اند، ولی همان افکار چپ، آن‌ها را وامی‌دارد تا با اعمال تضاد، کارهای خود را پیش ببرند. چریک‌ها اصولاً و چندان حال و حوصله آهسته و پیوسته حرکت کردن را ندارند؛ و آن قدر که وانمود می‌کنند هم به رأی مردم و حکمت نهفته در آن ایمان ندارند، چنان که در رویارویی‌شان با منتخب سال هشتاد و چهار نشان دادند. رویدادها چرخیدند و چرخیدند، و نشان دادند که این اصلاح‌طلبان واقعاً در پی آن چه مردم می‌خواهند نیستند. مردم این رفتارهای عصبی و تند را نمی‌خواهند.
▬    پنجم: نکته دیگر آن است که سیاستمداران اصلاح‌طلب از انجام وظایف سیاسی‌شان سر باز زده‌اند، و برای سال‌ها به ترسیم وهم توطئه درونی بسنده کرده‌اند؛ آنان در حالی که مستمراً توطئه بیرونی علیه کشور را توهم نامیده‌اند، ولی به وهم توطئه درونی رسیده‌اند، در مورد آن مبالغه بسیار ورزیدند. آن‌ها اغلب، تنها غر و نق زده‌اند، ناکارآیی‌های خود را به دسیسه‌های درونی آویخته‌اند، و برای حل مسائل کشور طراحی دوراندیشانه‌ای ارائه نداده‌اند. در این شرایط، امید آن‌ها این است که دمیدن به کلیدواژه‌های شورش، «فتنه» و «حصر» برایشان موهبتی بسازد، و آن‌ها را از پاسخگویی برای طرح سیاسی لازم برای اداره کشور فراری دهند. اینجا، مسأله اعتماد به اثربخشی سیاستمداران مطرح است. این رویکرد سیاسی اصلاح‌طلبان، به اعتماد و اطمینان بخشی از مردم به اثربخشی سیاست لطمه وارد آورده است.
▬    فرجام مطلب؛ سیاستمداران شورشی هوادار فتنه، غرق در مقاصد و روابط جناحی، تنها به دنیای کوچک اطرافیان خود توجه دارند؛ این مسأله با هر ترتیبی که روی دهد تأثیر منفی و مخربی بر ارکان ارتباطی سیاست و امر سیاسی باقی می‌گذارد و وضعیت مبهم و گنگی را درباره تغییر و تحولات آتی به وجود می‌آورد. از آن رو که این سیاستمداران، می‌خواهند از مقدوراتی که در اختیار دارند به مقصود منافع قدرت سیاسی استفاده کنند، مصالح عمومی را مصالحه می‌نمایند؛ و مشکل دقیقاً همین جاست.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 14 دی 1396 ساعت 23:32

ابعاد جدید ماجرای اشتغال

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    قضیه: در وضع انتقالی تا جاگیر شدن تقسیم کار جدید، که فی‌الحال در آن به سر می‌بریم، اغلب جوانان در جست و جوی «استخدام» هستند. بسیاری از استعدادهای برتر نیز، نه خواهان کسب مشاغل عملیاتی، بلکه برای کسب سمت‌های مدیریتی یا کرسی دانشگاهی تلاش می‌کنند. اگر دو سوم از کسانی که همت خود را مصروف «استخدام» یا سمت‌های مدیریتی و کرسی دانشگاهی می‌سازند، برای «وضعیت‌های چندگانه پاره وقت» آماده شوند، و در یک گام بعد، وارد سطوحی از کارآفرینی گردند، فراتر از کیفیت و کمیت اشتغال، چیزهای مهمی تغییر خواهد کرد؛ چیزهایی از جنس خودباوری شخصی و ملی. با این تغییر رویه، آن‌ها نه تنها خود به شغل خواهند رسید، بلکه پایه‌های شغلی و خلاقیت یک جامعه را برای نسل‌ها، با یک رویه درست مستحکم خواهند کرد. بازتاب چنین تحولی در اقتصاد خرد، تمرکز سیاست‌گذاران اقتصاد کلان بر بنگاه‌های اقتصادی کوچک و متوسط یا در اصطلاح تحلیل‌های اقتصادی، SMEهاست.
▬    کاوش در قضیه: برای وقوع تحول مذکور در بینش عاملیت‌های اقتصاد، رویه‌های آموزشی منعطفی لازم است. علوم به اصطلاح «سخت» فنی، شرایط و انعطاف مناسبی ایجاد نمی‌کنند، و از فرط اصرار به متغیرهای کلان، برای بنگاه‌های کوچک و متوسط و مشاغل سطوح میانی که خصلت اصلی خلاقیت برای اقتصاد آینده را می‌سازند، جایی قائل نمی‌شود. ما همان قدر که به دانش‌های فنی و عملی نیاز داریم، به همان میزان و شاید بیشتر، محتاج دانش آموختگان خلاق در حیطه علوم انسانی، هنر و علوم اجتماعی هستیم تا بتوانند انعطاف بزرگی را در پیش‌فرض‌های نظری ما پدید آورند.
▬    کاوش دوم: ما به اصلاحات «پرورشی» در برنامه‌های «آموزشی» نیازمندیم. این اصلاحات پرورشی، شامل همه آن چیزی است که می‌تواند خلاقیت توأم با پایبندی بر اصول را ترویج کند. باید همکاری‌های سودمند و همفکری‌های متکی بر برادری در محیط‌های مختلف آموزشی و فرهنگی گسترش یابند، تا ارتباط‌های لازم برای ساز و کارهای اشتغال جدید تسهیل گردند. برای این کار سطوح مختلفی از توافق‌های ارزشی که ریشه در یک سنت صحیح تاریخی داشته باشد، ضرورت دارد.
▬    کاوش سوم: نکته بعد این است که ایده فربه «تحصیلات عالی» که عملاً نیم مفیدتر عمر افراد را توأم با افت فاحش کیفیت زندگی اشغال می‌کند، باید با «آموزش + پرورش خلاق و مادام‌العمر» جایگزین شود. عظیم‌ترین بخش اقتصاد ملی، صرف این پیکر فربه «تحصیلات» می‌شود، و این بودجه از بخش‌های مهمی مانند تأمین اجتماعی و اشتغال و بهره‌وری و خلاقیت و فراغت دریغ می‌گردد. امروز بر همه آشکار است که این تحصیلات عالی کم‌ثمر و حتی بسیار کم‌ثمر است. دانشجویان و دانش‌آموزان در کلاس‌ها شرکت می‌کنند، بدون آن که بتوانند دقیقاً با برنامه درسی همراهی کنند؛ چرا که آنان به سبب درگیری خود با مسائل خاص در زندگی شخصی یا بنگاه‌های اقتصادی کوچک و متوسط، مسائل ویژه و منحصر به فردی خواهند داشت که بیش از برنامه‌های درسی سفت و سخت، به آموزش‌های منعطف و فهیم از خلال همکاری‌های سودمند و همفکری‌های متکی بر برادری نیاز دارند. از این قرار، نمی‌توانند با برنامه‌های درسی از پیش تعیین شده، جفت و جور شوند.
▬    کاوش چهارم: منظر دیگر به این مسأله، لزوم احیای نقش خانواده در یک مسیر مادام العمر رشد را متذکر می‌شود. «تحصیلات» طولانی، ارتباط مثمر ثمر فرزندان را با خانواده در نیمه اصلی عمر کمرنگ کرده است و هر روز کمرنگ‌تر می‌کند. فعالیت‌های انسانی فرزندان ما تا سن سی سالگی، بیشتر شبیه «ماشین‌های یادگیرنده» است و آن‌ها کمتر مجال می‌یابند تا جداً درگیر فعالیت‌های انسانی با ارزشی همچون مناسبات خویشاوندی و خانوادگی، فعالیت اجتماعی عام المنفعه، یا شناخت تاریخ و ادبیات و پیشینه ملت شوند. بدین ترتیب، آن‌ها انبوهی از مهارت‌های پایه را که برای ارتباطات اجتماعی مؤثر و بهره‌مندی از مزایای زندگی انسانی و خردمندی عمیق لازم است را نمی‌آموزند.
▬    کاوش پنجم: مرتبط با مطلب مذکور، نکته دیگری هست؛ و آن این که جوانان امروز، یا همان «ماشین‌های یادگیرنده»، توان عملیاتی پایینی دارند و کمتر شانس یافتن شغل را پیدا می‌کنند. هر چند که معضل جهانی بیکاری فارغ التحصیلان، تا حدی به ناتوانی اقتصاد ماشینی شده در عرضه کار انسانی و جذب فارغ‌التحصیلان دارد؛ ولی بخش دیگری از دشواری به این باز می‌گردد که نظر به فنی و «نامنعطف» بودن دانشی که «ماشین‌های یادگیرنده» می‌آموزند، رفته رفته در طول تحصیل، مهارت‌ها و انگیزه‌های خود برای درس خواندن را از دست می‌دهند؛ زیرا، «یکدستی برنامه‌دار شخصیت» است که می‌تواند انگیزه‌ها را پایدار و مستحکم و مستمر نگاه دارد.
▬    فرجام مطلب: سؤال کلیدی این است که آیا امید برای تغییر در آینده نزدیک وجود دارد؟ پاسخ آن است که تغییرات کوچک اما عمیقی لازم است؛ زیرساخت‌های تازه‌ای ضرورت ندارد، اما عزم و شجاعت حکیمانه‌ای برای تغییر برخی دیدگاه‌ها و خط‌مشی‌ها که برای سالیان سال بدون تغییر باقی مانده بودند، لازم شده است. قرار نیست، چیز زیادی تخریب یا طرد، و یا تأسیس و افزوده شود، بلکه باید تعبیر عمیق و حکیمانه از اشیاء را جایگزین سطحی‌نگری‌های منحصر در کارایی کنیم. کم عمق شدن ادراک‌ها و به تبع آن، سطحی شدن ارتباط‌ها، موجب آن می‌شود که روابط انسانی سالم و حکیمانه، با مبادله‌ها و خشونت‌ها و جدال‌ها جایگزین شود. برای رفع این مشکلات و دشواری‌های فردی و جمعی، بیش از مقدورات و زیربناهای مادی، تلاش‌های آگاهانه مصلحان اجتماعی و بویژه مصلحان آموزش و پرورش ضرورت دارد.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 14 دی 1396 ساعت 23:30

وقتی «جنگ روانی بلدیم»...

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    در ۲۴ خرداد سال ۱۳۹۳، دکتر حسن روحانی فرموده بودند: «خود من و ما بلدیم که جنگ روانی یعنی چه و کار رسانه‌ای حرفه‌ای چیست»؛ در شرایطی که کشور دست به گریبان مسائل متنوعی است که مردم را و حتی رأی دهندگان به دولت در انتخابات چند ماه پیش را به اثربخشی تدابیر دولت، بدگمان و حتی بی‌گمان و بی‌امید کرده است، همایشی به دور از نقاط تمرکز و توجه ملت با اسم و عنوان حقوق شهروندی برگزار گردید.
▬    البته همواره حقوق شهروندی، و مسائل مرتبط با آن مانند «شفافیت»، «حقوق مدنی»، «حق پرسش از دولت»، و ... موضوعات مهمی هستند، ولی در این مقطع حساس که افزایش عظیم قیمت حامل‌های انرژی، به موازات تضعیف ساز و کارهای تأمین اجتماعی لرزه بر اندام مردم انداخته است، معنای خاصی در ذهن تحلیل‌گران سیاسی متبادر می‌شود. دولتی که در موضوعات مختلف سیاسی و اقتصادی، از برجام و قرارداد با ایرباس و قراردادهای نفتی گرفته تا اتهامات برادر رئیس جمهور و معاون اول رئیس جمهور و حتی اتهامات معطوف به مدرک دانشگاهی رئیس جمهور، «شفافیت» اختیار نکرده و قانون افشای اطلاعات را به گوشه‌ای افکنده است؛ بله چنین دولتی، همایشی با عنوان حقوق شهروندی با محوریت «شفافیت» برگزار می‌کند، که از متن آن چیز زیادی جز «جنگ روانی» در نمی‌آید.
▬    این برداشت وجود دارد که در همایش حقوق شهروندی، کوشش می‌شود تا با علم و دانشی که از «جنگ روانی» در مصادر مجریه وجود دارد، همه حواس‌ها از مسائل بغرنج اقتصادی به سمت دیگری پرتاب شود؛ ولی واقعاً نمی‌شود. شاید آن‌ها با آتش تهیه دروغ‌ها و واقعاً دروغ‌های «آمدنیوز» و اذناب آن، در مورد جداول بودجه کوشش می‌کنند تا خود را قراول شفافیت در بودجه نشان دهند و موضوع همیشه سرد «حقوق شهروندی» در این دولت را گرم کنند، ولی جامعه حقاً به سمت دیگری توجه دارد؛ به موضوع «جراحی ناسنجیده اقتصاد». این تصور هست که آن‌ها کوشش می‌کنند تا با این آتش تهیه، «جراحی ناسنجیده» خود را برای سال مالی آینده عملیاتی کنند؛ تحلیل این است که فرجام امسال و سال آینده، بهترین موقعیت برای انجام این جراحی است. از یک سوی، انتخابات ۹۶ سپری شده؛ و از سوی دیگر، تا انتخابات پارلمانی ۹۸ هم دو سال باقی مانده است؛ پس، عزم‌ها جزم می‌شوند تا نسخه‌های اقتصاددانان نولیبرال را که اغلب به شکل جراحی‌های وحشتناک و بدون ملاحظه تأمین اجتماعی و حال مستضعفین است محقق کنند.
▬    برداشت ما این است که دولت، بدون تقویت دم و دستگاه تأمین اجتماعی به سمت و سوی خطرناکی می‌رود، و بهتر است به جای برگزاری این دست همایش‌ها و به حاشیه بردن جامعه در سخنرانی‌های این همایش، به گفتگوی «شفاف» در مورد این برنامه‌های همت بسپارد. برداشت ما این است که مقام عالی ریاست جمهوری در چنین موقعیتی باید به فکر ایجاد هم‌داستانی‌ها و اتحادهای استراتژیک برای پیشبرد سیاست‌های سخت باشند، نه آن که دیگران مبهمی را به رغم «شفافیت» مورد اتهام قرار دهند. مسیر برادری در این شرایط بهتر است و بهتر است همه از این مسیر بروند.
▬    ما به دولت پیشنهاد می‌کنیم که از تمام ظرفیت‌های سیاسی، و بویژه از توش و توان کسانی که به «جنگ روانی» و به دست آوردن شهرت، بی‌اندازه بی‌علاقه نشان داده‌اند استفاده کنند. کوچک‌ترین تمایلی در گروه‌های جهادی «حاج حسین یکتا» مشاهده نشد تا به رخ دولت بکشند که تا چه اندازه در مهار بحران زلزله اخیر، گسترده و کارآمد و بلحظه‌تر از دولت عمل کردند. آنان کارنامه موفقی دارند؛ آن‌ها روستاها و شهرستان‌های دور افتاده، حاشیه‌های ابرشهر مشهد، و خلاصه هر جایی را که بوروکرات‌های کت و شلواری به آن جا نزدیک نمی‌شوند، هدف رسیدگی‌های جهادی خود قرار داده‌اند و اطراف کارها را با انعطاف بالا و زنده کردن ظرفیت‌های محلی و توان‌های جهادی ملی به هم رسانده‌اند. آن‌ها عزم جزم کرده‌اند تا نگذارند بوروکرات‌ها کشور را به سوی پرتگاه ببرند. باید از آن‌ها، به اتکاء کارنامه موفق‌شان کمک گرفت.
▬    ما به دولت توصیه می‌کنیم که در قامت تز «امت همیشه در صحنه» امام خمینی (ره)، به جای حرکت در حاشیه‌ها، به کسانی اتکاء کنند که انگیزه محض آن‌ها خدمت به ملت و دین ملت است. الآن و در آستانه انعقاد بودجه هولناک نود و هفت، هیچ چیز به اهمیت ایجاد «هسته‌های مقاومت اقتصادی ملی» نیست. «افراد بی‌ادعا» در این کشور هستند که تمام انگیزه‌های خود را از مفهوم «توحید» می‌گیرند. آن‌ها در مورد نیت‌ها و روش، بسیار دقیق و در عین حال مصمم هستند. آن‌ها، رضایتمندانه، مسؤولیت‌های همراه با کارشان را می‌پذیرند. آن‌ها از حس «جاری بودن» و سلامت معنوی که در کنار به نتیجه رساندن کار خیر در کارشان پیش می‌آید، احساس رضایت پیدا می‌کنند. آن‌ها در ازای این خدمت، چیزی از دولت نخواسته و نمی‌خواهند. «خدمت» پاداش واقعی برای این افراد است، نه در مرکز توجه قرار گرفتن.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در شنبه, 02 دی 1396 ساعت 20:53

طراحی‌های جهادی برای حوزه و دانشگاه

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    بخش‌هایی از حوزه و دانشگاه، مطابق طراحی انقلابی پنجاه و هفت، به مثابه نهادهای انقلابی سر برآورده‌اند. به طور ویژه، مقصود من صورت‌بندی‌های تکثیر یافته، در ردیف «اردوهای جهادی» است. این صورت‌بندی‌ها در همین زلزله کرمانشاه به نحو مؤثری کارآمدی خود را نشان دادند، و صبحدم روز بعد از حادثه، پیش از اغلب نهادهای رسمی که در این شرایط موظف به حضور هستند، «حاج حسین یکتا»، در رأس گروهی از طلاب جهادی در یک ورزشگاه و در قلب حادثه اردو زد. آن‌ها با احساس مسؤولیتی که تنها از یک عمق عقیدتی و خوش‌فهم توقع می‌رود، طوری درگیر مهار حادثه شدند، که ناظران امور گفتند که در عمر خود چنین حجمی از جد و جهد را ندیده بودند. در نبود دولتی کارآمد، در حضور دولتی عمیقاً روشنفکرزده، در حضور مدیران غیراتوبوسی که به قول معاون اول رئیس جمهور «آویزان» کشور شده‌اند، اگر این گروه‌های جهادی نبودند، اگر ذهنیت و روحیه جهادی نبود، تلفات پس از زلزله بر تلفات زلزله فزونی می‌گرفت. یک حسی به ما می‌گوید که همان قدر که «حاج قاسم سلیمانی»، به یک چهره تاریخی در عملکرد قاطع و جهادی در فرامرز کشور تبدیل شد، یحتمل، در تاریخ آینده این کشور، نام «حاج حسین یکتا» را در رأس گروه‌های جهادی‌اش، به عنوان چهره قاطع و فیصله‌بخش در مجاهده داخلی این موطن خواهند نوشت. در آینده تاریخ ما خواهند نوشت: در شرایطی که بوروکرات‌های گروه عقلا، اقتصاد هفدهم جهان را به لبه پرتگاه می‌بردند، این، حاج حسین یکتا و گروه‌های جهادی‌اش که پر بودند از طلبه‌ها و دانشجوهای پرانگیزه، کشور را از پرتگاه عبور داد.
▬    چند نکته در مورد این طراحی جهادی زنده کننده در حوزه و دانشگاه مشهود است که تصریح آن‌ها برای تکثیر این الگوها، مفید است:
▬    نخست این که همیشه با مردم در ارتباط باشید؛ دلیل اصلی سرمایه‌گذاری ملت در دو نهاد آموزشی حوزه و دانشگاه، ارائهٔ ایده و خط‌مشی خدمات به مردم است، اما، بزرگ‌ترین اشتباه اکثر تحصیل کرده‌ها این است که برای مردم خود وقت نمی‌گذارند. مردم به جوانان خویش کمک می‌کنند که مشکلات موجود را با ارائهٔ افکار نوآور و خط‌مشی‌های تازه شناسایی و حل کنند. جوانان فعال در گروه‌های نوظهور جهادی از مردم می‌پرسند: دقیقاً به دنبال چه خدماتی هستید که هنوز کشور نتوانسته است به شما عرضه کند؟ اگر از شرایط خود رضایت ندارید، لطفاً دیدگاه خود را توضیح دهید و ما را راهنمایی کنید که مسائل شما و راه حل‌های احتمالی را کشف کنیم. روش گروه‌های جهادی این است که رفتار مردم را در مقیاس محلی و با حضور مستقیم در زیست-بوم تحلیل کرده و، سپس، با توجه به آن‌ها، روی نقاط ابهام دانش خود کار می‌کنند. در نتیجه، بهترین دانشجویان من، حداقل یک تابستان را در ارتباط با اردوهای جهادی گذرانده‌اند، و بدین ترتیب شاخک‌هایشان در سر کلاس، به مسائل مهم گیر می‌کند. آن‌ها هم به رشد جامعه کمک کرده‌اند، و هم به رشد آکادمی.
▬    نکته دوم این است که دانشجویان و طلاب فعال در گروه‌های جهادی، همواره امکانات را تحت نظر دارند. آن‌ها بیهوده غر نمی‌زنند، بلکه با دید مثبت می‌کوشند تا از کمترین امکانات، مقدوراتی برای حل دشواری‌ها «بسازند». بدین ترتیب، آن‌ها به بیماری اپیدمی دانشگاه‌های ما، یعنی بیماری «روشنفکری غرغرو» گرفتار نمی‌شوند. اصولاً آدم‌ها دو دسته‌اند: دستهٔ اول کسانی هستند که بیشتر نق می‌زنند، اغلب فقط مشکلات و گرفتاری‌ها را می‌بینند و اوقات دیگران را تلخ می‌کنند و همه را در مسیر بهبود سرد می‌سازند. و دستهٔ دوم افرادی هستند که در هر شرایطی، امکانات خوب را تشخیص می‌دهند و آن‌ها را غنیمت می‌شمارند. مطمئناً دستهٔ دوم افراد موفق‌تری هستند.
▬    جوانان فعال در گروه‌های نوظهور جهادی با این سؤال‌ها، دید مثبت را در خود تیز می‌کنند: چگونه می‌توانیم بیشترین بهره را از اتفاق‌ها ببریم؟ چه موقعیت‌های جدیدی را می‌توان «به وجود آورد»؟ چه فرصت‌ها یا موقعیت‌های نوظهوری در آینده «اتفاق خواهند افتاد» که ما بتوانیم از آن‌ها در جهت تکمیل برنامه‌های جهادی امروز استفاده کنیم؟ خصوصاً، با برنامه‌های ما چه انسان‌ها و افکاری در زیست-بوم رشد خواهند کرد که آینده را در مسیر درست‌تر تقویت کنند؟ 
▬    نکته سوم این است که باید موطن و زیست-بوم اسلامی خود را هدف اصلی تحصیل و تحقیق قرار دهیم؛ بیهوده، در فضای نامتناسب پیش‌فرض‌های غربی نغلطیم. روی توسعه و بهبود کشور فکر و کار کنیم. از بازخورد مردم خود استفاده کنیم و مطمئن شویم که بهترین تجربه را برای مردم که همان خانواده ما هستند رقم می‌زنیم. آیا مردم قادر هستند به راحتی داخل دانشگاه یا حوزه علمیه ما بیایند و نیازهای خود را با استادان و شاگردان مطرح کنند و نسخه عملیاتی بگیرند و بروند؟ آیا در دانشگاه یا حوزه علمیه ما، تعامل با مردم تسهیل می‌شود؟ و از آن بیش، آیا استادان و شاگردان به میان مردم می‌روند و در قامت طبیبی دوره‌گرد در می‌آیند که در ملاقات با مسائل مردم هم مردم را رشد دهند، و هم آکادمی را؟
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 27 آذر 1396 ساعت 22:22

مدیر پای‌کار یا مدیر کارگزار؟

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    دکتر اسحاق جهانگیری در سفر اخیر به خوزستان از مدیرانی که بنا به همان اصطلاح قدیمی مدیریتی در ایران، «پای کار» نیستند گلایه فرمودند. بی‌گمان مدیرانی که مخاطب جناب دکتر اسحاق جهانگیری قرار گرفتند، دیگر مدیران به اصطلاح آقایان اتوبوسی دولت پیشین نیستند؛ حتی مسکن مهرها هم دیگر آن مسکن مهرهای قدیمی نیستند و اغلب آن‌ها در همین دولت پایان کار و گواهی صحت ساخت گرفته‌اند. پس، حالا بیایید در مورد حال و اکنون سخن بگوییم. راجع به مدیرانی که با حدود سنی افزون بر ۵۰ سال، دیگر حس و حال آن را ندارند که چند سر امور را به هم برسانند، به کف کارها بروند، و تا کارها «ردیف نشده»، از گود کار بیرون نیایند. چیزی شبیه آن مردان که بودند و بی‌مهری‌ها دیدند و رفتند، و چیزی شبیه به کسانی که هستند و گمنام یا سردار و نامدار، بی توجه به بی‌مهری‌ها هنوز به انجام تکلیف مشغول‌اند. دکتر اسحاق جهانگیری، خوب است که قدر این دست مردان «پای کار» را بدانند و به هر بهانه‌ای، سهل و ساده آن‌ها را نرنجانند.
▬    بگذارید بگویم که مشکل آقای دکتر اسحاق جهانگیری با چه نوع افرادی است؛ شنیده‌اید که گاه گاه می‌گویند: فلانی تیپ مدیریتی دارد؛ صبح‌ها مدیریتی از خواب بیدار می‌شود؛ به سبک مدیران به سر کار خود می‌رود؛ به سبک مدیران مذاکره می‌کند؛ و خلاصه، منش مدیریتی دارد. این مثل و متل‌ها، بهره‌ای از واقعیت دارند، و طعنه‌های آبدار فرهنگ عمومی ملت ایران به «تیپ مدیر کارگزارانی» محسوب می‌شوند. «تیپ مدیر کارگزارانی» که بویژه از عصر کارگزاران پایه گذاشته شد، تیپ عمیقاً شل و ول، بی‌انضباط، پر انعطاف، مصلحت اندیش، و دور زننده قانون است، که از زمانی، جایگزین تیپ مدیریت انقلابی و جهادی شد. «تیپ مدیر کارگزارانی»، تیپی بدون قاطعیت، اصطلاحاً «معتدل»، سازش‌کار، و بی‌طرف است. «تیپ مدیر کارگزارانی»، مدام می‌خندد، از هیچ چیز عصبانی نمی‌شود، از کوره در نمی‌رود، و مهارت‌های اصولی مدیریت خود را در شناسایی قطب‌های افراط و تفریط و موقعیت گزینی در وسط آن‌ها اثبات می‌کنند. او، هیچ وقت، روی هیچ چیز، محکم نمی‌ایستد.
▬    ریشه عمده‌ای از مسائل امروز ما، مدیرانی هستند که هیچ موضع محکم و حکیمانه‌ای بر پاره‌ای اصول مشخص و قابل فهم از سوی مردم ندارند، و مردم نمی‌دانند که می‌شود به آن‌ها اتکاء کرد یا خیر، و درک نمی‌کنند که چطور می‌شود با چنین انسانی روابط انسانی و از آن مهم‌تر، روابط متکی بر حکمت بنا کرد. او فقط می‌خندد، یا مصلحت اندیشانه، موضع عوض می‌کند. در واقع، «تیپ مدیر کارگزارانی»، در مقابل مدیر پایبند به اصول و حکیم یا اصطلاحاً «تیپ مدیر اصول‌گرا» قرار می‌گیرد. او حقیقت را به مصلحت می‌فروشد. او با فرض شرهای خیالی، خیر واقعی را با شرهای خیالی عوض می‌کند، و به‌اصطلاح، آن قدر دفع افسد به فاسد می‌کند تا بدین ترتیب، جهان را پر از فساد سازد. هر نوع پایبندی و استحکامی، این روزها به نام «افراط» طرد می‌گردد، و «اعتدال» نه به «وضع شیء فیما وضع له»، بلکه به «نه این و نه آن» تعبیر می‌شود. حرف تیپ مدیران امروز حرف نیست، و قوانین آن‌ها قانون نیست، مدام صلح و آشتی می‌جویند، و بدین ترتیب، انعطاف بی‌انتهای خود را که این روزها فضیلت اصلی مدیر تلقی می‌شود، به اثبات می‌رسانند. این همه شل و ولی، «روحیه عمیقاً حقوقی ملت ایران» را آزار می‌دهد. این ملت، عادت به عدلیه دارد؛ عادت به حکمرانی بر اساس دادگستری و قواعد اصولی دارد؛ و این همه بی‌قیدی را، به نام «مصلحت» نمی‌تواند هضم کند.
▬    خوب که دقت کنیم، بخش مهمی از این دشواری مدیریت در ایران، یک معضل فرهنگی است که ریشه در جامعه‌شناسی حکمرانی در متن این ملت دارد. این ملت، درکی از حقوق اساسی خود در مقابل حکمران و مدیر دارد که با درک سیستمی و پراگماتیک و امریکایی که مدیران عصر سازندگی، آن را در مراکز آموزش مدیریت دولتی یاد گرفته‌اند، مغایر است. این ملت، با مدیریت دولتی که حداکثر انعطاف را ارزش محوری خود می‌داند، تناسب فرهنگی ندارد. هیچ سنت پژوهشی اجتماعی و حقوقی خاصی که مفهوم حکمرانی و پیوستگی آن با حقوق و قانون در تلقی دیرپای بین النهرین و ایران را درک و تبیین کند، شکل نگرفته است، و این، خلأی در تحلیل‌های پایه علوم انسانی ماست. اگر به مفهوم رابطه بین حکمرانی و قانون از یک طرف و جامعه از سوی دیگر، به قدر کافی واقف باشیم، فقدان یک سنت پژوهشی ویژه در مورد نسبت مردم با نظام حقوقی حکمرانی، در انحراف فن مدیریت ایرانی از مسیر قانون، قطعاً مؤثر بوده است. این که چرا مدیران امروز، در درجه اول، قانون گریز هستند، و از این قرار اعصاب مردم را خرد می‌کنند، به این بر می‌گردد، که آن‌ها مدیریت اصول‌گرایانه و حکیمانه را به نفع یک مدیریت سیستمی و پراگماتیک منعطف و به‌اصطلاح «معتدل»، رها کرده‌اند.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 26 آذر 1396 ساعت 10:02

مختصات و الزامات آموزش و پرورش جدید

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    خب؛ به سرعت به سمت رژیم جدیدی از انتظارات آموزشی حرکت می‌کنیم که آمادگی شغلی را بالاتر از سایر ارزش‌های آموزشی تلقی می‌کند. ولی چرا آمادگی شغلی تا این پایه دشوار شده، که بسیار بیش از گذشته، مستلزم آموزش گردیده است؟ اول از همه این که با سرعتی خیره کننده، ساختار اشتغال از مشاغل یدی به سمت مشاغل مرتبط با کنترل و برنامه‌ریزی حرکت کرده است، و بدین ترتیب، نیاز به دانش دارد. ولی این، همه‌ی ماجرا نیست؛ نکته دیگر، شمار متقاضیان نیروی کار در قیاس با عرضه جایگاه شغلی است. جمعیت، سریع‌تر از فزونی تقسیم کار رشد کرده است، و شاید بهتر بگوییم که این دو در مسیر عکس ره سپرده‌اند. در حالی که جمعیت بیش و بیش‌تر شده، تقسیم کار اجتماعی به نفع حضور بیش از پیش ماشین‌ها در موقعیت‌های شغلی عقب گرد کرده است. حضور ماشین‌ها، در ازای انبوهی از مشاغلی که حذف کرده‌اند، تنها برخی مشاغل را برای کنترل و برنامه‌ریزی ماشین‌ها تأسیس کرده‌اند و شمار این دست مشاغل، بسیار نیستند، و هر روز هم کمتر می‌شوند، چرا که به برکت پدیده‌ای به نام هوش مصنوعی (AI)، ماشین‌ها، خود قادر به تصمیم‌گیری هستند، و حداکثر بازده خروجی آن‌هاست که ممکن است نیاز به کنترل انسانی داشته باشد، و آن نیز در بسیاری از موارد در حال اتومات شدن است.
▬    مرتبط با همین موضوع، حرکت به سوی آموزش و پرورش معطوف به اشتغال و کاربست، یک دلالت ضمنی مهم هم دارد، و آن این که از متن این آموزش، دیدگاه‌های عمیق پرورش نمی‌یابند. در این نظام آموزشی، عمق یادگیری‌ها، خصوصاً در دانش‌هایی که به درکی بیش از کاربست احتیاج دارند، از دست می‌رود. آموزش به عنوان یک فرم از «مأموریت کاربست»، به طور فزاینده‌ای به پدیداری «روشن‌فکران اتفاقی» منجر می‌شود که «ناگاه»، در شبکه ظهور می‌کنند و یک چیزی از آستین بر می‌آورند که فقط برای مدتی شوری بر می‌انگیزند و فرو می‌نشینند. در این شرایط، مردانی از کادر فنی و مهندسان، نور هدایت و الگوهای عملیاتی موقت برای مردم می‌شوند. کار به جایی می‌رسد که افرادی مانند استیو جابز یا برایان تریسی، جای روشنفکران مصلح اجتماعی و سیاسی را می‌گیرند. آن‌ها دید خاصی در مورد عمق امور ارائه نمی‌دهند. آن‌ها فقط روش‌های مسلط شدن و احاطه یافتن و کنترل بر برخی امور را می‌آموزند و می‌روند.
▬    این وضع و حال «سطحی‌نگری معطوف به آمادگی شغلی» در آموزش و پرورش دنیا (و نه فقط آموزش و پرورش ما/ هنوز وضع آموزش و پرورش ما به قدر جو عمومی آموزش و پرورش جهان خراب نیست) در حالی است که درست در این موقعیت تاریخی که لحظه تعیین نسبت ما با مقوله جانشینی ماشین‌ها در موقعیت‌های انسانی است، ما شدیداً و عمیقاً احتیاج به متفکران ژرف نگر و فیلسوفان بزرگ داریم. ولی امروز، توجه‌ها معطوف به روش‌های کارآمد گذر از اینجا و اکنون است. معلمان و اساتید دانشگاه هم موظف هستند تا این چرخ را برای عبور فارغ التحصیلان تسهیل کنند، و نمی‌توانند به عمق افکار و طمأنینه در استنتاج‌ها اهتمام بورزند. امروز، «سبک زندگی تند و تیز»، رفته رفته، به جای «سبک زندگی با طمأنینه» نسل قبل غالب می‌شود، و فضایل تعلیم و تربیت هم به تناسب دگرگون می‌گردد که نه، زوال می‌یابد؛ در این شرایط، «تدریس در گذر»، بر «برنامه درسی» و «آموزش + پرورش» غلبه پیدا می‌کند. تدریس، به سرعت، در حال از دست دادن محتوای پرورشی خود و ارزش آموزش خلاقیت است. ما دیگر به فرزندانمان «فضیلت» و «مسؤولیت» را نمی‌آموزیم، ارزش‌های دیر پای عدالت و رهایی و حریت، دیگر مورد تتبع معلمان و دانش‌آموزان قرار نمی‌گیرد، و مسأله‌ای به عنوان آرمان جهان بدون استثمار و ستم، و جهان بدون فقر، جهل و بیماری در ذهن این دانش‌آموزان شکل نمی‌گیرد. مینیمالیسم، این روزهای آموزش و پرورش را تسخیر کرده است.
▬    کار به همین جا ختم نمی‌شود؛ وقتی هدف آموزش و پرورش، به تأمین «آمادگی شغلی» معطوف می‌شود و سواد به جواز کسب تقلیل می‌یابد، یکی از نتایج این وضع و حال، طرح امکانات جدید کسب درآمد به جای درس خواندن است. کودکی، با کارد، پدر و مادرش را تهدید می‌کند که به مدرسه رفتن او اصرار نکنند، چرا که او با به دست آوردن جوایز از بازی «کلش آو کلنز» و فروش آن‌ها می‌تواند درآمد حاصل از کار تحصیل‌کردگان را به دست آورد. بدین ترتیب، بازیکنان قرعه‌کشی‌ها و قمارها، خیلی زود، و بدون بهره‌مندی از حداقلی از سواد و فرهیختگی، به دامن تولید «پول» می‌افتند و با چشیدن مزه بسیار شیرین آن، دیگر در موقعیت فکر عمیق قرار نمی‌گیرند.
▬    ما باید به سرعت تغییر شکل دهیم. ما باید با همه ابزارهای تربیتی خود به فرزندانمان بیاموزیم که چگونه مسائل گمراه‌کننده‌ای مانند ثروت و شهرت را در جهت درست هدایت کنند. ما باید گرایش به کمال و ارزش‌های انسانی را در آن‌ها زنده نگاه داریم، و برای این منظور هیچ چیز ثمربخش‌تر از تجربه‌های قدسی در متن دینی نیست. نسل آتی باید در سایه احیای اخلاق بیاموزد تا همکاری‌ها را بهبود ببخشد و به اهداف نوآوری سیاسی برای انطباق با شرایط جدید دست یابد، و افکار عمیق را برای تعیین نسبت‌های جدید اجتماعی به کار بندد.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 26 آذر 1396 ساعت 10:00

سه نسخه برای احیای جنبش دانشجویی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    دیگر نمی‌توان از عنوان سنتی و مرسوم «جنبش دانشجویی» استفاده کرد؛ وخامت حال سیاست دانشجویی به حدی است که دیگر اطلاق عنوان «جنبش» به آن دقیق نخواهد بود. گمان می‌کنم که امروز بر هیچ کس پوشیده نیست که جریان‌های سیاسی دانشجویی در حال حاضر، ارتباط مؤثری با مردم ندارند، و بهترین نسبت آن‌ها با مردم به بیش از دو دهه پیش باز می‌گردد که آن هم تا حد زیادی مرهون وجهه نافذ جنبش واقعی دانشجویی در مقطع انقلاب بوده است. آن چنان سهم دانشجویان و طلاب حوزه‌های علمیه در وقوع انقلاب و سپس تأسیس نهادهای انقلابی پر رنگ بود که بیراه نیست این انقلاب را انقلاب «حوزه و دانشگاه» بنامیم. ولی امروز، نه نقش طلاب در پیشتازی ابتکارات سیاسی به آن درخشندگی است که بود، و نه دانشگاه، و باید برای احیای این نقش، فکری کرد.
▬    نقشی که طلبه‌ها و دانشجویان می‌توانند در پیشبرد ابتکارات و راه‌حل‌های سیاسی کشور ارائه دهند، از سوی هیچ یک از اقشار دیگر قابل انجام نیست. آن‌ها ضمن آن که اطلاعات و اشراف نسبتاً خوبی به دانش و معلومات لازم برای حل مسائل جامعه دارند، در عین حال، بند و بسط‌های زندگی فردی و اجتماعی و حرفه‌ای، هنوز به پای آن‌ها محکم نشده و می‌توانند فارغ از محافظه‌کاری‌های معمول در سایر اقشار، ذهن و فکر خود را به سوی آرمان‌ها رها کنند، و مسیرهای جدید بگشایند. هر جامعه‌ای برای حفظ بالندگی لازم برای برخورد با طرح مسائل نو به نو به چنین قشر پیشرویی نیاز دارد.
▬    پس، هم جامعه به «جنبش دانشجویی» که دیگر نیست احتیاج دارد، و هم دانشجویان برای پیشبرد راه حل‌های خود نیاز به مردم دارند. پس، چیزی که در قلب مشکل امروز نسبت دانشجویان و مردم حضور دارد، فقدان ارتباط بین این دو نیاز است؛ هر دو نیاز وجود دارند، ولی ارتباطی میان آن‌ها برقرار نمی‌شود. برای اصلاح این وضع و حال، سه توصیه و راه‌حل داریم:

▀█▄ ۱- همیشه به مردم راه حل ارائه دهید، نه شرح مشکلات
▬    یک دشواری مهم در کار فکر سیاسی دانشجویی طی این چند سال اخیر این است که آن‌ها بیشتر در کار انتقاد و زاری و نق و نق هستند، تا ارائه راه حل. مشکلات، اسباب خوشحالی هیچ کس را فراهم نمی‌کنند و طرح مشکلات لاینحل نزد مردم باعث می‌شود که مآلاً اذعان کنید که شما هم وظیفه خود را درست انجام نداده‌اید؛ پس جایی برای اعتماد میان مردم و ما وجود ندارد، وقتی که مدام خودمان هم عملاً اذعان داریم که ریشه مسائل را درک نمی‌کنیم، یا از آن بدتر، وظیفه خود را در قبال رفع آن‌ها انجام نمی‌دهیم. هر انتقادی بدون طرح راه‌حل، مآلاً به معنای اعتراف منتقد به کم‌کاری خودش نیز هست. اگر دانشجویان برای حل مسائل مهمی همچون فساد، و نارسایی‌های اقلیمی و محیط زیست، و مسائل بین الملل، و دغدغه‌های سیاست داخلی، راه حلی ندارند، پس مردم، ناباورانه، خواهند پرسید که چه کسی راه حلی خواهد داشت؟ فضای منفی‌بافی و انتقاد بی‌پایان بدون طرح راه حل که امروز سکه رایج محافل روشنفکری و دانشگاهی است، مردم را زده کرده، و خلق را قانع نموده است که روشنفکری و دانشگاهیان از نوعی بیماری شیزوفرنی رنج می‌برند که به پرخاشگری و سادیسم و پس از سرخوردگی از نتیجه از پرخاش، حتی به مازوخیسم جمعی منتهی شده است. روشن است که با چنین تصویری، مردم به آن‌ها اعتماد نخواهند کرد. نقد متین دانشگاهی باید یک ضمیمه عملیاتی برای رفع مشکل داشته باشد، و الا این نحو انتقاد فعلی را همه می‌توانند داشته باشند.
▬    به گمان من، حتی، بهتر است فعالان سیاسی دانشگاهی، برای ایجاد رابطه مستحکم‌تر با مردم یک قدم فراتر بروند و به مردم راه‌حل‌هایی ارائه دهند که برای آنان پذیرفتنی هم باشد. نباید در راه‌حل‌های انتزاعی و علمی غوطه خورد، بلکه مردم به راه‌حل‌هایی اعتماد خواهند کرد که با زمینه‌های محلی و عینی انطباق داشته باشد. همه ما افکار و ایده‌های خود را دوست داریم، همان طور که سایر مایملک خود را دوست داریم، و این، اغلب موجب می‌شود که دیگران را درک نکنیم. مردم دنبال راه‌حل‌هایی هستند که با تجربیات پیشین و تجربیات امروز محلی و ملموس‌شان ارتباط برقرار کند. پس، کافی نیست که فکر سیاسی دانشجویی از شرایط و اوضاع انتقاد کند، حتی کافی نیست که علاوه بر انتقاد از شرایط و اوضاع راه حل ارائه دهد، بلکه در یک گام سوم باید خود را مقید سازد که راه‌حل‌هایی ارائه نماید که توسط مردم همین موطن قابل تصدیق باشد.

▀█▄ ۲- بیشتر عمل کنید
▬    مردم در عطش «پهلوانان سیاسی» هستند که وعده صید ماهی دهند، و نهنگ آورند. کسانی که قول «سه ماهه» بدهند و «دو ماهه» وفا کنند، چه وفا کردنی... . مع الأسف، حرکات سیاسی دانشجویی طی یک دو دهه اخیر، بیشتر، رنگ دنباله‌روی از جناح‌های سیاسی داشته‌اند. جناح‌های سیاسی هم اغلب از دانشگاهیان به وقت نیاز و انتخابات کمک گرفته‌اند و بعد که بر اسب سیاست سوار شده‌اند، وعده‌های خود را که همان وعده‌های جریان‌های سیاسی دانشجویی نیز بودند، فراموش کرده‌اند و به اقتضائات عملی سیاست تن دادند. نتیجه آن که گوش مردم از وعده و قول پر است.
▬    اغلب وقتی از مردم می‌پرسیم، که چرا به برخی چهره‌های اجتماعی توجه ویژه دارند، آن‌ها می‌گویند به خاطر قول‌هایی که به عمل رساندند؛ به خاطر آن‌چه در واقعیت از عملکرد آن‌ها دیده‌اند. آنچه عملکرد خوب یا بد را مشخص می‌کند به انتظارات بستگی دارد و اگر ما به عنوان فعال سیاسی بتوانیم به مردم بیشتر از آن‌چه گفته‌ایم ارائه کنیم، در این صورت، در نظر او خوب و قابل اعتماد جلوه خواهیم کرد.

▀█▄ ۳- هیچ گاه گمان نکنید که مردم با شما عقد اخوت بسته‌اند
▬    جریانات سیاسی دانشجویی می‌توانند رابطه دوستانه‌ای با مردم داشته باشند، اما، باید موضوع این دوستی را از تعهد مردم به موطن و عقاید خویش از هم تفکیک کنند. این رابطه، مانند رابطه‌های دیگر نیست. اگر مردم مجبور شوند میان ما، و دین و ملت و تاریخ خود، یکی را انتخاب کند، بی‌گمان انتخاب ایشان گزینه دوم خواهد بود. مرتبط با این نکته، مطلب دیگری هست؛ این که هرگز نباید سعی کنیم به دلایل سیاسی، خود را هوادار مردم نشان دهیم. ما باید واقعاً با مردم همراه باشیم؛ مردم این تصنع‌ها را می‌فهمند. رابطه‌ای که مبنای آن قدرت‌طلبی باشد، رابطه نیرومندی نخواهد بود و خطر آن از مواهبش بیشتر است که، پایان نافرجامی خواهد داشت.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 13 آذر 1396 ساعت 19:59

برای احیای اعتماد مردم به فکر دانشجویی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    قضیه: امسال، مراسم روز دانشجو و حضور رئیس جمهور در روز دانشجو، قدری عجیب بود. به جای روز شانزدهم، با فاصله زیاد، روز یازدهم آذرماه، و در مکانی با فاصله زیاد از تمرکز دانشگاه‌ها برگزار شد؛ از این گذشته، مراسم روز دانشجو، نه همچون گذشته، به مثابه یک برنامه منحصر به فرد در یک روز منحصر به فرد، بلکه به عنوان برنامه‌ای در میان برنامه‌های دیگر ریاست جمهوری برگزار شد، و در واقع، این مراسم، برای دانشجویان و برای رئیس جمهور، موضوعیت خاصی پیدا نکرد. در این مراسم، که مطابق گزارش وبگاه ریاست جمهوری، «صمیمی» بود، سخنی از دانشجویان نقل نشد؛ نمی‌دانم شاید آن قدر سخنان دانشجویان منتخب، «حسابی» یا «صمیمی» نبود که در وبگاه ریاست جمهوری انتخاب و منتشر شود! البته نگویید که وبگاه رئیس جمهور تنها سخنان رئیس جمهور را منعکس می‌کند، چرا که در سطح بالاتر، وبگاه مقام معظم رهبری، به وقت ملاقات‌های دانشجویی، اظهارات دانشجویان را نیز منتشر می‌کند. نمونه‌اش همین دیدار افطاری امسال دانشجویان با معظم له. به هر حال بگذریم؛ بنا بر هر دلیلی که بود، مراسم روز دانشجو از سوی رئیس جمهور و مطبوعات و خبرگزاری‌ها و حتی خود دانشجویان چندان تحویل گرفته نشد، و من فکر می‌کنم که باید برای این وضع فکری کرد. دانشجویان، سال‌هاست که موتور محرک تغییرات مثبت بوده‌اند یا نشان داده‌اند که می‌توانند باشند، ولی به نظر می‌رسد که این ظرفیت، دارد می‌خشکد و از همه جوانب جدی گرفته نمی‌شود. خشکیدن این ظرفیت، ابداً نافی نیاز جامعه به توانایی آن نیست. باید فکری کرد...
▬    کاوش در اطراف قضیه: نکته اصلی این است که فکر سیاسی دانشجویی باید متحول شود و نیرو بگیرد. خصلت ممتاز فکر دانشجویی این است که بدون بند و بسط به منافع یا هر نوع امر دست و پاگیر دیگر، می‌تواند مسیرهای جدید به روی جامعه بگشاید، و جامعه به این خصلت جنبش دانشجویی نیازمند است. در دنیای پر تحول و زیر و رو شونده امروز، چیزی که نمی‌توان آن را پیش‌بینی کرد، آینده است، و یک ملت نیاز دارد تا به عافیت امروز قناعت نکند و همواره مسیرهای نو را در آستین داشته باشد. همین غیر قابل پیش‌بینی بودن آینده است که موجب شده موفقیت و پیشرفت، تنها نصیب ملت‌هایی شود که بالقوه، قادر به فعالیت مؤثر در محیط‌های مبهم و پیچیده هستند و لازمه این قدرت، بالندگی فکری است. بهترین ابزار هم برای این مهم، سرزندگی در فکر سیاسی دانشجویی است، و تا آنجا که به ملت ما مربوط است، فعالیت درخشان دانشجویی در دهه چهل و پنجاه یکی از زمینه‌های مؤثر در وقوع تحول عظیم رو به پیش کشور بود و همین بدنه پیشرو دانشجویی بود که نهادهای انقلابی را ساخت که هنوز هم با طراحی مسیرهای جدید، دنیا را به شگفتی وا می‌دارد. اگر فکر سیاسی دانشجویی پر بار و پر طراوت باشد، می‌تواند با حریت ذاتی خود، برای چند دهه یک ملت را سرزنده نگاه دارد. به این منظور، چهار توصیه صمیمانه داریم:

▬    توصیه شماره ۱- به زندگی واقعی مردم توجه کافی داشته باشیم. غافل شدن از مسائل واقعی زندگی مردم، و نشناختن انگیزه‌های آن‌ها، متأسفانه یکی از ضعف‌های محرز فکر سیاسی دانشجویی طی دوران پس از دوم خرداد هفتاد و شش بوده است. این، پیامدهای جبران ناپذیری در زوال اعتماد مردم به دانشجویان داشته است. متأسفانه، دانشجویان عمدتاً به انتزاع اهداف سیاسی که از سوی جناح‌های کشور دیکته می‌شد فرو رفتند و مسائل زندگی واقعی مردم، و حتی مسائل واقعی و ملموس زندگی خود و خانواده خویش را فراموش کردند.
▬    توصیه شماره ۲- جریان‌ها و تشکل‌های سیاسی دانشجویی باید به اعضای خودشان اجازه اظهار نظر و طراحی جدید بدهند، و در بند اغراض سیاسی نباشند. امروزه متأسفانه، جو حرکات دانشجویی بسیار تند شده و خود دانشجویان با «تحکیم وحشت»، یکدیگر را سرکوب می‌کنند. حرف‌های تند و تیز زدن، دردی را دوا نمی‌کند. باید پذیرفت که حریت که شرط اصلی فکر سیاسی دانشجویی است، در سایه طمع جریان‌های سیاسی به نفوذ در دانشگاه‌ها تا حد زیادی از دست رفته است، و این تندی و عصبی بودن، به قدر زیادی بر می‌گردد به توقعات غیر واقعی این جریان‌های سیاسی نه چندان خوش فکر، که طی شش هفت سال اخیر، بعد از سال هشتاد و هشت، نه تنها از دانشجویان، بلکه از جامعه انتظارات غیر واقعی دارند.
▬    توصیه شماره ۳- به عنوان دانشجو و کسانی که مردم، طبیعتاً از آن‌ها توقع برخورد حکیمانه با موضوعات را دارند، باید بر اهدافی متمرکز شویم که به خوبی درک می‌کنیم. یک فعال سیاسی دانشجویی موفق، به اتکاء زمینه‌ای که از کاوش‌های علمی خود کسب می‌کند، باید بداند که غور در دریای مجهولات را باید از سکوی معلومات آغاز کرد. یکی از نقاط ضعف فعلی سیاست دانشجویی آن است که در موضوعاتی مانند مبارزه با فساد، کوشش کرد، تا از طریق حدس‌ها و اتهامات خلاقانه، انرژی خود را تخلیه کند، و با این کار تا حدی اعتماد ملت نسبت به خود را از کف داد. برای انجام کارهای بزرگ، بیش از بلندپروازی، حریت و صداقت لازم است. مردم از فعل سیاسی دانشجویی توقع دارند تا افق‌های مطمئن‌تری بگشایند و استوارتر و سدیدتر سخن بگویند. پس، اولین کاری که می‌توانیم در فضاهای پیچیده مسائل سیاسی امروز انجام دهیم، تصمیم قاطع به این است که تقوا را رعایت کنیم و بنا را بر حوزه‌هایی بگذاریم که خوب می‌توانیم آنان را تحلیل کنیم. البته باید گام به گام خود را جلو بکشیم تا بتوانیم بر پیچیدگی و چند بعدی بودن تحلیل خود بیفزاییم.
▬    توصیه شماره ۴- فکر سیاسی دانشجویی که پر از انتقاد و نق و نق باشد، به درد جامعه امروز نمی‌خورد. ما باید یک وضعیت آینده را برای طراحی‌های سیاسی خود برآورد کنیم. این که مردم دیگر به حرکات دانشجویی دل نمی‌دهند، ابداً به این دلیل نیست که همه شکایت‌ها و گلایه‌های آن‌ها را تصدیق نمی‌کنند، ولی معلوم نیست که در انتهای این گلایه‌ها چه مسیری گشوده خواهد شد. فکر سیاسی دانشجویی اولاً باید در بند این باشد که به روشنی راه حل‌های سیاسی ارائه کند و از نق و نق محض رهایی یابد، و ثانیاً معلوم کند که راه حل‌های سیاسی در آینده به کجا و به چه چیزی ختم خواهند شد، و لازم است تا این آگاهی تمام عیار را به تمام مردم منتقل کند. باید خیلی واضح، دیدگاه‌ها و راه‌حل‌های خود را به مردم ارائه دهیم، و مطمئن باشیم که راه حل‌های مناسب اگر به قدر کافی تشریح شوند، و اگر معاد آن‌ها به قدر کافی روشن باشد، مخاطبان مناسب خود را پیدا خواهند کرد.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 13 آذر 1396 ساعت 19:57

مسیر کاهش درگیری‌های اجتماعی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    قضیه: زلزله دیروز کرمان، با شدتی نزدیک به زلزله بم، خوشبختانه تلفاتی نداشت و مطابق اعلام سرپرست اورژانس کشور، «مهم‌ترین دغدغه، احتمال سرمازدگی در شب در مناطقی است که مردم از ترس خارج از منزل حضور دارند». خب؛ خدا رو شکر که مهمترین دغدغه همین است که البته باید با کمک همه ما مرتفع شود. زلزله غرب کشور هم در مقایسه با دو زلزله شدید قبلی یعنی بم و رودبار، تلفات بسیار کمتری داشت. ولی، در چند روز پس از زلزله مهیب غرب کشور، هر نوع خبر منفی در تلگرام منتشر می‌شد، صرف‌نظر از این که درست باشد یا نادرست. آواری از خصومت‌ها و بدگویی‌ها در گرفت که خبرهای خوب زیر این خصومت‌ها و بدگویی‌ها و سیاسی‌کاری‌ها گم و له شد. این که موکب‌های اربعین با دستور مقام معظم رهبری به خستگی «نه» گفتند، و به مناطق زلزله زده رفتند و بساط خود را آن جا پهن کردند، این که هر شب از پایگاه‌های بسیج محله ما کمک‌ها به سمت مناطق زلزله زده روان بود، این که شمار تلفات این زلزله در مقایسه با دو زلزله مهیب قبلی در بم و رودبار بسیار کمتر بود، همه این‌ها جای شکر و خرسندی داشت، اما اهالی تلگرام ترجیح دادند از سیاهی‌ها و مصائب راستین و دروغین سخن بگویند و بنویسند و بر طبل دشمنی‌ها بکوبند، بدون آن که اندیشه کنند که اگر روزی این سیاهی‌پراکنی‌ها سر باز کند، ممکن است موجب درگیری‌ها و منازعات اجتماعی دامنه‌دار و مهارناپذیر شود که دود بی‌حاصل‌اش به چشم همه ما برود. شاید هم برخی از آن‌ها که این منفی‌بافی‌ها را شارژ می‌کنند، همین را بخواهند. حتماً همین را می‌خواهند.
▬    کاوش اول در قضیه: در متن همه‌گیر تلگرام، علاقه‌مندی به قضاوت‌های چشمی، یک گام عقب نشسته، و جای خود را به قضاوت‌های شنیداری داده است. زمانی به کنایه می‌گفتند که عقل عوام به چشم‌شان است، ولی امروز به همان چشم هم دریغ می‌خوریم، وقتی در صحنه شبکه، عقل افراد به گوششان است. فعالان شبکه از اقشار متوسط شهری، سه پله نزولی را تجربه کرده‌اند: عقل به چشم، و از چشم به گوش.
▬    داشتن یک اجتماع درست و درمان، مستلزم آن است که از قضاوت‌های سطحی بر اساس شنیده‌ها پرهیز شود؛ حتی از قضاوت با مبنای عینیت‌ها نیز پرهیز گردد؛ باید بر مبنای عقل‌ها و حکمت‌ها که از انبوهی عینیت به ضمیمه اصول تحلیل استنتاج می‌شوند، یک قضاوت ساخت که تصمیم را بر جای بایسته خود بگذارد. اعضای یک اجتماع صحیح و سالم و درست و درمان، با تمرکز بر هویت‌ها، اعمال، زیبایی‌ها، شادی‌ها، رنج‌ها، تعامل‌ها، و قدری هم عینیت‌ها، می‌کوشند تا به سهولت، مرزهای حرمت انسانی را زیر پا نگذارند. در این دیدگاه، حریم‌ها و «به رسمیت شناختن» حریم در چهارچوب یک سنت آزموده اهمیت محوری پیدا می‌کند. آن چه اهمیت دارد این است که شرکای زندگی اجتماعی، چگونه باید خود و دیگران را و مسیرهای حرکت را تعریف کنند، تا نه تنها مزاحمتی برای یکدیگر فراهم نیاورند، بلکه از آن بیش، در چهارچوب یک همکاری ثمربخش و منصفانه، زیست ممتاز انسانی را که همان زیست توأم با هم‌افزایی اجتماعی است، رقم بزنند. این، آن چیزی است که امروز ضرورت دارد تا مصلحان اجتماعی برای آن طراحی مناسب ارائه دهند.
▬    زاویه دید دوم به قضیه: برای مدت‌های مدید، که برنامه توسعه ما بر مبنای رقابت‌های سوسیال و لیبرال، توسط روشنفکران ترسیم می‌شد، همه چیز بر فرض رقابت بی‌رحمانه گرگ‌ها علیه یکدیگر بنا شده بود. فرض روشنفکر به تبعیت از بنیان‌گذاران فکر مدرن همین بود که اجتماع انسانی چیزی ورای جنگ همه گرگ‌ها علیه یکدیگر نیست؛ بنابراین رقابت همه علیه همه، یا انتظام بخشیدن به رقابت همه علیه همه، کلید فهم اجتماع تصور می‌شد و می‌شود. ولی پرسش امروز ما این است که آیا واقعاً باید اجتماعات انسانی را همچون اجتماعات حیوانی، آن هم اجتماع گرگ‌ها توصیف و تحلیل کرد؟ این فرض اشتباه که در سرتاسر تاریخ اروپای مدرن، از تامس هابز و جان لاک و آرتور شوپنهاور و فریدریش نیچه، تا ژان-باتیست لامارک و چارلز داروین و ماکس وبر و تالکوت پارسنز و رابرت دال، همواره فرض علوم انسانی مدرن بوده است، تا چه اندازه قابل تصدیق و ارزش گذاری است؟ به نظر می‌رسد که یک ریشه اشتباهات ما که نهایتاً به این میزان وخیم از درگیری اجتماعی منجر شده است، همین جاست.
▬    کاوش سوم در قضیه: آن چه پتانسیل بیشتری برای زندگی انسانی فراهم می‌آورد اصل «تعامل» در چهارچوب «اجتماع» است. اینجا نقش زبان و اخلاقیات و تاریخ مشترک برجسته می‌شود، و هیچ گروهی به اندازه هنرمندان و ادیبان و تاریخ‌شناسان، در کاهش درگیری‌های اجتماعی مبرم سهم ندارند. بی‌گمان اجتماع امروز شکوفای جهانی از بته عمل نیامده است، هر چند که در این مقطع انتهایی و مدرن خود، کوشش کرده است ارتباط خود را از تاریخ و سنت خویش قطع کند و با پر و بال دادن به فردیت، این نیرو را در رقابت‌های پایان ناپذیر اجتماعی فعال نماید، ولی واقع آن است که اندک رمق فعلی در همکاری و هم‌افزایی اجتماعی، بی‌گمان به برکت پایندگی سنت‌های درست است که خود را در زبان، اخلاقیات و خاطره زندگی اجتماعی، همچنان زنده نگه داشته است. کاری که باید انجام دهیم این است که این پایه‌ها و مایه‌ها را تقویت کنیم.
▬    دیدگاه چهارم به موضوع: تصاویر حملات انسان‌ها به یکدیگر، چه واقعی و چه داستانی، لاینقطع و بارها و بارها در رسانه‌های عمومی و تعاملی نشان داده می‌شوند، و در این نمایش، فرق چندانی میان «خودی» و «غیرخودی» نیست. کوشش اصحاب علوم تجربی یا حضار جهان‌وطنی شبکه‌های اجتماعی، برای یکسان دیدن «خودی» و «غیرخودی» در قالب معیارهای جهان‌شمول از یک سوی، و حتی القاء مداوم عقب‌ماندگی و بدبختی «ما»، این نتیجه را به همراه داشته است که قضاوت ما در مورد یکدیگر بدون ملاحظه حال «خودی»، و حتی تند و تیزتر از معیارهای قضاوت ما در مورد «غیرخودی»ها باشد. واقع آن است که اشتراک ما در زبان و اخلاقیات و تاریخ، مسؤولیت‌هایی به بار می‌آورد که بدون مراعات آن‌ها، زیست انسانی به مثابه همکاری اجتماعی را به خطر می‌اندازد و زندگی ما را هر روز بیشتر به زندگی گربه‌سانان شبیه می‌سازد. تأکید و ابرام بزرگان ما بر لزوم تمایز «خودی» از «بی‌خودی»، یا همان حکمت اشداء علی الکفار و رحماء بینهم، به منظور حراست از این زمینه‌های زبانی و اخلاقیاتی و تاریخی مشترک ماست.
▬    فرجام کلام: محیط فعلی زیست شبکه‌ای، محیط منصفانه‌ای نیست، و نیاز مبرم به مداخله اجتماعی مصلحان اجتماعی بویژه در سه زمینه یادآوری‌های ادبی، اخلاقیاتی و حکمتی، و تاریخی احساس می‌شود. هدف این مداخله، باید احیای ارزش «مبادی آدب بودن» و «احترام» باشد. «مبادی آداب بودن» در یک مقیاس کلان تر به تقویت «قانون» منجر می‌شود که «قانون» به خودی خود اسباب «تهذیب ملت است». اصلاح گفتار و بیان، مقدمه مهمی است. کردار فعالان در شبکه‌های اجتماعی، نحوی از کنش‌های گفتاری است که حالت خاصی از امور را بوجود می‌آورد؛ چرا که تمام واقعیت‌های زندگی ما در نخستین گام در قالب همین گفتارهاست که هستی پیدا می‌کنند و اگر از همان ابتدا در یک قالب معنایی مناسب بیان شوند بر روی توانمندی‌های عملی ما در فایق آمدن به مسائل اثر خواهند گذاشت. از این روست که اگر کنش‌های گفتاری ما در شبکه در راستای تجربه زبان پارسی، اخلاقیات تمدنی ما، و حکمت ناشی از تجربه‌های تاریخی ما بازسازی شوند، امید است که حرکات مثبت افزون‌تری صورت ببندند.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 13 آذر 1396 ساعت 19:54

صفحه 31 از 407