حامد دهخدا؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ خلقیات مصیبتبار دولت یازدهم
▬ عالی جناب دکتر محمد فرهادی، وزیر بهداشت بسیار بسیار بسیار بسیار پیشین، جایگزین مدیر جوان هلال احمر شد.
▬ عالی جناب دکتر محمد حسین عادلی، وزیر اقتصاد بسیار بسیار بسیار بسیار پیشین که امضای شریف ایشان را بر اسکناسهای بسیار بسیار بسیار بسیار کهنه مشاهده فرمودهاید، نیز به سمت معاونت عالی جناب محمد علی نجفی در سازمان میراث فرهنگی و گردشگری منسوب شد.
▬ عالی جناب محمد علی نجفی، وزیر آموزش و پرورش بسیار بسیار بسیار بسیار پیشین هم که اخیراً پس از ایست کامل قلبی در دماوند، در بیمارستان قلب شهید رجایی تهران احیا شدند، پس از عدم احراز اعتماد مجلس برای تصدی وزارت آموزش و پرورش، به سازمان میراث فرهنگی و گردشگری منسوب گردیدند؛ انگار، در آن بخش و در تخصصهای مرتبط با میراث فرهنگی و گردشگری، یک نیروی لایق مرتبط یا شاید هم جوان و پرانرژی وجود ندارد و باید یک آموزش و پرورشی بسیار بسیار بسیار بسیار پیشین را به آنجا تحمیل کرد.
▬ خلقیات و نحو خاص رفتار دولت یازدهم، داس بزرگی است که برای درو اغلب «تیمهای امید»، استعدادهای جوان، و نیروهای تر و تازه، و جایگزین کردن «تیمهای پیشکسوتان»، و بازنشستگان «عالی جناب»، به کار افتاده است. این دولت تیم امید ندارد. میانهای هم با «تیم امید» ندارد.
▬ ماجرا کلاً اتوبوسی است.
▬ کلاً اتوبوسی است.
▬ نه؛... این، فقط سرپرست وزارت علوم نیست که در کار داس است؛ همه داس برداشتهاند، و جوانههای جوان را درو میکنند و به جای آنها، پیرهای کهن میکارند.
░▒▓ تعمیق شکافهای اجتماعی
▬ با این خلقیات مصیبتبار دولت یازدهم، سه شکاف اجتماعی، جدیدتر و تازهتر شدهاند و خواهند شد:
■ یکی، شکاف کلاسیک پولدار/بیپول است. این دولت، بیپرده، دولتی است متمول و بالا بالایی، آن قدر که دشوار بتوان لیست اموال اعضای کابینه را اعلام عمومی کرد یا از منزل رئیس جمهور پرده برداشت. این دولت، بیپرده نماینده و مدافع سیطره طبقه مدیران یقه سفید است که در دوره کارگزاران، ساخت طبقاتی جامعه ایران را آشکارا به نفع خود تغییر یافته دیدند.
■ دوم، شکاف تهران/غیرتهران است که قبلاً، و با اصرار دکتر محمود احمدینژاد بر تمرکززدایی و انتقال تصمیمات به خارج از تهران که نمود سمبلیک آن، در تضعیف اقتدار سازمان برنامه و بودجه بیان شد، فعال گردیده و مردم از آن آگاهی یافته بودند. اکنون، در فرآیندی که باز، احیای سازمان برنامه و بودجه نماد آن است، همه چیز به سر خانه اول باز میگردد. دوباره تصمیمها و برنامهها، از استانها سلب میشوند، و در تهران متمرکز میگردند. این فرآیند معیوب، خود را در جای جای این کابینه نشان میدهد، از سیطره سازمان برنامه و بودجه آغاز میشود و تا تعطیلی سفرهای استانی، و در بیان پرتبختری که خود را «ژنرال»، و دیگران را «گروهبان» قلمداد میکند، تبلور رساتری و رسواتری مییابد. آنها به انتخاباتی که تنها به یک فرجامخواهی عالی جناب محمد باقر قالیباف و شمارش مجدد آراء نامعتبر بند بود، سخت متکبرند. خودشان هم میدانند که اگر اصولگرایان فرجام خواسته بودند، و انتخابات به دور دوم کشیده میشد، موجی از اتحاد اصولگرایان برمیخواست که هیچ شانسی نداشتند.
■ شکاف دیگر این جامعه، شکاف میان جوانان/غیرجوانان است؛ انگار تاریخ به گذشته بازگشته، و ناقوسهای دوم خرداد هفتاد و شش، دوباره در پیام عمیق «جوانان را باور کنیم»، که در پیام جعلی و روشنفکر ساختۀ «اصلاحات»/«اعتدال» گم شده بود، به گوش میرسد. آن وقت، پیام عمیق جامعه که گویا جبراً به زبان عالی جناب محمد خاتمی جاری شده بود، در انگیزههای کاذب روشنفکر سرخورده از انقلاب گم شد، و امروز که این دولت، در جامعهنــشناسی، در نوع خود یک رکورد محسوب میشود، تاریخ تکرار میگردد. البته این، دقیقاً تکرار تاریخ نیست. تکرار آن توش و توانها، در یک تراز انرژی بالاتر است، شاید بتواند خود را از سوء استفاده گروههای سیاسی ذاتاً محافظهکارِ کارگزار و اصلاحطلب و اصطلاحاً «چپ» برهاند. این جوانان، دیگر آن جوانان نیستند. در ادامه استدلال خواهم کرد.
▬ نحو رویارویی دولت یازدهم با جامعهای که بوضوح، شناخت درستی از آن ندارد، این سه شکاف اجتماعی را جریتر و فعالتر میکند.
▬ دولت یازدهم، بیپرده، جوانان، بیپولها، غیرکارشناسان، غیرروشنفکران، غیرتهرانیها، و زنان را «تحقیر» میکند. طوری که غیرتهرانیها، و جوانان، زنان، کارگران، معلمان و... و خلاصه هر کسی که خواهان «عدالت» است، در این دولت کارگزارانی-اصلاحاتی، احساس حرمان میکند، و میفهمد که باز دو تیپ کارگزار و روشنفکر پیام انتخابات را ربودهاند، و محافظهکارانه، همه شؤون این کشور را به تسخیر منافع و انگیزههای خود درآوردهاند. البته این کار را طبق معمول، به کمک یک اتحاد امنیتی-اطلاعاتی صورت دادهاند.
▬ خلقیات مصیبتبار دولت یازدهم، گروههای حاشیهای را حاشیهایتر میکند. بیپرده، تکنوکراتهای کارگزار و روشنفکر، طبقات برتر این جامعه خواهند بود. بودند و هستند و خواهند بود.
▬ ولی...
▬ ولی تجربه نشان داده است که عاقبت، جامعه نفس خواهد کشید، و از زیر این همه مانور تبختر، راه خلاصی جست و جو خواهد کرد، و ممکن است این کار را با تکانها و دست و پا زدنهای شدیدی انجام دهد که خیلی چیزها را ویران نماید.
▬ دهان به دهان میگردد که سر اصلاحطلبان، همان نیروی امنیتی غران، همان س. ح. مشهور زمین و آسمان، با شناخت درست از این نقطه ضعف دولت مصیبتبار یازدهم، و با امید به برانگیختن آشوبهای سیاسی یا جنبش اجتماعی در سکتورهای گستردهای که بیپرده در دولت یازدهم سرکوب و تحقیر میشوند، زمینه را برای تکرار سناریوی هفتاد و شش مناسب دیده است. حمایت عالی جناب فانی از تقویت و تحکیم تشکلهای صنفی معلمان، یا حضور عالی جناب ربیعی از خانه کارگر و به عنوان یک چهره عالی رتبه امنیتی در رأس وزارت کار، یا اصرار بر عالی جناب توفیقی در رأس وزارت علوم، گمانههایی به ذهن متبادر میسازند. البته فقط گمانههایی... فقط گمانههایی...
▬ آینده ناآرامیهای اجتماعی در چهار سال آتی چه خواهد بود؟ ... چه خواهد بود؟ ... از هم اکنون معلوم است.
░▒▓ شکاف جوانان/غیرجوانان
▬ شکاف جوانان/غیرجوانان، خود را بسیار آشکار، در مناظره اخیر شبکه یک سیما، بر سر مسائل دانشگاه نشان داد.
▬ آنها که مرکبشان از پل عبور کرده بود، آوازهای سکون سرمیدادند، و همه چیز را خوب یا رو به خوبی قلمداد میکردند، و آن یکه دانشجوی جمع، حرفهایی میزد که معلوم بود، آواز نویی دارد و نشان میداد که تراز جوانان جدید، بالاتر از جوانان هفتاد و شش است. او در آن جمع ناظران، برای مناظره دو نفره با پیرترین فرد آن جمع انتخاب شد، و بیگمان و بیپرده، ده سر و گردن، از رقیب نیرومندتر بود. او نشان داد که تراز انرژی این جوانان بسیار بسیار بسیار بسیار بالاتر است.
▬ این تقابل آوازهای نو و آوازهای سرزنده گذشته از یک سوی، با آوازهای خمود کهنه در سوی دیگر را بارها دیدهایم. وقتی هنرپیشگانی که خود، درس نخوانده جلوی دوربین بزرگ شدند، با نگاه عاقل اندر سفیه، به جوانان جویای نام میگویند: «باید خاک صحنه بخورید» و «درس بخوانید»، یا وقتی فوتبالیستهایی که با گل کوچیک بزرگ شدند، از لزوم گذران باحوصله آکادمیهای فوتبال حرف میزنند، جدال جوان و پیر خود را بارها و بارها نشان میداده است.
░▒▓ راهحل اصولگرایی واقعی
▬ همان طور که گفتم، همه آوازهای گذشته، خمود نیست. برخی از آنها، سرزنده و سرحال هستند. از آن میان، تیپ حجت الاسلام «محسن قرائتی» جالب است. پیرمردی است که پیری نمیشناسد؛ تیپ او، تیپ یک اصولگرای راستین است.
▬ تیپ حجت الاسلام «محسن قرائتی»، از آن رو الهامبخش است که میتوان در ارتباط با این موج جوان اصیل با سرزندگی ناشی از اصولگرا بودن، مواجه شد؛ باید هر جا که حق است، به جوانان حق داد. این فراغت از محافظهکاری، سعه صدر اصولگرایانه میخواهد. سعه صدری که با حفظ اصول مشخص، سایر حشو و زواید را حذف کند و رادعها را از سر راه بردارد.
▬ تأمل در تیپ حجت الاسلام «محسن قرائتی»، به ما یاد میدهد که میتوان سدی شد و سفت به میز خود چسبید، نکند جوانی آن را «غصب» که نه، «فتح» کند، یا بر عکس، میتوان قرائتیوار تنها معیار زندگی خودت را حلال و حرام خدا قرار بدهی و سایر زواید و حشوها را از قبیل کسوت و قبیله و تعصب را به دور بریزی و موانع را از سر راه رشد برداری.
▬ بله؛ مسأله این است؛ آوازهای نو در برابر آوازهای «سرزنده» قدیم، یا تقابل آوازهای نو با آوازهای «خمود» کهنه. میشود با این موج جوان، «سرزنده» و «قرائتیوار» مواجه شد، یا «خمود». و نتیجه این دو نحو برخورد، دو چیز است.
▬ حل و فصل موفق موج ناآرامیهای اجتماعی آینده، یک تیپ «قرائتی» میطلبد. در این صورت، اصولگرایی واقعی، میتواند جلوی سوء استفاده اصلاحطلبی از فضایی که خود اصلاحطلبی در شکلگیری آن نقش قاطعی دارد را بگیرد.
مآخذ:...
هو العلیم