فیلوجامعه‌شناسی

مقالات و يادداشتهاي روز

مکاتب در فلسفه‌ی روش علوم اجتماعی / بخش دوم: عینیت‌گرایی

فرستادن به ایمیل چاپ

تیم می


بر اساس مقدمه‌ی گفتار، عینیت‌گرایی باورداشتی است که تعمیم وتبیین را شاخص اساسی علم تلقی می‌کند. از نگاه بسیاری از محققان، مباحثی که حول اینچنین مقولاتی جریان دارند چندان در عمل به کار نمی‌آیند. در عین حال، اگر موضعی را اتخاذ نماییم که در تحقیق جامعه‌شناختی به برخی معارف ما بها دهد و شناختهایی که با ابزارهای دیگر فراهم آمده‌اند را معتبر نکند، آنگاه انتظارات ویژه‌ای از پژوهش‌های خود خواهیم داشت. در این صورت پژوهش اجتماعی چیزی فراتر از انعکاس ساده‌ی عقاید و پیش داوری‌های شخصی ما خواهد بود؛ چنین تحقیقی اثبات می‌شود، ابطال می‌گردد، تئوری‌های ما را سازمان می‌دهد و یا تعمیم می‌بخشد و شواهدی فراهم می‌آورد که نه تنها باورهای شخصی ما را به چالش می‌خوانند، بلکه پندارهای عمومی جامعه را نیز به مبارزه می‌طلبند.
      اینجاست که بحث عینیت‌گرایی در علوم اجتماعی مطرح می‌گردد. اغلب مسلم انگاشته می‌شود که اگر ارزش‌های شخصی ما وارد قلمرو تحقیق نشوند، دانش ما عینی و بی ایراد خواهد بود. بنابراین عینیت‌گرایی چنین به رشته تعریف می‌آیدکه:
     
باوری اصولی برآن که اصولی ثابت، شبکه‌ای فرازمانی یا چهارچوبی نظری وجود دارد یا باید وجود داشته باشد، به نحوی که بتوانیم برای تعیین عقلانیت چیستی، معرفت، راستی، واقعیت، خوبی ودرستی به آن پناه آوریم.
 
      روی هم رفته بسیاری از مردم پذیرفته‌اند که آنچه دانشمندان می‌گویند «درست» است. به عبارت دیگر، موضوع اصلی علوم اجتماعی، خود زندگی اجتماعی است. مردم آشکارا سازندگان حیات اجتماعی هستند، و سؤال اینجاست‌که آیا ممکن و یا مطلوب است که به عنوان یک محقق اجتماعی و یا عضوی از یک جامعه احساساتمان را در مورد جامعه‌ای که به آن تعلق داریم مسکوت بگذاریم؟ رویکردهای گوناگون به این پرسش پاسخ خواهند گفت.
منابع:...

عذرخواهی سرویس‌دهنده از مخاطبان محترم

فرستادن به ایمیل چاپ

سادامه مطلب...لام و احترام؛


دشواریهای اخیر در ”فیلوجامعهشناسی“، به دلیل اختلال در سرور میزبان هاستیران بود. اکنون، با تعویض میزبان، امیدواریم که این مسائل مرتفع شده باشد و تکرار نشود. از جانب سرویسدهنده، از مخاطبان محترم عذرخواهی مینماییم.

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 18 دی 1390 ساعت 08:40

معرفت‌شناسی=جامعه‌شناسی

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت ادامه مطلب...آزاد


• به زعم امیل دورکیم، تاریخ فلسفه غرب و بحث آن درباره ماهیت معرفت، حقیقتاً نشانگر زمینه اجتماعی است. ما فکر می‌کنیم که راجع به معرفت غور می‌کنیم، ولی واقع آن است که راجع به آنچه «پیش از من بوده و پس از من نیز خواهد بود» می‌اندیشیم. وقتی چیزی را «اثبات» می‌کنیم، در واقع می‌گوییم «پیش از من بوده و پس از من نیز خواهد بود». پس، معرفت‌شناسی و فلسفه و حکمت، در واقع، کاوش در باب آگاهی و روحیه جمعی و عادات فکر است. معرفت‌شناسی صورتی از خوداندیشی اجتماعی است.
• ░▒▓ بیان دیگر مطلب: منطق و آگاهی، برآمده از معیشت‌اند. معیشت در متنی اتفاق می‌افتد که «پیش از من بوده و پس از من نیز خواهد بود». پس، خوب که بنگریم، منطق و آگاهی، هستی‌شناسی جامعه را بازتولید می‌کند. چون جامعه همان چیزی است که «پیش از من بوده و پس از من نیز خواهد بود».
• ░▒▓ بیان دیگر مطلب: مقولات فاهمه، صور اجتماعی برخاسته از ریتم زندگی، سازمان فیزیکی جامعه و اولویت‌هایی در گروه‌های انسانی هستند. بازنمودهای جمعی بازتاب روح و روحیه جمعی است؛ این بازنمودها به نحوی محصول ریخت‌شناسی و نهادهای اقتصادی و اخلاقی و دینی هستند. این نهادهای عینی و صور اجتماعی، در آگاهی سوبژکتیو به صورت درونی ظاهر می‌شوند.
• ░▒▓ بیان دیگر مطلب: مقولات یا الگوهای مفهومی، از جامعه گرفته می‌شوند. جهان تجربی انضمامی صرفاً از طریق این بازنمودهای جمعی و اذهان مشترک ایجاد می‌شود. تجربه و تفکر عقلانی، فارغ از آن‌ها ممکن نخواهد بود. پس، معرفت‌شناسی در حاق موضوع، جامعه‌شناسی است.

مکاتب در فلسفه‌ی روش علوم اجتماعی / بخش اول: چشم‌انداز عمومی

فرستادن به ایمیل چاپ

تیم ادامه مطلب...مِی


اغلب علم را چنین تعریف می‌کنند: مجموعه اندیشه‌ها و افکار منسجم مربوط به یک موضوع معین که با تجربیات همنوایی گسترده‌ای به هم رسانند. فی المثل، چالمرز، نگرش عام به علم را چنین بیان می‌دارد:

معرفت علمی عبارت از شناختی اثبات شده است. نظریات علمی توسط واقعیات تجربی و مشاهدات و آزمون‌ها تأیید می‌شوند. علم بر اساس دیدارها، شنیدارها، حواس و… بنا شده‌است. عقاید شخصی، استنتاجات منطقی و مکاشفه‌ها هیچ جایی در علم ندارند. علم عینی است. معرفت علمی از آن رو معرفتی قابل اعتماد و معتبر است که شناختی مبتنی بر اثبات عینی است.
     
      با این حال، در عمل نشان داده شده که نه تنها یک پدیدار واحد را می‌توان از جنبه‌های گوناگون نگریست، بلکه شیوه‌های متفاوتی برای جمع‌آوری، تحلیل و نتیجه‌گیری از این داده‌های حسی وجود دارد. تا آن هنگام که چنین تفاوت‌هایی وجود دارد، ما با مسأله شرایط زمانی و علمی در علوم اجتماعی مواجه خواهیم بود.
      تفاوت در نگرش‌های ممکن به پدیده‌ها می‌تواند بسیار مشکل‌ساز باشد. بعد از این همه تلاش، اگر هیچ سازگاری مطمئنی میان این پژوهش‌ها و واقعیت وجود نداشته باشد و معلوم شود که روش‌ها و نظریاتی که بنیان این تحقیقات را فراهم می‌آورند، به خوبی عمل نمی‌کنند، چه خواهد شد؟ در این صورت شاید لازم باشد نظریه‌ای که علم را صرفاً گزاره‌های تجربی و آزمون شده در باب جهان اجتماعی و طبیعی می‌انگارد، زیر عینک انتقادی خود بگیریم. در مقابل چنین دیدگاهی چرا ما نباید روش‌ها و نظریاتی را در مورد علم بپذیریم که با نگرش حس‌گرایانه به علم متعارض باشند؟ چرا که امور مهم سیاسی و ارزشی وجود دارند که بر زندگی ما تأثیر می‌گذارند و باید در روش‌شناسی علم جامعه‌شناسی مورد توجه قرار گیرند. بررسی چنین اموری از قلمرو روش‌شناسی حسی بیرون است و در چهارچوب هیچ نظام دموکراتیک معنا نخواهد داشت. نقش این ارزش‌ها در جامعه عبارت از درک و تبیین پدیده‌ها، تمرکز بر روی مباحث معین و به چالش طلبی عقایدی است که به رسم معهود، در مورد جهان اجتماعی و طبیعی پذیرفته شده‌اند:

پژوهش علمی منوط به آمیختن تفکری به غایت خلاق با جمع‌آوری دقیق و مرتب شواهد، به منظور اثبات یا ابطال فرضیات و نظریات است. اطلاعات و مشاهداتی که در خلال پژوهش علمی حاصل می‌آیند همواره تا اندازه‌ای «آزمایشی‌اند» هستند (جایی برای بازنگری در آن‌ها هست و حتی ممکن است در اثر شواهد و استدلالات نوین کاملاً رد شوند).

      کاربرد عمده‌ی علوم اجتماعی، ارائه‌ی نظریاتی که فهم ما در باب جهان اجتماعی را به چالش می‌خوانند و همچنین جمع‌آوری منظم اطلاعات است. تا بدان هنگام که این ویژگی هم چنان جذاب می‌نماید، منازعات و کشمکش‌ها در علوم اجتماعی هرچه بغرنج‌تر خواهند شد. مثلاً این تعریف که محتوای «علم» عبارت از ماهیت روش و نوع اطلاعاتی است که می‌تواند به دست دهد، فضا را برای مجادلات مساعد ساخته است. برای آنکه دریابیم این وضعیت چگونه پدید آمده است، پیش از آنکه به بررسی رابطه میان واقعیت و پژوهش اجتماعی بپردازیم، ضروری است نظری به نگرش‌های عمده و مباحث موجود در قلمرو علوم اجتماعی بیفکنیم.
منابع:...

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 14 دی 1390 ساعت 22:05

مبانی جمعی مقولات فاهمه

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت ادامه مطلب...آزاد


• امیل دورکیم، در تحلیل توتمیسم (دین ابتدایی) نزد بومیان استرالیا و قبایل بومی امریکایی، تشخیص داد که گروه‌بندی‌های روابط حیوانات با یکدیگر، حاصل یک ارتباط پیشینی و سازمان گروهی در جامعه است.
• مثلاً در میان بومیان امریکا، کلان‌هایی که سمبل توتمی آن‌ها شیر کوهی، بوفالو یا گوزن شمالی بود،  به دلیل خوی خشن خود گرد هم جمع شده بودند. جهان‌بینی آن‌ها، بازتابی از اقتضای معیشت آنان بود. اعضاء این کلان‌ها، جنگجو بودند.
• جمع‌بندی دورکیم، نهایتاً این است که این مقوله‌بندی‌ها و الگوها، برآمده از روابط خویشاوندی و خانوادگی، و الزامات تقسیم قبایل اولیه به کلان‌ها و خانواده‌هاست؛ آن‌ها بازتاب کارکردهای اجتماعی‌اند. آن‌ها نتیجه‌ی نوعی زمینه‌ی روان‌شناختی یا ساختارهای پیشینی ذهن، برای تفکر در چارچوب مقولات انتزاعی یا عام نیستند. نتیجه می‌گیرد که هر چیزی، تعبیری از ذهن جمعی است.
• آنچه طبیعی و ماهوی تصور می‌شود، بازتابی غیرآگاهانه از سازمان‌های اجتماعی جامعه است.
• نتیجه مهمی که دورکیم می‌گیرد و راه او را از کانت جدا می‌کند، این است که مفاهیم و مقولات فاهمه، بازتابی از اولویت‌ها و سلسله مراتب روابط گروهی هستند.
• یعنی، جامعه مانند سایر اعیان، صرفاً یک موضوع شناسایی نیست که با فیلتر مقولات فاهمه ذهن شناخته شود. بلکه بررسی‌های تجربی در مورد صورت‌های ابتدایی زندگی اجتماعی، آشکار می‌کند که جامعه و الزامات حیات اجتماعی، خودش مبانی نظام مقوله‌بندی را ایجاد می‌کند. در واقع، این الزامات معیشت اجتماعی است که مقولات ذهن را برای فهم دنیا می‌سازد. پس، «اولین مقولات منطقی، مقولاتی اجتماعی‌اند».

به رغم پوزیتیویسم

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشادامه مطلب...ت آزاد


• رویارویی اصولی امیل دورکیم با پوزیتیویسم، در اثر متقدم او، در موضوع «مقولات بنیادین»، و در اثر اصلی او، «صور بنیادین حیات دینی»، آشکار است.
• دورکیم بحثی فلسفی که در تفکر غرب درباره ماهیت معرفت و حقیقت (صدق) وجود داشته را دوباره مطرح می‌کند.
• چگونه ابژه‌ها و اعیان، در آگاهی ما منعکس می‌شوند؟
• آیا ابژه‌ها، مجموعه‌ای بسیط از تجارب ما هستند، یا این، خود ذهن است که در باب امور منطقی و عقلانی جهان تأمل می‌کند؟
• آیا اعیان، صورت مبدلی از آن چیزی است که ما درک یا فکر می‌کنیم؟
• آیا واقعیت در احساسات یا ذهن ما مسکون است؟
• آیا خصال عام و جهانشمول جهان، به لحاظ تجربی از ماهیت یا از اصول ذاتی ذهن استنتاج می‌شوند؟

ادامه...

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 13 دی 1390 ساعت 23:24 ادامه مطلب...

performativity

فرستادن به ایمیل چاپ

ادامه مطلب...


برداشت آزاد


• performativity: ایفاگری/ اجراگری/ خصوصاً ایفاگری زبانی و معنایی.
• به این معنا که زبان، و خصوصاً در مورد جودیت باتلر، زبان جنسیت، فاقد یک معنای مطلق است؛ بلکه بویژه حایز یک ماهیت برساختی است که همچون سایر عملکردها بر حسب اقتضائات ویژه عمل معنا می‌یابد.
• بدین ترتیب است که علی الاصول، جنسیت از سکس قابل تمیز نیست. چرا که نمی‌توان و نباید جنسیت را فارغ از ایفاگری آن به مثابه امری انتزاعی مد نظر داشت. در واقع، جنسیت تنها در حین ایفاست که معلوم می‌شود.
• این چنین است که مثلاً در یک رابطه همجنس‌گرا، یکی نقش زن را می‌پذیرد و دیگری نقش مرد را. خصلت جنسیت «ایفاگرانه» است. انگار یکی زن می‌شود و دیگری مرد. اینجا خصلت «ایفاگرانه» زبان و معنا معلوم می‌شود. در حین تحقق سکسوالیته است که جنسیت تحقق می‌یابد.

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 13 دی 1390 ساعت 15:22

جامعه‌شناسی/انسان‌شناسی؟

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر ناصر فادامه مطلب...کوهی در ICAC


• پاسخ به این سوال هم جز با درنظر گرفتن تغییراتی که در سراسر جهان رخ داده امکان‌پذیر نیست. اولاً به همان دلایلی که ذکر شد انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی بعداز از بین رفتن مستعمرات از نظر موضوعی خیلی به هم نزدیک شدند. آنچه که این دو را از هم متمایز می‌کند بیشتر روش است. جامعه‌شناسی برای پیدا کردن تغییرات بزرگ در پهنه‌های وسیع بیشتر به کار می‌رود و از روش‌های کمی استفاده می‌کند. اما انسان‌شناسی بیشتر از روش‌های کیفی برای پیدا کردن نکات ریز در پهنه‌های کوچک استفاده می‌کند.
• علاوه‌ بر این با از بین رفتن دسته‌بندی مستعمره و استعمارگر در بین کشورها، با انقلاب اطلاعاتی که رخ داد، علوم اجتماعی هرچه بیشتر با علوم انسانی و علوم دقیقه نزدیک شد. از این پس بین‌رشته‌ای بودن و بین‌المللی بودن شرط اساسی هر علمی است و دیگر هیچ علمی را در روزگار امروز نمی‌توان پیدا کرد که این ویژگی‌ها را نداشته باشد. البته علم در عین اینکه بینارشته‌ای می‌شود، بسته به استفاده‌ای که دارد، به‌خصوص برای این که بتواند بین‌المللی شود باید بتواند در یک چارچوب ویژه‌ای تخصصی شود و این چارچوب را شرایط محیطی، کاربردی، توسعه‌ای و بنیادی تعیین می‌کند. در ایران متاسفانه ما هنوز نتوانستیم جا بیاندازیم که علوم‌انسانی و اجتماعی یک چیزند. ما فقط در مرحلة آموزش این دو را از هم تفکیک می‌کنیم.

آخرین بروز رسانی در دوشنبه, 12 دی 1390 ساعت 16:13

دورکیم؛ دانش/ارزش

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت ادامه مطلب...آزاد


• نظریه مرسوم عینیت و بی‌طرفی ارزشی در پوزیتیویسم، تفرق و جدایی میان علم و اخلاق را مفروض می‌گیرد.
• و این، چیزی است که دورکیم، نمی‌پذیرد؛ او در سراسر «تقسیم کار اجتماعی» صراحتاً بیان می‌دارد که علم، سعی دارد به صورتی هنجارین، به تعریف نُرم اجتماعی و بیان یک ارگانیسم سالم اجتماعی بپردازد و از آسیب‌شناسی اجتماعی‌ای که امکان تخریب هماهنگی اجتماعی و قانون طبیعی را فراهم کند اجتناب می‌ورزد. وظیفه جامعه‌شناسی مطالعه فیزیولوژی و کارکردهای ارگانیسم اجتماعی، برای هدف حفظ یگانگی و ثبات سیستم است.
• علم، بایستی به عنوان یک هنر، در سازگاری و احیاء امور برای حفظ شرایط نرمال هستی جمعی به کار گرفته شود. مطالعه عینی اخلاق، دین، جرم و نظایر آن‌ها ارزش‌های اخلاقی خاصی را به خدمت می‌گیرد.
• دورکیم می‌نویسد: «مهم است که از آغاز هر تحقیق، برای آن که بتوان به دسته‌بندی نرمال و غیرنرمال واقعیت‌ها اقدام ورزید، در موضوعات مورد بررسی، به حداقل موارد اکتفا کنیم تا در پرتو این کار، بتوان قلمروهای مناسبی برای فیزیولوژی و آسیب‌شناسی اختصاص داد».
• علم، بایستی توسط عمل قانونگذاران به عنوان پزشک‌های سیاسی‌ای که داروهای درمان‌گر و بازدارنده را برای بیماری‌های اجتماعی تجویز و تدارک می‌کنند، به کار گرفته شود. عینیت علم توسط عاملی همچون سازگاری موفق با سیستم اجتماعی تعیین می‌شود.
• این دیدگاه، شبیه دیدگاه وبر و مارکس درباره جامعه‌شناسی به مثابه یک علم سیاست با اغراض و اهداف عملی است. مع‌ا‌لوصف، موضع دورکیم در این زمینه قدری با مواضع وبر متفاوت است؛ زیرا وبر، علم را به عنوان تحقیقی برای فضیلت، و نه ابزاری برای کنترل اجتماعی از طریق کارکردها و تبیین‌ها تعریف می‌کند.
• با قدری مسامحه، می‌توان گفت که چشم‌انداز دورکیم، تداعی کننده دیدگاه افلاطون درباره جمهوری و علم سیاست به عنوان نوعی حرفه است. در حالی‌که موضع وبر بیشتر به دیدگاه ارسطو درباره عقل عملی (فرونسیس) نزدیک است. در عین حال، باید توجه داشت که دورکیم متأخر، از این بابت به وبر نزدیک می‌شود. او، بیشتر، علم اجتماعی را به چشم فضیلت می‌بیند و نگاه ابزارانگار او نسبت به معرفت تخفیف می‌یابد. دورکیم در نوشتجات آخرش، از مسائل یکپارچگی کارکردی و بقای یک نظم اجتماعی سالم، به اصول و ایده‌هایی در مورد استقلال اخلاقی، رشد نفس و عدالت اجتماعی تغییر علاقه می‌دهد.

جامعه‌شناسی مقدماتی «بلوا در فوتبال»؛ آنتونی گیدنز و كالبدشكافی بحران هویت در دنیای مدرن

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشادامه مطلب...ت آزاد


گسترش مخاطرات، از آن دستی كه ذكر شد، باعث شده‌است كه بر اثر توسعه نظامهای انتزاعی، اعتماد به اصول غیرشخصی و نیز اعتماد به دیگران ناشناس (مانند «استقلال» یا «پرسپولیس». سخن گفتن از یك تیم فوتبال به عنوان یك «دیگری ناشناس» خصوصاً هنگامی چشمگیر می‌شود كه بازیگری كه در تیمی محبوب است، با انتقال به تیم دیگر منفور می‌شود)، برای زندگی اجتماعی گریزناپذیر شود. این نوع اعتماد غیرشخصی با اعتماد بنیادی تفاوت دارد. در اینجا نیز نیاز روانی نیرومندی به یافتن دیگران قابل اتكاء وجود دارد، ولی به نسبت موقعیتهای اجتماعی پیش از مدرن، پیوندهای شخصی نهادمند چندانی وجود ندارند. در این جا قضیه در اصل این نیست كه بسیاری از ویژگیهای اجتماعی كه پیش از دورۀ مدرن بخشی از زندگی روزانه یا «جهان زندگی» را می‌ساختند، از رده خارج شده و در نظامهای انتزاعی عجین گشته‌اند، بلكه بر عكس، بافت و صورت زندگی روزانه به همراه دگرگونیهای اجتماع گسترده‌تر، شكل تازه‌ای پیدا كرده‌اند. فرآیندهایی كه ساختار گرفته از نظامهای انتزاعی‌اند، خصلتی تهی و غیراخلاقی دارند (به عبارت دیگر هیچ رهنمود الزم‌آور و مشخصی برای عمل ارائه نمی‌دهند) و همین واقعیت به این اندیشه اعتبار می‌دهد كه روابط غیرشخصی، بیش از پیش روابط شخصی (مانند آنچه در خانواده یا در روابط هم‌كیشان یك دین وجود دارد) را به تحلیل برده‌اند.
      اما این تنها به معنای كم‌مایه‌شدن زندگی شخصی و به سود نظامهای غیرشخصی نیست، بلكه دگرگونی اصیل ماهیت خود رابطه شخصی را می‌رساند. تحلیل دقیق سرنوشت روابط صمیمانه، نقش مهمی در درك تكوین و عناصر روابط غیرصمیمانۀ مبتنی بر هویت‌های غیرشخصی و موقت دارد. از نظر گیدنز تغییر شكل روابط صمیمی در برگیرندۀ ویژگیهای زیر است:

ادامه...
     

ادامه مطلب...

صفحه 378 از 407