برداشت آزاد از فریدریش یوناس؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ موشکافی اول
▬ امیل دورکیم، تحت تأثیر استاد خود، شارل برنارد رنووا (Charles Bernard Renouvier, 1815-1903)، نحوی ایدهآلیسم استعلایی همچون ایدهآلیسم استعلایی فیختهای ساز کرد که به سرعت به سمت یک دوالیسم دکارتی فرانسوی متمایل شد، و علاوه بر سوژه، جایگاهی برای واقعیت عینی اجتماعی گشود، و ضابطه این واقعیت عینی، همان طور که فیلسوف پرنفوذ فرانسوی، رنه دکارت، ابرام داشته بود، ضابطه «وضوح» را مقرر داشت: «هر آنچه واقعی است، ماهیتی معین دارد... که نمیتوان آن را نادیده گرفت».
▬ همچنان که در ابتدای کتاب «قواعد روش جامعهشناسی» (۱۸۹۵) آمده، واقعیتهای اجتماعی، اشیائی هستند که ماهیت آنها، هر قدر هم گسترده باشد، نمیتوان آن را به کمک اراده تغییر داد. خب؛ این عین تعبیر دورکیم از «نهاد اجتماعی» است. پس در اینجا، دورکیم، «واقعیت اجتماعی» را معادل «نهاد اجتماعی» تلقی کرده است. از این قرار بود که مارسل موس و پل فوکانت، در مدخل «جامعهشناسی» از «دایرهالمعارف عمومی» (۱۹۰۱)، عملاً «واقعیت اجتماعی» را معادل «نهاد اجتماعی» قلمداد کردهاند، آنجا که جامعهشناسی را به جای علم شناخت واقعیت اجتماعی، علم شناخت نهادهای اجتماعی قلمداد کردهاند.
░▒▓ موشکافی دوم
▬ دورکیم، از تصورات شبه علمی و غیرعلمی از «واقعیت اجتماعی» در گریز و پرهیز است.
▬ دورکیم، حیطه «واقعیت اجتماعی» را از سه حیطه جدا میکند؛ حیطه روان، حیطه متافیزیک، و «حیطه تاریخ» (خصوصاً به این سومی توجه کنید؛ در ادامه شرح خواهم داد).
░▒▓ موشکافی سوم
▬ واقعیت اجتماعی، واقعیت روانشناختی نیست. دورکیم در «منتسکیو و روسو» (۱۹۵۳) مینویسد: «ما از دو هستی تشکیل یافتهایم؛ قسمتی از وجود ما که بیانگر بعد اجتماعی ماست و نزد همگان یکسان است گسترده و قوی است و بر عکس، قسمت مربوط به هستی فردی و امور شخصی ما محدود و ضعیف است». واقعیت اجتماعی بر امور روانی و عینی مشترک سوار میشود. بخشهای عینی، بویژه حاوی امکانات مادی محیط و بعد جسمانی کنشگران نیز میشود. پس، به رغم تصور ریمون بودون در کتاب «جستارهایی در جامعهشناسی کلاسیک»، نمیتوان از دورکیم یک «فردگرایی روانشناختی» استخراج کرد. واقعیت اجتماعی بر امور روانی و عینی مشترک سوار میشود.
░▒▓ موشکافی چهارم
▬ دورکیم با تأکید بر هویت غیرتاریخی واقعیت اجتماعی، راه خود را از اگوست کنت جدا میکند. از نظر او، واقعیت اجتماعی، همچون واقعیتهای طبیعی، اموری ثابت و غیر قابل تغییر هستند. هر امر واقعی، دارای طبیعت معینی است که همیشه پابرجا باقی خواهد ماند. تفاوت گونههای اجتماعی در فرانسه، با آلمان یا ژاپن، یا گونههای اجتماعی دو هزار سال پیش و اکنون را نمیتوان بر اساس زمینههای تاریخی توضیح داد، زیرا واقعیت اجتماعی، به زعم دورکیم، ریشههایی عمیقتر از تاریخ دارد.
░▒▓ موشکافی پنج
▬ عمق معرفتشناختی این واقعیت اجتماعی را باید در دوالیسم دکارتی دورکیم جست. در واقع، تاریخگرایی، عملاً به یک نسبیت معرفتی منتهی میشود که دوالیسم دکارتی از آن پرهیز دارد و از ریشه داشتن پایگاه شناخت در یک عمق واقعی حمایت میکند. این معرفتشناسی مستلزم یک متافیزیک جدید است. واقعیت اجتماعی، چیزی مشابه متافیزیک با ویژگیهایی است که واقعیتی مستقل از روان و زمان دارد.
▬ دورکیم حیطه روان، به عنوان میدان مطالعه روانشناسی، و حیطه زمان، به عنوان حیطه مطالعه تاریخشناسی را انکار نمیکند، ولی حیطه متافیزیک را به عنوان موضوع مطالعه فلسفی انکار میکند. جامعهشناسی، عملاً جایگزینی برای مطالعه فلسفی است.
مآخذ:...
هو العلیم