• در قرون وسطی، کلمه رُمنس romance، بر زبانهای بومی و محلی تازهای دلالت میکرد که از زبان لاتین مشتق شده بودند. با این نامگذاری، این زبانها از زبان رسمی و علمی لاتین که در مکتب و مدرسه آموخته میشد، تمایز پیدا میکردند ... در این عصر کلمههای romanz، romancar و romancier به معنی تألیف یا ترجمه کتاب به زبانهای بومی بود. آثاری که بدین ترتیب پدید میآمد romanz، roman، romanzo و romance نامیده میشود. صفت رمانتیک، در زبان انگلیسی، برای نخستین بار، در سال ۱۶۵۰ به کار رفته و شکل فرانسوی romanesque در ۱۶۶۱ و شکل آلمانی romanisch در سال ۱۶۶۳.
• در آغاز، این صفتها منسوب بودن به رُمنس و رمان را میرسانده است. یعنی همان آثاری که به زبانهای بومی تألیف میشد. در حقیقت، میتوان رمانتیک را به معنی «همچون رُمنس» یا «رُمنسوار» تلقی کرد. این آثار رُمنس/رمان، عمدتاً ماهیتی خیالی و خیالانگیز و پر احساس داشتند و مبتنی بودند بر ماجراهای پهلوانی یا عاشقانه و ماجراجویانه که خواننده نمیتوانست احتمال وقوع آنها را تصور کند و به طور کلی، با دیدگاه عقلانی قرن هفدهم، همگونی و تناسب چندانی نداشتند.
• از همین روست که در این دوره، معنای کلمه رمانتیک، منفی است و بر مفاهیمی همچون اغراقآمیز بودن، یا مضحک بودن، خیالاتی بودن یا نامعقول بودن دلالت دارند.
• در انگلیس، از دهه ۱۶۶۰، کلمه رمانتیک از دلالت بر داستانهای رُمنسوار فراتر میرود، و بر مناظر طبیعی نیز اطلاق میشود. از این دوره به بعد، این اصطلاح در وصف روستاها، کوهستانها، چشمهها و پدیدههایی از این دست نیز به کار میرود و عمدتاً معنای بکر و دست نخورده و خلوت و خیالانگیز و رویایی را میرساند.
• جانسون در سال ۱۷۵۳، از منظره رمانتیک، به عنوان یک کلیشه شعری تثبیت شده یاد میکند، و یکی از این مناظر را به صورت شبی آرام و ساکت و مهتابی وصف میکند.
• در همین دوره است که صفت رمانتیک برای اشاره به شیوه باغآرایی انگلیس نیز به کار میرود.
• به طور کلی، در این دوره، کلمه رمانتیسیسم برای هر چیز جالب و بدیع که گویای صفا و سادگی روستایی بود یا بر عکس به طبیعتی وحشی و بینظم اشاره داشت. ولی در عین حال این کلمه در سراسر تاریخ آغازین خود ارجاع به رُمنسهای قرون وسطایی و اشعار حماسی را حفظ کرد. در واقع هر چیز رمانتیکی محصول نوع تخیل و خیال ورزی و روحیه نابسامان و آشفته تلقی میشد.
• از نیمه دوم قرن هجدهم و همزمان با تحولات فکری و اجتماعیای که به آهستگی روی میدهد و همه عرصههای زندگی را در بر میگیرد، کلمه رمانتیک به تدریج ارزش و معنایی مثبتتر پیدا میکند، و این، زمانی است که اندک اندک، عصر خرد جای خود را به عصر احساس میدهد.
• در این دوره، کلمه رمانتیک، یادآور لذتها و سرخوشیهای بکر و اصیل گذشتههای دور و قلمرو پاک طبیعت است. ولی برای اینکه واژه رمانتیک به اصطلاحی بنیادین در تاریخ فرهنگ و نقد ادبی تبدیل شود، باید از لحاظ زمانی تا سالهای پایانی قرن هیجدهم منتظر بمانیم و از لحاظ جغرافیایی نیز نگاهمان را از انگلیس، به جانب آلمان معطوف سازیم؛ اما قبل از آن لازم است اشارهای به فرانسه نیز صورت گیرد.
• واژه رمانتیک هم در فرانسه و هم در آلمان، تحت تأثیر انگلیس و زبان انگلیسی پدیدار میشود. این واژه، در فرانسه، ابتدا به صورت romanesque و البته به معنی تحقیرآمیز به کار میرفت و بعدتر، جای خود را به کلمه romantique داد. این واژه اخیر که معنای مثبتتری داشت، در سال ۱۷۷۶، برای نخستین بار به وسیله «پییر لتورنیه» مترجم شکسپیر، «ورنه دوژراردن»، حامی روسو و هوادار شیوع باغآرایی انگلیسی به کار رفت. این هر دو تن در این کاربرد متأثر از انگلیس بودند. قبل از این تاریخ گذشته از رُمانسک کلمه pittoresque نیز در زبان فرانسه وجود داشت، ولی هیچکدام برای مفهوم تازه رمانتیک انگلیسی با لایههای معنایی اندوه، احساسات لطیف و ... متناسب نبودند. البته کلمه رُمانسک نیز تا مدتها در کنار این واژه جدید به کار میرفت، ولی سرانجام کلمه تازه تثبیت شد.
• به هر حال، واژه رمانتیک در اواخر قرن هیجدهم در فرانسه، بیشتر بیانگر واکنش عاطفی و پر احساسی بود که از طریق یک منظره در انسان برانگیخته میشود. از همین روست که روسو به سال ۱۷۸۲ در کتاب «تأملات یک گردش کننده تنها» میگوید: «سواحل دریاچه بیین وحشیتر و رمانتیکتر از سواحل دریاچه ژنو است». در این کاربردها تأثر بیننده و واکنش درونی و روحی او اهمیت خاصی دارد. بنا بر فرهنگ لغت آکادمی فرانسه در سال ۱۷۹۸، این معنا هنوز اصلیترین معنای کلمه رمانتیک بوده است: «معمولاً در باب مناظر و مکانهایی سخن میگوید که تخیل را بر میانگیزد تا در اشعار و داستانها به شرح و توصیف آنها میپردازد».
• روحهای بیقرار و آشفته در این عصر، با خلوت کردن در مناظر بکر طبیعت به تأمل در باب گذشته و خاطرات و تنهایی خویش میپردازد، و نوعی همدلی با طبیعت ایجاد میکردند.
• در واپسین سالهای قرن هیجدهم در فرانسه رمانتیک برای توصیف انسانها نیز به کار میرفت و بیشتر دلالت داشت بر شخصیتی که همچون فضای رُمنسها، همراه و آمیخته با تخیل و خیالورزی است. سناکور از جمله نویسندگانی است که این کلمه را به کار بردهاند. بعدتر نیز استاندال در سال ۱۸۱۶ پس از آن کراراً این کلمه را به کار برده و سرانجام هوگو در مقدمه کرامول، با شجاعت آن را مطرح کرده است. در حقیقت، در فرانسه تنها پس از سال ۱۸۲۴ میتوان به گروههای هنری دقیقاً رمانتیک اشاره کرد. هر چند از سال ۱۸۱۶ این اصطلاح، به شکلی مبهم و از روی شوخی و مزاح در زمینههای ادبی به کار رفته است.
• در آلمان کلمه romanisch که امروزه بیشتر برای دلالت صرف بر زبانهایی که از لاتین مشتق شدهاند به کار میرود، در قرن هیجدهم، مترادف با کلمه romantisch به کار میرفت. ولی کلمه اصلی و پرکاربرد همین شکل romantisch بود که جایگزین کلمه قدیمیتر romanhaft شد. این کلمه، به قیاس واژه انگلیسی رمانتیک ساخته شده و از حدود سال ۱۷۰۰ رواج یافته است. یکی از منتقدان، سیر معنایی واژه رمانتیک در آلمان را به چهار دوره تقسیم کرده است:
o ۱. از حدود ۱۷۰۰ تا اواخر قرن هیجدهم: این کلمه، در این دوره معانی وسیعی دارد که همگی آنها اساساً با معانی ریشهای خود کلمه یعنی «رُمنسوار»، یادآور رُمنسها، یا منسوب به زبانهای رُمنس پیوند دارند، و بیشتر برای دلالت بر مناظر به کار میرود.
o ۲. سال ۱۷۹۸: سال تأسیس مجله «آتنئوم»، و پیدایش تئوری شعر رمانتیک در تقابل با کلاسیک، توسط برادران شلگل.
o ۳. دلالت دقیق این واژه در سال ۸-۱۸۰۷، بر گروههای خاص رمانتیک و کاربرد معاصرتر و مدرنتر کلمه که گهگاه همراه با بدگویی و استهزا بوده است، اشعار دارد.
o ۴. پس از فروکش کردن دعوای رمانتیکها و کلاسیکها، و تثبیت تدریجی معنای این واژه به عنوان اصطلاحی غیر ارزشی که اکنون هم در تاریخهای ادبیات آلمان دیده میشود.
• چنان که دیدیم، این کلمه در سالهای پایانی قرن هیجدهم و در آلمان، از اصطلاحی عام و دارای معنایی وسیع، به اصطلاح خاصی در نقد ادبی تبدیل میشود. یعنی زمانی که فردریش شلگل در سال ۱۷۹۷ آن را طی نوشتههای خود مورد تحقیق و بررسی قرار میدهد و سپس، با تأسیس مجله «آتنئوم» در سال ۱۷۹۸، اقدام به نشر دقیقتر دیدگاه خود و برادرش اوگوست ویلهلم شلگل میکند. ولی در حقیقت، ادبیات معاصر آلمان در آن دوره، توسط مخالفان رمانتیکها به این صفت نامیده شد و این نامگذاری جنبه استهزا داشت. بنا بر این، نمیتوان یک سال بخصوص و یک تاریخ دقیق را به عنوان سر آغاز در نظر گرفت و همان طور که وِلِک میگوید، هیچ یک از این تاریخها و نقاط عطف، قابلیت آن را ندارند که مبدأ نهضت رمانتیسیسم واقع شوند.
• ... برای آشنایی بیشتر با دامنه تنوع و گستردگی تعاریف رمانتیسم، برخی موارد استعمال آن را ذیلاً نقل میکنیم:
o «رمانتیسیسم بیماری است، کلاسیسیسم سلامتی است» (گوته).
o «جنبشی که هر آنچه را کلاسیسیسم مردود و بیارزش شمرده است، ارج مینهد. کلاسیسیسم، نظم و انضباطی مبنی بر ذوق سلیم است و کمالی مبنی بر اعتدال. اما رمانتیسیسم، بینظمی و آشفتگی در تخیل است، جوش و خروش خطا و نادرستی، و یک موج کور خودمحوری ادبی» (برونتیر).
o «هنر کلاسیک محدود و متناهی را تصویر میکند، و هنر رمانتیک نامحدود و لایتناهی را نیز در نظر دارد و از آن خبر میدهد» (هاینه).
o «توهم مشاهده لایتناهی در درون طبیعت، به جای این که آن را از طبیعت منفک و جدا کنند» (مور).
o «اشتیاق و آرزوی دست یافتن به لایتناهی در درون متناهی، اشتیاق و آرزوی پدید آوردن ترکیبی از واقعیت و تخیل. در هنر آن چیزی را بیان کردن که در الهیات آن را اشتیاق وحدت وجودی مینامند» (فیرچیلد).
o «بازگشت به طبیعت» (روسو).
o «به طور کلی، یک پدیده هنگامی رمانتیک است که آن چنان که ارسطو نیز با بیان دیگر گفته است بیش از آنکه محتمل و امکانپذیر باشد، اعجابآور و شگفت است. به عبارت دیگر، چنین پدیدهای توالی منطقی علت و معلول را به خاطر عشق به ماجراجویی در هم میریزد. تمامی این جنبش، آکنده از تمجید و ستایش نادانی و بیخبری است، و نیز، ستایش کسانی که هنوز از مزیتها و برتریهای این نعمت تا حدودی برخوردارند، یعنی افراد وحشی، روستاییان، و بالاتر از همه، کودکان» (بابیت).
o «در مقابل کلاسیسیسم قرار ندارد، بلکه در مقابل رئالیسم جای دارد. از تجربه بیرونی کناره میگیرد، تا خود را بر تجربه درونی متمرکز کند» (اَبِر کرامبی).
o «آزادیخواهی در ادبیات درآمیختن گروتسک، با تراژدی و هنر والا، که در مکتب کلاسیسیسم منع شده بود؛ همان حقیقت محض زندگی» (هوگو).
o «احیا و برانگیختن دوباره زندگی و اندیشه قرون وسطی» (هاینه).
o «پرستش پدیدهای کهنه و منسوخ» (جفری اسکات).
o «خلق و خوی کلاسیک، گذشته را مورد مطالعه قرار میدهد، ولی سبک رمانتیک، بدان توجهی ندارد» (شلینگ).
o «کوششی برای فرار از واقعیت» (واترهاوس).
o «مالیخولیای احساساتی» (فلپس).
o «اشتیاق و آرزوی مبهم» (فلپس).
o «ذهنگرایی، عشق به پدیدههای نامتعارف و شگفت، و روحیه ارتجاعی در مقابل هر آنچه مقدم بر آن است» (فلپس).
o «رمانتیسیسم، در هر زمانی هنر روز است، و کلاسیسیسم، هنر روز قبل» (استاندال).
o «عاطفه بیش از خرد، و قلب در ضدیت با سَر» (ژرژ ساند).
o «رمانتیسیسم، آزادسازی سطوح ناخودآگاه ذهن و یک رویای سکرآور است، در حالی که کلاسیسیسم، سلطه ذهن خودآگاه» (لوکاس).
o «تخیلی در تقابل با عقل و واقعیت» (نیلسون).
o «رشد و گسترش خارقالعاده حساسیت خلاق» (هرفورد).
o «تفوق و غلبه مؤکد و پرشور حیات عاطفی که بر اثر فعالیت شهود و بینش خلاق، برانگیخته یا هدایت شده است و خود نیز موجب برانگیخته شدن یا هدایت چنین فعالیتی میگردد» (کازامیان).
o «نوزایی و تجددِ حیات اعجاب و حیرت» (واتس-دانتون).
o «افزودن قرابت به زیبایی» (پیتر).
o «شیوه افسانهای و جادویی نوشتن» (کار).
o «روح، مهمتر از شکل و صورت است» (گری یرسون).
o «در حالی که در آثار کلاسیک، مفاهیم، مستقیماً به بیان درآمده و تا بدان جا که ممکن بوده است با شکل و صورت اثر هماهنگ شده است، در آثار رمانتیک، مفاهیم، به استعداد شهودی خواننده واگذار شده و در این راه، تنها با برخی اشارات و سمبلها خواننده را یاری دادهاند» (سنتسبری).
مآخذ:...
هو العلیم