حامد دهخدا
«اگر فرض را بر این بگیریم كه همچنان میخواهیم از این اصطلاح (دولت رفاهی) استفاده كنیم، نظامهای رفاهی را در یك سامان پساكمیابی چگونه میتوان به رسمیت شناخت؟ ملاحظات زیر میتواند چهارچوبی را برای پاسخ به این پرسش فراهم كند. چنین نظامهایی باید از اتكاء به ”احتیاطهای بعد از وقوع حادثه“ به عنوان تنها ابزار برخورد با مخاطره خودداری كنند؛ خود را با آن رشته علایق زندگی پیوند زنند كه گستردهتر از علایق تولیدگرایی باشند؛ سیاست فرصتهای ثانوی را توسعه بخشند؛ یك رشته توافقها یا قرارهایی را نه تنها میان طبقات بلكه میان گروهها و دستجات دیگر جامعه پدید آورند؛ و بر همان چیزی كه پیش از این مفهوم زایای برابری نامیدهام، تأكید ورزند. این فهرست بسیار سهمگین مینمایند، ولی در ضمن، همین واقعیت سهمگین كمك به تفهیم موقعیت شكنندۀ كسانی میكند كه دفاع از دولت رفاه را كانون دیدگاه سیاسیشان ساختهاند» (ص.290.).
«بازسازی ماهیت كار یكی از مقتضیات اصلی جامعهای است كه از تولیدگرایی به بهرهوری روی آورده است» (ص.292.). «در برخی از موقعیتها، حركت به فراسوی تولیدگرایی میتواند به معنای حفاظت از سنتها و همبستگی محلی باشد، حتی اگر این كار با هدف بالا بردن سطح زندگی مادی ناسازگار افتد» (ص.293.). «آن طرحهای رفاهی كه پیوندها و شیوههای محلی زندگی را پاس نمیدارند، به همان اندازۀ نیروهای بازاری كه این طرحها در صدد مقابله با آنها هستند میتواند خطرناك باشند. آنگاه كه گلیزر میگوید ”ایجاد و ساخت سنتهای نو یا روایتهای تازه از سنتهای كهن، را به عنوان لازمۀ هر خط مشی اجتماعی باید در نظر گرفت“، بیگمان درست میگوید. با این همه، چنین سنتهایی را به شیوهای پساسنتی و به عنوان عملكرد مرسوم یا آیینی كه باب گفتگو دربارۀ آن باز باشد، باید در نظر گرفت» (صص.4 293.).
░▒▓ موضوع خوشبختی
«جان كلام زندگی انسانی تنها به معنای رسیدن به سطح معینی از زندگی مادی نیست، بلكه دستیابی به ارزشهای زندگی مشخصی است. چنین ارزشهایی را بدون ”عنصر نیرومندی از خویشتنداری، خودمختاری و خدمت كردن به اجتماع ضمن اجر گرفتن از آن“ نمیتوان به گونۀ مؤثری دنبال كرد».موری «خوشبختی را تنها به عنوان ”خرسندی پایدار و موجه از كل زندگی شخصی“ تعریف میكند. موری در تطبیق با سلسله مراتب نیازهای بشری مورد نظر آبراهام مزلو، سه شرط مربوط به پیگیری خوشبختی را تشخیص میدهد كه عبارتند از: منابع مادی، امنیت و عزت نفس.…او با توجه به بررسیهایی كه در انواع كشورها راجع به روابط میان درآمد و خوشبختی اظهار شده انجام گرفته است، نشان میدهد كه پس از گذشتن از یك آستانۀ نازل معین، سطوح درآمد افزونتر به درجات بیشتری از خوشبختی یا رضایت از زندگی نمیانجامد. در اینجا امنیت و عزت نفس است كه مهماند نه ثروت و درآمد».…همچنین «لاتوش یادآور میشود متوسط درآمد سرانۀ اعضای ثروتمندترین جوامع جهان، حدود پنجاه برابر همین درآمد در فقیرترین كشورها است. او سپس به بیانی فصیح میپرسد كه آیا به همین نسبت مردم در كشورهای مرفه پنجاه برابر خوشبختتر از مردم مناطق فقرزدهاند؟…”جامعۀ محرومان“ لزوماً یك فاجعه نیست؛ بر عكس، با وجود همه دشواریهایی كه فقیران هر روزه با آنها روبرویاند، ”جامعۀ غیررسمی“ آنها با همۀ فراز و نشیبهای آن متنوع و پر بار است.…اقتصاد غیر رسمی مجموعهای از ”راهبردهای واكنش جهانی به گسترش نهادهای مدرن“ به شمار میآید؛ واكنشهای آدمهایی كه ”میان سنتهای بر باد رفته و مدرنیتهای امكانناپذیر گرفتار گشتهاند.…به نظر لاتوش، كوشش صرف در جهت بالا بردن سطح زندگی فقیران جهان، غالباً بیمایه شدن زندگی این مردم را به ارمغان میآورد“» (صص.6 262.).
«خوشبختی اگر جهانی شود، مایۀ تهدیدی برای دیگران نیست و یا همبستگی اجتماعی نیز سر ناسازگاری ندارد. خوشبختی اگر به شیوۀ بالا تعریف شود، دست كم در شرایط مدرن زندگی، ضرورتاً یك مشغلۀ فعالانه است» (ص.287.). وانگهی، «خوشبختی بیشتر به نظارت بر جهان درونی بستگی دارد تا نظارت بر جهان بیرونی. ”آدمهایی كه یاد میگیرند تجربۀ درونیشان را تحت نظارت درآورند، خواهند توانست كیفیت زندگیشان را تعیین كنند و این قضیه چندان نزدیك است كه هر یك از ما میتواند به خوشبخت بودن برسد“» (ص.287.). «خوشبختی و نقطۀ مقابل آن، هیچ رابطۀ ویژهای با ثروت یا تصاحب قدرت ندارد» (ص.288.).
...ادامه مروری به آنتونی گیدنز در فراسوی چپ و راست...
مآخذ:...