دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ قضیه
■ توسعه در یک تعبیر عمومی، عبارت است از «تغییر اجتماع به سمت وضع مطلوب». این تعریف، تعریفی حداقلی از توسعه و فارغ از موضعگیریهای نظری خاص است. به عبارت دیگر، بعید است یک متفکر توسعه در این که توسعه لااقل این است، تردیدی داشته باشد.
■ بر مبنای همین تعریف، در معماری توسعه، دو سؤال اصلی مطرح است، که معمولاً یکی فراموش شده است و اهم مشکلات ما با توسعه معمولاً از این فراموشی حادث شده است:
۱- این سؤال که معماری «تغییر اجتماعی» به چه نحوی باشد؟
۲- این پرسش که معماری «اهداف+مطلوب» به چه نحوی باشد؟
■ معمولاً، مباحث فنی توسعه متمرکز بر معماری تغییرات اجتماعی، سیاسی، مدیریتی و... است، و از تأمل نظاممند در اهداف توسعه و مطلوبیت این اهداف احتراز میشود. در واقع، اغلب نظریات توسعه، فاقد کاوش نظاممند اخلاقی در مورد اهداف+مطلوب توسعه هستند.
■ بعد از هزیمت افکار لیبرال و سوسیال در پیشبرد اهداف آزادی و عدالت، که خود را در شکست فجیع جنبشهای دانشجویی ۱۹۶۸ میلادی عیان کرد، و همچنین در جریان پیامدهای شگرف این سقوط در تحولات دهه ۱۹۷۰ میلادی، یک چرخش فرهنگی در علوم اجتماعی رخ داد که فرجام آن برای فن توسعه و توسعهنیافتگی این بود که لازم شد اهداف توسعه مورد تجدید نظر قرار گیرد.
■ تا آن هنگام، اهداف توسعه عبارت بودند از، آزادی، برابری، و برادری. ولی، در دهه ۱۹۶۸، با شکست جنبشهای دانشجویی، پروژه چپ (اصالت برابری، برادری) و پروژه راست (اصالت آزادی) نافرجام ماندند، و تأملاتی که طی سده نوزدهم تا دهه ۱۹۶۰ برای تحقق این دو آرمان پیشنهاد شده بود، توسط کلاسیکهای علوم انسانی، به چالش کشیده شد.
■ نتیجه چنین بازخوانی فرهنگی، این شد که چرخشی در جامعهشناسی توسعه و توسعهنیافتگی در همه رویکردهای مربوطه (اعم از رویکرد چپ موسوم به نظریات «وابستگی»، و رویکرد راست موسوم به «مدرنیزاسیون») در زمینه فرهنگ توسعه (یعنی وجه نمادین توسعه و توسعهنیافتگی) رخ بدهد و سؤال توسعه اینگونه تغییر پیدا کرد که «معنای توسعه و توسعهنیافتگی برای انسانها چیست؟»؛ و به قرینه تعریف فرهنگ که دایر است بر وجه نمادین و معنیدار کنش انسانی، به این عطف عنان در نظریهی توسعه و توسعهنیافتگی، عنوان «چرخش فرهنگی در نظریه توسعه» (Cultural Turn in Development Theory) اطلاق میشود.
■ مضمون اصلی «چرخش فرهنگی در نظریه توسعه» این باور است که امروزه، فرمولهای لازم برای رسیدن به آزادی و عدالت پیشنهاد شده، بحرانی گردیدهاند. یعنی، هر تلاشی که برای رسیدن به آزادی انجام میشود، منجر به بیعدالتی میشود و هر کوششی که برای تحکیم عدالت سامان مییابد، منجر به محدود شدن آزادیها میگردد. بنا بر این، یک تجدید نظر اصولی در ادبیات توسعه و توسعهنیافتگی لازم است، و مطابق چیزی که آموزه اصلی «چرخش فرهنگی» برای ماست، نقطه عزیمت این تجدید نظر فرهنگ خواهد بود.
■ در وارسی «فرهنگ توسعه»، سؤال محوری این است که توسعه برای ملت و فرهنگ چه معنایی دارد و مسائل آن از دیدگاه ملت و فرهنگ چیست؟ هدف از پرسیدن این سؤال، دستیابی به تیپبندی متنوعی از «فرهنگ توسعه» نزد حوزه فرهنگی ایران یا ملت ایران است. این تیپبندی، دید ما را در مورد مسائل توسعه این ملت باز خواهد کرد و ایدههای خوبی برای مدیریت بحران توسعه، و شاید حل این بحرانها به ما میدهد.
███ ــ۱۰ـده معنای توسعه و توسعهنیافتگی در حوزه فرهنگی ما
■ پیشینه تأمل مردم ایران راجع به مسأله توسعه و رشد، نشان میدهد که ما چرا در قشرهای مختلف جامعه راجع به توسعه و توسعهنیافتگی، تلقیهای مختلف داریم. این تلقیهای مختلف را با بررسی ریشههای تاریخی و معنایی میتوان پیدا کرد.
■ جستن این ریشههای معنایی، کمک میکند که اولاً مجموعهای از فرضیات در مورد شیوههای برون رفت از بحران فراگیر جهانی در زمینه توسعه که دامنگیر ما هم شده است، به اذهان متبادر شود، و ثانیاً، ریشههای فرهنگی احساس ناخرسندی، در عین توسعه مشهود اقتصادی و سیاسی نمایان شود.
■ ما به مفهومی چند بعدی با عمق فرهنگی و تاریخی از توسعه داریم.
░▒▓ تیپ اول معنای توسعه و توسعهنیافتگی
■ از زمانی که محمد ابن طرخان فارابی و بعدها خواجه نصیر الدین طوسی، سعی داشتند تا «حکمت عملی» را که شامل علوم انسانی امروز است، بنیاد بگذارند، مفهوم عمیقی از توسعه متوازن و پایدار را در مفهوم «تدبیر منزل» خلق کردند که در فرهنگ ما ریشه عمیق پیدا کرد. آنها در شاخهای از حکمت عملی که ارسطو نام آن را Oikonomy یا «تدبیر مسکنبنیاد» مینهاد، به بررسی موضوع توسعه و رشد متوازن و متعادل پرداختند. مفهوم «تدبیر مسکنبنیاد» طنین ژرف و عمیق و حکیمانهای دارد (جالب این که همین مفهوم Oikonomy ارسطو که بخش مهمی از مضمون آسیبشناسی کارل مارکس از نظام سرمایهداری مدرن را میسازد). مسأله اصلی که ارسطو را واداشت تا به خلق مفهوم Oikonomy بپردازد، مسأله «سعادت» (Eudaimonia) بود، که برای فیلسوفان مسلمان هم مفهومی محوری محسوب میشد. از نظر ارسطو، و مآلاً فیلسوفان پایهگذار مسلمان، مفهوم «سعادت» مرتبط و معادل مفهوم «اعتدال» بود و مقصود از «اعتدال»، نه یک «نه این و نه آنگری» خام، بلکه رشد متوازن بود؛ هر چیز سر جای خود. از این قرار، انسان و جامعه سعادتمند، انسان و جامعهای است که در آن همه چیز به «اندازه» رشد کند و چون یک پیکر برازنده، اجزاء در خور هم باشند. «اندازه» را هم قانون اخلاقی تعیین میکند. نکته تکمیلی این که از نظر ارسطو، اقتضائات زیست در منزل است که تعیین میکند اقتصاد معتدل یک جامعه چقدر و به چه ترتیبی باید رشد کند.
■ این تعبیر میتواند برآوردی از ژرفنای ناخرسندیهای بخشی از مردم ما از فرآیند توسعه مدرن را بنمایاند. مهمترین دشواری در توسعه مدرن، رشد نامتوازن است. در جریان توسعه مدرن، برخی جنبههای زندگی مرتبط با پول و قدرت رشد میکنند، و سایر جنبهها به جای رشد، تحلیل میروند. میزان رشد اقتصادی، یا میزان رشد نهادهای سیاسی یا میزان رشد تأمین مشارکتهای اجتماعی و مدنی کافی نیست و باعث بهبود در کامیابی انسانی نمیشود. آن چه در کنار رشد اقتصادی و سیاسی و مدنی مهم است، «سعادت» است، به نحوی که بازتاب این رشد در «مسکن» و سکون و خرسندی و زیست-جهان مردم، به صورت «بهزیستن» (well-being) بازتاب یابد.
░▒▓ تیپ دوم
■ مفهوم «سعادت» در یک افق ملی نیز در ملت ایران طنین ویژهای دارد. مفهوم اولویت «سعادت» بر هر چیز دیگری، برای ملیت ایرانی به عنوان بخشی از قلمرو حکمت شرقی، بسیار مهم بوده است؛ اولویت سعادت بر دنیاخواهی.
■ بیگمان، این تلقی مانوی ریشهدار، بخشی از تهنشستهای فرهنگی ما را میسازد، و در ادبیات ما و فرهنگ عامه ما بازتاب وسیعی دارد. لایههای مهمی از زیست این مردم، بیش از زمین، نگاه به آسمان دارند، و از این طریق، توسعه در پول و قدرت را به قدر و مقداری که ایشان را از آسمان منصرف بدارد، خوش نمیدارند.
░▒▓ تیپ سوم
■ تلقی فرهنگی ملهم از کفایت «سعادت» برای رشد و پیشرفت، تا زمان صفویه نیرومند و مسلط باقی بود، تا این که نبردهای شاه اسماعیل صفوی با عثمانیها به هزیمت صفویان منتهی شد، و مسأله سلاح گرم و تکنولوژی رزم، ایده عقبماندگی ما در مقایسه با غرب و کسانی که به عثمانیها سلاح گرم داده بودند، برای شاه عباس صفوی مطرح شد، و او، کلید مدرنیزاسیون ایرانی را زد. تا این زمان، مسأله عقبافتادگی در فرهنگ عامه ایرانی احساس نشده بود. ولی، به دنبال شکست ایران در نبردهای ایران و روس، احساس حقارت ویژهای ایجاد شد. چون روسها از ژاپن شکست خورده بودند، ولی، ما را شکست دادند. عباس میرزا، کلیدهای اولیه فکر مدرنیزاسیون را در ایران فشرد، و نهایتاً میرزا تقیخان امیرکبیر با تأسیس دارالفنون، مدرنیزاسیون ایرانی را عیناً آغاز کرد. دارالفنون، نخستین مؤسسه آموزشی بود که در آن آموزش مدرن، منفک از آموزش اخلاق و حکمت و سعادت پایهگذاری شد و مدرنیزاسیون ایرانی از آن نقطه آغاز گردید. جالب توجه این که، میرزا ملکم خان ناظمالدوله که از اساسیترین چهرههای روشنفکری محرک مدرنیزاسیون در ایران شد، یکی از اساتید همین دارالفنون بود.
■ در سیر تأمل ما راجع به توسعه و رشد اجتماعی، مسأله تکنولوژی که دارالفنون قراول آن شد، یک نقطه عطف بود، و از این دوره به بعد، راجع به فرآیند مدرن شدن، تحولات سریع و توفندهای آغاز شد که نهایتاً و به سرعت، به انقلاب مشروطه منتهی گردید. انقلابی که پس از سه انقلاب انگلستان، امریکا، و فرانسه، چهارمین انقلاب مدرن جهان به حساب میآید. و محور همه این تحولات فکری دارالفنون بود که بیش از هر چیز یک مرکز گسترش تکنولوژی محسوب میشد. خب، پس، تکنولوژی هم یک مؤلفه مهم از درونمایههای معنای توسعه نزد ماست. ایرانی، در عمق، صد ساله فرهنگی خود، توسعه را لااقل متضمن تکنولوژیک شدن تلقی کرده است.
░▒▓ تیپ چهارم
■ تلقی از توسعهنیافتگی به عنوان «عقب ماندگی» تا شهریور ۱۳۲۰ ادامه داشت، و از شهریور ۱۳۲۰ به دلیل آگاهی که راجع به دستنشاندگی رضاخان و نفوذ خارجیها در سیاست ایران و بازتاب رقابت انگلیس و شوروی و غرب در جامعه ما پیش آمد، در واقع، تلقی رقیبی از علت توسعهنیافتگی ما پیش آمد؛ مفهوم «عقب نگه داشته شدگی».
■ در قلب تبیین «عقب نگه داشته شدگی»، مفهوم «اجانب» نزد علما، و مفهوم «امپریالیسم» نزد روشنفکران چپگرا بود. در واقع، در این باور، ملت ما به طور خاص، و ملل شرقی به طور عام، دارای ظرفیتهای فراوانی برای توسعه تلقی میشدند، ولی، این غربیها بودهاند که از آغاز تحرک توسعه خود، عاملاً و عامداً و با اقداماتی که صریحاً در تاریخ مضبوط است، تلاش کردند تا توسعه خود را از طریق نابود کردن توسعه در شرق، دخالت در امور داخلی آنها، تخریب تجارت ایشان، اعمال نفوذ در حاکمیتها، و از همه مهمتر، حذف حکمرانیهای مصلح و ایجاد حکومتهای دستنشانده صورت دادهاند.
■ این تلقی و تبیین از علت توسعهنیافتگی ما، تا وقت وقوع انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ یک تراکم گفتمانی نیرومند را پدید آورد و انقلاب اسلامی تا اندازه زیادی حاصل تراکم گفتمانی در ایده «اجانبستیزی» یا «امپریالیسمستیزی» بود. این مفاهیم سهم مهمی در فکر انقلابی سال ۱۳۵۷ داشت؛ این هم تیپ دیگری از معنای فرهنگی توسعه و توسعهنیافتگی نزد ملت ما.
░▒▓ تیپ پنجم
■ بعد از انقلاب، رویکردهایی که در تحلیل علت توسعهنیافتگی ما وجود داشته، به سه دسته تقسیم میشوند. در دسته اول که بخشی از ذهنیتهای ما در مورد توسعه را توضیح میدهد، به تضاد دولت-ملت به عنوان بخش مهمی از دلیل توسعهنیافتگی ما و خصوصاً قلت مشارکت مردم نگریسته میشود. اگر از مردم کوچه و بازار بپرسیم که چرا ما توسعه نیافتهایم، تیپی از پاسخها، معطوف به این نکته است که «دولت» ما توسعهگستر نیست و وظایف خود را در قبال توسعه، به درستی انجام نمیدهد. در این تلقی، فرد منتقد دولت، که خود را «مردمی» وانمود میکند، اصرار دارد که مردم و از جمله خود او، هیچ سهمی در توسعهنیافتگی ما ندارند و علت توسعهنیافتگی بر میگردد به قصورها و تقصیرهای «دولت». این که چگونه چنین طرز فکرهایی بویژه در جوامعی که پیشینه تاریخی وسیعی در استبداد دارند شکل میگیرد، در نظریه «تضاد دولت-ملت» تشریح میشود. بر مبنای این نظریه، ریشه مشارکتگریزی مردم در امور حکومتی، «دولت را مقصر تمام مشکلات دانستن»، و این که دولت باید توسعه میآفرید و نیافرید، بازمیگردد به این که در تاریخ زندگی ملت ایران در سه هزار سال اخیر، استبداد غلبه داشته و به یک مؤلفه اساسی و ته نشست ثابت فرهنگی ایرانی تبدیل شده است. ما دولت را به مثابه پدرسالار در نظر میگیریم؛ هم معشوق است، و هم منفور است. معشوق است از این بابت که هر کار خوبی که قرار است انجام شود را باید دولت انجام دهد، و منفور است چون هر نقطه ضعف و مشکلی در زندگی ما وجود دارد را هم به دولت اسناد میدهیم. خب؛ پس، اگر بر مبنای یک چرخش فرهنگی به مفهوم توسعه بنگریم، و از مردم بپرسیم که چرا توسعه نیافته هستیم، قطعاً تیپی از پاسخهای امروز مردم بر میگردد به قصور دولت و حکومت. این هم تیپ پنجم معنای فرهنگی توسعه و توسعهنیافتگی ما.
░▒▓ تیپ ششم
■ بعد از اتمام جنگ، و آغاز مجدد برنامههای توسعه که در دهه هزار و سیصد و چهل کلید خورده بود، ولی، موقتاً متوقف شد، طی برنامههای عصر سازندگی و عصر اصلاحات، دوباره مسائل مدرنیزاسیون و توسعه مدرن در پروتکلی سه بخشی وارد جامعه شد: دموکراسی، بازار آزاد لیبرال و ایدئولوژیزدایی فرهنگی.
■ به عبارت دیگر، سه تیپ دیگر از معنای فرهنگی توسعه و علل توسعهنیافتگی ما با راهنمایی الگوی نظری مدرنیزاسیون یافت میشود. در واقع، امروز، در میان مردم دور و بر ما، برخی معتقد شدهاند که چون دموکرات نیستیم، توسعه نیافتهایم؛ چون حکومت ما یک دمکراسی کامل و ایدهآل نیست؛ اگر بود همه چیز درست میشد.
░▒▓ تیپ هفتم
■ جواب دیگر در این چهارچوب این است که چون آزادی اقتصادی نداریم، توسعه نیافتهایم، یعنی، اگر در کار اقتصادی مردم دخالت نشود، و دست بازار برای تنظیم اقتصاد کشور باز گذاشته شود، نیروهای بازار، خودشان میتوانند مسائل اقتصادی توسعه را حل کنند، اما، به دلیل مداخله مداوم دولتها و قدرتهای فاسد درونی و بیرونی، این اقتصاد درست نمیشود.
░▒▓ تیپ هشتم
■ و بالاخره، تیپ دیگر متأثر از برنامههای مدرنیزاسیون به نبود تساهل فرهنگی نظر دارد. عدهای معتقد شدهاند که چون تساهل فرهنگی نداریم، توسعه نیافتهایم.
░▒▓ تیپ نهم
■ رویکرد منتقد مدرنیت هم که در فاصله سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ اقتدار سیاسی به دست آورد، به نوبه خود، تأثیرگذاریهایی روی زمینههای فرهنگی داشته است. رویکرد منتقد مدرنیت که بویژه پس از سال ۱۳۷۸ نشو و نما پیدا کرد، فردگرایی، شهرنشینی، و سایر تبلورهای نامتوازن مدرن شدن را به عنوان آسیبهای مدرنیزاسیون در قبل و بعد از انقلاب برجسته میکند. در واقع، از نظر این تیپ فرهنگی، منشأ ناخرسندیهای امروز ما از زندگی خود بازمیگردد به یک توسعه مدرن وارداتی که نسبتی با زمینههای فرهنگی مشرقی ما نمییابد. ما رشد نامتوازنی پیدا کردهایم که حدود ۳۰ درصد جمعیت ایران در مجموعه استان تهران و البرز جای گرفتهاند. این آمایش بسیار نامتوازن جمعیتی است و بخش عمدهای از این جمعیت شهرنشین رفاهزده شدهاند و این شهرگرایی و رفاهزدگی خصلتهای اخلاقی را برای این افراد به ارمغان آورده است که بیشتر ضد توسعه عمل میکنند تا این که محرک توسعه باشند؛ این جمعیت انبوه شهرنشین بیشتر تغذیهکننده از توسعه هستند.
░▒▓ تیپ دهم
■ و بالاخره، آخرین تیپی که در معنای فرهنگی توسعه میتوان جست، تیپی است که توسعه و آسیبهای آن را از چشم رسانه میبیند. بویژه با ظهور رسانههای نیرومند جدید بر بستر اینترنت، بخشی از تلقیها از توسعه و آسیبشناسیها از توسعه نزد ما، برمیگردد به تأثیرات سازنده یا مخرب این رسانههای جدید در زیست جامعه شدیداً شهری ما.
███ شـ۶ـش زمینه بحرانی در توسعه
■ به اتکاء این ۱۰ مؤلفه، میتوان شش بحران را در فرآیند توسعه ما برشمرد:
░▒▓ بحران اول
■ بحران اول، بحران «فروپاشی اجتماعی» است؛ خصوصاً در شهرها و طبقه متوسط شهری؛ در بخشهای مهم طبقه متوسط شهری با افرادی مواجه هستیم که زندگی اجتماعی کمرنگی دارند. چندان درگیر خانواده و خویشاوندی نیستند، از نظام آموزشی رسمی گسیختهاند، به سیاست کاری ندارند، فعالیت اقتصادیشان مستلزم مشارکت در یک جمع اقتصادی نیست و... و گاهی کل زندگی خود را در یک اتاق سر میکنند. نمونه چنین تیپی را میشد تا در شخصیت علی صادقی در زندگی به شرط خنده/ ۱۳۸۶ مشاهده کرد. از این نگاه، وضعیت زیست انفرادی یا به قول رابرت پاتنم، «بولینگ انفرادی»، صورت مسأله اصلی توسعه امروز است.
░▒▓ بحران دوم
■ بحران دوم توسعه از زاویه دید فرهنگی، «بحران مشروعیت دولت انتخاباتی» است. در واقع، دولتهای امروزی، دولتهای متکفلی هستند که با وعدههای روزافزونی برای کفالت زندگی مردم، مردم را به مشارکت در انتخابات و رأی دادن به خود برمیانگیزند. آنها در جریان انتخابات، مجبور هستند که وعدههای زیادی بدهند، و اغلب، نمیتوانند به وعدههای خود عمل کنند، چرا که، مدیر واقعی جامعه، شرکتها و قدرتهای بزرگ اقتصادی شبکهای هستند. از این قرار، رفته رفته، و با هر انتخابات، شمار بیشتری از مردم نسبت به ثمربخش بودن انتخابات و راستین بودن وعدههای دولتهای انتخاباتی تردید مینمایند. این، اتفاقی است که به آن بحران مشروعیت در دولتهای دموکراتیک اطلاق میشود. آنها ادعا میکنند که از مردم مشروعیت میگیرند، ولی اغلب و در بهترین حالت، این چهل تا حداکثر شصت درصد واجدان شرایط هستند که در انتخاب آنها شرکت میکنند، و عملاً سیاست هم بر مدار رأی خواست آنها نمیگردد.
░▒▓ بحران سوم
■ بحران سوم، فعال شدن شدید شکافهای اجتماعی متکثر و متنوع و نوین است. شکافهای نوین اجتماعی امروزی توسط دین، قومیتها، هویتهای محلی و... تسکین نمییابد، یا در چهارچوب روایتهای کلان علمی فرموله نمیشود. ما مدام با جنبشهای اجتماعی جدید مواجه هستیم که ساز مخالف جدید میزنند. ما با نقش آفرینی جنسیت، تلقیهای متفاوت و متنافر از قومیت، شکافهای جدید طبقاتی و درآمدی، و شکلگیری گروههای منافع که قبلاً سابقه آن را نداشتهایم (مانند گروه کارگران قرارداد موقت یا دختران و زنان تحصیل کرده جویای کار) مواجه هستیم. این زمینهها، شکافهای اجتماعی جدید و نو به نو شوندهای را ایجاد و فعال میکنند که تجربهای تاریخی برای رویارویی با آنان نداریم.
░▒▓ بحران چهارم
■ بحران چهارم، شکلگیری نوامپریالیسم به مثابه یک بسته و پکیج همه جانبه امپریالیستی است. با شکلگیری جامعه شبکهای با امپریالیسمی مواجه هستیم که فقط محتوای اقتصادی و سیاسی و نظامی ندارد. بلکه بخش اصلی آن یک امپریالیسم رسانهای و مسلط بر فرهنگ عامه است. این امپریالیسم، موفق شده است که چهره نیکویی از قدرتهای امپریالیستی ترسیم کند. از نظر کسانی که آماج امپریالیسم جدید و فراگیر رسانهای هستند، «امریکا هر کاری بکند، خوب است» در جامعه ما هم، قشر جوان و جدیدی که آماج محصولات ارتباطی غربی و شبکههای اجتماعی هستند، به رغم همه جنایتهایی که از امریکا برایشان تعریف میکنند، حاضر نیستند دست از تماشای فیلم امریکایی و مصرف ارزشها و کالاهای امریکایی بردارند و تلاش میکنند جامعه خودشان را هم شبیه جامعه امریکا بکنند.
░▒▓ بحران پنجم
■ بحران پنجم، به بن بست خوردنهای دورهای تکنولوژی است. همان طور که گفتیم، بخش مهمی از جامعه ما از زمان صفویه تا کنون به این سمت رفته است که راه حل توسعه و مسائل زندگی خودش را در تکنولوژی میدید، اما، تکنولوژی در نظام سرمایهداری دچار بحرانهای دورهای میشود. آن طور که نیکلای کندراتیف استدلال کرده است، نظام سرمایهداری از پایان سده هیجدهم، به طور دورهای، کم و بیش هر ربع قرن، دچار بحران میشود. معالوصف، بحران عظیمی که از دهه ۱۹۹۰ با بحران جنوب شرق آسیا آغاز شده است، تا کنون استمرار یافته است. تکنولوژی، لبههایی دارد که خصوصاً در نسبتی که با تقسیم کار اجتماعی و سبک زندگی پیدا میکند، پدید میآید. این لبهها از منطق درونی تکنولوژی و نسبت آن با هستی و انگیزههای انسانی برمیخیزد، و نکته آن است که بسط نامحدود تکنولوژی همان طور که در مفهوم مهم زیست مسکنبنیاد ارسطو مندرج است، لزوماً با انگیزههای انسانی برای یک زندگی تسکینیافته همساز نیست.
░▒▓ بحران ششم
■ بحران ششم، زوال خرد و عقلانیت و سعادت، در قبال شهوت و رفاه است. بروز و ظهور یک جامعه شبکهای باعث شده است که توافق در مورد مفهومی از سعادت و هدف بایسته برای کل جامعه، خیلی دشوار شود، و اذهان به گذر سیال از میان لذت و تجربه عادت کند.
■ البته، با توجه به شرایط موجود، و توانمندیهای ما، راه حلهایی برای برون رفت از بحرانهای مذکور داریم، که فعلاً فرصتی برای بررسی آنها نیست.
مأخذ:تسنیم
هو العلیم