برداشت آزاد
• امیل دورکیم، همعقیده با نظریه معرفت نوکانتی و جامعهشناسی تفهمی ماکس وبر، معتقد است که جستجوی حقیقت، در ارتباط با مبانی ارزشی و در قالب یک انتخاب اولیه و مطابق با اهداف معرفتشناختی مبتنی بر علایق بشری آغاز میشود.
• حقایق بر آن دسته از علایق بشری که مبتنی بر طرح استعلایی افلاطونی از ایدهها هستند، مبتنی نیست، بلکه بخشی از معیشت و حیات انسانی است و بویی از استعلا ندارد. در واقع، انسانها به حقیقت بسان قسمی از ابزار معیشت مینگرند.
• جهان، پراگماتیستی، متنوع، کثرتگرا و آزادمنش است، چون حقیقت، انضمامی و موقتی و انعطافپذیر و تاریخی است.
• پراگماتیسم، نظریۀ رونوشتی حقیقت را که معیار خرد روشنگری است را رد میکند.
• دورکیم با بیان این عبارت، به بسط الزامات پراگماتیسم میپردازد: «آن گونه که پراگماتیسم معتقد است، نه فقط ایده مطلقاً درستی وجود ندارد، بلکه ایدهها ساختنی هستند. میتوان معتقد بود ایدهی مسلم و محرزی از حقیقت که بتوان آن را توجیه کرد، وجود ندارد».
• این چشمانداز برساختگرا به حقیقت، از سوی شوپنهاور نیز بسط یافته است؛ از آن جایی که واقعیتی عینی فینفسه، به قسمی که بتواند مستقلاً با ایدههای آگاهی مقایسه گردد، وجود ندارد، نمیتوان از اعتباری عینی ایدهها سخن گفت. از دید شوپنهاور، به جای آن که به رابطهی میان آگاهی و واقعیت به عنوان معیار صدق بپردازیم، میتوان به رابطه میان فکر و هستی و معیشت همت بگماریم. در واقع، جمعبندی دورکیم، پراگماتیسم جیمز و دیویی را در راستای ایدهآلیسم شوپنهاور قرار میدهد: حقیقت به مثابه ابزار معیشت. در توضیح ذات و ماهیت ایدهها، باید آنها را با نیازهای معیشت خود توضیح دهیم و باید عینیت را در پرانتز قرار دهیم.
• دورکیم، با مناسب یافتن تحلیل روسو از منشا جامعه بر مبنای عدم تعادل حاصل از نیازهای جدید، آن را در خدمت دیدگاه معرفتشناختی پراگماتیستی و شوپنهاوری قرار میدهد. روسو، مکمل دیویی و شوپنهاور میشود. بر این مبنا، با تغییر در محیط و افزایش تنشهای فیزیکی و اجتماعی، تفکر برای حل مشکلات تکامل پیدا میکند. تفکر، محصول کارکرد نیازهای عملی و آرزوهای آینده، و نه موقعیت کنونی یا ایدهآلهای استعلایی نظری و فکری است. «بنابراین تفکر نه برای رونوشتبرداری از حقیقت، بلکه برای تغییر دنیا شکل میگیرد».