دیوید هلد؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ پس از شکست ایالات متحده در ویتنام و ظهور چالش اقتصادی ژاپن در مقابل منافع اقتصادی امریکا، اندوه و یأس بر سیاستگذاران ایالات متحده در اواخر دهة ۱۹۷۰ سایه افکند. این یأس خصوصاً در اثر انتشار برخی آثار آکادمیک مانند کتاب «پس از هژمونی» از رابرت کوهِین کتاب «ظهور و سقوط قدرتهای بزرگ» از پل کندی تشدید شد. در این کتابها زوال قدرت ایالات متحده مورد بررسی قرار گرفت و عوارض آن بر سیاست جهانی و اقتصاد سیاسی تحلیل شد. این کتابها با توجه به هزینهی سنگین حفظ برتری نظامی ایالات متحده و زوال توان رقابت اقتصادی این کشور در صحنهی جهانی، هشدارهایی دربارهی آیندهی ایالات متحده و تبعات آن بر کل امنیت غرب را گوشزد میکردند. در عین حال، تا هر میزان که این برآوردها در آن موقع واقعی به نظر میرسیدند، پس از سقوط اتحاد شوری نیازمند بازنگری شدند.
▬ مهمترین بازنگری در این کتابها به مقالهی فرانسیس فوکویاما در سال ۱۹۸۹ با عنوان «پایان تاریخ؟» مربوط میشود. این مقاله نه تنها در مقابل، کتابهای مذکور که ایالات متحده را رو به افول میدیدند موضع میگیرد، بلکه میکوشد تا مجدداً ایمان به ارزشهای غربی را احیاء کند. مقصود او از پایان تاریخ آن بود که نقطهی غایی تکامل ایدئولوژیک بشر جهانشمولی لیبرال دموکراسی غربی به عنوان صورت انتهایی حکومت انسانی است. پیام فوکویاما در مطبوعات و دیگر رسانهها در حد بسیار وسیعی گسترده شد. گر چه فوکویاما، بسیار مورد انتقاد قرار گرفت، اما، مآلاً بسیاری از منتقدان نکتهی اصلی او را که همان یکه تازی لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی در جهان بود را پذیرا شدند.
▬ فوکویاما مباحث قبلی در دههی ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ در باب «پایان ایدئولوژی» را یادآور میشود. این یادآوری به اهمیت کاهش حمایت از روشنفکران، اتحادیههای کارگری و احزاب دست چپی مارکسیست در غرب، و کاهش تفاوتهای معنادار میان احزاب سیاسی (دربارهی مداخلهی دولتی و بازار آزاد) تأکید میگذارد. فوکویاما، از این هم فراتر میرود و به ابعاد فلسفی و سیاسی این تحول میپردازد. تز او چهار عنصر اساسی دارد.
۱. در تز او تأکید زیادی بر تضاد میان ایدئولوژیها به عنوان موتور محرک تاریخ میرود. فوکویاما متأثر از هگل بر آن است که تاریخ مراحل، متوالی آگاهی یا ایدئولوژی است، و مراحل متوالی عقاید سیاسی (ایدئولوژیها) متضمن مراحل گوناگون نظم اجتماعی است. این سیر متوالی مراحل، در مسیری است که از ایدئولوژیهای جزیی و خاص به ایدئولوژیهای جهانشمولتر و کلیتر ره میسپرد. از نظر فوکویاما، در مرحلهی مدرن ما به مرحلهی غایی این مسیر رسیدهایم.
۲. پایان تاریخ فرا رسیده است، چرا که آخرالامر تضاد ایدئولوژیک، مشتی مباحث مجازی و غیر واقعی است؛ لیبرالیسم آخرین ایدئولوژی ظفرمند است و مبنای مشروعیت لیبرال دموکراسی عالمگیر شده است.
۳. پایان تاریخ به هیچ روی به معنای پایان دههی تضادها نیست. تضاد میتواند از منابع مختلفی مانند ایدئولوژیهای مختلف، گروههای ملی و دینی گوناگون و افراد و اجتماعاتی که به تاریخ چسبیدهاند و مجادلات تاریخی را زنده میکنند و هنوز خارج از دنیای لیبرال زندگی میکنند، برخیزد. حتی، او از خطر یک جامعهی «پساتاریخی» که به یک جهانی سنتی مدرن زدوده سخن به میان میآورد. در عین حال، از نظر فوکویاما هیچ یک از این برخوردها به شکلگیری ایدئولوژیهای جدیدی دربارهی عدالت سیاسی و اجتماعی که در مقابل، نگاه لیبرال قرار گیرد منتهی نمیشوند.
۴. فوکویاما چندان دل خوشی از این فرجام لیبرال دموکراتیک تاریخ ندارد. چنان که میگوید که این دوره، «دورهی بسیار غم انگیزی خواهد بود» . دیگر اثری از آرمانهای انسانی و منازعات بر سر اصول بزرگ نخواهد بود و سیاست ادامه و دنباله فرآیندهای بازار خواهد شد. ایدهآلیسم و آرمانگرایی جای خود را به محاسبات بازاری و ارضاء مصرف مصرفکنندگان کالاهای فرهنگی و سیاسی میشود. کوتاه کلام آنکه فوکویاما همراه با پسامدرنها پایان و انهدام «روایتهای کلان» را اعلام میکند، در عین حال، جایگاه اتفاق نظر بر سر ایدئولوژی لیبرال در این آخرالزمان در رویکرد نظری مذکور وی که او را به پسامدرنیستها نزدیک میکند روش نیست.
░▒▓ ملاحظات انتقادی
▬ مقالهی فوکویاما در سطحی گسترده یکی از «متون کلیدی عصر حاضر» تلقی شده است. او در این مقاله قضاوت منفی از بسیاری از عناصر دولت غربی دههی ۱۹۸۰، خصوصاً دولت مارگارت تاچر و رانلد ریگن ارائه داده است. او بر ایدههای نولیبرال راست جدید در دههی ۱۹۸۰ مبنی بر مرگ سوسیالیسم و دولت حداقل تأکید دوبارهای روا داشته است. در عین حال، این تنها نولیبرالها نیستند که از پیام فوکویاما استقبال میکنند، بلکه انبوهی دیگر از متفکران نمیتوانند از کنار دعوی وی بیتفاوت گذر کنند.
▬ اما میتوان پرسشهای چندی را فراروی رویکرد نظری او، به عنوان ابهام مطرح نمود؛ اولاً، لیبرالیسم یک ایدئولوژی واحد نیست و از آدام اسمیت گرفته تا مارگارت تاچر، تنوع فراوانی از دیدگاهها حول مفاهیم اساسی فردیت، آزادی فردی، دولت و اقتصاد آزاد به چشم میخورد. فوکویاما صورتهای مختلف لیبرالیسم را تحلیل نکرده است و روشن نساخته است که در عصر پایان نبردهای ایدئولوژیک، کدامیک از روایتهای کلان ایدئولوژی لیبرال حاکم خواهد شد و چرا؟
▬ از این گذشته، فوکویاما تعارضهای فراوان میان لیبرالیسم و دموکراسی در ایدئولوژی «لیبرال دموکراسی» منظور نظر خود را نادیده گرفته است. در مورد تعارض این دو، انبوهی از مطالب گفته و نوشته شده است. اینکه فوکویاما، بر تعادلی میان این دو تأکید کرده باشد مبهم و نارس است. به علاوه، دموکراسیهای معاصر نیز در اشکال مختلفی تبلور یافتهاند و میتوان از انواع گوناگون دموکراسی سخن گفت که هیچ یک از آنها با لیبرالیسم فارغ از دشواری و تعارض نیست. فوکویاما علاوه بر آنکه موضع خود را با انواع دموکراسی مشخص نکرده است، رابطهی این انواع دموکراسی با انواع لیبرالیسم یا لیبرالیسم منظور نظر خود را توضیح نداده است.
▬ تأکید فوکویاما بر اصول لیبرالیسم اقتصادی نیز مبهم و سؤال برانگیز است. او روابط بازار را فی نفسه «بدون قدرت» میداند و ظاهراً، آن را در دست قدرت دموکراتیک میانگارد. او از این نکته غفلت میکند که روابط بازاری خود نوعی روابط قدرت به شمار میروند که فرآیندهای دموکراتیک را محدود میسازند. این مآلاً به این معناست که متأثر از نابرابری در قدرت روابط بازاری، سهم افراد از کل فرآیند سیاسی نابرابر خواهد بود. فوکویاما مخاطرات تهدید کنندهی آزادی و دموکراسی را که در اندیشهی دو توکویل و جان استوارت میل به طور کاملاً جدی مطرحاند را آشکارا نادیده میگیرد.
▬ دست آخر اینکه، فوکویاما از انبوه مجادلات ممکن در آینده بر سر مسائلی مانند محیط زیست، نابرابری و… غفلت میورزد و پتانسیلهای منازعه برانگیز این امور را تحلیل نکرده از محاسبه برکنار میدارد.
مآخذ:...
هو العلیم