فیلوجامعه‌شناسی

مقالات و يادداشتهاي روز

«آزاد شهر» علیه «۴ سال بد»

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    ”ایرانشهر آزادشهر“ ...
▬    معدنچیان «آزاد شهر»، مشت‌های گره کرده خویش را بر پیکر آن «پاترول سیاه» کوفتند، و گام‌های مستحکم ولی عزادار خود را بر شیشه‌های دودی «پاترول سیاه» نواختند. شدیدتر و صریح‌تر از این نمی‌شد از یک رئیس جمهور که «۴ سال» پیش از مردم مازندران رأی گرفت و دیگر پیدایش نشد استقبال کرد.
▬    معدنچیان «آزاد شهر» در یک رویارویی شدید و کم سابقه با رئیس جمهور که خیلی دیر به یاد مردم افتاد، صحنه‌هایی تکان دهنده را خلق کردند. هیچ کس از دیدن این صحنه‌ها که نمایانگر عمق فاجعه در زندگی این معدنچیان و تحقق وعده «بدان که دهان تو خرد خواهد شد» مجری مراسم روز کارگر در حضور رئیس جمهور بود، خرسند نمی‌شود؛ در این وانفسا، هر کس به فکر فرو می‌رود که این دولت در طول تنها «۴ سال» چه کرده است که تا این اندازه هدف تنفر مردم «آزاد شهر» واقع شده است؟ و باز سؤال این است که اگر کشور با همین‌ها، «۴ سال» دیگر ادامه دهد، چه خواهد شد؟
▬    این دولت «۴ ساله» به طرزی اسف‌بار، مردمی و «آزاد شهر»ی نبود؛ اگر ادب به خرج دهم و نگویم «ضد مردمی»، لااقل باید بگویم که دولتی «غیر مردمی» بود. آن‌ها خود را «حرفه»ای می‌پنداشتند و مردم را به سبیل تحقیر، «لبو فروش» و «راننده تاکسی» خطاب می‌کردند، و فراموش می‌نمودند که همین مردم از سر حکمت و فضیلت، آنان را بر مصدر امور نشاندند. آن‌ها فراموش کردند که لبوفروش و راننده تاکسی، حکیم و استادکار حرفه خویش است، و بهتر از یک انتلکتول خام دو تابعیتی که با گرین کارت بین موطن خویش و فرنگ سفیل و سرگردان است، می‌فهمند که در متن تاریخ این موطن چطور باید زندگی کرد.
▬    این دولت «۴ ساله» که اسیر انتلکتول خام و ناپخته اصلاح‌طلب و کارگزار بود، نتوانست بفهمد که چرا امام سید روح الله موسوی خمینی (ره)، با آن عظمت در دانش و حکمت، مردم و بویژه کوخ نشینان را بزرگ می‌داشت. جای بسی اسف و آه دارد که در همین دوره «۴ سال» اخیر، حرم آن امام کوخ‌نشینان به کاخی ناسزاوار تبدیل و افتتاح شد، طوری که برگزاری روز کارگر در آن شدیداً بی‌قواره می‌نمود. حال و هوای روز کارگر در حسینیه امام خمینی را با حال و هوای روز کارگر در حرم امام مقایسه کنید تا دریابید که چه ستمی بر امام کوخ‌نشینان در این کاخ رفته است. «۴ سال» بدی بود. «۴ سال»ی بود که پول‌های کارگران این کشور در «خانه کارگر» برای تبلیغات وسیع به نفع دولت کاخ‌نشینان صرف شد، در حالی که خود کارگران «خانه کارگر» به این راضی نبودند و در کنار اتوبوس‌هایی که آن‌ها را از خیابان وصال به حرم امام می‌بردند، بر ضد دولت کاخ‌نشینان شعار می‌دادند. «۴ سال» بدی بود. ای کاش که در تاریخ آتیه این ملت، دیگر تکرار نشود.
▬    «۴ سال» اخیر، صحنه فراموشی پندهای امام، آن هم به طرزی فاحش و موهن بود. از این «۴ سال»، خاطرات بدی در حافظه تاریخی این ملت خواهد ماند. این در حالی است که گروه روحانی-جهانگیری در مناظره دوم سعی کردند تا نشان دهند که جز خود آن‌ها، همه عقب‌گرد محسوب می‌شوند. آن‌ها همچون هر انتلکتول اصلاح‌طلب و کارگزار، برای اثبات بزرگی خویش راهی جز تحقیر دیگران نمی‌دیدند. حال، این دیگران، یک «لبوفروش» و «راننده تاکسی» و «آتش‌نشان» و «معدن‌چی» شریف باشند، یا رقیب سیاسی اعم از یک قاضی عالی‌رتبه که تنها پنج حکم مهم از امام خمینی (ره) در دست دارد و تولیت لیاقتمند آستان قدس رضوی است، یا شهردار کفایتمند تهران که مقایسه فاجعه پلاسکو و معدن به حد کافی برای ملت روشن کرد که ارزش‌های او در قیاس با این مدعیان تو خالی چیست. گروهک روحانی-جهانگیری، سایر نامزدهای انتخاباتی را تحقیر کردند، غافل از این که خود تحقیر شدند، حتی در چشم هواداران خودشان. از مناظره دوم بدین سو، شبکه‌های اجتماعی صحنه رویگردانی گسترده کسانی است که دیگر به هیچ سنخی نمی‌توانند به خود بقبولانند که این دولت، حتی پیشرفتی در اصلاحات و حتی کارگزار خوبی برای توسعه بوده است. این «۴ سال»، بیش از حد بد بود.
▬    «۴ سال» اخیر، اساس مزیت‌های سیاست این کشور را به عقب برگرداند. دولت روحانی-جهانگیری، لااقل از حیث معیارهای مردم‌سالاری دینی، نحو غم‌باری از ارتجاع محسوب می‌شود؛ آن‌ها مردم را از صحنه سیاست حذف کردند و دهان منتقدان را بسته که چه عرض کنم، «خرد کردند». آن‌ها مهم‌ترین برتری سیاست انقلابی ما را که رمز اصلی توان ملی ما بود از سیاست ما حذف کردند و این چنین بود که حتی دولت‌های ضعیف منطقه هم احساس کردند که می‌توانند روی دست این ملت بلند شوند، و به آن‌ها اهانت کنند.
▬    «۴ سال» بدی را گذراندیم. باید دست به دست هم دهیم، و تغییر را رقم بزنیم. همچون معدنچیان «آزاد شهر»، به خود جرأت بدهیم، و مشت بر پیکر «پاترول سیاه» بکوبیم. حال، برای تغییر این شرایط جریحه‌دار کننده چه باید بکنیم؟
▬    نخستین گام برای عبور از این «۴ سال» این است که بپذیریم که می‌شود از این وضع عبور کرد، و لزومی به استمرار این وضع نیست. همین اخیراً مردم فرانسه بر سر دولت اولاند از خیلی جهات شبیه این دولت بود، فریاد زدند و به آن‌ها فهماندند که دور دومی در کار نیست. لزومی به تکرار «۴ سال» و رسیدن به هشت سال نیست. ابداً نیست. اصلاً منظور اصلی قانون‌گذار این بوده است که سیاست کشور هر «۴ سال» یک بار چرخی بخورد. اگر خود ما با تغییر تعارف کردیم یا به آن جدی نگاه نکردیم، گذر از «۴ سال» بد، رقم نخواهد خورد. برای این منظور، احتیاج به هوشیاری و تذکر مستمر جان‌مایه‌های تغییر داریم که این به نوبه خود می‌تواند منجر به تغییرات و موقعیت‌های مطلوب آتی شود. کنار آمدن با هر گونه تغییر، قدری تلاطم‌زا هست، اما، برای ملتی که می‌خواهد در دنیای پیچیده امروز موفق باشد، این گام، امری اجتناب‌ناپذیر است.
▬    نکته بعد برای تغییر، تعهد است؛ وقتی تصمیم قطعی خود را برای مواجهه با یک تغییر گرفتیم و آن را باور کردیم، لازم است که برای نیل به آن هدف «مجاهده» کنیم، و مهم‌ترین دلالت این کلمه آن است که باید زندگی ما از ریل عادی و متعارف خود خارج شود. مجاهده با حرکت در مسیر معمول زندگی روزمره جور در نمی‌آید. ما باید جداً برای تغییر وقت بگذاریم. این تلاش متعهدانه یا همان «جهاد»، سخت‌ترین گام در مسیر کنار آمدن با هر نوع تغییری است و بدون آن، تغییر میسر نیست. در این وهله، شما دیگر در حال سبک و سنگین کردن نکات مثبت و منفی تصمیم خود نیستید، بلکه تصمیم قطعی خود را گرفته‌اید و فقط در فکر این هستید که به طور موفقیت آمیز به آن جامه عمل بپوشانید.
▬    نکته سوم این است که معمولاً تغییرات بزرگ و درست و حسابی بسیار پیچیده هستند، بدین معنا که رویارویی با بحران‌های ناشی از آن‌ها منوط به حل شبکه‌ای از مسائل است. دلیل این پیچیدگی هم آن است که معمولاً، عوامل بسیار متعددی در تغییرات دخیل هستند و هم‌چنین، این که مؤلفه‌های متعددی را برای سیر موفقیت‌آمیز تغییرات باید در نظر گرفت. به همین جهت، اکثر عاملیت‌های تحول اجتماعی و سیاسی در مواجهه با تغییرات دچار سردرگمی می‌شوند. بنا بر این، افراد ناخرسند از وضع موجود، معمولاً یکی از این دو راه را پیش می‌گیرند: یا کلاً از برخورد با تغییر اجتناب می‌کنند تا وضعیت سابق خود را حفظ کنند یا این‌که با ساده انگاری سعی می‌کنند که به جوانب صعب تغییر کمتر فکر کنند. هر دو این راه‌ها نادرست هستند. برای رسیدن به تغییر، باور و درک درست و نهایتاً حل مستمر مسائل لازم است. این، یعنی «رهبری» لازم است. یک رهبر حکیم و معنوی که شبکه‌ای از کارشناسان فنی را حول اهداف انسانی هماهنگ کند تا مسائل به نحو شبکه‌ای راه حل خود را بیابند.
▬    در گام چهارم باید تمامی آن عواملی را که موجد این وضع آشفته در مناسبات دولت-ملت و به تبع، بحران در کشور شده‌اند را طبقه‌بندی و اولویت‌بندی کنیم. هر چه آگاهی جمعی ما از این اولویت‌ها بیشتر باشد، احتمال وقوع «خلاقیت» در حل مسائل بهتر می‌شود. «خلاقیت» عامل اصلی موفقیت در سیر تغییرات است. خو کردن به مسیرهای از پیش پیموده شده، سم مهلکی برای حل مسائل در روزگار ماست، بویژه که این روزگار، کوران یک «ازجاکندگی تاریخی» است. منطق روزگار ما که هر سه سال یک بار با یک انقلاب ارتباطی روبرو می‌شود، خلاقیت روزمره را ایجاب می‌کند و دولت کهن‌سالان بیش از هر چیر با چنین منطقی «بود» که بیگانه «بود».
▬    نهایتاً این که برای تثبیت نتایج تغییر، باید موقعیتی را که پیش از تغییر داشتیم جز برای عبرت و حکمت به فراموشی بسپاریم تا جا برای درک موقعیت و شرایط جدید باز شود. مدام به گذشته بازگشتن و گور گذشته را گشودن، جز فساد و تعفن امروز، چیزی نمی‌افزاید. یکی از اشکالات این دولت، همین بود که مدام خود را با شکایت ملالت‌بار از دولت پیشین «سرگرم کرد»، به جای آن که در روزگار خود زندگی کند (توأم با اقتباس‌های آزاد از پایگاه تحلیلی اچ بی آر).
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 18 اردیبهشت 1396 ساعت 23:09

جمع‌بندی مناظره دوم انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۶

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    ابزار سنجش که در دست نداریم، ولی گمان می‌رود که دو پدیده مثبت و منفی این مناظره مهندس سید مصطفی میرسلیم و دکتر اسحاق جهانگیری بودند. در واقع هر دو به طرز معناداری با دور اول مناظرات مغایر بودند. هر قدر مهندس سید مصطفی میرسلیم درخشان ظاهر شد، دکتر اسحاق جهانگیری به رغم انتظار ضعیف خودنمایی کرد. بویژه این مهم بود که از روی متنی که چندان مناسب انشاء نشده بود قرائت کرد.
▬    از این قرار، گمان می‌رود که رتبه‌بندی عملکرد نامزدها در دور دوم مناظره (و نه رتبه‌بندی کل) به این ترتیب بود: ۱. مهندس سید مصطفی میرسلیم، ۲. دکتر محمد باقر قالیباف، ۳. آیت الله سید ابراهیم رئیسی، ۴. دکتر اسحاق جهانگیری، ۵. دکتر حسن روحانی، ۶. مهندس سید مصطفی هاشمی‌طبا.
▬    برداشت من این است که هراس از تکرار موقعیت اخلاقی آیت الله سید ابراهیم رئیسی در مناظره قبل، هم دکتر جهانگیری و هم دکتر حسن روحانی را محتاط کرده بود. تأثیر مهم مناظره دوم بر مناظره سوم این بود که الآن دیگر تیم دولت باید حرکات هر سه نامزد منصوب به جبهه مردمی را در محاسبات خود بگنجاند.
▬    در حین نگارش این جمع‌بندی، پخش مستند نخست دکتر حسن روحانی هم پایان یافته است؛ این مستند ابداً برای جلب آراء هدف دکتر روحانی مناسب نبود. تقریباً بدون موسیقی متن بود، و تقریباً یک نحو گزیده سخنرانی بود. گمان ندارم که در تاریخ فیلم‌های تبلیغات انتخاباتی، فیلمی تا این اندازه ضعیف تدارک شده باشد. در مجموع، واضح است که تیم انتخاباتی دولت، به طرز اسف‌باری ناکارآمد است.
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در شنبه, 16 اردیبهشت 1396 ساعت 18:18

توافق اجتماعی بر سر تغییر دولت

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


۱.    بی‌گمان، نفس حضور دکتر اسحاق جهانگیری در رقابت‌های انتخاباتی، لااقل یک پیام بی مناقشه و بحث ناپذیر دارد: این که دکتر حسن روحانی، در خلأ برنامه برای بهبود شرایط و مضایق کشور، برای انتخاب مجدد به مشکل حادی برخورده‌اند، که لازم شده است تا از «پوشش» یا هر چیز دیگری که اسمش را بگذاریم استفاده کنند. هیچ یک از رؤسای جمهور پیشین در این موقعیت قرار نگرفتند. حتی به خاطر ندارم که این اتفاق، نظیر تاریخی داشته باشد. دولت با این کار عجیب، عملاً به وضعیت بغرنج خود معترف گشته است. پس، باید برای تغییر کاری کرد.
۲.    یک حقیقت دیگر نیز قطعی و مناقشه ناپذیر است؛ این که کسی تردید ندارد که دکتر روحانی، نزد اکثریت مردم محبوب نیست. از شمار انبوه نظرسنجی‌ها، این معلوم است که سطح محبوبیت دکتر روحانی، در میان رأی دهندگان به پایین‌ترین سطوح قابل تصور رسیده است. چیزی قریب به یک نفر از هر پنج نفر یا خیلی دست بالا بگیریم یک و نیم نفر از پنج نفر! بنا بر این، لازم دیده شد که دکتر جهانگیری، به کمک دکتر روحانی بیاید، و در زمینه‌هایی مانند تخریب بی‌حساب و کتاب رقبا یا طرح آمار و ارقام یا «گریستن» گه گاه به او کمک کند، تا شاید رفع مخمصه گردد. این تلاش‌ها شکل زننده‌ای به خود گرفته است که زیبنده ملت ایران نیست. پس، باید برای تغییر کاری کرد.
۳.    چهار سال به سؤالات و مطالبات مردم پاسخ داده نشد، رئیس جمهور از مردم دوری گزید، منتقدان به هزار و یک وصف ناروا مانند «به جهنم» و «بی‌سواد» و «متوهم» و «بی کار» و «اهل عصر حجر» و «بی شناسنامه» و «افراد معدود که از جای معدود تغذیه می‌شوند» توصیف شدند، و «دلواپسی» جرم و فحش محسوب شد. رئیس جمهور دهان منتقدان را بست، حتی دهان کارگردان «فیلم تبلیغاتی پناه می‌برم از بستن دهان منتقدان». حال، امروز با گریستن ناجور دکتر اسحاق جهانگیری که اصلاً به ایشان نمی‌آید، کوشش می‌شود تا رئیس جمهور، هواخواه مردم و منتقدان قلمداد شود. معلوم است که سهل‌انگاری و بدکاری چهار ساله، در این چهار روز مانده به انتخابات اصلاح نمی‌شود. امروز کوشش می‌شود به جای عملکرد مردمی در یک دوره چهار ساله، یک «نمایش» در مفتضح کردن رقبای انتخاباتی، حلال مخمصه دولت «روحانی-جهانگیری» گردد، که نخواهد شد. امروز، مردم متوجه شده‌اند که نه تدبیری هست و نه امیدی در دو گانه «روحانی-جهانگیری»؛ دوگانه‌ای که امروز با شعار «اسحاق دوستت داریم» دانش‌آموزان کرمانی، به «جهانگیری-روحانی» تنزل یافته است. دولت «روحانی-جهانگیری»، تنها خواست یک جناح تشنه قدرت بود که چهار سال کشور را معطل کرد. البته تدابیر و امیدهایی در «برجام» و «طرح تحول سلامت» بود که دو وزیر آزرده سازنده آن‌ها از ماه‌ها قبل آواز ترک دولت سر داده‌اند، و بدین ترتیب معلوم شد که برای استمرار این دو مسیر خارجی و بهداشتی هم تغییر دولت لازم است. پس، باید کاری کرد.
۴.    آمدن دکتر اسحاق جهانگیری، اوضاع دکتر روحانی را خراب‌تر هم کرده است. به لحاظ فنی، یکی از تبعات ناخواسته به میدان آمدن دکتر اسحاق جهانگیری این است که شماری از رأی دهندگان را که از پرداخت «هزینه تصمیم‌گیری» جدید پس از یک دوره گریزان بودند، از موقعیت بی تصمیمی خارج کرده است. توضیح این که، در کشورهایی مانند ما که ریاست جمهوری دو دوره‌ای دارند، اغلب، اقشار متوسط شهری، تمایل دارند تا رئیس جمهور برای دور دوم برگزیده شود، تا تغییری در موقعیت‌ها و منافع روی ندهد. به این ترتیب، برخی دولت‌ها در آستانه انتخابات، سیاست‌های موقت اتخاذ می‌کنند که هدف آن‌ها، راضی نگه داشتن این اقشار به اصطلاح، «خاکستری» است. البته این دولت نیز چنین حرکات پوپولیستی را آشکارا و بی‌پرده و عوام‌فریب و موهن، ساز کرد، ولی مجموعه‌ای از رویدادها از عملکرد قویاً ضعیف دولت در طول چهار سال و حجم عظیم نارضایتی‌ها گرفته تا همین آمدن دکتر اسحاق جهانگیری شرایط را تغییر داد. هواداران پیشین دولت، امروز با تیپ ظاهراً آوانگارد دکتر اسحاق جهانگیری که موقتی و مقطعی در پیش گرفته شده است، متوجه ضعف‌های مفرط دکتر حسن روحانی و دو روز پیش همین آقای جهانگیری هم شده‌اند. حالا به نظر می‌رسد که آمدن دکتر جهانگیری البته در کنار نارضایتی‌ها و ظهور رقبای قابل و جدی، شمار بیش از پیشی از مردم را متقاعد کرده است که باید سمت و سوی دولت را تغییر دهند. پس، باید برای تغییر کاری کرد.
۵.    حال که فرصت و توافقی فراگیر برای تغییر مسیر حرکت دم و دستگاه اجرایی کشور هست، پرسشی که ذهن‌های تحلیل‌گر باید به آن پاسخ گویند این است که از یک موضع منطقی، چگونه باید مسیرها را تغییر دهیم؟ بسیاری از افراد از این شکایت می‌کنند که آن سیاست‌هایی را که می‌خواهند نمی‌بینند. مطالبات عمومی در زمینه‌هایی مانند اشتغال و مبارزه با فساد اداری و همچنین رونق اقتصادی و دفاع از منافع ملی در زمینه برجام و عربستان و مرزهای پاکستان، تدابیر منظم برای مقابله با حوادث غیرمترقبه و سوانح طبیعی و اختلال‌های محیط زیستی، و ... . این‌ها فهرستی از نارضایتی‌هاست. دلیل اصلی برآورده نشدن انتظارات مردم، «برنامه‌ریزی و اجرای ضعیف و نحیف» در سطح سازمان سیاسی است، که مقصری جز «روحانی-جهانگیری» ندارد.
۶.    هم منتقدان و هم هواداران پیشین دکتر حسن روحانی، در یک نقطه اشتراک دارند: این که دولت روحانی-جهانگیری در «برنامه‌ریزی و اجرا» فوق‌العاده ضعیف بود. آن‌ها کم و بیش، کشور را به شانس به ثمر نشستن برجام پیوند زدند و از برنامه‌ریزی منسجم در سایر بخش‌ها صرف‌نظر کردند. حتی امروز هم به نظر می‌رسد که آن‌ها هنوز هم برنامه مدون و جدی برای دگرگونی‌های اقتصادی گریزناپذیر ندارند. آن‌ها حل معضل بیکاری چهل درصدی فارغ التحصیلان دانشگاهی را بدون برنامه رها کرده‌اند و به رقبای خود که این اولویت نخست ملی را قابل حل می‌دانند، تنها شعار «نمی‌شود و نمی‌توانیم و نداریم» تحویل می‌دهند. خب؛ اغلب، «سهل»تر است (توجه کنید: نگفتم آسان‌تر است) که عوامل خارجی و «بدعهدی‌های برجامی» را مسؤول عدم موفقیت‌های اجرایی دولت کهن‌سالان بدانیم به جای آن که برای سیاست داخلی کمی زمان صرف کنیم نه این‌که فقط سیاست داخلی را بگذرانیم.
۷.    نیروهای مردمی که بیش از کهن‌سالان میلیاردر برای انقلاب خون دل خورده‌اند، روش دیگری را انتخاب کرده‌اند. آن‌ها در قبال آیندگان و گذشتگان و شهیدان و ایثارگران، احساس مسؤولیت تاریخی دارند و نمی‌توانند یلتسین‌وار بگویند: نمی‌شود و نمی‌توانیم و نداریم. آن‌ها می‌دانند که میراث شهدا را باید از این گردنه تاریخی عبور داد. باید «جهاد» کرد، و برای این «جهاد» باید چهار شعار مهم را بر تارک تابلوی حرکت ترسیم کرد:

*** شعار اول. کسانی که دائماً می‌گویند «نمی‌شود» را جدی نگیریم:
▬    برای مردان جهادگر و انقلابی، همواره، «فضای انتقادی» پر شور یک موهبت است، چرا که اساساً از متن چنین فضایی است که مردان با خودباوری جهادی و انقلابی متولد می‌شوند. بدون چنین فضایی، جهاد و انقلابی گری مرداب می‌شود و می‌خشکد. اما اگر انتهای انتقادها، یأس باشد و سیاهی باشد و نمی‌توانیم باشد، جلوی هر حرکتی را برای اصلاح، پیشاپیش می‌گیرد. این نحو انتقادها، که بیشتر شبیه «غر زدن» است، برای دستیابی به موفقیت در هر شرایطی مخرب هستند. حتی در مواقعی که واقعاً نمی‌شود و نمی‌توانیم، وجود کسانی که می‌گویند نمی‌شود و نمی‌توانیم، مفید و مثمر ثمر نیست، زیرا کسانی که به خداوند توکل دارند، لااقل ما را در مسیر نگه می‌دارند، و همین باعث می‌شود که نهایتاً از یک روزنه فرجی حاصل شود، ولی اگر نشستیم و کاری نکردیم، یا از آن بدتر، عقب نشستیم، نباید منتظر گشایشی هم باشیم، هرگز.

*** شعار دوم. به میان‌حالی و بی‌حالی راضی نشویم:
▬    ساختن تاریخ و وقوع اقدامات چشم‌گیر، درست در موقعیت ما که باید برای معضل حساس اشتغال فکری شود، با متوسط الحالی سازگار نخواهد بود. داستان مرگ و زندگی است و باید از سد محدودیت‌های امکانات بالقوه خود عبور کنیم. رضایت بسیاری از افراد در انجام کارهای «سهل» تأمین می‌شود، به جای آن‌که انرژی و فعالیت خود را صرف خلق یک رخداد تاریخ‌ساز و معنادار کنند؛ افرادی که چنین رویکرد انفعالی نسبت به رشد خود و اجتماع دارند، به همان سرنوشت شومی دچار خواهند شد که سیاستمدارانی که اجازه می‌دهند رقبا تقدیر آن‌ها و کشورشان را تعیین کنند به آن دچار می‌گردند. خوش‌اقبالی و بداقبالی برای همه اتفاق می‌افتد، این برنامه‌ریزی و اجراست که بازگشت به خوش‌اقبالی را تضمین می‌کند. باید به یاد داشته باشیم که بازی سیاست، فقط برای بازیکنان سخت‌کوش که از انرژی، هوش و خلاقیت خود برای تصمیم‌گیری و به دست گرفتن تقدیر بهره می‌برند، پاداش درخور به همراه دارد.

*** شعار سوم. برنامه برای آینده آرمانی:
▬    مع‌الأسف، در انتخابات جاری، به رغم انتخابات ۱۳۹۲، هیچ یک از طرف‌های انتخابات، برنامه‌ای مدون برای اداره کشور ارائه نداده‌اند. حتی نامزدهای دولتی هم که از تقدیم برنامه ششم به دولت استنکاف ورزیده‌اند، برای انتخابات نیز برنامه‌ای برای تغییر شرایط کشور ارائه نکرده‌اند. این در حالی است که عاملیت‌های تغییر اجتماعی باید همت خود را به بررسی جزئیات همه جنبه‌های سیاست آینده اختصاص دهند و بر مبنای آن برنامه‌ریزی مشخصی ارائه نمایند. حرکت درست، احتیاج به برنامه‌ریزی صحیح و دقیق دارد. برنامه‌ریزی درست، باید خاص و قابل اندازه‌گیری باشد. پس، در عین امیدواری و آرمان‌گرایی و تمرکز به هدف، باید واقعیت‌گرا هم بود. آینده و هدف، باید متضمن موضوعاتی باشد که با منابع و محدودیت‌های فعلی از لحاظ فیزیکی امکان‌پذیر گردد. واقع‌گرایی در نفس خود محدود کننده نیست، مع الوصف، فعالان سیاسی باید تمام خلاقیت خود را به کار بگیرند تا آینده الهام بخشی شکل یابد که در آن تمام فرصت‌ها و سرمایه‌ها به کار افتند. لازم است تا فیلترهایی ایجاد کنیم که از هدر رفت زمان و انرژی درباره موضوعات دست نیافتنی یا نامربوط جلوگیری گردد. این، خیلی مهم است.

*** شعار چهارم. باید از همه «ظرفیت»ها استفاده کرد:
▬    نهایتاً این که همه منابع و «ظرفیت»ها مهم هستند، بویژه در موقعیت بحرانی امروز جهان. می‌توان گفت که از زمان جنگ جهانی دوم تا کنون، هیچ گاه جهان تا این اندازه آشفته نبوده است. پس نمی‌توان از هیچ یک از مقدورات حل بحران‌های محیطی و داخلی غفلت کرد. خصوصاً، کشوری مانند ایران، انبانی از منابع تاریخی است، و باید از همه این منابع برای عبور از معضلات جهانی اقتصادی و دفاعی استفاده کرد، بویژه که این بحران اقتصادی و دفاعی، خصلتی عمیقاً اجتماعی دارد، چرا که آن مفهومی که امروز در میان تقریباً همه سیاستمداران دست به دست می‌شود، همان مفهوم «ظرفیت» است که چهار سال پیش توسط یکی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری به فراوانی استعمال می‌شد. ما عمیقاً احتیاج به یک پایه فرهنگی برای برنامه‌ریزی اقتصادی و سیاسی آینده داریم، چرا که به نظر می‌رسد «ظرفیت»های ناشی از برنامه‌های جهانی توسعه پر شده است و آن چه طی سال‌ها مغفول مانده، «ظرفیت»های کلان بومی است. این موضوع تفصیل بیشتری دارد که دیگر مجالی برای طرح آن نیست (توأم با اقتباس‌های آزاد از جیم کالینز، لوییس کارول، و شبکه تحلیل‌گران اچ بی آر).
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 15 اردیبهشت 1396 ساعت 20:39

پروتکل‌های انقلابی ماندن در مقیاس اجتماعی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه:
▬    بر کسی پوشیده نیست که اعمال تغییرات مبتکرانه در یک سیاست انقلابی که چهار دهه از نقطه آغاز آن گذشته است، امری دشوار، ولی لازم است. هر چه میزان موفقیت در چنین انقلابی بیشتر بوده باشد، مردان انقلابی و حتی نسل جانشین، کمتر به فکر تغییر و نوآوری سیستمی خواهند بود و ترجیح می‌دهند به جای اعمال دگرگونی خلاقانه، همان روندهای گذشته را استمرار ببخشند. بدین ترتیب، نهادهای انقلابی، به نهادهای بوروکراتیک آهنین تبدیل خواهند شد که نه برای اهداف ابتدایی خود، بلکه بیشتر برای بقای خودشان فعالیت می‌کنند. این چنین است که فلسفه تشکیل آن‌ها فراموش می‌شود، و مردم، رفته رفته حکمت عملکرد آن‌ها را درک نخواهند کرد. در این نهادهای بوروکراتیک، چرخش چندانی در زمینه ایده‌ها و نخبگان صورت نمی‌گیرد، و در این احوال، به سرعت، ناکارآمد و بی‌فایده به نظر خواهند رسید. در چنین شرایطی، سیاست انقلابی، دیگر شباهت چندانی به سیاست انقلابی واقعی که در تماس مستقیم با نیازهای غاطبه مردم است، نخواهد داشت.
▬    از این قرار است که نخبگان سیاسی انقلابی، باید از رکود بوروکراتیک در امور حذر کنند، و سعی نمایند تا هر اقدام سیاسی، مفهوم و تفسیری تاریخی، با خود حمل کند. برای این منظور، سه عامل کلیدی را می‌توان پیشنهاد داد که در شکل‌گیری یک سیاست انقلابی و به لحاظ تاریخی معنادار مؤثر است. یقیناً هیچ فرمول خاص و منحصر به فردی برای حفظ پویش انقلابی در جوامع گوناگون وجود ندارد، ولی اصول معناداری در حکمت اجتماعی و سیاسی هست که ثمربخشی این عوامل سه گانه را تصدیق می‌کند. در عین حال، هر محیط سیاسی با در نظر گرفتن شرایط اختصاصی خود از قبیل روابط و بافت داخلی، ظرفیت‌ها، فرهنگ، و مخاطرات و تهدیدها، باید این موتورهای سه گانه محرک پویش انقلابی را توش و توان ببخشد و بر شتاب آن‌ها بیفزاید.

▀█▄ ۱. طرح هدف‌گذاری‌های بلند و نوبه‌نو شونده در مقیاس اجتماعی
▬    یکی از وظایف و تکالیف نخبگان سیاسی، ترسیم و معنادار ساختن «اهداف در مقیاس کلان اجتماعی» است. انبانی از مهارت‌ها لازم هستند تا بشود این تکلیف را به درستی انجام داد. تبحر در ادبیات، تاریخ‌شناسی، حکمت، جامعه‌شناسی، سیاست‌شناسی، و ارتباط‌شناسی، مهارت‌های مهمی هستند که نخبه سیاسی باید برای انجام این تکلیف داشته باشد. اگر سیاست یک کشور در هر مقطعی از تاریخ خود، از سیاستمدارانی با این مهارت‌ها و با عزم تاریخ‌سازی انقلابی بهره‌مند شود، می‌تواند وارد فرآیندهای ریشه‌ای دگرگونی گردد و بدین سان سرزندگی خود را بر ورای تحولات زمانه حفظ کند. هنگامی‌که جان اف. کندی ابررئیس‌جمهور وقت امریکا در سال ۱۹۶۲، دستیابی به کره ماه در طول یک دهه را به عنوان هدف آتی کشورش ترسیم کرد، انگیزه امریکایی‌ها برای دستیابی به این سطح دور از ذهن از فناوری را آن چنان برانگیخت که تا چند دهه بعد نیز فروکش نکرد و حتی هنوز هم این انگیزه سرد نشده است. تبیین یک چشم‌انداز از آینده دور به عنوان تسهیل کننده مجاهدت‌ها، فعالیت‌های کنونی را در جهت دستیابی به آن اهداف شتاب می‌بخشد.
▬    این اهداف، باید آن قدر گسترده و بلند نظرانه باشند تا بتوانند مردم و نیروهای فعال سیاسی کشور را ترغیب به تأمل و جد و جهد در جهت خود کند، چرا که بر اساس تجربه، چنان چه هدف‌گذاری‌ها محدود به برنامه‌های با ریسک کم شوند، تحرک گسترده‌ای در مقیاس اجتماعی رقم نخواهد خورد و نتایج مورد نظر از یک برنامه توسعه واقعی حاصل نخواهد گردید.
▬    مطلب دیگر آن که اصلاً نباید از بیان مجدد این اهداف بلند، ترس و تعارف به خود راه داد، چرا که این تکرار، به سیاست کشور کمک می‌کند تا با ترکیبی از اهداف بلندپروازانه و ارزیابی‌های روزآمد از این اهداف، استراتژی‌های مناسب واقعی از رشد تدوین کند. نکته افزوده دیگر این است که خروج اهداف از حالت کیفی به کمی یا ملموس، در جهت تدوین استراتژی‌ها و برانگیختن نیروهای عمل کننده به پیروی از این استراتژی‌ها، در کسب اعتماد عمومی نسبت به کارآیی این نوآوری‌ها مؤثر است. در صورت عدم تدوین این زیرمجموعه‌های استراتژیک عینی‌ساز، با کاهش ریسک‌پذیری مواجه خواهیم شد، و نیروهای سیاسی از اقدامات مناسب جهت دستیابی به اهداف سند چشم‌انداز خودداری خواهند کرد، یا برای شانه خالی کردن از بار وظایف، دسترسی به اهداف را جزئی از وظایف سایر مجموعه‌ها قلمداد می‌کنند. بدین ترتیب، از وظایف نخبگان ارشد سیاسی است که روند تبدیل اهداف به استراتژی‌ها را تا آخر پیگیری کنند.

▀█▄ ۲. انتخاب هدف‌ها در مقیاس اجتماعی
▬    ایده‌های نو و خلاقانه‌ای که در مقیاس اجتماعی مجال طرح و استقبال داشته باشند، باید در یک فرآیند پیچیده «بالا بیایند». معمولاً ایده‌های نوآورانه در یک جامعه عمیقاً نخبه‌پرور، مانند جامعه ایرانی، گران‌قدرتر از آن هستند که بتوان روی آن‌ها به سهولت ارزش گذاشت؛ بدین ترتیب، معمولاً، مشکل اصلی، رقابت ایده‌های بهتر و «انتخاب اجتماعی» مناسب از میان ایده‌های ناب برای «تمرکز در مقیاس اجتماعی» است. اغلب، وقفه‌ها یا ناپیوستگی‌های ناشی از این رقابت‌ها، در تعارض با شتاب لازم برای حفظ انرژی انقلابی جامعه قرار می‌گیرند. در این شرایط، نخبگان سیاسی بسیار وسوسه می‌شوند تا ایده‌های «خوب» از دیدگاه خودشان را به قیمت اعمال «مقطعی» استبداد پیش ببرند؛ و استبداد، همواره خصم هر نحو روحیه انقلابی خواهد بود. نکته مهم این است که نخبگان انقلابی باید همواره مردم را در تصمیم‌گیری راجع به اهداف بلند درگیر کنند، نه آن که بکوشند ارزش‌ها را از موضع بالا به مردم تحمیل نمایند. اگر مردم درگیر نشوند، بوروکراسی‌ها کوشش خواهند کرد تا منطق خود را پیش ببرند، و در این وانفسا، آن چه از دست می‌رود «روحیه انقلابی» مردم است. مردم، میدان را ترک خواهند کرد و خود را درگیر روندی که درک نمی‌کنند، نخواهند نمود.
▬    بنا بر این، برای اطمینان از حفظ انرژی انقلابی در جامعه، باید به جای حذف ریسک انتخاب‌های مردم، به دنبال راهی برای تفاهم فرهنگی بر سر انتخاب‌ها گشت؛ این، مسیری است که معمولاً پیشوایان بزرگ بر می‌گزینند. آن‌ها مدام در میان مردم حاضر می‌شوند و مسائل را با آنان مطرح می‌کنند، و گوش خود را به تکبیرهای آن‌ها می‌سپارند تا بدین ترتیب، انتخاب‌های برتر را بشناسند و در عین حال جهت بدهند.
▬    از آنجا که هیچ کس نمی‌داند نوآوری‌های سیاسی ابرارزشمند، دقیقاً چه زمانی و چگونه اتفاق خواهند افتاد، نخبگان سیاسی ارشد، باید مدام در پی ایجاد روندها و ساز و کارهای خلاق برای طرح افکار و ایده‌ها و کنش‌های سیاسی باشند. آن‌ها باید مدام، و به هر بهانه‌ای مردم را به میان صحنه فرا بخوانند و این میسر نمی‌شود، مگر آن که نخبگان سیاسی ارشد، در زمینه تعامل با مردم خود از یک تبحر تاریخی و فرهنگی عمیق و پخته بهره‌مند باشند. نخبگان فرهیخته و تاریخ‌چشیده، مردم را ساده و بی‌واسطه مورد خطاب قرار می‌دهند و آن‌ها را برای انجام انتخاب‌های از لحاظ تاریخی معنادار، به مرکز حوادث فرا می‌خوانند. در عین حال، ساز و کارها و لشکری از نیروهای فعال فکری و سیاسی را به همراه خود دارند تا دیدگاه‌های خلاق حسی و کلی مردم را به بررسی‌های دقیق و موشکافانه تبدیل کنند، و از آن‌ها سیاست‌هایی با مآل‌اندیشی کافی بسازند.

▀█▄ ۳. پی بردن و بصیرت یافتن در مقیاس اجتماعی
▬    هر نوآوری و خلاقیتی در روند انقلابی جامعه، مستلزم دستیابی به بینش و نگاهی متفاوت و مسؤولانه به امور و باور به توان تعیین مسیر تاریخ از جانب انسان مسؤول است. مردم باید به چنین بصیرتی دست یابند. این نگاه می‌تواند موجب تهییج و برانگیختن مردم شده، و به نوبه خود، ایده‌ها و خط‌مشی‌های سیاسی جدیدی را برانگیزد که توان انسانی را به موانع فائق آورد؛ اما، چگونه می‌توان به این بصیرت و آگاهی دست یافت؟
▬    برای این منظور، سیاستمداران ارشد انقلابی باید خطوط ربط یک مثلث را تضمین کنند تا بصیرت انقلابی و باور به توان اعمال تغییرات مثبت تاریخی زنده بماند: (۱) اهداف ارزشمند و دارای معنا و طنین تاریخی، (۲) ابزار و امکانات برای نقش‌آفرینی مردم، و (۳) الگوی عملی و عملیاتی که در آن تکالیف عاملیت‌ها به خوبی روشن شده باشد. همه نوآوری‌ها و رویکردهای انقلابی موفق، با اتحاد و تلفیقی از مثلث مذکور حاصل شده‌اند، و با شناسایی، پیگیری و ترکیب مناسب آن‌ها، امید به موفقیت در میان ابنای ملت پرورش می‌یابد. اگر نخبگان سیاسی بتوانند نکات کلیدی که مردم را دل‌مشغول خود کرده است را شناسایی کنند، و هم‌زمان با آن، ارتباطات و نفوذ خود را برای تأمین مقدورات حضور مردم برای طرح و پیگیری این دل‌مشغولی‌ها روزآمد سازند، و در عین حال، حکمت و تبحر عملی برای ارائه یک بینش اخلاقی منصفانه جهت تعیین مسؤولیت‌های فرد فرد ملت ارائه نمایند، در این صورت، پاداش مناسبی در انتظار آن‌ها و فرد فرد ملت خواهد بود (توأم با اقتباس‌هایی از اریک راث، ناتان مرستن، و مارک دو ژانگ).
مأخذ:همشهری ماه
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 12 اردیبهشت 1396 ساعت 23:44

تزهایی در توضیح ابعاد مدیریت ”فرهنگی-جهادی“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    تز اول. بی‌گمان، از دیدگاه تحلیل‌گران امروز دنیای سیاست، مهم‌ترین مفهوم سیاسی اسلام، مفهوم «جهاد» است. اهمیت سیاسی این مفهوم، از آن بابت نیز هست که این سازه تئوریک، برای ترسیم خط حایلی میان بنیادگرایی شیعی و بنیادگرایی سلفی نیز دیدگاه مناسبی به دست می‌دهد. در واقع، مفهوم «جهاد»، در دیدگاه بنیادگرایی شیعی، همواره یک مفهوم عمیقاً فرهنگی بوده است، در حالی که برای بنیادگرایان سلفی، رنگ خشن و نظامی و کشورگشا به خود گرفته است.
▬    تز دوم. از این قرار است که معنای «جهاد» در یک مقیاس جهانی، در علوم سیاسی و اجتماعی امروز، یک مفهوم بسیار مهم و تعیین کننده است. به باور من، مهم‌ترین جمله آیت الله سید علی حسینی خامنه‌ای، مقام معظم رهبری، که سبک رهبری سیاسی و معنوی ایشان را نیز بوضوح توضیح می‌دهد، اشاره به «جهاد» دارد؛ این جمله که: ”بنده بیشترِ سنگینی بارم این است که نگاه کنم ببینم کجا شعله‌ی جهاد در حال فروکش کردن است و به کمک پروردگار نگذارم“ (۲۰/۳/۱۳۷۵، بیانات در دیدار فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله ص). حفظ «جهاد»، مهم‌ترین وزن و جد و جهد یک رهبر شاخص در بنیادگرایی اسلامی شیعی را می‌سازد؛ و نکته بعد این است که «جهاد» یک مفهوم عمیقاً فرهنگی است. ایشان در همان ابرسخنرانی در سال ۱۳۷۵، مفهوم جهاد را این‌چنین تعریف فرموده‌اند: «یکی از نکات برجسته در فرهنگ اسلامی، که مصداق‌های بارزش، بیشتر در تاریخ صدر اسلام و کمتر در طول زمان دیده می‌شود، فرهنگ رزمندگی و جهاد است. جهاد هم فقط به معنای حضور در میدان جنگ نیست؛ زیرا هر گونه تلاش در مقابله با دشمن، می‌تواند جهاد تلقّی شود. البته بعضی ممکن است کاری انجام دهند و زحمت هم بکشند و از آن، تعبیر به جهاد کنند. اما این تعبیر، درست نیست. چون یک شرط جهاد، این است که در مقابله با دشمن باشد. این مقابله، یک وقت در میدان جنگِ مسلحانه است که جهاد رزمی نام دارد؛ یک وقت در میدان سیاست است که جهاد سیاسی نامیده می‌شود؛ یک وقت هم در میدان مسائل فرهنگی است که به جهاد فرهنگی تعبیر می‌شود و یک وقت در میدان سازندگی است که به آن جهاد سازندگی اطلاق می‌گردد. البته جهاد، با عنوان‌های دیگر و در میدان‌های دیگر هم هست. پس، شرط اوّلِ جهاد این است که در آن، تلاش و کوشش باشد و شرط دومش این‌که، در مقابل دشمن صورت گیرد».
▬    تز سوم. تمایز معنوی مفهوم «جهاد» میان بنیادگرایی اسلامی شیعی و سلفی، در میراث امام سید روح الله موسوی خمینی (ره) نیز با تأکید به مفهوم «جهاد اکبر» مشهود است. با این ابرام که جهاد مسلک سازندگی معنوی انسان است، نه قتل عام خونین انسان‌ها. در تلقی امام خمینی (ره)، «اساساً اسلام براى سازندگى آمده است. و نظر اسلام به ساختن انسان است. جهاد براى سازندگى. سازندگى انسان خودش را، مقدّم بر همه جهادهاست. اين است كه رسول اكرم ”جهاد اكبر“ فرموده‏اند -كافى، ج ۵، ص ۱۲. ر. ك: شرح چهل حديث، امام خمينى، حديث اول. جهادى بس بزرگ است و مشكل. و همه فضیلت‌ها دنبال آن ”جهاد“ است. ”جهاد اكبر“ است؛ جهادى است كه با نفْس طاغوتى خودش انسان انجام مى‏دهد» (صحيفه امام، ج.‏۸، ص.۳۰۰، زمان: ۵ تير ۱۳۵۸، سخنرانى در جمع دانشجويان دانشگاه صنعتى اصفهان، با عنوان «اسلام، دين سازندگى»). اصل «جهاد» در تلقی امام خمینی (ره)، به عنوان پیش شرط «جهاد متکی بر حدید»، همین مضمون عمیقاً فرهنگی، «جهاد اکبر» است. این، یک خط حائل مهم، میان مفهوم «جهاد» در بنیادگرایی شیعی و سلفی است.
▬    تز چهارم. مفهوم اخیرتر «مدیریت جهادی» را باید به اتکاء این برداشت اصولی از «جهاد» نزد دو رهبر بنیان‌گذار بنیادگرایی شیعی، یعنی امام خمینی (ره) و آیت الله خامنه‌ای درک کرد. در واقع، «مدیریت جهادی»، که خود را بویژه در عملکردهای انقلاب اسلامی طی نبرد هشت ساله به خوبی نشان می‌دهد، نشان‌گر تمایز مهمی میان یک «شیوه بوروکراتیک» و «شیوه فرهنگی-جهادی» بوده است. در «شیوه بوروکراتیک»، نحوی انتظام از بالا به پایین، خواهان انضباط کامل شهروندان تحت فرمان یک بوروکراسی آهنین است. در مقابل، «روش بوروکراتیک»، در «شیوه فرهنگی-جهادی»، «ارزش»های متعالی جمع یا هنگ است که جمع را با نرمی و تدریج، اما مؤثر و کوبنده، به هماهنگی در مقابل «دشمن» به پیش می‌راند. نظم اجتماعی، در این شیوه، از طریق اتحاد فرهنگی در مقابل «دشمن» به دست می‌آید. در این معنا، وزن واژه «فرهنگ» به پیشوند «فر» بار شده است که به معنای «پیش»، «به سوی پیش»، و «به پیش» است و اشاره مستقیم به «ارزش»ها دارد. بدین ترتیب، در اصطلاح و عبارت، نهایتاً، «فرهنگ» به «ارزش»ها و قواعد پیشران جامعه اطلاق می‌شود، و «مدیریت فرهنگی-جهادی» با توش و توان «ارزش‌ها» است که حرکت می‌کند.
▬    تز پنجم. میراث نهادی انقلاب اسلامی ایران، برآور نحوی عبور از این دو گانه مفهومی بوده است، به نحوی که «شیوه فرهنگی-جهادی» در همه موقعیت‌ها جای شیوه «بوروکراتیک» را می‌گیرد، حتی در موقعیت‌هایی که همه به فکر اعمال بوروکراتیک و آهنین نظم هستند؛ یعنی زمان جنگ. انقلاب اسلامی، صحنه قدرت و اهمیت «فرهنگ» است. در این انقلاب، با شکل‌گیری یک نهاد دفاعی عقیدتی که از همان ابتدا، پسوند «نامنظم» به معنای «غیر آرتشی» (با تأکید بر مد الف) را در پس گروهی از نیروهای مدافع داشت، عملکرد «شیوه فرهنگی» را حتی در موقعیت‌های بحرانی، و حتی، جنگ حائلی مانند نبرد کوبنده هشت ساله نشان داد. از این زاویه دید، انقلابی‌ترین نهاد انقلاب اسلامی، بی‌گمان نیروی مقاومت بسیج هشتاد میلیونی است. این نهاد، بوضوح نوع نگاه انقلاب اسلامی به قدرت سیاسی را نشان می‌دهد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بویژه نیروی مقاومت بسیج، اتکاء اندکی به «نظم بوروکراتیک»، و اتکال بیشتری به قدرت و توش و توان «عقیدتی» دارد. در واقع، قدرت این نیروی دفاعی، از ابتدا، بر مبنای یک پایه «فرهنگی-جهادی» بنا شده است. این که عملکردهای این نیروی دفاعی از بدو تأسیس تا کنون برای نیروهای متخاصم همواره گیج کننده بوده است، به این عامل مهم باز می‌گردد. از این قرار است که مفهوم «سیاست» و «قانون» در جمهوری اسلامی، همواره، مفهوم ویژه‌ای است که بار نیرومند «فرهنگی-جهادی» دارد، و بر یک مبنا و پایه عقیدتی استوار است.
▬    تز ششم. راه‌اندازی یک «جریان سازمانی فرهنگی-جهادی» همواره دشوارتر از یک «سازمان‌دهی آهنین بوروکراتیک» است، چرا که مبتنی بر همفکری و اقناع و اتحاد عقیدتی در ارزش‌های پیشرو خواهد بود، و این اتحاد عقیدتی همیشه به سهولت به دست نمی‌آید و نیاز به «کار فرهنگی» دارد. ولی وقتی ارابه «سازمان فرهنگی-جهادی» به حرکت در می‌آید، نوعی از سازمان چابک را رقم می‌زند که آهنگ حرکت آن، چندین برابر شتابناک‌تر و مؤثرتر و پرنفوذتر و کارآمدتر از یک «سازمان آهنین بوروکراتیک» است، سرّ و دلیل آن هم این که امروز، سازمان‌دهی و مدیریت، مبتنی بر مفهوم مهم «نوآوری» گردیده است؛ وقتی فرض ما در مورد سازمان، «انسانی» است نه «ماشینی»، فرآیندهای «نوآوری»، به جای آن که تنها در تارک سازمان متمرکز باشد و سایر اجزاء سازمان تنها مجری و عمل کننده باشند، در سر تا سر سازمان منتشر است. بدین ترتیب، هر یک از عاملیت‌های سازمان، در جای خود، مشغول نوآوری در شیوه‌ها و عملکردهاست، و این، سرزندگی، پختگی، و چابکی قابل ملاحظه‌ای به سازمان می‌بخشد.
▬    تز هفتم. امروزه، پیشرانی یک «کشور نوآور»، به هیچ عنوان، ساده نیست. برای تحریک و برانگیختن «نوآوری» در یک کشور، با طیف متنوعی از موانع از درون و بیرون کشور، و آن‌چه نوآوری را در مسیری قرار می‌دهد که خودش را تقویت کند، مواجه خواهیم شد، و فایق آمدن به این موانع، نیاز به آن دارد که یک تصمیم‌سازی منتشر و در عین حال همگرا در همه عاملیت‌های سازمان، با تشخیص محلی و بهنگام، موانع را از جلوی پای سازمان بردارد، و این با مدیریت بوروکراتیک میسر نیست. سطح مناسب و مهمی از انعطاف نیاز است که در عین حال، جهت‌گیری‌های کلی را نیز یادآوری کند. از این قرار، باید به مدیریت «فرهنگی-جهادی» به مثابه یک «فضای تنفسی نوآوری» نگاه کرد؛ یک «فضای تنفسی نوآوری» که افراد با تنفس در آن، به تشخیص و تحلیل و نوآوری برای برداشتن موانع اعمال مدیریت جهادی برانگیخته می‌شوند. با این فرض است که مهم‌ترین وظیفه «رهبری»، این خواهد بود که «فضای تنفسی نوآوری» را با مدیریت انسانی و اقناع گسترده زنده نگه دارد؛ این که «نگاه کند و ببیند کجا شعله‌ی جهاد در حال فروکش کردن است و به کمک پروردگار نگذارد».
▬    تز هشتم. «فضای تنفسی نوآوری» شامل مجموع همه طرف‌ها و شرکای کنش اجتماعی است و با کوتاه نظری نمی‌سازد. در پیشرانی بوروکراتیک کشور، به فرآیندهای تصمیم‌گیری و اجرا، به مثابه توسعه یک‌باره ایده و خط‌مشی سیاسی از بالا به پایین نگاه می‌کنند. این، در حالی است که در یک سازمان‌دهی چابک که در خور سیاست عمیقاً تحول یابنده امروز است، تلاش‌های نوآورانه منحصراً بر آینده و ایده و خط‌مشی سیاسی بعدی تمرکز دارند و باید داشته باشند. از این دیدگاه، ایجاد یک مسیر نوآورانه مستلزم فرآیندهای وسیع و انتشاریافته‌ای است که طی آن، ایده‌ها در هر نقطه‌ای مجال طرح می‌یابند، به رسمیت شناخته می‌شوند، امتحان می‌شوند، به سمت اجرا می‌روند، بازخورد می‌گیرند، تصحیح می‌شوند و نهایتاً به فرمول‌های عملیاتی در سر تا سر  کشور بدل می‌گردند، و بدون توقف، به سمت مسیرهای آینده معطوف می‌شوند، و نقش «رهبری» این است که همه تلاش‌ها را به سمت هدف معنوی معطوف دارد، و در عین حال، «ببیند کجا شعله‌ی جهاد در حال فروکش کردن است و به کمک پروردگار نگذارد».
▬    تز آخر. هنگامی که فرد فرد ملت، در جست و جوی کشف راه‌های جدید و محلی برای افزودن ارزش به «فضای تنفسی نوآوری در کشور» می‌گردند، همه چیز به طور پیوسته استمرار می‌یابد. در این صورت، «شکست‌ها» هم به اطلاعات تبدیل می‌شوند و ارزش خاص خود را به عنوان دستمایه گام‌های آینده پیدا می‌کنند. در یک سازمان ملی فعال، که همه چیز دارای بازخورد است، حتی ارزش ادغام شده در شکست‌ها هم درک می‌شود. محدودیت‌ها و شکست‌ها بینش عظیمی به مردم می‌دهند و دور جدیدی از نوآوری را ایجاد می‌کنند. این، مزیت مدیریت فرهنگی-جهادی یک اجتماع است؛ این که همه چیز متکی بر بینش‌هاست، و زمانی که به طور مداوم، بینش‌ها را به کار می‌بریم، «نوآوری» نیز پیوسته می‌شود. بازخورد به عنوان یک داده برای فرآیند ایده سازی بعدی عمل می‌کند. توسعه چابک، به صورت مرحله به مرحله و تکاملی تحویل ملت می‌شود و مردم با ارتباط‌های تنگاتنگ و متقابل با یکدیگر، سطح بالایی از رضایت جمعی را تجربه خواهند کرد (توأم با اقتباس‌های آزاد از فیلیپ هاروات).
مأخذ:همشهری ماه
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 12 اردیبهشت 1396 ساعت 23:43

جامعه‌ای تشنه ”ابرسیاستمدار“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه
▬    دولتی که «اعتدال» را به «متوسط الحالی» و «بی حالی» تأویل برده است، آشکارا به نقطه ”نمی‌شود“ و ”نداریم“ و ”نمی‌توانیم“ رسیده است، و حتی آن چنان سر در گم و سرسام زده می‌نماید که این سه شعار ضد انتخاباتی را با شعارهای انتخاباتی اشتباه گرفته است، و آن‌ها را مدام و به صد زبان تکرار می‌کند: ”نمی‌شود“ و ”نداریم“ و ”نمی‌توانیم“.
▬    حال، پرسش اصلی انتخابات در ذهن رأی دهندگان آن است که اگر آن‌ها آشکارا تکرار می‌کنند که ”نمی‌شود“ و ”نداریم“ و ”نمی‌توانیم“، پس، چرا اساساً نامزد انتخابات شده‌اند؟ آن هم نه یک قبضه، دو قبضه آمده‌اند؛ و ما دو نامزد انتخابات داریم که تمام وجهه همت‌شان این است که به همه نشان دهند ”نمی‌شود“ و ”نداریم“ و ”نمی‌توانیم“.
▬    مردم راه‌حل‌های تازه برای حل مسائلی می‌خواهند که «دیگر» الزاماً باید حل شوند و «دیگر» نمی‌توان حل آن‌ها را به آینده محول کرد. با این سیاست‌مداران «متوسط الحال»، راه‌حل تازه‌ای به دست نخواهد آمد. کهولت مفرط، موجب شده است که آن‌ها در جابجایی یک میز در اتاق کار خود دچار بحران شوند، و با این احوال، معلوم است که تحرک کافی برای طراحی راه‌حل‌های تازه ندارند.

▀█▄ تأمل در قضیه
▬    وضع و حال امروز دولت را که ملاحظه می‌کنیم، صحنه‌ای مرکب از چند سرتیپ کهن سال می‌بینیم که در میان آنان سرلشکری جوان و چابک نیست. آن‌ها «اعتدال» را به «میان حالی» و «متوسط الحالی» تأویل برده‌اند و مردم در افسوس حضور یک «ابرسیاستمدار» مستغرق شده‌اند.
▬    ابرسیاستمداران تاریخ، دارایی همواره تاریخ نیستند. هر چند دهه یک بار ظهور می‌کنند، و ملت‌هایی با فرهنگ‌های بزرگ را که چنین فرزندانی می‌پرورند، یک گام تاریخی به پیش می‌رانند. برای چند دهه، مردم در حال و هوا و اتمسفر تاریخی آن‌ها زندگی می‌کنند تا یکی دیگر سر بر آورد.
▬    ابرسیاستمداران، علاوه بر آن که «فضایی برای فوران طرح‌های نو» برای اداره کشور می‌گشایند، خودشان نیز در آتیه تاریخ با راه‌یابی‌های سترگ تاریخ‌ساز شناخته می‌شوند. بله؛ اغلب، سیاستمداران معمول، خودشان طراح ایده‌های جدید برای اداره کشور نیستند، بلکه معمولاً، مسؤولیت ایجاد فضایی مناسب برای نوآوری در کشور را روی شانه‌هایشان احساس می‌کنند. در مقابل، «ابرسیاستمداران»، در مرکز یک دوران تاریخی از حیات کشور، خلاقیت را یکسره بر عهده دیگران نمی‌گذارند؛ خودشان پیشتاز نوآوری‌های تاریخ‌ساز هستند.
▬    ولی ابرسیاستمداران تاریخ چگونه این نوآوری‌های تاریخ‌ساز را انجام می‌دهند؟ وقتی مهارت‌های پنج گانه در یک سیاستمدار جمع شود، این امکان پدید می‌آید که او به یک ابرسیاستمدار در سپهر سیاست یک ملت بدل شود.

▀█▄ مهارت اول: برقراری ارتباط بین رویدادهای دور دست
▬    ارتباط دادن موضوعات، مسائل، سؤالات یا ایده‌های در ظاهر بی‌ربط به یکدیگر، یکی از مهارت‌های بنیادی ابرسیاستمداران است. این کار، تنها از ابرسیاستمداران برمی‌آید. اطلاعات در فضای فرهنگی یک جامعه مانند یک دائره‌المعارف ذخیره نمی‌شوند. مفاهیم به هر تجربه‌ای که از این موضوع در زندگی روزمره وجود دارد، ربط پیدا می‌کند. برخی از این ربط یافتن‌های روزمره ممکن است کاملاً منطقی باشند، و، منطق برخی دیگر ممکن است در ظاهر مشخص نباشند. رویدادهای جدید، ارتباطات جدیدی را به وجود می‌آورند که در برخی موارد می‌توانند به راه‌حل‌های تازه برای کشور منجر شوند.
▬    برای برقراری ارتباط، باید یک دید انتزاعی و یک پلان افقی هوشمندانه، عناصر فرهنگ را در یک مرور کلی انتظام ببخشد و ربط مفاهیم میراث فرهنگی ملت را به مسائل و راه‌حل‌های جدید آشکار کند. این، کاری است که از ابرسیاستمدارن بر می‌آید؛ از این قرار، مهم‌ترین مهارت ابرسیاستمداران، مهارت فرهنگی است. در واقع، ابرسیاستمداران، بیش از هر چیز باید فرهنگ شناسان قابلی باشند.

▀█▄ مهارت دوم: طرح پرسش اصولی
▬    سیاستمداران الهام‌بخش، که نقشی تاریخی در پیش‌رانی ملت خود بازی می‌کنند، اغلب، پاسخ‌های پیچیده‌ای نمی‌دهند، طوری که بیشتر راه‌حل‌های آن‌ها نزد عرف عام، در عین مؤثر بودن، ساده و همه فهم به نظر می‌رسند، و حکم «معما چو حل گشت، آسان شود» را پیدا می‌کنند.
▬    نکته اینجاست که ابرسیاستمداران، بیش از پاسخ‌های پیچیده، سؤالات دقیق و استخوان‌داری می‌پرسند. قدیم‌تر از پنجاه سال پیش، پیتر دراکر، همان دانشمند بزرگ، گفته بود که: «کار دشوار و مهم، پیدا کردن جواب‌های درست نیست، پیدا کردن سؤال درست است». اهمیت سؤالات ابرسیاستمداران آن است که آن‌ها اغلب، چیزهایی را به پرسش می‌گیرند که کار را از زیربنا خراب کرده‌اند؛ آن‌ها امور بدیهی انگاشته شده را زیر سؤال می‌برد. این هم بر می‌گردد به این که سیاستمداران الهام‌بخش، از موقعیت فعلی کشور راضی نیستند و به همین دلیل هم مرتب با خودشان فکر می‌کنند که چگونه می‌توانند در مبانی‌ای جابجایی صورت دهند که همه به آن‌ها خو کرده‌اند.

▀█▄ مهارت سوم: مشاهده کردن متفاوت
▬    سیاستمداران نوآور معمولاً، ایده‌های غیر معمول اما صحیح را از طریق موشکافی در رفتار مردم خود به دست می‌آورند. زمانی که آن‌ها دیگران را از نزدیک و نه از خلال گزارش‌ها و بولتن‌ها نگاه می‌کنند، سعی دارند تا درست همانند یک جامعه‌شناس یا یک تاریخ‌شناس عمل کنند. آن‌ها سعی می‌کنند رفتار افراد را زمانی که زندگی روزمره‌شان را می‌کنند، ببینند و فکر کنند که آن‌ها چرا برخی کارها را به یک شیوه خاص انجام می‌دهند و نه به صورت‌های دیگر. نوآوران همواره در رفتار مردم، رقبا و همکاران به دنبال جزئیات رفتاری کوچک هستند تا به این ترتیب، بتوانند راه‌های جدیدی برای انجام کارها بیابند.

▀█▄ مهارت چهارم: آزمودن سماجت بار
▬    همانند دانشمندان، سیاستمداران خلاق هم همواره به دنبال آزمودن سماجت بار ایده‌های جدید هستند. ولی بر خلاف دانشمندان، ابرسیاستمداران بیشتر به راه‌حل‌های بالقوه توجه دارند، تا مسائل بالفعل. آن‌ها سعی می‌کنند تا قالب کلی هر ایده‌ای را بسازند تا جنبه‌های راه‌حل‌های خود را نشان دهند.
▬    یکی از نیرومندترین آزمودن‌های سماجت بار این است که سیاستمداران خود را درگیر مقوله ادبیات می‌کنند. ادبیات، این خصلت را دارد که شیوه‌های مختلف زندگی را نشان می‌دهد و وقتی کسی با ادبیات محشور است، عادت می‌کند تا موضوعات را از جنبه‌های مختلف ببیند و مدام بیازماید. در واقع، مشغولیت سیاستمداران به ادبیات، احتمال تبدیل آن‌ها به سیاستمداران الهام‌بخش ملی را چند برابر می‌کند.

▀█▄ مهارت پنجم: قرار گرفتن در شبکه‌های انسانی متنوع
▬    بر خلاف اکثر مردم که تنها زمانی به دنبال افراد دیگر می‌روند که به آن‌ها نیاز داشته باشند، سیاستمداران خلاق، مدام از راه و مسیر خود خارج می‌شوند و سعی می‌کنند با افرادی بهره‌مند از ایده‌های جدید ملاقات کنند تا به این ترتیب، بتوانند دامنه روابط خود را گسترش دهند. قرار گرفتن در مسیرهای ارتباطی مختلف، نه فقط می‌تواند ایده‌های مختلف را خلق کند، بلکه این امکان را نیز پدید می‌آورد که ایده‌ها به سرعت در مسیر اجرا سنجیده شوند و به اقدام نزدیک شوند (توأم با اقتباس‌های آزاد از پایگاه تحلیلی HBR).
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در شنبه, 09 اردیبهشت 1396 ساعت 20:27

هوشمندی در قوه عاقله نیروهای انقلاب اسلامی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


۱.    درست وقتی دکتر حسن روحانی، خود نیز به «وعده صد روزه دوباره» خویش خندید، برای ذهن تحلیل‌گر مسجل شد که او رفتنی است. معلوم شد که کوشش پیوسته و حساب شده فعالان انقلابی در روشن‌گری فضای اجتماعی، حتی خود دکتر حسن روحانی را کم و بیش متقاعد کرده است که انتخاب مجدد وی به مصلحت کشور نیست؛ او ”نمی‌تواند“، و گویا خود نیز به این نتوانستن واقف است. آن‌ها با هزینه کشور، به کشورداری خویش ادامه می‌دهند، شاید در آینده راهی پیدا شود؛ متأسفانه این دوستان مدت‌هاست که کشور را بدین ترتیب گروگان گرفته‌اند.
۲.    دولت، آشکارا به نقطه ”نمی‌شود و نداریم و نمی‌توانیم“ رسیده است، و حتی آن چنان سر در گم می‌نماید که این سه شعار ضد انتخاباتی را با شعارهای انتخاباتی اشتباه گرفته است، و آن‌ها را مدام و به صد زبان تکرار می‌کند: ”نمی‌شود و نداریم و نمی‌توانیم“. حال پرسش اصلی انتخابات در ذهن رأی دهندگان آن است که اگر آن‌ها آشکارا تکرار می‌کنند که ”نمی‌شود و نداریم و نمی‌توانیم“، پس، چرا اساساً نامزد انتخابات شده‌اند؟
۳.    در سوی دیگر، انتخابات به نقطه‌ای رسیده است که دو نامزد اصلی جبهه نیروهای انقلاب، نمایانگر سطح وسیعی از مطالبات اجتماعی گردیده‌اند و این احتمال نیرومند شده است که بخش اعظم آراء بین این دو تقسیم شود، و این دو به دور دوم راه یابند. سر و شکل نهایی برخی نظرسنجی‌ها نیز در سری زمانی به این شکل درآمده است. قوه عاقله نیروهای انقلاب اسلامی، در این انتخابات، راهبرد حساب شده و صحیح و آزموده‌ای را در پیش گرفته است. این راهبرد، در انتخابات قبل نیز پاسخ درستی گرفت، هر چند که به هر ترتیب، مصلحت دیده نشد تا با بازشماری ده درصد صندوق‌ها فزونی متزلزل و میلی‌متری دکتر حسن روحانی به چالش طلبیده شود، و انتخابات در دور دوم و با اتحاد نیروهای انقلاب فیصله یابد.
۴.    در نبود فعالیت‌های حزبی منظم و در عین حال فراگیر، و با وجود اخلال‌های آشکار در کوشش‌های سیاسی و انتخاباتی نیروهای انقلاب اسلامی، قوه عاقله این نیروها، با تأمین گزینه برای سلایق مختلف در دور اول انتخابات، دور دوم انتخابات را صحنه بهترین انتخاب جمع‌بندی شده می‌کند. این، یک راهبرد حساب شده است که دوستان اصلاح‌طلب، مع‌الاسف، قصد تخریب آن را دارند، و نیروهای انقلاب اسلامی، باید هوشمندانه از کناره‌گیری‌های نسنجیده در دور اول انتخابات پرهیز کند. باید به یاد داشته باشند که هزیمت سال نود و دو، در واقع هزیمت نبود، بلکه صرف نظر کردن از فرجام‌خواهی بنا به مصالح کشور بود. پس، آن راهبرد و قاعده، صحیح بود و امروز هم هست. امروز، اساس و پایه آن راه و روش واضح‌تر و فرجام آن معلوم‌تر نیز شده است.
۵.    ولی نقش فعالان مدنی، پس از انتخابات آغاز می‌شود. آن‌ها باید در مجاهدت‌های بلندمدت و مستمر، برآیندگیری از افکار عمومی را پیش از انتخابات، به امری نهادینه بدل کنند، و همگرایی آراء را، قبل از موعد انتخابات تضمین نمایند. این، برنامه آینده است. در واقع، این شیوه برآیندگیری از افکار عمومی که در دو انتخابات اخیر، برای نیروهای انقلاب اثربخش بوده است، شیوه پر هزینه‌ای به نظر می‌رسد. درشت‌ترین هزینه آن، حذف پر سر و صدای نیروهایی است که در شرایط دیگر می‌توانند گزینه اصلی باشند، و امروز، ممکن است گزینه فرعی معرفی شوند، و کلاً از چشم افکار عمومی بیفتند.
۶.    تشکل‌های سیاسی واقعی، به همبستگی اجتماعی عام نظر دارند، و ذاتاً کوشش می‌کنند تا به چنین منظوری دست یابند. آنان با برگزاری همایش‌های واقعی و مجازی، یا ابزارهایی مانند مطبوعات حزبی می‌کوشند تا پیوسته بحث‌هایی در اجتماع برانگیزند، و ایده‌ها و افکاری که در مورد آن‌ها امکان توافق فراگیرتری هست شناسایی کنند. وظیفه و کارکرد احزاب این است تا این نوع راه‌حل‌یابی‌های اجتماعی را از قعر جامعه به تارک سیاست منتقل کنند، و بدین ترتیب چرخش دائمی ایده‌ها و راه‌حل‌های سیاسی را میسر نمایند. صرف‌نظر از آشفتگی جهان‌مقیاسی که در نهادهای سیاسی پدید آمده است، اگر چنین جریان مستمری پا بگیرد، آن‌گاه در انتخابات ما، نهایتاً نیروهای سیاسی با یک نامزد نیرومند نهایی پا به عرصه رقابت خواهند گذاشت، و بدین ترتیب، هزینه‌های رقابت انتخاباتی، و بویژه هزینه‌های انسانی آن تقلیل خواهند یافت.
۷.    اکنون، و با لحاظ جمیع شرایط، آن چه قوه عاقله جبهه نیروهای انقلاب برای به حداقل رساندن آسیب‌های انسانی انتخابات می‌تواند صورت دهد، کمک به شکل‌گیری یک دولت تلفیقی در «پس انتخابات» است، نه در مرحله نخست انتخابات. دستپاچگی برای برداشت محصولی که اصولاً باید طی یک فعالیت حزبی بلند مدت به دست آید، صحیح و منطقی به نظر نمی‌رسد. تقلیل هزینه‌های انسانی حذف در انتخابات یک موضوع است، که باید در آن سوی پرش از جوی انتخابات صورت ببندد. البته پس از انتخابات، تکلیف ما، اولاً استمرار مسیری است که همین چند ماه اخیر در شکل‌گیری نیروهای انقلاب اسلامی آغاز شده و هنوز تا بلوغ و تکامل فاصله بسیار دارد، و در ثانی باید تلفیقی نیرومند بین نیروهای عمل کننده مختلف انقلابی در دولت ایجاد کنیم تا خسارت‌های انسانی انتخابات تقلیل یابد.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در شنبه, 09 اردیبهشت 1396 ساعت 20:25

جمع‌بندی مناظره اول انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۶

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    ابزار سنجش که در دست نداریم، ولی گمان می‌رود که غیر از دکتر محمد باقر قالیباف و دکتر اسحاق جهانگیری، هیچ یک از نامزدهای محترم، موفق به جابجایی آراء خود نشدند. بویژه گمان می‌رود که دکتر محمد باقر قالیباف توانستند بخشی از آراء فریز شده دکتر محمود احمدی‌نژاد را به دست آورند. این و توانمندی ایشان در کنترل اعصاب، ما را متقاعد می‌کند که ایشان را رتبه نخست مناظره اول بدانیم.
▬    به گمان من مهم‌ترین نکته در این مناظره «اخلاق» بود. موضوع «اخلاق» در مناظره‌های بعدی برجسته‌تر نیز خواهد شد. بویژه، کم‌حافظگی دکتر حسن روحانی که شکل انفعال و دروغ‌گویی به خود گرفت در دو مورد از سه مورد، قبل از پایان مناظره، صوت و تصویر ناقض مدعای خود را دریافت کرد؛ چه در مورد وعده صد روزه و چه در مورد ایجاد سالانه یک میلیون شغل.
▬    از این قرار، گمان می‌رود که آقای روحانی، پس از مناظره شاهد ریزش آراء بوده‌اند، و عمده آراء خود را به دکتر اسحاق جهانگیری و قدری را هم به آیت الله سید ابراهیم رئیسی واگذار کردند.
▬    در ادامه معلوم خواهد شد که آیت الله رئیسی می‌توانند وجهه اخلاقی و حکمت خود را تثبیت کنند یا خیر.
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در شنبه, 09 اردیبهشت 1396 ساعت 07:07

مناقشه در «سعادت دارویی»؛ مورد داروی ”پروپرانولول“

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت از چاک کلاسترمن؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    بیایید فرض کنیم که مردم برای زدودن هر خاطره‌ای که ذره‌ای ناراحتی برایشان ایجاد می‌کند، به سراغ پروپرانولول بروند. به لحاظ ایدئولوژیک، به احتمال قریب‌به‌یقین چنین چیزی برای سلامت تمامی جهان مضر خواهد بود، اما، هنوز فکر نمی‌کنم بتوانیم از نظر اخلاقی مردم را از آن «منع» کنیم.
▬    فکر می‌کنم خطر اصلی این است که اگر مردمِ معمولی از پشیمانی یا تحقیر ترسی نداشته باشند، طور دیگری رفتار خواهندکرد. آن‌ها ممکن است به جای آن‌که با خود بیندیشند «فردا صبح از این کارم پشیمان خواهم‌شد» با خود بگویند «بهتر است یادم باشد فردا صبح کاری کنم که این موضوع را فراموش کنم». هیچ چیزی برای جامعه بدتر از تکامل فرهنگی بدون مسؤولیت‌پذیریِ شخصی نیست. شک ندارم که جهان جای بهتری خواهد بود اگر افراد بیشتری دربارهٔ چیزهای بیشتری احساس گناه کنند، اما، این احساس صرفاً واقعیتِ من است و واقعیت خاصی است که من آن را خلق کرده‌ام. PCOB یقیناً درست می‌گوید: «داروهایی چون پروپرانولول احتمالاً، به هویت حقیقی ما خدشه وارد می‌کنند»؛ اما، کاملاً مطمئنم که این دقیقاً همان چیزی است که خیلی از مردم می‌خواهند.
***
▬    در اواخر نوامبر سپری‌شده، برنامهٔ ۶۰ دقیقه یک امکان تجویز دارویی به نام پروپرانولول را بررسی کرد؛ لزلی استال این مطلب را گزارش کرد. این نخستین بار بود که در عمرم نام پروپرانولول به گوشم می‌خورد، بعد از آن بعدازظهر هیچ منبع خبری مهمی را ندیدم که به این دارو اشاره کند. به نظر من این تعجب‌آور نیست. در واقع، می‌توانم حدس بزنم که بسیاری از مردم به محض برخورد با واژهٔ پروپرانولول از خواندن این ستون دست می‌کشند و تشخیص نمی‌دهند که جریان از چه قرار است، اما، پروپرانولول می‌تواند پس از پروزاک آزاردهنده‌ترین دارو از نظر فلسفی باشد: این دارو آشکارا معنای واقعیت را زیر سؤال می‌برد و درعین‌حال شگفت‌انگیز و هولناک است. پروپرانولول همان دارویی است که باعث شده است فیلم مغز آبنبات ۲ پیشگویانه به نظر برسد.
▬    فهم پروپرانولول با فهم آدرنالین، مخصوصاً نحوه تأثیر آدرنالین بر حافظه آغاز می‌شود. سعی کنید شدیدترین لحظات زندگی‌تان را به یاد آورید، مثلاً، تصادف‌های رانندگی، مسابقات مشت‌زنی و.... در اکثر مواقع جزئیات آن رخدادها را بسیار زنده‌تر از وقایع عادی زندگیِ روزمره به یاد خواهید آورد. این دست‌کم تاحدی تأثیر آدرنالین است. بالارفتن ناگهانی میزان آدرنالین در مغز در لحظات بحرانی، آن خاطرات را در مغز شما حک می‌کند. آدرنالین باعث می‌شود چیزها را به یاد آوریم.
▬    زمانی که نوع بشر جوان بود، این فرایند نشان‌دهندهٔ پیشرفتی تکاملی و جامعه‌زیست‌شناختی ۳ بود: اگر انسان اولیه از حملهٔ ببری وحشت‌زده می‌شد، این تجربه در ذهن او حک می‌کرد که باید از قلمروی ببرها فاصله بگیرد، اما، در زندگی انسان مدرن، ببرها دیگر خطری جدی به شمار نمی‌آیند. امروزه، آدرنالین اغلب باعث می‌شود انسان مدرن وقایعی را به یاد بیاورد که بیشتر دوست دارد فراموششان کند. به همین علت است که ما با ناهنجاری‌هایی چون اضطرابِ پس از سانحه مواجه می‌شویم: بسیاری از مردم و به ویژه سربازانی که از جنگ بازگشته‌اند، از نظر روانی نمی‌توانند بر خاطرات بدترین لحظات عمر خود فائق شوند. تجربه‌های [دردناک گذشته] همواره در نظرشان زنده‌اند. آدرنالین از خاطراتی محافظت کرده است که آن‌ها نمی‌خواهند به یاد آورند. این موضوع ما را به پروپرانولول می‌رساند.
▬    اگر افزایش میزان آدرنالین در مغز باعث می‌شود اتفاقات را به خاطر آوریم، پس، منطقاً کاهش آدرنالین به ما کمک می‌کند فراموش کنیم. این همان کاری است که پروپرانولول انجام می‌دهد. پروپرانولول موجب کاهش ترشح موادی می‌گردد که باعث می‌شوند خاطرات برجسته شوند. پروپرانولول خاطرات را «پاک» نمی‌کند؛ بلکه آن‌ها را انتزاعی‌تر می‌سازد و بدین طریق باعث می‌شود درد و رنج ناشی از خاطراتِ تلخ کمتر شود. در مقام نظر، اگر فوراً پس از تصادف مقداری پروپرانولول به مجروحان داده شود، میزان وضوح تصاویر تجربهٔ ترسناک در حافظه، به نحو چشمگیری کاهش خواهد یافت. عجیب‌تر آن‌که می‌توان از پروپرانولول به صورتی استفاده کرد که در گذشته تأثیر بگذارد. این نشان می‌دهد که بیماران ممکن است بتوانند ضایعهٔ روحی مربوط به گذشتهٔ دورشان را با خوردن دارو از بین ببرند و بدین منظور خاطرات خاصی را هدف بگیرند؛ یعنی، به طور مداوم پروپرانولول مصرف می‌کنید و روی چیزی تمرکز می‌کنید که بیست سال پیش اتفاق افتاده است. در طول زمان، آن خاطرهٔ خاص، مبهم و بهنجار می‌شود.
▬    دشوار است که تصور کنیم چگونه استفادهٔ معقول از پروپرانولول می‌تواند برای جامعه زیان‌بار باشد. این غیرممکن است که بتوانیم توجیه کنیم یک کودک نه‌ساله که صحنهٔ به قتل‌رسیدن والدینش را به چشم دیده‌است، باید دقیقاً آن‌چه را دیده و حس کرده است، به یاد آورد. اگر با من باشد، به این کودکِ فرضی یک کاسه پروپرانولول خواهم داد، اما، مسأله این است که رویکرد جامعهٔ ما به طور سنتی دربارهٔ مصرف معقول دارو وحشتناک است؛ درحالی‌که مصرف پروپرانولول به طور موردبه‌مورد تقریباً، همیشه معقول به نظر می‌رسد. ایدهٔ پروپرانولول در نظر آشکارا پیچیده‌تر است.
▬    زندگی شما چقدر بزرگ است؟ این پرسش نه لفاظانه است و نه غیرممکن. پاسخ ساده است: زندگی شما به اندازهٔ حافظه‌تان بزرگ است. افعال فراموش‌شده هنوز بر افراد دیگر تأثیر می‌گذارند؛ اما، تأثیری بر شما ندارند؛ این کل نکتهٔ یادآوری است. واقعیت با آن‌چه ما می‌دانیم تعریف می‌شود و واضح و مبرهن است که ما نمی‌توانیم چیزی را بدانیم که به یاد نمی‌آوریم. این یعنی، پروپرانولول فرصتی برای کوچک‌کردن واقعیت فراهم می‌کند. پروپرانولول باعث نمی‌شود وقایع گذشته کاملاً از ذهن پاک شوند؛ اما، معنا و زمینهٔ آن‌ها را تغییر می‌دهد. بنا بر این، اگر شخصیت افراد تنها انباشت واقعیت‌هایشان باشد و اگر واقعیت تنها انباشت خاطرات باشد، می‌توان گفت که پروپرانولول باعث می‌شود مردم به طور مصنوعی زندگی کوچک‌تری داشته باشند. این مسأله برخی از مردم، ازجمله اعضای PCOB (President's Council on Bioethics) را عصبی می‌کند.
▬    PCOB در مطالعه‌ای به نام فراسوی درمان؛ زیست‌فناوری و جست و جوی شادی (۲۰۰۳) اعلام کرد: «جایگاه حافظه در جست و جوی شادی، نشان‌دهندهٔ چیزی اساسی دربارهٔ هویت انسان است. با بازنویسی خاطرات با دارو ممکن است موفق شویم تحمل رنج‌های واقعی را آسان کنیم؛ اما، این خطر وجود دارد که ادراکمان از جهان تحریف شود و هویت حقیقی‌مان آسیب ببیند».
▬    همان طور که نوآوری‌های علمی اغلب به مسائل فرضی علاقه دارند، به راحتی می‌توان بدترین حالتِ سناریوهای آنتی‌اتوپیا را که مستلزم پروپرانولول هستند، تصور کرد. اگر دولت با علم به این‌که تأثیر طولانی‌مدتِ خشونت بر سربازان به صورت شیمیایی درمان‌شدنی است، از این دارو برای افزایش خشونت در جنگ استفاده کند چه؟ اگر مردم از این دارو تنها به این دلیل استفاده کنند که نمی‌خواهند به معشوقهٔ قبلی‌شان یا مسابقات ملی فوتبال سال ۱۹۸۲ فکر کنند، چه می‌شود؟ ممکن است اینطور به نظر برسد که پروپرانولول تقریباً، مثل همهٔ چیزهای دیگری که انسان اختراع کرده است، تأثیر مثبت کوتاه‌مدت و عوارض طولانی‌مدت دارد. تصویر کوچک، برای قربانیانِ درد حقیقی فوایدی فراهم می‌کند؛ اما، تصویر بزرگ جامعهٔ سردرگمی را نشان می‌دهد که آگاهانه انتخاب کرده‌اند تا دردهایی را فراموش کنند که لازمهٔ انسان‌بودن است، اما، شاید تصویر سومی وجود داشته باشد که، حتی، بزرگ‌تر از قبلی است: آیا مردم این حق را دارند که واقعیتِ خود را خلق کنند؟ چه کسی باید بزرگی زندگی شخص را تعیین کند؟
▬    به دلایل متعددی، خوردن قرصی که رابطهٔ شما را با یک خاطره تغییر می‌دهد، ترسناک به نظر می‌رسد؛ اما، همیشه داریم همین کار را می‌کنیم. فقط ابزارهایی که به کار می‌گیریم، اثربخشی کمتری دارند. مردم الکل مصرف می‌کنند تا وقایع اطرافشان را فراموش کنند. فیلم‌های تخیلی نگاه می‌کنند تا حواس خود را از فشار زندگی واقعی پرت کنند. از همه مهم‌تر، همهٔ ما معنای عاطفی رخدادهای گذشته را معمولاً، حتی، بدون هیچ تلاشی، تحریف می‌کنیم. پس، بیایید فرض کنیم که از سوء مصرف و اعتیاد به پروپرانولول فراگیر شود. بیایید فرض کنیم که مردم برای زدودن هر خاطره‌ای که ذره‌ای ناراحتی برایشان ایجاد می‌کند، به سراغ پروپرانولول بروند. به لحاظ ایدئولوژیک، به احتمال قریب‌به‌یقین چنین چیزی برای سلامت تمامی جهان مضر خواهد بود، اما، هنوز فکر نمی‌کنم بتوانیم از نظر اخلاقی مردم را از آن «منع» کنیم.
▬    فکر می‌کنم خطر اصلی این است که اگر مردمِ معمولی از پشیمانی یا تحقیر ترسی نداشته باشند، طور دیگری رفتار خواهندکرد. آن‌ها ممکن است به جای آن‌که با خود بیندیشند «فردا صبح از این کارم پشیمان خواهم‌شد» با خود بگویند «بهتر است یادم باشد فردا صبح کاری کنم که این موضوع را فراموش کنم». هیچ چیزی برای جامعه بدتر از تکامل فرهنگی بدون مسؤولیت‌پذیریِ شخصی نیست. شک ندارم که جهان جای بهتری خواهد بود اگر افراد بیشتری دربارهٔ چیزهای بیشتری احساس گناه کنند، اما، این احساس صرفاً واقعیتِ من است و واقعیت خاصی است که من آن را خلق کرده‌ام. PCOB یقیناً درست می‌گوید: «داروهایی چون پروپرانولول احتمالاً، به هویت حقیقی ما خدشه وارد می‌کنند»؛ اما، کاملاً مطمئنم که این دقیقاً همان چیزی است که خیلی از مردم می‌خواهند.
مأخذ:ترجمان
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 05 اردیبهشت 1396 ساعت 15:29

ریشه‌های ”ترس سیاسی“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه
▬    باید به دوستان انقلابی یادآوری کرد، زمانی که نه ما چنین سترگ بودیم که هستیم و نه امریکا چنین نحیف بود که هست، امام سید روح الله موسوی خمینی (ره)، «تشر»های آقای کارتر را چنین پاسخ می‌داد: «اما قضيه تشرهاى آقاى كارتر. نمى‏دانم شما اين مثل را مى‏دانيد؟ من حيفم مى‏آيد كه مثل بزنم به شير، كه مى‏گويند وقتى مقابل يك دشمن مى‏ايستد هم فرياد مى‏زند و هم از آن طرفش چيزى بيرون مى‏آيد و هم دمش را حركت مى‏دهد. فرياد مى‏زند براى اينكه طرف را بترساند. مى‏ترسد، از اين جهت از او چيزى هم صادر مى‏شود. دمش را حركت مى‏دهد براى اينكه ميانجى پيدا كند. آقاى كارتر را من حيفم مى‏آيد كه بگويم شير، لكن يك موجودى است كه همين كارها را دارد مى‏كند. اين هياهو و اين فريادها و آن ترساندن ماها را از اقدام نظامى، و دخالت نظامى؛ این‌ها كهنه شده است و لهذا يك دفعه يك چيزى مى‏گويد فوراً بعدش يك چيزى ديگر مى‏گويد خلاف آن. این‌ها همان فريادهايى است كه آن حيوان مى‏زد براى اينكه بترساند طرفش را» (صحيفه امام، ج.‏۱۱، ص.۳۲۴).
▬    و امروز، زعیم صالح انقلاب اسلامی، این چنین، حکمت‌ها را یادآوری می‌فرمایند: «برای یک کشور، بدترین موقعیّت این است که مسؤولین کشور از اخم و تهدید و تشر دشمن بترسند؛ اگر ترسیدند، در واقع، در را برای ورود او و دخول او و تجاوز و تعرّض او باز کرده‌اند. کار را با عقل و با منطق و با حکمت باید انجام داد؛ در این تردیدی نیست؛ امّا با شجاعت باید انجام داد؛ با ترسیدن، با دلهره، با تحت تأثیر تشر و بداخلاقی و اخم و گرهِ ابروان قدرتمندان صاحب قدرت در دنیا قرار گرفتن، تحت تأثیر این‌ها واقع شدن، اوّل بدبختی است. خب کسی می‌خواهد بترسد، بترسد امّا از طرف مردم نترسد؛ به حساب مردم نترسد. ملّت ایستاده‌اند. اگر ملّت ایستاده نبود، از سال ۱۳۵۷ تا امروز که حدود چهل سال دارد می‌گذرد و انواع و اقسام توطئه‌ها علیه ما به کار گرفته شده است و پول خرج شده و سلاح تولید شده و تهدید و سیاست و مانند این‌ها؛ اگر بنا بود که جمهوری اسلامی از این‌ها ملاحظه می‌کرد، می‌ترسید، عقب‌نشینی می‌کرد، باید اثر و نشانی از ایران و ایرانی باقی نمی‌ماند. دشمن -چه آمریکا و چه بزرگ‌تر از آمریکا- در مقابل نظامی که با مردم خود متّصل است، مردم خود و ملّت خود را دوست می‌دارد و ملّتش او را دوست می‌دارند، در مقابل یک چنین نظامی و یک ‌چنین مردمی که در مقابل دشمن مقاوم‌اند، هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» (بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان ارتش، شماره ۳۶۲۴۲).

▀█▄ تأمل نخست در قضیه
▬    در شرایطی که تهاجم به کشورهای مسلح و حتی نیمه مسلح، خط قرمز نقض‌ناپذیر تاریخ تجاوزهای نظامی امریکا و متحدانش بوده است، و این خط قرمز، در زمان هیچ یک از رؤسای جمهور پیشین که بی‌شباهت به رئیس جمهور فعلی نیز نبوده‌اند هتک نشده است، و در موقعیتی که امریکا به سوریه بی‌دفاع حمله کرده، ولی جرأت تهاجم به کره شمالی را به خود نداده است، بله، در این وضع و حال، کسانی در داخل کشور ما، و به رغم توش و توان هنگفت نظامی و امنیتی ایران، بیم از تشر امریکایی را ابزار انتخاباتی خود قرار داده‌اند، و این نشان می‌دهد که آن‌ها تا چه میزان از «خط امام» دور شده‌اند.
▬    موازنه‌ای هست، میان «ترس» و «تهور» و «مصلحت‌سنجی مفرط». سیاستمداران بزرگ، همواره در نقطه تعادلی در وسط این مثلث می‌ایستند که نام آن «شجاعت» است. سیاستمدار شجاع، ضمن آن که جانب خردمندی را رها نمی‌کند و همواره کشور خود را در بالاترین سطح ممکن توان دفاعی متعارف نگه می‌دارد، در عین حال، از «ترس»، به ویژه در مقابل تشرهای خصم حذر می‌کند، که خود این «ترس»، نیم و اصل شکست است.

▀█▄ تأمل دوم
▬    چگونه بر «ترس‌های سیاسی» غلبه کنیم؟ فن سیاست، فن آسانی نیست، و هر کسی نمی‌تواند آن را با درستی به انجام رساند. بی‌گمان، دشوارترین و سهمگین‌ترین مشغله هر اجتماع، سیاست آن اجتماع است، و سیاستمدار باید بداند که پنجه در پنجه رسالت عظیمی افکنده است. و دشواری کار به این است که سیاستمدار باید بر اسب سیاست سوار باشد، نه سیاست بر او؛ و اگر سیاستمدار همچون امام سید روح الله موسوی خمینی (ره) در وقت کسب قدرت، «هیچ احساسی ندارد»، آن گاه بداند که بر سیاست سوار شده است، نه سیاست بر او.
▬    یک راه برای غلبه بر «ترس‌های سیاسی» آن است که میان زندگی روزمره و تکالیف سیاسی تفکیک قایل شویم، و نگذاریم انگیزه‌های زندگی روزمره بر سنجش‌ها و تصمیم‌های سیاسی تأثیر بگذارند. سطح امر سیاسی، بالاتر از سطح انگیزه‌های معمول است و سیاستمدار باید متوجه این تمایز باشد. با نداشتن یک برنامه منفک و علی حده برای انجام وظایف سیاسی، و تداخل آن با زندگی روالمند، خود را در خانه و در زیر آماج روزمرگی‌ها دفن خواهیم کرد، و مآلاً هر چیزی که روزمرگی زندگی روزمره ما را تهدید کند، موجب تشویش و سرسام ما خواهد شد. در عین حال، سیاستمدار نباید از داشتن میزان معینی از روالمندی زندگی روزمره نیز غفلت کند که اگر به اندازه باشد، موجب طمأنینه و آرامش خواهد بود. سبک زندگی سالم، ضرورت حیات سیاسی حکیمانه محسوب می‌شود و به نوبه خود می‌تواند به از بین رفتن ترس‌های سیاسی کمک کند.

▀█▄ تأمل سوم در قضیه
▬    یکی از خاستگاه‌های «ترس سیاسی»، سرخوردگی‌های شخصی سیاستمدار و تردید او در توانایی‌هایش است. یک سیاستمدار، در مسیر زندگی سیاسی خود، باید این انتظار را داشته باشد که بارها و بارها با شکست مواجه شود، اما، از کلمه «شکست» نباید ترسید. «شکست» برای رجل حکیم، جز منبع دانش و درس‌هایی  در مسیر فردا نیست. برای انسان متزلزل، «شکست» منبع آفت خطرناک‌تر «تردید» است. اگر سیاستمدار به «تردید» خو کند، اسیر سدی مهلک شده است که دیگر نخواهد توانست از مرزهای آن عبور نماید.
▬    «تردید»، به خودی خود نشان می‌دهد که باید بیشتر روی خود کار کنیم. بهترین راه این است که خود را باز کشف کنیم. در این موارد باید از مسیر عادی زندگی شخصی و کاری خارج شد و از «یک افق وسیع‌تر» به موضوعات نگریست، تا یک معنای بزرگ‌تر که جزئیات را تفسیر نماید، خود را بنمایاند. بدین ترتیب، می‌توان از «تردید»ها عبور کرد، و «ترس»های مساوق آن‌ها را نیز از سر گذراند.

▀█▄ تأمل چهارم
▬    یکی از اصلی‌ترین ریشه‌های «ترس سیاسی»، همگام نبودن با مردم است. فقط یک رابطه مستمر با مردم، می‌تواند از فروپاشی روحیه سیاستمدار در مواجهه با تهدیدهای خارجی جلوگیری کند. حل مشکل ارتباط سیاستمدار به مردم، با یک روز و دو روز ممکن نیست، و نیاز به خلق جاذبه از هر دو سو دارد؛ به این معنا که باید همان قدر که سیاستمدار مشتاق ارتباط گرفتن با مردم است، مردم نیز بتوانند با سنخ سیاست‌ورزی سیاست‌مدار ارتباط برقرار کنند.
▬    تبعات منفی انفصال از مردم به تزلزل در مقابل تهدیدهای بیرونی ختم نمی‌شود؛ قطع ارتباط با مردم می‌تواند این احساس را ایجاد کند که «جایی برای شکست نیست». به نوعی، از آن‌جا که سیاستمدار غیر مردمی در گرو دستاوردهای حرفه‌ای سیاسی خود و نه ارتباط صمیمی با مردم خویش است، مردم به او اجازه اشتباه نخواهند داد و اگر مرتکب اشتباهی شود، صحبت در مورد او، و تحلیل او را آغاز می‌کنند و سرزنش او بر سر زبان‌ها می‌افتد. ولی واقع آن است که سیاست‌مدار، همچون سایر مردم، محتمل به ارتکاب خطاست، و باید بتواند پس از وقوع خطاهای معمول سیاسی، امکان استمرار ارتباط با مردمش را داشته باشد. واهمه مفرط سیاست‌مدار از نکوهش مردم، شجاعت تصمیم‌گیری‌های مهم و ضروری را از او می‌گیرد.

▀█▄ تأمل آخر
▬    گاهی سیاست‌مدار بنا به دلایل متعدد، «سرد» می‌شود، و در واقع، علاقه ژرف خود را به فعالیت سیاسی از دست می‌دهد؛ بدین سان، فقدان انرژی درونی، او را به ورطه ضعف نشان دادن و «ترس سیاسی» می‌افکند. این، یک مسأله متداول است، چرا که تنها «ایمان» عمیق است که سیاست‌مدار را در همه گردنه‌های سخت، «گرم» نگه می‌دارد. وقتی امروزه، سیاست به یک فوت و فن و حرفه تقلیل یابد، سرخوردگی و «سرد» شدن نیز زیاد اتفاق می‌افتد. برای سیاستمدار لازم است تا به هدف و مسیر خود «ایمان» داشته باشد، و اگر «سرد» شد، باید ریشه‌های این عارضه را در ضعف «ایمان» خود به هدف یا مسیر دسترسی به اهداف بجوید. چنین سیاست‌مداری باید از قطار سیاست پیاده شود و با یک بازسازی معنوی، مجدداً باز گردد.
مأخذ:khamenei.ir
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 03 اردیبهشت 1396 ساعت 17:58

صفحه 38 از 407