فیلوجامعه‌شناسی

مقالات و يادداشتهاي روز

بایسته‌های جنبش دانشجویی پیشران

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه:
▬    «دانشجوی انقلابی مسلمان، دانشگاه را فتح کرد؛ یعنی دانشجوهای مسلمان، هم در مباحثات توانستند دانشگاه را فتح کنند، هم در مبارزات جنگی؛ یعنی در همین اتفاقاتی که افتاد، دانشجوها توانستند دانشگاه را فتح کنند. منتها بعد، در بین خود مجموعه‌ی دانشجویان مسلمان، یک اختلالاتی به وجود آمد. دانشجویان مسلمان، دانشگاه را فتح کردند، لانه‌ی جاسوسی را فتح کردند، امّا خودشان از درون مغلوب شدند! این به نظر من نکته‌ی قابل توجهی است. چرا؟ برای خاطر اینکه دچار ضعف تحلیل و ضعف محتوا بودند؛ هیجانات بود، خیلی هم تند -بعضی از بچه‌های دانشجو در آن ‌روز، ماها را که آن‌وقت تازه از زیر زندان و تبعید و این قبیل ‌چیزها بیرون آمده بودیم، انقلابی نمی‌دانستند؛ یعنی در مقام قضاوت، ماها را تخطئه می‌کردند؛ همین‌هایی که الآن هم هستند؛ حالا بعضی‌هایشان هنوز هم هستند؛ یعنی واقعاً اُرتدُکس بودند، یک انقلابی اُرتدُکسِ سفت و سخت، خیلی قرص و محکم- منتها آن ذهنیت، از محتوای لازم خالی بود، لذا، در یک نقطه‌ی حسّاسی ضربه خورد» (بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان، در دوازدهمین روز از ماه مبارک رمضان، ۱۳۹۶/۳/۱۷)

▀█▄ کاوش در قضیه:
▬    کاوش اول: شمار وسیعی از تحلیل‌گران اجتماعی، پس از هزیمت جنبش‌های دانشجویی ۱۹۶۸، باور داشته‌اند که عصر «جنبش‌های دانشجویی» و اساساً عصر «جنبش‌های اجتماعی» سپری شده است؛ دلیل آن هم بر می‌گشت به رسوخ و نفوذ مدرنیت، در لباس (۱)بازار آزاد و (۲)دموکراسی توده‌وار و (۳)جهان‌بینی تکنیکی و عمل‌گرا، که نهایتاً به اضمحلال روایت‌های کلان لازم برای درگیر شدن افراد در جنبش‌های اجتماعی منجر می‌شود. دغدغه خاطر مردم به سود و رفاه و پول و حساب و کتاب، رفته رفته ذهن آن‌ها را در فهم مفاهیم کلانی مانند عدالت و انسانیت و حقانیت و ازخودگذشتگی و ... کند و ناتوان می‌کند، و بدون ادراک این دست مفاهیم، سخن گفتن از جنبش‌های اجتماعی علی الاصول عبث خواهد بود.
▬    کاوش دوم: دقیقاً به دلیل عمومیت این برداشت بود که وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹، یعنی یازده سال پس از هزیمت جنبش‌های دانشجویی و کارگری ۱۹۶۸ در سه کشور فرانسه و امریکا و آلمان، توجه تحلیل‌گران بدبینی که به آن‌ها اشاره شد را به خود جلب کرد که در رأس آن‌ها، میشل فوکو، استاد عالی رتبه و فقید «کلژ دو فرانس/اکول نرمال سوپریور» و پر ارجاع‌ترین دانشمند علوم انسانی بود. او انقلاب اسلامی را «روح دنیای بی‌روح» شمرد. انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹، محصول یک جنبش اجتماعی گسترده و پر فروغ بود، که البته بدنه دانشجویی نیرومندی هم داشت. و تنها یک دلیل نیرومندی این بدنه دانشجویی همین است که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که امروز نه فقط یک نهاد نظامی مهم و تاریخ‌ساز، بلکه یک نهاد سیاسی قابل اعتنا در سطح جهان به حساب می‌آید، محصول شاخه دانشجویی انقلاب اسلامی بوده است.
▬    کاوش سوم: و اگر امروز میشل فوکو، سر از گور بردارد، و به صحنه دانشگاه‌های ما بنگرد، چه می‌گوید؟ لا اقل خواهد گفت که متن جنبش، جابجا شده است و هر جا هست، دیگر دانشگاه نیست. اگر همچنان از سیاست ایران، بویی استشمام می‌شود که با بوی مندرس (۱)بازار آزاد و (۲)دموکراسی توده‌وار و (۳)جهان‌بینی تکنیکی و عمل‌گرای حاکم بر جهان فرق دارد، باید منشأ این رایحه را در جای دیگری جست. علت این قضاوت هم روشن است: این که روح دانشجویی که فارغ از بستگی به پایه‌های سه‌گانه دنیای مدرن، طوری که بتواند به دنبال «جهان آرمانی» یا همان «جهان انقلابی» باشد، کم و بیش رویاروی روح عافیت‌جویانه سه رکن دنیوی پیش گفته تسلیم شده است.
▬    کاوش چهارم: اگر این‌چنین شد، اگر روح دانشجویی در مقابل دنیاطلبی تسلیم گردید، آن گاه عارضه بعدی پدید می‌آید. این که دانشجو در قضاوت‌های اجتماعی خود، اسیر حلقه‌های نخبگان سیاسی یا ابتذال‌های فرهنگ عوام می‌شود. در واقع، «جنبش دانشجویی»، فاقد یک طرح بنیادین برای اصلاح اجتماعی خواهد شد، و به طور موردی نسبت به امور واکنش نشان می‌دهد. این، یک خسران است که فعالان دانشجویی، اسیر موضوعات موردی مانند «کنسرت» شوند که اساساً یک دغدغه جناحی-سیاسی و غیر فرهنگی است، و در مورد موضوعات مهمی مانند «عروج نسل سوم شهیدان وطن، همان مدافعان حرم» و «کودکان کار» و «امواج اعتیاد که آشکارا از خارج از مرزها خط می‌گیرند» و «برجام» و «ارتباط با امریکا همان قاتلان ۲۸ مرداد و هواپیما و ویتنام» و ... هیچ نظر مبتنی بر طرح اصولی بهبود جامعه ندارند. آیا واقعاً برخی فعالان دانشجویی که در مقابل این موضوعات سکوت می‌کنند، قادر به فهم و درک مصائب نهفته در این نمودها نیستند؟ یا به واسطه فقدان یک طرح «اصولی + جامع» برای بهبود اجتماعی، توان معرفتی برای انتقاد و عبور کردن از دگم‌های نخبگی و جناحی-سیاسی را ندارند؟ منظور از «انقلابی ماندن» جنبش دانشجویی همین است؛ این که نگاه غیر انتقادی و انفعالی به این رویدادها که اصل اعتبار و حیثیت دانشگاه و اجتماع را هدف قرار می‌دهند را از خود دور کنند، و فارغ از خط و خط‌بازی، مهیای انتقاد و ارزیابی منصفانه به هدف بن‌بست‌گشایی از مسائل جامعه باشند؛ و این، میسر نمی‌شود مگر این که آن‌ها یک طرح «اصولی + جامع» برای شناخت و تفسیر و حل مسائل اجتماعی داشته باشند.
▬    کاوش پنجم: این نکته مهم که رایحه «روح دنیای بی‌روح» بودن، قدری از متن دانشگاه ما جابجا شده است و از نقاط دیگری به مشام می‌رسد، نکته مهمی است. یک نمونه این جابجایی، پدیده «اردوهای جهادی» است که هر چند این اردوها، اغلب، مرکب از طلاب و دانشجویان و دانش‌آموزان است، ولی پایگاه اصلی خود را در جایی خارج از دانشگاه می‌یابد و عمده تشکل‌ها و نهادهای شناخته شده دانشجویی و دانشگاهی چندان نقشی در آن‌ها ندارند. تاریخ انقلاب اسلامی نشان می‌دهد که یک اجتماع پویا و انقلابی، با هیچ گروه نخبه‌ای عقد اخوت نبسته است، و تنها خود را متعهد به «آرمان»‌ها می‌داند، و اگر نخبگان، به هر دلیل از پایبندی به آرمان‌ها شانه خالی کنند، اجتماع متعهد و انقلابی، آمادگی دارد که از این دست نخبگان و نهادهای نخبگانی عبور کند. این که نخبگان دانشگاهی کشور، امروز به جای انجام تکلیف تاریخی خود در ایجاد طرح‌های «اصولی+جامع» برای حل مسائل مردم، درگیر مسائل بی‌ارتباط به مسائل مردم شوند که یا به دگم‌های روشنفکری فراملی مربوط می‌شود، یا به دغدغه‌های جناحی-سیاسی سرویس می‌دهند، و یا فقط اقتضائات شغلی آکادمیک را محقق می‌سازند، موجب بی‌اعتمادی جامعه به آکادمی می‌گردد. در شرایطی که شماری از اقطاب این جامعه، به جای تعهد به آرمان‌ها، تخصص خود را برای دریافت‌های نجومی به رخ می‌کشند؛ در شرایطی که برخی نخبگان ورزشی به جای مرام پهلوانی و گل‌ریزانی، در گرماگرم تحریم‌زدگی مردم، رکورد جهانی خرید «پورشه» را به ثبت می‌رسانند و پیش چشم فقرا دور دور می‌کنند؛ در شرایطی که برخی هنرمندان، جامه زهد را می‌درند و برای «پول» و «پول‌داران» و «قدرت» و «قدرتمندان» موضع می‌گیرند؛ هنرمندانی که برخی از آن‌ها مع‌الاسف، دیگر الگوهای مناسبی برای جامعه نیستند، و باید شمار دوستی‌ها و ازدواج‌ها و جدایی‌هایشان را از مردم پنهان کرد تا سلب آبروی هنر و هنرمند نشود؛ و در شرایطی که سیاستمدارانی، هر از گاهی، با نسیمی، از این لیست سیاسی به آن لیست سیاسی پرتاب می‌شوند و اهل حزب «باد»اند؛ در این شرایط، سکوت فعالان دانشجویی در نقد توأمان «سیاست» و «اجتماع» به چه معناست؟ اگر دانشجو، متوجه شأن شگرف «دانش+جویی» خود باشد، باید بداند که این منافع و شهوات و اغراض هستند که باید تابع او باشند، نه او تابع آن‌ها. اگر در مورد «انقلابی ماندن» چیزی به نام «جنبش دانشجویی» سخن بگوییم، شرط لازم آن، مستقل ماندن جنبش دانشجویی از نیروهای سیاسی خارج از دانشگاه و تولید آزادانه راه‌حل‌های آرمانی، برای مسائل اجتماعی، بدون ملاحظه منافع و شهوات و اغراض است.
▬    الحاصل: امروز، «فعالان دانشجویی» برای «انقلابی ماندن»، باید در سه جبهه «جهاد» کنند؛ هم باید تمایل اصحاب منافع و اغراض را برای سوء استفاده از جنبش دانشجویی مهار نمایند، و هم باید با دیو بزرگ‌تری، مشغول «جهاد کبیر» شوند و تسلیم مظاهر رفاه و عافیت‌طلبی نگردند، و نهایتاً، باید دست بر زانو بگذارند و طراحی‌های نو به نو شونده برای حس مسائل اجتماعی با اتکاء به یک طرح جامع از تکامل جامعه مطرح نمایند.
مأخذ:khamenei.ir
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 19 مهر 1396 ساعت 16:04

نسل عراقچی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    وقتی خانم هلگا اشمیت که نامش برای ما با نام دکتر سید عباس عراقچی همراه شده است، در مورد نسبت امریکا و برجام اظهار نظر کرد، من از یک جهت بسیار ویژه شگفت‌زده شدم. به یاد تعبیر خاطره‌انگیز الکس کالینیکوس در مورد میان‌سالان دهه ۱۹۶۰ و رهبران جنبش‌های سر و ساده و معصومانه ۱۹۶۸ افتادم: «کودکان افسون زدوده».
▬    چهره معصومانه هلگا و عباس، برای من، نشان از تکرار نسلی داشت که گمان «سهولت» در ذهن خود می‌پروراند. هر دو نسل، سر و ساده، گمان بردند که با ترتیباتی ساده‌تر از نسل قبل، می‌توان از پس اختاپوس جهانی قدرت برآمد و برای خود و ملت خویش زیست مستقلی سامان داد. آن‌ها خیال کردند که جدیت و خردکنندگی راهگشای نسل قبل، حاصل توهم آن‌ها از افراط قدرت‌های بزرگ جهان در وقاحت و سلطه‌گری بود و همه چیز با به خرج دادن معصومیت و قدری چاشنی صراحت حقوقی و دیپلماتیک قابل حل است؛ پدربزرگ‌ها هم که اصرار ایشان را دیدند، دست آن‌ها را باز گذاشتند تا گمان خویش بیازمایند.
▬    در هر دو مقطع زمانی دهه ۱۹۶۰ و ۲۰۱۰، پای دو رئیس جمهور چرب‌زبان امریکا در میان بود. در مقطع دهه ۱۹۶۰، جان اف. کندی، و در دهه ۲۰۱۰ هم باراک اچ. اوباما و چرب‌زبانی هر دو در رأس کاخ سپید آن قدر جذاب بود که خیلی‌ها را نرم کند. انگار هشت سال زمامداری اوبامای چرب‌زبان، خانم هلگا اشمیت را هم مانند دکتر سید عباس عراقچی ما متقاعد کرد که «هیأت حاکمه امریکا خیلی هم گرگ نیست»؛ باور به توهم توطئه هیأت حاکمیت امریکا، فقط عارضه ذهن معصوم و دست نخورده دکتر صادق زیباکلام ما نیست! گویی در جهان، نسلی شکل گرفت که خاطره ترومن و نیکسون و ریگان و بوش پدر و بوش پسر و کلینتون و ترامپ را استثناء قلمداد می‌کرد، و کندی و اوباما را قاعده.
▬    حالا، هلگا و عباس، که شاید معصومانه، تنها دیپلمات‌های حرفه‌ای بودند، عبرت روزگار شده‌اند، و در آینده خواهند شد. آن چه از این پس رخ خواهد داد، ریشه گرفتن نسلی است که با این عبرت، مصمم شود که برخورد با شبکه عظیم قدرت را نمی‌توان دست کم گرفت. سخن از تقدیر نیست. باید آستین‌های همت را محکم بالا زد و نام «مبارز» و «مجاهد» بر خود نهاد، و «ریلپولیتیک» را بر «ایدئالپولیتیک» چیره نمود.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 19 مهر 1396 ساعت 16:01

همه‌گیری بیماری خشونت

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه:
▬    «در هر ساعت، بیش از ۶۶ ایرانی درگیری منجر به جرح و پزشکی قانونی دارند!»؛ بر اساس آمارهای پزشکی قانونی کشور به طور میانگین، روزانه هزار و ۶۰۰ شهروند به دلیل نزاع به پزشکی قانونی مراجعه می‌کنند و تشکیل پرونده می‌دهند. این، آمار رسمی است که سازمان پزشکی قانونی از ثبت پرونده‌های نزاع شدید در این سازمان اعلام کرده است (یاسا، ۱۳۹۶۰۳۰۹). بی‌گمان، آمار نزاع شدید که به پزشکی قانونی کشیده نمی‌شود، و آمار نزاع به طور کلی، بسیار بیش از این است. بر اساس اعلام سازمان، تهرانی‌ها بیشتر از بقیه مردم با هم گلاویز می‌شوند و به یکدیگر صدمه می‌زنند (یاسا، ۱۳۹۶۰۳۰۹). در همین ارتباط، مهدی جوهری، معاون اجتماعی دادگستری البرز معتقد است که تقویم جرایم عمدی نشان می‌دهد زمانی که نوجوانان و جوانان از درس و مدرسه فارغ می‌شوند، آمار خشونت افزایش می‌یابد. او باور دارد که یکی از عوامل افزایش خشونت در سال‌های اخیر به خصوص در میان کودکان ایجاد فضاهای خشن در خانه است به طوری که بازی‌های رایانه‌ای و فیلم‌های خشن موجب شده است که خشونت در خانواده و جامعه نهادینه شود (یاسا، ۱۳۹۶۰۳۰۹).

▀█▄ کاوش در اطراف قضیه:
▬    نکته مقدماتی: احساسات اخلاقی افراد، تحت تأثیر بند و بست‌های اجتماعی قرار دارند. البته، اغلب، افراد، دلایلی برای احساسات خود می‌آورند که در جای خود مهم هستند، ولی زمینه‌های اجتماعی که فراتر از آگاهی‌های فردی عمل می‌کنند، تأثیر قابل ملاحظه خود را دارند. خانواده، آموزش‌ها، رسانه‌ها، سیاست، انتظامات سازمانی جامعه، سنت‌ها، شهر و گروه‌ها، همه و همه بر شکل‌گیری احساسات اخلاقی افراد تأثیر مهمی دارند. بویژه، به وقت هتک معیارهای اخلاقی، آن چه بیشتر موجب احساس گناه یا خجلت یا عذاب وجدان می‌شود، «شرم حضور»، نزد سایر افراد اجتماع است. این، کلید تحلیل ماست؛ در واقع، در یک زندگی دیجیتالی شده، از آن سنخی که در تهران، یکی از ابرشهرهای شدیداً دیجیتالی شده دنیا، و نزد غاطبه متوسط این شهر متداول شده است، بخش اعظم روابط در یک جو هم‌حضور اتفاق نمی‌افتد. در عوض، تهدید و ایجاد ترس و تعدی با سهولت بیشتری اتفاق می‌افتد و تحقیر و خشم و نفرت بر می‌انگیزد. این، حاصل ریشه‌یابی بسیاری از نژندی‌های اخلاقی روزگار ماست که در موارد دانه درشتی مانند گیس و گیس‌کشی و قهر و قهر کشی چهره‌های عامه پسند به اوج می‌رسد و واقعاً جامعه را جریحه‌دار می‌کند. مشکل مهم در فقدان «شرم حضور» در یک محیط مأنوس اخلاقی همچون اجتماع صمیمی روستا یا محله است.
▬    نکته دوم: اغلب، تصور بر این بوده است که آزادی موجب بهبود حس رضایت اخلاقی در افراد می‌شود و از این قرار تحلیل‌گران سیاسی و اجتماعی در ابتدا از آزادی در دنیای دیجیتال استقبال می‌کردند. خب؛ این متعلق به زمانی بود که بلاگرها در مقایسه مطبوعات رهایی بیشتری احساس می‌کردند و در همان اوان کار حس بی‌سابقه‌ای از آزادی سیاسی را تجربه می‌کردند. حالا دوران توییتر و فیس‌بوک بلوغ یافته، و احساس آزادی در بیان عاطفی به اوج رسیده و جنبه‌های آزار دهنده خود را عیان کرده است. پل رازین در کتاب مهم «اخلاق و بهداشت/ ۲۰۱۳»، نشان می‌دهد که چگونه در یک فضای رها از چیزی که ما نام آن را «شرم حضور» می‌نامیم، نقض هنجارهای جمعی توسط دیگران، منجر به احساس تحقیر و نقض حس خودمختاری اخلاقی افراد می‌شود که این نیز به نوبه خود، موجب تجربه خشم و به خطر افتادن بهداشت روانی فردی و اجتماعی می‌گردد و عصبانیت و پرخاش نسبت به دیگران را به بار می‌آورد.
▬    نکته سوم: بخش مهمی از آزردگی‌های اخلاقی روزگار دیجیتال ما، باز می‌گردد به از دست دادن «کنترل بر خویشتن». منطق دنیای تکنولوژی و بویژه دنیای دیجیتال بر افزایش کنترل بنا شده است؛ کنترل بر سایر اشیاء و سایر مردم، با این قیاس که هر چه کنترل بر دیگران بیشتر شود، تسلط به خویشتن، بلاموضوع‌تر جلوه می‌کندیشتن، و ما بیش از پیش با افرادی مواجه خواهیم بود که ضمن سرکشی، تیغ‌های برانی نیز در دست دارند که با آن‌ها دیگران را می‌آزارند و زخم می‌زنند.
▬    نکته چهارم: گسترش قابل ملاحظه آزار، در نتیجه از دست رفتن «شرم حضور» و «کنترل بر خویشتن»، باعث پدیده‌ی بدیعی به نام «سرسام» می‌شود. افرادی که حضور فعالی در دنیای دیجیتال دارند، همچون کسانی هستند که از همه سوی و از جانب بسیاری افراد، مشت‌ها و سیلی‌های چپ و راست دریافت می‌کنند. آن‌ها دقیقاً نمی‌دانند که از کجا ضربه می‌خورند، و از این قرار دستپاچه و آزرده، شروع به سرزنش همه چیز و زمین و زمان می‌کنند. اما این راه فرار خوبی نیست. چرا که نمی‌توان به این میزان با دیگران در افتاد، بدون آن که خطر سطحی از روان نژندی را بر خود هموار نمود. مردمانی که ظاهراً در دنیای توییتر و فیس‌بوک بسیار در ارتباط غرق هستند، اما در واقع، به شدت تنها و آزرده روزگار می‌گذرانند.
▬    نکته مهم آخر این است که وقتی «سرسام»زدگان، از ابراز خشم بسیار، اما بی‌ثمر، نسبت به دیگران خسته و ملول می‌شوند، درگیر علائم شدید و قوی افسردگی خواهند شد، و پرخاشی را که اعمال آن را نسبت به دیگران بی ثمر می‌یابند، به سمت خود معطوف می‌دارند. این وضعیت هر چند که بسیار خطرناک است، بسیار اپیدمیک و همه‌گیر هم هست، و از جمله ده عامل منجر به مرگ در جهان صنعت‌زده محسوب می‌شود (توأم با اقتباس‌های آزاد از پل رازین و کوین مک‌کافری).
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 19 مهر 1396 ساعت 15:59

آینده ”بدون اشتغال“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    مانوئل اولیون کستلز، یکی از دانه درشت‌های دانش در جهان امروز محسوب می‌شود، و عضو هیأت علمی ده‌ها دانشگاه معتبر جهان است؛ ادعای او این است که ریشه اصلی رکود فراگیر فعلی در اقتصاد اغلب کشورهای جهان، تکنولوژی دیجیتال است. هر رایانه در اغلب مشاغل، جای چند ده انسان «دقیق» و «وظیفه شناس» و «خستگی ناپذیر» و «با دستمزد بسیار کم» را گرفته است. یک رایانه، همه این مزیت‌ها را با هم دارد، و کارفرمایان و کارآفرینان، همواره علاقه‌مند هستند که ماشین‌ها را جایگزین انسان‌هایی که اغلب این مزیت‌ها را ندارند، کنند.
▬    تقریباً، ۶۰ سال پیش، در سال ۱۹۵۵، درست بعد از آن که کارخانه اتومبیل‌سازی جنرال موتورز یک ماشین را جایگزین شماری کارگر خط تولید کرد، والتر روتور، رئیس اتحادیه کارگران خودروسازی ایالات متحده این سؤال مهم را مطرح کرد که با این روند چه کسی اتومبیل‌های جنرال موتورز را خواهد خرید، وقتی تولید به قیمت بیکار شدن کارگران است؟ این، اصل ماهیت اقتصاد فوردیستی است: کارگران نیاز به دستمزد مناسبی دارند تا به درستی نقش خود را به عنوان مصرف‌کنندگان محصولات تولیدی که از کارخانه‌های که در آن کار می‌کنند را ایفا نمایند. به این معنا، اتوماسیون بیش از حد، باعث تخریب شخصیت کارگر / مصرف‌کننده در ساختار وابسته به فوردیسم می‌گردد.
▬    تحلیل‌گران مختلف، نگرانی خود را در مورد ماهیت ضد اشتغال تکنولوژی دیجیتال ابراز کرده‌اند؛ از همه مهم‌تر، استنلی آرونوویتز در کتاب مهم «آتیۀ بدون اشتغال»، همچنین، اریک برینژالفسن و اندرو مک‌آفی در کتاب ”نژاد علیه ماشین“، و مارتین فورد در کتاب «اتوماسیون، شتاب گرفتن تکنولوژی و اقتصاد آینده». به زعم آن‌ها، هدف‌گذاری خلق هر تکنولوژی دیجیتال، جایگزین آدم شدن است و این، تا آنجا که به اشتغال مربوط است، به مفهوم حذف پرداخت دستمزد خواهد بود.
▬    در دهه ۱۹۹۰ گمان می‌شد که تکنولوژی، به موازات حذف فرصت‌های شغلی مرسوم و قدیمی، فرصت‌های شغلی خاص خود را پایه‌گذاری می‌کند و در دهه ۱۹۹۰، این گمان قدری درست هم بود. کشورهای پیشرو تکنولوژی دیجیتال بعد از چند دهه افت اشتغال، در دهه ۱۹۹۰ قدری اشتغال از دست رفته را به اتکاء تکنولوژی‌های پیشرفته جبران کردند؛ ژاپن، ۴ درصد، ایالات متحده ۱.۵ درصد. ولی در همان زمان، اتحادیه اروپا اصلاً وضع خوبی نداشت. این وضعیت در مورد ژاپن و ایالات متحده نیز پایدار نماند. عمده مشاغلی که از دست رفت، مربوط به بخش کشاورزی بود، که فرصت‌های شغلی انبوهی در آن نابود شد. کشاورزان بیکار شده عمدتاً به بخش خدمات در حاشیه شهرها مهاجرت می‌کنند. این، سرنوشت کارگران بخش صنعت هم هست. کلید فهم ماجرا هم این است: این که به قول مانوئل کستلز در «ظهور جامعه شبکه‌ای»، تقاضا با افزایش بهره‌وری نیروی کار ماشین‌ها جبران می‌شود و چیزی برای عرضه اشتغال انسانی باقی نمی‌ماند.
▬    گمان‌ها بر این بود که بروزرسانی سطح آموزش و پرورش و مهارت‌های نیروی کار، می‌تواند شرایط را برای ایجاد اشتغال در بخش فناوری جایگزین مشاغل از دست رفته کند، ولی از یک طرف، (۱) همان طور که تحلیل‌گر اقتصادی بین‌الملل ها-ژون چانگ با فراست و در کتاب الهام‌بخش «۲۳ چیزی که درباره سرمایه‌داری به شما نمی‌گویند» بیان داشته است، آموزش و مهارت‌آموزی تنها تا حد معینی می‌تواند موجب بهبود وضع اشتغال شود؛ از طرف دیگر، (۲) واقع آن است که اگر مطابق قواعد کلاسیک اقتصاد، هدف از اشتغال، خلق ثروت ملل باشد، باید تناسبی وجود داشته باشد میان بلوغ فرهنگی و تاریخی ملل از یک سوی، و ثروت ایشان در سوی دیگر؛ و به نظر می‌رسد که مسیر فعالیت‌های انسانی از اشتغال به سمت خلاقیت و فراغت رو به چرخش دارد و ماشین‌ها جایگزین انسان در تولید ثروت خواهند بود. این را هم باید اضافه کرد که (۳) روند تقاضا به محدوده‌های زیست‌محیطی خود برخورد کرده است، و بشر مجبور است که «جبراً» روند مهارگسیخته مصرف را که متجاوز از یک قرن است ادامه یافته، کنترل و مهار نماید، و این، ضرورت عرضه بیشتر را به چالش می‌طلبد. بنا به این دلایل سه گانه، به نظر می‌رسد که به قول استنلی آرونوویتز ما آینده‌ای کم و بیش «بدون اشتغال» خواهیم داشت (توأم با اقتباس‌های آزاد از استنلی آرونوویتز و آدریان آتیک).
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 12 مهر 1396 ساعت 17:47

بحران‌های مالی عظیم در راه‌اند؛ کمربندها را محکم کنیم

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    هر چند که اقتصاد ایران در رده هفدهم جهان قرار دارد، ولی بی‌گمان، شهری مانند تهران، شهری که بالاترین تراکم مهندس جهان را در خود دارد، به لحاظ فناوری و تکنولوژی دیجیتال، در رده‌ای بالاتر از دهم شهرهای جهان قرار دارد. این امر نشان می‌دهد که ما باید حساب شدگی انطباق خود با اقتصاد عمیقاً دیجیتالی شده را بیش از پیش تقویت کنیم، و الا باید منتظر تبعات تبدیل شدن به دایناسورهای منقرض شده را بپذیریم. اقتصاد دنیای دیجیتالی شده امروز ما، شبیه هیچ یک از وضعیت‌هایی که تا کنون بشر دیده است، نیست. شبیه تجربیات فرهنگی ما هم نیست. آشفتگی گسترده‌ای که در حیطه اشتغال به وجود آمده، بزرگ‌ترین دگرگونی اقتصادی و اجتماعی ناشی از ظهور اقتصاد دیجیتال است که پیش از این در مقالات متعددی به آن پرداخته‌ایم، ولی، این، تمام ماجرا نیست. آشفتگی مالی، جنبه دیگری از دگرگونی‌های اقتصادی و اجتماعی روزگار ماست. در ماه اوت سال ۲۰۱۲، شرکت «نایت کپیتال»، در عرض تنها ۴۵ دقیقه، ۴۴۰ میلیون دلار از ارزش خود را از دست داد. شگفت‌آور است؛ ۴۴۰ میلیون دلار. این، بحران عظیمی بود که باعث شد، بازار سهام «نزدک» به مدت سه ساعت بسته شود. شگفت‌آورتر این  که آن نزول، نتیجه مستقیم خطای انسانی نبود، بلکه الگوریتم‌های رایانه‌ای معاملات سهام می‌توانند، به سرعت، بلایی را بر سر معامله‌گران معمولی سهام بیاورند که فعالان بورس‌ها نمونه آن را قبلاً ندیده‌اند.
▬    نکته این است که وقوع چنین رویدادهای مالی عظیمی، محدود به بازارهای سهام بزرگ در امریکا نیست و نخواهد بود، و شرایط دنیای دیجیتال به نحوی است که مشابه این رویدادهای ۴۵ دقیقه‌ای، در هر یک از بورس‌ها یا بازارهای مالی و سرمایه جهان همچون اندونزی و فیلیپین و مالزی و ایران، یا اتفاق افتاده و یا ممکن است اتفاق بیفتد؛ از بحران بزرگ ۱۹۹۷، مستمراً اتفاق افتاده‌اند و اتفاق خواهند افتاد. نوعی معاملات خودکار و اتوماتیزه شده در میان است که هر جا مجال بروز پیدا کنند، می‌تواند موجد اتفاقاتی شوند که نمونه آن را در معاملاتی که مستقیماً عامل انسانی در آن‌ها دخیل هستند ندیده‌ایم. منطق بیزنس خودکار، از نبرد انگیزه‌ها در بازارهای عرضه و تقاضای معمول متفاوت است. در تجارت آنلاین، سرعت و زمان به طور فزاینده‌ای، به مهم‌ترین کالا برای معامله تبدیل می‌شود؛ و حتی، کوچک‌ترین مزیت حاشیه‌ای در زمان مناسب، می‌تواند سود بسیار بزرگی را در مقیاس معاملات کوچک اما با سرعت و گردش بسیار ایجاد کند.
▬    بخشی از مسأله هم به این بر می‌گردد که قوانین و قواعد معاملات، مناسب این شرایط نیست، و دقت‌های مربوط به سرعت و زمان معامله را شامل نمی‌شود. معامله‌گران ماشینی با فرکانس بالا در حجم‌های نسبتاً کوچک، چند صد سهام را در یک مقطع زمانی کوتاه و مساعد دست به دست می‌کنند، و با این معاملات بازار را تحریک می‌نمایند و تکان می‌دهند. البته معاملات اقتصادی، به اتکاء مدل‌های ریاضی و محاسباتی، چیز جدیدی در دنیای معاملات مالی و بازار سرمایه نیستند؛ در سال ۱۹۷۳، الگوی بلک-شولز برای معاملات سهام عرضه شد و در دهه ۱۹۸۰ مورد بازنگری هم قرار گرفت، اما، اعمال موازی فرمول‌ها بر مصادیق مختلف در شبکه‌های مالی پیچیده امروز، غموض خاص و عظیمی پدید می‌آورد که فراتر از توان ادراکی انسان است. از این قرار است که امروزه اهمیت رایانش مالی بر کسی پوشیده نیست و ظرفیت عظیمی برای ایجاد اختلال در مقیاس جهانی از خود نشان داده است.
▬    در این رابطه، آدریان آتیک در کتاب «رسانه‌های دیجیتال و جامعه/۲۰۱۳»، دیوید بری در کتاب مهم «فلسفه نرم‌افزار/ ۲۰۱۱»، و دانلد مک‌کنزی و تیلور اسپیرز در یادداشت مهمی که در سال ۲۰۱۲ با عنوان «فرمولی که وال استریت را کشت» منتشر کردند، از حقیقت عجیبی پرده برداشتند؛ آن‌ها متفقاً ابراز شگفتی کردند که با وجود اهمیت رایانش مالی، تنها تعداد انگشت شماری از دانشگاه‌ها به این موضوع مهم و پر کاربرد پرداخته‌اند و نتیجه چنین انحصار علمی آن است که مهارت‌های لازم برای برخورد با این وضعیت مالی غامض، نزد شمار اندکی از نخبگان مالی جهان محصور مانده است.
▬    با این ترتیب، پیش‌فرض فریدریش فون هایک، فیلسوف مشهور نو لیبرال، دایر بر این که بازار مبتنی بر جهالت است، امروزه می‌تواند به این تعبیر شود که  بازار نمی‌تواند توسط یک شخص، موسسه یا حتی دولت قابل درک باشد؛ این، ابزارهای رایانش مالی هستند که بر این بازار حکمرانی می‌کنند، طوری که انسان‌ها نمی‌توانند به سهولت روندهای آن را درک کنند. این، یک نوع نو لیبرالیسم است که نشان می‌دهد که بحران مالی، نتیجه تکنولوژی و الگوریتم بیش از حد است. غایت این فکر آن خواهد بود که تکنولوژی می‌تواند شکلی از بازار مطلق را تولید کند، که عاملیت‌های آن ماشین هستند و با معاملات لحظه‌ای، اموال را جا به جا می‌کنند. تلفیق پیچیده‌ای از متغیرهای مستقل، انسان و غیره دخیل هستند که بازار را تشکیل می‌دهند، و تنها اندازه‌گیری و ردیابی دقیق توسط ماشین‌های محاسب است که امور این بازار را هدایت می‌کند. و این محاسبات، تنها می‌توانند توسط الگوریتم‌های پیچیده کامپیوتری برآورد شوند. وقتی این حقیقت وحشتناک جلوه می‌کند که دریابیم، مانوئل کستلز به طرز هولناکی مدعی شده است که ۴۰ درصد از کل سود خلق شده در ایالات متحده تا سال ۲۰۰۷ به این طریق به دست می‌آید. این رقم نشان می‌دهد که تا چه اندازه اقتصاد کل ایالات متحده و همچنین جهان، به منطق بازارهای مالی منوط است. کستلز اضافه می‌کند که بازارهای مالی با قوانین عرضه و تقاضا مطابقت ندارند و عدم شفافیت و سرعت و زمان و الگوریتم‌های معامله هستند که در آن تعیین مسیر و سرنوشت می‌کنند.
▬    خب؛ این سود، چطور در یک گوشه از وال استریت خلق می‌شود؟ نیکلاس شکسون در کتاب تعیین کننده «جزیره‌های گنج؛ بهشت‌های مالیاتی و مردانی که جهان را دزدیدند/ ۲۰۱۱» ما را با واقعیت بدتری آشنا می‌کند؛ این که تا دو سوم تجارت بین‌المللی در سراسر جهان در چهارچوب شرکت‌های چند ملیتی نه دولت‌ها اتفاق می‌افتد. شرکت‌های چند ملیتی با تسلط خود بر تجارت بین‌الملل، هزینه‌ها را به نقاط پیرامونی منتقل می‌کنند. در واقع، سود خلق شده در بخشی از وال استریت به قیمت نگون‌بختی نقاط بی‌دفاع جهان که حکم بهشت‌های مالیاتی دارند تأمین می‌گردد. جریان عظیمی از پول کثیف توسط شرکت‌های چندملیتی در سیلان است و حاصل آن بدبختی شمار قابل ملاحظه‌ای از مردم جهان به قیمت بهره‌مندی گروهی اندک است.
▬    پیوند بین ظهور وب جهان‌گستر و وقوع این بحران‌ها، در سال ۹۸-۱۹۹۷، ۲۰۰۰-۱۹۹۹، ۲۰۰۸، و ۲۰۱۶، تصادفی نیست (یاهو در ۱۹۹۵ و گوگل در ۱۹۹۸ بنیاد گذاشته شد). در طول بحران مالی جنوب شرق آسیا ۱۹۹۷، بازارهای بورس کره جنوبی، تایلند و اندونزی که از طریق وب به بورس‌های بزرگ جهان متصل بودند و امکان تبادل گسترده و به لحظه سهام در آن‌ها میسر شده بود، بیشترین آسیب را دیدند. اقتصاد اندونزی یکسره نابود شد. این در حالی بود که کشوری مانند چین که در استقبال از تکنولوژی ارتباطی جدید، محتاط‌تر قدم برداشت آسیب کمتری دید و توانست بموقع ارتباط خود را با این شبکه مخوف انتقال سرمایه قطع کند. بحران داتکام در سال‌های ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۰، و کاهش ۴۰ درصدی NASDAQ که در ابتدای مقاله به آن اشاره کردیم هم ارتباط روشنی با رایانش سهام داشت. بحران‌های مالی ۲۰۰۸ و ۲۰۱۶ هم کم و بیش زیر تأثیر یک آشفتگی ارتباطی جهانی که از کنترل خارج شده بود، تشدید گردید.
▬    ماجرا از این قرار است؛ اقتصاد دیجیتال انحصاری در عمق «استخرهای تاریک» سیستم‌های تجاری تکنولوژیک، که از «الگوریتم‌های تاریک» استفاده می‌کنند، از چشم نظارت‌های قانونی و تنظیم کننده‌ها پنهان شده‌اند؛ و با این اوصاف، در عمق تمام اقتصادهای جهان که حساب نشده دروازه‌های خود را به روی حلقه انحصاری یک درصد وال‌استریت گشوده‌اند، ریشه دوانده‌اند. منظور دیوید بری از استعمال استعاره «استخرهای پنهان» اشاره به یک سیستم معاملات بسیار خصوصی است که اجازه می‌دهد تا شرکا در انجام معاملات، به طور ناشناس، زیرآبی بروند و زد و بند کنند، بدون این که هیچ نهاد مسؤولی به نمایندگی از منافع عمومی بتواند در این معاملات ورود کند و نقاط حساس را تحت کنترل خود درآورد. بدیهی است که کشف قیمت در بازارهای اصلی، بدون اطلاعات «استخرهای تاریک»، ناکارآمد خواهد بود، و بنابراین، نه فقط مردم نقاط پیرامونی جهان، حتی شماره عمده‌ای از معامله‌گران وال‌استریت هم از منطق پیچیده و مهار گسیخته عمل آن‌ها بی‌اطلاع هستند (توأم با اقتباس‌هایی از مانوئل کستلز، دیوید بری، دانلد مک‌کنزی، تیلور اسپیرز و بویژه آدریان آتیک).
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 12 مهر 1396 ساعت 17:48

ابرشهید دهه هفتادی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    نکته‌ای هست... ؛ و آن این که در روز جزا، همه ما به شهیدان راه حق غبطه می‌خوریم، افسوس. و یا لیتنا کنا معهم فنفوز فوزاً عظیما...؛ این قبول، ولی شهیدان نیز به مقام عباس علیه السلام رشک خواهند برد. شهیدی که بی سر و بی دست، «یک تنه» غوغای سرتاسر تاریخ شد. و در این میان، و از میان شهیدانی که همه ما به مقام آن‌ها غبطه خورده‌ایم و خواهیم خورد، شهید جوان هفتاد و یکی، از نجف‌آباد اصفهان، در یک موقعیت عباس‌وار، ناگهان یک «غوغای سرتاسر» شد، و باز این محرم بود که اسلام را در هیاهوی زنجیره‌ای‌های بی‌حیا و غرب‌زده، زنده نگاه داشت، و تبلیغات معاویه صفت آن‌ها را شست و برد.
▬    ما در جریان نسل سوم شهدای وطن، در جبهه‌های دور دست حریم آل الله، سرداران بزرگی را از پیر و جوان تقدیم کردیم که به مقام تک تک آن‌ها و خانواده‌ها و فرزندان مطهرشان رشک می‌بریم و تقدیم احترام می‌کنیم؛ و یا لیتنا کنا معهم فنفوز فوزاً عظیما...؛ این قبول، ولی از میان همه آن‌ها، یک شهید جوان هفتاد و یکی، عباس‌وار، بی‌دست و بی‌سر، «یک تنه»، «غوغای سرتاسر» این موطن شد.
▬    ظاهر ماجرا این بود که مشهد و تهران و اصفهان و نجف‌آباد، به قیامت کبرا بدل گردید، و هر یک از این شهرها مراسمی را در خاطر خود ثبت کردند که نمونه کامل عیار آن را پیش‌تر ندیده بودند. بله؛ ظاهر ماجرا این بود، و همین ظاهر، عظیم و آیت حق شد.
▬    ولی، بیش از این ظاهر تابناک، باطن ماجرا این بود که در مراسم تدفین این شهید رفیع، از سر تا سر ایران به نجف‌آباد شتافتند، و این، نشان می‌داد که کل ایران، موطن شهیدان، برای این شهید جوان هفتاد و یکی، به علامت احترام به پا خواست. حقیقتی که کمتر دیده شد و پوشش رسانه‌ای چندانی نیافت.
▬    برای برخی، همچون اهالی یکی از روزنامه‌های رنجیره‌ای و «آمد نیوز»، این، نشان از توطئه درونی سرداران سرسپرده وطن داشت؛ بله آن‌ها که توطئه‌های بیرونی را توهم می‌دانند، به درون که می‌رسند، دنبال «پشت صحنه» می‌گردند، و همه چیز را توطئه می‌بینند و ذهن «روشنفکر» خود را برای فهم حکمت ژرف ماجرا به زحمت نمی‌اندازند. خب؛ به قول جلال، تقصیری ندارند؛ روشنفکر هستند دیگر، و از آن‌ها بیش از این توقعی نیست...
▬    بله؛ برای برخی، التفات عظیم مردم این موطن به شهید محسنی حججی، جوان هفتاد و یکی، ناشی از کج‌فهمی مردم یا دسیسه سرداران سرسپرده وطن است. ولی، برای اهل ایمان، که جمله امیر المؤمنین علیه السلام را به یاد سپرده‌اند که «خداوند را در سستی عزم‌ها یافتم»، هوش و حواس را به سمت «غیب» معطوف می‌دارند؛ «ذلک الکتاب لاریب فیه؛ هدی للمتقین؛ الذین یؤمنون بالغیب».
▬    شهید محسن حججی جوان هفتاد و یکی، بی‌دست و بی‌سر، «یک تنه»، به یک جنبش عظیم فرهنگی بدل شد، که حیثیت «آمد نیوز» و رنجیره‌ای‌ها را شست و برد. در فهم پدیده شهید جوان هفتاد و یکی، ذهن مؤمن از ذهن سست ایمان متمایز می‌شود. این که وقتی جوانی ملهم از شهادت ثار الله علیه السلام، خالصانه از خدا می‌خواهد تا شهادتش، ریختن قطره قطره خونش، موج آفرین شود، دستی از غیب برای استجابت دعای معصومانه و خالصانه او بر می‌آید که، حتی، نحوه بریدن سر او توسط اشقیا شرایط یگانه تاریخی را رقم بزند که آن چه او خواست را من حیث لایحتسب فراهم کند. قطره قطره قطره و ذره ذره ذره خون مطهر آن شهید آرام و مطمئن، در صحنه‌ای بزرگ مکرراً رؤیت شد و ضمن اشک و دریغ، از فرط عظمت و شکوه، خاطره شهادت‌های راز آمیز کربلا را زنده کرد. خدا به همه ما از آن روزی‌های «من حیث لایحتسب» عنایت بفرماید و حیات و ممات ما را هم‌چون حیات و ممات محمد و آل او علیهم السلام، مبارک گرداند. آمین.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 10 مهر 1396 ساعت 07:34

۲۳ حقیقتی که درباره سرمایه‌داری به شما نمی‌گویند

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت از ها-ژون چانگ تحلیل‌گر اقتصادی بین‌المللادامه مطلب...؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    حقیقت ۱ ←چیزی به نام بازار آزاد وجود ندارد
▬    حقیقت ۲ ←قرار نیست شرکت‌ها در جهت منافع مالکان خود قدم بردارند
▬    حقیقت ۳ ←اغلب مردم کشورهای ثروتمند، بیشتر از آن چه باید پرداخت کنند، می‌پردازند
▬    حقیقت ۴ ←ماشین لباسشویی جهان را بیش از اینترنت تغییر داده است! (از آن بابت که ماشین لباسشویی و سایر لوازم خانگی نیروی کار زنان را آزاد کردند و برعکس اینترنت مردان را در اوقات غیرکاری به خود مشغول کردند)
▬    حقیقت ۵ ←فرض را بر این بگذارید که مردم از بدترین چیزی که راجع به خودتان تصور می‌کنید، بدتر هستند!
▬    حقیقت ۶ ←ثبات بیشتر در اقتصاد کلان به مفهوم اقتصاد جهانی باثبات‌تر نیست
▬    حقیقت ۷ ←سیاست‌های بازار آزاد، به ندرت موجب ثروتمند شدن کشورهای فقیر می‌شود
▬    حقیقت ۸ ←سرمایه ملیت خاص خود را دارد
▬    حقیقت ۹ ←ما در عصر پساصنعتی زندگی نمی‌کنیم
▬    حقیقت ۱۰ ←ایالات متحده برترین استاندارد زندگی جهان را ندارد
▬    حقیقت ۱۱ ←آفریقا محکوم به توسعه‌نیافتگی نیست
▬    حقیقت ۱۲ ←دولت‌های قدرتمند جهان می‌توانند برندگان رقابت توسعه را تعیین کنند
▬    حقیقت ۱۳ ←ثروتمندتر شدن خلایق، لزوماً ما را هم ثروتمند نمی‌کند
▬    حقیقت ۱۴ ←مدیران آمریکایی بیش از حد بزرگ‌نمایی شده‌اند. آن‌ها همچنین مدیران بزرگی هم نیستند
▬    حقیقت ۱۵ ←مردم در ممالک فقیر بیش از مردم کشورهای ثروتمند کارآفرین هستند!
▬    حقیقت ۱۶ ← ما آن‌قدر باهوش نیستیم که امور را به بازار واگذار کنیم
▬    حقیقت ۱۷ ←آموزش بیشتر، لزوماً کشور را به سمت ثروت افزون‌تر سوق نمی‌دهد
▬    حقیقت ۱۸ ←آنچه برای جنرال موتورز خوب است، لزوماً برای ایالات متحده خوب نیست
▬    حقیقت ۱۹ ←به رغم سقوط کمونیسم، هنوز در سیطره اقتصادهای برنامه ریزی شده زندگی می‌کنیم
▬    حقیقت ۲۰ ←برابری فرصت‌ها، می‌تواند عادلانه و منصفانه نباشد
▬    حقیقت ۲۱ ←حکمرانی بزرگ، مردم را برای تغییر آزادتر می‌گذارد
▬    حقیقت ۲۲ ←باید کارآیی بازارهای مالی محدود شود، نه گسترش یابد
▬    حقیقت ۲۳ ←سیاست اقتصادی خوب به اقتصاددانان خوب نیازی ندارد

▬    این هم جالب است: هفت شیوه خواندن کتاب «۲۳ چیزی که درباره سرمایه‌داری به شما نمی‌گویند»:

•    روش ۱. اگر دقیقاً نمی‌دانید که سرمایه‌داری چیست، حقیقت‌های ۱، ۲، ۵، ۸، ۱۳، ۱۶، ۱۹، ۲۰ و ۲۲ را بخوانید.
•    راه ۲. اگر فکر می‌کنید علوم سیاسی یک نحو اتلاف وقت هستند، حقیقت‌های ۱، ۵، ۷، ۱۲، ۱۶، ۱۸، ۱۹، ۲۱ و ۲۳ را بخوانید.
•    راه ۳. اگر مبهوت هستید که چرا زندگی شما به رغم افزایش درآمد و بالا رفتن سطح فنّاوری، رو به بهبود به نظر نمی‌رسد حقیقت‌های ۲، ۴، ۶، ۸، ۹، ۱۰، ۱۷، ۱۸، و ۲۲ را بخوانید.
•    راه ۴. اگر خیال می‌کنید که برخی از افراد غنی‌تر از سایرین هستند، زیرا تواناتر هستند، تحصیل‌کرده‌تر هستند، و توان سازگاری بیشتری دارند، حقیقت‌های ۳، ۱۰، ۱۳، ۱۴، ۱۵، ۱۶، ۱۷، ۲۰ و ۲۱ را بخوانید.
•    راه ۵. اگر می‌خواهید بدانید که چرا کشورهای فقیر، فقیر هستند و چگونگی غنی‌تر می‌شوند، حقیقت‌های ۳، ۶، ۷، ۸، ۹، ۱۰، ۱۱، ۱۲، ۱۵، ۱۷ و ۲۳ را بخوانید.
•    راه ۶. اگر فکر می‌کنید جهان غیرعادلانه است اما برای عادلانه‌تر شدن آن کار زیادی نمی‌توانید انجام دهید، حقیقت‌های ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۱۱، ۱۳، ۱۴، ۱۵، ۲۰ و ۲۱ را بخوانید.
•    راه ۷. همه رو بخوانید!

 

Ha-Joon Chang-23 Things They Don't Tell You About Capitalism-Allen Lane (2010)

 

هوالعلیم

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 06 مهر 1396 ساعت 22:43

اصول جامعه‌شناسی نوین شهری

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    قضیه: شهرها، محکوم هستند که شهر باشند و بمانند؛ محکوم به این که جزء قطعی از اجتماع روزگار ما باشند و بمانند. آن‌ها ترکیب متنوع و در عین حال گسترده از کارمندان را در خود دارند، و این تنوع بی‌انتها که با تنوع مشاغل و فراغت‌ها همراه است، نحوی ناهمگنی فرهنگی آزار دهنده و غیر معمول و بی‌سابقه در طول تاریخ را موجب می‌شود. زمانی، شهرها شامل انبوهی از کارگران نسبتاً هم‌تقدیر بودند، ولی امروز، شهرها، بیشتر از یقه سپیدهای طورواطور تشکیل شده‌اند. در حقیقت، انقلاب ارتباطات، حیات کاملاً پیچیده و «طور به طور شده‌ای» را به شهرها بخشید. شهر، معدنی از «اطوار» مختلف شده است.
▬    اولین نکته این است که شهرنشینان، منابع مالی به دست می‌آورند تا با آن، سبک زندگی خاص خود را بسازند، و بدین ترتیب «طور به طور» شوند. کارمندان در شهرهای بزرگ، در مجموع، درآمدی بسیار بیشتر از کارگران و کشاورزان شهرستان‌ها به دست می‌آورند؛ چیزی لااقل حدود دو برابر. البته، امروز، بالا بودن دستمزدها نشانگر بالا بودن بهره‌وری نیست؛ این کارمندان، سهم متناسبی در اقتصاد ملی ندارند. مفهوم این نکته آن است که آن‌ها این درآمد را صرف بهبود بهره‌وری نمی‌کنند، بلکه آن را مصروف ساخت و ساز هویت تازه دست و پا شده خود می‌نمایند؛ مصروف سبک زندگی.
▬    نکته دوم: اصولاً، برتری شهری مانند تهران از مشروطه به بعد، به این بود که امکان کسب و پرورش مهارت‌های برتر در آن فراهم‌تر شد، ولی امروز، و در شرایط عصر اطلاعات، این شهرها چندان از این بابت صاحب مزیت نیستند، چرا که منابع اطلاعات، همه جا در دسترس هست؛ آن چه در شهرها موقعیت ایجاد می‌کند، عدم تناسب گسترده در فرصت‌های اقتصادی است که ناشی از عدم تطابق سیاست و نظام اجتماعی با شرایط عصر اطلاعات است. امروزه، مؤلفه‌های موفقیت در تهران با آن‌چه یک قرن پیش و در اولین دوره مهم شهرنشینی در تهران وجود داشت، کاملاً فرق دارد. تهران، حول بازار بزرگ شکل گرفت، و بازار، آن قدر مهم بود که نقش بانک مرکزی کشور را بر عهده گیرد و هزینه سفر ناصر الدین شاه به فرنگ را «چینج» کند. در اطراف شهر، صنایع بزرگی شکل گرفت که دسترسی آن‌ها به بازار، موجب رشد آن‌ها می‌شد. حالا، و در عصر اطلاعات، نقاط تمرکز اقتصادی در تهران نقش خود را از دست داده‌اند و تهران به مکان سکونت یقه سپیدها و اقشار متوسط تبدیل شده است. مزایای حاصل از تولید در مقیاس بزرگ کاهش یافته یا کلاً محو شده است و آن چه به جای آن مانده، پایگاه‌های اجتماعی است که پا به پای عصر اطلاعات متحول نشده‌اند، و همین، موجد ناهمسانی‌های ناعادلانه شده است، که خود را در ریخت و پاش‌های مصرف متظاهرانه جلوه‌گر می‌کند.
▬    نکته سوم: اطلاعات و ارتباطات، می‌توانند موجب حیات مجدد شهرستان‌ها شوند، ولی این، مستلزم تغییر ساختارهاست، طوری که فرصت‌های شغلی، منعطف‌تر و خلاقانه‌تر شوند، و توزیع فراغت در متن دستور کار ملی جای گیرد و دولت‌ها فعالانه به برنامه‌ریزی آن بپردازند. با این تدبیر دو گانه، یعنی توزیع مجدد فرصت‌های شغلی و توزیع مجدد فرصت‌های فراغت، می‌توانیم آمایش مجدد سرزمین را موجب شویم، ولی این تصمیمات، مستلزم اراده‌های بزرگ و دوری از سهل‌ انگاری است؛ باید عزم‌ها برای شروع تغییر پیوسته جزم شوند. باید به یاد داشته باشیم که موفقیت یا ناکامی در اقتصاد امروزی دلیلی ساده دارد: تحرک و سهولت در انطباق با شرایط، یا رکود و سستی در تبدیل اوضاع و شرایط. ما باید به سرعت مزیت‌های لازم برای این روزگار را پیدا کنیم.
▬    مطلب چهارم: بازارهای کار بزرگ‌تر در متن شبکه و بر وفق موقعیت‌های محلی، پدیده‌ای را استمرار می‌بخشند و گسترش می‌دهند که اقتصاددان‌ها آن را «هماهنگی کار» می‌نامند، به این معنا که تقسیم کار بهینه‌تر را موجب می‌شوند؛ همان چیزی که آدام اسمیت می‌خواست. قدردانی از این موقعیت، هم دشوار هست و هم دشوار نیست. دشوار هست، چون مستلزم جدا شدن از همه پیش فرض‌هایی است که از آدام اسمیت تا کنون قالب‌های افکار ما در علم اقتصاد و کلیت علوم اجتماعی و رفتاری را تشکیل داده‌اند، و دشوار نیست، چون با وجود تکنولوژی اطلاعات، ما مزیت‌های مهمی برای انطباق و شکل دادن به این شرایط خواهیم داشت.
▬    نکته آخر: شهر بزرگ لزوماً بد است، و فناوری اطلاعات کمک می‌کند تا توزیع مجدد میسر شود، و دلیلی برای بزرگ شدن شهرها نباشد. تکنولوژی اطلاعات با به میان کشیدن پای شهرستان‌های دور دست در تقسیم کارهای محلی باعث تحریک و تشویق نوآوری می‌گردد. مهم‌ترین ایده‌ها از ترکیب‌های پیش‌بینی نشده‌ای از ایده‌های موجود سر بر می‌آورند و بسترهای شبکه‌ای که این نوآوری‌های خود انگیخته در آن‌ها شکوفا می‌شوند، صرف‌نظر از موقعیت‌های جغرافیایی رشد خواهند کرد. به دلیل همین نقش خلاقیت‌های برنامه‌ریزی نشده است که تنوع اقتصادی از چنین اهمیتی در رشد اقتصاد شبکه‌ای برخوردار است. هر چه بازار کار بزرگ‌تر و متنوع‌تر باشد، یافتن شغل و حرفه مناسب و خلاق نیز راحت‌تر خواهد بود. این امر از اهمیتی حیاتی در متغیر محوری «بهره‌وری» برخوردار است، که در قلب تحلیل اقتصادی امروز قرار دارد و از دو متغیر رکود و تورم تعیین کننده‌تر شده است. حالا، شبکه یک جایگزین خوب برای شهر هاست (توأم با اقتباس‌های آزاد از ادوارد گلاسر).
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 05 مهر 1396 ساعت 22:11

ایجاد مفصل‌بندی نظارتی جدید

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    ارزیابی‌های مردم از عملکرد دم و دستگاه حکمرانی، نشان می‌دهد که آن‌ها خواهان یافتن رد پاهای محکمی از ارزش‌های انقلابی مانند عدالت، ساده زیستی مسؤولان، حمایت از مستضعفان، استقلال، آزادی و حریت، و ... هستند. در موضوعی مانند واکنش‌های سایبری به ماجرای کارگران اراک، این حقیقت معلوم بود. مردم، از این بیش، می‌خواهند مطمئن شوند که انقلاب در مسیر خود، گام‌های روشنی به سوی تحقق هر چه کامل‌تر این ارزش‌ها بردارد.
▬    این، یک مسؤولیت مبرم است که نقطه رجوع آن، مقام ولایت فقیه بوده است که سمبل محوریت ارزش‌های اسلامی و انقلابی و سبک مردم‌سالاری دینی در نظام حکمرانی ماست. ولی گستردگی حیطه‌های عملکردهای جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک قدرت منطقه‌ای و بین‌المللی، و همچنین عظمت تعهدات داخلی حکومت، لازم گردانیده است تا این نظارت نهادی‌تر و مؤثرتر اعمال گردد. نظارت‌های اداری، نظارت‌های حقوقی، و نظارت‌های مردمی صورت می‌گیرند، ولی نظارت هوشمند و منعطف از موضع حفظ ارزش‌های انقلابی، همواره و تا به امروز، از سوی مقام معظم رهبری و آن هم در مواقع مبرم و جدی صورت می‌گرفته است. اکنون، وقت آن است تا خبرگان و همچنین مجمع تشخیص مصلحت نظام، به عنوان عالی‌ترین مراجع تشخیص مصادیق ارزش‌ها، به این روند کمک کنند. دستور العمل‌های ویژه مقام معظم رهبری خطاب به اعضای دوره جدید مجمع تشخیص مصلحت نظام و همچنین سخنان ایشان در دیدار با اعضای مجلس خبرگان، هر دو، مؤید این تشخیص است. این که به نظارت نهادی جدی برای پایش پیشبرد ارزش‌های انقلاب نیاز است، و اکنون وقت آن است که این دو نهاد، سازمان‌های نظارتی تازه‌ای را سازمان بدهند. در این زمینه برخی نکات تحلیلی را تقدیم می‌داریم، امید که طرح آن‌ها مفید باشد:
▬    در گام اول، به نظر می‌رسد که باید رایج‌ترین نوع کم‌کاری‌ها و ضعف‌های عملکردی درون کشور‌ شناسایی شوند. هر یک از اعضای عالی‌رتبه مجلس خبرگان یا مجمع تشخیص مصلحت نظام، در حوزه انتخابیه یا اقامت خود، به این آسیب‌ها و نقاط ضعف واقف هستند، ولی مهم، تعیین اولویت‌ها در سطح کشور است. باید نحوی تعامل و همکاری در درون و تشکیلات مجلس خبرگان تدبیر شود، تا اطلاعات در این زمینه‌ها مبادله شوند، و بالاترین اولویت‌ها با کارآیی و بدون فوق وقت شناسایی شوند.
▬    در گام بعد، باید عملکردهای سازمان‌ها و نهادهای حکمرانی، با ارزش‌ها و معیارهای مصرح و مشخص انقلابی سنجیده شوند. یکی از مسائل رایج نظارتی این است که عملکردها را با گذشته یا با عملکرد سایر نهادها بسنجند، در حالی که این نحوه سنجش خطاست و موجب سرخوردگی مردم از پیشبرد ارزش‌ها می‌شوند؛ بالاخره در یک نقطه باید به مردم تضمین داده شود که هر چند نه همین حالا، ولی بالاخره در موقعیتی در آینده ارزش‌ها تحقق معنادار و کاملی خواهند یافت.  اقدام درست در این زمینه عبارت است از مقایسه مستمر و دقیق عملکردها حکومت با استانداردها و معیارهای انقلابی و ارزشی و اثبات این حقیقت به مردم که مرجعی از جانب آن‌ها با دقت و با یک توش و توان سازمانی مطمئن، پیگیر تحقق بلند مدت ارزش‌های انقلاب است و روندها را پایش می‌کند.
▬    این نیز مهم است که نمونه‌های ایده‌آل و مطلوب تشویق شوند؛ اشاره هدفمند به عملکرد مطلوب بخش‌ها و دستگاه‌های لایق و کارآمد می‌تواند باعث الگوسازی و مشخص شدن نقشه راه برای بهبود عملکردها در آینده شود. این کار ظرافت‌هایی دارد که اگر مراعات شوند، سازمان‌های تشویق شده احساس حاشیه یلگی در آینده نخواهند کرد، و در عین تقویت، خود را از نظارت مبرا نخواهند شمرد.
▬    نکته بعد این است که نظارت دو نهاد عالی مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نظام، به عنوان دو جایگاه عالی رتبه، نباید از جانب دستگاه‌های دولتی و قضایی و مقنن، به عنوان یک امر خاص و تعجب‌آور به نظر برسد. در صورتی که این نظارت به صورت منظم انجام شود، دیگر به آن، به عنوان امری عجیب و شوک‌آور نگاه نخواهد شد. مستمر و بی‌اغماض و عادلانه بودن این نظارت، یک شرط مهم توفیق آن خواهد بود.
▬    موضوع پسین آن است که مردم و بویژه فعالان سیاسی را از همه جناح‌ها و سلیقه‌های فکری، باید در امر نظارت بر عملکردها مشارکت داد. برای این کار می‌توان گزارش‌های مستمری از روندهای ارزیابی و نظارت مراجع عالی در اختیار مردم قرار داد تا آن‌ها از نقاط حساس آگاه شوند و توجه خود را به آن‌ها و امکان اصلاح آن‌ها معطوف بدارند. این مهم است که از تکرار عملکردهای ضعیف جلوگیری شود، تا اطمینان مردم برای مشارکت هر چه بیشتر فراهم گردد.
▬    مطلب دیگر آن است که باید بهترین زمان و نحوه را برای مداخله در روندهای سیاسی انتخاب کرد. نظارت‌ها باید بهنگام و روزآمد و در عین حال به شیوه و در حال و هوایی مؤثر واقع شوند. این، نیاز به دریافت مشاوره‌های هوشمند از نظام‌های تخصصی مرتبط با بخش‌های مختلف دارد. در همین ارتباط، مهم است که نظارت‌های عالی رتبه از جانب مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نظام، در محیطی آرام و اتمسفر مثبت انجام شود.
▬    نکته آخر این که روابط عمومی مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نظام، باید بر مبنای یک شعار مهم فعالیت کنند: «هم صحبت از گذشته، هم سخن از آینده». جستن عیوب و اشکالات، نباید موجد دریغ و دیدگاه منفی نسبت به آینده شود. بلکه بر عکس، باید محرک کوشش‌ها برای شکل‌گیری آینده بهتر شود. واضح است که در مسیر انقلاب به پیشرفت‌های مهمی در همه زمینه‌ها دست یافته‌ایم و البته اشکالاتی هم داشته‌ایم. یکی از دشواری‌های وضع و حال امروز ما، شیوه نقد و ارزیابی است، چرا که نهایتاً موجب یأس و سرخوردگی می‌شود، در حالی که هدف و منظور معقول از ارزیابی بهبود آینده است.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 05 مهر 1396 ساعت 22:08

فهم تازه‌ای از نظریه کنش ارتباطی یورگن هابرماس در ارتباط با جان سرل

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    بر اساس نظریه «کنش‌های گفتاری» جان سرل، زبان، فقط ابزاری برای بیان گزاره‌های درست یا نادرست نیست، بلکه ابزاری در خدمت کنش است؛ بلکه فقط این هم نیست؛ گفتار، خود کنش است.
▬    کنش‌های گفتاری به لحاظ تحلیلی سه عمل را انجام می‌دهند:

•    کنش گفتار: «چیزی گفتن» - محتوای گزاره‌ای گزاره‌ها. مثل «رفتن به شهر خطرناک است».
•    کنش مضمون در گفتار: گفتن به معنای «کنش کردن». مثل «برو به شهرستان».
•    کنش پس از گفتار: گفتن چیزی به معنای اثر گذاشتن گوینده با سخن گفتن دربارهٔ موضوعی در عالم؛ مثل «می‌توان از شهر برای اعمال تسلط بیشتر بر طبیعت و انسان‌ها استفاده کرد».

▬    کنش‌های گفتاری زمانی امکان‌پذیر می‌شوند که گوینده و شنونده به وحدت در هر دو سطح (۱) بین‌الاذهانی و (۲) دنیای عینی دست یابند. به عبارت دیگر، کنش‌های گفتاری را می‌توانیم به صورت فرا ارتباطی یا گیت‌های در دو سطح بررسی کنیم. یکی در سطح ارتباط زبانی، یعنی، ایجاد پیوند بین الاذهانی از طریق زبان، و دیگری در سطح شناختی، یعنی، آن‌چه درباره‌اش سخن میگوییم.
▬    از این قرار، «کنش گفتاری» و «کنش مضمون در گفتار»، خود معرف خود هستند، چرا که خود این کنش‌ها به ما می‌فهمانند که چگونه باید فهمیده شوند. این امر در مورد کنش‌های پس از گفتار صادق نیست، چرا که، تحقق این نوع کنش‌ها به متن کنش و نیت ارتباطی گوینده بستگی دارد.
▬    کنش پس از گفتار، همان طور که یورگن هابرماس معتقد است، حاصل محتوای بنیادی کنش گفتاری نیست، بلکه نتیجهٔ اغراض کنشگران است که تفاهم بر سر آن با سایر شرکای کنش دشوار است. گوینده، اغلب، تلاش دارد از طریق کنش پس از گفتار، شنونده را تحت تأثیر قرار دهد، و در این خلال گاه آگاهانه یا ناخودآگاه اغراض خود را مخفی می‌کند.
▬    به عقیدهٔ هابرماس، اهداف پس از گفتار به این صورت تحقق پیدا می‌کند که کنش پس از گفتار در ارتباط با کنش معطوف به هدف و عقلانیت ابزاری قرار می‌گیرد.
▬    رابطهٔ «کنش مضمون در گفتار» و «کنش پس از گفتار»، رابطه‌ای پیچیده است. هابرماس بین آثار این دو نوع تمایز می‌بیند، بدین ترتیب که کنش مضمون در گفتار می‌تواند، به شیوه‌های گوناگون، کنش پس از گفتار را به دنبال خود بکشد:

•    الف. در مناسب‌ترین حالت، کنش پس از گفتار، حاصل تفاهم و استمرار آگاهانه این تفاهم در کنش‌های پس از تفاهم است.
•    ب. در یک رده بعد، کنش مضمون در گفتار ممکن است در مخاطب احساس خاصی را برانگیزد که تبعات در مورد افراد مختلف، اشکال گوناگونی از کنش پس از گفتار را موجب شود.
•    ج. و بالاخره، این امکان هست که کنش مضمون در گفتار، ناخودآگاه، افعالی را در مخاطب یا مخاطبان برانگیزد. در این حالت هیچ تفاهمی مبنای کنش‌های پس از گفتار نیست.

▬    این شق سوم، در واقع، طبقهٔ خاصی از کنش گفتاری است که به نحوه اجرای کنش مضمون در گفتار و نه تفاهم، وابسته است، و صرف نظر از معنا، دارای اغراض خاصی است که ربط معنادار و آگاهانه‌ای با تفاهم در سطح بین الاذهانی یا در سطح دنیای عینی ندارد، بلکه از سیستم‌ها یا «نظام اجتماعی» بر می‌خیزد که فراسوی معانی فردی عمل می‌کنند. مثلاً، می‌توان از توهین، فحاشی، تهدید و تحقیر از طریق مسخره کردن و دست انداختن، و از همه مهم‌تر تطمیع نام برد. در چنین مواردی، این کنش پس از گفتار است که بر کنش مضمون در گفتار سلطه پیدا می‌کند. هابرماس به این قسم از کنش، عنوان «کنش استراتژیک» اطلاق می‌کند.
▬    مدل «سیستم اجتماعی» یا «نظام اجتماعی» ناشی از «کنش استراتژیک»، ناظر بر هدف تأثیرگذاری از طریق کنش پس از گفتار است، یعنی، اعمالی که اهدافشان از طریق «کنش گفتاری» یا «کنش مضمون در گفتار» مشخص و قابل تفاهم نیست، بلکه در ارتباط تعاملی راهبردی و درازمدت که درون سیستم فرا فردی تنسیق شده قابل تبیین است. در مقابل، هابرماس کنش‌های متقابلی را که در جریان آن طرف‌های کنش حول «کنش گفتاری» یا «کنش مضمون در گفتار» تفاهم می‌کنند، «کنش ارتباطی» می‌نامد. از کنش ارتباطی زمانی سخن می‌گوییم که بتوان در هنگام کنش متقابل، از کنش راهبردی و جهت‌گیری درازمدت و سیستمی صرف‌نظر کرد؛ یعنی، زمانی که کنش گفتاری در ارتباط با کنش راهبردی و ابزاری قرار نداشته باشد، بلکه هدف دستیابی به هماهنگی کنشی در سطح گفتاری یا همان تفاهم باشد (توأم با اقتباس‌های آزاد از راینر شوتس-ایشل).
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 03 مهر 1396 ساعت 21:50

صفحه 33 از 407