فیلوجامعه‌شناسی

مقالات و يادداشتهاي روز

ماجراهای نگار و نازنین

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    نگار قدسی کنی و نازنین زاغری، دو مورد حقوق بشری اخیر هستند که تبعیض در عملکردهای حقوق بشری جهانی راجع به آن‌ها، ذهن روشنفکری که دوست دارد اسطوره‌های جهانی‌شدن را بپذیرد، می‌آزارد. روشنفکر غرب‌زده، دوست دارد تا گمان برد که با رسوخ هر چه بیشتر فرآیندهای جهانی‌سازی، باید یک نظام حقوقی یکپارچه جهانی موجب عدالت شود، ولی در مقایسه موضوع بازداشت نگار قدسی کنی در استرالیا و نازنین زاغری در ایران، فقدان یکپارچگی، روشنفکر را سردرگم می‌کند، میان معیارهای عصر استعمار و پسااستعمار.
▬    ماجرا از این قرار است که نگار قدسی کنی، شهروند ایرانی مقیم استرالیا به اتهام نقض قوانین تجاری ایالات متحده، از ۱۶ ژوئن ۲۰۱۷ از سوی مقامات قضایی استرالیا بازداشت شده است. این بانوی ایرانی به هنگام دستگیری باردار بوده، و هم اکنون، ماه‌های پایانی بارداری را با شرایط نامساعد داخل زندان و سوء تغذیه می‌گذراند. مقام‌های استرالیایی تقاضاهای مکرر جمهوری اسلامی ایران برای بهبود شرایط نگهداری او را نادیده گرفته و اخیراً دادگاه رسیدگی‌کننده تقاضای آزادی وی با قرار وثیقه را رد کرده است. در مقابل، مورد نازنین زاغری، حکایت دستگیری کسی است که به قول وزیر خارجه بریتانیا، درگیر فعالیت‌های مرتبط با تحریک انقلابات رنگی در ایران بوده است و بنا به این اتهامات ضد امنیتی در ایران دستگیر و مجازات می‌شود. اتهامات «نگار» مربوط به قوانین داخلی و نامتعارف و تقبیح شده امریکاست که در کشور دیگر تعقیب می‌شود، و اتهامات نازنین، به قوانین داخلی ایران و مرتبط با ضوابط شناخته شده بین المللی در رفتار با نیروهای برانداز سیاسی است که در داخل ایران تعقیب می‌گردد. کدام یک به لحاظ حقوقی مخدوش است؟ و چرا حساسیت‌های رسانه‌ها و غرب‌زدگان علیه مورد عمیقاً مخدوش و غیر انسانی در استرالیا به جنبش در نمی‌آید؟ موارد مشابه بسیار است، و مورد زندان گوانتانامو شاخص‌ترین آن‌هاست. رئیس جمهور پیشین امریکا در تبلیغات انتخاباتی خود، به زندان ضد حقوق بشری گوانتانامو، اذعان کرد و قول تعطیلی آن را داد ولی به وعده خود عمل نکرد و این زندان، هنوز هم هست.
▬    پرسش این گفتار آن است که چرا محیط‌های متأثر از «روشنفکر غرب‌زده»، همچنان، در مقابل فرو ریختن «اسطوره‌های جهانی‌شدن» مقاومت می‌کنند و نمی‌پذیرند که غرب را باید به عنوان یک دشمن حقوق بشر به رسمیت شناخت؟ کاش به همین بسنده کند که غرب را به عنوان ضد حقوق بشر نشناسد، او تقی‌زاده‌وار، همچنان، اصرار دارد که ما در هر حال از آن‌ها بدتر و قابل نکوهش‌تر هستیم. روشنفکر، همچنان دوست دارد تا بر سر ما «غر غر» کند، نه آن‌ها. قشر متوسط شهری که آماج این روشنفکران است نیز، همچنان مایل هست، حق را به جانب آن‌ها بداند، و «ما» را نکوهش کند. این نکوهش‌های همواره «ما»، فضایی در شبکه‌های اجتماعی «مجازی» ایجاد کرده است که مشحون از نحوی «مازوخیسم اجتماعی» در قشر متوسط شهری است. کار به نحوی «اپیدمی پرخاش‌گری» انجامیده است؛ نحوی «سرسام».
▬    چه باید کرد؟ چگونه می‌توان با کنترل تأثیر مفروضات اشتباه روشنفکری بر این مردم، از میزان «مازوخیسم اجتماعی» و غر غرهای شبکه‌ای کاست و آرامش و رضایت از زندگی را بالا برد؟ بی‌گمان، با توجه به ریشه‌یابی فوق، بخشی از زندگی کمتر پرخاشگر، تعیین حد و مرزها، هنگام تعامل با «دیگران متخاصم» است. روشنفکری سال‌هاست می‌کوشد تا خصومت آن‌ها را پاک کند، و بر عکس، ما را «توهم زده» قلمداد نماید. اگر می‌خواهیم کنترل زندگی ایرانی را در این دنیای متلاطم به دست گیریم و زورق تقدیر را به دست امواج سرکش نسپاریم، باید حد و مرزهای خود را با «دیگران متخاصم» مشخص کنیم و در مواردی مانند ماجرای نگار و نازنین، یکپارچه بر سر «دیگران متخاصم» فریاد بزنیم، نه خودمان. باید به این وضع «مازوخیسم اجتماعی» و پرخاشگری نامحدود به خود، خاتمه دهیم.
▬    حد و حریم‌ها چه هستند و چرا تا این حد مهم اند؟ حد و حریم‌های ما، مرزهایی هستند که نقش و مسؤولیت ما را در وقوع رویدادهای جهانی تعریف می‌کنند، و باعث می‌شوند تا در مواردی که مسؤولیت یک فاجعه و واقعه مانند حقوق بشر با آن‌هاست و نه ما، بیهوده به «نکوهش خودمانی» نپردازیم. مهم‌ترین تأثیری که اسطوره‌های جهانی شدن بر جای گذارده اند، این است که حد و حریم‌های واقعی بین ملت‌ها را نادیده گرفته و «دیگران متخاصم» واقعی را پنهان و محو کرده است. حد و حریم‌ها وظایف و مسؤولیت‌های «ما» و «آن‌ها» را مشخص می‌کنند، به ما مدد می‌رسانند تا انرژی مادی و عاطفی خود را درست و بجا صرف کنیم، روی توش و توان خودمان تمرکز کنیم، بر اساس ارزش‌ها و قوانین خود زندگی کنیم، و حریم شخصی خویش را به دیگران بشناسانیم.
▬    حد و حریم‌های ما می‌توانند فیزیکی و ملموس باشند یا معنوی و حقوقی. درک مفهوم مرزهای فیزیکی آسان‌تر است، چرا که، ملموس و قابل مشاهده‌اند، اما، درک و تشخیص حد و مرزهای معنوی و حقوقی که معرف «مسؤولیت» ما در قبال رویدادهاست چندان آسان نیست. گام اول برای تعیین حد و مرز مسؤولیت‌ها، تعریف آن‌ها برای خودمان قبل از اعلام آن به دیگران است. پیشنهاد این است که در فضای شبکه‌های اجتماعی سایبر، از خود بپرسیم که: «حد و مرزهای جغرافیایی، عاطفی، مختصات معنوی، و روحی و روانی ما چه هستند؟» برای یافتن جواب این سؤال لازم است که کاملاً روی خودمان تمرکز کنیم؛ تاریخ خودمان را بکاویم؛ و ببینیم که چه مناسباتی برای ما «قابل پذیرش و تحمل» بوده است؛ و کدام رفتارها به نحو تاریخی ما را «معذب» می‌کرده است؟ فراموش نکنیم که مرزهای معنوی ملت ما همچون مرزهای جغرافیایی ما، کاملاً شخصی‌اند و منحصر به خود ما هستند؛ بنا بر این، طبیعی است اگر با حساسیت‌ها و مسؤولیت‌های دیگران متفاوت باشند. احساسات و مسؤولیت‌های ملت ما در قبال دیگران، و همچنین احساسات و مسؤولیت‌های دیگران راجع به ما، مرزهای ما هستند و باید در تنظیم مناسبات ما و دیگران، ملاک قرار گیرند. از این جهت، خصلت جهان‌وطنی وهم‌آلود روشنفکری، اختلال گسترده‌ای در برقراری مناسبات ما و دیگران ایجاد کرده است، و نظر به نفوذ دگم‌های روشنفکری بر بخشی از قشر متوسط شهری، توضیح دهنده مهم «مازوخیسم اجتماعی» اپیدمی در روحیه شبکه‌های اجتماعی است.
▬    در دنیایی تا این حد متخاصم و بازگشته به عصر استعمار، که رئیس جمهور یک کشور در قبال ملت دیگر از تعبیر «گاو شیرده» استفاده می‌کند، مرزبندی، حق و تکلیف عقلانی ماست. هشدار می‌دهم، به محض این که تصمیم می‌گیریم مرزهای خود را در قبال دیگران تعریف کنیم، سه احساس بازدارنده از سوی روشنفکری به ما القا می‌شود تا ما را از این تکلیف تاریخی باز دارد: «احساس توسعه‌نیافتگی، احساس ترس و احساس خودناباوری». روشنفکر از واکنش بزرگان جهان، همان‌ها که به او سواد سرسپردگی آموخته‌اند می‌ترسد، یا از این که در مقابل سرچشمه‌های دانش مدرنی که روشنفکر به ثمربخشی آن دل باخته است حد و مرز مشخص می‌کند، احساس گناه می‌نماید. روشنفکر، همواره تصور کرده است که باید هدف‌های خود را از خاطره‌های اروپا بجوید، و وقتی با مواضع صریح غیر عادلانه همچون ماجرای نگار و نازنین مواجه می‌شود، از فرط خودناباوری و ترس از عقب افتادن از قافله توسعه، می‌کوشد همه را متقاعد کند که این مورد استثناست، یا بدتر، می‌کوشد ما را مقصر این بی‌عدالتی آشکار بداند. باور من این است که ماجرای نگار و نازنین، ماجرای تازه‌ای نیست، و آن چه همچون گذشته باید نگران آن بود، روشنفکری و روحیه قشر متوسط شهری تحت نفوذ اوست که انسجام را از واکنش یکپارچه ما به این بی‌عدالتی‌های متداول در جهان زشت امروز، از ریخت می‌اندازد.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 01 آذر 1396 ساعت 16:50

بنیان‌گرایی نوبه‌نو

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    شماری از جوانان انقلابی، پس از انتخابات، در این حس و حال متفق شدند که باید به سرعت مسیر جدیدی را گشود؛ آن‌ها گاه با صراحت، خواهان عبور از «اصول‌گرایی» بودند و برخی نیز نام «اصول‌گرایی» را به «افول‌گرایی» تعبیر می‌کردند. بوضوح با این ایده آن‌ها موافق نیستم، ولی به دغدغه‌های اصولی ایشان که همانا «بنیان‌گرایی نو به نو» است، احترام می‌گذارم. درک می‌کنم که آن‌ها از هزیمت میلی‌متری در انتخابات نود و شش سرخورده‌اند، ولی واقع آن است که آن‌ها در انتخابات مسیر درستی را رفتند و نتایج انتخابات هم لا اقل این نکته را تصدیق می‌کند که یک اقلیت نیرومند نزدیک به اکثریت خلق کردند؛ شاید هم اگر تخلفات دوازده گانه گزارش شده از سوی شورای نگهبان را هم لحاظ کنیم، بتوانیم تصدیق کنیم که روش و مسیر اصول‌گرایی چندان شکست خورده هم نبوده است. از یک دید وسیع‌تر، اگر به جریان اصول‌گرایی نگاهی بیندازیم، ضرورتاً باید اذعان کنیم که حضور عامل اصول‌گرایی در سپهر سیاسی ایران، به نحو مؤثری در پیشبرد پروژه انقلاب اسلامی سهم داشته است؛ البته همیشه و حتماً راه‌هایی برای بهبود همه چیز هست.
▬    جوانان فعال در سویه «بنیان‌گرایی نو به نو»، درگیر یک تصمیم هستند؛ آن‌ها باید تصمیم بگیرند که چه جلوه‌ای در تاریخ داشته باشند. یک تصویر صمیمی و رفیق فرهنگ مکرم عامه یا استعاری و پیچیده، مدرن و رو به جلو یا محتاط و هوادار محیط زیست، جالب و هیجان‌انگیز یا رسمی و کلاسیک؟ اگر واقعاً درگیر ایجاد این کل معنادار تاریخی شوند، بعید است که بتوانند عناصر عمده‌ای از جریان موجود اصول‌گرایی را تغییر دهند یا به چالش بکشند. پس، شاید بهتر باشد که در هر حال به فکر بهبود روندهای موجود باشند، و این فرق می‌کند با برخورد پر از خشم با آن چه گمان به نا صحیح بودن آن دارند، آن‌ها باید همراه و دوشادوش انتقاد از روندهای موجود، طرحی جایگزین ارائه دهند، و اغلب، چنین بوده است که این طرح جایگزین، عناصر مهمی از روندهای فعلی اصول‌گرایی را با خود داشته است؛ این نکته، دلیل اصلی آن است که جریان اصول‌گرایی به رغم همه کارشکنی‌های مهلک، تا کنون پا بر جای مانده است.
▬    و من در جریان آمد و شد به محافل این جوانان پر انرژی دریافته‌ام که آن‌ها وارد فاز ارائه طراحی‌های بدیل شده‌اند و من این را به فال نیک می‌گیرم. ورود آن‌ها به طراحی‌های عملیاتی، واقع‌بینی را چاشنی آرمان‌گرایی ستودنی آن‌ها می‌کند، و در نتیجه، ارزش خیلی از مساعی پیشین در قیاس با محدوده‌های عملی نزد ایشان معلوم می‌شود.
▬    بدترین حالتی که ممکن است در این طراحی‌های جایگزین اتفاق بیفتد، این است که خودمان را در چهارچوب شعارهایی که قبلاً داده‌ایم حبس کنیم و گمان ببریم که مخالفت‌ها یا معاضدت‌ها را باید تا آخر ادامه داد، حتی اگر اصولی و بنیان‌گرایانه نباشند. باید شخصیتی برای مخالفت‌های خود درست کنیم که بتوان از مقدمات و مقارنات و تبعات آن، یکپارچه دفاع کرد. رویکرد مؤثر هم برای این منظور آن است که ابتدا توصیف و شناخت خوبی از شرایط فعلی و احتمالی در آینده به دست آوردیم، و بعد، روش‌های عملیاتی را بیابیم که ما را به آرمان‌ها نزدیک‌تر و ارتباط متقابل عوامل را تسهیل کند.
▬    جوانان می‌خواهند پژواک منحصر به فرد و ویژه‌ای داشته باشند، ولی، نباید فراموش کنند که در این راه، گوش دادن به مردم، بسیار مهم‌تر از حرف زدن با آن‌هاست. ما باید به آن‌چه مخالفان دیدگاه‌های ما می‌گویند، و به سخن مردم یا همان کسانی که باید از طراحی‌های سیاسی ما منتفع شوند گوش دهیم، با آن‌ها همدلی کنیم و به چالش‌ها و مباحثاتشان احترام بگذاریم. لازم است تا تمام ادراک خود را برای شنیدن خواسته‌های واقعی آن‌ها به کار بگیریم. هیچ راه میانبری برای گذشتن از این نکتهٔ مهم وجود ندارد. بخشی از مسیر حرفه‌ای سیاست این است که ارتباطی واقعی با مردم برقرار کنیم و به مردم خدمت برسانیم. هیچ کس بدون ارتباط با مردم و استفاده از بازخوردهای آنان برای توسعهٔ ایده و خط‌مشی سیاسی تلاش موفقی نخواهد داشت. بیایید با حلقه‌های ارتباطی قبلی شروع کنیم. با دوستان، خانواده و آشنایان و مخاطبان فعلی تماس بگیریم. کنار آن‌ها بنشینیم و ایده‌های خود را به اشتراک بگذاریم. به عکس‌العمل آن‌ها دقت کنیم.
▬    نکته بعد این که بهتر است به جای حرکات پر سر و صدا و به اصطلاح جوان‌ها، «ترکوندن»، به نقد و ارزیابی خودمان بپردازیم؛ این یک استراتژی اثربخش است. انتقاد خود از خویش، باعث ارائهٔ چشم‌اندازی بسیار روشن و واضح به مخاطبان می‌شود و اعتبار و جلوهٔ صداقت ما را افزایش می‌دهد. مردم به کسانی اقبال نشان می‌دهند که ارزیابی واقع‌بینانه‌ای از خود و مسیر رشد جامعه داشته باشند؛ کسانی که صادقانه ضعف‌ها را و حتی ضعف‌های خودشان را ببینند و در عین حال، حسن نظر و امیدواری و شادابی و طراوت خود را حفظ کند.
▬    مطلب مهم بعد آن است که باید ضرورت و فوریت دیدگاه خود را به نحو متعادلی گوشزد کنیم. این روزها، استفاده از قیودی مانند شدیداً و قویاً و شرایط خطرناک و ... بیش از حد شده، و اشکال کار این است که گوش‌ها از این حرف‌ها انباشته گردیده است، و استفاده از این قیود، عملاً به حساسیت بیشتر دیگران منجر نمی‌شود. حالا دیگر، انگیزه‌های بسیار قدرتمندی برای کار سیاسی «مستمر» نیاز هست؛ باید، با حوصله، مسائل و راه‌حل‌ها را تعریف کنیم و بگوییم چرا نمی‌توانیم بیش از این صبر کنیم. اگر می‌خواهیم در مورد یک روند نزولی با سایر سیاستمداران و مردم حرف بزنیم، باید برایشان شرح دهیم که ممکن است وضعیت بحرانی شود و در عین حال، راه‌حل‌های بالقوه چه مسیرهایی می‌توانند باشند. کلید کار این است که باید به موازات طرح مسائل، راه حل‌های خوبی هم ارائه دهیم، و الا اغلب مسائل را کم و بیش همه می‌دانند.
▬    نکته آخر این که باید یک روایت از آینده ارائه دهیم. روایت آینده به ما اجازه می‌دهد، تا راه حل‌های خود را به عناصر موجود اضافه کنیم و غریبگی و هولناکی را از آینده بزداییم. راه حل‌ها ممکن است دشوار پذیرفته شوند، چون این گمان می‌رود که برخی مسائل را بهبود می‌بخشند و برخی دیگر را خراب می‌کنند. در شرایط امروز که گوش مردم از راه حل‌های بخشی و خلق الساعه که برای مسائل مطرح می‌شوند پر است، ارائه یک راه حل، اکیداً مستلزم همه‌ جانبه نگری است، و مردم می‌توانند در جریان روایت آینده، همه‌جانبه نگری‌ها را بیازمایند. غیر از این، اعتماد نخواهند کرد.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 29 آبان 1396 ساعت 07:41

امپراطوری برادری

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    قضیه: این روزها در محافل سیاست‌گذاری و استراتژی، وقتی رویدادهای منطقه غرب آسیا و شمال افریقا از سال ۲۰۰۳ تا کنون مرور می‌شود، پچ پچ‌هایی به گوش می‌رسند. مشخصاً به آیت الله سید علی حسینی خامنه‌ای اشاره می‌شود. این که ایشان از متن آتش آشوب‌های بی‌سابقه این منطقه، به فراست و بصیرت، ققنوسی برآورده‌اند که نام آن را می‌توان یک نحو «امپراطوری» گذاشت؛ حال، به تفاوت، گاه نام آن را امپراطوری ایران، امپراطوری تشیع، امپراطوری بنیادگرایی شیعی، و... می‌گذارند. در هر صورت پای یک امپراطوری در میان است و در مورد نحوه وقوع و خصلت‌های در حال ظهور آن بحث و گفتگو فراوان است. ما که در درون این فضا تنفس می‌کنیم، می‌توانیم این راهنمایی را به ناظران بیرونی این تمدن داشته باشیم که بهتر است نام آن را «امپراطوری برادری» بگذاریم که یک «راه سوم» است. از سال ۲۰۰۳ که خداوند طواغیت را به خود مشغول داشت، و سرزمین‌های مقدس عراق آزاد شد، این امپراطوری به جنبش درآمد و بهترین تبلور و تدارک انسانی خود را در مراسم سالانه اربعین یافت (تعبیر «راه سوم» در این مقاله، علاوه بر اصطلاح مهم جامعه‌شناختی، منسوب است به ابرخطبه مورخ ۱۳۸۸/۳/۲۹: «این یک راه سوم است. در مقابل، دیکتاتوری‌ها و نظام‌های مستبد از یک طرف، و دموکراسی‌های دور از معنویت و دین از یک طرف دیگر، این مردم‌سالاری دینی است؛ این است که دل‌های مردم را مجذوب می‌کند و آن‌ها را به وسط صحنه می‌کشاند»).
▬    مختصات جهانی امپراطوری: وقتی پروازها، از سر تا سر جهان، خود را به مرکز امپراطوری جهانی برادری می‌رسانند، زنجیره‌ای از جمعیت به حرکت در می‌آید؛ از شبه قاره هند تا کرانه‌های دریای مدیترانه، سرزمینی مقدسی را شکل می‌دهد که گویی مرزهای ملی در آن زیادی و بی‌مفهوم است. یک امپراطوری به مرکزیت کربلا تحقق می‌یابد. مطابق برآوردی که از عظیم‌ترین پیاده‌روی تاریخ در سال ۲۰۱۶ در دست است، از ۶۰ کشور، یک سوم ممالک جهان، حدود ۲۴ میلیون انسان، به صورت بیش از حد مسالمت آمیزی، در یک دوره حدوداً ۱۰ روزه در یک گستره جغرافیایی بسیار محدود، گرد هم جمع می‌شوند؛ و با یک سوگواری عمیقاً جان‌گداز، عزا را آن چنان که برازنده چنان رویداد سهمگین تاریخی است، از اکثر حدود متعارف سوگواری می‌گذرانند.
▬    منطق «برادری» به مثابه «راه سوم»: آن چه این جمعیت عظیم را با این گستره وسیع مدنی به هم متصل می‌سازد، منطق «برادری» است. منطق «برادری»، یک «راه سوم» است؛ چیزی ورای لیبرالیسم و سوسیالیسم. مردم نحوی از شیوه زندگی را تجربه می‌کنند، که پایه آن رقابت یا برابری طلبی مادی‌گرایانه نیست. پایه این شیوه زندگی اشتراک در یک کلیت هم‌زمانی و درزمانی معنوی است. این اشتراک پهن دامنه، موجب ایجاد نحو ممتازی از مسؤولیت‌پذیری اجتماعی می‌شود که به هدف توسعه پایدار یک حقیقت تاریخی مایملک فردی خود را نثار می‌کند.
▬    «تکدی سخاوت‌مندانه»: مردم در این مسیر، از «تکدی سخاوت‌مندانه» لذت می‌برند. همه آن‌ها در این راه برای تقدیم سخاوت خود به یکدیگر تکدی می‌کنند، التماس می‌کنند. آن‌ها در واقع، مشغول معامله با یک مفهوم تاریخی سترگ هستند. اربعین، ناگهان موجب می‌شود که بهترین مخلوقات خداوند، گرد هم جمع شوند، و الگوی زیست اجتماعی برادرانه را به بشریت نشان دهند. نتایج فرهنگی و ته‌نشست‌های این رویداد در زندگی روزمره مردم، عظیم و قابل اعتناست، ولی منافع سیاسی و تمدنی آن بیشتر است. منافعی به شکل پیدایش راه سوم فراسوی مسیرها بن‌بست لیبرالیسم و سوسیالیسم، کسب بازدهی اقتصادی در اثر فزونی سرمایه اجتماعی و اتحاد، بهبود ایده‌ها و خط‌مشی‌های سیاسی در اثر طرح برادری اسلامی، ارتقای جلب وفاداری مردم نسبت به قوانین حق، یا افزایش جذابیت و انگیزه مشارکت سیاسی. این‌ها، چیزهایی است که بدون اربعین ارزان به دست نخواهد آمد، و حتی محال است که به دست آیند.
▬    اخلاق در امپراطوری برادری: مردمی که روحیه آن‌ها در اربعین آموزش می‌بیند، آماده سرمایه‌گذاری در پروژه‌های مختلف معطوف به دغدغه‌های اجتماعی می‌شوند، که این مردم همیشه در صحنه متکی به انگیزه‌های ایمانی، پایه‌های اصلی امپراطوری جدید هستند. آن‌ها یاد می‌گیرند که در کنار فعالیت‌های روزمره، از کوشش‌های عام المنفعه برای افزایش جذب همکاری‌ها به زندگی خود معنا ببخشند. برای تحقق این موضوع «وقت گذاشتن» خیلی اهمیت دارد. آسیب‌شناسی درخشان مارتین هایدگر از روزگار مضطرب حاکمیت چپ و راست نشان می‌دهد که مردم این روزگار، با مشکل «وقت گذاشتن» برای یکدیگر مواجه هستند. برهوت صمیمیت در این دوران، عمدتاً به این موضوع باز می‌گردد که مردم امروز برای کوچک‌ترین اوقات زندگی خود برنامه منفعت‌طلبانه می‌چینند و دیگر وقتی برای بودن واقعی در ارتباط با زندگی ندارند. در مقابل، مردم تربیت شده در مکتب اربعین، آموخته‌اند که نه تنها باید برای انسان‌ها در جهت ایمانی هزینه کنند، بلکه لازم است که بهترین سرمایه‌های خود را هزینه کنند. آن‌ها می‌آموزند تا برای هم «وقت بگذارند».
▬    توصیه‌های سیاستی: به سیاستمداران توصیه می‌شود که مروری به گذشته و نشو و نمو این رویداد در دوران اخیر و بویژه پس از سقوط صدام داشته باشند، دقیقاً به چهارده سال اخیر. نقاط مؤثر روندهای گذشته مؤلفه‌های اصلی امپراطوری برادری هستند که باید تقویت شوند. در جریان این مرور، باید به فعالیت‌هایی تمرکز کنیم که طبق چارچوب اقدامات اصلی بوده و در افزایش سرعت تغییرات نقش داشته‌اند. باید ابتکارات فردی کلیدی به روندهای نهادی تبدیل شوند. باید اقداماتی انجام دهیم که چه به صورت رسمی و چه غیر رسمی در اجرای نوآوری‌ها کمک کنند. تشخیص عوامل انگیزشی، ارزیابی عوامل موفقیت، و بهبود و توسعه اقدامات؛ این، قاعده مبنایی در تدبیر روندهایی است که بیش از آن بدیع هستند که پیشینه نظری قابل اتکائی برای فهم و کالبدشناسی آن‌ها در دست باشد.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 17 آبان 1396 ساعت 07:47

فرجام لشکر ذخیره نیروی کار

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    قضیه: در سریال اخیر الانتشار و پر مخاطب و پر جایزه «خانه پوشالی»، وقتی شهردار واشینگتن در موضوع «بیکاری خجالت‌آور در واشینگتن ۲۰۱۵» سخنرانی می‌کند، از کودکانی حرف می‌زند که تنها وعده غذایی خود را طی نهار مدرسه دریافت می‌کنند. بیکاری و فقر ناشی از آن، یک مسأله باور نکردنی جهانی است و در حالی که بسیاری از ممالک دنیا از سال ۱۹۹۷ درد ناشی از آن را لمس کرده‌اند، امواج آن، رفته رفته به ایران می‌رسد و ما می‌توانیم قبل از شدت واقعه علاج کنیم، به شرطی که ابعاد حادثه را خوب بشناسیم و موازنه درستی میان انسان و ماشین و فراغت و اشتغال برقرار کنیم.
▬    برهان: «لشکر ذخیره نیروی کار»، سال‌هاست که در سر تا سر جهان، به انتظار مرحله بعدی رشد اقتصادی نشسته‌اند تا در آن شغل‌های جدیدی پدید آید، ولی این انتظار، بی‌فرجام خواهد ماند. سربازان این فوج، فی الحال، در سر تا سر جهان به مشاغل «پاره وقت» گمارده شده‌اند یا در پوشش بیمه بیکاری به سر می‌برند، یا حتی در جایی مانند امریکا، در پیاده‌روها روزگار می‌گذرانند و کوپن‌های غذای امدادی خود را صرف مشروب و مواد مخدر می‌کنند. به دلیل این تغییرات، «معنای» روان‌شناختی و فرهنگی شغل تغییر کرده است، و اساساً و دیگر به معنای یک آب باریکه مطمئن نیست.  شاغلان امروزی باید به «شغل در بحران» و زندگی با دلهره عادت کنند.
▬    بسیاری منتظر هستند که نسل تازه‌ای از لپ‌تاپ‌ها و تلفن‌های همراه و سایر تکنولوژی‌های مربوطه پدید بیاید تا مشتریانی با فکر بروزرسانی فنی خود به پاساژ‌ها و فروشگاه‌های تکنولوژی که خلوت شده‌اند، دیگر بار هجوم بیاورند؛ و دوباره لا اقل اماکن تکنولوژی رونقی بگیرند؛ ولی، واقع آن است که نسل تازه‌ای از لپ‌تاپ‌ها و تلفن‌های همراه در راه هستند و مدام هم در راه خواهند بود، اما دیگر فروش آن‌ها را پاساژها و فروشگاه‌های فیزیکی عهده دار نمی‌گردند و فروشگاه‌های اینترنتی با چابکی بیشتر و با عملیات تماماً ماشینی فروش را در مقیاسی وسیع پوشش خواهند داد، و شغل جدیدی به وجود نخواهد آمد. پاساژهای فروش تکنولوژی که در پایتخت یک به یک به مرگ مبتلا می‌شوند، به قربانیان به تقصیر می‌مانند، چرا که با گسترش تکنولوژی، توش و توانی را آزاد کرده‌اند که در گام نخست مال‌های الکترونیکی را جایگزین پاساژ‌های ساخته شده از آهن و سیمان کرده است. البته برخی از بیکاران این پاساژ‌ها در مال‌های الکترونیکی بزرگ مشغول به کار می‌شوند، ولی این میزان از اشتغالی که آن‌ها پدید می‌آورند، تنها درصد اندکی از اشتغال از دست رفته را جبران می‌کند.
▬    بی‌گمان، بسیاری تمایل دارند تا شرایط موجود را با انقلاب صنعتی مقایسه کنند که ابداع ماشین بخار بسیاری از موقعیت‌های شغلی را از بین برد، اما این یک وضعیت گذرا بود، چرا که به مرور، تقسیم کار جدیدی پدید آمد که در آن جایگاه ماشین‌ها به مثابه ابزار مکانیکی انسان‌های هوشمند تثبیت شد؛ ولی وضع امروز یک تمایز مهم به وجود آمده است؛ و آن برآمدن و حتی فائق آمدن «هوش مصنوعی» است. نکته این است که رایانه‌ها به رغم ماشین بخار، از توانی برخوردار هستند که به لحاظ کیفیت متمایز است؛ اینکه می‌توانند در تعامل فعال با محیط، قواعد عمل تازه را یاد بگیرند و خود را تغییر شکل دهند و با موقعیت سازگار کنند؛ و «سایبر» بودن، دقیقاً به همین معناست. حالا تکنولوژی سایبر وارد حیطه‌هایی شده است که به طور تاریخی و از جانب بزرگ‌ترین فیلسوفان تاریخ، به عنوان جوهر مقوم انسان تعبیر شده است؛ آن‌ها سخن می‌گویند و سخن را ترجمه و تفسیر می‌کنند. با وجود این قابلیت، دیگر توانمندی‌هایی مانند هواپیما یا اتومبیل خودران، چندان متحیر کننده نخواهند بود.
▬    باید اذعان کنیم که این تحول بزرگ در مناسبات ما و ماشین‌ها، در وضع سیاسی مساعدی رخ نمی‌دهد. در شرایطی که «مشارکت مردم سالار» به «کناره‌گیری صلح‌جویانه و عافیت‌طلبانه» تعبیر شده است، فعالیت انسانی مناسبی برای درک و فائق آمدن بر شرایط جدید هوش مصنوعی صورت نگرفته است. تکنولوژی اطلاعات، توجه مردم را به سرگرمی معطوف داشته است، و منابع اطلاعات و فرهنگ مانند کتابخانه‌ها و حتی دائره المعارف‌های آنلاین به سرعت متروکه می‌شوند. تقاضای عمومی برای ورود به دانشگاه‌ها به موازات تقلیل در معیارها و سنجه‌های کیفیت تحصیلات، شرایط خاصی را پدید آورده است که مدیریت و سیاست هم به انعطاف و مسامحه حد اکثری تعبیر می‌شود. باید این شرایط تغییر کند و نسبت به وقوع حوادث هشدارهای لازم داده شود. باید کمربندها محکم بسته شوند.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 17 آبان 1396 ساعت 07:45

دگرگونی‌های پی در پی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    هر سه سال یک بار، یک تکنولوژی انقلابی زیر و رو کننده ارتباطی پدیدار می‌شود. انقلاب‌های تکنولوژیک، شکل روتین و هر روزه به خود گرفته‌اند، و به همین دلیل، انقلاب به نظر نمی‌رسند، و توسط مصلحان اجتماعی آن طور که باید، جدی گرفته نمی‌شوند. انقلاب اجتماعی، لوازم خود را دارد. با وقوع هر انقلاب، طبیعتاً باید طراحی‌های تازه‌ای صورت بگیرد و نهادسازی‌های چابکی انجام شود؛ باید مصلحان اجتماعی در جریان بروز آن‌ها فعال‌تر باشند، و تکلیف انتقالی خود را برای جلوگیری از بروز آسیب‌های بیشتر انجام دهند. حال اگر، انقلاب‌های تکنولوژیک که به راستی انقلاب پهن دامنه اجتماعی محسوب می‌شوند، طوری که نسل خاص خود را پدید می‌آورند، جدی گرفته نشوند، مصلحان اجتماعی نیز به قدر کافی فعال نخواهند شد، و آسیب‌های اجتماعی ناشی از عدم بروزرسانی نهادها هجوم خواهند آورد. هر چه شتاب دگرگونی اجتماعی بیشتر باشد، احتمال بروز آسیب‌ها هم افزون‌تر خواهد شد.
▬    انقلاب‌های پی در پی دیجیتال، از یک جنبه، شکاف میان مشاغل فکری و یدی را گسترش می‌دهند. در راستای این تغییر، سه مرحله تحول اقتصادی از هم قابل تشخیص است:
▬    در دوره اول، به دلیل اهمیت فزاینده علوم فنی، جوامع برانگیخته می‌شوند تا نظام آموزشی را گسترش دهند. خصلت این دوره آن است که نسل فعال در آن، هنوز عمدتاً درگیر کار یدی هستند، ولی تمام همت خود را مصروف آن می‌کند که نسل بعدی و فرزندان خود را برای کار با تکنولوژی مهیا سازند.
▬    دوره دوم که فی الحال در آن به سر می‌بریم، دوره برزخ و میانی است؛ دوره‌ای که طی آن، (۱) در حالی که ترکیب نیروی کار و ساختار اقتصاد، هنوز جایگاه‌های شغلی و از آن مهم‌تر، پایگاه‌های اجتماعی لازم را برای اقتصاد متکی بر کار ماشین‌ها و تکنولوژی مهیا نساخته، (۲) شمار زیادی از جوانان، خواهان پایگاه‌های جدید را شاهد است، و (۳) شمار بسیار اندکی از کسانی که بتوانند مشاغل یدی را عهده‌دار شوند، در حالی که (۴) هنوز ربات‌ها و ماشین‌ها کاملاً مهیای جایگزینی مشاغل یدی نشده‌اند. این وضع، یک نحو عدم توازن ژرف به وجود می‌آورد. از یک سوی در مشاغل مرتبط با تکنولوژی مضیقه وجود دارد و در آن بخش، بیکاری موج می‌زند، و از سوی دیگر، یعنی مشاغل یدی بحران کمبود نیروی مهیای کار وجود دارد. اگر هم افراد با مهارت تکنولوژی وارد حیطه کار یدی شوند، آغاز دشواری جدیدی است، و آن عدم رضایت از زندگی و کاهش حس بهزیستی است.
▬    دوره سوم، دوره جاگیر شدن ماشین‌ها در کارهای یدی و سپس گسترش آن‌ها به همه حیطه‌هاست. مختصات و جزئیات این دوره کم و بیش نا متعین است و بستگی به اراده‌های سیاسی امروز و آینده دارد، ولی یک چیز در آن معلوم است؛ این که تقریباً باید هر چه تا امروز از علوم انسانی می‌دانستیم تغییر دهیم، چرا که اصل اساسی علوم انسانی امروز، یعنی محوریت کار انسانی در تولید داشته‌های ملت‌ها، زیر و رو می‌شود. امروزه، ماشین‌ها به مثابه کنسرو کار و دانش، به نیروی اصلی تولید بدل شده‌اند، و هر ماشین جدید، پس از ابداع، نه فقط جای ابداع کننده یا سازمان ابداع کننده، بلکه جای میلیون‌ها انسان دیگر را می‌گیرد و در عوض همه آن‌ها کار می‌کند.
▬    به حالی که در برزخ جاگیر شدن تقسیم کار جدید به سر می‌بریم، صورت‌های جدیدی از نابرابری‌های اجتماعی خود را نشان خواهند داد. رفته رفته، و تا موقعی که دولت‌ها نقش مهم خود را در توزیع ثروت ناشی از ماشین‌ها بر عهده بگیرند و به اتکا ماشین‌ها نظام تأمین اجتماعی را فربه‌تر ننموده‌اند، بیکاری، یک عنصر ثابت در زندگی اغلب مردم خواهد شد، و بسیاری از مردم مجبور خواهند بود برای داشتن شغل، به کارهای کم مهارت تن بدهند. هم اکنون در سراسر دنیا، بسیاری از افرادی که در آمار رسمی به عنوان «شاغل» طبقه‌بندی می‌شوند، در واقع، در شغل‌های گاه به گاه و نیمه وقت مشغول به کار هستند؛ شمار این سنخ از افراد در خاک ایالات متحده، به طور چشم‌گیری طی پانزده سال گذشته افزایش یافته است؛ این وضع در همه رده‌های شغلی مشاهده می‌شود.
▬    مرتبط با این بحث، موضوع نحوه جنبش‌های اجتماعی اعتراضی از جانب لشکر بیکاران است. این شرایط دشوار خواهد بود، و مقصر اصلی این دشواری تأخیر فاز علم اقتصاد و مجموعه علوم انسانی و به تبع، سیاست‌گذاری اجتماعی است. معترضان در سطوح تحصیلات بالا یا حائز مهارت‌های برتر هستند. این دست افراد، در یک روند کم و بیش مستمر، نارضایتی خود را به صورت جسته و گریخته ابراز می‌کنند، ولی به واسطه رسوخ ماشین‌ها در سطوح نهادی، امکان شکل‌گیری اعتراضات گسترده از دست می‌رود. با حضور ماشین‌ها نظم و انضباط نهادی به قاعده مستحکمی تبدیل می‌شود، و هر نوع اعتراضی در سطوح نهادی فی‌الفور باید به شکوائیه‌های قابل ثبت و پیگیری در ماشین‌ها تبدیل شود و مجالی برای عرضه در کف خیابان نخواهد داشت.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 09 آبان 1396 ساعت 18:35

الگوی ارتباطی آتش به اختیار فرهنگی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه:
▬    تاریخ انقلاب اسلامی، نشان می‌دهد که کار فرهنگی به سبک برادرانه و بسیجی، در قلب فتوحات انقلاب اسلامی قرار داشته است، و اغراق نیست گفتن این که هر چه انقلاب اسلامی دستاورد شاخص داشته است، از کنار این «کار فرهنگی برادرانه و بسیجی» بوده است.
▬    وقتی فرهنگ کثرت گرا که نه بر رفاقت و برادری، بلکه بر رقابت و ستیز بنا شده بود، و حتی مشحون از خصومت تصنعی و تقلیدی برادران اصلاح طلب بود که سخت شیفته الگوی غربی کارل پوپر و رابرت دال بودند، در نیمه دهه ۱۳۷۰ متداول گشت؛ وقتی این شمایل کثرت گرا با فرهنگ تندزبان روزنامه نگاری در آمیخت، رفته رفته زمینه‌های کار فرهنگی برادرانه و بسیجی کم رنگ شد، و جای آن را یک سیاست و سپس جامعه کثرت گرا گرفت.
▬    امروز، هر چند که مدت‌هاست بر همه معلوم شده است که سیاست کثرت گرا و روزنامه نگارانه که سراسر ستیز و منفی بافی بود، در اثر یک خطای تئوریک و اشتباه فاحش فلسفی رقم خورد، ولی آثار اجتماعی آن همچنان پا بر جاست و خود را با منازعات تند و بی ملاحظه در تلگرام و سایر فضاهای فارغ از «شرم حضور» یا فضای به اصطلاح «مجازی» نشان می‌دهد. ما از فلسفه و سیاست کثرت گرا خلاص شدیم، ولی هنوز ته نشست‌های اجتماعی فرهنگ کثرت گرا و روزنامه نگارانه، جلوی هر نوع کار فرهنگی برادرانه را گرفته است. از این زاویه، صدور فتوای «آتش به اختیار فرهنگی»، معنا و خصلت تازه‌ای می‌یابد؛ این که برای زدودن آثار این فرهنگ روزنامه نگارانه که در فضای مجازی تشدید هم شده است، و در آن عداوت‌ها جای برادری‌ها را گرفته است، باید قدمی برداشت.

▀█▄ جعبه آچار کار فرهنگی:
▬    هر نوع کار فرهنگی، باید معطوف به مدیریت ارزش‌ها باشد، و این کار هم برای خود قواعدی دارد. مهارت در مراعات ارزش‌ها، ابزار اصلی کار فرهنگی هستند، و باید ضمن آن که درک می‌گردند و به رسمیت شناخته می‌شوند، به مثابه ابزاری برای همدلی و خدمت رسانی به هدف نشو و نمای فرهنگی به کار گرفته شوند. این، اصل مطلب است. یک فعال فرهنگی باید با درک این ارزش‌های پایه، و با مهارت یافتن در مراعات آن‌ها نقش تسهیل گر در بسیج و در صحنه نگه داشتن مردم داشته باشد.
▬    جاناتان هیت، استیو هیتلین، شالوم شوارتز، کوین پینکستن، استیون وایزلی، و اندرو مایلز، در جریان زنجیره‌ای از پژوهش‌های میان رشته‌ای، در میان قملرو فلسفه و انسان شناسی و روانشناسی اجتماعی و جامعه شناسی اخلاق، کوشیده‌اند تا فهرستی از عوامل عاطفی پشت قضاوت‌های اخلاقی عامه مردم به دست آورند؛ (۱) ارزش پیروی از اصول، (۲) ارزش استقلال، (۳) ارزش سنت، (۴) ارزش خیرخواهی، (۵) ارزش پیشرفت، (۶) ارزش توان انطباق با شرایط، (۷) لذت، (۸) ارزش امنیت، (۹) ارزش انگیزه داشتن، و (۱۰) ارزش قدرت داشتن. این ده تا، ارزش‌های اصلی هستند که عامه مردم را به تحرک وا می‌دارند. خب؛ این دستاورد مهمی است.
▬    البته آموزش و تفکر یا زمینه‌های محلی، تأثیر انکارناپذیری بر وزن هر یک از این ارزش‌ها دارند، ولی ده ارزش پایه، همین‌ها هستند و هر نوع تربیت و تأملی باید به این ارزش‌های پایه تعبیر شوند. مثلاً تحقیقی در سال ۲۰۱۴ توسط میلز در یک مقیاس تجربی محدود انجام شده و نشان می‌دهد که عموماً قضاوت‌های زنان بر خیرخواهی و استقلال متکی است، ولی مردان بر قدرت و پیشرفت علاقه نشان می‌دهند. صرف نظر از صحت و سقم این وزن دهی‌ها، مشابه این تفاوت‌ها را می‌توان در مقاطع سنی و قومی و اقلیمی و ... پیدا کرد، و پیدا کردن این تمایزهای معنادار، کلید دوم هر کار فرهنگی موفق است. از همین جا می‌توان نتیجه گرفت که فعال فرهنگی باید تصور از خود را به عنوان رهبر فکری تغییر دهد، و بیشتر خود را به عنوان تسهیل کننده تعبیر کند. میراث طولانی و موفق کار فرهنگی بسیجی که هنوز در کشور ما پر ثمر و موفق است، مبتنی بر همین روحیه تسهیل کنندگی و برادری است، که اکنون با این دستاورد مهم علمی در زمینه عوامل عاطفی عام، می‌تواند کارآمدتر هم بشود. فعال فرهنگی با حضور پیوسته در کف میدان از این گرایش‌های عاطفی جهت نزدیک شدن به تعالی استفاده می‌کند.
▬    مرتبط با همین بحث دستاوردهای شوادر و فیسک در زمینه مطالعات انسان شناسی اخلاق است. ملهم از دریافت‌های آن‌ها، در تمام جوامع، و حتی جوامع مدرن امروزی که گمان می‌رفت افسون زدوده شده‌اند، مقدس بودن خدا، روح، و قلب، یک قاعده است که اصولاً مراعات می‌شود، و حتی «نیچه گرا»ترین و نهیلیست‌ترین افراد هم نمی‌توانند به نحو پایدار و طولانی این حیطه‌های مقدس را هتک کنند. این‌ها ارزش‌های بنیادین‌تری هستند که ارزش هویت فردی و جمعی، اهمیت خانواده و ارزش خلوص و راستی از آن‌ها سرچشمه می‌گیرد و به تبع، این ارزش‌ها هم نمی‌توانند به طور پایدار در مقیاس‌های فردی و اجتماعی زیر پا گذاشته شوند. این ارزش‌ها ثابت هستند و تنها از نوعی به نوع دیگر تأویل می‌شوند.
▬    آن چه در مورد الهامات طرح ریچارد شواردر و جان فیسک جالب است، این است که این ارزش‌های پایه می‌توانند به عنوان مدل‌های مبنایی ارتباطی توسط فعالان فرهنگی مورد توجه قرار گیرد، و به تناوب در زمینه اشتراک جمعی افکار، و تکریم چهره‌ها و مراجع اجتماعی، ملاک عمل باشند. باید در مورد وسوسه‌های «روزگار نو» مقاومت کرد. اغلب ما دوست داریم تا شورش گرانه از برآمدن عصری نو سخن بگوییم، تا از ارائه توضیحی در مورد علل پدیده‌ها راحت و خلاص بمانیم، ولی، این بررسی‌ها در مقیاس جوامع مختلف امروز (مقیاس درزمانی) و در مقیاس تاریخی (مقیاس هم زمانی) نشان می‌دهد که این ارزش‌های پایه، به سهولت تغییر نمی‌کنند.
▬    جمع بندی مطلب: ارزش «نظریه بنیاد اخلاقی» جاناتان هیت که بیشترین نفوذ ممکن را در میان تحلیل گران جامعه شناسی اخلاق جلب کرده در همین نکته است؛ این که ارزش‌های پایه جوامع امروز، نتیجه سازگاری دراز مدت انسان در مقیاس فردی و اجتماعی با مسائل محیطی است که همه انسان‌ها، در سراسر جهان، در آن شریک‌اند. این ارزش‌ها، حکم جعبه ابزار کار فرهنگی را دارند و هر فعال فرهنگی و اجتماعی باید اولاً خود، تبلور سطح متعادلی از این ارزش‌ها باشد، و هم بکوشد تا با حضور در کف جامعه، این ارزش‌ها را تسهیل کند. در جمع بندی مطلب، اگر بخواهیم از مجموع مطالعات صورت گرفته در زمینه جامعه شناسی اخلاق، فهرستی از این جعبه ابزار کار فرهنگی جمع و جور کنیم به یک فهرست شانزده آچاره می‌رسیم، امید که به کار آید: (۱) مقدس بودن خدا، (۲) مقدس بودن روح، (۳) ارزش پیروی از اصول، (۴) ارزش قدرت داشتن، (۵) ارزش مستقل بودن، (۶) ارزش پیروی از سنت‌های آزموده، (۷) ارزش خیرخواهی، (۸) ارزش پیشرفت، (۹) ارزش توان انطباق با شرایط، (۱۰) ارزش لذت متعادل، (۱۱) ارزش امنیت، (۱۲) ارزش انگیزه داشتن، (۱۳) مقدس بودن قلب، (۱۴) ارزش مهربانی و دلواپس هم نوع بودن، (۱۵) ارزش عدالت، (۱۶) ارزش وفاداری (توأم با اقتباس‌های آزاد از جاناتان هیت و بویژه کوین مک‌کافری).
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 01 آبان 1396 ساعت 21:02

جابجایی‌های لازم برای حل بحران اشتغال

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    امواج بحران جهانی اشتغال به سواحل ایران رسیده است. دو دهه قبل، دهه ۱۹۹۰، آغاز گسترش انفجار آمیز فناوری رایانه و اینترنت بود؛ آغازی که همه را غافل‌گیر کرد. به موازات آن، و بویژه، از سال ۱۹۹۲، بحران بزرگ اشتغال در نظام سرمایه‌داری جهانی آغاز شد و همچنان ادامه دارد، و دم و دنباله آن نیز امروز به ایران ما هم رسیده است. پس، نکته اول این است که بحران اشتغال امروز در کشور ما، استمرار یک وضعیت جهانی است و ریشه‌یابی و درمان آن هم باید در همین مقیاس صورت بپذیرد.
▬    در سال ۱۹۹۲، ده‌ها هزار کارگر عالی‌رتبه و حایز مدارک فنی و حرفه‌ای و بهره‌مند از تجارب شغلی قابل ملاحظه، از شرکت‌های مختلف و خصوصاً از دو شرکت بزرگ «جنرال موتورز/ GM» و «آی بی ام/ IBM»، اخراج شدند. شمار مشاغل از دست رفته، بی‌اغراق، «عظیم» بود، و تأمین اجتماعی نیز طوری نبود که آن‌ها حتی بتوانند آپارتمان‌های خود را حفظ کنند یا حتی وعده‌های غذایی را تأمین کنند. کار به جایی رسید که کودکان، تنها وعده غذایی خود را در مدارس دولتی دریافت می‌کردند. خب؛ این‌ها اتفاقاتی بود که در ایالات متحده رخ داد، و می‌توان تصور کرد که در فیلیپین و تایلند و اندونزی و حتی کره جنوبی، در جریان بحران دامنه‌دار ۱۹۹۷ چه اتفاقاتی افتاد. آمار اشتغال در غول‌های عظیم سرمایه‌داری فرو ریخت، و سرمایه‌داری مطلقاً با جبروت وارد هزاره دوم نشد.
▬    جنرال موتورز که از سال ۱۹۰۸، سمبل تاریخ سرمایه‌داری امریکایی است، بیست و یک کارخانه خود را در ایالات متحده تعطیل، و شمار مشاغل از دست رفته را تا هفتاد هزار برآورد کرد. این در حالی است که «جنرال موتورز»، به رغم تعدیل گسترده نیرو، حجم تولید خود را در سطح بالایی نگه داشت و مطابق آخرین آمار، تنها در سال ۲۰۱۵، حدود ده میلیون اتومبیل تولید کرده است. «آی بی ام» هم در حد شصت هزار تعدیل نیرو را متحمل شد. همین وضعیت در مورد بوئینگ و خرده فروشی‌های پهن دامنه رخ داد. میلیون‌ها نفر در سراسر جهان کار خود را در غرب و آسیا صنعتی از دست دادند، بدون آن که رشد حجم تولید و عرضه با دشواری مهمی روبرو شود. اصل ماجرا از این قرار است؛ این که رایانه‌ها و ماشین‌ها به جای انسان‌ها تولید می‌کنند، و آن چه به عنوان بحران اقتصادی عظیم سرمایه‌داری شناخته می‌شود، در واقع، بحران اسمی سرمایه‌داری در موضوع اشتغال است.
▬    این موضوع، در زمان صدارت بیل کلینتون، به مسأله اصلی تبدیل شد. البته، حتی، قبل از این که کلینتون شروع به کار کند، روند قراردادهای موقت و مشاغل با دستمزد پایین و بدون مزایا شروع شده بود. به ازای نابودی هر موقعیت شغلی رسمی و توأم با تأمین اجتماعی، سه قرارداد کار موقت و بدون مزایای بیمه‌ای ایجاد، و فارغ التحصیلان نظام آموزشی کمتر با امکان یافتن شغلی در حیطه تخصصی خود شدند. و همه این‌ها به موازات آن روی داد که در بسیاری از بخش‌های تولیدی، تکنولوژی‌های جدید، جایگزین نیروی کار صنعتی شدند. تکنولوژی‌های صرفه‌جویی در نیروی کار با تغییرات سازمانی (مانند ادغام، خرید و فروش، و ادغام تولید در فضای کمتر، و محاسبه و تدقیق در هزینه‌ها که همه به کمک رایانش دقیق میسر شد)، نه تنها سدی مستحکم در مقابل ایجاد مشاغل جدید ایجاد کرد، بلکه با حرکت به سمت گذشته، مشاغل پیشین را زیر غلتک‌های خود برد و مورد تجدید نظر قرار داد. این جا یک قانون وجود دارد؛ این که بالاترین هزینه ممکن در هر کسب و کار، نیروی انسانی است و تقلیل این هزینه، هدف اصلی هر فرآیند مدیریتی خواهد بود.
▬    استدلال مرکزی ما جایی بین «معنی مدیریت» و «دانش جدید» و «دستمزد» و «مصرف» و «چرخش چرخ تولید» و «اوقات فراغت» و «دولت به مثابه اراده عمومی» است. این‌ها صورت مسأله‌های اصلی امروز ماست. استدلال این است که سیاستمداران و مصلحان اجتماعی که با هر انگیزه، خواهان بهبود وضع اشتغال هستند، آینده‌نگری واضحی از نسبت میان ما و تکنولوژی که همه و دقیقاً تمام معیارهای کلاسیک علم اقتصاد را زیر و زبر می‌کند ندارند، و این باعث شده است که بیهوده، به اصلاح‌های بخشی روی بیاورند که موقتاً اوضاع را از این انتخابات تا انتخابات بعد تسکین می‌دهد. هر یک از آن‌ها می‌کوشند تا با اجتناب از تلاش برای ارائه یک دید کلی به مسائل اجتماع دیجیتال، بر مبنای همان معیارهای قدیمی علم اقتصاد راجع به بهبودهای بخشی و مقطعی قضاوت کنند. در واقع، حل مسائل محوری که فهرست آن را آوردیم، هم با مضیقه علمی از جانب دانشمندان علم اقتصاد مواجه است که نمی‌توانند فراسوی چپ و راست بیندیشند، و هم با مضایق سیاسی مواجه است، چرا که فعالان سیاسی هم نمی‌خواهند فراسوی چپ و راست فکر کنند. یا در فضای تنفسی الگوی توسعه بلوک غرب می‌اندیشند، یا چیزی در حوالی جایگزین‌های شرقی آن. ولی واقع آن است که تمام اقتصاددانان کلاسیک که پایه‌گذاران تئوریک این دو نحله هستند، مدیون و مرهون اصول آدام اسمیت در مورد کار انسانی به عنوان منشأ ثروت ملل هستند، و این اصول است که امروز با ورود گسترده کار ماشینی به چالش خوانده شده است، و همه معیارهای توزیع درآمد و عرضه و تقاضا و بهره‌وری و مدیریت و دستمزد و مصرف و چرخش چرخ تولید و اوقات فراغت و دولت به مثابه اراده عمومی را بی معنا و مفهوم کرده است (توأم با اقتباس‌های آزاد از استنلی آرونوویتز).
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 28 مهر 1396 ساعت 20:46

استارت‌آپ‌های نظارت اجتماعی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    مقدمه اول: «خواب نمی‌روم و می‌فهمم که در اطرافم چه می‌گذرد»؛ مقام معظم رهبری، آیت ا... سید علی حسینی خامنه‌ای، در دیدار با «نخبگان جوان علمی»، به جمله مهمی از امیر مؤمنان علیه السلام در نهج‌البلاغه اشاره فرمودند که می‌فرمایند: «خواب نمی‌روم و می‌فهمم که در اطرافم چه می‌گذرد». این جا دو نکته الهام برانگیز هست: یکی خواست حکمران علوی برای آگاهی از اطراف موضوعات و سیاست‌ها، و دیگری جایگاه نخبگان علمی در رصد و خلق راه حل برای مسائل کشور. این، کلید یک راه حل است که ما نام آن را «استارت‌آپ‌های نظارت اجتماعی» می‌گذاریم.
▬    مقدمه دوم: سال‌های اخیر، عرصه ظهور و اثرگذاری خارق العاده استارت‌آپ‌های موفقی در زمینه‌های مختلف اقتصاد ما بوده است. نمونه مهم این استارت‌آپ‌ها، خطوط تاکسی هوشمند بودند که توانستند وقوع بحران دامنه‌دار در زمینه اشتغال و بیکاری را مهار کنند و زیر بنای تحرک در شهرها را هم بهبود قابل ملاحظه‌ای ببخشند. راز موفقیت استارت‌آپ‌ها در مقایسه با کسب و کارهای مرسوم این است که آن‌ها خود را با شرایط عمیقاً متحول و بی‌سابقه اقتصاد و اجتماع امروز، و بویژه دنیای دیجیتال تطبیق داده‌اند. آن‌ها می‌‌کوشند نیازهای نوظهور را به هم برسانند، و از پیوند آن‌ها فرصت جابجایی اقتصادی خلق کنند. این الگوهای عملیات اقتصادی لزوماً و در همه موارد موفق نیستند، ولی در مواردی که موفق می‌شوند، تحول عظیمی پدید می‌آورند.
▬    قضیه‌ای در نتیجه‌گیری از دو مقدمه: این یک الگوی موفق است، و دلیلی ندارد که در زمینه‌های اجتماعی و سیاسی به کار نرود. تشخیص من این است که در حال حاضر یک الگوی عملیاتی که می‌تواند در سیاست و اجتماع پاسخ برازنده‌ای دهد، اتصال دو نیاز نظارتی به یکدیگر است که جابجایی‌های مهم و مثبتی را هم در سیاست و اجتماع موجب می‌شود. در یک سوی این استارتاپ، مردمی هستند که عمیقاً در خلال شبکه‌های اجتماعی نشان داده‌اند که خواهان نظارت و نقد و بررسی روندهای اجرایی کشور هستند؛ و در سوی دیگر، دم و دستگاه حکمرانی است که ذاتاً باید از بیگانگی مردم از نظام سیاسی گریزان باشد و از هر نوع جلب مشارکت مردم در روند اجرایی کشور استقبال کند.
▬    فرجام مطلب: دستگاه حکمرانی صحیح و سالم، هزینه هنگفتی صورت می‌دهد تا بازخوردی از تصمیم‌سازی‌های خود از اعماق جامعه به دست آورد و تصمیم‌سازی‌های آینده را بر حسب تأثیری که بر دورترین نقاط کشور می‌گذارد؛ مردم هم، چنین چیزی را از حکومت به عنوان تبلور اراده ملی انتظار دارند. بویژه، این، موقعیتی است که فارغ التحصیلان و نخبگان دانشگاهی می‌توانند از تیزبینی ناشی از دانش خود استفاده کنند، و پیشنهادات خویش را برای بهبود امور موطن خود در اختیار دستگاه حکمرانی قرار دهند،  و از این قبل، هم آن‌ها، هم مردم، و هم نظام حکمرانی منتفع شوند، و بودجه‌های نظارتی و افکار عمومی نیز هدفمندتر هزینه شوند. این اقدام، موجد شکل‌گیری انبوهی از مراکز مطالعاتی خواهد بود که در سطوح محلی، به وجود می‌آیند که برای فارغ‌التحصیلان، شغل‌های برازنده‌ای فراهم خواهد کرد. این مشاغل، گامی در جهت بهبود آمایش ملی توسعه نیز خواهد بود، چرا که نه تنها تولید این اطلاعات نیازی به حضور و ارتباط مستقیم با نهادهای حکمرانی پایتخت ندارد، بلکه حضور گروه‌های مشورتی در نقاط دور از مرکز، یک اولویت و مزیت به حساب خواهد آمد. و مهم‌ترین نکته این است که این استارت‌آپ‌های نظارتی، کارآترین نهادهای امر به معروف و نهی از منکر خواهند بود، و این حکم معطل‌مانده سیاسی اسلام از تعطیلی در خواهد آمد. امید که دولتمردان از این پیشنهاد استقبال فرمایند.
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 28 مهر 1396 ساعت 20:37

اخلاق سیاسی در دنیای دیجیتال

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    قضیه: نکته‌ای اخلاقی در دنیای دیجیتال هست؛ ... این که شایعه در این دنیا، بنیان‌کن و زیر و رو کننده است. سخن صحیح و تأمل شده ارزش خود را در این فضا به سهولت نمی‌یابد. پچ پچ در این سپهر اجتماعی، حرف اول را می‌زند.
▬    کاوش اول: نکته الهام‌بخشی در کتاب کریستوفر بئم («ریشه‌های اخلاق»/ ۲۰۱۲) در این ارتباط هست؛ او در بررسی‌های انسان‌شناختی خود، دریافت که در جوامع ساده و ابتدایی، شبکه‌های کوچکی درون قبیله، اغلب، قدرت زیادی پیدا می‌کنند، و این، به توان آن‌ها در تولید «شایعات فراوان» باز می‌گردد. این گروه‌های قدرتمند، در مورد امور، «مکرراً» دروغ می‌گفتند، خودسرانه عمل می‌کردند، و بی‌رحمانه می‌تاختند، و این به آن‌ها قدرت مقهور کننده‌ای می‌داد، که نهایتاً به استبداد اقلیت منجر می‌گردید. این، یک مکانیسم پایه است، که مبانی لازم برای نقد شهرت و لایک در فضای مجازی را در اختیار ما می‌گذارد.
▬    نکته دوم: وقتی افراد با عملکردهای بی‌رحمانه‌ی گروه‌های اقلیت شایعه پراکن مواجه می‌شوند، انگیزه نیرومندی برای انزوا در آن‌ها فعال می‌شود و دنیای دیجیتال، با توجه به دهلیزهای متنوعی که دارد، انزوا در یک بخش را با حضور کم دردسرتر احتمالی در بخش‌های دیگر جبران می‌نماید. این، همان ذهنیت گذرا و پرسه‌زن است که مسیر گروه‌های شایعه‌پراکن و مخرب را هموار می‌کند. به نظر می‌رسد که هر چه جلوتر می‌رویم، رفتارهای مرتبط با شهرت و لایک در دنیای دیجیتال که منش‌های غالب در این فضا هستند، انسجام اجتماعی را تضعیف و نحیف و حتی نابود می‌کنند.
▬    مطلب سوم: از این زاویه، زیست دیجیتال با این صورت‌بندی فعلی، نحوی تجاوز گسترده به حیطه مدنیت است. این تجاوز از جانب یک ساز و کار نهادی و یک فرهنگ مرتبط با ساختار دنیای سایبر و دیجیتال است، که از جانب گروه‌های مخربی مانند گروه‌های شایعه‌پراکن، مورد سوء استفاده چشمگیر قرار گرفته است. باید این رویداد را به مثابه قسمی از «بلایای انسانی» در نظر گرفت که عمیقاً از «بلایای طبیعی» مخرب‌تر هستند. این آسیب‌های بنیاد افکن، در هیچ موقعیت جغرافیایی یا محلی خاص متمرکز نیستند، و می‌توانند در طول دوره‌های طولانی مدت باعث ایجاد آسیب شوند، ضمن آن که مسؤولیت وقوع آن‌ها و آسیب‌پذیری در مقابل آنان هم منتشر و گم است، و معمولاً حساسیت‌های کمی هم برای پی‌جویی مسؤولیت‌ها در این دست از «بلایا» وجود دارد.
▬    کاوش چهارم: نکته دیگر در ارتباط با بلای شایعات در دنیای دیجیتال آن است که در موارد مهمی، با سرمایه‌گذاری منابع قدرت و ثروت صورت می‌گیرند. خب؛ «بدبینی واقع‌بینانه» نسبت به منابع قدرت و ثروت، ذات علم جامعه‌شناسی بوده است، و در جامعه‌شناسی اخلاق دنیای دیجیتال نیز این دیدگاه انتقادی قویاً به چشم می‌خورد. ما این را می‌دانیم که معنا و فرهنگ در عملکردهای اقتصادی سرمایه‌داری، همواره به طور «غیر مستقیم» هدف قرار می‌گرفته است، و از این بابت، ساختار دنیای دیجیتال که پر از روابط کوتاه مقیاس گذراست، بهترین مکان برای عملکرد ساختارهای غیر مستقیم قدرت و ثروت است؛ آن‌ها بدون آن که مجبور باشند، ریشه‌ها و اصول فکر و عمل خود را که هر انسانی را منزجر می‌سازد افشا کنند، تکه خبرهای خود را گسیل می‌کنند، و اثر مورد نظر را در نبود توجه به ریشه‌ها بر جای می‌گذارند.
▬    پس، این ماهیت دهلیزهای تو در تو و گذرای دنیای دیجیتال، که در آن عادت به تأمل و عمق نگری نیست، اصولاً یک فرآیند ضد عدالت است. در این فضا، بی‌عدالتی، اغلب به عنوان یک خطر برای همه در نظر گرفته نمی‌شود، در صورتی که واقعاً چنین است. بی‌عدالتی مزمن می‌تواند به افسردگی و بیگانگی اجتماعی و سیاسی منجر شود که همراه با استرس خرد کننده و عدم اطمینان، به نوبه خود، باعث ایجاد امواج سهمگین اجتماعی پرخاش می‌شود. این در حالی است که در دنیای دیجیتال، با ایجاد بدبینی عام و مکانیسم‌های شایعه، تلاش‌ها برای تحقق عدالت، موفق به جلب حمایت جمعی نمی‌شوند و هیچ گاه به یک حرکت مستحکم در مقابل منابع قدرت تبدیل نمی‌گردند.
▬    حرف آخر: از همین جا می‌توان نتیجه گرفت که مردم‌سالاری که اتکاء آن، به جای کتاب و روزنامه و سالن‌های اجتماع که در آن راجع به امور عمومی گفتگو شود، به دنیای دیجیتال است، شدیداً از سوی گروه‌های کوچک، اما فعال محرک شایعات در معرض آسیب است و امید چندانی هم وجود ندارد که از متن آن، کوششی برای ارتقاء عدالت زاییده شود. نقد انتخابات و سایر روندهایی که مشروعیت آن‌ها مستند به دموکراسی است، در این جو و فضا مهم است. این که دموکراسی با این شیوه‌ها نه تنها امر شریفی نیست و منجر به قدرت‌یابی نیروهای سیاسی شریف نمی‌شود، بلکه به بدترین شکلی که کمتر در طول تاریخ سابقه داشته، باعث قدرت‌یابی دون‌ترین امکانات ممکن در سیاست می‌گردد، که وجه بارز آن‌ها ثروت‌اندوزی، دروغ‌گویی، شایعه‌پراکنی، بی رحمی و نفاق است. شخصیت‌هایی که تنها برای ساختن «سیاست پوشالی» مناسب هستند و از بلایای طبیعی برای بشر خطرناک‌تر خواهند بود (توأم با اقتباس‌های آزاد از کریستوفر بئم و کوین مک‌کافری).
مأخذ:رسالت
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در شنبه, 22 مهر 1396 ساعت 19:50

بایسته‌های جنبش دانشجویی پیشران

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه:
▬    «دانشجوی انقلابی مسلمان، دانشگاه را فتح کرد؛ یعنی دانشجوهای مسلمان، هم در مباحثات توانستند دانشگاه را فتح کنند، هم در مبارزات جنگی؛ یعنی در همین اتفاقاتی که افتاد، دانشجوها توانستند دانشگاه را فتح کنند. منتها بعد، در بین خود مجموعه‌ی دانشجویان مسلمان، یک اختلالاتی به وجود آمد. دانشجویان مسلمان، دانشگاه را فتح کردند، لانه‌ی جاسوسی را فتح کردند، امّا خودشان از درون مغلوب شدند! این به نظر من نکته‌ی قابل توجهی است. چرا؟ برای خاطر اینکه دچار ضعف تحلیل و ضعف محتوا بودند؛ هیجانات بود، خیلی هم تند -بعضی از بچه‌های دانشجو در آن ‌روز، ماها را که آن‌وقت تازه از زیر زندان و تبعید و این قبیل ‌چیزها بیرون آمده بودیم، انقلابی نمی‌دانستند؛ یعنی در مقام قضاوت، ماها را تخطئه می‌کردند؛ همین‌هایی که الآن هم هستند؛ حالا بعضی‌هایشان هنوز هم هستند؛ یعنی واقعاً اُرتدُکس بودند، یک انقلابی اُرتدُکسِ سفت و سخت، خیلی قرص و محکم- منتها آن ذهنیت، از محتوای لازم خالی بود، لذا، در یک نقطه‌ی حسّاسی ضربه خورد» (بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان، در دوازدهمین روز از ماه مبارک رمضان، ۱۳۹۶/۳/۱۷)

▀█▄ کاوش در قضیه:
▬    کاوش اول: شمار وسیعی از تحلیل‌گران اجتماعی، پس از هزیمت جنبش‌های دانشجویی ۱۹۶۸، باور داشته‌اند که عصر «جنبش‌های دانشجویی» و اساساً عصر «جنبش‌های اجتماعی» سپری شده است؛ دلیل آن هم بر می‌گشت به رسوخ و نفوذ مدرنیت، در لباس (۱)بازار آزاد و (۲)دموکراسی توده‌وار و (۳)جهان‌بینی تکنیکی و عمل‌گرا، که نهایتاً به اضمحلال روایت‌های کلان لازم برای درگیر شدن افراد در جنبش‌های اجتماعی منجر می‌شود. دغدغه خاطر مردم به سود و رفاه و پول و حساب و کتاب، رفته رفته ذهن آن‌ها را در فهم مفاهیم کلانی مانند عدالت و انسانیت و حقانیت و ازخودگذشتگی و ... کند و ناتوان می‌کند، و بدون ادراک این دست مفاهیم، سخن گفتن از جنبش‌های اجتماعی علی الاصول عبث خواهد بود.
▬    کاوش دوم: دقیقاً به دلیل عمومیت این برداشت بود که وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹، یعنی یازده سال پس از هزیمت جنبش‌های دانشجویی و کارگری ۱۹۶۸ در سه کشور فرانسه و امریکا و آلمان، توجه تحلیل‌گران بدبینی که به آن‌ها اشاره شد را به خود جلب کرد که در رأس آن‌ها، میشل فوکو، استاد عالی رتبه و فقید «کلژ دو فرانس/اکول نرمال سوپریور» و پر ارجاع‌ترین دانشمند علوم انسانی بود. او انقلاب اسلامی را «روح دنیای بی‌روح» شمرد. انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹، محصول یک جنبش اجتماعی گسترده و پر فروغ بود، که البته بدنه دانشجویی نیرومندی هم داشت. و تنها یک دلیل نیرومندی این بدنه دانشجویی همین است که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که امروز نه فقط یک نهاد نظامی مهم و تاریخ‌ساز، بلکه یک نهاد سیاسی قابل اعتنا در سطح جهان به حساب می‌آید، محصول شاخه دانشجویی انقلاب اسلامی بوده است.
▬    کاوش سوم: و اگر امروز میشل فوکو، سر از گور بردارد، و به صحنه دانشگاه‌های ما بنگرد، چه می‌گوید؟ لا اقل خواهد گفت که متن جنبش، جابجا شده است و هر جا هست، دیگر دانشگاه نیست. اگر همچنان از سیاست ایران، بویی استشمام می‌شود که با بوی مندرس (۱)بازار آزاد و (۲)دموکراسی توده‌وار و (۳)جهان‌بینی تکنیکی و عمل‌گرای حاکم بر جهان فرق دارد، باید منشأ این رایحه را در جای دیگری جست. علت این قضاوت هم روشن است: این که روح دانشجویی که فارغ از بستگی به پایه‌های سه‌گانه دنیای مدرن، طوری که بتواند به دنبال «جهان آرمانی» یا همان «جهان انقلابی» باشد، کم و بیش رویاروی روح عافیت‌جویانه سه رکن دنیوی پیش گفته تسلیم شده است.
▬    کاوش چهارم: اگر این‌چنین شد، اگر روح دانشجویی در مقابل دنیاطلبی تسلیم گردید، آن گاه عارضه بعدی پدید می‌آید. این که دانشجو در قضاوت‌های اجتماعی خود، اسیر حلقه‌های نخبگان سیاسی یا ابتذال‌های فرهنگ عوام می‌شود. در واقع، «جنبش دانشجویی»، فاقد یک طرح بنیادین برای اصلاح اجتماعی خواهد شد، و به طور موردی نسبت به امور واکنش نشان می‌دهد. این، یک خسران است که فعالان دانشجویی، اسیر موضوعات موردی مانند «کنسرت» شوند که اساساً یک دغدغه جناحی-سیاسی و غیر فرهنگی است، و در مورد موضوعات مهمی مانند «عروج نسل سوم شهیدان وطن، همان مدافعان حرم» و «کودکان کار» و «امواج اعتیاد که آشکارا از خارج از مرزها خط می‌گیرند» و «برجام» و «ارتباط با امریکا همان قاتلان ۲۸ مرداد و هواپیما و ویتنام» و ... هیچ نظر مبتنی بر طرح اصولی بهبود جامعه ندارند. آیا واقعاً برخی فعالان دانشجویی که در مقابل این موضوعات سکوت می‌کنند، قادر به فهم و درک مصائب نهفته در این نمودها نیستند؟ یا به واسطه فقدان یک طرح «اصولی + جامع» برای بهبود اجتماعی، توان معرفتی برای انتقاد و عبور کردن از دگم‌های نخبگی و جناحی-سیاسی را ندارند؟ منظور از «انقلابی ماندن» جنبش دانشجویی همین است؛ این که نگاه غیر انتقادی و انفعالی به این رویدادها که اصل اعتبار و حیثیت دانشگاه و اجتماع را هدف قرار می‌دهند را از خود دور کنند، و فارغ از خط و خط‌بازی، مهیای انتقاد و ارزیابی منصفانه به هدف بن‌بست‌گشایی از مسائل جامعه باشند؛ و این، میسر نمی‌شود مگر این که آن‌ها یک طرح «اصولی + جامع» برای شناخت و تفسیر و حل مسائل اجتماعی داشته باشند.
▬    کاوش پنجم: این نکته مهم که رایحه «روح دنیای بی‌روح» بودن، قدری از متن دانشگاه ما جابجا شده است و از نقاط دیگری به مشام می‌رسد، نکته مهمی است. یک نمونه این جابجایی، پدیده «اردوهای جهادی» است که هر چند این اردوها، اغلب، مرکب از طلاب و دانشجویان و دانش‌آموزان است، ولی پایگاه اصلی خود را در جایی خارج از دانشگاه می‌یابد و عمده تشکل‌ها و نهادهای شناخته شده دانشجویی و دانشگاهی چندان نقشی در آن‌ها ندارند. تاریخ انقلاب اسلامی نشان می‌دهد که یک اجتماع پویا و انقلابی، با هیچ گروه نخبه‌ای عقد اخوت نبسته است، و تنها خود را متعهد به «آرمان»‌ها می‌داند، و اگر نخبگان، به هر دلیل از پایبندی به آرمان‌ها شانه خالی کنند، اجتماع متعهد و انقلابی، آمادگی دارد که از این دست نخبگان و نهادهای نخبگانی عبور کند. این که نخبگان دانشگاهی کشور، امروز به جای انجام تکلیف تاریخی خود در ایجاد طرح‌های «اصولی+جامع» برای حل مسائل مردم، درگیر مسائل بی‌ارتباط به مسائل مردم شوند که یا به دگم‌های روشنفکری فراملی مربوط می‌شود، یا به دغدغه‌های جناحی-سیاسی سرویس می‌دهند، و یا فقط اقتضائات شغلی آکادمیک را محقق می‌سازند، موجب بی‌اعتمادی جامعه به آکادمی می‌گردد. در شرایطی که شماری از اقطاب این جامعه، به جای تعهد به آرمان‌ها، تخصص خود را برای دریافت‌های نجومی به رخ می‌کشند؛ در شرایطی که برخی نخبگان ورزشی به جای مرام پهلوانی و گل‌ریزانی، در گرماگرم تحریم‌زدگی مردم، رکورد جهانی خرید «پورشه» را به ثبت می‌رسانند و پیش چشم فقرا دور دور می‌کنند؛ در شرایطی که برخی هنرمندان، جامه زهد را می‌درند و برای «پول» و «پول‌داران» و «قدرت» و «قدرتمندان» موضع می‌گیرند؛ هنرمندانی که برخی از آن‌ها مع‌الاسف، دیگر الگوهای مناسبی برای جامعه نیستند، و باید شمار دوستی‌ها و ازدواج‌ها و جدایی‌هایشان را از مردم پنهان کرد تا سلب آبروی هنر و هنرمند نشود؛ و در شرایطی که سیاستمدارانی، هر از گاهی، با نسیمی، از این لیست سیاسی به آن لیست سیاسی پرتاب می‌شوند و اهل حزب «باد»اند؛ در این شرایط، سکوت فعالان دانشجویی در نقد توأمان «سیاست» و «اجتماع» به چه معناست؟ اگر دانشجو، متوجه شأن شگرف «دانش+جویی» خود باشد، باید بداند که این منافع و شهوات و اغراض هستند که باید تابع او باشند، نه او تابع آن‌ها. اگر در مورد «انقلابی ماندن» چیزی به نام «جنبش دانشجویی» سخن بگوییم، شرط لازم آن، مستقل ماندن جنبش دانشجویی از نیروهای سیاسی خارج از دانشگاه و تولید آزادانه راه‌حل‌های آرمانی، برای مسائل اجتماعی، بدون ملاحظه منافع و شهوات و اغراض است.
▬    الحاصل: امروز، «فعالان دانشجویی» برای «انقلابی ماندن»، باید در سه جبهه «جهاد» کنند؛ هم باید تمایل اصحاب منافع و اغراض را برای سوء استفاده از جنبش دانشجویی مهار نمایند، و هم باید با دیو بزرگ‌تری، مشغول «جهاد کبیر» شوند و تسلیم مظاهر رفاه و عافیت‌طلبی نگردند، و نهایتاً، باید دست بر زانو بگذارند و طراحی‌های نو به نو شونده برای حس مسائل اجتماعی با اتکاء به یک طرح جامع از تکامل جامعه مطرح نمایند.
مأخذ:khamenei.ir
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 19 مهر 1396 ساعت 16:04

صفحه 32 از 406