دکترحامدحاجیحیدری/ الهامنصرتی
گزارش رساله پایاننامه/رتبه اول تحقیقات علوم انسانی تهران/جشنواره محقق حلی ۱۳۹۰
← ”حس“/”عقل“...
← هر زمان كه پاي نفعي مادي در كار بود، و انسان مادي مدرن آن را ”حس“ كرد، آتش شوق در او شعلهور گشت، و به سوي انجام آن عمل برانگیخته شد.
← ولي در منطق ”عقل“، انسان به سوي عملي تحريك ميشود كه ”حق“ را در آن ببيند.
← چنين كسي، پيروي ”حق“ را سودمندترين عمل ميداند؛ حال، چه اينكه سود مادي در انجام آن ”حس“ بكند يا نكند، چون معتقد است آنچه كه نزد خداست، بهتر و باقيتر است.
← به نمونههایی از منطق ”عقل“ توجه کنید:
----------------------------------------
قُلْ لَنْ يُصِيبَنا إِلاَ ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَي اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاَ إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِينا، فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ
توبه/۵۲
----------------------------------------
← مؤمنان ميگويند: ولايت بر ما و نصرت يافتن ما از آن خدا و به دست اوست. جز ثوابي را كه خدا در برابر اسلام آوردن و التزام ديني، بما وعده داده، چيزي نميخواهيم (حال چه با كشته شدنمان و چه با پيروزيمان به دست آيد).
← و نمونه ديگر:
----------------------------------------
لا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلاَ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ، وَ لا يُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً وَ لا يَقْطَعُونَ وادِياً إِلاَ كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ
توبه/۱۲۱
----------------------------------------
← ميگويند: حال كه منطق ما اين است، اگر ما را بكشيد يا خسارتي به ما برسد، پاداشي عظيم خواهيم داشت، و عاقبت خير نزد پروردگار ما است، و اگر ما شما را بكشيم، يا به نحوي بر شما دست يابيم، باز، پاداشي عظيم و عاقبتي نيكو خواهيم داشت، علاوه بر اينكه در دنيا دشمنمان را نيز سركوب كردهايم، پس، ما در هر حال، پيروز و سعادتمنديم، و وضع ما در هر حال، مايه رشك و حسرت شما است و شما هيچ ضرري بما نميرسانيد و در رزمتان با ما هيچ آرزويي درباره ما نميتوانيد داشته باشيد، مگر يكي از دو خير را، پس ما در هر حال بر خير و سعادتيم و شما در يك صورت پيروز و سعادتمند (به عقيده خودتان) هستيد، و آن در صورتي است كه ما را شكست دهيد، حال كه چنين است ما در انتظار بدبختي شما هستيم، ولي شما نسبت به ما جز مايه مسرت و خوشبختي را نميتوانيد انتظار داشته باشيد.
← پس، تفاوت منطق ”حس“/”عقل“، اين شد كه يكي ثبات قدم و پايداري را بر مبناي ”عقل“ پي نهاده و آن يكي از دو فايده محسوس برخوردار است كه عبارت است از ”ستايش مردم“ و ”راحت شدن از شر دشمن“، البته همين نفع محسوس هم در صورتي است كه از مرحله آرزو تجاوز نموده و در خارج محقق شود، و اما اگر محقق نگردد، مثلاً يك طرفش كه ستايش مردم بود، مردم او را ستايش نكنند و قدر و قيمت جهاد را ندانند، مردمي باشند كه خدمت و خيانت در نظرشان يكسان باشد، يا خدمتي كه او به خاطر آن خود را به هلاكت انداخت، خدمتي باشد كه فهم مردم به هيچ وجه آن را درك نكند و همچنين خيانت و خدمت طوري باشد كه براي هميشه از نظر مردم پنهان بماند و همچنين در طرف ديگر قضيه، يعني نابود كردن دشمن، استراحتي از نابودي او احساس نكند، بلكه در اين ميان تنها حق باشد كه از هلاكت دشمن بهره ميبرد، در اين صورت جز خستگي و ناتواني براي او اثري نخواهد داشت.
← مواردي كه شمرديم، خود اسبابي است كه در تمامي موارد، بغي و خيانت و جنايت دست در كارند.
← آنكه خيانت ميكند و حرمتي براي قانون قائل نيست منطقش اين است كه: ”مردم قدر خدمت او را نميدانند و با سپاسي معادل و برابر، خدمتش را تلافي و جبران نميكنند“؛ ”در نظر مردم هيچ فرقي بين خادم و خائن نيست، بلكه افراد خائن وضع و حال بهتري دارند“.
← آنكه به ظلم و جنايت دست ميزند منطقش اين است كه: ”من اين كار را ميكنم و از كيفر قانون فرار ميكنم، چون آنان كه نگهبان قانونند، نميتوانند از جنايت من خبردار شوند، مردم هم كه شامه تشخيص جاني از غير جاني را ندارند، در نتيجه هيچ بويي نميبرند كه مرتكب فلان جنايت وحشتناك منم“.
← آنكه در اقامه حق و قيام عليه دشمنان حق كوتاهي نموده، و با آن دشمنان مداهنه و سازش ميكند، براي اين شانه خالي كردنش عذر ميآورد كه: ”قيام بر حق، آدمي را در نظر مردم خوار ميكند و در دنياي امروز به ريش آدم ميخندند و ميگويند اين آقا را ببين مثل اينكه از دورانهاي قرون وسطايي و از عهد اساطير به يادگار مانده و اگر در پاسخشان سخن از شرافت نفس و طهارت باطن به ميان آوري ميگويند برو بابا شرافت نفس به چه كار ميآيد، وقتي شرافت و طهارت باطن به جز گرسنگي و ذلت در زندگي ثمرهاي نداشته باشد، هفتاد سال بعد از اين هم نباشد!“
← اينها منطق پيروان حس است.
← و اما منطق دين مبين اسلام غير اين است، چون دين اسلام اساس خود را بر پيروي حق و تحصيل اجر و پاداش خداي سبحان قرار داده. اگر منافع دنيوي را هم هدف دانسته در مرتبهاي بعد از پيروي حق و تحصيل پاداش اخروي است، اين غرض ثانوي و آن غرض اولي است و معلوم است كه چنين غرضي در تمامي موارد وجود دارد و ممكن نيست كه موردي از شمول آن خارج باشد و كليت و عموم آن را نقض كند.
← پس، عمل (چه فعل باشد و چه ترك)، تنها براي خدا انجام ميشود. مسلمان اگر فعلي را انجام ميدهد، براي اين انجام ميدهد كه خدا خواسته است و او تسليم امر خدا است. و فعل ديگر را اگر انجام نميدهد، باز به خاطر خدا، چون خدايش انجام آن را باطل دانسته و او پيرو حق است و گرد باطل نميگردد، چون معتقد است كه خداي تعالي اعمالش را مينويسد و به آن عليم و دانا است. خواب و چرت هم ندارد كه هنگام خوابش عمل باطل را انجام دهيم و كسي غير از او هم نيست كه از عذاب به او پناه بريم و خدا نه تنها به اعمال ما آگاه است، بلكه در همه آسمان و زمين چيزي بر او پوشيده نيست، و او بدانچه ميكنيم با خبر است. پس در بينش يك مسلمان، بر بالاي سر هر انساني در آنچه ميكند و آنچه به او ميكنند رقيبي است گواه، كه براي شهادت دادن در قيامت ايستاده و تماشا ميكند، حال چه اينكه مردم هم آن عمل را ببينند يا نبينند و چه زياد او را بستايند، يا نكوهش كنند، و چه بتوانند جلو آدمي را از آن عمل بگيرند يا نتوانند. و حسن تأثير اين تربيت به جايي رسيد كه در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، كساني كه مرتكب گناهي شده بودند با پاي خود نزد آن جناب آمده و با زبان خود اعتراف ميكردند به اينكه، فلان گناه را مرتكب شدهايم و فعلا توبه كردهايم يا اگر گناهي كه مرتكب شده بودند حدي داشته، تلخي آن حد را كه يا اعدام بوده و تازيانه يا كيفري ديگر ميچشيدند تا هم خدا از ايشان راضي شود و هم خود را از آلودگي و قذارت گناه پاك كرده باشند.
در نتیجه...
• بهرهي ۱۴۶. اگر طبعپرستي به جاي حقپرستي بنشيند، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق ميدهد. نميتوان از مردمي كه در لذتطلبي خود حد نميشناسند، و اجازه يافتهاند كه شؤون جامعه را بر اساس اين نوع لذتطلبي رقم بزنند، انتظار داشت كه حق را اگر بر خلاف منافع و لذايذ آنها باشد مورد حمايت قرار دهند.
• بهرهي ۱۴۷. ماديگري و نفعپرستي كه در جامعه مصرفگراي امروز به اشكال مختلف تبليغ و تشويق ميشود، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق ميدهد.
• بهرهي ۱۴۸. مسلمان، هم اهداف و اغراض دنيايي و هم مقاصد آخرتي دارد و هيچ يك را به خاطر ديگري رها نميكند و بر هر يك به همان اندازهاي كه خالق بشر از او خواسته اهتمام ميورزد. اگر توازن نگاه به دنيا و آخرت بر هم بخورد، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق ميدهد.
← تا کنون، صد و چهل و هشت رهنمود از مصحف شریف آموختیم. سی و هفت رهنمود دیگر باقیست. تا پایان ساخت این الگو برای فهم عوامل بیدینی با ما همراه باشید...
مآخذ: ...
هوالعلیم