تیم مِی
اغلب علم را چنین تعریف میکنند: مجموعه اندیشهها و افکار منسجم مربوط به یک موضوع معین که با تجربیات همنوایی گستردهای به هم رسانند. فی المثل، چالمرز، نگرش عام به علم را چنین بیان میدارد:
معرفت علمی عبارت از شناختی اثبات شده است. نظریات علمی توسط واقعیات تجربی و مشاهدات و آزمونها تأیید میشوند. علم بر اساس دیدارها، شنیدارها، حواس و… بنا شدهاست. عقاید شخصی، استنتاجات منطقی و مکاشفهها هیچ جایی در علم ندارند. علم عینی است. معرفت علمی از آن رو معرفتی قابل اعتماد و معتبر است که شناختی مبتنی بر اثبات عینی است.
با این حال، در عمل نشان داده شده که نه تنها یک پدیدار واحد را میتوان از جنبههای گوناگون نگریست، بلکه شیوههای متفاوتی برای جمعآوری، تحلیل و نتیجهگیری از این دادههای حسی وجود دارد. تا آن هنگام که چنین تفاوتهایی وجود دارد، ما با مسأله شرایط زمانی و علمی در علوم اجتماعی مواجه خواهیم بود.
تفاوت در نگرشهای ممکن به پدیدهها میتواند بسیار مشکلساز باشد. بعد از این همه تلاش، اگر هیچ سازگاری مطمئنی میان این پژوهشها و واقعیت وجود نداشته باشد و معلوم شود که روشها و نظریاتی که بنیان این تحقیقات را فراهم میآورند، به خوبی عمل نمیکنند، چه خواهد شد؟ در این صورت شاید لازم باشد نظریهای که علم را صرفاً گزارههای تجربی و آزمون شده در باب جهان اجتماعی و طبیعی میانگارد، زیر عینک انتقادی خود بگیریم. در مقابل چنین دیدگاهی چرا ما نباید روشها و نظریاتی را در مورد علم بپذیریم که با نگرش حسگرایانه به علم متعارض باشند؟ چرا که امور مهم سیاسی و ارزشی وجود دارند که بر زندگی ما تأثیر میگذارند و باید در روششناسی علم جامعهشناسی مورد توجه قرار گیرند. بررسی چنین اموری از قلمرو روششناسی حسی بیرون است و در چهارچوب هیچ نظام دموکراتیک معنا نخواهد داشت. نقش این ارزشها در جامعه عبارت از درک و تبیین پدیدهها، تمرکز بر روی مباحث معین و به چالش طلبی عقایدی است که به رسم معهود، در مورد جهان اجتماعی و طبیعی پذیرفته شدهاند:
پژوهش علمی منوط به آمیختن تفکری به غایت خلاق با جمعآوری دقیق و مرتب شواهد، به منظور اثبات یا ابطال فرضیات و نظریات است. اطلاعات و مشاهداتی که در خلال پژوهش علمی حاصل میآیند همواره تا اندازهای «آزمایشیاند» هستند (جایی برای بازنگری در آنها هست و حتی ممکن است در اثر شواهد و استدلالات نوین کاملاً رد شوند).
کاربرد عمدهی علوم اجتماعی، ارائهی نظریاتی که فهم ما در باب جهان اجتماعی را به چالش میخوانند و همچنین جمعآوری منظم اطلاعات است. تا بدان هنگام که این ویژگی هم چنان جذاب مینماید، منازعات و کشمکشها در علوم اجتماعی هرچه بغرنجتر خواهند شد. مثلاً این تعریف که محتوای «علم» عبارت از ماهیت روش و نوع اطلاعاتی است که میتواند به دست دهد، فضا را برای مجادلات مساعد ساخته است. برای آنکه دریابیم این وضعیت چگونه پدید آمده است، پیش از آنکه به بررسی رابطه میان واقعیت و پژوهش اجتماعی بپردازیم، ضروری است نظری به نگرشهای عمده و مباحث موجود در قلمرو علوم اجتماعی بیفکنیم.
منابع:...