فیلوجامعه‌شناسی

ــ̓ ̓ـکوتیشن: روسو درباره برآمدن قرارداد اجتماعی

فرستادن به ایمیل چاپ

ژان ژاک روسو در ادامه مطلب...«قرارداد اجتماعی»


• از آنجا که هیچ‌یک از افراد را به طور طبیعی، حق حاکمیتی بر دیگران ندارد، و چون زور هم به هیچ وجه موجد حقی نیست، بنابراین، رضایت و توافق افراد، اساس همه حکومت‌های مشروع است...

• فرض کنیم که آدمیان به وضعی رسیده باشند که در آن وضع، با قدرتی که هر فرد برای صیانت ذات خود داراست، برطرف کردن موانعی که بر سر راه بقای او وجود دارد، ناممکن باشد. در این حال، این وضع بدوی، دیگر قابل دوام نیست و اگر تغییر در نحوه زیست انسان پدید نیاید، نسل بشر معدوم خواهد شد.

• ولی، چون مردم قادر نیستند که نیروهای جدیدی خلق کنند، و فقط می‌توانند نیروهای موجود را متحد کرده، در جهت معینی به کار اندازند، راه نجاتی جز این در پیش نیست که در کنار هم گرد آیند و نیروهای خود را یکی کنند و به یاری آن، بر موانع زندگی غالب آیند... اتحاد نیروها فقط می‌تواند نتیجه فعالیت هماهنگ تعدادی از افراد باشد. ولی از آنجا که نیرو و آزادی هر فرد ابزار اصلی صیانت نفس اوست، چگونه می‌تواند بدون آن‌که خود را به مخاطره افکند، از وجود خویش غفلت کند، و آن ابزار را در اختیار دیگران گذارد؟ این مسأله را- که مربوط به بحث فعلی ماست- می‌توان به عبارت زیر بیان کرد:
• «چگونه می‌توان مجمعی تشکیل داد که بتواند با کل نیروی مشترکی که به دست می‌آورد، از جان و مال هر یک از افراد دفاع و حمایت کند و هر یک از شرکت کنندگان در این مجمع، در عین حال که با دیگر افراد متحد می‌شوند، فقط به فرمان خویش رفتار کند و همچون گذشته آزاد بماند».
• این، همان مسأله اصلی است که قرارداد اجتماعی راه حل آن را به دست می‌دهد.
• مواد این قرارداد، چنان بر طبق طبیعت امور تنظیم شده است که کوچک‌ترین تغییری در آن‌ها، موجب بی اثر شدن آن‌ها می‌گردد؛ یعنی با وجود آن‌که هیچ‌یک از مواد، به طور رسمی اعلام نشده است، در همه جا یکسان است و همیشه با صراحت کامل پذیرفته و شناخته می‌شوند؛ مگر آن‌که قرارداد اجتماعی نقض شود، که در آن موقع، هر یک از افراد حقوق اولیه و آزادی طبیعی خود را دوباره به دست می‌آورد.
مآخذ:...

عوامل‌مؤثر‌بر‌شكل‌گيري‌وضعيت‌اجتماعي‌و‌فردي‌سكولار‌از‌ديدگاه‌قرآن‌کریم‌(9)/ طاغوت‌نمرده

فرستادن به ایمیل چاپ

دکترادامه مطلب...حامدحا‌جی‌حیدری/ الهام‌نصرتی


گزارش رساله پایان‌نامه/رتبه اول تحقیقات علوم انسانی تهران/جشنواره محقق حلی 1390

← طاغوت نمرده و سایه بی‌دینی بر سرمان مانده.

← برادران اصلاح‌طلب دیروز، از ارتجاع به طاغوت سر در آوردند. برادران امروز بهوش باشند که طاغوت نمرده و سایه... .

← آنان که دنبال ”خط امام“ بودند، یادشان رفت که اصلا دنبال چه بودند.
← انقلاب کرده بودند که به طاغوت و امریکا و بریتانیا ”نه“ بگویند، غافل شدند و ولایت‌های جدیدی برای خود تراشیدند.
← غافل شدند که انقلاب کردند تا از صبح بعد از انقلاب، تنها خدا تدبیر روزگار آنها را بکند.
← اول ”مردم“ را شریک حکم خدا کردند و از مردم‌سالاری در عرض و رقابت با خداسالاری سخن گفتند. کارشان به جایی رسید که از مردم‌سالاری هم گسیختند، و به خداوندان ”زر و زور و تزویر“ پناهنده شدند.

----------------------------------------
أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى
‏ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فی‏ ما هُمْ فيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ
كريمه 3: الزمر/39
----------------------------------------

← بنده مخلص كه اخلاص خود را با ولایت و محبت به خدا اظهار مى‏دارد، هيچ هدفى جز اين ندارد كه خدا هم او را دوست بدارد، همان‌طور كه او خدا را دوست مى‏دارد و خدا براى اوست، او هم براى خداست. اين است حقيقت امر. از این قرار، ”ولايت“ و ”ربوبيت“ قريب المعني هستند، چون رب به معناي مالك مدبر است، و ولي به معناي مالك تدبير يا متصدي تدبير است. و کسی که ولی‌ای غیر از خدا نمی‌پذیرد.
← صاحب روح‌المعانی مراد از عبارت ”اتخاذ اولياء“ را تعریض به اين می‌داند كه مشركين به غير از خدا ارباب و مدبری مي‏گيرند (روح المعانى، ج.23، ص.235).
← كسى كه خدا را دوست مى‏دارد، بايد به قدر طاقت و كشش ادراك و شعورش از دين او پيروى كند، و دين، نزد خدا ”اسلام“ است و ”اسلام“ همان دينى است كه سفراى خدا مردم را به سوى آن مى‏خوانند و انبيايش و رسولانش به سوى آن دعوت مى‏كنند و مخصوصا آخرين اديان الهى، يعنى دين اسلام كه در آن اخلاصى هست كه ما فوق آن تصور ندارد، دين فطرى است كه خاتم همه شرايع و طرق نبوت است، و با رحلت خاتم الانبياء (ص) مساله نبوت ختم گرديد و اين نكته‏اى كه ما تذكر داديم مطلبى است كه هيچ متدبر در قرآن، در آن مطلب ترديد نمى‏كند.
← و چگونه ممكن است ترديد كند، با اينكه رسول خدا (ص) طريقه و راهى را كه پيموده، راه توحيد و طريقه اخلاص معرفى نموده است، چون پروردگارش او را دستور داده كه راه خود را چنين معرفى كند و فرموده: "قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِيرَةٍ، أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي، وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ" كه در اين آيه سبيل خود را عبارت دانسته از دعوت به سوى خدا با بصيرت، و پرستش خالصانه و بدون شرك. پس سبيل پيامبر اسلام دعوت و اخلاص و پيروى او در اين دعوت و اخلاص است.
← آن گاه در آيه: "ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلى‏ شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها" مى‏فرمايد: شريعتى را كه تشريع كرده تبلور دهنده اين سبيل، يعنى سبيل دعوت و اخلاص است.
← و نيز در آيه: "فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ" آن سبيل را براى بار دوم روش تسليم خدا شدن خوانده و در آيه شريفه: "وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ" روش اسلام را به خودش نسبت داده، و آن را صراط مستقيم خود خوانده است.
← پس، با اين بيان و اين آيات روشن گرديد كه اسلام يعنى شريعتى كه براى پيامبر اسلام تشريع شده، و عبارت است از مجموع معارف اصولى و اخلاقى و عملى و سيره آن جناب در زندگى، همان سبيل اخلاص است، اخلاص براى خداى سبحان كه زير بنايش حب است پس اسلام دين اخلاص و دين حب است.
← "قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ"؛ اگر مى‏خواهيد در عبادت خود خالص شويد و عبادت شما بر اساس حب حقيقى باشد، اين شريعت را كه زيربنايش حب است و تبلور دهنده اخلاص و ”اسلام“ مى‏باشد و صراط مستقيم خداست و سالك خود را با نزديك‏ترين راه به خدا مى‏رساند، پيروى كنيد، كه اگر مرا در سبيل و طريقه‏ام كه چنين وضعى دارد پيروى كنيد، خداى تعالى شما را دوست مى‏دارد و همين بزرگ‌ترين بشارت براى محب است، در اينجا است كه آنچه را مى‏خواهيد مى‏يابيد، و همين است آن هدف واقعى و جدى كه هر محبى در محبتش به دنبال آن است.
← آيه شريفه مى‏خواهد بشر را از همين راه ولايت به پيروى رسول خدا (ص) دعوت كند، البته در صورتى كه در دعوى ولايت خدا صادق بوده و به راستى از حزب خدا باشند، مى‏فرمايد ولايت خدا با پيروى كفار و تابعیت هوا و هوس‏هاى آنان شدن، نمى‏سازد. ولايت هم كه جز با پيروى معنا ندارد، پس، اگر واقعا دوستدار خدايند، بايد پيامبر او را پيروى كنند، نه مال و جاه و مطامع و لذاتى را كه نزد كفار است، در آيه زير كه فرموده: "ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلى‏ شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ، فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ، إِنَّهُمْ لَنْ يُغْنُوا عَنْكَ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً، وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ، وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ".
← بر كسى كه مدعى ولايت خدا و دوستى او است واجب است كه از رسول و امام و وصی امام او پيروى كند تا اين پيرويش به ولايت خدا و به حب او منتهى شود.
← هر دو ضمير در إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فی‏ ما هُمْ فيهِ يَخْتَلِفُونَ،  به مشركين و دشمنان آنان (يعني اهل اخلاص در دين كه از سياق فهميده مي‌شود) برمي‏گردد، و معناي آن اين است كه: خداي تعالي بين مشركين و متدينين حكم خواهد كرد (ترجمه الميزان، ج.17، ص.357).


o بهره‌ي 17 عدم اخلاص در عبادت و اطاعت و تدبیر زندگی، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق مي‌دهد.

← تا کنون، هفده رهنمود از مصحف شریف آموختیم. صد و شصت و هشت رهنمود دیگر باقیست. تا پایان ساخت این الگو برای فهم عوامل بی‌دینی با ما همراه باشید...
هوالعلیم

پرسش از نسبت سلطه و رسانه/ اقتصاد سیاسی فرآیندهای رسانه‌ای

فرستادن به ایمیل چاپ

حامد ادامه مطلب...دهخدا


از نظر مرداک و گلدینگ، هدف نهادهای مدنی و رسانه‌های گروهی بازتولید سلطه و نابرابری است. بنابراین، اگر بتوانیم نشان دهیم که مالکیت و کنترل رسانه‌های گروهی در اختیار انحصاری طبقه‌ی حاکم است، آنگاه به این حقیقت خواهیم رسید که رسانه‌های گروهی در این جهت گام برمی‌دارند. مرداک و گلدینگ معتقدند که پژوهش‌های تجربی نشان می‌دهند که مالکیت و کنترل صنایع ارتباطات جمعی در دستان گروه‌های نسبتاً کوچکی از شرکت‌های قدرتمند اقتصادی و مالی است. در عین آنکه مرداک و گلدینگ توهم تأثیر صاف و ساده‌ی رسانه‌ها بر اذهان را بدون مقدمه‌چینی‌ها و تمهیدات روشن را رد می‌کنند، اما مآلاً معتقدند که رسانه‌ها با دست‌یازی به فرایندهای پیچیده‌ای نظرات و ارزش‌هایی را در مقابل فرهنگ عامه‌ی واقعی می‌آرایند که صرفاً وسیله و مفری برای تداوم سلطه‌ی یک هژمونی سلطه‌گر رسانه‌ای در رکن چهارم قدرت است. این نوع نظریه معمولاً بر شواهدی استوار است که یا بر مالکیت و کنترل و یا بر تحلیل منفی بازده رسانه‌ها استوار است. از نظر آن‌ها «مؤسسات رسانه‌های گروهی نقش مهمی در مشروع جلوه دادن نظم نابرابری‌های اجتماعی  ایفا می‌کنند، اما رابطه‌ی آن‌ها با این نظم پیچیده و متغیر است و مطالعه‌ی فعالیت‌ها و ماهیت آن‌ها لازم است».

---------------------------

← این تشخیص با وضعیت‌های سالیان اخیر در ایران تطبیق می‌کند. مورد قانون «خرید خدمت سربازی» هیچ‌گاه به طور منظم مورد بررسی قرار نگرفته است. … اینکه نهادهای مدنی مانند احزاب موسوم به چپ و رسانه‌هایی که به مثابه‌ی ارگان آن ها عمل می‌کنند و همچنین مجلس ششم (و نه فقط مجلس ششم) پی‌گیرانه به دنبال تصویب و اجرای قانونی هستند که در آن تنها منافع قشر مرفه شهری ایران در نظر گرفته شده است، به اضافه‌ی فشارهایی که در مقابل لغو این قانون ناعادلانه ابراز می‌گردد، تأمل‌برانگیز است.

---------------------------

مرداک و گلدینگ معتقدند: «تمرکز بر پایه‌ی اقتصادی به این معنی است که کنترل بر تولید مادی و توزیع متغیر آن‌ها در نهایت قدرتمندترین روش‌هایی هستند که در تولید فرهنگی به کار می‌روند، اما این کنترل به طور قطع همیشه به صورت مستقیم اعمال نمی‌شود و در وضعیت اقتصادی سازمان‌های رسانه‌ای نیز همیشه اثر فوری روی بازده خود ندارد».
مآخذ:...

آخرین بروز رسانی در شنبه, 27 اسفند 1390 ساعت 18:07

امیل دورکیم: دموکراسی راستین

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت ادامه مطلب...آزاد


• تلقی امیل دورکیم از دموکراسی، ناظر بر تفسیر ژان ژاک روسو از دموکراسی است. به باور دورکیم، دموکراسی «نظامی سیاسی است، همراه با جامعه‌ای که توان کسب نوعی آگاهی از خودش در خالص‌ترین صورت ممکن را دارا باشد».

• حق حاکمیت در دموکراسی، متکی به مردمانی خودآگاه است که امکانات جدید آزادی فردی و توسعه اخلاقی و صور نوین سازگاری اجتماعی را درک می‌کنند. پس، اخلاق (Morality) و کارکرد (Function)، دو عنصر کلیدی در تحلیل دورکیم است؛ شبیه دوگانه مشروعیت و کارآیی.

• ولی، تشخیص دورکیم آن است که این شرایط اخلاقی و کارکردی برای تحقق دموکراسی فراهم نیست. جوامع، بر ایده‌ها و احساسات ناخودآگاه، ارزش‌ها و پیش‌فرض‌های دیرپا، و بوروکراسی کوری مبتنی هستند که نمی‌توانند مبنای دموکراسی راستین قرار گیرند.
• به این دلیل، دورکیم می‌خواهد مرزی میان دولت و توده شهروندان برقرار کند. او منتقد صورت ارسطویی و روسویی دموکراسی مستقیم است؛ زیرا معتقد است که این دموکراسی، منتهی به نوعی انومی سیاسی و عدم ثبات اجتماعی می‌شود. زمانی که جمعیت، به بیشترین حد ممکن، در زمامداری سهیم شود، نه حکومت حقیقی و نه دموکراسی واقعی وجود خواهد داشت: «اگر هر فردی حکومت کند، در نتیجه، حکومتی نخواهیم داشت. به جای حکومت، نوعی احساسات جمعی پراکنده، مبهم و تیره و تار امکان سیطره بر مردم را می‌یابد».
• در این شرایط، صرفاً کلی‌ترین احساسات مقطعی و ناخودآگاه، به جامعه غالب می‌شود.
• دورکیم، مخالف نسبتی است که روسو میان بورژواها/ شهروندان، و میان امر اقتصادی/ امر سیاسی می‌نهد. واقع آن است که در شرایطی که رقابت‌های نامعقول در صحنه اقتصاد و بازار جریان دارد، احساسات جمعی نمی‌توانند به نحو معقول و آرامی به یکدیگر بپیوندند. تقلای غیرطبیعی و اشتیاق بی‌تعهد برای رسیدن به اغراض شخصی، در تضاد با پی‌گیری آرمان‌های واضح و مشترک در اجتماع سیاسی است.
• تلقی روسو از دموکراسی، همراه با به رسمیت شناختن این فردیت‌های بی‌تعهد است، و این فردیت‌ها، با این حقیقت که ما موجودات اخلاقی و محتاج مساوات و شأن و منزلت در روابط اجتماعی هستیم، نمی‌خواند.
• تضاد و تنش میان خط دموکراسی و خط سرمایه‌داری، مضمون همواره و مشترک نظریه اجتماعی کلاسیک بوده است.
• دورکیم، علاوه بر روسو، دفاع مرگان و مارکس از دموکراسی سوسیالیستی را هم به چالش می‌خواند. افرادی مانند لوئیس هنری مرگان، با اتکاء به تحقیقات قوم‌شناختی روی قبایل بومی امریکا مدعی شده‌اند که دموکراسی اشتراکی و نحوی شورای رؤسای قبایل، ریشه در گذشته‌ها دارد. مارکس نیز هم‌صدا با مرگان به اتکاء همین داده‌ها از دموکراسی اشتراکی دفاع کرده است. ولی دورکیم، ادعای قوم‌شناختی آن‌ها را در مورد این قبایل رد می‌کند.
• مع‌الوصف، دورکیم از جهت دیگری با مارکس همراه است. دورکیم، همچون ارسطو و مارکس، فهمید که دموکراسی و سرمایه‌داری آنتی تز هم هستند. یک جا جمع نمی‌شوند.
• دورکیم، با انکار سودانگاری و اقتصاد نوکلاسیک، خواهان حمایت از آزادی، حقوق انسانی و فراهم آمدن عدالت اجتماعی است. دورکیم بر این باور است که روشنگری، قصد تنزل انسان‌ها به سیستم‌های نباتی و مصرف کننده را دارد، تا از این طریق، قریحه‌ی فردگرایی بازار را ارضا کند.
• دورکیم خواهان اعمال محدودیت بر بازار و مالکیت است.
• از نظر دورکیم، دولت باید ما را تبدیل به موجودات اخلاقی و آزاد کند. همان طور که ارسطو اصرار دارد، نقش دولت، ایجاد شهروندان و افراد اخلاقی است. «انسان، صرفاً زمانی انسان است که در جامعه زندگی کند. فردی که از ریشه‌ی اجتماعی‌اش دور شود، همه چیزش را از دست خواهد داد، و حیوانی خواهد بود که با دیگر حیوانات، صرفاً همزیستی دارد».
• آن گونه که ارسطو معتقد است در یک دموکراسی، اشتراک و بده‌بستانی میان حاکم و محکوم وجود دارد و بر طبق نظر روسو، دموکراسی، نهاد سیاسی خودقانونگذار در جایی است که خیر عمومی، نمودی از اراده‌ی عمومی است.
• پس، دورکیم میان دولت/ اراده‌ی ملت تمایز می‌نهد. دولت و حکمرانی خوب، بازتاب محض اراده ملت نیست. دموکراسی از نظر دورکیم، بیان مستقیم اراده مردم نیست. امتزاج مفهوم دولت و مفهوم ملت، منتهی به آشفتگی سیاسی می‌شود.
• دورکیم، منکر این ایده است که «تحت لوای نظام دموکراتیک، اراده و تفکر افراد حاکم با اراده و تفکر آن‌هایی که محکومند، یکسان و برابر شود». ترس او از تضعیف وجدان جمعی و خطر بی‌نظمی سیاسی در جوامع مدرن، به این دلیل است که دموکراسی مستقیم، مبانی ثابتی برای حفظ اقتدار اخلاقی و نظم اجتماعی ندارد.
• حکمرانی، تا جایی با حوزه عمومی کنار می‌آید یا باید کنار بیاید که حوزه عمومی متوجه مسؤولیت‌های اخلاقی مشترک مردم باشد.
• دورکیم، آرزو می‌کند وضعیتی با ساختارهایی مستقل‌تر، برای آزادی و عمل شهروندان فراهم شود، زیرا به اهمیت گفتگو در مورد مسائل دولت-ملت معتقد است، تا در پرتو آن، اراده‌ی عمومی معقول، بروز یابد. «هر چه تعمق و تأمل و حضور یک روحیه انتقادی، نقش بیشتری در امور عمومی بازی کند، ملت دموکراتیک‌تری خواهیم داشت».
• دموکراسی حقیقی، با تأمل جمعی نسبت به وضع حکومت، و شوراهای اجرایی و مدیریتی، و انتشار گزارشات و افکار شهروندان محقق می‌شود. البته به شرطی که همین گفتگو، طعمه جدیدی برای سرمایه‌داری نشود و در آن معیارهای اخلاقی درست حاکم باشد. آیا می‌شود؟!؟!
مآخذ:...

بن‌بست‌گشایی‌جامعه‌شناختی‌ازحوزۀسیاسی16/ طرح‌رادیکال‌گیدنزبرای‌ترمیم‌دولت‌رفاه

فرستادن به ایمیل چاپ

حامد ادامه مطلب...دهخدا


«اگر فرض را بر این بگیریم كه همچنان می‌خواهیم از این اصطلاح (دولت رفاهی) استفاده كنیم، نظام‌های رفاهی را در یك سامان پساكمیابی چگونه می‌توان به رسمیت شناخت؟ ملاحظات زیر می‌تواند چهارچوبی را برای پاسخ به این پرسش فراهم كند. چنین نظام‌هایی باید از اتكاء به ”احتیاط‌های بعد از وقوع حادثه“ به عنوان تنها ابزار برخورد با مخاطره خودداری كنند؛ خود را با آن رشته علایق زندگی پیوند زنند كه گسترده‌تر از علایق تولیدگرایی باشند؛ سیاست فرصت‌های ثانوی را توسعه بخشند؛ یك رشته توافق‌ها یا قرارهایی را نه تنها میان طبقات بلكه میان گروه‌ها و دستجات دیگر جامعه پدید آورند؛ و بر همان چیزی كه پیش از این مفهوم زایای برابری نامیده‌ام، تأكید ورزند. این فهرست بسیار سهمگین می‌نمایند، ولی در ضمن، همین واقعیت سهمگین كمك به تفهیم موقعیت شكنندۀ كسانی می‌كند كه دفاع از دولت رفاه را كانون دیدگاه سیاسی‌شان ساخته‌اند» (ص.290.).

      «بازسازی ماهیت كار یكی از مقتضیات اصلی جامعه‌ای است كه از تولیدگرایی به بهره‌وری روی آورده است» (ص.292.). «در برخی از موقعیت‌ها، حركت به فراسوی تولیدگرایی می‌تواند به معنای حفاظت از سنت‌ها و همبستگی محلی باشد، حتی اگر این كار با هدف بالا بردن سطح زندگی مادی ناسازگار افتد» (ص.293.). «آن طرح‌های رفاهی كه پیوندها و شیوه‌های محلی زندگی را پاس نمی‌دارند، به همان اندازۀ نیروهای بازاری كه این طرحها در صدد مقابله با آن‌ها هستند می‌تواند خطرناك باشند. آنگاه كه گلیزر می‌گوید ”ایجاد و ساخت سنت‌های نو یا روایت‌های تازه از سنت‌های كهن، را به عنوان لازمۀ هر خط مشی اجتماعی باید در نظر گرفت“، بی‌گمان درست می‌گوید. با این همه، چنین سنت‌هایی را به شیوه‌ای پساسنتی و به عنوان عملكرد مرسوم یا آیینی كه باب گفتگو دربارۀ آن باز باشد، باید در نظر گرفت» (صص.4 293.).

░▒▓ موضوع خوشبختی
«جان كلام زندگی انسانی تنها به معنای رسیدن به سطح معینی از زندگی مادی نیست، بلكه دستیابی به ارزش‌های زندگی مشخصی است. چنین ارزش‌هایی را بدون ”عنصر نیرومندی از خویشتنداری، خودمختاری و خدمت كردن به اجتماع ضمن اجر گرفتن از آن“ نمی‌توان به گونۀ مؤثری دنبال كرد».موری «خوشبختی را تنها به عنوان ”خرسندی پایدار و موجه از كل زندگی شخصی“ تعریف می‌كند. موری در تطبیق با سلسله مراتب نیازهای بشری مورد نظر آبراهام مزلو، سه شرط مربوط به پیگیری خوشبختی را تشخیص می‌دهد كه عبارتند از: منابع مادی، امنیت و عزت نفس.…او با توجه به بررسی‌هایی كه در انواع كشورها راجع به روابط میان درآمد و خوشبختی اظهار شده انجام گرفته است، نشان می‌دهد كه پس از گذشتن از یك آستانۀ نازل معین، سطوح درآمد افزون‌تر به درجات بیشتری از خوشبختی یا رضایت از زندگی نمی‌انجامد. در اینجا امنیت و عزت نفس است كه مهم‌اند نه ثروت و درآمد».…همچنین «لاتوش یادآور می‌شود متوسط درآمد سرانۀ اعضای ثروتمندترین جوامع جهان، حدود پنجاه برابر همین درآمد در فقیرترین كشورها است. او سپس به بیانی فصیح می‌پرسد كه آیا به همین نسبت مردم در كشورهای مرفه پنجاه برابر خوشبخت‌تر از مردم مناطق فقرزده‌اند؟…”جامعۀ محرومان“ لزوماً یك فاجعه نیست؛ بر عكس، با وجود همه دشواری‌هایی كه فقیران هر روزه با آن‌ها روبروی‌اند، ”جامعۀ غیررسمی“ آن‌ها با همۀ فراز و نشیب‌های آن متنوع و پر بار است.…اقتصاد غیر رسمی مجموعه‌ای از ”راهبردهای واكنش جهانی به گسترش نهادهای مدرن“ به شمار می‌آید؛ واكنش‌های آدم‌هایی كه ”میان سنت‌های بر باد رفته و مدرنیته‌ای امكان‌ناپذیر گرفتار گشته‌اند.…به نظر لاتوش، كوشش صرف در جهت بالا بردن سطح زندگی فقیران جهان، غالباً بی‌مایه شدن زندگی این مردم را به ارمغان می‌آورد“» (صص.6 262.).

«خوشبختی اگر جهانی شود، مایۀ تهدیدی برای دیگران نیست و یا همبستگی اجتماعی نیز سر ناسازگاری ندارد. خوشبختی اگر به شیوۀ بالا تعریف شود، دست كم در شرایط مدرن زندگی، ضرورتاً یك مشغلۀ فعالانه است» (ص.287.). وانگهی، «خوشبختی بیشتر به نظارت بر جهان درونی بستگی دارد تا نظارت بر جهان بیرونی. ”آدم‌هایی كه یاد می‌گیرند تجربۀ درونی‌شان را تحت نظارت درآورند، خواهند توانست كیفیت زندگی‌شان را تعیین كنند و این قضیه چندان نزدیك است كه هر یك از ما می‌تواند به خوشبخت بودن برسد“» (ص.287.). «خوشبختی و نقطۀ مقابل آن، هیچ رابطۀ ویژه‌ای با ثروت یا تصاحب قدرت ندارد» (ص.288.).

...ادامه مروری به آنتونی گیدنز در فراسوی چپ و راست...
مآخذ:...

آخرین بروز رسانی در شنبه, 27 اسفند 1390 ساعت 07:45

عوامل‌مؤثر‌بر‌شكل‌گيري‌وضعيت‌اجتماعي‌و‌فردي‌سكولار‌از‌ديدگاه‌قرآن‌کریم‌(8)/ دين و شريعت و ملت

فرستادن به ایمیل چاپ

دکترحاادامه مطلب...مدحا‌جی‌حیدری/ الهام‌نصرتی


گزارش رساله پایان‌نامه/رتبه اول تحقیقات علوم انسانی تهران/جشنواره محقق حلی 1390

← اصلاح‌طلبان که چهره الهام‌بخش خود را در ”سروش“ یافته بودند، راه ”آزادی“ را تا ”بی‌دینی“ طی کردند! از ”خط امام“ تا ”قبض و بسط تئوریک شریعت“.

← کاری کردند که بود و نبود دین و خط امام برای آنان یکی شد، و اینطور، تقریباً با همه چیز، از انحرافات سکسی و اخلاقی گرفته تا BBC کنار آمدند، چرا که دین خود را از هر گونه محتوای قطعی خالی کردند.

← ماجرای ”شریعت“ و ”ملت“، که معمولاً توسط جماعت موسوم به ”روشنفکران دینی“ برای ساخت‌شکنی ”دین“ استعمال می‌شود، بیشتر به عنوان نحوه نامعقولی از اقتباس از شرایط تجربی خاص، برای تفسیر دین، و خالی کردن دین از مفهوم عام آن به کار رفته است.

----------------------------------------
وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ في‏ ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ
كريمه 48: المائده/5
----------------------------------------

← كلمه ”دين“ به معناي طريق است، و اما كلمه ”شريعت“و كلمه ”ملت“ معناي طريقه خاصي است، يعني طريقه‏اي كه انتخاب و اتخاذ شده باشد.
← در عرف و اصطلاح قرآن كريم، كلمه ”شريعت“ در معنايي استعمال مي‌شود كه خصوصي‏تر از معناي ”دين“ است، هم چنان كه آيات زير بر آن دلالت دارد، توجه بفرمائيد: ”إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الاسْلامُ“ (آل‌عمران/19)، ”وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ، وَ هُوَ فِي الاخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ“ (آل‌عمران/85) كه از اين دو آيه به خوبي بر مي‏آيد هر طريقه و مسلكي در پرستش خداي تعالي ”دين“ هست، ولي ”دين“ مقبول درگاه خدا تنها ”اسلام“ است؛ پس، ”دين“، از نظر قرآن معنايي عمومي و وسيع دارد، حال، اگر آن دو آيه را ضميمه كنيم به آيه زير كه مي‌فرمايد: ”لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً- براي هر يك از شما پيامبران شرعه و منهاجي قرار داديم“ (مائده/48)، و به آيه ”ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلي‏ شَرِيعَةٍ مِنَ الامْرِ فَاتَّبِعْها“ (آل‌عمران/85)، اين معنا، به دست مي‏آيد كه ”شريعت“ عبارت است از طريقه‏اي خاص، يعني طريقه‏اي كه براي امتي از امت‏ها يا پيامبري از پيامبران مبعوث به ”شريعت“ تعيين و آماده شده باشد، مانند ”شريعت“ نوح، و ”شريعت“ ابراهيم، و ”شريعت“ موسي، و ”شريعت“ عيسي، و ”شريعت“ محمد؛ ولی ”دين“ عبارت است از سنت و طريقه الهيه؛ پس، كلمه ”دين“ معنايي عمومي‏تر از كلمه ”شريعت“ دارد، و به همين جهت است كه ”شريعت“ نسخ مي‏پذيرد، ولي ”دين“ به معناي عمومي‏اش قابل نسخ نيست.
← البته در اين ميان، فرق ديگري نيز بين ”شريعت“ و ”دين“ هست و آن اين است كه كلمه ”دين“ را مي‏توان هم به يك نفر نسبت داد، و هم به جماعت، حال هر فردي و هر جماعتي كه مي‏خواهد باشد، ولي كلمه ”شريعت“ را نمي‏شود به يك نفر نسبت داد، و مثلاً گفت فلاني فلان ”شريعت“ را دارد، مگر آنكه يك نفر آورنده آن ”شريعت“ يا قائم به امر آن باشد، پس مي‌شود گفت ”دين“ مسلمانان و ”دين“ يهوديان و ”دين“ عيسويان و نيز مي‌شود گفت ”شريعت“ مسلمانان و يهوديان هم چنان كه مي‏توان گفت ”دين“ و ”شريعت“ خدا و ”دين“ و ”شريعت“ محمد و ”دين“ زيد و عمرو و… ولي نمي‏توان گفت ”شريعت“ زيد و عمرو، و شايد علت آن اين باشد كه در معناي كلمه ”شريعت“ بويي از يك معناي حدثي هست و آن عبارت است از تمهيد طريق و نصب آن، پس، مي‏توان گفت ”شريعت“ عبارت است از طريقه‏اي كه خدا مهيا و آماده كرده يا طريقه‏اي كه براي فلان پيغمبر يا فلان امت معين شده، ولي نمي‏توان گفت طريقه‏اي كه براي سابق هست، به اضافه چيزهايي كه در آن شرايع نبوده يا كنايه است از اينكه تمامي شرايع قبل از اسلام و ”شريعت“ اسلام حسب لب و واقع داراي حقيقتي واحده‏اند، هر چند كه در امت‏هاي مختلف به خاطر استعدادهاي مختلف آنان اشكال و دستورات مختلفي دارند، هم چنان كه آيه شريفه: ”أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ“ (شوري/13) نيز بر اين معنا اشعار و بلكه دلالت دارد.
← بنابراين، اگر ”شريعت“هاي خاصه را به ”دين“ نسبت مي‌دهيم، و مي‏گوئيم همه اين‏ ”شريعت“های ”دين“ خداست، با اينكه ”دين“ يكي است، ولي شريعت‏ها يكديگر را نسخ مي‌كنند، نظير نسبت دادن احكام جزئي در اسلام، به اصل ”دين“ است، با اينكه اين احكام بعضي ناسخ و بعضي منسوخند. با اين حال، مي‏گوئيم فلان حكم از احكام ”دين“ اسلام بوده و نسخ شده، يا فلان حكم از احكام ”دين“ اسلام است، بنابراين، بايد گفت: خداي سبحان بندگان خود را جز به يك ”دين“ متعبد نكرده، و آن يك دين، عبارت است از تسليم او شدن. براي رسيدن بندگان به اين هدف، راه‌هاي مختلفي قرار داده، و سنت‏هاي متنوعي باب كرده، چون هر امتي مقدار معيني استعداد داشته و آن سنت‏ها و شريعت‏ها عبارت است از ”شريعت“ نوح، ابراهيم، موسي، عيسي و محمد:، هم چنان كه مي‏بينيم چه بسا شده كه در ”شريعت“ واحده‏اي بعضي از احكام به وسيله بعضي ديگر نسخ شده، براي اينكه مصلحت حكم منسوخ مدتش سر آمده، و زمان براي مصلحت حكم ناسخ فرا رسيده، مانند نسخ شدن حكم حبس ابد در زناي زنان كه نسخ شد، و حكم تازيانه و سنگسار به جاي آن آمد، و مانند مثال‌هايي ديگر، دليل بر اين معنا آيه شريفه: ”وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ“است كه به زودي تفسيرش مي‏آيد.
← تا اينجا، معناي ”شريعت“ و ”دين“ و فرق بين آن دو روشن شد؛ و اما ”ملت“؛ ”ملت“ عبارت است از ”سنت زندگي يك قوم“، و گويا در اين ماده بويي از معناي مهلت وجود دارد، در اين صورت ”ملت“ عبارت مي‌شود از ”طريقه‏اي كه از غير گرفته شده“ باشد، البته اصل در معناي اين كلمه آن طور كه بايد، روشن نيست، آنچه به ذهن نزديك‏تر است، اين است كه ممكن است مرادف با كلمه ”شريعت“ باشد، به اين معنا كه ”ملت“ هم مثل ”شريعت“ عبارت است از طريقه‏اي خاص، به خلاف كلمه‌ي ”دين“، بله اين فرق بين دو كلمه‌ي ”ملت“ و ”شريعت“ هست، كه ”شريعت“ از اين جهت در آن طريقه خاص استعمال مي‌شود، و به اين عنايت آن طريقه را ”شريعت“ مي‌گويند كه: ”طريقه‏اي است كه از ناحيه خداي تعالي و به منظور سلوك مردم به سوي او تهيه و تنظيم شده”، و كلمه‌ي ”ملت“ به اين عنايت در آن طريقه استعمال مي‌شود كه مردمي آن طريقه را از غير گرفته‏اند و خود را ملزم مي‏دانند كه عملا از آن پيروي كنند، و چه بسا همين فرق باعث شده كه كلمه ”ملت“ را به خداي تعالي نسبت نمي‏دهند و نمي‌گويند ”ملت“ خدا، ولي ”دين خدا“ و ”شريعت خدا“ مي‌گويند، و ”ملت“ را تنها به پيغمبران نسبت مي‌دهند و مي‌گويند: ”ملت“ ابراهيم علیه السلام، چون اين ”ملت“ بيانگر سيره و سنت ابراهيم علیه السلام است و همچنين به مردم و امت‏ها نسبت مي‌دهند و مي‌گويند ”ملت“ مردمي با ايمان يا ”ملت“ مردمي بي‏ايمان، چون ”ملت“ از سيره و سنت عملي آن مردم خبر مي‌دهد، در قرآن كريم آمده: ”مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ“ (بقره/135)، و نيز از يوسف علیه السلام حكايت كرده كه گفت: ”إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ، وَ هُمْ بِالاخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ، وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ“ (يوسف/37)، كه در آيه اول كلمه ”ملت“ در مورد فرد، و در آيه دوم هم در مورد فرد و هم در مورد قوم استعمال شده، و در آيه بعدي كه حكايت كلام كفار به پيغمبران خويش است تنها در مورد قوم به كار رفته (توجه فرمائيد“ ”لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا“ (ابراهيم/13). پس، خلاصه آنچه گفتيم اين شد كه ”دين“ در اصطلاح قرآن اعم از ”شريعت“ و ”ملت“ است و ”شريعت“ و ”ملت“ دو كلمه تقريبا مترادفند با مختصر فرقي كه از حيث عنايت لفظ در آن دو هست.
← به علت اختلاف ”امت“ها، ”شرايع“ مختلفي تشريع شد براي اين بود كه مردم را در شريعتي كه داديم بيازمائيم، و ناگزير اين عطاهايي كه جمله ”آتاكم“ به آن اشاره دارد، با يكديگر و در امت‌هاي مختلف خواهد بود، و قطعا منظور از اين عطا يا مسكن و زبان و رنگ‌هاي پوست بدن امت‌ها نيست براي اين است كه اگر چنين چيزي منظور بود، بايد در يك زمان، براي چند قوم كه چند رنگ پوست داشتند چند ”شريعت“ تشريع كرده باشد، در حالي كه سابقه ندارد كه خداي عز و جل در يك زمان دو يا چند ”شريعت“ تشريع كرده باشد، پس معلوم مي‌شود، منظور اختلاف استعدادها به حسب مرور زمان و ارتقاء انسان‌ها در مدارج استعداد و آمادگي است و تكاليف الهي و احكامي كه او تشريع كرده، چيزي جز امتحان الهي انسان‌ها در مواقف مختلف حيات نيست يا به تعبير ديگر تكاليف الهي وسيله‏هايي است براي به فعليت در آوردن استعداد انسان‌ها در دو طرف سعادت و شقاوت، باز به تعبير ديگر وسيله مشخص كردن حزب رحمان و بندگان او از حزب شيطان است.


o بهره‌ي 16 باقي ماندن بر اعتقاد گذشتگان منحصراً از آن رو كه روش آبائنا الاولين بوده، زمينه‌هاي فكري‌اي را پديد مي‌آورد كه جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق مي‌دهد.

← تا کنون، شانزده رهنمود از مصحف شریف آموختیم. صد و شصت و نه رهنمود دیگر باقیست. تا پایان ساخت این الگو برای فهم عوامل بی‌دینی با ما همراه باشید...
هوالعلیم

ــ̓ ̓ـکوتیشن: روسو و بیانیه اومانیسم

فرستادن به ایمیل چاپ

ژان ژاک روسو در ادامه مطلب...«اعترافات»


• من، به کاری دست می‌زنم که هیچ سابقه نداشته است، و هیچ کس نیز از آن تقلید نخواهد کرد: قصد من اینست که به دوستان و یارانم، طبیعت واقعی یک انسان را نشان دهم. و این انسان، کسی جز خودم نیست.

• خودم و نه هیچ‌کس. من قلبم را در درون خود احساس می‌کنم و مردم دیگر را می‌شناسم. من مثل هیچ‌کدام از آن‌هائی که دیده‌ام زاده نشده‌ام. و به جرأت می‌توانم بگویم که هیچ موجودی شبیه من نیست؛ و اگر از دیگران بهتر نباشم، دست کم با آن‌ها فرق دارم. معلوم نیست که طبیعت از شکستن قالبی که من در آن شکل گرفته‌ام کار درستی کرده یا خیر، شما می‌توانید بعد از خواندن آنچه من در این کتاب نوشته‌ام، در این باره قضاوت کنید.

• بگذارید صور اسرافیل، هرگاه که بخواهد بانگ برآرد. من، آن گاه، در حالی که این کتاب را در دست دارم، در برابر داور بزرگ حاضر خواهم شد. و با صدای بلند خواهم گفت: «در این کتاب آن‌چه من کرده‌ام و اندیشیده‌ام و بوده‌ام نوشته شده است، خوب و بد را با صداقتی یکسان به روی کاغذ آورده‌ام. سعی نکرده‌ام که بدی‌ها را بسیار کوچک نشان دهم و بر میزان خوبی‌ها بیفزایم... همان‌طور که واقعاً هستم، خود را نشان داده‌ام: یعنی هم شرح زمانی را که پست و حقیر بوده‌ام ذکر کرده‌ام، و هم زمانی که خود را نیک‌مرد و سخاوتمند و بلندمرتبه یافته‌ام...؛ ای ذات ابدی؛ جمعیت کثیری از همنوعان مرا برگرد من فراخوان، و بگذار اعترافات مرا بشنوند، و از گناهان من متأثر شوند، و از پستی و بی ارزشی‌ام شرمنده گردند. ولی مقرر فرمای که همه آنان، با همان صداقتی که من داشته‌ام در برابر بارگاه تو، ذات خویش آشکار سازند، تا ببینم حتی یک تن هست که جرأت بیان این جمله را داشته باشد که: من از این آدم بهتر بوده‌ام؟»
مآخذ:...

آخرین بروز رسانی در جمعه, 26 اسفند 1390 ساعت 17:08

امیل دورکیم: متن نظریۀ اصناف و گیلدها

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت ادامه مطلب...آزاد


• صنف‌ها و انجمن‌ها برای امیل دورکیم بسیار مهم بودند.

• به عقیده دورکیم، این اصناف، باید در دوران مدرن به منظور خنثی‌کردن تأثیرات خطرناک اقتصاد بازار دوباره احیا شوند.

• دورکیم، به تحقیق درباره‌ی صور اولیه‌ی اصناف کارگری و انجمن‌های پیشه‌وری می‌پردازد که نمود خوبی در جمهوری و امپراطوری روم داشتند.
• تنظیم توزیع خواربار، در پهنه امپراطوری روم، از طریق صنوفی صورت می‌گرفته که تحت نظارت و حمایت دقیق دولت قرار می‌گرفتند.
• با افول امپراطوری، این نهادهای تجاری و صنعتی، کارایی سابق را از دست دادند، ولی در سده‌های میانه، از قرن یازده تا چهارده، دوباره احیا گردیدند.
• دورکیم معتقد است که نقش هدایت‌گر اصناف در سده‌های میانه، این بود که روابط حرفه‌ای و کاری بین پیشه‌وران و بازرگانان برجسته را تنظیم می‌کردند. اصناغ قیمت‌ها را تنظیم می‌کردند، از سازمان‌ها صیانت می‌نمودند، از حقوق کارآموزی دفاع می‌کردند، و توسعه‌ی صنعت را تضمین می‌کردند.
• اصناف، قلب اجتماعات قرون وسطی بودند.
• ولی کارکرد اصناف کارگری در روم باستان، به دلیل آن‌که نقش عمیق دینی و اخلاقی داشتند، از اساس با اصناف قرون وسطی متفاوت بود.
• اصناف رومی، ابزارهایی برای ایجاد همبستگی اخلاقی، الفت معنوی، و تقرب کارگران اصناف به خدایان مشترک، اجرای شعائر، مراسم و برگزاری دیگر وجوه دینی بودند.
• نظام صنفی روم، حیات اخلاقی اجتماع کارگری را سر و سامان می‌داد. برای آن‌ها، مثل خانواده بود. به وجود و هویت آن‌ها، با تکیه بر روابط و علایق مشترک شکل می‌داد.
• اصناف، این کارکرد را تا جنگ‌های داخلی و تهاجمات ژرمن‌ها ادامه دادند. در اثر این نبردها، شهرها منهدم شدند و تجارت و صنعت نابود شدند. اصناف نیز از میان رفتند.
• با آغاز قرن هجدهم و انقلاب فرانسه، اهمیت اصناف قرون وسطی هم با ظهور دولت-ملت از میان رفت.
• دولت، به عنوان کامل‌ترین مظهر وجدان جمعی، فرایند تأمل، نقد و تفکر در باب امور عمومی را به صورت نهادی درآورد.
• دورکیم معتقد بود که اکنون زمان احیای یک ایده قدیمی و در عین حال، کاملاً جدید و سازگار با روح دموکراسی جدید در قالب مجموعه‌ها و اصناف شغلی فرا رسیده است.
• روابط شغلی و حرفه‌ای که از طریق شورای اداری تداوم می‌یابد، از منظر دورکیم مینیاتوری از مجلسین هستند: «ما قصد تصور این شورا یا پارلمان را به عنوان نهادی که واجد قدرت است در مقیاسی دیگر داریم که باید علایق کاری و شغلی را تعدیل نماید؛ روابط کارمندان و کارفرمایان (شرایط کار)، دستمزدها و پرداخت‌ها، ضوابط رقابت و نظایر آن‌ها را تنظیم نمایند؛ ... و بدین سان، شاهد بازگشت مجدد صنف در قامتی جدید هستیم».
• صنف به ما یاری می‌رساند تا دست به تنظیم و برنامه‌ریزی زندگی اقتصادی اجتماع بزنیم تا در پرتو آن، از هرج و مرج در تولید پرهیز کنیم.
• صنف بر تعیین دستمزدها، شرایط کار، صنعت سالم، قراردادهای کاری، روابط میان مالکان و کارگران، حقوق و الزمات و تعهدات افراد به یکدیگر، بهبود کیفیت تولید و نظایر آن‌ها تأثیر خواهد گذارد. کمیته‌های حل اختلاف را به منظور صدور حکم در باب منازعات کاری ایجاد خواهد کرد. در نهایت اینکه، با وجود سازمان اصناف، دموکراسی، پشتیبان راستین سازمان مرکزی دولت خواهد بود.
مآخذ:...

آخرین بروز رسانی در جمعه, 26 اسفند 1390 ساعت 08:07

عوامل‌مؤثر‌بر‌شكل‌گيري‌وضعيت‌اجتماعي‌و‌فردي‌سكولار‌از‌ديدگاه‌قرآن‌کریم‌(7)/ ”رشد“/”غی“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکترحامدادامه مطلب...حا‌جی‌حیدری/ الهام‌نصرتی


گزارش رساله پایان‌نامه/رتبه اول تحقیقات علوم انسانی تهران/جشنواره محقق حلی 1390

← کلاهمان پس معرکه است!

← اگر منظور از دین کامل، آن طور که در مصحف شریف آمده، ”رشد“ باشد که هست، کلاهمان پس معرکه است!

← نه فقط از مقصود دین که ”وجه الله“ است، بازمانده‌ایم، بلکه ما، همان جماعت ”طبقه متوسط شهری“ که مقصود خود را ظفر در این دنیا، و مدرک گرفتن، و مدارج اداری و ترفیعات را طی کردن، و قدرت گرفتن، و پول درآوردن، و مصرف کردن، و... قرار داده‌ایم، نه فقط به مقصود نمی‌رسیم، بلکه ”راه را هم گم کرده‌ایم“.

----------------------------------------
لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقي‏ لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليم‏
كريمه 256: بقره/2
----------------------------------------

← به کریمه فوق توجه کنید. ببینید که بد جوری در ”غی“ گرفتاریم و از ”رشد“ دور افتاده‌ایم!
← كلمه ”رشد“، مقابل ”غی“، كه هم با ضم ”را“ و هم با ضم ”راء و شين“ خوانده مي‌شود، به معناي رسيدن به واقع مطلب، و حقيقت امر، و وسط طريق است. كلمه ”غي“، به عكس،”رشد“ معنا مي‌دهد.
← ”رشد“ و ”غي“، چیزی بیش از ”هدايت“ و ”ضلالت“ هستند، زیرا ”هدايت“ به معناي افتادن در راهي است كه آدمي را به هدف مي‏رساند، و ”ضلالت“ هم نرسيدن به چنين راهی است؛ ولي استعمال كلمه ”رشد“ در رسيدن به راه اصلي و همچنین، رسیدن به مقصود حق است، نه فقط افتادن در راه.
← ساده‏تر بگويم: يكي از مصاديق ”رشد“ يا لازمه معناي ”رشد“، رسيدن به چنين راهي است، چون گفتيم ”رشد“ به معناي رسيدن به وجه امر و واقع مطلب است و معلوم است كه رسيدن به واقع امر، منوط بر اين است كه راه راست و وسط طريق را پيدا كرده باشد، پس، رسيدن به راه، يكي از مراحل دستیابی به ”رشد“ است.
← كلمه ”رشد“ معنايي دارد و كلمه ”هدايت“ معنايي ديگر؛ ”هدایت“، افتادن در راه است، و ”رشد“، پیمودن راه و رسیدن به مقصود. اين معنا، در آيات زير نیز به چشم مي‏خورد: ”فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً “ ”وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ“. و همچنين، كلمه ”غي“ و ”ضلالت“ به يك معنا نيستند؛ ”ضلالت“ به معناي انحراف از راه (با در نظر داشتن هدف و مقصد) است، ولي ”غي“ به معناي انحراف از راه با نسيان و فراموشي هدف است، و ”غوي“ به كسي مي‌گويند كه اصلا نمي‏داند چه مي‏خواهد و مقصدش چيست.
← می‌دانید؛ ما، همان جمع و جماعت ”طبقه متوسط شهری“، اصلاً نمی‌دانیم که در این دنیا چه می‌خواهیم بکنیم و بیش از ترفیع و پست گرفتن و خرید و کیف کردن، مقصودمان چیست.
← فارغ از این چرخه باطل کار کردن و پول درآوردن و مصرف کردن و کار کردن و پول درآوردن و مصرف کردن و کار کردن و پول درآوردن و مصرف کردن و... چیست؟ نمی‌دانیم.
← ندانستن خود را ”ماستمالی“ می‌کنیم؛ با ”آزادی“ ماستمالی می‌کنیم! دل خوش می‌کنیم که با ”آزادی“ تمام، کار می‌کنیم و پول درمی‌آوریم و... !
← آيه شريفه ”لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ“، تنها در اين مقام است كه بفهماند، اعتقاد اكراه‏بردار نيست، نه مي‏تواند منظور اين باشد كه ”اسلام كسي را مجبور به التزام به معارف خود نكرده است“.
← ببینید! عقاید، اصول عقاید، ”بكن“ و ”نكن“ بر نمي‏دارد؛ ولی الزامات اصول عقاید، ”بكن“ و ”نكن“ بر مي‏دارد؛ امر به معروف و نهی از منکر بر می‌دارد؛ و تساهل و سهل‌انگاری بر نمی‌تابد. آنکه زیادی کثرت‌گرا و اصلاح‌طلب است، نمی‌داند که دین چه فایده‌ای برای فرد و جامعه می‌تواند داشته باشد؛ شاید هم می‌داند، و نمی‌خواهد این فایده به مردم برسد.
← مردم باید بتوانند در یک هوای سالم تنفس کنند و اگر هر کسی هر کار خواست کرد، از هوای سالم خبری نیست!
← از باب پاس داشتن اصل انسانیت و اراده و اختیار، در اصول اعتقاد اکراه نیست (هر چند که ارشاد هست و ابلاغ نبوت و رسالت و امر به معروف و نهی از منکر هست)، ولی در بیش از اصول عقاید، در ”اصول عمل و تعامل اجتماعی“ یا همان ”شریعت“ الزام و التزام هست.


o بهره‌ي 11 آزادي مهارگسيخته، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق مي‌دهد.
o بهره‌ي 12 مراتب مختلف شرك و دور شدن از اعتقاد و رفتار توحيدي، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق مي‌دهد.
o بهره‌ي 13 پايبند نبودن واقعي به اصل نبوت، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق مي‌دهد.
o بهره‌ي 14 عدم اعتقاد راستين به معاد، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق مي‌دهد.
o بهره‌ي 15 قايل شدن آزادي در التزام به عقاید ، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق مي‌دهد.

← تا کنون، پانزده رهنمود از قرآن کریم آموختیم. صد و هفتاد رهنمود دیگر باقیست. تا پایان ساخت این الگو برای فهم عوامل بی‌دینی با ما همراه باشید... .
هوالعلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 26 اسفند 1390 ساعت 06:18

جایگاه صنف‌ها و گیلدها در فکر امیل دورکیم

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت ادامه مطلب...آزاد


• پرسش امیل دورکیم، این است که در شرایط مدرن، ریشه خویشتن‌داری افراد در مقابل پی‌گیری بی‌مهار منافع فردی کجاست؟

• امروز می‌دانیم که مضمون فکری او را می‌توان در کارکرد اخلاقی و تربیتی همبستگی اجتماعی چکیده کرد.

• پس سؤال اصلی دورکیم، کارکرد اخلاقی و تربیتی همبستگی اجتماعی است.
• پاسخ اولیه او در تز دکترایش، شامل تمایز دو نوع همبستگی مکانیکی و ارگانیکی است. همبستگی مکانیکی، متکی به همشکلی اعضای جامعه و توافق آنها روی اصول مشترک است، و همبستگی ارگانیک، متکی به عدم همشکلی و نتیجتاً وابستگی متقابل اعضای جامعه.
• همان‌طور که قبلاً گفتیم، دورکیم به رغم مضمون کتاب «تقسیم کار»، در «اخلاق حرفه‌ای و اخلاقیات مدنی»، به این جمع‌بندی می‌رسد که راهبرد ارگانیک دستیابی به همبستگی اجتماعی که اساساً متکی به عدم همشکلی و تعارض منافع است، به جایی نمی‌رسد و اگر قرار است، زندگی اجتماعی پر و پیمانی باقی بماند، باید به همبستگی مکانیکی ناشی از همشکلی چشم دوخت.
• پس، صرف تصادم منافع متعارض، نمی‌تواند یک نظم اخلاقی کارا را به وجود آورد. از این زاویه است که او بازار لیبرال را مخرب می‌داند. بازار لیبرال، تربیت اجتماعی علایق خصوصی، رقابت، و تمایز اخلاقی را دچار اختلال می‌کند.
• در چهارچوب ابرام دورکیم بر همبستگی مکانیکی، صنف‌ها یا گیلدها که مرکب از گروه‌های همشکل در متن جامعه ناهمگن امروز هستند، برای دورکیم نمونه‌های قابل توجهی هستند.
• دورکیم، برای پیشبرد برنامه تربیتی جامعه، نحوی از اخلاق صنفی را پیشنهاد می‌کند که به آن «چندریختی اخلاقی» (Moral Polymorphism) می‌گوید. به زعم او، کارکرد وحدت‌بخشی، صرفاً از طریق نیروی اخلاقی یک اخلاق حرفه‌ای درگستره‌ی متنوعی از روابط شغلی مدون به دست می‌آید.
• از این قرار، طرح تربیتی/سیاسی/اقتصادی دورکیم، نه فقط در مقابل لیبرالیسم که بر توازن منافع رقیب متکی است، بلکه در مقابل سوسیالیسم کل‌گرا هم قرار می‌گیرد.
مآخذ:...

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 25 اسفند 1390 ساعت 17:55

صفحه 379 از 425

a_a_