فیلوجامعه‌شناسی

مقالات و يادداشتهاي روز

مطهری-شریعتی تازه‌ای نیاز است

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    زمانی، در واکنشی فعال و فیصله‌بخش به اخلال نهادهای مدرن در نهادهای اجتماعی ریشه‌دار و مجرب این جامعه، دو چهره درخشان و تاریخ‌ساز، شهید علامه مرتضی مطهری و دکتر علی شریعتی، پاسخ‌های فعال اسلامی تولید کردند، و معلوم نمودند که نهادهای تازه اجتماعی، به چه نحو می‌توانند در خدمت ریشه‌های اصولی تاریخ و فرهنگ ما قرار بگیرند. آن موقع، ما نیاز به حکومت و بازار و صنعت داشتیم، و فکر می‌کردیم که چطور می‌شود بر مبنای نیازهای خودمان از دستاوردهای دنیای مدرن استفاده کنیم، و حتی یک قدم پیش برویم، دنیای مدرن خودمان را بسازیم، و حتی یک گام بعد، سهم خودمان را در شکل‌دهی به دنیای مدرن داشته باشیم. افرادی مانند سید جمال الدین اسدآبادی به ما این خودباوری را دادند که دنیای مدرن را بسازیم، چرا که ما به عنوان تمدن اسلامی یا پارسی، در شکل‌دهی به دنیای مدرن نقش داشته و داریم و خواهیم داشت. پروژه ناتمام سید جمال را سال‌ها بعد، شهید مطهری و دکتر علی شریعتی، فیصله‌ای مناسب بخشیدند.
▬    ولی امروز، ...
▬    ولی امروز، یک دگرگونی ماهوی رخ داده است. حالا، تکنولوژی از ما جلو افتاده است و انسان را با خود و اقتضائاتش تطبیق می‌دهد، طوری که برخی از تحلیل‌گران فرهنگ امروز عالم، به «انسان تکنولوژیک» امروز، عنوان «پساانسان» را اطلاق می‌کنند. یک تکنولوژی مانند تلفن همراه، طوری با پیکر ما تلفیق شده و به کف دست ما چسبیده است، که دیگر نمی‌توان پیکر بسیط انسان را که لئوناردو داوینچی ترسیم می‌کرد، به یاد آورد. تکنولوژی، انسان خاص خود را پدید می‌آورد، و مدام آن را به نحوی غیر قابل پیش‌بینی تغییر می‌دهد.
▬    نه فقط ما، بلکه مردم دنیا، منقطع از زمینه فرهنگی خود، به نیازهایی که از جانب تکنولوژی مطرح می‌شوند، پاسخ می‌گویند. هر چند که یک دانشمند، بر مبنای زمینه فرهنگی خویش، وارد یک شاخه از تکنولوژی می‌شود، ولی کم کم در آزمایشگاه با تکنولوژی و رایانه خود تنها می‌شود و غرق در انتزاع‌پردازی دیجیتال و رقومی، ناگهان به خلق یک تکنولوژی جدید نائل می‌گردد که بیشتر با انتزاعات او ارتباط پیدا می‌کند تا نیازهای واقعی بشر، و حتی خودش هم ممکن است از دیدن آن تعجب کند و حتی از آن پرهیز داشته باشد. برای همه ما اعجاب‌آور بود، شنیدن این که بیل گیتس به خانواده خود در مورد استفاده از رایانه حذر دهد. بله؛ در واقع، خود طراح خلاق این ساحت از تکنولوژی، ممکن است، ارزیابی پر مخاطره‌ای از آن داشته باشد.
▬    امروز ما به دنبال «تلگرام»، شکل و صورت ارتباطات خود را دگرگون کرده‌ایم، و طوری وقت خود را به حلقوم این برنامه سرازیر می‌کنیم که چنین اتلاف زمانی، درست در حین انجام، برای خودمان هم یک کابوس است؛ در این گونه موارد، احساس می‌کنیم که شهید مطهری و دکتر شریعتی تازه‌ای نیاز هست که بار دیگر دنیا را بر مبنای یک موضع فعال و اصولی و فرهنگی برای ما معنا کنند تا ما بتوانیم بدون متوقف ساختن قطار دنیا و پیاده شدن از آن، لااقل بدانیم که چه می‌کنیم، و خود را در نسبت با آن تغییر موقعیت دهیم.
▬    ایجاد یک خروش فکری، که متضمن یک نوآوری فرهنگی برای انطباق فعال ما با فضای تکنیکی جدید باشد، رسالت دشواری است. نخستین ویژگی این نوآوری فرهنگی باید این باشد که در عین ابتنا بر اصول، باید، بیشتر به عنوان یک «فضای تنفسی برای نوآوری» تعریف شود، نه یک فرمول نهایی. این «فضای تنفسی» بر یک یادآوری مستمر اصول «اسلام مکتبی» اصرار دارد، و در چهارچوب این اصول، می‌کوشد تا مردم را به عنوان نیروهای مجاهد فرهنگی در صحنه نگاه دارد. برای تحریک و برانگیختن «نوآوری» در این شرایط بسیار دگرگون شونده، با طیف متنوعی از موانع از درون و بیرون این فضا، و آن‌چه نوآوری را در مسیری قرار می‌دهد که خودش را تقویت کند، مواجه خواهیم شد، و فایق آمدن به این موانع، نیاز به آن دارد که یک تصمیم‌سازی منتشر و در عین حال هم‌گرا در همه فعالان فضای سایبر، با تشخیص محلی و بهنگام تحریک کنیم، و این با مدیریت بوروکراتیک میسر نیست. سطح مناسب و مهمی از انعطاف نیاز هست که در عین حال، جهت‌گیری‌های کلی را نیز یادآوری نماید. از این قرار، باید به مدیریت «فرهنگی-جهادی» به مثابه یک «فضای تنفسی نوآوری» نگاه کرد؛ یک «فضای تنفسی نوآوری» که افراد با تنفس در آن، به تشخیص و تحلیل و نوآوری برای برداشتن موانع اعمال مدیریت جهادی برانگیخته می‌شوند.
▬    «فضای تنفسی نوآوری» شامل مجموع همه طرف‌ها و شرکای کنش اجتماعی است و با کوتاه نظری نمی‌سازد. در پیشرانی بوروکراتیک کشور، به فرآیندهای تصمیم‌گیری و اجرا، به مثابه توسعه یک‌باره ایده و خط‌مشی سیاسی از بالا به پایین نگاه می‌کنند. این، در حالی است که در یک سازمان‌دهی چابک که در خور سیاست عمیقاً تحول یابنده سایبر است، تلاش‌های نوآورانه منحصراً بر آینده و ایده و تکنولوژی بعدی تمرکز دارند و باید داشته باشند. از این دیدگاه، ایجاد یک مسیر نوآورانه مستلزم فرآیندهای وسیع و انتشاریافته‌ای است که طی آن، ایده‌ها در هر نقطه‌ای مجال طرح می‌یابند، به رسمیت شناخته می‌شوند، امتحان می‌شوند، به سمت اجرا می‌روند، بازخورد می‌گیرند، تصحیح می‌شوند و نهایتاً به فرمول‌های عملیاتی در سر تا سر  کشور بدل می‌گردند، و بدون توقف، به سمت مسیرهای آینده معطوف می‌شوند؛ این، بر وفق همان منطقی است که در نظریه عمومی اطلاعات، به آن با مفهوم «سایبر» اطلاق می‌شود.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 16 تیر 1396 ساعت 23:26

هفت مسیر به سوی ”استقلال ملی“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    استقلال فردی، برای هر کسی یک آرزوست، و بی‌گمان، برای هر کسی یک کابوس است که با یک مؤسسه هر چند معتبر قرارداد ببندد که کل برنامه آموزشی و توسعه و خانوادگی و ارتباطی و ... و سایر برنامه‌های خود را به آن بسپارد. به فرض که مؤسسه طرف قرارداد، شخص را به جاهای خوب هم ببرد، آن موقعیت خوب، ارزش از دست رفتن اراده و آزادی فردی را ندارد. وای به آن که پیشینه این مؤسسه نشان داده باشد که متحدان رام خویش را یک به یک به قربانگاه برده و به پای منافع خود قربانی کرده است.
▬    یک انسان مرفه ولی بی‌اراده، با یک طوطی مرفه درون قفس که هر روزهای قندهای خوب نوش جان می‌کند، فرق و تفاوتی ندارد. از این روست که هر انسان، استقلال فردی خود را در اولویت مقوله رفاه خویش قرار می‌دهد.
▬    در یک مقیاس مدنی و اجتماعی، استقلال ملت، چیزی بیشتر از حاصل جمع ارزش استقلال افراد آن جامعه را با خود حمل می‌کند، چرا که مفهومی تاریخی هم دارد. به این معنا که وقتی یک نسل، پایمردی به خرج می‌دهد و با هزینه‌های سنگین استقلال ملی را تضمین می‌کند، ابناء این ملت، تا نسل‌ها بعد در متن این هوا تنفس می‌کنند، حتی اگر به حضور هوا در اطراف خود آگاه نباشند. بر عکس، اگر نسلی سهل‌انگاری به خرج دهد و از استقلال ملت حراست نکند، تا نسل‌ها بعد، اگر یکایک افراد جامعه هم بخواهند که برای خود تصمیم بسازند، به سادگی نخواهند توانست استقلال از دست رفته را اعاده کنند، چرا که دست‌های رسوخ کرده از بیرون وطن، به سهولت، قطع نخواهند شد. پس، استقلال ملت، لااقل به اندازه حاصل جمع استقلال‌های فردی چندین نسل ارزشمند است، بلکه بیشتر. استقلال، ارزشمندترین داشته هر ملت است و برای اهالی انقلاب اسلامی، ارزشمندتر؛ چرا که در فهرست سه تایی شعارهای انقلاب اسلامی، استقلال، قبل از آزادی و قبل از جمهوری اسلامی آمده است. استقلال، مهم‌ترین داشته یک «انقلابی» است.
▬    و یک ملت، برای حفظ استقلال خود باید «کار» کند؛ بیش از «کار»، باید «مجاهده» ورزد. هر روز، هر یک از ابناء وطن، باید کار و جهدهایی در کارنامه روزانه خود داشته باشند، که به استقلال میهن مربوط گردد. این طور، استقلال و البته خط انقلاب حفظ می‌شود؛ با کلیدواژه «کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته». خب؛ این فرمول و قاعده کلی مستقل ماندن. اما دغدغه و شیوه این مقال آن است که جزئیاتی بر این قاعده کلی بگشاید.

▀█▄ ۱. احساس «مسؤولیت همگانی» داشته باشیم
▬    تک تک ابناء ملت، باید «مسؤولیت» کامل کارهای خود را بپذیرند. هر انتخابی که صورت می‌دهیم، نتایج منطقی خودش را دارد، برخی از این انتخاب‌ها منجر به ارتقاء توش و توان ملی می‌شود، و برخی نیز می‌تواند سوخت سرمایه ملی در بلند مدت را به دنبال آورد. این را هم باید بدانیم که اتخاذ «هر نحو» تصمیم در امروز، تأثیر مستقیمی بر حیات آینده ملت خواهد داشت. بنا بر این، ملت باید «هر نحو» موضع‌گیری، تصمیم، هزینه، فایده، و حتی کلام و شعار خود را حول اهداف بلند مدت، به نحو احسن بررسی و برآورد کند. هر چند که همه ملت باید در مورد انجام انتخاب‌های خود حساس باشند، در عین حال، متفکران و نخبگان و سیاسیون، و در یک کلام، «خواص» هر جامعه در روشن کردن مسیر پیش روی ملت، تکلیف بر عهده دارند.

▀█▄ ۲. مراقب اختلافات درونی باشیم
▬    اختلافات درونی، توان ملت را از درون تهی می‌کند و آن‌ها را به جای توجه به آرمان‌ها به سمت مناقشات کم‌ثمر معطوف می‌دارد. اختلافات داخلی، اگر جنبه حذفی پیدا کند، و یک گروه سعی کند به هر قیمت شده راه را بر دیگران ببندد، باعث محرومیت عمومی ملت از «شادی» می‌شود. در این مورد هم «خواص» جایگاه ویژه‌ای دارند، ولی وقتی نخبگان به این وظیفه خود، عمل نمی‌کنند یا جایگاه باندی خود را به مصالح ملی ترجیح می‌دهند، نوبت تک تک مردم است تا به خواص «نه» بگویند و هریک، برای تقویت اتحاد ملی به سهم خود قدم بردارند.

▀█▄ ۳. اهداف ملی روشن و دقیق داشته باشیم
▬    اگر یک ملت، در کل، اهداف و چشم‌انداز تعریف شده و روشن نداشته باشد یا برخی از «خواص» به خود اجازه دهند تا به هر بهانه‌ای وفاق ملی بر سر اهداف و میثاق‌نامه‌های مهم را به چالش بکشند، بسیار دشوار خواهد بود که در جهت تأمین و تضمین استقلال گام برداریم. در این اختلاف‌ها، مجال «نفوذ» اجانب فراهم می‌شود و نفوذی خرابکار به نوبه خود نقارها را تشدید می‌کند. البته، می‌توان در مورد آرمان‌های ملی فکر و گفتگو کرد، و به عبارت دیگر مخالفتی با «دگراندیشی» نیست، ولی میثاق‌های ملی باید با روندهای مشخصی تهیه شوند، و با روندهای مشخصی در دوره‌های طولانی مورد تجدید نظر واقع گردند.

▀█▄ ۴. مراقب هزینه‌کردهای خود از ارزش‌های آرمانی باشیم
▬    در دنیای پر تلاطمی زندگی می‌کنیم که در مسیر عبور از این تلاطم‌ها، جریان‌های سیاسی، گاه، طوری سردرگم می‌شوند که برای نجات خود، به در و دیوار می‌کوبند، و ذخایر پر ارزشی را تخریب می‌کنند. عادت رقابت‌های سیاسی به تخریب، این عارضه را به دنبال دارد که ارکان ارزشی یک تمدن استوار را سست می‌کند و ملت را به سمت «نهیلیسم» سوق می‌دهد. «دگراندیشی»، راهی برای نوزایی ملت است، ولی ارزش‌های بنیادینی که تمدن‌های انسانی مبتنی بر آموزه‌های توحیدی آن‌ها، بیش از چهار هزار سال است که استوار مانده‌اند، نباید با سهل‌انگاری و بوالهوسی مورد استهزاء قرار گیرند. اگر چنین شد، ملت چنان دچار سرسام می‌شود که ممکن است فرق انسان و غیرانسان، فضیلت و نافضیلت، خوب و بد، و باید و نباید، در آن یکسره از میان برود و در این شرایط، قطعاً نمی‌توان اجتماع انسانی را صرفاً بر مبنای جدال منافع استوار نگاه داشت. یک ملت نهیلیستی، فرقی با اجتماع گرگ‌ها نخواهد داشت. در اینجا هم، رسالت «خواص» اهمیت دارد، ولی، تک تک ملت، وقتی با روشنفکرانی روبرو می‌شوند که بوالهوس، سرمستی نهیلیسم سر می‌دهند، و شعارشان این می‌شود که «بزن بر طبل بی‌عاری که دنیا نیست جز فساد و باد»، باید ارزش‌های بنیادینی که انسان را از گربه‌سانان متمایز می‌کنند، مورد تأکید قرار گیرند و از فرصت فرهنگی برای ارشاد روشنفکران استفاده کنند.

▀█▄ ۵. انضباط ملی را تضمین کنیم
▬    بسیار خطرناک است که مدیران یک جامعه، عمده مهارت خود را در «نه این  و نه آن گری» بیابند؛ مدام میانه کارها را بگیرند و امروز را بگذرانند که فردا روز دیگری است. یک جامعه، به شرطی می‌تواند در بلند مدت بر پایه‌های خود استوار بماند که از مایه ارتزاق نکند، بلکه بر مبنای یک سری از قوانین و قواعد و اصول از پیش اندیشیده، مسیر آینده خود را باز کند. این، یعنی ما باید این وضع عملیاتی خود را تغییر دهیم، و منضبط‌تر عمل کنیم. تعیین برنامه مشخص برای عملکردها و زندگی، با همه محدودیت‌هایی که ایجاد می‌کند یکی از الزامات رسیدن به استقلال ملی است. اگر می‌خواهیم امنیت ملی داشته باشیم، اگر می‌خواهیم از «نفوذ» جلوگیری کنیم، «انضباط ملی» ابزار لازم را در اختیار ما می‌گذارد.

▀█▄ ۶. مبادلات فرهنگی را متوقف نکنیم
▬    هر چند که یک ملت باید «استقلال ملی» را حفظ کند، و شرط این «استقلال ملی»، حفظ «استقلال فکری و فرهنگی» است، اما، یک جامعه انسانی در طول تاریخ تمدن بدون مراودات اصولی با سایر فرهنگ‌ها نتوانسته است ذخایر استراتژیک فرهنگی خود را پر پیمان نگاه دارد. ملتی در دراز مدت موفق خواهد بود که بتواند نقاط مثبت فرهنگ‌های دیگر را از آن خود کند. امروزه، منابع فعالی برای تقویت مراودات فرهنگی و نحوه بومی‌سازی عناصر فرهنگی دیگر وجود دارد. این جا هم نیاز به حرکت منضبط و فعال هست و باز هم مسؤولیت اصلی با «خواص» خواهد بود. اما اگر «خواص» بر سر تکلیف خود حاضر نشدند، مردم باید از مقدورات فنی جدید، حداکثر استفاده را ببرند تا برخورد اصولی با فرهنگ‌های دیگر را ترویج کنند، هر کس به قدر توش و توان خود.

▀█▄ ۷. جذب و کادرسازی بسیجی-شبکه‌ای
▬    ذهنیت «بسیجی» و این که «هر کار که می‌توانیم انجام دهیم، و تا می‌توانیم دیگران را هم در صحنه و فعال نگه داریم»، در شرایط فعلی کشور حساس و جدی است. اگر بخواهیم استقلال ملی را حفظ کنیم، باید همه «ظرفیت»های ملت پای کار بیایند و «همیشه در صحنه» باشند؛ این، چیز گران‌قدری بود که از امام (رحمت الله علیه) یاد گرفتیم. حضور و وجود ذهنیت «بسیجی»، مکمل همه راه حل‌هاست که گفتیم. این راه حل است که کمک می‌کند تا اگر «خواص»، به تکلیف خود در هر بخشی عمل نکردند، نیروهایی باشند که در هر سطحی از اجتماع احساس مسؤولیت کنند و نگذارند بارها بر زمین بماند. امروز، با ظهور جامعه شبکه‌ای، ظرفیت‌های مهم و تازه‌ای برای یک سازمان‌دهی «بسیجی» جامعه وجود دارد، و دلیلی ندارد که روحیه «بسیجی» و «مردم همیشه در صحنه» گرم‌تر نشود.
مأخذ:khamenei.ir
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 16 تیر 1396 ساعت 22:54

دکترین ”رقابت فعال“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    نکته اول: نیروهای انقلاب، برای آبادگری کشور، بر پایه روش‌ها و نهادهای انقلابی، راه حل داشته و دارند، و موافقت بخش عمده‌ای از جغرافیای کشور و مردم پای کار وطن را با خود همراه کرده‌اند؛ هر چند که انتخابات، مانند فرجام محتوم ضربات پنالتی پایان یک رقابت و نقادی پر رونق سیاسی، نتایج خاص و منطق مختص خود را دارد و محترم است.
▬    نکته دوم: در این هفته دکتر علی زاکانی مطلبی فرمودند که از جهات متعدد مورد تحلیل قرار گرفت، خصوصاً پس از آن که دکتر احمد توکلی از آن استقبال کرد؛ «با این اختلافات خانه‌سوز، پیشنهاد دکتر زاکانی را باید با آب طلا نوشت که گفت حتی یک طرفه هم شده آتش‌بس دهیم تا اصلاحات اساسی به دست دولت انجام شود». و این پیام دکتر احمد توکلی به نحو گسترده‌ای در شبکه، بین موافقان و مخالفان دولت دست به دست شد.
▬    نکته سوم: خب؛ این، نشان از اهمیت مطلب و همچنین شاید عطش جامعه برای چنین مطلبی یا لااقل بخشی از چنین پیامی داشت؛ این که کشور نیاز به کار دارد، و مردم احساس می‌کنند که کارها انجام نمی‌شود و درست پیش نمی‌روند. به نظر می‌رسد که برداشت آقای دکتر زاکانی این است که جناح منتقد دولت، به دولت انتقاد نمی‌کند و بدین ترتیب، دولت هم که صادقانه و عالمانه به دنبال حل مسائل کشور است و طی چهار سال گذشته این را نشان داده است، و با این عملکرد درخشان، بدون هیچ تلاش انتخاباتی ویژه‌ای، اکثریت لغزان خود در انتخابات سال ۱۳۹۲ را به اکثریت قاطع هفتاد درصدی سال ۱۳۹۶ رسانده است، می‌تواند فارغ از صرف انرژی برای پاسخ به منتقدان، عملکردهای مثبت خود را برای ارتقاء کشور تشدید کند. خب؛ واضح است که این پیش فرض اشتباه است.
▬    نکته چهارم: دولت، از فرط کهولت، از فرط تمایل به میان‌حالی و عافیت و رفاه، یا هر دلیل دیگر، آن چنان نیست که حس و حالی برای رسیدگی به حال این مردم داشته باشد. وانگهی، نفوذ بیش از پیش اصلاح‌طلبان در بدنه حکمرانی، این احتمال را تقویت می‌کند که این «چپ‌های علاج‌ناپذیر» برای تزریق تضاد دیالکتیکی به جامعه هم که شده، به نارضایی عمومی دامن بزنند و درست بر عکس انتظار دکتر علی زاکانی و دکتر احمد توکلی، از خلأ پدید آمده در اثر کناره‌گیری نیروهای انقلاب، به خراب‌تر کردن کارها بپردازند. آن‌ها در دولت دوم اصلاحات، همین سناریو را پیش بردند.
▬    نکته پنجم: پس، اگر موضع دکتر زاکانی و دکتر احمد توکلی راهگشا نیست با لااقل کافی نیست، چرا که بالمآل می‌تواند کمک کند تا اصلاح‌طلبان همان الگوی دولت اصلاحات را به اتکاء تجربیات گذشته، طوری ادامه دهند که خون مردم را به جوش آورند و به خیابان‌ها بریزند، پس راه حل چیست؟ «نقد سازنده»؛ برداشت من این است که نیروهای انقلاب همان کاری را باید انجام دهند که همیشه باید انجام شود، و تا حال هم در مقیاس محدودتری انجام داده‌اند. نیروهای انقلاب، تا حال، دولت مستقر نبودند و از جانب مطالبات مردم، اشکالات عملکرد دولت را گوشزد می‌کردند، و در این زمینه موفق هم بودند، و نتایج انتخابات پارلمانی و انتخابات ریاست جمهوری اخیر مؤید این مطلب است که بسی بیش از یک رقیب دور دومی یک رئیس جمهور عمل کردند و اقلیت نزدیک به اکثریتی را تشکیل دادند. ولی از حالا به بعد، نیروهای انقلاب باید یک گام پیش‌تر، به این سمت بروند که ضمن بیان مطالبات مردم، و نقد عملکردهای دولت، راه حل‌های خود را بگویند.
▬    نکته ششم: این که نیروهای انقلاب صحنه نقادی سیاست‌های جاری و نمایندگی مطالبات مردم را خالی کنند، این خطر را به دنبال خواهد داشت که مردم با لمس ناکارآیی عمیق دولت که تا حل تنها در خارج از تهران لمس می‌شد، گمان برند که انقلاب برای حل مسائل آن‌ها راه حلی ندارد؛ و این نتیجه‌گیری به همان اندازه که غیر واقعی است، خطرناک هم هست. در شرایط که به اتکاء تجربه چهار سال اخیر، واضح است که دولت آقای روحانی جز در زمینه بخشی از سیاست خارجی، هیچ بخش فعال و واقعاً فعالی ندارد، و عملاً توان اداره کشور را نخواهد داشت، جبهه انقلاب باید راه حل ارائه کند. اگر شرایط جهانی شرایط ترامپیسم نبود، استمرار دولت یازدهم، یک نقیصه اجرایی برای کشور بود، حال که ترامپیسم برآمده است، و نیروهای اصلاح‌طلب به شورای شهر پایتخت هم نفوذ کرده‌اند، چطور می‌شود امید بهبود شرایط مردم را داشت. رسیدن کشور به بن بست اجرایی برای دکترین کهنه چپ‌گرای اصلاح‌طلبان یک موهبت است، و آن‌ها تلاش خواهند کرد تا مردم را به این بن بست برسانند. می‌توان پیش‌بینی کرد که وضع و حالی که در معدن زمستان یورت آزادشهر دیدیم، عن قریب در تهران پایتخت نیز ببینیم. این، یک زنگ خطر است. نیروهای انقلاب، باید به تولید انبوه راه حل‌های سیاسی برای مسائل مردم در عمق زندگی روزمره دست بزنند، و از این طریق نشان دهند که آن‌ها گزینه مناسب‌تری برای انتخاب‌های مردم بوده و هستند.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 16 تیر 1396 ساعت 22:51

صدور فتوای ”جهاد فرهنگی“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه:
▬    آیت الله سید علی حسینی خامنه‌ای، رهبر انقلاب، چهارشنبه گذشته، در دیدار با اساتید دانشگاه، دو تکلیف را از اساتید مطالبه فرمودند: یکی روشن‌گری نزد دانشجویان بویژه در مورد ارزش و مفهوم «استقلال»، و دیگری لزوم خروج اساتید از حصار دانشگاه و روشن‌گری جامعه در مورد ارزش‌های انقلابی، بویژه «استقلال»؛ خصوصاً که این روزها با التزام ناقص و غیرقانونی دولت به سند آموزشی ۲۰۲۰، انتلکتولیسم اصلاح‌طلب، این بار، «استقلال» کشور را هدف قرار داده است. ایشان تذکر دادند که جوانان امروز، از وقتی چشم خود را باز کردند، به برکت خون شهیدان و همت مردان انقلاب، در فضای «استقلال» تنفس کرده‌اند، و حکم ماهی را دارند که تصوری از دنیای بدون آب، دنیای بدون «استقلال»، دنیای سخت و تیره انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی ندارند. مبادا، قدر این «استقلال» را ندانند و این انتلکتولیسم خام که کم به کشور خیانت نکرده است، گوهر «استقلال» را از چنگ ایشان به در آورد، و آن‌ها دوباره بیفتند به دام فرانکوفون و آنگلوفون و آمریکافون و «یونسکوفون» بودن...
▬    خب؛ تکلیف اول اساتید دانشگاه، یعنی روشن‌گری دانشجویان، تکلیف قطعی و حرفه‌ای آن‌ها است؛ بالاخره استاد دانشگاه یعنی همین. ولی دومی، یعنی خروج از دایره دانشگاه و تأثیرگذاری بر جامعه را باید در چهارچوب دکترین اخیراً مطرح شده «آتش به اختیار فرهنگی» ارزیابی کرد. البته نفس، قاعده عمومی «کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته»، و همچنین قاعده و تکلیف «امر به معروف و نهی از منکر» چهارچوب‌های شناخته شده و قاطع برای این دکترین محسوب می‌شوند، ولی، ابرام بر آن، در این مقطع زمانی، نشان‌گر آن است که شعله‌های جهاد در این بخش کم‌رنگ شده است؛ در واقع، می‌توان دیگر به رسمیت شناخت که مرجع عالی‌قدر شیعه، فتوای «جهاد» داده‌اند، یک «جهاد فرهنگی».

▀█▄ برهان:
▬    باید پذیرفت که یک نحو رکود فرهنگی در بخش فرهنگ عمومی رخ داده است. در وقوع این رکود، هر دو بخش ضعف دارد؛ هم طرف تقاضا در بخش عمومی برای طرح راه حل‌های فرهنگی راکد است و همه حواس‌ها به مسائل محض اقتصادی و رفاهی پرت شده است، و هم طرف عرضه ایراد دارد و از قضا نخبگان فرهنگی هم به دنبال «زندگی» خود رفته‌اند و دارند «زندگی می‌کنند». در دکترین جدید رهبر انقلاب، تحریک گسترده طرف عرضه فرهنگی هدف قرار گرفته است.
▬    خب؛ این دکترین در ماه مبارک رمضان امسال رونمایی شده است، ولی تا حال می‌توان جنبه‌های تدبیر رهبر انقلاب را این‌طور درک کرد؛ این که در حیطه تولید فرهنگی، یک «تولید بالقوه» وجود دارد و یک «تولید بالفعل». فعالان حیطه فرهنگ (چه دانشجویان و چه اساتید که تا حال مورد خطاب قرار گرفته‌اند و سایر فعالان فرهنگی که باید به فراست، خودشان استمرار این خط را بخوانند، همچون طلاب و فضلا، هنرمندان، ائمه جماعت، بسیج، و ...)، حجم عظیمی از مسأله‌شناسی‌ها و بن‌بست‌گشایی‌های فرهنگی را ارائه داده‌اند، ولی، این نحو تلاش‌های فکری، در حیطه اندیشگی باقی مانده است، و آن چنان که باید به فرهنگ عمومی تبدیل نشده است. حالا در جریان این دکترین، قرار است تا این فاصله بین محافل فکری و فرهنگ عمومی پیموده شود. این، اصل آن چیزی است که تا حال از این پروژه استنباط و فهم می‌شود.
▬    خروج فعالان فرهنگی از محدودیت‌های محفلی و حرفه‌ای و تخصصی، و رسوخ به کف جامعه، این فایده را هم دارد که طرف تقاضای تولید فرهنگی را هم تحریک می‌کند. به عبارت دیگر، معلوم می‌شود که راه‌حل‌های فرهنگی، چاره بسیاری از مسائلی که تا حال اقتصادی و سیاسی فرض می‌شدند نیز هست، و تحریک طرف تقاضا، خود به تولید راه‌حل‌های فرهنگی بیشتر برای مسائل ملموس جامعه که از سوی مصرف‌کنندگان فرهنگی بازتاب می‌یابد منجر می‌شود.
▬    به عنوان نمونه، وقتی معلوم شود که همکاری‌ها و همیاری‌های اجتماعی که از دستمایه‌های فرهنگی تغذیه می‌کنند، می‌توانند چاره مسائل اقتصادی همچون فقر و فاقه یک گروه خاص مانند کودکان کار در مثلاً شهرستان «الف» شود، این تقاضا در مورد موقعیت‌های مشابه و موضوعات مرتبط ابراز خواهد شد، و رفته رفته راه حل‌های فرهنگی، جای سکوت راه حل‌ها را خواهد گرفت.
▬    نکته بعد این است که تولید و پمپاژ راه حل‌های فرهنگی برای مسائل مردم، باید چند لایه و به شیوه‌های مختلف انجام شود. مفهوم این مطلب آن است که فقط دولت، یا سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، یا هر نهاد دیگر، نمی‌تواند با تولید معانی فرهنگی، همه نیاز به راه‌حل‌های معنوی مسائل مادی و معنوی یک واحد اجتماعی گسترده و متنوع مانند کشور ایران را پوشش دهد. خاصیت و خصلت کار فرهنگی آن است که هر محصول، رنگ و بوی خاص خود را دارد و از این قرار، گفتن از موازی‌کاری یا تولید مازاد در این حیطه، اساساً بی‌معناست، چرا که هیچ محصولی علی الاصول عین محصول دیگر نیست. بنا بر این، باید با یک شم «جهادی» هر ظرفیت فرهنگی را فعال نگاه داشت تا مردم برای مسائل خاص خود در موقعیت‌های محلی خاص، بی راه حل نمانند.
▬    یک مطلب دیگر آن است که مداخله فرهنگی در مسائل اجتماعی، خصلت منعطف دارد و مدام باید بر وفق شرایط تغییر مسیر بیابد و تازه شود. این نیز ایجاب می‌کند که حکمی شبیه حکم جهاد فرهنگی صادر شود، وقتی روند عادی این تولید فرهنگی مختل گردد. خاطرمان هست که در سال‌های قبل و در کوران جنگ، چطور گرم بودن «کار فرهنگی»، موجب جستن و یافتن راه حل‌های فرهنگی برای دشوارترین مسائل خلق الساعه سیاسی و اقتصادی و حتی نظامی این کشور می‌شد، و این راه حل‌های فرهنگی مدام و از هر گوشه‌ای می‌جوشید. جوانانی بودند که مدام در همه جا در سیلان داوطلبانه بودند و اصطلاحاً «کار فرهنگی» می‌کردند و همان‌ها بودند که راه‌حل‌های کارآمد را بهتر از دولت‌ها تولید می‌کردند؛ چیزی شبیه اردوهای جهادی امروز.
▬    در عین حال، فعالیت فرهنگی مستمر که با کلیدواژه «حضور همیشه در صحنه فعالان فرهنگی» شناخته می‌شود، علاوه بر ایجاد انعطاف در حل مسائل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی، و پاسخ به مسائل خلق الساعه، نقش مهمی در تصحیح روندهای بلندمدت هم دارند. در جریان مداخله‌های مستمر فعالان فرهنگی، وفاق‌هایی در تشخیص آن‌ها رخ می‌دهد که پس از عرضه به اصول، می‌توانند به راه‌یابی‌های بلندمدت فرهنگی تبدیل شوند، و بدین ترتیب، قدر مطلق ذخیره فرهنگی و توان و بضاعت ما در رویارویی با مسائل نوظهور را بالا ببرند؛ از اینطریق، انبان راه‌یابی‌های فرهنگی ما از خط مشی‌های مجرب متراکم‌تر خواهد شد، و در آینده هر چه پخته‌تر عمل خواهیم کرد.
▬    الحاصل؛ فروغ اخگر فرهنگ، به این خاطر کم نشده است که هیزم نداریم، بلکه، باید بر این هیزم، هیمه‌ای از جنس «فتوای جهاد» افکند تا این هیزم آماده، شعله بگیرد و نور برافروزد. یک زمانی هست که هیزم نداریم و شعله مرده است، و گاه چنین نیست، و هیزم هست و بسیار هم هست، فوت و هیمه و نفتی لازم است تا شعله‌ور شود. این دومی، حال امروز ماست.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در شنبه, 03 تیر 1396 ساعت 23:30

سایبرسیاست

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه:
▬    چینش کابینه، خیلی چیزها را معلوم خواهد کرد ...
▬    یک برآورد از آینده سیاستی که اصلاح‌طلبان خانه کرده در دولت و پارلمان و شورای شهر تهران، در پیش خواهند گرفت این است که آن‌ها برای ارتقاء میزان قدرت خود در قیاس با نیروهای معتدل، هیچ راهی جز «جنبشی کردن» فضا به قول خودشان ندارند. آن‌ها «چپ»های علاج‌ناپذیر هستند و اساساً دنیا را با عینک «تضاد دیالکتیکی» می‌بینند. این‌ها، در ریشه، همان جماعت «تحکیم وحشت» هستند، و حامیان اصلی «سیاست ناراحت».
▬    و در این اثنا، چینش کابینه، خیلی چیزها را معلوم می‌کند ...
▬    اگر شنیده‌ها درست باشد که جناب حسن روحانی، از منش خویش در رقابت‌های انتخاباتی دریغ یافته، و آهنگ بازگشت به منش «اعتدال» کرده باشد، چینش کابینه، خیلی چیزها را معلوم خواهد کرد ...
▬    به رغم برآورد کسانی که ممکن است نسبت به رقابت‌های سیاسی، دیدگاهی بسیط اما منطقی و معتدل داشته باشند، اصلاح‌طلبان نفوذ کرده در دولت و پارلمان و شورای شهر، با تبعیت از همان منطق «تضاد دیالکتیکی» سنتی خود، کوشش نخواهند کرد تا عملکرد اجرایی مثبت و بهتری از خود در مقایسه با اصول‌گرایان به نمایش بگذارند تا مردم تصمیم بگیرند که برای همیشه قدرت را به آن‌ها بسپارند، بلکه بر عکس، می‌کوشند تا با به انسداد کشاندن روندهای اجرایی، سطح نارضایتی مردم را بالا ببرند تا در نتیجه، زمینه برای خارج شدن سیاست از ریل‌های منطقی و غیر تضاد آمیز که اصولاً آن‌ها در آن ریل‌ها سخن زیادی برای گفتن ندارند، هموار شود. آن‌ها بد عمل خواهند کرد، و وقتی خون مردم را به جوش آوردند، جا خالی خواهند داد تا تیرهای اعتراض مردم به نیروها و نهادهای «انقلابی» اصابت کند. عملکرد آن‌ها در عصر اصلاحات مؤید این خط مشی بوده است. تا حال، تهران، استثناء مهمی در لانه گزینی و آشوب آفرینی این جماعت اصلاح‌طلب بود، و مردم تهران حسی از یک شهر تحریم زده نداشتند؛ پیش‌بینی می‌شود که یک چهره ناکارآمد به شهرداری تهران گمارده شود؛ حالا، آن‌ها چهار سال فرصت دارند تا تهران را مانند کشور (چنان که در معدن زمستان یورت آزادشهر آشکار بود) به نقطه جوش برسانند، و شرایط را طوری پیچیده کنند که مردم ندانند از کجا می‌خورند. شرایطی که در معدن زمستان یورت آزادشهر پس از چهار سال اداره بد کشور دیدیم، قرار است در تهران هم شاهد باشیم.
▬    اگر این برآورد مقرون به واقعیت باشد، نکته نخست این است که باید به رئیس جمهور حسن روحانی و حزب اعتدال و توسعه که از این بابت با «چپ»ها زاویه دارند، گوشزد نمود که مراقب این سمت و سوها در پیشینه خط مشی و عملکرد اصلاح طلبان باشند. آن‌ها همان «چپ»های علاج‌ناپذیر هستند و حیات آن‌ها در آشوب گستری و تزریق «تضاد دیالکتیکی» است. این، آخرین بازمانده‌های چپ مارکسیستی در ایران، بویژه در شرایط آشوب ناک منطقه، زهری مهلک برای کشور و دولت مستقر به حساب می‌آیند.
▬    و نکته بعد این خواهد بود که نیروهای انقلاب، باید تلقی روشنی از حیطه‌های جنبشی سیاست آینده داشته باشند. خاطرمان هست که در سال ۱۳۷۸، تعطیلی یک روزنامه می‌توانست کشور را با امواج جنبش‌های اجتماعی مواجه کند، ولی امروز، دیگر نه ...، چرا که نقاط ثقل و تمرکز دغدغه‌های اجتماعی و قدری هم اقشار درگیر، به سمت «سایبرسیاست» یا حیطه سیاسی معطوف به «فضای مجازی» یا به تعبیر درست‌تر، «فضای بیش از حد واقعی»، تغییر کرده است. خاطرمان هست که در اول مرداد سال ۱۳۹۵، وقتی دفاتر واردات دو شرکت وارد کننده یکی از گوشی‌های تلفن همراه پلمپ شد، خیابان جمهوری ملتهب گردید. آن موقع، یکی از وبگاه‌های قرارگاه کاربران این گوشی‌ها، این تیتر را برای اعلام این مطلب انتخاب کرد: «یک فاجعه در پیش است؛ پلمپ فروشگاه‌های ... از پایتخت آغاز شد». بله، نقطه تمرکز به حیطه تکنولوژی ارتباطات تغییر مکان داده است، و از همین قرار، زمینه‌های مهمی از آشوب در این حیطه‌ها پهن شده است، و انتظار اصلاح‌طلبان را می‌کشد.
▬    خب؛ «سایبرسیاست» حیطه عملکرد دولت و نیروهای مختلفی از قوای دیگر کشور است. شکل‌گیری «شورای عالی فضای مجازی» به این معنا بوده است که دستگاه حکمرانی ما از مدت‌ها قبل اهمیت این حیطه را درک کرده است و می‌کوشد این قلمرو مهم را قانونمند کند. پس، مقدمات برای خنثی ساختن شگرد شناخته شده اصلاح‌طلبان در این حیطه نو ظهور فراهم است. ولی به لحاظ تئوریک، باید تغییرات مهمی در این حیطه صورت بپذیرد. این مقاله به مقدمات این موضوع خواهد پرداخت. از این پس و به تناوب، در روزنامه رسالت، به کاوش‌های بیشتری در این حیطه خواهیم پرداخت. دولت خوانندگان منتقدان مستدام.

▀█▄ کاوش در مفاهیم و اصول بنیادین سایبرسیاست:
▬    رایانه‌ها و گوشی‌های تلفن همراه، زندگی ما را متحول کرده‌اند، و می‌توان گفت که ما را با خود می‌برند. ما خود را به آن‌ها سپرده‌ایم. هر امکان جدیدی پدید می‌آید، بیش از انطباق با زندگی ما، ما را با خود منطبق می‌کند. نفس این موضوع، بد هست، ولی خیلی بد نیست، ولی اگر چشم‌انداز ما برای استفاده از این تکنولوژی‌های تازه معلوم نباشد، ما به دنبال تکنولوژی «خِر کش» خواهیم شد، و این دیگر خیلی بد است. این، یعنی آن که چه در مقیاس فردی، و چه در مقیاس اجتماعی، ابتکار عمل در شکل‌دهی به آینده در دست ما نیست.
▬    فی‌المثل، تجربه تاریخی ما عادت به این همه پر حرفی که در شبکه‌های اجتماعی مبتنی بر تلفن همراه هست ندارد؛ ما در پیشینه فرهنگی خود به کم‌گویی و گزیده گویی، یا «دم فرو بستن از آن چه به آن علم نداریم» سفارش شده‌ایم؛ ولی از وقتی این ابزار و ادوات پدید آمده‌اند، ما سبک زندگی خود را تغییر داده‌ایم تا با تکنولوژی انطباق حاصل کنیم. ما بسیار زیادتر و به شیوه جدیدتری در نرم‌افزارهای پیام‌رسان حرف می‌زنیم، و قواعد فرهنگی ما راجع به «تأمل»، «طمأنینه»، «سخن»، «ادب»، «اخلاق»، و ... به چالش کشیده شده است.
▬    و تکلیف مصلحان اجتماعی است تا مستمراً میان پیشینه تاریخی یک ملت و مسائل نو به نو شونده، ارتباط برقرار کنند، و معلوم نمایند که چشم‌انداز آینده «یک ملت برنامه‌دار» چه خواهد بود. برداشت من این است که این، مأموریتی است که فی‌الحال انجام نمی‌گیرد. ما به فوت و فن تازه‌ای احتیاج داریم که در جریان آن، تکنولوژی، با درخواست‌های فرهنگی و انسانی انطباق یابد. این، آن چیزی است که فی‌الحال به آن احتیاج داریم.
▬    ما به تکنولوژی‌هایی احتیاج داریم که از اضطراب‌های مردم بکاهد و طمأنینه را بیفزاید، تکنولوژی‌هایی که به ادراک‌های ما از جهان عمق ببخشند به جای آن که با سطحی‌نگری، ما را از موضوعی به موضوع دیگر پرتاب نمایند، تکنولوژی‌هایی که جلوی بی‌ادبی‌های ناخواسته را بگیرند، تکنولوژی‌هایی که سرعت زندگی را بگیرند و برخی از کارها را به جای ما انجام دهند، تکنولوژی‌هایی که برای معضل «ملال» کاری بکنند، ...
▬    پیشینه فرهنگ‌های شاخص جهان نشان می‌دهد که اگر مسیر خلق تکنولوژی به سمت این جهات دگرگون شود، تکنولوژی، وضع انسانی ما را در کل بهبود خواهد بخشید، در غیر این صورت باید بپذیریم که تکنولوژی ما را به سمتی «خِر کش» خواهد کرد که هیچ کس برآوردی از آن نخواهد داشت. خب؛ تأملات ما در این مطلب ادامه دارد که هفته آتی تقدیم خواهد شد ...
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 30 خرداد 1396 ساعت 23:15

یلتسینیزاسیون

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ مطلب اول:
▬    یکی از مهارت‌های مهم یک رهبر سیاسی کامل، توانمندی او در «ادبیات» و خلق مفاهیمی است که بتوانند «پروژه‌های ناتمام» اجتماعی و سیاسی و اقتصادی را سمت و سو بدهند، و طراحی تعبیر مهم «آتش به اختیار فرهنگی» یک خلاقیت فرهنگی قابل ملاحظه بود. زمانی آیت ا... سید علی حسینی خامنه‌ای فرموده بودند که: «بنده بیشترِ سنگینی بارم این است که نگاه کنم ببینم کجا شعله‌ی جهاد در حال فروکش کردن است و به کمک پروردگار نگذارم»، و در ادامه: «جهاد هم فقط به معنای حضور در میدان جنگ نیست؛ زیرا هر گونه تلاش در مقابله با دشمن، می‌تواند جهاد تلقّی شود. البته بعضی ممکن است کاری انجام دهند و زحمت هم بکشند و از آن، تعبیر به جهاد کنند. اما این تعبیر، درست نیست. چون یک شرط جهاد، این است که در مقابله با دشمن باشد. این مقابله، یک وقت در میدان جنگِ مسلحانه است که جهاد رزمی نام دارد؛ یک وقت در میدان سیاست است که جهاد سیاسی نامیده می‌شود؛ یک وقت هم در میدان مسائل فرهنگی است که به جهاد فرهنگی تعبیر می‌شود و یک وقت در میدان سازندگی است که به آن جهاد سازندگی اطلاق می‌گردد» (۲۰/۳/۱۳۷۵، بیانات در دیدار فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله ص).
▬    پس، دو نکته هست؛ تکلیف اصلی رهبر سیاسی مسلمان در زنده نگاه داشتن شعله‌های جهاد در جای جای جامعه است، و نکته دوم این که جهاد، اقسامی دارد، و منحصر به جهاد نظامی نیست، و حتی آن طور که از سنت اسلامی «کتاب، ترازو، و آهن» بر می‌آید، «جهاد فرهنگی» مقدم بر «جهاد دادگستری» و سپس و در نهایت مقدم بر «جهاد نظامی» است. «جهاد فرهنگی» ۹۰ درصد تکلیف مسلمان است، «جهاد دادگستری» ۸ درصد، و در نهایت، «جهاد نظامی» ۲ درصد تکلیف. اصل تکلیف، «جهاد فرهنگی» است. این برداشت اصولی، وجه تمایز اصلی بنیادگرایی شیعی از سلفی‌گری انحرافی وهابی است.
▬    پس، برداشت من از مفهوم «آتش به اختیار فرهنگی»، در راستای خط اصولی حفظ خط «جهاد» این است که رهبر معظم انقلاب، مشغول فعال‌سازی کار فرهنگی در میان دانشجویان و طلاب به عنوان سربازان خط مقدم جبهه فرهنگی و فعال‌گرایی اجتماعی است. ایشان آن‌ها را مجدداً و با بیانی تازه به انقلابی بودن فراخوانده‌اند. فرض می‌کنیم، و فقط فرض می‌کنیم، و منحصراً فرض می‌کنیم که این فراخوان، در این مقطع تاریخی یک وجه بارز داشته باشد ...

▀█▄ مطلب دوم:
▬    آنچه از این پس می‌آید، فقط و فقط و منحصراً یک سناریوی فرضی است. به هر حال مجاهدان راه حق، باید خود را برای هر شرایطی آماده نگه دارند، و مقدمه لازم برای آمادگی، آگاهی است، و این آگاهی نمی‌تواند در وسط معرکه ایجاد شود، بلکه باید پیشاپیش و قبل از وقوع حادثه و معرکه، سناریوهایی در ذهن مجاهدان باشد، تا در وقت تصمیم، به چه کنم چه کنم گرفتار نشوند. پس، مجدداً تأکید می‌کنم که آن چه از این پس می‌آید، «فقط و فقط و منحصراً» یک سناریوی فرضی است.
▬    برای مدت‌ها، پرسش تحلیل‌گران سیاسی در قبال دولت یازدهم این بوده است که چرا این دولت با این میزان از تجربیات، تا این اندازه ضعیف و نحیف عمل می‌کند؟ آیا واقعاً وزیر صنعت و معدن و تجارت ایران با این سوابق مثال‌زدنی، نمی‌دانست که امتیاز تجاری ایران به ترکیه، یک بی‌کفایتی محض در تنظیم روابط تجاری کشور است، و ترکیه را به چین دومی برای این کشور بدل می‌کند، تا حدی که خودش هم بعد از انعقاد امتیاز به ضعف‌های آن اذعان کرد؟ آیا حرکات عجیب و غریب رئیس کل بانک مرکزی که عملاً شانه دولت را از سامان‌دهی مؤسسات اعتباری که دستگاه متبوع خودش برای آن‌ها مجوز صادر کرده است را خالی کرد، باید ناشی از کارنابلد بودن او برآورد و قلمداد کرد و آیا او نمی‌داند که این اظهار نظر او اگر به طور شایسته توسط سپرده‌گذاران جدی گرفته شود، موجب یک بحران عظیم در اقتصاد ایران خواهد شد؟ آیا ناشی‌گری در توزیع سبد کالا برازنده یک سیاستمدار امنیتی عالی‌رتبه مانند وزیر کار و امور اجتماعی است؟ آیا رسوایی انصراف از یارانه‌ها و آن تهدیدها در صحن مجلس، برازنده وزیر امور اقتصادی و دارایی که استاد عالی‌رتبه گروه اقتصاد دانشگاه تهران است، بود؟ آیا بی‌کفایتی‌های وزارت مسکن و شهرسازی در سامان‌دهی اوضاع مسکن به طور کلی و مسکن مهر به طور خاص را می‌توان فقط یک لج و لج‌بازی ساده با دولت پیشین، از سوی رئیس ستاد انتخاباتی موسوی قلمداد کرد؟
▬    برای مدت‌ها این نحو سوء تدبیرهای شگفت‌آور، حاصل از پیری و فرتوتی و کاهش سرعت انتقال و تقلیل هوشمندی مدیران کهن‌سال و با سابقه دولتی به حساب می‌آمد. ولی «بیایید فرض کنیم، و فقط فرض کنیم، و منحصراً فرض کنیم» که آن طور که معقول است و انتظار می‌رود، این اقدامات سنجیده باشند و واقعاً این مدیران با سابقه، فهمیده و دانسته درگیر این سطح از ناکارآمدی شده‌اند. «بیایید فرض کنیم، و فقط فرض کنیم، و منحصراً فرض کنیم» که اگر بدانند که چه می‌کنند که منطقاً چنین مدیرانی با این سوابق باید بدانند که چه می‌کنند، این تصمیم سازی‌ها که فقط وجه ویرانگر دارند، شبیه کدام رویداد تاریخی است؟ مدیران کاردانی که از کاردانی خود برای ایجاد انسداد در سیاست کشور بهره می‌برند، تا خشم مردم را برانگیزند، و از لشکر ناراضیان برای اهداف دیگری استفاده کنند؛ این، شبیه کدام رویداد تاریخی است؟ در حالت معمولی، سیاستمداران از افزونی نارضایتی مردم استقبال نخواهند کرد، ولی اگر شرایطی مانند وضعیت کلاسیک دوران صدارت بوریس یلتسین بر جمهوری روسیه در چهارچوب اتحاد جمهوری‌های سوسیالیستی شوروی پدید آید چه؟ «بیایید فرض کنیم، و فقط فرض کنیم، و منحصراً فرض کنیم».
▬    صدارت دولت یازدهم، حجم قابل ملاحظه و مخربی از نارضایتی را در شهرستان‌ها پدید آورد که نمونه آن را در ماجرای معدن زمستان یورت آزادشهر دیدیم، ولی مدیریت نابغه اجرایی کشور، دکتر محمد باقر قالیباف در شهرداری تهران، اوضاع را به زیان این سناریوی «فقط و فقط و منحصراً فرضی» یلتسینیزاسیون متوقف کرد. پنج سال از شروع تحریم‌های فلج کننده می‌گذرد و مردم تهران، «هنوز» احساس نکرده‌اند که در یک شهر تحریم‌زده زندگی می‌کنند، و حالا، در اثر موج احساسی و هراسی که در تهران به واسطه رقابت‌های غیرمنصفانه انتخابات ریاست جمهوری برانگیخته شد، شورای شهر به موازات انتخابات ریاست جمهوری، یکسره در اختیار آن‌ها قرار گرفته است. اگر سناریوی «فقط و فقط و منحصراً فرضی» یلتسینیزاسیون درست باشد، پیش‌بینی می‌شود که یک چهره ناکارآمد به شهرداری تهران گمارده شود؛ چنان که شنیده شده است که یکی از معاونت‌های وزارت مسکن و شهرسازی به اریکه شهرداری تهران خواهد رسید، با این که کلیت این وزارتخانه طی چهار سال اخیر، ابداً عملکرد قابل دفاعی در زمینه مسکن و شهرسازی نداشته است. انتظار معقول آن است که آن‌ها پس از این همه انتقادهای غیر منصفانه، طوری شهر تهران را اداره کنند که ثابت شود مدیران قابل‌تری در مقایسه با دکتر محمد باقر قالیباف هستند، ولی با کمال تعجب، و همان طور که در عملکرد دولت یازدهم هم مشهود بود، آن‌ها اصلاً نخواهند کوشید که مدیریت بهتری را به نمایش بگذارند. آن‌ها به جای اداره شهر تهران، آن را تخریب خواهند کرد، تا دامنه نارضایتی شهرستان‌ها را به تهران هم بکشانند. با این شرایط، به یاد چهار سال دوم صدارت محمد خاتمی هم می‌افتیم که نارضایتی‌های عمومی، مسبب جنبش‌های دانشجویی و کارگری و معلمان شد، ولی به جای آن که آماج این جنبش‌ها به سمت دولت ناکارآمد قرار گیرد، اصل نظام هدف قرار می‌گرفت. حالا، آن‌ها چهار سال فرصت دارند تا تهران را مانند کشور به نقطه جوش برسانند، و شرایط را طوری پیچیده کنند که مردم ندانند از کجا می‌خورند. بر مبنای سناریوی «فقط و فقط و منحصراً فرضی» یلتسینیزاسیون، شرایطی که در معدن زمستان یورت آزادشهر پس از چهار سال اداره بد کشور دیدیم، قرار است در تهران هم شاهد باشیم.

▀█▄ مطلب آخر:
▬    البته این‌ها «فقط و فقط و منحصراً» فرض بودند، ولی اگر طراحی سناریوهای عمل سیاسی را یک مقدمه لازم اقدام مناسب و بموقع بدانیم، آن گاه، طرح تز «آتش به اختیار فرهنگی» را باید یک اقدام بموقع و معنادار بشماریم. اگر آن‌ها قصد این را داشته باشند که همان طور که قبلاً شکاف‌های اجتماعی دانشجویان و کارگران و معلمان را علیه اصل نظام شوراندند، این بار نیز چنین کنند، آن گاه باید پیش‌دستی کرد و جوانان انقلابی را بر تارک مطالبات اجتماعی قرار داد. اگر دولت بر مبنای سناریوی «فقط و فقط و منحصراً فرضی» یلتسینیزاسیون می‌خواهد معدنچیان و کشاورزان و صنعتگران و پیشه‌وران و سوداگران و سپرده‌گذاران و شهروندان و ... را از فرط ناکارآمدی خشمگین سازد و به اصطلاح تحلیل‌گران اجتماع اصلاح‌طلب، وارد مرحله جنبشی نماید، و سپس خودش جاخالی دهد و اصل نظام و آرمان‌های انقلاب را مقصر ناکارآمدی‌ها نشان دهد، محافظه‌کاری نیروهای انقلابی و عدم حضور آن‌ها در جایگاه مطالبه‌گری، آبی به آسیاب این سناریو«فقط و فقط و منحصراً» فرضی خواهد بود.
▬    البته شرایط امروز کشور و منطقه، در مقایسه با دولت دوم اصلاحات، دگرگون است، و آن‌ها به سادگی نمی‌توانند کشور را به ناپایداری بکشانند، ولی دو حیطه حساس پدید آمده است که نباید از آن‌ها غافل ماند؛ متناسب با ظهور جامعه شبکه‌ای، این دو حیطه حساس، یکی حیطه شبکه اطلاعات و فضای مجازی است، و دیگری حیطه حمل و نقل شهری. این دو حیطه، نقاط بحرانی آینده خواهند بود.
▬    بی‌گمان، اظهار این مطلب که در صورت صحت چنین سناریوی «فقط و فقط و منحصراً فرضی» به سادگی می‌توان در مقابل آن ایستاد، سبکسرانه است. در قیاس با رویدادهای سال ۱۳۸۳، قدری شرایط کشور بهتر است، و توان مدیریت بحران‌ها نیز بالاتر رفته است؛ مع الوصف، شرایط پیرامونی کشور، سویه‌های مغایری از تهدیدها و فرصت‌ها را متبادر می‌کنند، که حکم در مورد مزیت‌های کشور در برخورد با این سناریو را دشوار می‌سازد. در واقع، این، یک سناریوی دشوار خواهد بود و رویاروی آن باید بسیار سنجیده عمل کرد. کلید اصلی، پیشتازی در بیان مطالبات اجتماعی و تحرک اجتماعی و شبکه‌ای نیروهای انقلابی به هدف مطالبه تدبیر از دولت و شهرداری تهران است. آن چه باید صورت بگیرد؛ تولید انبوه راه‌حل‌ها برای مسائل کشور و پایتخت خواهد بود، طوری که مردم بدانند که خط انقلاب برای حل مسائل کشور توان و برنامه دارد، و این دولت و اصلاح‌طلبان هستند که در مسیر طرح و اجرای این راه حل‌ها انسداد ایجاد کرده‌اند. در چنین فضایی است که صدور فرمان «آتش به اختیار فرهنگی» و «فقط و فقط و منحصراً فرهنگی» می‌تواند یک استراتژی هوشمندانه تلقی شود. البته همه این‌ها «فقط و فقط و منحصراً» یک سناریوی فرضی بود.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 23 خرداد 1396 ساعت 00:39

تعامل‌هوش‌مصنوعی‌وانسان؛گفتگوباگری‌کاسپارف‌درموضوع‌کتاب‌اخیرش(Deep Thinking)

فرستادن به ایمیل چاپ

النا هولودنی از بیزنس اینسایدر؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    گری کاسپارف، بزرگ‌ترین شطرنج‌باز تاریخ، در گفتگویی مفصل با بیزنس اینسایدر به تشریح دیدگاه‌هایش در مورد هوش مصنوعی و تعامل آن با ماشین و انسان پرداخته است.
▬    گری کاسپارف، یکی از بزرگ‌ترین شطرنج‌بازان همهٔ دوران است که بیشتر از هر چیزی به خاطر دو تقابل خود با سوپرکامپیوتر دیپ بلوی کمپانی IBM معروف شده است.
▬    کاسپارف نخستین بازی را در سال ۱۹۹۶ و با نتیجهٔ ۴ بر ۲ بر کامپیوتر پیروز شد؛ اما بازی دوم را در سال ۱۹۹۷ با نتیجهٔ ۳ و نیم به ۲ و نیم واگذار کرد. وی اخیراً کتابی با عنوان تفکر عمیق (Deep Thinking) در مورد تجربه‌های خود در دنیای شطرنج منتشر کرده است.
▬    پایگاه بیزنس اینسایدر به‌تازگی گفتگویی با کاسپارف در مورد سوپرکامپیوتر دیپ بلو و افکار وی در مورد هوش مصنوعی داشته است. آن‌ها همچنین در مورد پیشرفت‌های ماشینی در طی ۲۰ سال اخیر صحبت کرده‌اند و کاسپارف در مورد دیدگاهش نسبت به تعامل هوش ماشینی و بشریت حرف زده است. در این گزارش به مصاحبهٔ النا هولودنی با گری کاسپارف می‌پردازیم:
▬    ▀▄█▌ هولودنی: بزرگ‌ترین برداشت نادرستی که در مورد مفهوم هوش مصنوعی وجود دارد چیست؟
▬    ▀▄█▌ کاسپارف: هوش مصنوعی مفهومی است که کاملاً با افسانه‌سرایی احاطه شده است. ما در مورد بیشتر مواردی که صحبت می‌کنیم، کاملاً اتفاق نظر داریم و آن را کاملاً می‌فهمیم. برای مثال وقتی که در مورد رنگ سفید حرف می‌زنیم، همه‌مان می‌دانیم که سفید به چه رنگی اطلاق می‌شود. یا وقتی که در مورد برخی از عناصر و المان‌های دنیای علوم کامپیوتر صحبت می‌کنیم، همه‌مان روی آن پدیده اتفاق نظر داریم و نیازی نیست که هر بار به معنی دقیق آن پدیدهٔ مورد بحث رجوع کنیم.
▬    در مورد هوش مصنوعی داستان به گونهٔ دیگری است؛ وقتی که حرف از هوش مصنوعی به میان می‌آید، شما باید زمان قابل توجهی صرف کنید تا فرد مقابلتان دقیقاً متوجه شود که تعریف یا برداشت شخص شما از مفهوم هوش مصنوعی چه بوده است. این امر در واقع یکی از اهداف اصلی کتاب من بوده است تا تنها بتوانم باورهای غیر واقعی و افسانه‌پردازی در مورد هوش مصنوعی را از بین ببرم و بتوانم به‌طور واقع‌بینانه‌ای به مسئله نگاه کنم؛ بدون انتظارات آرمان‌گرایانه یا همین‌طور ترس‌های بی‌مورد.
▬    همچنین ما خواسته‌ایم پی ببریم که طبیعت هوش انسانی دارای چه ماهیتی است. کاملاً واضح است که من می‌توانم محدودیت‌های ذهنی خودم را درک کنم. اما مهم است که ما بتوانیم بفهمیم وقتی از هوش مصنوعی صحبت می‌شود، منظورمان چیست و اینکه چه انتظاراتی از آن داریم؟
▬    یکی از بزرگ‌ترین مسئله‌هایی که در آغاز بحث مطرح می‌شود این است که آیا منظور شما از هوش به‌عنوان پدیده‌ای است که در نتیجهٔ هوش مصنوعی به دست می‌آید؟ یا هوشی که در قالب یک فرایند معین به دست آمده است؟ حال اگر بخواهیم ازنقطه‌نظر باهوش بودن یا نبودن در مورد دیپ بلو نظر دهیم، به عقیدهٔ من باید آن را دارای هوش قلمداد کنیم؛ زیرا توانسته است بازی شطرنج را در بالاترین ردهٔ آن انجام دهد. از طرف دیگر اگر به آن به‌عنوان یک فرایند مشخص نگاه کنیم و اگر شما سعی کنید به جزییات ریز و پرشمار هوش بشری پی ببرید نیز می‌توانیم چنین توضیح دهیم که دیپ بلو دارای سرعت شگفت‌آور ۲۰۰ میلیون حرکت در ثانیه است؛ اما هیچ اطلاعات جدیدی برای شما ارائه نمی‌دهد و از این‌رو شاید چنین استدلال کنیم که هوش آن دقیقاً به اندازهٔ هوش ساعت زنگ‌دار قدیمی اتاقتان است.
▬    و این معضل بزرگی است. بسیاری از افراد به‌سادگی نمی‌توانند این بحث را تشخیص و تمییز دهند و جدل بر سر آن همچنان ادامه دارد و می‌تواند افراد را به نتایجی بسیار متفاوت از همدیگر برساند. در حالت کلی اگر بخواهیم از برداشت نادرست از مفهوم هوش مصنوعی صحبت کنیم، نخستین برداشت نادرست این است که افراد نمی‌توانند به‌سادگی روی منظورشان از کلمهٔ هوش مصنوعی و همچنین بررسی چرایی خوب یا بد بودن هوش مصنوعی برایشان در آینده به توافق برسند.
▬    ▀▄█▌ هولودنی: شما بین فرایند فکر کردن و نتیجهٔ آن تمایز قائل می‌شوید. واضح است که کامپیوترها در انجام دادن محاسبه‌ها عملکرد خوبی دارند و از سویی انسان‌ها نیز در تفکر تحلیلی و دیدن الگوها دارای عملکرد بسیار خوبی هستند.
▬    ▀▄█▌ کاسپارف: ما برای ارزیابی حرکات و موقعیت‌ها روش‌های گوناگونی داریم. برای مثال، اگر شما سعی کنید در بازی شطرنج چیزی را بیش از حد ساده کنید، برای این هدف یک حرکت خاص وجود دارد و من باید انتخابم را انجام دهم. در واقع انتخابی که من می‌کنم تقریباً تنها شاید به میزان ۱ درصد بر پایهٔ محاسبه باشد و به میزان ۹۹ درصد یا حتی بیشتر از آن، بر پایهٔ درک به‌دست‌آمده از نگاه کردن به الگوها و استخراج اطلاعاتی از تجربه‌های قبلی من در بازی شطرنج خواهد بود.
▬    با این حال عملکرد ماشین کاملاً برعکس این حالت خواهد بود. عملکرد ماشین به مقدار ۹۹ درصد متکی بر محاسبه و شاید حدود ۱ درصد بر پایهٔ ادراک خواهد بود؛ با این وجود میزان ادراک ماشین‌ها در حال افزایش است.
▬    امروزه، برنامه‌های شطرنجی وجود دارند که عملکردشان بسیار بهتر و پخته‌تر از دیپ بلو است. می‌توان گفت اینک یک برنامهٔ کاربردی شطرنج رایگان روی گوشی هوشمندتان از دیپ بلو بهتر و قوی‌تر است. بنابراین شاید دیگر نتوانیم برای عملکردهای فعلی از درصد ۱ به ۹۹ استفاده کنیم؛ ولی هنوز هم هستهٔ اصلی تصمیم‌گیری یک ماشین همواره مبتنی بر محاسبه است.
▬    از این‌رو ما باید توجه داشته باشیم که تمامی آزمایش‌ها و تجربه‌های مرتبط با بازی‌ها در زمانی که یک طرف بازی انسان و طرف دیگرش یک ماشین باشد - فرقی نمی‌کند که آن بازی شطرنج یا Go یا هر بازی دیگری باشد - ماشین‌ها به حریف خود فائق خواهند آمد و دلیل آن‌هم لزوماً به خاطر توانایی حل مسئله در آن‌ها نخواهد بود.
▬    شطرنج از نظر ریاضی حل نشدنی است. تعداد حرکت‌های مجاز در این بازی حدود ۱۰ به توان ۴۵ است؛ اما در پایان کار هیچ نیازی نیست که ماشین، بازی را به‌اصطلاح «حل» کند. ماشین باید بتواند بازی را برنده شود. برای بردن بازی هم فقط باید اشتباهاتش از حریف که در اینجا انسان‌ها هستند، کمتر باشد. این خیلی هدف دشواری نیست؛ زیر ما انسان‌ها معمولاً از این جهت ضعف پذیر هستیم و پایداری و ثبات ما در انجام کارها همانند کامپیوتر نیست.
▬    از طرفی شطرنج هم بر پایهٔ آنچه ما پی برده‌ایم، می‌تواند با قوی‌تر شدن سخت‌افزار و فراهم شدن دیتابیس کافی و هوشمندتر شدن الگوریتم‌ها به میزان کافی، مورد تحلیل و پردازش قرار گیرد. اما دوباره تأکید می‌کنم که اگر از دیپ بلو تا آلفاگو هم پیشرفت کرده باشیم؛ با اینکه همه‌مان می‌دانیم که مورد دومی بسیار پیشرفته‌تر و استراتژیک‌تر و به باور من، بسیار نزدیک‌تر به انتظارات ما از هوش مصنوعی است؛ اما ما هنوز هم در جایگاهی هستیم که دلیل پیروز شدن ماشین‌ها بر انسان‌ها این است که انسان‌ها دچار اشتباه می‌شوند و ماشین‌ها کمتر اشتباه می‌کنند.
▬    منظور از این گفته‌ها این نیست که ماشین‌ها بدون عیب و نقص هستند. برای نمونه با نگاه کردن به بازی‌هایی که ما در سال ۱۹۹۷ بازی کرده بودیم و با استفاده از کامپیوترهای مدرن، من به این نتیجه رسیدم که این فقط من نبودم که در بازی دچار اشتباه شده بودم؛ بلکه دیپ بلو هم مرتکب چند حرکت اشتباه در بازی شده بود، اشتباهاتی جدی که می‌توانستند بازی را از حالت مساوی به نتیجهٔ باخت برای ماشین سوق دهند. من مطمئن هستم که با گذشت ۲۰ سال از آن زمان، ما ماشین‌های بسیار قوی‌تری در اختیار خواهیم داشت و شاید هم‌اینک با نگاه کردن به عملکرد آن‌ها پی ببریم که مواجهه با آن‌ها دیگر به آن سادگی‌ها نیست.
▬    ما باید به‌سادگی این واقعیت را بپذیریم که روش تصمیم‌گیری ماشین‌ها با روش‌های ما تفاوت دارد و آن‌ها بیشتر به نتیجه نگاه می‌کنند. اگر ماشین‌ها همان نتایجی را توسعه می‌دهند که ما به دنبالش هستیم، پس می‌توان در مورد اینکه در چنین فرایندی تا چه میزان از درک و فهم انسانی استفاده شده است، فکر کرد. از همین رو من باور دارم که نقش آیندهٔ بشریت نیز همین امر است؛ اینکه ما اطمینان حاصل کنیم ماشین‌ها از آن قوهٔ عظیم محاسباتی و عاری از تحلیل و استدلال خودشان برای سود رساندن به ما و در راستای منافع ما استفاده کنند.
▬    ▀▄█▌ هولودنی: ارزش نسبی مهره‌های شطرنج می‌تواند در طول بازی تغییر کند؛ یا اینکه یک مهرهٔ ضعیف‌تر می‌تواند در موقعیت قوی‌تری نسبت به یک مهرهٔ برتر باشد. یک کامپیوتر در مورد این تغییرات چگونه فکر می‌کند؟
▬    ▀▄█▌ کاسپارف: ماشین به مسئله‌های روان‌شناختی از قبیل فدا کردن یک مهرهٔ قوی‌تر هیچ اهمیتی نمی‌دهد. به‌جای آن سعی می‌کند به بازگشت‌های فوری نگاه کند. بنابراین الگوریتم‌های هوشمند و سخت‌افزارهای بسیار سریع به ماشین اجازه می‌دهند که بتواند به‌دقت و به‌طور واقعی نتایج را ببیند.
▬    آنچه شما اشاره کردید هنوز هم یکی از ضعیف‌ترین عناصر است؛ زیرا جبران‌ها و کمبودپوشی‌های بلندمدتی از قبیل فدا کردن برخی موارد برای سودهای استراتژیک بلندمدت، می‌توانند برای یک ماشین چالش‌برانگیز باشند، زیرا یک ماشین همواره باید نتایج و بازگشت‌های فوری را در نظر داشته باشد. اما در بیشتر موارد، چنین قربانی کردن‌هایی هم در دسترس ماشین هستند. یعنی اگر ماشین ببیند که با انجام دادن یک حرکت، در ۴ یا ۵ حرکت بعدی می‌تواند نتیجه و سود حاصل از آن را دریافت کند، در این صورت هیچ مشکلی برای انجام آن کار نخواهد داشت.
▬    برای نمونه، از نقطه‌نظر یک ماشین، روش حل بسیار بسیار ساده است: شما باید مهرهٔ وزیر را فدا کنید. برای یک ماشین، این موضوع هیچ اهمیتی ندارد و بلادرنگ تنها این را در نظر می‌گیرد که با دو حرکت برنده خواهند بود و در واقع تنها روش برای بردن بازی را نیز همین می‌داند.
▬    اما در همین حال برای یک انسان، از دست دادن وزیر به خاطر هیچ‌چیز (حتی برای یک حرکت) مورد قبول نیست و معمولاً این حرکت را انجام نمی‌دهد. انسان‌ها به‌نوعی دارای برخی نواحی مرده هستند. منِ انسان به آن نواحی نگاه نمی‌کنم؛ زیر با آنچه قبلاً آموخته‌ام در تناقض است: اینکه تو هیچ‌وقت نباید وزیر را از دست بدهی.
▬    اما ماشین به هر چیزی نگاه می‌کند و همین امر خودش یک برتری بزرگ دیگر بر انسان به‌حساب می‌آید. همان‌طور که گفتم، بخش‌هایی که ماشین‌ها در آن‌ها به نسبت آسیب‌پذیرند نیز بسیار محدود و انگشت‌شمار هستند. اما هنوز هم اگر شما در یک طرف انسان و ماشین را در کنار هم و در طرف دیگر حتی قوی‌ترین ماشین را داشته باشید، ترکیب انسان و ماشین برنده خواهد بود؛ زیرا هدایت‌ها و تصمیم‌های انسانی در این موقعیت‌ها می‌تواند بسیار حیاتی و تعیین‌کننده باشد.
▬    ▀▄█▌ هولودنی: این موضوع جالب است؛ زیرا در مورد سایر صنعت‌ها هم صدق می‌کند. در رادیولوژی عصبی، یک انسان دارای دقت کمتری نسبت به یک ماشین است؛ اما ترکیب انسان و ماشین از یک ماشین منفرد دارای دقت بیشتری است.
▬    ▀▄█▌ کاسپارف: بله دقیقاً همین‌طور است. ماشین به ما کمک می‌کند ضعف‌هایمان را از میان برداریم. ما مثلاً دارای دست خیلی پایداری نیستم. ما گاهی ممکن است هشیاری‌مان را از دست بدهیم (یا اصطلاحاً حواسمان پرت شود). ممکن است تمرکزمان توسط چیزهای نه‌چندان مرتبط به موضوع فعالیت از بین برود. اما با وجود این‌ها ما دارای شهود هستیم، می‌توانیم برخی پدیده‌های خاص را حس کنیم. از طرفی شما با یک ماشین می‌توانید درست یا نادرست بودن چیزی را چک کنید. این همان دلیلی است که باعث می‌شود با کنار هم آمدن این دو سیستم (انسان و ماشین)، ما یک ترکیب بسیار بسیار قدرتمند داشته باشیم.
▬    حال سؤال این است که مهم‌ترین مؤلفهٔ این ترکیب چیست؟ یک رابط. اجازه بدهید که شطرنج را مثال بزنم، اما مطمئنم که شما هم می‌توانید در پی مثال‌های دیگری جستجو کنید. گاهی اوقات ما یک بازی‌کنندهٔ ضعیف در اختیار داریم و نه یک بازی‌کنندهٔ خیلی سطح بالا؛ دلیلش هم این است که شاید مثلاً آن فرد بتواند یک اپراتور بهتر باشد. با بودن ماشین، خیلی مهم است که بتوانیم به نحوهٔ درست به ماشین کمک کنیم؛ به‌جای آنکه تنها سعی کنیم بازی خودمان را بکنیم. بنابراین در این حالت شما به خیلی از ایده‌هایتان نیازی نخواهید داشت. بله همین‌طور است! شما باید نگاه و رصد کنید؛ اما در این مرحله اگر یک رابط قوی داشته باشید و به‌ویژه اگر با بیش از یک کامپیوتر سروکار داشته باشید؛ در آن صورت اگر شما آن‌ها را در کنار هم جمع و حالات مختلف را چک کنید، اپراتور دارای یک برتری خواهد بود. یک اپراتور خوب در اینجا نسبت به یک بازی‌کنندهٔ بسیار توانمند دارای برتری خواهد بود. زیرا گذشته از همه چیز، این مهارت‌های انسانی هستند که برای به حد اعلا رساندن خروجی یک ماشین مورد نیازند؛ در عوضِ اینکه درک عالی انسانی بخواهد از کمک ماشین‌ها استفاده کند.
▬    ▀▄█▌ هولودنی: دیدن اینکه قوهٔ شهودی انسان‌ها به چه شکلی می‌تواند در قیاس با کامپیوترها ضعیف‌تر باشد، راحت است؛ اما آیا شما فکر می‌کنید مثال‌هایی هم وجود داشته باشند که در آن‌ها عمل کردن بر پایهٔ شهودگری به‌عنوان یک مزیت یا برتری تلقی شود؟
▬    ▀▄█▌ کاسپارف: دوباره می‌گویم که ما در زمینهٔ بسیار دگرگونی پذیر و متغیری از معناشناسی قرار داریم. آیا شما به‌طور دقیق می‌دانید که شهودگری به چه مفهومی است؟ برخی از جنبه‌های شهود بر مبنای تجربه است.
▬    ▀▄█▌ هولودنی: بله همین‌طور است؛ برای مثال: نگاه ناپلئونی (اشاره به توانایی مورد نظر ناپلئون در تشخیص وضعیت و توانایی یک گروه نظامی با یک نگاه اجمالی و سریع).
▬    ▀▄█▌ کاسپارف: بله، اما فقط باید این نکته را در نظر داشته باشیم که در مورد تقابل تصمیم خالص انسانی و ماشین‌ها، من باور دارم که اگر مثلاً شما به دنبالش رفته باشید یا اگر یک تست در موردش داشته باشید یا اینکه اگر نمونه‌های کافی در اختیار داشته باشید، در آن صورت نهایتاً خواهیم دید که ماشین بر انسان فائق خواهد آمد. اما برخی لحظات خاص و کلیدی هم هست که من به‌طور شهودگرانه‌ای دوست دارم روی موفقیت شهود انسانی شرط ببندم؛ به‌ویژه اگر در ناحیه‌ای باشیم که مهارت و تخصص ماشینی در آن اندک باشد.
▬    ▀▄█▌ هولودنی: مانند یک برنامهٔ اولیهٔ شطرنج؟
▬    ▀▄█▌ کاسپارف: اجازه بدهید در مورد سال ۲۰۱۷ صحبت کنیم. برنامه‌های اولیهٔ شطرنج را فراموش کنیم. من به این نتیجه رسیده‌ام که هر چیزی را که ما به نحوهٔ انجام دادنش پی برده‌ایم، ماشین‌ها بهتر می‌توانند آن را انجام دهند. الان عنصر کلیدی در عبارتی که گفتم این است: ما به نحوهٔ انجام دادنش پی برده‌ایم. علت اهمیتش هم این است که ما بسیاری از کارها را واقعاً بدون اینکه نحوهٔ انجامش را به‌طور دقیق بشناسیم، انجام می‌دهیم. پس این همان زمینه‌ای است که ماشین‌ها در آن آسیب‌پذیرند؛ زیرا ماشین ذاتاً باید از نوعی تجربهٔ دیگر بیاموزد. ماشین دست کم به دانستن قواعد بازی نیاز دارد. شما باید چیزی را ارائه کنید که به ماشین در آغاز آموختنش کمک کند. موضوع خیلی مشخصی است.
▬    اگر چیزی وجود نداشته باشد و اگر شما نتوانید آن را توضیح دهید، در آن صورت مشکل‌ساز می‌شود. یکی از پیش‌گویی‌های خوش‌بینانهٔ من بر این فرض استوار است که ماشین‌ها می‌توانند بهترین الگوریتم‌های موجود در جهان را داشته باشند؛ اما یک ماشین هرگز هدف نخواهد داشت؛ و مشکل ما برای تشریح هدف به یک ماشین در این است که خودمان هم نمی‌دانیم هدفمان چیست. ما هدف داریم؛ اما هنوز هم...هنگامی که به این تصویر جهانی نگاه می‌کنیم، هنگامی که به این تصویر کلی نگاه می‌کنیم، سعی می‌کنیم که بفهمیم هدف ما از بودن روی زمین چیست؟ ما نمی‌دانیم.
▬    پس یعنی اینکه ما هنوز هم در حال جستجو هستیم و قادر نخواهیم بود که این پیام را به یک ماشین برسانیم. چنین حالتی برای ما می‌تواند به‌نوعی مشکل‌ساز و به‌نوعی هم آسایش‌بخش باشد. شاید بعضی افراد بگویند که این حرف‌ها بیشتر شبیه موعظه است؛ خب شاید هم حق با آن‌ها باشد و بله؛ شبیه موعظه است!
▬    علت آن همان‌طور که من در کتاب و سخنرانی‌هایم اشاره کرده‌ام، این است که ذهن‌های افراد بیشتر با تصوراتی از آینده‌ای پر شده است که هالیوود و فیلم‌های تخیلی برای زمین ترسیم کرده‌اند: ترمیناتور، اسکای‌نت، ماتریکس و سایر فیلم‌ها. همهٔ این‌ها ترسیم‌کنندهٔ دنیایی است که در آن جایی برای بشر نیست یا اینکه بشر باید با ماشین‌ها نبرد کند. من باور دارم که این حالت تنها یکی و تنها یکی از حالت‌های ممکن برای آینده است. آیا قرار است اتفاق بیفتد؟ من نمی‌دانم. برای من همهٔ این بحث‌ها و جدل‌ها مشابه نیستند؛ اما به‌نوعی شبیه بحث‌هایی می‌نمایند که در مورد خورشید و تبدیل آن به یک ابرنواختر در ۴ یا ۵ میلیارد سال آینده می‌شود. راستش را بخواهید من اهمیتی نمی‌دهم! [می‌خندد]...
▬    ▀▄█▌ هولودنی: بازی در برابر هوش مصنوعی چه حسی دارد؟ هنگامی که هیچ تغییر احساسی در طول بازی درنمی‌یابید. منظورم ازنقطه‌نظر روان‌شناسانه و وجود نداشتن آن در بازی است.
▬    ▀▄█▌ کاسپارف: این یکی از تجربه‌های من بود و من برای سال‌ها با ماشین‌ها بازی کرده بودم. در کتابم، شروع به تشریح داستان رخ‌داده در هامبورگ کرده‌ام. اتفاقی که مربوط به سال ۱۹۸۵ است...و من هنوز هم در تلاشم تا بفهمم که ضعیف بودن ماشین‌ها در زمانی که من قهرمان جهان بودم، از خوش‌شانسی من بود یا اینکه بدشانسی من؛ زیرا هنگامی که در سال ۲۰۰۵ از دنیای شطرنج خداحافظی کردم، ماشین‌ها دیگر شکست‌ناپذیر بودند. بنابراین من به آن شکل دوران قوت ماشین‌ها را ندیده‌ام؛ اما به‌عنوان بخشی از آن فرایند حضور داشته‌ام و واقعیت این است که پس از مسابقه‌ام با دیپ بلو، دو بازی دیگر با دو برنامهٔ کامپیوتری انجام دادم. این دو مسابقه در سال ۲۰۰۳ انجام شد و هر دوی آن‌ها با نتیجه مساوی به اتمام رسید.
▬    اگر بخواهیم هدفمندانه وقایع را کنار هم بگذاریم، فکر می‌کنم سال بعد از آن هم شاید قوی‌تر شده بودم. اگر IBM در آن دوره ماشین خود را از رده خارج نمی‌کرد و ما فرصت یک بازی دیگر داشتیم، باورم این است که می‌توانستم شانس برد داشته باشم. اما ازنقطه‌نظر تاریخی خیلی اهمیتی ندارد. من می‌توانم پا را فراتر بگذارم و بگویم که به خاطر برنده شدن ماشین در سال ۱۹۹۶ در فیلادلفیا (البته آن بازی‌ها را در نهایت من بردم)، از نظر من آن سال حتی از رویداد سال ۱۹۹۷ مهم‌تر بود؛ زیرا ما می‌دانیم که اگر ماشین بتواند یک دست را ببرد، بقیهٔ آن‌ها را نیز دیر یا زود خواهد توانست. یک سال، دو سال، پنج سال...اما خب ما در آنجا بودیم. ما در آن مسیر قرار داشتیم. از همین رو در نهایت ماشین یک بازی را می‌بُرد. بنابراین کاملاً آشکار بود که ماشین به سطحی رسیده است که می‌تواند تنها با ایجاد اندکی بهبود در طول زمان در زمینهٔ سرعت و چند الگوریتم هوشمندانه، بر قوی‌ترین بازی‌کننده‌های شطرنج هم غلبه کند.
▬    اما امروز که به آن بازی رجوع می‌کنم، حس سعادتمندی و رضایت می‌کنم؛ زیرا این اتفاق معمولاً کمتر می‌افتد که کسی بتواند بخشی از تاریخ شود. بنابراین حتی این بخش یا سهم تاریخی مربوط به بهترین بخشش هم نباشد، باز هم به هر طریقی تاریخ است. و من باور دارم کاری که ما در آن دوره کردیم این بود که به شطرنج‌بازها و بازی شطرنج کمک کنیم که به درک و دریافت بهتری برسند و بتوانند ایده‌های پرشمار جدید را آزمایش کنند.
▬    این بسیار جالب است که بزرگ‌ترین مغزهای دنیای علوم کامپیوتر، پدران بنیان‌گذار این علوم، افرادی همچون آلن تورینگ، کلود شانون و نوربرت وینر، همگی به بازی شطرنج به‌عنوان یک آزمون نهایی نگاه می‌کردند. احتمالاً آن‌ها با خودشان گفته‌اند که خب اگر یک ماشین بتواند شطرنج بازی کند و شطرنج‌بازهای قوی را شکست دهد و یک قهرمان جهانی این رشته را کنار بگذارد، آنگاه عصر هوش مصنوعی آغاز خواهد شد. اما با تمام احترام باید بگویم که آن‌ها در اشتباه بوده‌اند. درست است که چنین دستاوردی یک گام روبه‌جلو بود؛ اما ما هنوز هم از آن نقطه بسیار دور هستیم و به همین دلیل است که من فکر می‌کنم بهترین درسی که می‌توانیم از این بازی و همین‌طور از کل بازی شطرنج بگیریم این است که بتوانیم دید بهتر و شفاف‌تری داشته باشیم از اینکه انسان‌ها و ماشین‌ها به چه شکلی می‌توانند با هم تعامل و همکاری کنند؛ زیر این همان راهی است که باید ادامه بدهیم. من همیشه می‌گویم این وظیفهٔ ما است که بتوانیم چالش‌های جدیدی پیدا کنیم.
▬    بنابراین، هوش مصنوعی به‌نوعی یک نقش مهم در شکستن یخ خودمحوری انسان دارد. ما یک زندگی آسوده داریم و از این‌رو نمی‌خواهیم ریسک کنیم. هوش مصنوعی بسیاری از شغل‌های آسوده و راحت را تهدید می‌کند تا مردم را مجبور کند که در مورد پذیرفتن ریسک‌های جدید فکر کنند.
▬    ▀▄█▌ هولودنی: شما چنین استدلال می‌کنید که ماشین‌ها و انسان‌ها طی کار کنار هم یک ترکیب قوی‌تر تشکیل می‌دهند؛ اما از سویی دیگر در آخر کتابتان به‌طور عمومی‌تری چنین استدلال می‌کنید که ماشین‌ها می‌توانند انسان را انسان‌تر کنند. آیا می‌توانید اندکی این باورتان را تشریح کنید؟
▬    ▀▄█▌ کاسپارف: بحث جالبی است. من در دانشگاه تورنتو چند ماه پیش بخشی از یک مناظره بودم. سؤال آن‌ها این بود که آیا ماشین‌ها باعث انسانی‌تر شدن ما خواهند شد یا خیر؟ من از این گفته دفاع کردم. باید بگویم نتیجه نظرات خیلی نزدیک بود. تقسیم آرا با حدود ۵۱ به ۴۹ درصد به نفع ما بود و در نهایت ما ۴۹ به ۵۱ نتیجه را واگذار کردیم.
▬    اما نکتهٔ جالب در مورد تناقض موجود در مناظره بود. فرد مقابل ما در مناظره از همان ترفندهای ترامپی استفاده کرد و این کاری نیست که در مناظره‌ها باید انجام داد. شما نباید در مورد مفهوم صورت اصلی موضوع و ماهیت آن بحث کنید و این کاری بود که وی انجام داد. کار وی تخطی از قوانین مناظره بود. درست است که به رقبا حمله نمی‌کنید؛ اما خب این هم داستان دیگری دارد. اما در نهایت نکتهٔ جالب این بود که ما مناظره را به این خاطر واگذار کردیم که او از استدلال‌های بسیار انسان‌گرایانه‌ای استفاده کرده بود.
▬    کاملاً خنده‌دار و از طرفی هم عجیب است؛ زیرا من در حال یادگیری از این فرایند بودم و استدلالم این بود که اگر ما یک دیدگاه خوش‌بینانه در مورد آینده داشته باشیم، بدون شک باید به دنبال جایگاه جدیدمان در آن هنگام باشیم. نه اینکه خود را اخراج‌شده یا بلااستفاده تلقی کنیم. به عبارتی ما باید روی مواردی که باعث منحصربه‌فرد شدنمان شده‌اند، تأکید کنیم.
▬    همان‌طور که گفتم، تمام کارهایی که ما از نحوهٔ انجام دادنشان آگاهی داریم، ماشین‌ها بهتر از ما انجام می‌دهند.
▬    ماشین‌ها در حال گرفتن شغل‌ها هستند و تاریخ تمدن هم این‌گونه بوده است. ماشین‌ها باعث جایگزینی حیوانات مزرعه و اشکال کهن کارهای دستی در مزارع شده‌اند و حالا هم در حال گرفتن جنبه‌های کوچک و به‌نوعی فرومایهٔ کارهای شناختی هستند. اما در عین حال امکان‌های زیادی برای خلاقیت و کنجکاو بودن وجود دارد و همین‌طور بسیاری از مقوله‌هایی که به شور و شوق انسانی مربوط هستند؛ مثل هنر. اما همچنین مواردی در مورد ارتباطات انسانی و چالش‌های آن‌ها وجود دارند؛ چالش‌های عظیمی که ما پشت سر گذاشته‌ایم زیرا نخواسته‌ایم خیلی روی آن‌ها ریسک کنیم. برای مثال می‌توانیم به کاوش‌های فضایی و کاوش‌های اعماق اقیانوس بپردازیم که در آن‌ها از ماشین استفاده شده است.
▬    برای اینکه ما مطمئن شویم زندگی‌های باکیفیت و هدف‌داری خواهیم داشت، باید بتوانیم کیفیت‌های منحصربه‌فرد انسانی خودمان را ارتقاء دهیم. من باور دارم که در حال حاضر هم این را می‌دانیم و می‌توانیم به‌وضوح ببینیم چه عواملی ما را از ماشین‌ها جدا می‌کند. این همان عاملی خواهد بود که آیندهٔ بشریت را نیز تقویت خواهد کرد.
▬    استدلال طرف مقابل این است که ما در نهایت به سایبورگ تبدیل خواهیم شد. این بحث جالب و در عین حال سرگرم‌کننده‌ای است؛ هر مناظره‌ای از فناوری به‌سوی فلسفه سوق پیدا می‌کند. ما از برخی دستگاه‌ها استفاده خواهیم کرد که از طریق ایمپلنت به بدن ما اضافه و باعث خواهند شد تا بهتر ببینیم یا سریع‌تر بدویم یا اینکه اجسام سنگین‌تری را بلند کنیم. اما این کار نمی‌تواند بشریت را دگرگون کند؛ چنین کارهایی همانند مصرف نوعی دارو هستند. پس می‌توان گفت چنین کارهایی در حکم دوپینگ هستند. این در واقع نوعی دوپینگ الکترونیکی است، اما شما را تغییر نخواهد داد. حتی اگر شما چندین ایمپلنت در بدنتان داشته باشید که حتی سرعت شما را از حالت عادی‌تان بیشتر کنند، باز هم یک انسان هستید.
▬    حالا می‌پردازیم به ایدهٔ اینکه ما می‌توانیم هوش یک فرد را برداریم و آن را در جایی دیگر به کار ببریم. خب این پرسش واقعاً جالب است. اما در عین حال موضوعی است که ورای درک فعلی ما است. شاید سؤال طبیعتی‌تر این باشد که آیا ما می‌توانیم تصور کنیم که هوش ما و مغزهای ما در جایی بیرون از بدنمان کار کنند؟ آیا همهٔ آن‌ها با هم متصل‌اند؟ این روند چگونه کار می‌کند؟ زیرا باید در نظر داشت که تنها صحبت از یک مغز ساده نیست؛ بلکه صحبت از طریقهٔ عملکرد و حرکت ما است و این همان چیزی است که ما را از بقیه متمایز می‌سازد. از طرفی هم بحث شور و شوق انسانی و کاراکتر افراد مطرح خواهد شد.
▬    می‌توانیم بگوییم چیزهای زیادی وجود دارند که ما نمی‌توانیم در قالب عدد و رقم آن‌ها را خرد کنیم. و مادامی که ما نتوانیم طریقهٔ عملکرد هوش خودمان را تشریح کنیم، ترس اینکه بدن انسان‌ها در آینده نامربوط خواهد شد، وجود دارد و این ترس از سویی هم کاملاً اغراق‌شده است.
▬    بنابراین به همین علت است من بیش از هر زمانی باور دارم که، ماشین‌ها چالش‌های جدیدی پیش روی ما خواهند گذاشت و این یعنی ما باید در آینده خلاق‌تر و انسانی‌تر شویم؛ زیر این تنها راهی است که می‌توانیم با آن تفاوت ایجاد کنیم.
▬    ▀▄█▌ هولودنی: بسیار خب. برای پایان مصاحبه می‌خواهیم بعضی سؤالات طنز داشته باشیم. به نظر شما بزرگ‌ترین برداشت نادرست رایج در مورد شطرنج چیست؟
▬    ▀▄█▌ کاسپارف: متأسفم این را بگوییم که بخش بیشتری از این برداشت نادرست بر پایهٔ تصویرهای ترسیم‌شده توسط برخی از کتاب‌های بزرگ و مطرح بوده است. کتاب‌هایی مثل دفاع لوژین از ولادیمیر ناباکف یا داستان شطرنج از اشتفان تسوایگ. این برداشت در مورد نِرد بودن شطرنج‌بازها است. منحصر شدن به گوشهٔ تاریک یک کافه و نابغه بودن در دنیای واقعی به‌کل وجود ندارد و این یک تصویر است. بله البته ما مواردی را هم در این زمینه داشته‌ایم؛ مثل پائول مورفی یا بابی فیشر. اما زمانی که به شمار بازی‌کننده‌های شطرنجی که از دنیا منزوی بوده‌اند نگاه می‌کنید و آن را با عموم شطرنج‌بازها مقایسه می‌کنید، شطرنج بازی کاملاً معقول و سالم خواهد بود.
▬    البته این برداشت نادرست به‌تدریج رفع شده است؛ زیرا امروزه بچه‌های بیشتری شطرنج بازی می‌کنند؛ اما هنوز هم تا حدودی رایج است. این بازی از بازی‌های جریان اصلی نیست. بخش طعنه‌آمیزش این است که وقتی شما به هالیوود نگاه می‌کنید، آن‌ها از شطرنج همواره به‌عنوان نمادی از هوش برای قهرمان‌ها استفاده کرده‌اند تا شخصیت‌پردازی آن‌ها را تقویت کنند. این موضوع از فیلم کازابلانکا تا هری پاتر وجود داشته است. شما همیشه شطرنج را به‌عنوان یک المان بسیار مهم برای نشان دادن هوش افراد داشته‌اید؛ در حالی که در زندگی عادی برخی افراد چنین فکر می‌کنند که این لابد نوع عجیبی از هوش است؛ مثل هوش مصنوعی [می‌خندد].
▬    ▀▄█▌ هولودنی: چه توصیه‌ای برای شطرنج‌بازهای جوانی دارید که می‌خواهند جدی‌تر به بازی ادامه دهند؟
▬    ▀▄█▌ کاسپارف: ببینید، من دوست دارم بگویم که شما با داشتن یک کامپیوتر، شانسی منحصربه‌فرد برای آموختن چیزهای بیشتر در مورد شطرنج دارید؛ بیشتر از بابی فیشر یا حتی خود من. موضوع حائز اهمیت این است که شما از این توان به‌طور بهره‌ورانه استفاده کنید و از کامپیوتر فریب نخورید. همیشه شخصیتتان را بی عیب و نقص نگه دارید.
▬    به یاد داشته باشید که ماشین تنها برای کمک به شما وجود دارد، زیرا در پایان، شما شطرنج آزاد یا شطرنج پیشرفته و ترکیب انسان و ماشین بازی نخواهید کرد. اگر شما در برابر یک انسان بازی کنید، هدف بردن بازی است. ماشین در آنجا به شما نمی‌تواند کمک کند، البته مگر اینکه تقلب کنید [می‌خندد]. از آنجایی هم که ماشین در آنجا حضور نخواهد داشت، بنابراین شما باید مطمئن باشید که تمامی آموخته‌هایتان از کامپیوتر، روی نحوهٔ بازی شما در حالت حقیقی تأثیر بدی نخواهد داشت.
▬    ▀▄█▌ هولودنی: چه چیزی باعث تمایز یک شطرنج‌باز خوب از یک شطرنج‌باز عالی می‌شود؟ یا یک استاد بزرگ شطرنج از یک قهرمان جهانی؟
▬    ▀▄█▌ کاسپارف: واقعاً تفاوت اندکی وجود دارد.
▬    ▀▄█▌ هولودنی: آیا این چیزی است که شما به‌عنوان یک شطرنج‌باز دریافته‌اید؟
▬    ▀▄█▌ کاسپارف: به‌نوعی این مربوط به توانایی شما برای انجام دادن انواع حرکت‌های مختلف است. اگر می‌خواهید که دوباره ساده‌تر بگویم؛ یک شطرنج‌باز بسیار قوی می‌تواند هزاران حرکت ممکن را مدیریت کند و می‌داند که این مدیریت را چطور انجام دهد؛ عددی اختیاری در نظر می‌گیرم.
▬    در این حالت شما با یک قهرمان جهانی روبه‌رو هستید که می‌تواند کارهای بیشتری انجام دهد. اما دوباره در اینجا هم هر میزان افزایشی در شمار حرکت‌هایی که می‌توان ایجاد کرد، به‌منزلهٔ یک سطح جدید از بازی است.
▬    در ادامه اگر به سطح خیلی بالاتر بروید، تفاوت‌ها واقعاً اندک می‌شود؛ ولی باز هم وجود دارند. پس حتی اگر شطرنج‌بازهایی هم در این رده وجود داشته باشند که تا به حال قهرمان جهان هم نشده باشند، همانند ماسیلی ایوانچونک، من باز هم باور دارم که آن‌ها هم به همان دستهٔ بالا تعلق دارند.
▬    می‌خواهم بگویم که وقتی شما به رده‌های خیلی خیلی بالا می‌روید، توانایی‌تان باید این باشد که ایده‌های جدید به ارمغان بیاورید، چیزهای جدید ارائه دهید تا به نحوی تفاوت ایجاد کنید. هر قهرمانی در ردهٔ جهانی و هر شطرنج‌بازی که در این دنیا برای بازی‌های مختلف سفر کرده است، موفق شده چیزهای جدیدی به این بازی اضافه کند. آن توانایی منجر به ایجاد تفاوت می‌شود که باعث پیدایش روش‌های نامتداول شود.
▬    ▀▄█▌ هولودنی: آیا شطرنج به نظرتان پدیدهٔ زیبایی است؟
▬    ▀▄█▌ کاسپارف: بله قطعاً. این رشته بی‌نهایت زیبا است. من هیچ وقت از لذت بردن از بازی‌های بزرگ و بررسی‌های پایان بازی دست نکشیده‌ام. آن‌ها به حرکت‌ها از یک دیتابیس بزرگ نگاه می‌کنند و تمامی حرکت‌های مهره‌ها هم توسط ماشین محاسبه می‌شود. این چیزی بیش از ۱۰۰ ترابایت داده را شامل می‌شود. سپس آن‌ها بررسی‌هایی را آغاز می‌کنند که در نهایت منجر به ابداع این حرکات می‌شود. چنین روندی واقعاً زیبا است.
▬    با این حساب واقعاً موارد بسیار عالی و زیادی هستند که شما می‌توانید کشف کنید. همان‌طور که گفتم، شمار حرکت‌های مجاز در بازی شطرنج به بی‌نهایت میل می‌کند، اما اگر شما آن‌ها را کشف کنید، به‌منزلهٔ پیدا کردن مقداری جواهر در میان تلی از زباله خواهد بود.
▬    هولدنی: جالب است که این مورد تنها کاری است که ماشین‌ها در واقعیت نمی‌توانند آن را انجام دهند.
▬    ▀▄█▌ کاسپارف: اما دوباره می‌گویم که شما برای جستجو و پیدا کردن آن جواهرها در نهایت به انسان‌ها نیاز خواهید داشت.
▬    ▀▄█▌ هولودنی: دقیقاً.
▬    ▀▄█▌ کاسپارف: درک کردن میزان زیبایی این پدیده و هندسهٔ حاکم بر آن واقعاً جالب است. می‌دانید، اگر من در حالت روحی بدی باشم، همیشه به صفحهٔ شطرنج نگاه می‌کنم؛ فقط برای یافتن چیزی که بتواند مرا در آن حالات سر ذوق بیاورد.
▬    هولدنی: پس فکر می‌کنم که این کار به شما هدف می‌دهد؟
▬    ▀▄█▌ کاسپارف: بله دقیقاً [می‌خندد].
مأخذ:زومیت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در شنبه, 20 خرداد 1396 ساعت 23:05

احضار اخراجی‌ها

فرستادن به ایمیل چاپ

حامد دهخدا؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه:
▬    «کاسب تروریسم» ...
▬    «کاسب تروریسم» ...
▬    راستش، چهارشنبه غروب که بر می‌گشتم سمت خونه ...
▬    از جلوی پایگاه بسیج محل رد شدم و جماعتی رو دیدم که حتماً بعداً بهشون می‌گن: «کاسب تروریسم».
▬    و «غلامحسین کرباسچی» ...
▬    و «غلامحسین کرباسچی» ...
▬    از همین حالا زمینه‌اش رو چیدن و «غلامحسین کرباسچی» خواهان مذاکره با داعش شده و وقتی اهالی تدبیر و اصلاحات به مذاکره با داعش روی بیارن، حتماً این بچه بسیجی‌ها هم بعدها به دریافت عنوان «کاسب تروریسم» از رئیس جمهور آینده مفتخر می‌شن دیگه؛ همون بلایی که سر قهرمانان دفاع مقدس و دفاع اتمی اومد و شدن «کاسب جنگ» و «کاسب تحریم» ...
▬    خلاصه؛ دیدم جوونای بسیج از شانزده هفده ساله بگیرید تا حداکثر بیست و یک و بیست و دو ساله آماده باش هستند ...
▬    دو تا فکر از ذهنم رد شد که دومی منکر اولی بود ...
▬    فکر اول ...
▬    فکر اولم این بود که این بندگان خدا، جوونای پاک و دوست داشتی که هم مسجدی بودیم و دوستشون داشتم ...
▬    چرا خودشون رو درگیر داعش می‌کنن و جوونی شون رو به خطر می‌اندازن؟ بالاخره کشور نیروی انتظارمی داره، ارتش داره، نیروی امنیتی داره و از همه مهم‌تر «گروه عقلا» داره ...
▬    اون‌ها متخصص این جور کارها و «تدبیر» هستن و اون‌ها باید خودشون رو درگیر این کارها کنن تا بعداً گلایه‌ای هم پیش نیاد ...
▬    وظیفه این جوون بسیجی نیست، خصوصاً که دو روز بعد که خطر از سر کشور برطرف شد، یک عده‌ای میان و طلبکارشون هم می‌شن که چرا رفتید و چرا جنگیدید و اصلاً شما خشن و «جیره»خوار بحران‌ها هستید و تازه اسم این طلبکارها هم میشه «گروه عقلا»! خودشون ادای روشنفکری و صلح‌طلبی درمیارن و وانمود می‌کنن که فقط خودشون عقلشون به «عافیت‌طلبی» می‌رسه و به این بسیجی‌ها هم می‌گن «خشونت‌طلب» و «کاسب تروریسم» و «جیره»خوار و از این جور حرفا ...
▬    خب بعضیا همت و تدبیرشون قد همین «جیره»ست دیگه ...
▬    فکر می‌کنن هر کی هر کار می‌کنه به خاطر «جیره» است ...
▬    خلاصه تو همین فکرها بودم که ناگهان دیدم دو تا دختر ناجور هم از جلوی پایگاه رد شدن و یک نگاه عاقل اندر سفیه به این پسرای جوون بسیجی انداختن و یک کرشمه وقیحی اومدن و رفتن؛ همونایی بودن که بعد از انتخابات ریخته بودن بیرون و چه کارها که نکردن ...
▬    حالا دیگه بیشتر متأسف شدم ...
▬    یاد پدر شهیدی افتادم که بنده خدا تو سن هشتاد و سه سالگی، روزی چند بار به خودش نهیب می‌زنه که بیچاره پسر من که به خاطر اون که این دخترا این زندگی حقیرانه رو با دوست پسرای حقیرترشون داشته باشن و بعد از انتخابات بریزن تو خیابونای تهرون و برقصن، رفت و جون عزیزش رو داد ...
▬    و اما، فکر دوم ...
▬    ولی تو فاز دوم فکرم به خودم نهیب زدم که آخه این بچه بسیجی‌ها که برای من و اون دخترهای پست و «جیره» و «کاسبی تروریسم» و از این جور حرفا، دم افطار و با زبون روزه نیومدن پایگاه. آره این حرفا هست. یک زمانی جوون‌هایی مثل شهید شهریاری یا احمدی روشن هم برای این که کشور بتونه ایستادگی کنه جونشون رو کف دستشون گرفتن و بعد یه کسی اومد و بی‌ملاحظه، به این تیپ آدم‌ها گفت «کاسب تحریم» و دل خانواده‌هاشون رو سوزوند ... ؛ بله این حرف‌ها هست؛ خب چه کنیم؛ این‌ها «روشنفکر» و از «گروه عقلا» هستن دیگه؛ ...
▬    ولی ...
▬    اما ...
▬    «ولی آیا بسیجی‌ها برای خوش‌آمد یا بدآمد این سنخ افراد، سینه خود را در مقابل دشمن اسلام و قرآن سپر می‌کنند؟
▬    «همه ما آن‌ها را می‌شناسیم ...
▬    «آن‌ها برای خدا و در آستانه افطار و با زبان روزه آماده باش بودند ...
▬    «آن‌ها با خدا معامله می‌کنند و دختران پست و روشنفکران و غلامحسین کرباسچی در هیچ جای محاسبات آن‌ها نیستند ...
▬    «القصه؛ ... از این دو نکته می‌خواهم نتیجه‌ای بگیرم که وقتی پای حادثه به میان بیاید و اوضاع به تدبیری بیش از «سپردن امور به جریان حوادث احتیاج داشته باشد»، حکومت «گروه عقلا» چقدر غیرعاقلانه، حقیرانه و نابسنده به نظر می‌رسد. آن قدر ناتوان است که ژاپن باید به جای دیپلمات‌های خواب‌آلود ما برای محکومیت حادثه ایران قطعنامه به شورای امنیت ببرد، و همه دنیا موضع می‌گیرند و سخنگوی وزارت خارجه خودمان با آن چهره جالب، ته ته ماجرا یک چیزی شاید بگوید که تا ساعت نگارش این سطور، ساعت نوزده روز پنجشنبه، اگر از سنگ صدا در آمده از سخنگوی وزارت امور خارجه ایران هم صدا در آمده. تا این لحظه در سایت وزارت امور خارجه و بخش سخنگو هیچ رویدادی که مربوط به حوادث تروریستی تهران باشد مشاهده نمی‌شود».
▬    اصلاً چه شد که ما ایرانی‌های اینقدر باهوش، گروه عقلامون اینقدر ماست از آب درآمدند؟! خب پاسخش اینه که بعد از این که امام واقعاً عاقلمون، دستور انحلال این «گروه عقلا» را داد، ما کار رو به انتها نرسوندیم و این جماعت مجال پیدا کردن، و دوباره با همون اسم «گروه عقلا» اومدن و الآن هم به هر ترتیبی بود بالا سرمون ایستادن دیگه ...

▀█▄ تأمل در قضیه:
▬    این که نجات موطن به «ایثار» نیاز دارد، و خرد «گروه عقلا» و جماعت «روشنفکر»، به درک مفهوم «ایثار» قد نخواهد داد، مضمونی است که در علوم اجتماعی پیشینه طولانی دارد؛ درست وقتی که سن آگوستین در سده سوم میلادی، مشغول تحلیل علل سقوط امپراطوری روم در کتاب «اعترافات» و «رساله درباره آئین» بود.
▬    دغدغه آگوستین این بود که هم یونان آتنی وقتی تنها یک سال پس از درگذشت ارسطو، به خفت مغلوب اسکندر شد، و چه رومی‌ها درست پس از مرگ مارکوس اورلیوس، شاه‌فیلسوف بزرگ فروریخت. پرسش آگوستین این بود که اگر «عقل و تدبیر»، آن طور که سقراط و افلاطون گمان می‌بردند، دلیل تام فضیلت سیاسی باشد، باید در اوج حکمرانی حکمت و فلسفه، یونان و روم آسیب‌ناپذیر می‌بودند، پس چرا «عقل» آن‌ها را کفایت نکرد؟ پاسخ آگوستین معطوف به موضوع «دنیا و دنیاطلبی» بود. این که ما نیاز به یک بینش «معاد»نگر داریم، تا موجد فضیلت سیاسی راستین شود. فضیلتی که بتواند بر خودخواهی‌های فردی غلبه کند و حیات اجتماعی طیب و طاهری را میسر سازد.
▬    آگوستین باور دارد که دین با گشودن چشم «معادنگر» انسان‌ها، به بزرگترین ابهام اخلاقی آن‌ها پاسخ می‌دهد؛ به «آینده». دین به مردم می‌گوید که معاد اعمالشان چیست، و این، کاریست که از علم یا فلسفه بر نمی‌آید. مزیت «فلسفه عشق» در دین، از دیگاه سن آگوستین و کارل یاسپرس، شارح برجسته دیدگاه‌های او، در این است که می‌تواند به انسان‌ها، در پاسخ به سؤال «چه باید کرد» کمک کند، و آن چه پایه و مایه اصلی ایمان دینی را در این حیطه می‌سازد، «معاد» است. برای یک بسیجی دیروز و امروز، این مهم نیست که چند صباحی، این اصلاح‌طلبان و اعتدالیون به اصطلاح «روشنفکر» و «گروه عقلا»، قدر «ایثار» آن‌ها را نمی‌دانند. مهم این است که در یک افق وسیع‌تر، وقتی کار به داوری روز جزا برسد، «ایثار» آن‌ها چند می‌ارزد.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 19 خرداد 1396 ساعت 23:02

«مساهمت سیاسی» یا «مشارکت انتخاباتی»

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    نکته اول. این که فی‌الواقع، دولت دوازدهم، تا چه اندازه می‌تواند به انگیزه‌های «مساهمت سیاسی» رأی دهندگان خود در پیش‌برد سیاست‌هایش اتکاء بورزد، چهار سال قبل و در رفراندوم انصراف از یارانه‌ها معلوم بود، معلوم‌تر هم شد. «مشارکت انتخاباتی» یک مسأله است، و «مساهمت سیاسی» کامل عیار که این روزها در قرن بیست و یکم، تنها از انگیزه‌های معنوی بر می‌خیزد، یک مسأله دیگر است.
▬    نکته دوم. راستش را بخواهید، آن‌ها از طرح موضوع رأی حلال و حرام که ابتدا خود مطرح کرده بودند (آقای حسن روحانی در ۲۶ اردیبهشت)، خوششان نیامد، اصلاً خوششان نیامد؛ ولی، واقع آن است که با این کیفیت ناجور برگزاری انتخابات که پس از انتخابات مجلس سوم و مجلس ششم، چشم روشنی دیگری از جانب این جماعت پیشکش ملت بود، عاقبت، قوه قضائیه باید بگوید حلال بود یا حرام.
▬    نکته سوم. بله؛ آن‌ها از ماجرای رأی حلال و حرام که خودشان باب کردند خوششان نیامد، و شاید برداشت سکولار از دموکراسی را دوست‌تر داشتند، ولی به هر حال از طرح این مطلب نباید پرهیز داشته باشند که آن‌ها مبارزات انتخاباتی تمیزی را پشت سر نگذاشتند، این را قطعاً یکایک آن‌ها قبول دارند، هر چند که ممکن است از سر پرخاش بگویند: «شما هم تمیز تبلیغ نکردید!». باشد؛ این را بگویند؛ تاریخ قضاوت خواهد کرد؛ ولی نمی‌شود انکار کنند که مبارزات انتخاباتی تمیزی را پشت سر نگذاشتند: به قول شورای نگهبان، تطمیع، تهدید، خرید و فروش آراء؛ مخدوش بودن تعرفه‌ها در برخی صندوق‌ها (بدون مهر بودن تعرفه‌ها، عدم درج مشخصات رأی‌دهنده یا فقدان اثر انگشت «و سه نقطه»)؛ ممانعت از حضور نماینده نامزدها در شعب «و سه نقطه»؛ کمبود تعرفه؛ جانب‌داری و دخالت برخی مقامات در امر انتخابات؛ استفاده از امکانات دولتی؛ تأخیر در شروع رأی‌گیری؛ اخلال در روند رأی‌گیری به دلیل توقف یا کندی دستگاه احراز هویت؛ عدم صدور کارت نماینده نامزدها؛ عدم رعایت بی‌طرفی در آگهی نمودن اسامی نامزدها (همان مشکل مشهور نون با کلاه)؛ تعطیلی زود هنگام شعب؛ به نفع نامزدها؛ و دست آخر هم «سه نقطه»، و این «سه نقطه» آخر یعنی خیلی. پس از یک فهرست بلندبالا از تخلفات انتخاباتی، آخرش هم «سه نقطه».
▬    نکته چهارم. دولت یازدهم، با این وضع، انتخابات را «به هر وضعی که بود» به سرانجام رساند، به وضعی که اقبال اقشار باکیفیت انقلابی و همچنین اقشار زحمتکش را که بار اصلی جامعه را به دوش می‌کشند، نیفزود، بلکه بر اشمئزاز و نفرت و نقار و عناد آنان اضافه کرد. به قول تورشتاین وبلن، آنان بر آراء طبقه عمدتاً «تن‌آسان/Lisure Class» اتکاء کردند. ملهم از تورشتاین وبلن، اقتصاددان و جامعه‌شناس بزرگ نروژی-امریکایی، واقع آن است که در یک رده‌بندی قطاعی از جامعه به استناد نتایج انتخابات اخیر، می‌توانیم بگوییم که این جمعیت رأی دهنده به سه قطاع ۴۰ درصدی جمنائی، ۲۵ درصدی اصلاح‌طلب، و ۳۵ درصدی خاکستری مرکب از اقشار متوسط شهری منقسم می‌گردد که آقای حسن روحانی ۲۵ به علاوه ۲۸ درصد را از آن خود کرده است (البته ۵ درصد از آراء خاکستری هم به اردوگاه جمنائیان رسید؛ این درصدها در کنار  ۲ درصد رأی باطله، پس از یک برآورد تصحیح نتایج انتخابات با توجه به فهرست تخلفات انتخاباتی به دست می‌آید). دو سکتور اصلاح‌طلب و خاکستری عمدتاً رأی دهندگانی بودند که ناگهان آمدند و به آقای روحانی رأی دادند و به سرعت هم رفتند؛ آن‌ها «مشارکت‌جویان سیاسی انتخاباتی» هستند و در طول عمر دولت‌ها، هیچ گاه «مساهمت» چندانی در اجرای سیاست‌ها نورزیده‌اند، چنان که مورد انصراف از هدفمندی یارانه‌ها، به خوبی این وضع را نشان داد.
▬    نکته پنجم. صورت مسأله امروز دولت دوازدهم این است؛ این که آن سکتور فعال و باکیفیت و انقلابی که جمیع اقدامات تاریخی این کشور طی چهل سال گذشته به همت و بر دوش او انجام شده است، نه تنها انگیزه‌ای برای «مساهمت» در دولت آقای روحانی ندارند، بلکه دافعه انگیزشی عمیقی با این دولت احساس می‌کند، به حدی که با نظر به مفاسد و محرمانه‌های ناجور این دولت، از کنارشان که می‌گذری زیر لب واژه «طاغوت» را از دهانشان می‌شنوی و حول می‌کنی که در ذهن این جماعت جوان پر از انگیزه سرکوفته چه می‌گذرد. این خطری است که نه فقط این دولت را، بلکه کشور را تهدید می‌کند. بالاخره قوه مجریه، به مدت چهار سال در دست این جماعت است که تقریباً هیچ نشانی از یک دولت انقلابی ندارد و حتی برخی وزرای شاخص آن مانند وزیر نفت روزگاری بر روی صفحه برنامه زنده تلویزیونی، از انقلابی بودن خود ابراز ندامت کرده‌اند. ما با چنین دولتی مواجهیم، که عاری از عرضه گاز رایگان به اجانب ندارد. ما دولتی نداریم که مردم بتوانند آن را دوست داشته باشند.
▬    نکته ششم: این که این انتخابات برای این دولت، انتخابات به مثابه نفس تازه کردن نبود، تنها دغدغه ما نیست. حتی دکتر علی ربیعی، وزیر کار همین دولت، دو روز مانده به انتخابات، در ساعت یازده و شش دقیقه روز ۲۷ اردیبهشت‌ماه، در یادداشتی که عنوان عجیب آن را این چنین در سه جمله انتخاب کرد: «کار انتخابات تمام است فکر فردای انتخابات باشیم. من از جامعه مأیوس می‌ترسم»، از یأس، آن هم در روز پس از انتخابات خبر داد. علی الاصول، یک جامعه، هر وقت هم مأیوس باشد، یک روز پس از انتخاباتی که در آن رئیس جمهوری با رأی قاطع ۵۷ درصدی انتخاب شده باشد، نباید مأیوس باشد، مگر آن که این ۵۷ درصد، گیر و گوری داشته باشد، که به نظر می‌رسد که نه فقط از دیدگاه ما که از دیدگاه دکتر علی ربیعی هم داشت؛ اگر، این رأی از سویدای ضمیر یک جامعه فعال و با انگیزه بر نیامده باشد و چیزی بیش از یک برساخت امنیتی نباشد. نباید از کنار این اظهار نظرها به سادگی گذشت. این‌ها، اظهارات عالی‌رتبه‌ترین مقام امنیتی تاریخ ایران است، و حتماً قابل اعتناست (گو این که آقای حسن روحانی در ضیافت افطار شنبه شب مدعی شد که «مردم فضای امنیتی نمی‌خواهند»، ولی واقع آن است که دولت او امنیتی‌ترین کابینه تاریخ جهان و وزیر کار او امنیتی‌ترین چهره امنیتی تاریخ ایران است؛ نمی‌دانم این جمله آقای روحانی را چگونه باید تفسیر کنیم).
▬    نکته آخر: به میان مردم که می‌روی، همه می‌نالند، و بعد با تعجب، همه از خود می‌پرسند: پس چه کسی بود که همین دیروز به آقای حسن روحانی رأی داد؟ دکتر علی ربیعی، به درستی درباره «فقر امید» و «یأس»، آن هم دقیقاً در روز پس از انتخابات هشدار می‌دهد: «باور من این است که به ملاحظاتی بزرگ در خصوص منافع و مصالح ملی نیاز داریم. ایران باید با قدرت و با انسجام صد در صدی نمایان شود. این همان نکته‌ای است که مقام معظم رهبری نیز نسبت به آن تصریح کرده‌اند. انتخابات هر قدر باشکوه‌تر برگزار شود، بیشتر به امنیت، انسجام، آرامش و پیشرفت کشور کمک خواهد کرد. امروز بیش از هر زمان دیگر به آرامش نیاز داریم. آرامش و پرهیز از تند کردن و نا آرام کردن فضای عمومی کشور نیاز بی‌بدیل ما برای فردای بعد از انتخابات است. انتخابات یک ماه طول می‌کشد، اما کشور را باید چهار سال اداره کرد و همه این چهار سال متأثر از فضای این یک ماه است. این یک ماه باید زمینه‌ساز آرامش و اجماع باشد، نه راهی به سوی تنش، توقعات فزاینده و بدون قابلیت محقق شدن». و وقتی عنوان یادداشت او این است که «فکر فردای انتخابات باشیم. من از جامعه مأیوس می‌ترسم»، باید بپذیریم که ملاحظات فوق‌الذکر تحقق نیافته است. در واقع، هر چند اتحاد امنیتی-انتخاباتی عدد ۵۷ درصد را برساخته است، ولی واقع آن است که جامعه، خود نیز مبهوت این نتیجه است و رأی شورای نگهبان قانون اساسی، تا حدی این موضوع را روشن کرده است، و در آینده، آراء قوه قضائیه ابعاد این وضع دشوار ملی را روشن‌تر خواهد نمود. البته به گمانم، تاریخ‌شناسان، در آینده جنبه‌های این انتخابات را معلوم خواهند کرد؛ خیلی چیزها باید روشن شود؛ چیزهایی از جنس «سه نقطه» که در بیانیه شورای نگهبان آمده است. «سه نقطه» ... «سه نقطه» ... «سه نقطه» ... .
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 19 خرداد 1396 ساعت 23:00

”ملال“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه:
▬    مقاله مهم دکتر علی ربیعی («عباد») در تحلیل انتخابات ۱۳۹۶، هنوز هم ذهن مرا به خود مشغول داشته است، و گمان دارم که این یادداشت کوتاه، باید تا مدت‌ها، موضوع تأمل تحلیل‌گران اجتماعی ایران قرار گیرد.
▬    مقاله، دو روز مانده به انتخابات ۱۳۹۶، در ساعت یازده و شش دقیقه روز ۲۷ اردیبهشت‌ماه منتشر گردیده است. عنوان مقاله عجیب انتخاب شده است؛ سه جمله، تیتر یادداشت را تشکیل داده‌اند: «کار انتخابات تمام است. فکر فردای انتخابات باشیم. من از جامعه مأیوس می‌ترسم». این سه جمله، بخشی از مقاله، یا آغاز مقاله نیستند. بلکه تیتر و عنوان مقاله است. در این تیتر عجیب، دکتر علی ربیعی، از یأس، آن هم در روز پس از انتخابات خبر داده است. علی الاصول، یک جامعه، هر وقت هم مأیوس باشد، یک روز پس از انتخاباتی که در آن رئیس جمهوری با رأی قاطع ۵۷ درصدی انتخاب شده باشد، نباید مأیوس باشد، مگر آن که این عدد ۵۷ درصد، گیر و گوری داشته باشد، که گویا از دیدگاه دکتر علی ربیعی دارد. او پیش از این و در سال ۱۳۹۲، در دورهمی که در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برای تحلیل انتخابات ۹۲ برگزار شد، مشابه همین اظهارات را در مورد انتخابات ۱۳۹۲ به زبان آورد.
▬    محتوای جمله «من از جامعه مأیوس می‌ترسم» در روز پس از انتخابات می‌تواند اشاره به این مطلب داشته باشد که امروز، رئیس جمهور روحانی، بر آرائی تکیه دارد که اتکاء به آن قدری دشوار است. آن‌ها دم انتخابات سر می‌رسند و رأیی می‌دهند و می‌روند و حتی برای انصراف از یارانه‌ها نیز باز نمی‌گردند، انگار نه انگار که رئیس جمهوری که تنها شش ماه پیش با رأی آن‌ها به اریکه تکیه زده است، از ایشان خواهش می‌کند تا از یارانه‌ها انصراف دهند؛ حتی همسایگان دکتر علی ربیعی در منطقه مرفه سعادت‌آباد هم حاضر به انصراف از دریافت یارانه‌های خود نیستند. این است اصلی‌ترین مسأله‌ای که دولت دوازدهم با آن مواجه است، آن هم درست در روز پس از انتخابات. این که این اقشار متوسط شهری، با منتخب خود هم بسیار سرد برخورد می‌کنند. چرا؟ چه حشوی در زیست اقشار متوسط شهری وجود دارد که موجب این میزان از سردی و بی‌اعتنایی می‌شود. برداشت من این است که پاسخ به این سؤال، کمک مهمی به دولت برای فهم صحنه اداره کشور در چهار سال آینده است. این است، آن موضوعی که حتی دکتر علی ربیعی را از فردای روز انتخابات می‌ترساند.

▀█▄ تأملات:
▬    موضوع زندگی ملالت‌بار در شهر، موضوع تازه‌ای نیست، ولی با ظهور وسایل ارتباطی نوین و در رأس آن، تلفن همراه، موضوع «ملال» شکل تازه و خفه کننده‌ای به خود گرفته است. فوران «ایمیج»ها یا چیزهای «خوش گل»، در اطراف ما و پناه بردن ما به موبایل به عنوان بهترین منبع «ایمیج»، موجب می‌شود که مفصل‌بندی‌های مهم ما با دنیای اطراف‌مان دچار نقصان شود. این روزها در کوچه‌های شهر راه می‌روید و از کنار سطل‌های زباله که می‌گذرید، مشاهده می‌کنید که گلدان‌هایی که هنوز زیبا هستند، تابلوهایی که چندان کهنه به نظر نمی‌رسند، فرش‌ها یا موکت‌هایی که هنوز زیبایی خود را دارند، به عنوان اشیاء زائد به کنار سطل‌ها هدایت شده‌اند، و آن چه جای این چیزهای «خوش گل» را گرفته است، یک زندگی سرد و اتوکشیده با سرامیک‌های صاف و صوف، کاغذ دیواری‌های انتزاعی و نه چندان زیبا، آشپزخانه‌هایی تماماً استیل و سر و ساده، مبلمان مکعبی بی نقش و نگار، بدون گلدان و قاب‌ها و المان‌های رنگارنگ در طراحی منازل است. آن چه در این محیط سرد منازل، به زندگی شهرنشینان رونق و رنگ می‌بخشد، صفحات تخت تلویزیون، مانیتور رایانه، و در رأس آن، صفحه تلفن همراه است؛ صفحاتی که به مدد «آفتاب درونی» که به آن تجهیز شده‌اند، در هر ساعت از شبانه‌روز می‌توانند اشیاء «خوش گل»تر از زیبایی‌های قدیمی را برای صاحبان خود به نمایش بگذارند. خب؛ تا اینجا، به نظر اوضاع خیلی بد هم نیست؛ هر چند زیبایی و معنا از دست رفته است، لااقل کارآیی جای آن را گرفته است، که آن نیز به جای خود لذت بار است. ولی واقع آن که این صفحه‌های باریک، یک چیز را به طرز ناجوری به رخ شهرنشینان می‌کشند؛ این را که لذت‌های ناشی از کارآیی در دنیای امروز، به طرز مأیوس کننده‌ای بی‌عمق هستند، و نمی‌توان از آن‌ها انتظار شادی عمیقی داشت. باریک بودن این صفحات، هر چند که برای کمپانی‌های سازنده، نحوی افتخار و مایه مباهات محسوب می‌شود، ولی واقع آن است که برای مخاطبان، بیان رکیک کم عمق بودن لذت در دنیای امروز است. این است که این جماعت را عمیقاً می‌آزارد. وقتی بچه بودیم و به تلویزیون‌های لامپی نگاه می‌کردیم، دل‌خوش بودیم که پشت آن صفحه عمیق چیزی هست که عاقبت به آن راه خواهیم برد، ولی بچه‌های امروز، به نحو رکیک و بی‌پرده‌ای با این که همه این تصاویر زیبا، یک سطح بیش نیست، مواجه می‌شوند.
▬    نکته آخر این که وفور این ایماژها یا ایمیج‌های «خوش گل»، وجه دیگر آزار دهنده‌ای هم دارد؛ این را که «خوش گل»ترین چیزها، امروز در دست و بال همه به وفور یافت می‌شود و دیگر کسی را متعجب نمی‌کند. در واقع، زندگی اقشار متوسط شهری از نبود هر چیزی که آن‌ها را به وجد بیاورد رنج می‌برد. چیزهایی که دور آن‌ها را فرا گرفته، فقط یک مشت دستگاه، یک مشت صفحه، یک مشت رنگ، و یک مشت ... است، همین. تصویری که این جماعت شهرنشین از زندگی ادراک می‌کنند، تصویری است پر و بسط یافته، و تفصیل آن به انتها نمی‌رسد. درهایی که یکی بعد از دیگری باز و بسته می‎شوند، چراغ‎هایی که پشت سر هم روشن و خاموش می‎شوند، و هیچ وقت به جایی نمی‌رسند. این، یعنی «ملال»، که در آن اثری از «خرسندی به مقصد رسیدن» نیست. نحوی نهیلیسم. اوایل، سرخوشی به بار می‌آورد ولی وقتی ادامه می‌یابد، به اضطراب هیچ گاه نرسیدن منتهی می‌شود. افراد، گاهی به مشاهده مناظر «خوش گل» دعوت که چه عرض کنم، پرتاب شده، و به زودی بار دیگر به تاریکی باز خواهند گشت. کافی است فنّاوری، کلید خاموشی را بزند و در را ببندد. این است ریشه ملال، در این جماعت مأیوس. این، یک معضل فرهنگی است و باید برای آن دنبال کلیدهای فرهنگی گشت نه مدیریتی و سیاسی و دیپلماتیک. یک روحیه انقلابی و معنوی لازم است. عناصر مقوم وضعیت ملالت‌بار جماعت شهری که این روزها در آثار پر مخاطب موسیقی مستقر در هدفون‌های شهروندان تکرار می‌شود، علی الاصول برای تحلیل‌گران فرهنگی آشنا هستند: اتاق (شهر/ قفس/ زندان/ حلقه/ گور/ شب)، تنهایی (وحشت/ بلوغ/ اضطراب/ بیهود‎گی/ ساده‎لوحی/ زوال)، پرده (مانع دریچه/ تاریکی/ ماندن/ نشستن/ پنجره بسته/ آستانه)، و کنسرت (وهم/ انگیزه‌های بچگی/ تهور/ و نهایتاً خزیدن). این‌ها مؤلفه‌های یک نهیلیسم اندوه‌بار است، که بیشتر به دلیل نحوه نگرش انسان‌ها به جهان حادث شده است، تا محدودیت‌های واقعی محیطی برای داشتن یک زندگی پر امید. ما سابقه این وضعیت را در خاطره خود داریم و دکتر علی ربیعی باید ماجرا را از زاویه این تجربیات ما هم بنگرد. دولت امروز ما، قویاً از کمبود این دیدگاه فرهنگی و معنوی رنج می‌برد، و از این روست که گمان نمی‌رود که از پس گشودن گره معضلات این کشور برآید.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 19 خرداد 1396 ساعت 22:58

صفحه 35 از 407