دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▀█▄ مطلب ۱.
▬ تئوریسینهای سیاسی یا روزنامهنگاران، معمولاً، از نظریههای علوم انسانی، استفادههای کاملاً «موردی» و آزاد صورت میدهند. این نوع استعمالها، تنها برای طرح ایدههایی برای تأمل بیشتر مناسب هستند و فقط دیدها را نسبت به جنبههای بدیع موضوع میگشایند. ولی، برخی از مخاطبان این نوع تفسیرها، به اشتباه میافتند و روی این تحلیلها به عنوان یک تحلیل علمی اصولی و قطعی حساب باز میکنند، و این، میتواند در پارهای موارد به فاجعه ختم شود.
▬ میتوانم بگویم که این اشتباه در مورد تحلیلهای عالیمقام دکتر سعید حجاریان، مستمراً روی داده است. خب؛ دلیل هم دارد؛ چرا که، برخی تحلیلگران، از نفوذ سیاسی، و در مورد عالیمقام حجاریان، از نفوذ قابل ملاحظه و عظیم امنیتی برخوردار بودهاند، و این باعث میشده است که برخی از تحلیلها، هر چند که از واقع برنیامده بودند، اما، به واقعیت تحمیل میشدند، و این باعث میشد تا مخاطب از همه جا بیخبر گمان کند که با تحلیلگر نافذ البصیرتی مواجه است، در حالی که فی الواقع، نفوذهای سیاسی و امنیتی، به تحلیلگر کمک میکرد تا انحرافات تحلیل خود را در عمل، تصحیح کند. مهم و تکرار: گاهی برخی تحلیلگران سیاسی و امنیتی، تحلیلهایی «تأسیس میکنند» که به صورت پسینی بر واقعیت تحمیل میشوند، و این، از دیدگاه ناظر بیرونی، ممکن است، به قدرت تحلیل تحلیلگر تعبیر شود. این اشتباه در مورد تحلیلهای عالیمقام دکتر سعید حجاریان، مستمراً روی داده است.
▀█▄ مطلب ۲.
▬ سه نحو ذائقه نظری را میتوان در سیر تحلیلها و نوشتههای دکتر سعید حجاریان تشخیص داد؛ تحلیل راستگرای ماکس وبری در مورد حکومت پاتریمونیال شرقی، تحلیل راستگرا در مورد ترجیح نوسازی و مدرنیزاسیون از میان مکاتب توسعه، و این اواخر، بهرهبرداری راستگرا از تحلیل عمیقاً چپگرای پولانزاسی از دولت «نرمال» کننده.
▬ همان طور که از گفتار بالا پیداست، تمایز این مرحله آخر از دو مرحله پیشین این است که عالیمقام حجاریان، برای اولین بار از یک سازه نظری چپ برای توضیح یک الگوی نظری راستگرا بهره میبرد. یعنی گر چه سبک و سیاق فکری او عمیقاً راستگرا به مفهوم لیبرال کلمه است، ولی برای بیان دیدگاه راست خود، از نحوی اقتباس معکوس از سازه نظری و مفهومی چپ بهره جسته است. مفهوم دستگاه ایدئولوژیک دولت «نرمال» کننده، برای پولانزاس، یک ابزار انتقادی است، ولی، برای عالیمقام حجاریان، یک مفهوم اثباتی میانی و میان حال است، که نهایتاً به عبور کامل از «انقلابیگری» منجر میشود. با این نوع استعمال معکوس از نظریه، پیکر پولانزاس در گور میلرزد ...
▀█▄ مطلب ۳.
▬ اصل ماجرای دولت «نرمال»کننده در دیدگاه نیکوس پولانزاس یونانی چیست؟
▬ اصل ماجرا باز میگردد به یک دیدگاه اصولیتر در مواضع نظری لویی آلتوسر در مورد آپاراتوس فرهنگی دولت کارگزار سرمایهداری، که یک چرخش فرهنگی و معناشناختی در تحلیل مارکسیستی محسوب میشود. نکته آن است که دم و دستگاه فرهنگی دولت کارگزاران نظام سرمایهداری یک نقش مهم پذیرفته است که عملاً پیشبینیهای مارکس در مورد وقوع انقلاب مستضعفان علیه سرمایهداران را منتفی میسازد. سازمان فرهنگی دولت کارگزار سرمایهداری، موفق میشود تا نابرابری را به عنوان یک امر طبیعی که «آزادانه» توسط خود مستضعفان تأیید شده است، جا بیندازد و تفهیم کند. در واقع، نابرابری و از خود بیگانگی را به عنوان امر «نرمال» و خودخواسته مردم جا میاندازد. از این بابت، دموکراسی نمایشی امروز، یک مصیبت و کلاه فرهنگی محسوب میشود. پس، اگر از آلتوسر و در پولانزاس بپرسیم که، چرا که، مستضعفان علیه نابرابری کارگزاران سرمایهداری و موضوعی شبیه فیشهای حقوقی اقدامی نمیکنند، پاسخ آنها این است که یک سازمان و سلسله مراتب فرهنگی در دولت کارگزار سرمایهداری پدید آمده است که این وضع را به عنوان یک امر «نرمال» یا «معمولی» خودخواسته و دموکراتیک برای مردم جا میاندازد، و مستضعفان با خود میگویند خودمان کردیم که لعنت بر خودمان باد.
▬ به این ترتیب، مستضعفان، دچار نحوی رواننژندی میشوند که طی آن، پرخاش انقلابی را به جای کارگزاران سرمایهداری، به سمت خودشان معطوف میسازند. از این قرار، سرمایهداری با یک ساز و کار عینی و سلسله مراتبی در نظام فرهنگی خود، انقلاب را عقیم میسازد و خود را به عنوان امر «طبیعی» و نیروهای انقلابی را به عنوان ستیزندگان عصبی و غیر طبیعی جلوه میدهد. این است سر و رمز باقی ماندن کارگزاران سرمایهداری، به رغم اعمال نابرابریهای بیسابقه تاریخی.
▬ خب؛ برای بازگرداندن همه چیز به مسیر درست، ملهم از این دیدگاه پولانزاس، باید خودباوری انقلابی یا همان «انقلابی گری» را از طریق افشای این آپاراتوس فرهنگی سرمایهدارانه، به مستضعفان بازگرداند، چرا که، وضع انسانی راستین، همان وضع «انقلابی گری» مستمر، از طریق انکار این وضعیتهای «نرمال» شده به دست میآید. انسان انقلابی، هیچ گاه خود را در مقابل، نیروهای سرمایهداری ناتوان نمیبیند، و اغواگریهای دولت کارگزار سرمایهداری برای جا انداختن این که یک وضع طبیعی در این نابرابریها در جریان است را پذیرا نمیشود. برای انسان انقلابی، جایی برای انفعال و بیعملی و سکوت و مصلحتاندیشی نیست.
▀█▄ مطلب ۴.
▬ در مقابل، استدلال عالیمقام حجاریان، آن طور که از مقاله مندرج در شماره ۲۸ ماهنامه «اندیشه پویا» استنباط میشود، این است که ما از یک انقلابیگری استثنایی که باور به تحقق آرمانی انقلاب اسلامی به مثابه معجزه هزاره سوم را در دولتهای نهم و دهم احیا میکند، «باید» به سمت یک معمولیسازی یا «نرمال»سازی حرکت کنیم. دولت یازدهم، این نرمالسازی را در فاز دیپلماتیک و اقتصادی صورت میدهد، ولی، از پیگیری نرمالسازی در عمق فرهنگی و سیاست داخلی و دولت، قاصر است. این، کاری است که مکمل اصلاحطلب دولت یازدهم، باید در دولت دوازدهم انجام دهد.
▬ در واقع، در جریان این طرح که گویی به مثابه یک پروژه برای آن دسته از «بچههای بالا» که هنوز مرید عالیمقام حجاریان هستند تدوین شده است، انقلاب با گذر از سه مرحله دولت استثنایی نهم و دهم، دولت نرمالساز یازدهم در زمینه سیاست خارجی و اقتصاد، و دولت نرمالساز اصلاحطلب در زمینه سیاست داخلی و فرهنگ، از «انقلابی گری» عبور خواهیم کرد، و به قاعده «طبیعی» زیست انسانی باز خواهیم گشت.
▬ واضح است که عالیمقام حجاریان، به رغم استفاده بازیگوشانه و ابزاری از سازه نظری پولانزاس، وانمود میکند که از اعتبار سازهای نام بزرگی به نام نیکوس پولانزاس بهره میبرد. مخاطب غیر حرفهای این تأملات با شنیدن نام پولانزاس و اصطلاحاتی مانند «نرمالیزاسیون»، متقاعد میشود که با یک تحلیل «عمیق» مواجه است، ولی، برای مخاطب حرفهای واضح است که این مواضع عالیمقام حجاریان، هر چه داشته باشد، اعتبار سازهای پولانزاسی را با خود به همراه ندارد، چرا که، گفتار عالیمقام حجاریان، درست در جهت عکس پیش فرضهای اعتباربخش این نظریه، از آن استفاده ابزاری میکند. در واقع، پولانزاس، یکی از نخستین منتقدان طرز برداشت عالیمقام حجاریان است، و نشان میدهد که این دست افراد، تا چه اندازه برای گفتن «باید» برای جامعه بشری ناصالح هستند.
▬ پولانزاس، درست در جهت عکس عالیمقام حجاریان، معتقد است که باید شعبده کارگزاران سرمایهداری را از طریق یک آگاهسازی در مورد ظرفیت تاریخساز انقلابی انسانها زنده کرد، در حالی که به نظر میرسد که عالیمقام حجاریان، به دنبال کشتن این باور انقلابی، و رام کردن مستضعفان برای پذیرش شعبده کارگزاران سرمایهداری است. از این گذشته، دقت در سازه نظری آموزنده پولانزاس نشان میدهد که عمیق شدن منطق آپاراتوسی کارگزاران سرمایهداری در سطح فرهنگی و دولت، عمق فاجعه است، نه غایت توسعه، و وظیفه هر مصلح اجتماعی است تا از نابودی «انقلابی گری» به مثابه ایمان به ظرفیت تاریخساز انسانی در مقابل، نیروهای بیگانه کننده موهومی چون کارگزاران سرمایهداری دفاع کند. این کاری است که ما باید انجام بدهیم.
مأخذ:صبحنو
هو العلیم