فیلوجامعه‌شناسی

مروری‌به‌کتاب«تجددشناسی‌وغرب‌شناسی؛حقیقت‌های‌متضاد»/برداشت‌پنجم

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری

 


 

• هر متنی را که ربطی با موضوع زیربنایی مدرنیت برقرار نماید، اول از روی تعریفی که از مدرنیت به دست می‌دهد بسنجید، چرا که بعید است که موضوعی سترگ‌تر و تعیین‌کننده‌تر از این مفهوم در آن متن باشد.
• البته، لغزش در تعریف صحیح مدرنیت نیز منشأ عمده خطایا در این نحو متون است.
• و در مرور کتاب «تجددشناسی‌وغرب‌شناسی؛حقیقت‌های‌متضاد»، نه فقط تعریف قاطعی از مدرنیت که گویای محتوای شخصی یا نهادی مدرنیت باشد در دسترس نیست، بلکه برای اشاره به مدرنیت، عملاً با چند مفهوم مواجهیم: تجدد(در سراسر کتاب)/ غرب(در سراسر کتاب)/ مدرنیته(161)/ نوسازی(161)؛
• «علی رغم این که به واسطۀ مطالعات مختلف [مستندات؟] بویژه بررسی‌های تاریخی در مورد تجدد، اکنون روشن شده است که تاریخ این تحول به قرون یازدهم و دوازدهم میلادی باز می‌گردد [مستندات؟]، با این حال، هم به لحاظ عینی و هم به لحاظ آگاهی، آغاز تجدد را می‌بایست قرن هجدهم میلادی دانست [مستندات؟]. به لحاظ تاریخی زمان‌های مختلفی را به عنوان مبدأ و آغاز تمدن معاصر غرب یا تجدد مطرح کرده‌اند: زمان‌های متعددی نظیر تاریخ فتح قسطنطنیه [مستندات؟]، سال اشغال مجدد اسپانیا توسط دول مسیحی [مستندات؟] و کشتار و اخراج مسلمانان از شبه جزیرۀ ایبری [مستندات؟] یا سال آغاز اکتشافات دریایی [مستندات؟] به عنوان مبدأ تاریخ تجدد قرار داده شده است؛ بعضاً نیز مقاطعی از تاریخ که گسترۀ زمانی فراتر از لحظه و آنی مشخص در تاریخ دارد نیز به عنوان آغاز تجدد گرفته شده است که عمدتاً نهضت نوزایی [مستندات؟]، نهضت اصلاح دینی [مستندات؟] یا عصر روشنگری [مستندات؟] و انقلاب فرانسه [مستندات؟] از مهم‌ترین آن‌ها می‌باشد. با این‌که این حوادث و دوره‌ها، هر یک در شکل تجدد نقش داشته‌اند، اما این اجماع وجود دارد [مستندات؟] که از نظر تاریخی و به لحاظ واقعی تجدد به عنوان یک جهان متفاوت و عصری متمایز در قرن هجدهم میلادی تمامیت [؟] یافته است. در این مقطع است که تجدد آن چنان بسط و غلبه‌ای یافته که نه تنها بر صورت‌های قبلی تمدن مسیحی غرب حاکم می‌شود، بلکه به صورت یک تحول برگشت‌ناپذیر [؟] نیز در می‌آید. در هر حال، نفس این‌که در این قرن برای اولین بار [؟] غربی‌ها نسبت به تمایز خود با گذشتۀ خود و هم‌چنین با کل تاریخ بشری آگاه شده [مستندات؟] و در مورد آن به نظریه‌پردازی دست زده‌اند [مستندات؟]، خود دلیلی وافی و کافی برای قبول مبدأیت تاریخی این عصر برای تجدد به عنوان یک ظهورِ تمدنی تازه است» (7-26).
• «به هر حال، نظریه‌پردازی در باب تجدد که بویژه پس از شکل‌گیری جامعه‌شناسی به لحاظ روش‌شناختی و معرفت‌شناختی ارتقای آشکاری می‌یابد [مستندات؟]، قلمرو جدیدی نیست. این حوزۀ نظری خصوصاً از اواسط قرن بیستم میلادی از صورت منتشر و نامشخص‌اش که در ضمن نظریه‌پردازی حوزه‌های مختلفِ علوم اجتماعی تجدد انجام می‌گرفت [مستندات؟]، با جعل اصطلاح ”مدرنیته“ (پی‌نوشت: از همان آغاز ظهور غربِ معاصر به اشکال مختلفی در مورد آن نظریه‌پردازی می‌شده، اما اصطلاح ”مدرنیته“ برای نامیدنِ این تاریخ و تمدن اصطلاحی متأخر است [مستندات؟].) در این حدود زمانی صورت یک قلمرو شناختی متمایز و مستقل را به خود گرفته است [مستندات؟]» (17).

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.