فیلوجامعه‌شناسی

▀▄█▌ تصویرنوشت: پروبلماتیک پسااومانیسم

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    زدودن نقاب از مقوله «انسان» در علوم انسانی متداول، به عنوان منبعی که اغلب با کبر و اراده معطوف به قدرت و سلطه و نابرابری و ستم مرتبط بوده است، یکی از انگیزه‌های نیرومند برای حمایت از «پساانسان‌گرایی/Posthumanism» بوده است...

░▒▓
“NOAH”, 2014, Darren Aronofsky, Ari Handel, Scott Franklin, Mary Parent, Arnon Milchan
░▒▓

▬    تهدید ویرانی ناشی از تغییرات آب و هوایی، استثمار بی‌سابقه زنان، و ستم بر اقلیت‌های نژادی، تبعات اومانیسم و انسان‌گرایی اروپایی بوده است، که «پساانسان‌گرایی»، در گام اول، آن را برمی‌دارد و راه را برای گشایش گسترده افق دیدها باز می‌کند.
▬    پساانسان‌گرایی، وجود و حضور زنان، اقلیت‌های نژادی، طبیعت، و ماشین‌ها را به عنوان شرکای دوشادوش انسان مستکبر اومانیستی به رسمیت می‌شناسد و از این طریق، گشایش عظیمی در نظر و عمل اجتماعی پدید می‌آورد.
▬    اصولاً می‌توان دیدگاه‌هایی که پسااومانیسم را به مثابه یک مرام و همچنین به عنوان واقعیت محقق پسااومانیته ترسیم کرده‌اند، به دو دسته تقسیم کرد:
▬    دسته نخست، شامل دیدگاهی است که همچنان برای انسان و سایر موجودات حاضر در شبکه، ذات و طبیعتی قایل هستند، و پساانسان‌گرایی مد نظر آن‌ها، سخنی از هیبریدی شدن و ترکیب موجودات این موجودات متمایز و متفاوت است. روزی برایدوتی/Rosi Braidotti، فیلسوف و تحلیل‌گر اجتماعی فمینیست، در کتاب «امر پساانسانی» (2013) چنین نظری دارد. برداشت او در مورد «امر پساانسانی»، حاوی کمرنگ شدن خط حایل میان انسان و غیرانسان، ترکیبی و هیبریدی شدن انسان و غیرانسان، ظهور اشکال جدیدی از جهان‌وطنیت، و گذر از تمایزهای استعماری، نژادی، جنسیتی، و محیط زیستی است. برایدوتی، خصم آشتی‌ناپذیر فردگرایی است. پساانسان‌گرایی، این فردگرایی که انسان اروپایی مرد را در یک طرف، و زنان و غیراروپایی‌ها و محیط زیست و ماشین‌ها و ... را در سوی دیگر برای بهره‌کشی قرار می‌داد، باید بر بیفتد.
▬    دسته دوم، شامل چشم‌اندازی است که درک مولکولی تازه‌ای از هویت ارائه می‌دهد که ذات و جوهر آنچه در مورد امور انسانی و غیرانسانی ملحوظ می‌داشتیم را از پایه و اساس دگرگون می‌کند. نیکلاس رز/Nicolas Rose در کتاب «سیاست خودِ خودِ زندگی» (2007)، چنین چشم‌اندازی را ارائه می‌دهد. بایوفناوری و زیست‌پزشکی به ایجاد درک ریزمولکولی جدیدی از انسان و حتی ذهنیت‌های او منجر شده است؛ این، هم می‌تواند فرصتی جدید و هیجان‌انگیز به حساب آید، و هم چالش‌های اخلاقی و فرهنگی نیرومندی پدید آورد. ما با اولین قرن حاصل از فعالیت‌های بایوفناوری ترکیبی، و ظهور اشکال جدیدی از زیست، مواجه خواهیم بود که تمام تصورات تاریخی ما از همه چیز، و حتی خودمان را به چالش می‌کشد. هیچ ارزیابی قاطعی نمی‌توان از آتیه آن داشت، و تنها از طریق حضور و اکتیویسم مستمر می‌توان آتیه مثبت یا منفی را شکل داد.
▬    فناوری‌های تولید مثل، گسترش داروهای روانگردان، مهندسی مجدد بیولوژیک، دستکاری بی‌سابقه پزشکی در بدن، ساخت هویت‌های جدید و مجموعه روابط تازه در متن شبکه، «مدیریت» سوبژکتیویته، «اقتصاد زیستی»، شرکت‌های ژنتیک، بانک‌های زیستی و دستکاری مولکولی، شکل‌گیری و مجتمع شدن سرمایه بیولوژیک، و فی‌الجمله، بازسازی هسته اصلی هویت و روابط فرهنگی، چشم‌انداز نامتعین آتی را شکل خواهند داد.
مآخذ:...

░▒▓ کلیدواژگان: فیلوجامعه‌شناسی، فیلوویدئو، پسااومانیسم، گناه، جنگ

░▒▓ لینک نمایش/دانلود تصویرنوشت:
http://video.philosociology.com/2021/10/29/%e2%96%80%e2%96%84%e2%96%88%e2%96%8c-%d9%be%d8%b1%d9%88%d8%a8%d9%84%d9%85%d8%a7%d8%aa%db%8c%da%a9-%d9%be%d8%b3%d8%a7%d8%a7%d9%88%d9%85%d8%a7%d9%86%db%8c%d8%b3%d9%85/

مأخذ:فیلوویدئو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 14 آبان 1400 ساعت 22:10

جمع‌بندی‌دسـ☷ـتنامه‌نظریه‌های‌جامعه‌شناسی... چرخش اسطوره‌ای

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    بشر، از آغاز زندگی مدنی خود، به نیروهایی که بر اراده فردی وی جبر اعمال می‌کرده‌اند، اندیشیده است...

▬    اگر «جامعه»، مطابق تعریف، شامل نیروهایی باشد که کمک می‌کنند انسان تاریخ خود را بسازد، و در عین حال، مانع از آن می‌شود که آن طور که می‌خواهد بسازد، این تأملات در صورت‌هایی عمیق و دیرپا با ارزش بقای بالا، مانند «اسطوره‌ها»، «دین‌ها»، «سنت‌ها»، «فلسفه‌ها»، «هنرها»، و «ادبیات» تبلور یافته است.

▬    منحصراً برای گوشزد نمودن اهمیت «چرخش اسطوره‌ای»، نمونه «الیاد» را بررسی خواهیم کرد، و خواهیم دید که این منبع، ۲۶ شأن خدایان و کرونوس‌های معبد المپ را از سده هشتم قبل از میلاد در جریان نبرد میان یونانیان و تروژان‌ها تشریح می‌کند، و عناصر بنیادین این اسطوره، همچنان، «الیاد» را در رده اثرگذارترین و پرنفوذترین و پرتکرارترین آثار هنری و فولکلوریک تاریخ نگاه داشته است

░▒▓ ابراسطوره ایلیاد
▬    ایلیاد، عظیم‌ترین و کهن‌‌ترین اثر رزمی جهان است؛ منظومه‌ای به لهجه «ایونی»، یکی از سه گویش زبان یونانی، مرکب از ۲۴ دفتر، عمری قریب به دو هزار و هشتصد سال دارد.
▬    حماسه‌ای است به شعر، که ماجرای دهمین، و آخرین سال محاصره شهر باستانی و واقعی «تروی» و سقوط و انهدام باروی تسخیر ناپذیر و شکست و فنای قومی دلیر و مبارز را بیان می‌کند. در عین حال، شرحی است از ستیز و کینه توزی ایزدان المپ با یکدیگر، بر سر صیانت یا اضمحلال قومی که سلحشورانش آماج عشق یا نفرت آنان بودند. و این طرز نگاه سخره‌آلود و تحقیرآمیز به ایزدان، مهم است.
▬    نام «هومر» در سه گویش یونانی، دارای مفهومی نیست، در حالی که اسامی یونانی دارای معنی هستند. این نکته، و برخی گواه‌های دیگر، بعضی را به این نتیجه رسانده است که اثر منسوب به هومر در واقع، اثر یک نفر نبوده، و در طول زمان، با حشو و زواید، توسط مردم گسترش یافته است. آیین ویژه‌ای برای بازخوانی ایلیاد و همچنین اودیسه، مرسوم بود که تا قرن‌ها بعد رعایت می‌شده است، و بی‌گمان، این آیین‌ها بند و بسط‌هایی به اصل اسطوره گشوده‌اند. همچنین، مسلم است که نسخه موجود حماسه ایلیاد و تغزلات اودیسه، بازنویسی و تنقیح دانشمندانی از اسکندریه، زنودوتوس و آریستوفان و آریستارکوس بوده که کلیه نسخ را گردآوری کرده و با اضافات و حاشیه نویسی بر واژه‌ها و تعبیرهای مجهول، نسخه منقحی از این دو متن گران قدر فراهم آورده‌اند.
▬    مع‌الوصف، محتوای حماسه ایلیاد و تغزلات اودیسه، از حیث مضمون و انشاء و نوع اصطلاحات و تعبیرات، و همچنین شیوایی و روانی شعر، یکدست است و نشان می‌دهد که یک فکر و یک ذوق واحد این دو اثر را از آغاز تا انجام، به رشته تحریر درآورده است. با این حال، آشکار است که نگارنده حماسه ایلیاد و تغزلات اودیسه، نه تنها شاعر بلکه به فرهنگ‌های بزرگ شرق و فرهنگ «مصری» آشنایی داشته و در دو متن عظیم خود، از همه این دانش‌ها استفاده کرده است. این نیز، احتمال اینکه هومر، اقلاً نگارنده متن نهایی این دو منظومه نبوده باشد را می‌افزاید.
▬    «تروی» مرکز استانی بود، که در باختر ترکیه امروز، در کرانه دریای اژه و در دهانه داردانل قرار داشته است. حادثه، مربوط است به سال ۱۱۸۴ ق.م.، یعنی حدود سه هزار و دویست سال پیش. دیوارهای آن را «کرونوس» (اله آسمان و پدر زئوس) و پسرش، «پوزئیدون/نپتون» (اله دریا و زلزله) ساخته بودند. «پریام» پادشاه آن بود. پنجاه پسر داشت که «هکتور» در میان آن‌ها از همه نیرومندتر، و «پاریس» از همه زیباتر بود. اندکی پیش از ولادت «پاریس»، پیشگویان به «پریام» گفته بودند که این پسر برای او شوم خواهد بود. «پریام» دستور داد وی را در نزدیکی کوهی رها کنند، اما خدایان از او مراقبت کردند. «پاریس» به کسوت چوپانی درآمد.
▬    سه الهه، «هرا»(خواهر و همسر «زئوس» و الهه ازدواج و حافظ زنان مزدوج) و «آتنا»(الهه خرد و هنر) و «آفرودیت/ونوس/زهره»(الهه عشق)، که هر یک، خود را زیباتر از دیگری می‌پنداشت، در میهمانی رب الارباب («زئوس») حضور داشتند. آنجا، سیبی به وسیله یکی از خدایان، تقدیم زیباترین الهه می‌گردد. هر سه رب‌النوع خواستار گرفتن سیب بودند. این داوری به رب الارباب برده شد. «زئوس» برای آن که الهه گان را نرنجاند، و یکی را بر دو دیگر رجحان ندهد، این کار را به «پاریس»، واگذارد.
▬    «پاریس»، مسحور «آفرودیت/ونوس/زهره» (الهه عشق)، شد و او را بر دیگران برتر شمرد. «آفرودیت/ونوس/زهره» (الهه عشق)، به او وعده پاداش نیکو داد، اما این کار «پاریس»، برای او و سرزمین وی، دو خصم قهار و بی‌رحم (الهه ازدواج / الهه خرد) فراهم آورد که سرانجام، پیروزی با آنان گشت.
▬    نبرد «تروی»، بر سر زنی خوب‌روی درگرفت به نام «هلن». «هلن»، همسر «مِنِلائوس»، فرمانروای اسپارت بود. «پاریس»، ده سال پیش از آن تاریخ، در سفری که پنهانی به اسپارت رفت، از غیبت «منلائوس» استفاده کرده، «هلن» زیبا را ربود و با خود به «تروی» آورد. «منلائوس» هنگام بازگشت به وطن، از طریق خدایان، از ربوده شدن همسرش به دست «پاریس» آگاه شد و از همه شهریاران یونان خواست تا یاری کنند و به دشمن بتازند.
▬    دلیل اینکه دیگر شهریاران یونانی آماده گشتند به نبردی فرساینده پای نهند، پیمانی بود که پیش از آن، بر سر «هلن»، با یکدیگر بسته بودند. «هلن»، شیفتگان و خواستاران بسیاری داشت؛ چون هیچ یک از آنان حاضر نبودند از آن ماهروی آشوبگر چشم بپوشند، ناچار، جملگی بر آن شدند که انتخاب همسر را به خود «هلن» واگذارند و در همان جا، هم پیمان شدند که او، هر کس را برگزید، دیگران حافظ آن دو باشند و اگر خطری آنان را تهدید کرد، علیه دشمن، متفقاً دست به پیکار زنند. از این رو بود که «منلائوس» دست تمنا به سوی یاران دراز کرد و در نتیجه، سپاهی عظیم گرد آورد.
▬    فرمانده این سپاه عظیم که مرکب از سلحشوران همه نواحی یونان بود، مبارزی است برومند و جنگاور، به نام «آگاممنون» که در عین حال، برادر «منلائوس» نیز هست. همه‌ی فرماندگان سپاه یونان، سرشناس بودند. آگاممنون، شاه شاهان، منلائوس بردارش، نستور، مرد خردمندی که سه برابر دیگران در جهان زیسته بود، آژاکس، پسر تلامون که پس از «آکیلیس» برترین دلاور یونانیان بود، پالامد، مرد هنرمندی که بنیان‌گذار خط و شطرنج بود، دیومد که«آتنا»(الهه خرد و هنر) محافظ او بود، ماکائون که راز درمان همه‌ی بیماری‌ها را می‌دانست، اولیس پادشاه ایتاک که در حیله‌گری و زبان‌آوری، سرآمد جهانیان بود، و بالاخره، «آکیلیس»، شاه مارمِدان‌ها که دلیرترین یونانیان بود. پیش‌گویی شده بود که اگر «آکیلیس»، یونانیان را در جنگ یاری نکند، نمی‌توانند «تروی» را بگیرند. همچنین، پیش‌گویان گفته بودند که «آکیلیس» در پای دیوارهای شهر پیروز خواهد شد، و «هکتور» جنگجوی افسانه‌ای را خواهد کشت، اما خود او نیز پس از کشتن «هکتور»، دیری زنده نخواهد ماند و در همان جا جان خواهد سپرد.
▬    «آکیلیس»، حاصل زناشویی پدری از نوع انسان با یکی از ایزدبانوان دریاها، یعنی «تتیس» بود. به همین دلیل، رگه‌ای از فناناپذیری خدایان را در خود داشت. اما با این حال، «تتیس» برای آن که پسر را از جنگ بازدارد، او را در جامه‌ی زنان کرد و نزد پادشاه سیروس فرستاد. پادشاه سیروس «آکیلیس» را نزد دختران خود نگاه داشت. اما مردم یونان می‌دانستند «آکیلیس» در کجا پنهان شده است. اولیس به سراغ او رفت با حیله‌ای او را بیرون کشید؛ به این ترتیب که در دالان سرای دختران پادشاه، نیزه و سپری گذاشت و ناگهان دستور داد تا شیپور جنگ را به صدا درآورند. دختران شاه چون این بانگ را شنیدند، همگی گریختند اما «آکیلیس»، بی‌محابا نیزه و سپر را برداشت و به میدان جنگ تاخت.
▬    لشکریان یونانی در بندر آلیس گرد هم آمدند، اما باد مخالف می‌وزید، و کالکاسِ پیش‌گو گفت که خدایان در این کار دست دارند. برای اینکه رضایت خدایان را جلب کنند، می‌بایست «آگاممنون» دختر خود «ایفیژنی» را قربانی کند. ایفیژنی با این کار موافقت کرد، اما هنگامی که «آگاممنون» خواست دختر خود را بکشد، ایزدبانوی «آرتمیس/دیانا» (الهه شکار) او را ربود و گوزن ماده‌ای به جایش گذاشت.
▬    سرانجام، یونانیان در کرانه‌ی آسیا از کشتی پیاده شدند، و کشتی‌های خود را نزدیک ساحل بردند، و گرداگرد لشکرگاهشان را حصار کشیدند. اما همه‌ی مردمان سرزمین‌های همسایه‌ی «تروی» با تروژان‌ها متحد شده بودند و فرمانده‌ی همه‌شان «هکتور»، فرزند دلیر «پریام» بود. پس، محاصره‌ی تروی، ده سال طول کشید. یونانیان و تروژان‌ها در دشتی نزدیک شهر، می‌جنگیدند. خدایان نیز دو دسته شدند. «زئوس» (رب‌الارباب) و «آفرودیت/ونوس/زهره» (الهه عشق) و «آپولون» (رب‌النوع تیراندازی و موسیقی)، پشتیبان مردم «تروی» بودند، و «هرا» (الهه ازدواج و حافظ زنان مزدوج) و«آتنا» (الهه خرد و هنر) و سایر خدایان المپیک از یونانیان طرفداری می‌کردند.
▬    ده سال کشمکش و خون‌ریزی ثمری به بار نیاورد. «تروی» به خاطر باروهای بلند و دیوارهای ستبر، تسخیرناپذیر بود. ادامه جنگ، دوری از وطن، ناامیدی از غلبه بر دشمن، خطاهای گاه و بیگاه سرکردگان، و پاره‌ای ناسازگاری‌های سپه‌سالاران، همه را فرسوده و بی‌تاب کرده بود. اکنون «آگاممنون» فرمانده کل جنگاوران یونان، عملی مرتکب شد که رنجی به بار آورد. «کریسه» شهری در مجاورت «تروی» به دست یونانیان افتاد، و مردم به اسارت سپاه غالب درآمدند. «آگاممنون»، از میان اسرا، نتوانست دل از «کریسه ئیس» دختر خوب‌روی کاهن معبد «آپولون» بردارد و او را به خیمه خویش برد. کاهن از سرکرده سپاه خواست تا دختر او را پس دهد، چرا که می‌خواست دختر خود را در پای پیکره «آپولون» قربانی کند. «آگاممنون» سر باز زد. «آپولون» (رب‌النوع تیراندازی و موسیقی)، بر «آگاممنون» خشم گرفت، و بر سر سپاه او تیرهای طاعون افکند. دیگر فرماندگان از او خواستند تا اسیر نگون بخت را آزاد کند. «آگاممنون» این تقاضا را پذیرفت، اما به جای او، دختر صاحب جمال دیگری به نام «بریزئیس» را به بند کشید. «بریزئیس»، کنیز و دلدار «آکیلیس» بود. «آکیلیس» از این کار بسیار خشمگین شد، و به سراپرده‌ی خود رفت. گفت که دیگر یونانیان را در جنگ همراهی نخواهد کرد. نزد مادرش، «تتیس» رفت و خواست تا «زئوس» را وادارد که شکستی بر یونانیان وارد آورد، تا آن‌ها مجبور شوند از او کمک بخواهند. «زئوس»، برای گوشمالی «آگاممنون»، وی را به خوابی می‌برد، و «آگاممنون» را با وعده‌ی واهی به پیروزی می‌فریبد و به او می‌گوید که «بامداد بر باروی تروی حمله کن. آن را تسخیر خواهی کرد».
▬    صبح‌گاه، «آگاممنون» با سپاه خویش آماده پیکار شد. «هکتور»، برابر سپاه خود آماده دفاع بود. در این جنگ‌ها، «منلائوس» و «آژاکس» دلیری بسیار ورزیدند.
▬    «هرا» برای اینکه جلوی «زئوس» را در یاری تروژان‌ها بگیرد، خود را آراست و او را در آغوش خود خواب کرد. جنگ سختی درگرفت و یونانیان، «هکتور» را زخمی کردند و تروژان‌ها را عقب راندند. یونانیان از این فرصت استفاده کردند و برای لشکر خود، خندق و دیواری ساختند. اما وقتی «زئوس» بیدار شد، از کار «هرا» خشمگین گردید و پرخاش کرد. «پوزئیدون» را از یاری یونانیان نهی نمود و خود به کمک تروژان‌ها رفت. سپاه «تروی»، دوباره گرد «هکتور» جمع شدند و یونانیان را از پشت دیوارهای خود راندند.
▬    «منلائوس» برادر «آگاممنون»، و شوی پیشین «هلن»، با «پاریس»، تن به تن مبارزه کرد، و «پاریس» که در مقابل دشمن تاب ایستادگی نداشت، به آستانه مرگ افتاد، اما «آفرودیت/ونوس/زهره» (الهه عشق و زیبایی)، که نگران او بود، وی را از مهلکه رهاند، و در مقابل، «پانداروس» (پسر لیکائون، پور «پریام»)، دیگر دلاور «تروی» را مأمور مقابله با «منلائوس» ساخت. «پانداروس» به پیکانی دشمن را مجروح ساخت، و به دنبال آن، افراد دو سپاه برآشفتند، نبرد مغلوبه شد، و سرانجام، سپاه یونان با کشتگان بسیار و تحمل زیان فراوان به اردوگاه عقب نشست.
▬    در این وضع، «آگاممنون» بارها با اهدای پیشکش‌هایی به «آکیلیس»، از او خواست به لشکر یونانیان بازگردد. ولی او در خود از جنگ احساس بیزاری می‌کرد، و پیشکش‌های «آگاممنون»، در چشم او، حقیر و بی‌ارزش آمد. در نهایت، تصمیم گرفت به میهن بازگردد، اما منصرف شد، و همچنان دل‌خسته و آزرده به مصائب یونانیان می‌نگریست.
▬    «هکتور»، بالاخره از خندق گذشت، و یونانیان، ناچار به کشتی‌های خود پناه بردند. ناگهان، روشنایی بسیاری بر ساحل می‌درخشد، و معلوم می‌گردد که تروژان‌ها کشتی «پروتزیلاس» (پسر ایفیکل از دلاوران تسالی) را آتش زده‌اند. در این هنگام، «پاتروکلُس»، با اندوه و سرزنش، از «آکیلیس» خواست که دست از کناره‌گیری بردارد و به جنگ بازگردد.
▬    «آکیلیس»، تهمتن شکست ناپذیر، از شکست دیگر یاران یونانی اندوهگین شد، و ناگزیر، خویشتن را آماده نبرد ساخت. نخست، ساز و برگ خویش را در اختیار «پاتروکلُس»، دوست دلیر دیرینش گذارد، و او را با سپاه «مارمِدان» که تحت فرماندهی او بود، برای شکست دشمن گسیل کرد. «پاتروکلُس»، افواج «تروی» را عقب راند، اما راهنمایی‌های «آکیلیس» به «پاتروکلُس»، درست از آب درنیامد و خدایان نیز بر او خشم گرفتند و خود او نیز اسیر بی‌مبالاتی‌هایی شد. «آپولون» شمشیر او را از کار انداخت و «اوفورب»، او را زخمی کرد، و در نهایت، «هکتور» او را بکشت. بر پیکر «پاتروکلُس»، نزاع سنگینی درگرفت. «هکتور» موفق شد زره «آکیلیس» که بر تن «پاتروکلُس» بود با خود ببرد، ولی پیکرش بگذاشت. اسبان «آکیلیس» به هیجان آمدند و شیهه کشیدند، اما «زئوس» آن‌ها را آرام کرد.
▬    همین که «آنتیلوک» (پسر نستور) خبر قتل «پاتروکلُس»، را به «آکیلیس» رساند، بسیار خشمگین شد، و خصومت با «آگاممنون» را از یاد برد و وجودش را کین‌خواهیِ «پاتروکلُس» پر کرد. اما دیگر برای بازگشت به جنگ، سلاحی نداشت. با این وجود، بر لبه‌ی خندق‌ها رفت و سه بار، چنان فریاد کشید که مردم «تروی» بر خود لرزیدند. از فریاد او، یونانیان به خود آمدند و توانستند پیکر «پاتروکلُس» را به جای امنی انتقال دهند. «تتیس»، نزد فرزند خود «آکیلیس» رفت، تا او را در مرگ «پاتروکلُس» دلداری دهد، اما «آکیلیس» بسیار خشمگین بود و اشک می‌ریخت. پیکر «پاتروکلُس» را با تشریفات ویژه تشییع نمود، و بر منوال سنت زمان، به گرد مزارش، مراسم شکوهمند بازی‌های ورزشی برگزار کرد.
▬    «هفائیستوس» (اله آتش و فلز)، به درخواست «تتیس»، سلاح دیگری برای «آکیلیس» ساخت، و با این سلاح، به جنگ با تروژان‌ها شتافت. قبل از شروع جنگ، به توصیه‌ی «تتیس»، «آکیلیس» و «آگاممنون» با هم آشتی کردند، و شاه، کنیزِ «آکیلیس» را بازگرداند. در این وقت، اسب «آکیلیس»، مرگ سوار خود را دید.
▬    رزم‌های سختی درگرفت، و «آکیلیس» که از فناناپذیری خدایان بهره‌مند است، تروژان‌ها را تار و مار می‌کند. خدایان، آزادی می‌یابند که از هر طرف که می‌خواهند طرف‌داری کنند و بین آن‌ها مشاجره‌ای بزرگ درمی‌گیرد. «آکیلیس» به کنار رود سکاماندر می‌رود. لیکائون پسر «پریام» به جنگ او رفت و کشته شد. سپس، آستروپه، فرمانده‌ی مردم پئونی به رزم برخواست و او نیز هلاک شد. رود سکاماندر به خشم آمد و علیه «آکیلیس» غرید. «آکیلیس» با رود درگیر شد و در پی آن، نزاعی بین خدایان آب و آتش آغاز شد. اما بالاخره «آکیلیس» به دروازه‌های «تروی» رفت و آن‌جا را برآشفت. «پریام» و همسرش «هکوب»، از «هکتور» خواستند تا به درون شهر بازگردد و دست از مبارزه با «آکیلیس» بردارد. «زئوس» وارد این نزاع شد. پیوسته «آکیلیس»، «هکتور» را به مبارزه می‌خواند.
▬    «هکتور»، از این راز که «آکیلیس» رویین تن است و هیچ سلاحی به او کارگر نیست، غافل بود. پیکار آغاز شد، و در اوج تراژدی سرانجام، «هکتور» به خاک هلاکت افتاد. سردار پیروزمند، عملی مرتکب شد که ایزدان به خشم آمدند؛ پس از افتادن «هکتور»، قوز پای او را سوراخ کرد، طنابی از آن گذارند، و سپس، پیکرش را به دنبال ارابه‌اش به هر سوی کشید.
▬    با مرگ «هکتور»، سردار بزرگ «تروی»، شهر در ماتم فرو رفت. «پریام» نیز از اینکه پیکر فرزندش در دست «آکیلیس» اسیر بود بی تاب شد. خدایان در این مورد به بحث پرداختند و به «پریام» گفتند تا از راهی پنهانی به سراپرده‌ی «آکیلیس» برود و پیکر فرزند خویش را با پرداخت خون‌بهایش پس بگیرد. «پریام» به میان اردوگاه یونانیان رفت و با «آکیلیس» رو در رو شد. آن دو درباره جنگ گفتگو کردند، و «پریام» در اندوه فرزند، و «آکیلیس» در غم «پاتروکلُس»، سخت اشک ریختند. «تتیس» نیز از سوی خدایان نزد «آکیلیس» رفت و از او خواست که به خواست خدایان گوش دهد و پیکر «هکتور» را بازگرداند. «آکیلیس» دوازده روز بعد، این خواهش را پذیرفت، و دستور داد تا پیکر «هکتور» را بشویند و به روغن خوشبوی کنند. سپس، آن را به «پریام» اعاده کرد، و تروژان‌ها با تشریفات کامل و در اندوهی عمیق، قهرمان خویش را تشییع کردند. حماسه ایلیاد، همین جا و با شکست «هکتور» و به خاک سپردن او، پایان می‌گیرد، در حالی که روایت بظاهر ناتمام است.
▬    از اینجا، آنچه بر این مبارزه دراز بین یونانیان و مبارزان «تروی» گذشت، نتیجه فکر و ذوق دیگر شاعران و تاریخ نویسان و قصه‌پردازان و نمایشنامه آفرینان بوده که صحنه‌ها و ماجراهایی بدان افزوده‌اند. از آن جمله، ویرژیل (۷۰ تا ۱۹ ق.م.) شاعر و حماسه سرای رومی که قصه اسب کوه‌پیکر چوبین و خدعه یونانیان و سرانجام، تسخیر شهر «تروی» را در رزم نامه خود زیر عنوان اینئید افزوده است. خصوصاً ویرژیل، خاستگاه رومیان را فردی به نام «اینیاس» می‌داند که یکی از شهروندان «تروی» است که جان به در می‌برد و با «دیدو»، ملکه‌ی کارتاژها ازدواج می‌کند و ملت رومی را بر ساحل رود تایبر بنیان می‌گذارد.
▬    پس، به نحو پیچیده‌ای، قوم آرمانی مردم امروز اروپا، نسب به تروژان‌ها می‌رساند، نه یونانیان؛ تروژان‌ها که تنها خدای خدایان و الهه عشق و اله تیراندازی را با خود داشتند، و سایر خدایان المپیک، از جمله الهه ازدواج و حافظ زنان مزدوج، الهه خرد و هنر، الهه دریا، و اله آتش و فلز، و خصوصاً خدای شراب و بهار و حیات گیاهی («دیونیزوس»)، خصم آنان بودند، یا بر آتش رزم دمیدند («آرس/مریخ»).
▬    آیا اگر، اصل روایت را بدون اضافات ویرژیل، به عنوان متن معیار قلمداد کنیم، می‌توانیم رویارویی بی‌پایان و نافرجام خدای خدایان و عشق و تیراندازی از یک سوی، و تأهل و تأمل و هنر و دریا و صنعت و شکار و شراب و بهار و جنگ از سوی دیگر، و بازیچگی بشر را در دست زمان، مبنای اصلی درک تقابل‌های شگفت اقناع اسطوره‌ای قلمداد کرد؟
▬    به هر تقدیر، نظر به ۲۶ شأن خدایان و کرونوس‌های المپیک، می‌توان برآورد کرد که چهارچوب این اسطوره درکی ۲۶ نهادی از جامعه و اجتماع داشته است که می‌تواند در تأملات نظری ما الهام‌بخش باشد، بویژه که این ابراسطوره همچنان یکی از پرنفوذترین آثار هنری جهان به شمار می‌رود...

۱.    زمان
۲.    آسمان
۳.    زمین
۴.    دوزخ
۵.    دریا
۶.    عشق
۷.    ماه
۸.    خواب
۹.    مرگ
۱۰.    زمین‌لرزه
۱۱.    لذت جنسی
۱۲.    ازدواج
۱۳.    زاد و ولد
۱۴.    زیبایی
۱۵.    پیشگویی و حکمت/ طبابت/ تیراندازی  (آپولون)
۱۶.    شراب و حیات سرزنده گیاهی (دیونیزوس)
۱۷.    آتش
۱۸.    جنگ
۱۹.    پیام‌رسانی/ مسافرت/ راهزنی
۲۰.    سوداگری
۲۱.    منازل و مساکن
۲۲.    شکار
۲۳.    هنرها
۲۴.    صنایع
۲۵.    بذر و دانه و زراعت
۲۶.    قهرمانان
مآخذ:...
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 05 آبان 1400 ساعت 11:03

▀▄█▌ تصویرنوشت: کلید ”بهزیستن“ در عصر جدید

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


امروز، لااقل تا آنجا که به زندگی اقشار متوسط شهری مربوط می‌شود، زندگی از آنچه چارلی چاپلین در سال ۱۹۳۶ آرزو می‌کرد، راحت‌تر شده است.

ایجاد ماشین‌های خودکار، نقش و حضور انسان را در خطوط تولید کاهش می‌دهند، و در عوض، سطح بالایی از تأمین اجتماعی فراهم می‌گردد.  ولی پرسش آن است که آیا سطح «بهزیستن» انسان‌ها نیز فزون‌تر می‌گردد؟


░▒▓
“Modern Times”
Charlie Chaplin
1936
░▒▓

این، پرسشی است که پیش از چاپلین نیز مطرح بوده است و منجر به پاسخ‌های «بدبین» یا «خوش‌بین» شده است.
واقع‌بین آن‌که میزان «بهزیستن» منوط به نحوه استفاده انسان‌ها از محیط برای گسترش وجوه ممیز انسانی خواهد بود.
هر چه انسان‌ها از مقدورات محیطی خود، برای گسترش «خلاقیت»، «دانش» و «هنر» بهره ببرند، میزان «بهزیستن» خود را افزو‌ن‌تر خواهند دید.
و برعکس، به هر میزان خود را به «رفاه» و «مصرف» دنیوی وابسته کنند، کارایی بیشتر ماشینی را مایه ناآرامی خویش خواهند یافت.

کلید بهزیستن در «معنویت‌گرایی» و دوری از «دنیاگرایی» است.

░▒▓ کلیدواژگان: فیلوجامعه‌شناسی، فیلوویدئو، بهزیستن، عصر جدید، چارلی چاپلین

░▒▓ لینک نمایش/دانلود تصویرنوشت:

http://video.philosociology.com/2021/10/16/%e2%96%80%e2%96%84%e2%96%88%e2%96%8c-%d8%aa%d8%b5%d9%88%db%8c%d8%b1%d9%86%d9%88%d8%b4%d8%aa-%da%a9%d9%84%db%8c%d8%af-%d8%a8%d9%87%d8%b2%db%8c%d8%b3%d8%aa%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%b9%d8%b5/

مأخذ:فیلوویدئو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 25 مهر 1400 ساعت 13:31

▀▄█▌ تصویرنوشت: مرگ کارآفرین در فرهنگ چپ‌زده

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


در فرهنگ چپ‌زده‌ای که هنوز مرده‌ریگی

از آن باقی است، میان «کارآفرین» و

سرمایه‌دار رباخوار و بهره‌کش، تمایزی
لحاظ نمی‌شود، و بدین‌ترتیب، همواره
نیروهای خلاق، به نحو نامعینی به پای
میان‌مایگانی که از حیات، به عافیت و سهولت
رضایت داده‌اند، قربانی می‌شوند.

░▒▓
”افرا“
بهرنگ توفیقی، فرزاد فرزانه، و امیرحسین نجف‌پور
░▒▓

░▒▓ کلیدواژگان: فیلوجامعه‌شناسی، فیلوویدئو، افرا، سرمایه‌داری کارآفرین (آنتروپورنرشیپ)، سرمایه‌داری آلمانی، مکتب اقتصادی اتریش

░▒▓ لینک نمایش/دانلود تصویرنوشت:
http://video.philosociology.com/2021/10/15/%e2%96%80%e2%96%84%e2%96%88%e2%96%8c-%d8%aa%d8%b5%d9%88%db%8c%d8%b1%d9%86%d9%88%d8%b4%d8%aa-%d9%85%d8%b1%da%af-%da%a9%d8%a7%d8%b1%d8%a2%d9%81%d8%b1%db%8c%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d9%81%d8%b1%d9%87%d9%86/

مأخذ:فیلوویدئو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 25 مهر 1400 ساعت 13:31

انگیزه‌های ”پساانسان‌گرایی“

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    زدودن نقاب از مقوله «انسان» در علوم اجتماعی متداول، به عنوان منبعی که همواره با کبر و اراده معطوف به قدرت و سلطه و نابرابری و ستم مرتبط بوده است، یکی از انگیزه‌های نیرومند برای حمایت از «پساانسان‌گرایی/Posthumanism» است؛ مع الوصف، آینده نامتعین، پاها را هم برای حمایت و هم برای مقاومت در قبال آن سست می‌کنند.

▬    تهدید ویرانی ناشی از تغییرات آب و هوایی، استثمار بی‌سابقه زنان، و ستم بر اقلیت‌های نژادی، تبعات اومانیسم و انسان‌گرایی اروپایی بوده است، که «پساانسان‌گرایی»، در گام اول، آن را برمی‌دارد و راه را برای گشایش گسترده افق دیدها باز می‌کند.

▬    پساانسان‌گرایی، وجود و حضور زنان، اقلیت‌های نژادی، طبیعت، و ماشین‌ها را به عنوان شرکای دوشادوش انسان مستکبر اومانیستی به رسمیت می‌شناسد و از این طریق، گشایش عظیمی در نظر و عمل اجتماعی پدید می‌آورد.
▬    اصولاً می‌توان دیدگاه‌هایی که پسااومانیسم را به مثابه یک مرام و همچنین به عنوان واقعیت محقق پسااومانیته ترسیم کرده‌اند، به دو دسته تقسیم کرد:
▬    دسته نخست، شامل دیدگاهی است که همچنان برای انسان و سایر موجودات حاضر در شبکه، ذات و طبیعتی قایل هستند، و پساانسان‌گرایی مد نظر آن‌ها، سخنی از هیبریدی شدن و ترکیب موجودات این موجودات متمایز و متفاوت است. روزی برایدوتی/Rosi Braidotti، فیلسوف و تحلیل‌گر اجتماعی فمینیست، در کتاب «امر پساانسانی» (2013) چنین نظری دارد. برداشت او در مورد «امر پساانسانی»، حاوی کمرنگ شدن خط حایل میان انسان و غیرانسان، ترکیبی و هیبریدی شدن انسان و غیرانسان، ظهور اشکال جدیدی از جهان‌وطنیت، و گذر از تمایزهای استعماری، نژادی، جنسیتی، و محیط زیستی است. برایدوتی، خصم آشتی‌ناپذیر فردگرایی است. پساانسان‌گرایی، این فردگرایی که انسان اروپایی مرد را در یک طرف، و زنان و غیراروپایی‌ها و محیط زیست و ماشین‌ها و ... را در سوی دیگر برای بهره‌کشی قرار می‌داد، باید بر بیفتد.
▬    دسته دوم، شامل چشم‌اندازی است که درک مولکولی تازه‌ای از هویت ارائه می‌دهد که ذات و جوهر آنچه در مورد امور انسانی و غیرانسانی ملحوظ می‌داشتیم را از پایه و اساس دگرگون می‌کند. نیکلاس رز/Nicolas Rose در کتاب «سیاست خودِ خودِ زندگی» (2007)، چنین چشم‌اندازی را ارائه می‌دهد. بایوفناوری و زیست‌پزشکی به ایجاد درک ریزمولکولی جدیدی از انسان و حتی ذهنیت‌های او منجر شده است؛ این، هم می‌تواند فرصتی جدید و هیجان‌انگیز به حساب آید، و هم چالش‌های اخلاقی و فرهنگی نیرومندی پدید آورد. ما با اولین قرن حاصل از فعالیت‌های بایوفناوری ترکیبی، و ظهور اشکال جدیدی از زیست، مواجه خواهیم بود که تمام تصورات تاریخی ما از همه چیز، و حتی خودمان را به چالش می‌کشد. هیچ ارزیابی قاطعی نمی‌توان از آتیه آن داشت، و تنها از طریق حضور و اکتیویسم مستمر می‌توان آتیه مثبت یا منفی را شکل داد.
▬    فناوری‌های تولید مثل، گسترش داروهای روانگردان، مهندسی مجدد بیولوژیک، دستکاری بی‌سابقه پزشکی در بدن، ساخت هویت‌های جدید و مجموعه روابط تازه در متن شبکه، «مدیریت» سوبژکتیویته، «اقتصاد زیستی»، شرکت‌های ژنتیک، بانک‌های زیستی و دستکاری مولکولی، شکل‌گیری و مجتمع شدن سرمایه بیولوژیک، و فی‌الجمله، بازسازی هسته اصلی هویت و روابط فرهنگی، چشم‌انداز نامتعین آتی را شکل خواهند داد.
مآخذ:...
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 21 مهر 1400 ساعت 16:00

جمع‌بندی‌دسـ☷ـتنامه‌نظریه‌های‌جامعه‌شناسی... مقطع نخست: تا ۱۸۳۸

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    بشر، از آغاز زندگی مدنی خود، به نیروهایی که بر اراده فردی وی جبر اعمال می‌کرده‌اند، اندیشیده است...

▬    اگر «جامعه»، مطابق تعریف، شامل نیروهایی باشد که کمک می‌کنند انسان تاریخ خود را بسازد، و در عین حال، مانع از آن می‌شود که آن طور که می‌خواهد بسازد، این تأملات در صورت‌هایی عمیق و دیرپا با ارزش بقای بالا، مانند «اسطوره‌ها»، «دین‌ها»، «سنت‌ها»، «فلسفه‌ها»، «هنرها»، و «ادبیات» تبلور یافته است.

▬    اهمیت این ذخایر دانش، مشخصاً در ارزش بقای بالای آن‌هاست. یعنی دانش مندرج در این منابع، طی قرن‌ها توسط انسان‌هایی که تکنسین‌ها یا متخصصان عملیاتی زندگی اجتماعی بوده‌اند، به کرات مورد آزمون قرار گرفته‌اند، و همچنان پابرجای مانده‌اند؛ نه قطعاً، بلکه یحتمل ریشه این دیرپایی و تأیید مکرر دانش‌های مجرب، در حدودی از حقیقت است که به آن‌ها تا این اندازه ارزش بقا در گذر زمان بخشیده است.
▬    ما، تا سال ۱۸۳۸ را، یعنی تا سال انتشار کتاب Principles of Sociology هربرت اسپنسر، و میانه انشاء درس‌های فلسفه اثباتی آگوست کنت (که آن را حدود تاریخ وضع واژه جامعه‌شناسی در نظر بگیریم)، مقطع نخست مرور نظریه‌های جامعه‌شناسی قلمداد خواهیم کرد. این مقطع را طی چند چرخش/turn اساسی، شامل، «چرخش اسطوره‌ای»، «چرخش مابعدالطبیعی»، «چرخش دینی»، و «چرخش مدرن» مرور خواهیم کرد.
▬    منحصراً برای گوشزد نمودن اهمیت «چرخش اسطوره‌ای»، نمونه «الیاد» را بررسی خواهیم کرد، و خواهیم دید که این منبع، ۲۶ شأن خدایان و کرونوس‌های معبد المپ را از سده هشتم قبل از میلاد در جریان نبرد میان یونانیان و تروژان‌ها تشریح می‌کند، و عناصر بنیادین این اسطوره، همچنان، «الیاد» را در رده اثرگذارترین و پرنفوذترین و پرتکرارترین آثار هنری و فولکلوریک تاریخ نگاه داشته است. سپس، چرخش مابعدالطبیعی را با سقراط، افلاطون و ارسطو طرح بحث خواهیم کرد، و اندیشه اجتماعی حکمت‌های دوران هلنی را به بحث خواهیم گذاشت. «چرخش دینی» را با دو چهره محوری سن آگوستین و فارابی، در سطح ممتازی ملاقات خواهیم کرد. و چرخش مدرن را در سده یازدهم میلادی و تحولات پس‌آیند نبردهای صلیبی، با چهره‌های محوری غزالی، ابن‌خلدون، نیکولو ماکیاولی مطرح خواهیم نمود. سپس، دو شاخه آنگلوساکسون و قاره‌ای رستنگاه فکر اجتماعی را از هم متمایز خواهیم کرد و اولی را با (هابز، لاک، و برآمدن علم اقتصادی از فیزیوکرات‌ها تا آدام اسمیت)، و دومی را با (روسو، توکویل، و مونتسکیو) بررسی خواهیم کرد. چهره‌هایی مانند ابن‌خلدون، ویکو، هردر، تورگو، کندرسه، داروین، آرنلود، و تا... اسپنسر و کنت، به تناسب در مقطع بعدی مورد مرور مجدد قرار می‌گیرند و در این میان، انبوهی از پدیده‌های واسط در ادبیات و هنر، فلسفه، تاریخ تحلیلی، ایدئولوژی‌های سیاسی، و ... موضوع ریشه‌یابی خواهند بود. بدین ترتیب، و در آستانه وقوع انقلاب فرانسه، و تحولات پس از آن، مقطع نخست مرور نظریه‌های جامعه‌شناسی خاتمه خواهد یافت و مابقی به مقاطع بعدی، یعنی حد فاصل سال‌های ۱۸۳۸ تا ۱۹۶۸، و ۱۹۶۸ تا ۱۹۹۸، و پس از ۱۹۹۸ محول خواهد شد، بعون الله تعالی.
مآخذ:...
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در جمعه, 16 مهر 1400 ساعت 23:23

▀▄█▌ تصویرنوشت: فرورفت در دنیای بازی‌های رایانه‌ای

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


بازی‌های رایانه‌ای نوع جدید و متمایز رسانه‌ها هستند.

این بازی‌ها، با همه رسانه‌ها، از روزنامه گرفته تا رایانه و توییتر و اینستا، متفاوت هستند.

آن‌ها، با خود، شکل جدیدی از تعامل بین رسانه و مخاطب را پدید آورده‌اند که طی آن، بازی‌باز می‌تواند در حقیقت رسانه‌ای، مشارکت فعال داشته باشد و به جزئی از دنیایی جدید تبدیل شود. این، اصل جذابیت بازی‌های رایانه‌ای است.
در این بازی‌ها، افراد، از دنیای عینی نقل مکان می‌کنند، و به دنیای جدیدی پا می‌گذارند تا به آرزوهایشان نزدیک و نزدیک‌تر شوند.

░▒▓
Nicholas Gyeney and Andre Kirkman, “Beta Test”, 2016.
░▒▓

به رغم سایر رسانه‌ها، مرز روشنی میان زندگی شخصی بازی‌باز و بازی رایانه‌ای وجود ندارد، بلکه بازی‌باز می‌کوشد تا این مرز را کمرنگ کند.
هنگامی که بازی‌باز، شروع به کنترل شخصیت قابل بازی می‌کند، با «هویت‌زدایی» بی‌سابقه‌ای مواجه می‌شویم؛
فرد، هویت جدیدی برای خود دست و پا می‌کند، و آن را مرتباً دگرگون می‌نماید.
این موضوع، در عین جذابیت‌هایش، خطرناک و دشواری‌آفرین است.

شخصیت‌های ضداجتماعی یا منزوی، محصولات این زیست رسانه‌ای جدید هستند که پیش از این و در نسبت با تجربه ما از رسانه‌های دیگر، سابقه ندارد.

░▒▓ کلیدواژگان: فیلوجامعه‌شناسی، فیلوویدئو، بازی ویدئویی، سایبرفضا، تحلیل مخاطب

░▒▓ لینک نمایش/دانلود تصویرنوشت:
http://video.philosociology.com/2021/10/07/%e2%96%80%e2%96%84%e2%96%88%e2%96%8c-%d9%81%d8%b1%d9%88%d8%b1%d9%81%d8%aa-%d8%af%d8%b1-%d8%af%d9%86%db%8c%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%a7%d8%b2%db%8c%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%a7%d9%86/

مأخذ:فیلوویدئو
هو العلیم

 

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 25 مهر 1400 ساعت 13:31

جمع‌بندی‌دسـ☷ـتنامه‌نظریه‌های‌جامعه‌شناسی: شیوه‌های تدریس نظریه‌های جامعه‌شناسی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    دوره‌های درسی نظریه‌های جامعه‌شناسی یک، دو، و سه، توصیه شده در مقطع کارشناسی، ملزم به آموزش خطوط اصلی نظریات حدود چهل نظریه‌پرداز اصلی علم‌الاجتماع هستند. هدف این است که دانشجو در مقطع کارشناسی، با کسب شناخت عمومی از این متفکران، بتواند با یک دید باز، نوعی چشم‌اندازی کلی به دست آورد تا در مقطع کارشناسی ارشد، بتواند یکی از این دیدگاه‌های نظری را ترجیح دهد و مشی تحلیلی خود را بر او منطبق سازد، و نهایتاً، در مقطع دکترای تخصصی، موفق شود دیدگاه مستقل یا تلفیقی خود را بسازد.

▬    پس، منظور اصلی در مقطع کارشناسی، به دست دادن دید کلی، لااقل در مورد چهل متفکر اصلی جامعه‌شناسی است. این مأموریت بزرگی بر دوش معلم درس نظریه‌های جامعه‌شناسی است. بگذریم که معمولاً تفهیم موفق این چهل متفکر، منوط به طرح دیدگاه‌های سایر متفکرین در علوم انسانی است که آن را نیز باید به شرح وظایف استاد درس نظریه‌های جامعه‌شناسی افزود. فی‌المثل، نمی‌توان دیدگاه‌های مارکس را به خوبی تفهیم کرد، بدون آن که لااقل هگل و فوئرباخ نیز تفهیم شوند؛ نمی‌توان وبر را به خوبی تدریس کرد، مگر آن که به نیچه و شلایرماخر و دیلتای نیز اشاراتی داشت. پس، می‌توانید تصور کنید که شمار متفکرینی که باید به دانشجویان تفهیم شوند، تا دیدی باز برای انتخاب آن‌ها برای تأمل بیشتر حاصل شود، چقدر زیاد است.

▬    وانگهی، اغلب این دانشمندان را با ارجاع به یک متن نمی‌توان به خوبی شرح داد، و حتی شرح آن‌ها بر مبنای یک متن، گمراه کننده خواهد بود. مثلاً اگر بخواهیم مارکس را به اتکاء متن اصلی وی تدریس کنیم، لااقل «ایدئولوژی آلمانی»، «مانیفست کمونیست»، و «سرمایه» را باید معیار و محور قرار دهیم، تا تمایز دوره‌های حیات فکری مارکس بر دانشجو معلوم شود که باز هم در این انتخاب، منابع مهمی مانند «دست‌نوشته‌های اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴» یا «فقر فلسفه» یا «هجدهم برومر لویی بناپارت» از قلم می‌افتند که واقعاً فهم مارکس بدون پرداختن به این منابع، سوء تعبیر بزرگی خواهد بود. از این گذشته، دانشجو مارکس را به درستی درک نخواهد کرد، مگر این که درکی از پروژه فنومنولوژی کانت و استمرار آن در هگل و تجدید نظرهای فوئرباخ به دست آورد.
▬    همین وضع در مورد فی‌المثل پارسنز هم صادق است؛ «ساختار نظریه کنش»، «سیستم اجتماعی»، و «جوامع»، نشانگر سه مرحله متمایز حیات فکری پارسنز است، و چقدر سخت است که مجموعه مهم «به سوی تئوری عام کنش» از این فهرست حذف شود، چون بهتر از کتاب «سیستم اجتماعی» زوایای دقیق نظام کنش در آن شرح داده شده‌اند. بگذریم، که فهم صحیح پارسنز، متوقف است بر فهم نظریه عمومی سیستم‌ها، و مقایسه او با کسی مانند لوهمان.
▬    این را هم باید به زوایای این بحث افزود که اغلب متون اصلی، ترجمه قابل تأییدی ندارند. مثلاً در مورد وبر، ترجمه خوبی از کتاب «اخلاق پروتستان و روحیه سرمایه‌داری» در دست دانشجوی ما هست، ولی کتاب اصلی او «اقتصاد و جامعه» است، که ترجمه آن نه تنها خوب نیست، بلکه در برخی موقعیت‌ها گمراه کننده است، و باید همان ترجمه انگلیسی پارسنز از متن آلمانی را خواند.
▬    با این اوصاف، تدریس نظریه‌های جامعه‌شناسی بر مبنای متون اصلی، در هر ترم، تنها در مورد بخشی از نظریات یک دانشمند میسر است که آن هم نارساست. حال، سؤال این است که آیا نحو متن‌محور تدریس نظریه‌های جامعه‌شناسی مطلوب است؟ برای استاد، این شیوه تدریس، می‌تواند خوشایند و آسان باشد؛ این شیوه می‌تواند در بحث‌های بی‌پایان در مورد ریشه عبارات و اصطلاحات غرق شود، یا صورتی پیچیده و بظاهر عمیق برای کلاس درس بسازد. اما آیا، به همین اندازه که برای استاد مفرح است، به صلاح دانشجو و به مصلحت آکادمی هم هست؟ بی‌گمان، نه.
▬    تجربه این نحو تدریس، خوب نبوده است. دانشجویانی که به این شیوه درس نظریه‌ها را خوانده‌اند، اغلب شیفته یک نظریه‌پرداز از آب در می‌آیند که برای این شیفتگی، اغلب دلایل خوبی هم ندارند، چرا که نمی‌توانند به برتری دیدگاه آن نظریه‌پرداز نسبت به سایر نظریه‌پردازان استدلال کنند. شیفتگی برخی دانشجویان به مارکس و لکان و ژیژک و رورتی و هایک و ...، این روزها، مانند استقلالی و پرسپولیسی بودن برخی جوانان دیگر است. بیشتر یک نحو جو و تب است. دانشجویانی که مارکسی، لکانی، ژیژکی، یا ... هستند، طبعاً می‌توانند مدعی تسلط کامل به منابع یک متفکر شوند، و بدین ترتیب، رشک سایر دانشجویان و حتی برخی اساتید را برانگیزند، ولی پرسش این است که این تسلط، چه ارزشی بیش از فخرفروشی می‌تواند داشته باشد؟
▬    بهتر است دانشجو در مقطع کارشناسی، با کمک گرفتن از زوایه دید یک مدرس بزرگ و جهانی نظریه‌ها مانند جرج ریتزر، ریمون آرون، جانان ترنر، کرایج کالهون، ریمون بودون، و ...، یک مرور کلی و سریع و جامع به نظریات و مکاتب جامعه‌شناسی داشته باشد، در مرحله بعد و در مقطع کارشناسی ارشد بتواند آن‌ها را با هم مقایسه و بین آن‌ها داوری و انتخاب کند، و نهایتاً، در مقطع دکتری مواضع مستقل و تلفیقی خود را به استناد شماری معدود از متفکران که به منابع آن‌ها کاملاً مسلط است، بسازد. این، مسیر منضبط و تضمین شده تدریس و تحصیل نظریه‌هاست، که از وسوسه‌های فخرفروشی مبراست، و دانشجو را منظم و بقاعده رشد می‌دهد.

░▒▓
▬    برای مقطع کارشناسی ارشد، منطبق بر مقطع اول نظریه اجتماعی تا ۱۸۳۸، منبع جوزف هیام آبراهام، مجموعه‌ای دو جلدی تدارک دیده است که در آن منتخب خوبی از منابع اصلی متفکران مطرح در درس نظریه‌های جامعه‌شناسی یک هست. همچنین، فرانکلین لو فن بومر هم مجموعه «جريان‌های بزرگ در تاريخ انديشه غربی» را فراهم کرده است که آن هم انتخاب‌های خوبی است.
▬    همچنین، برای مقطع دوم نظریه‌های جامعه‌شناسی (۱۸۳۸ تا ۱۹۶۸)، لیوئیس کوزر رئیس فقید انجمن جامعه‌شناسی امریکا با همکاری برنارد روزنبرگ، مجموعه‌ای تدارک دیده است که آن هم متضمن انتخاب‌های خوبی است، ولی نه متفکر‌محور، بلکه موضوع‌محور تدارک شده است.
▬    و بالاخره در محدوده دوره سوم نظریه‌های جامعه‌شناسی (۱۹۶۸ تا ۱۹۹۸)، مجموعه لارنس کهون با عنوان «از مدرنيسم تا پست‌مدرنيسم» و کار سايمون ديورينگ با عنوان «مطالعات فرهنگی» انتخاب‌های خوبی انجام داده‌اند.
▬    ما، مجموع این شش منبع را به عنوان منابع جنبی Selected Readings به دانشجویان معرفی می‌کنیم؛ اما معرفی این منابع به عنوان منبع اصلی برای درس نظریه‌های جامعه‌شناسی عملاً میسر نیست، و خارج از تحمل دانشجویانی است که هر ترم باید ده درس دو واحدی را بگذرانند. اگر بخواهیم این منتخب‌ها را به عنوان منابع اصلی به دانشجویان پیشنهاد کنیم، بدون احتساب مباحث کلاس که به شرح این متون می‌پردازد، برای هر یک از دروس دو واحدی نظریه‌های جامعه‌شناسی بین هشت‌صد تا هزار و پانصد صفحه منبع تکلیف کرده‌ایم که واقعاً از حیطه توان دانشجویان خارج است، و شدنی نیست. بگذریم که این انتخاب‌ها جامع و کامل هم نیست و استاد مجبور است چیزهایی به آن‌ها اضافه کند.

░▒▓
▬    برای ما کافی نیست که دانشجو نظریه را بفهمد، بلکه باید بتواند نظریه را تحلیل کند، به مدل و الگو تبدیل نماید، بتواند بر مبنای موقعیت عوامل مدل را وزن‌دهی و ارزیابی کند، و نهایتاً، بتواند در موقعیت مقتضی این الگوهای نظری را استعمال نماید. بدون طرح مثال، کلاس نظریه‌های جامعه‌شناسی، مثل کلاس شیمی و فیزیک نظری بدون آزمایشگاه است. باید مثال‌هایی طرح شوند که همه دانشجویان در مورد آن‌ها اطلاع داشته باشند، و معمولاً سه دسته مثال توصیه می‌شود؛ مثال‌های سیاسی، رویدادهای اجتماعی بسیار فراگیر، و مثال‌های حوزه تکنولوژی؛ چرا که این سه دسته مثال، موضوعاتی هستند که با طرح آن‌ها مشکل تفهیم الگوی نظری دو تا نمی‌شود و جمعی از دانشجویان به خود مثال با ابهام نمی‌نگرند. در واقع، مثال باید آن قدر روشن باشد که به معضل نظری، نور بتاباند و آن را روشن‌تر کند.

░▒▓
▬    کلاس‌های نظریه‌های جامعه‌شناسی، مانند سایر کلاس‌های علوم و بویژه علوم انسانی، نمی‌توانند فارغ از ارزش‌داوری باشند، و باید دانست که اگر ادعای فراغت ارزشی مطرح می‌شود، مشغول پنهان کردن سنخی از جانب‌داری است. باید به جای پنهان کردن ناراستین ارزش‌داوری، این کار را به نحو منضبطی انجام داد و انضباط این کار را نیز به دانشجویان آموخت. در واقع، دانشجو باید بیاموزد که به جای ادای فراغت از ارزش، پیش‌فرض‌های ارزشی خود را به درستی از مبانی هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی خود استنتاج و «تصریح» کند. در یونان باستان، تنها علمی که عملی می‌شد، پزشکی بود، که از همان زمان، قضاوت‌های اخلاق پزشکی بخشی از علم پزشکی شد، و هم‌اکنون هم یکی از جنبه‌های غیر قابل انفکاک فعالیت پزشکی، جنبه‌های اخلاقی است، و در دانشکده پزشکی یک مؤسسه تخصصی اخلاق پزشکی وجود دارد که به تمام زیر مجموعه دانشگاه علوم پزشکی از این بابت سرویس می‌دهد. حال، سؤال این است که هم اکنون که همه علوم و از جمله علوم اجتماعی کاربری و عملی شده‌اند، آیا دانشجویان این رشته‌ها به اندازه دانشجویان علوم پزشکی در زمینه اخلاق حرفه‌ای آموزش می‌بینند؟ متأسفانه نه. در زمینه اخلاق حرفه‌ای هم دو میدان عمل وجود دارد؛ یکی اخلاق حرفه‌ای هنجاری، و دیگری، مهارت‌های عملی اعمال هنجارهای حرفه‌ای. ما در دانشکده علوم اجتماعی، مانند دانشگاه علوم پزشکی، باید علاوه بر آن که به دانشجویان خود اخلاق هنجاری حرفه‌ای متناسب با جامعه‌شناسی کاربردی را می‌آموزیم، باید مهارت و فرونسیس اعمال این هنجارهای حرفه‌ای را هم یاد بدهیم؛ و تأملات سیاسی در کلاس‌های مختلف، بویژه در خدمت رشد مهارت‌ها و فرونسیس هنجارهای حرفه‌ایست، البته مشروط بر آن که قضاوت‌های ارزشی به صراحت بیان شوند، نه آن که به طور پنهان در ضمن مباحث علمی به خورد دانشجویان داده شود.
مآخذ:...
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 15 مهر 1400 ساعت 18:41

جمع‌بندی‌دسـ☷ـتنامه‌نظریه‌های‌جامعه‌شناسی: شیوه‌های دسته‌بندی نظریه‌های جامعه‌شناسی

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ادامه مطلب... فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▬    نظریه‌ها و نظریه‌های جامعه‌شناسی را به چند شیوه رده‌بندی و تشریح می‌کنند:

۱.    بر اساس توالی تاریخ روزشمار/Chronicle
۲.    مکتب‌بندی و شرح افراد مرتبط در متن مکاتب
۳.    روش ملی، به این معنا که نظریه‌پردازان ملیت‌های آنگلوساکسون-امریکایی، فرانسوی، آلمانی و ایتالیایی را جداگانه و در ربط با هم شرح می‌دهند
۴.    دسته‌بندی عمده آنگلوساکسون و قاره‌ای
۵.    و نهایتاً برحسب مسأله محوری منظور از تاریخ‌نگاری نظریه نیز می‌توان مواضع نظری را از هم متمایز نمود.

▬    ما ترکیبی از نسخه‌های اصلاح شده این شیوه‌ها را برای مقاصد آموزشی و تحلیلی مناسب‌تر می‌دانیم؛ به این معنا که...
▬    بنا به مسأله اصلی محل مناقشه در علوم اجتماعی، که همچنان تمدن مدرن و تعیین نسبت کنشگران تاریخی در نسبت با این تمدن است، نظریه‌های جامعه‌شناسی را به سه رده پیشامدرن/مدرن/پسامدرن تقسیم می‌کنیم و شرح دیدگاه‌ها در هر یک از رده‌ها را به ترتیب، بر حسب مکاتب، موقعیت محلی، و نهایتاً توالی روزشمار/Chronicle ردیف خواهیم کرد.
مآخذ:...
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در پنجشنبه, 15 مهر 1400 ساعت 18:41

▀▄█▌ تصویرنوشت: «عشق سرعت»، در مقابل علاقمندی قدما به طمأنینه و شکوه

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ ادامه مطلب...فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


«عشق سرعت»، در مقابل علاقمندی قدما به طمأنینه و شکوه،

بسیاری از عوارض دنیای امروز را به بار آورده است.


در واقع، برخی تحلیل‌گران مطرح زندگی امروز ما باور دارند که،
زندگی ما با همه نیک و بدهایش، همچون ...
کلان‌شهرها، اقتصاد سرمایه‌داری، انقلاب صنعتی، نبردهای عظیم و ویرانگر، ... همه و همه،
ناشی از «عشق سرعت» است.

░▒▓
“TRON: LEGACY”, 2010
Joseph Kosinski, Edward Kitsis, Adam Horowitz, Brian Klugman, Lee Sternthal
░▒▓

مناسبات گذرا جای دوستی‌های عمیق را می‌گیرند،
و موفقیت‌های آنی، جای آرمان‌ها را.

این فضا، نوع بی‌سابقه و رادیکالی از نوسان بین رضایتمندی‌ها و نارضایتی‌ها
نزد همه افراد و اقشار اجتماعی پدید می‌آورد و سطح عمومی ناکامی
و پرخاشگری در جامعه را می‌افزاید.

حفظ تعادل در چنین جهان نامتعادلی به سرعت عملی بیش از «حد ممکن»
احتیاج دارد، که تنها در بازی‌های رایانه‌ای میسر به نظر می‌رسد!

از این رو، سطحی از عدم تعادل در زندگی واقعی، و در نتیجه،
سرخوردگی و ناکامی در انتظار همگان هست.

سرخوردگی‌های فردی در یک سوی، و سرخوردگی‌های اجتماعی در سوی دیگر،
ضرورت تجدید نظر در این میزان از «عشق سرعت» را گوشزد می‌کنند.

باید در موضوع فضیلت «طمأنینه و شکوه»،
دوباره بیندیشیم.

░▒▓ کلیدواژگان: فیلوجامعه‌شناسی، فیلوویدئو، عشق سرعت، طمأنینه و شکوه، زیگمونت باومن، مارشال برمن، آنتونی گیدنز

░▒▓ لینک نمایش/دانلود تصویرنوشت:
http://video.philosociology.com/2021/09/30/%e2%96%80%e2%96%84%e2%96%88%e2%96%8c-%d8%b9%d8%b4%d9%82-%d8%b3%d8%b1%d8%b9%d8%aa%d8%8c-%d8%af%d8%b1-%d9%85%d9%82%d8%a7%d8%a8%d9%84-%d8%b9%d9%84%d8%a7%d9%82%d9%85%d9%86%d8%af%db%8c-%d9%82/

مأخذ:فیلوویدئو
هو العلیم

آخرین بروز رسانی در یکشنبه, 25 مهر 1400 ساعت 13:31

صفحه 14 از 425

a_a_