دکترحامدحاجیحیدری/ الهامنصرتی
گزارش رساله پایاننامه/رتبه اول تحقیقات علوم انسانی تهران/جشنواره محقق حلی ۱۳۹۰
← مرتجع و بنجل!
← ”امروز، زمان به كلي راه زندگي بشر را عوض كرده است. زندگي بشر امروز، علمي و صنعتي شده است، و هيچ شباهتي به زندگي سر و ساده چهارده قرن قبل او ندارد“.
← از این قرار،
← در برداشت دنیای مدرن از رشد و توسعه، ایده ”پیشرفت“ یا progress، در مقابل ”سنت“ یا tradium یا tradition بوده است.
← ولی اندکی بعد، مدرنیت و تجدد، به یک ”سنت“ بدل شد، که البته مطابق منطق خود، باید انکار میگردید.
← و این جامعه...
← بدون ”سنت“های مکرم، به سوی ناپایداری و بیدینی و گمراهی و نابودی رهسپار است.
← اگر بشر، بر سنتي استقرار يابد كه فطرت دست نخوردهاش اقتضاي آن را دارد، سنتي كه عدالت را در اجتماع بر قرار سازد،
← و اگر بشر در زير سايه چنين سنتي، تحت تربيت صالح قرار گيرد، تربيتي كه دو بال ”علم نافع“ و ”عمل صالح“ دارد،
← و آن گاه، شروع كند به سير تكاملي در مدارج علم و عمل و سير به سوي سعادت واقعي،
← البته ”توسعه“ مییابد. ”توسعه پایدار“.
----------------------------------------
...قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
بقره/۲۶۵
----------------------------------------
← سنت عادل، و تربيت صحيح، و علم و عمل نافع، روز به روز، گامهاي بلندتري در تكامل و به سوي سعادت موجب میگردد.
← گيرم سنت اسلام، به خاطر اينكه متعرض تمامي شؤون انسان موجود در عصر نزول قرآن شده بود، ميتوانست انسان و اجتماع بشري آن عصر را به سعادت حقيقي و به تمام آرزوهاي زندگي برساند.
← آن روز، زندگي منحصر بود به وسايل طبيعي و ابتدايي، ولي امروز بشر در اثر مجاهدات طولاني و كوشش جانكاهش، به جايي از ارتقا و تكامل مدني رسيده كه اگر في المثل كسي بخواهد وضع امروز او را با وضع قديمش مقايسه كند، مثل اين ميماند كه دو نوع جاندار متباين و غير مربوط به هم را با يكديگر مقايسه كرده باشد.
← با اين حال، چگونه ممكن است قوانين و مقرراتي كه آن روز براي تنظيم امور زندگي ساده بشر وضع شده، امور زندگي حيرت انگيز امروزش را تنظيم كند؟ و چطور ممكن است آن قوانين، سنگيني وضع امروز را تحمل كند، وضع امروز دنيا سنگيني آن قوانين را تحمل نمايد؟
← ولی دقیقتر بررسی کنید.
← اختلاف ميان دو عصر را، با قیاس جزئیات سرهمبندی نکنید.
← اختلافي بين دو سبک زندگي هست. ولی اختلاف سبک زندگي ديروز و امروز، لطمهاي به اتحاد كليات آن در دو دوره نميزند و تحول شكل زندگي در هر عصر، ربطي به اصل زندگی بشری و الزامات اولی آن ندارد. به این اصل زندگی و الزامات نخستین آن، میگویند ”فطرت“.
← احكام جزئي به قرار حکومت و قضاوت، و مشورت دگرگونی میپذیرد، ولی هنگامی این دگرگونی موجه خواهد بود که توسط احکام کلیتر متکی به فطرت تضمین شود. چنین احکامی است که میتواند پیشرفت پایدار را تضمین کند، محیط زیست را محفوظ بدارد و حقوق اقلیتها را ملحوظ بدارد.
← صرف اينكه انسان از هر جهت بايد تكامل يابد و تحول بپذيرد، دليل بر اين نيست كه حتي در اموري هم كه احتياجي به تحول ندارد و هيچ عاقل و بصيري تحول در آن را صحيح نميداند، تحول بپذيرد.
← ولی مدرنیست به تیعیت از سروش گفت: همه چیز در معرض تحول است، و نميتواند در معرض تغییر قرار نگيرد. اعتقادات، اخلاقيات كلي، و امثال آن تحول ميپذيرند، چه ما بخواهيم و چه نخواهيم؛ زيرا خوب و بد، با تغيير اوضاع اجتماعي و اختلافهاي محيطي و نيز با مرور زمان دگرگون گشته، خوبش بد و بدش خوب ميشود. طرز فكر انسان جديد غير طرز فكر انسان قديم است.
← اين تلقی، فرع و نتيجه نظريه سروشی است كه ميگويد هيچ يك از علوم و آراي انساني كليت ندارد، بلكه صحت آنها نسبي است، و لازمه اين نظريه در مسأله مورد بحث ما اين ميشود كه حق و باطل و خير و شر هم اموري نسبي باشند؛ و در نتيجه، معارف كلي نظري هم كه متعلق به مبدأ و معاد است و نيز آراي كلي علمي از قبيل: ”سیب در اثر جاذبه سقوط میکند“ و ”اجتماع براي انسان بهتر از انفراد است“ و ”عدل بهتر از ظلم است“ حكم كلي نباشد. اگر در بعضي از موارد بطلان حكمي از احكام ثابت شود، باعث آن نيست كه به طور كلي بگوئيم هيچ حكم كلي از احكام علوم و معارف كليت ندارد، نه اين كليت باطل است.
← و نتيجه بحث اين است كه اين نظريه شامل قضاياي كلي نظري و پارهاي از آراي كلي عملي نميشود. در باطل بودن اين نظريه كافي است كه خود نظريه را گواه بياوريم. نظريه اين بود: ”به طور كلي هيچ حكمي از احكام علوم و عقايد كليت ندارد“. و پاسخ: همين جمله كه در داخل پرانتز قرار دارد، آيا كلي است يا استثنا بردار است؟
در نتیجه...
• بهرهي ۱۵۰. معارف به دو دستهاند؛ برخي كه در طول زمان تحول ميپذيرند ، و برخي كه ثابت ميمانند. معارف الهيه از آن رو كه ناظر به فطريات بشري است و بر بشر بماهو بشر صادق هستند مشمول مرور زمان نميشوند و از اعتبار نميافتند. پلوراليسم يا پنداري كه به نسبيت عمومي معارف معتقد است، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق ميدهد. از اين گذشته، عقايدي كه بدون قرينه، احكام ديني را تابع شرايط زماني تشريع ميانگارند و امروز آنها را بياثر مي شمرند، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق ميدهد.
← تا کنون، صد و پنجاه رهنمود از مصحف شریف آموختیم. سی و پنج رهنمود دیگر باقیست. تا پایان ساخت این الگو برای فهم عوامل بیدینی با ما همراه باشید...
مآخذ: ...
هوالعلیم