فیلوجامعه‌شناسی

برای لاغر شدن...!

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه
▬    در اوج آشفتگی اقتصادی، روز شنبه، دوم تیرماه، اقشار آسیب‌دیده مردم از انتشار تصاویر رئیس جمهور که با گرمکن ورزشی مارک UNDER ARMOUR و کلاه مارک PUMA به توچال رفته بودند، برآشفتند. در همین اوضاع، این روزها، تبلیغات بازرگانی رسانه، خانواده‌ای سه نفره را به ما نشان می‌دهند که با خریدن دو «تردمیل»، سه «تردمیل» تحویل می‌گیرند! طوری که هیچ یک از اعضای خانواده سه نفره، لازم نیست در انتظار پایان «چرخ‌پیمایی» دیگری شود، تا چربی حاصل از «بیش‌خواری» خود را آب کند! «تردمیل» را می‌گویم؛ همان دستگاهی که بر روی آن راه می‌روند و هر چه می‌روند باز همان جا هستند که بودند! یحتمل الهام‌بخش این دم و دستگاه، موش‌های داستان‌های چارلز دیکنز در سده نوزدهم بودند که در قفسی مدور، هر چه می‌دویدند باز همان جا بودند که بودند! در گرماگرم، از دست در رفتگی اقتصاد کشور، وقتی که تنظیم درستی بر بازار حاکم نیست، و در این میان، اقشاری که توان چانه‌زنی کمتری دارند، قربانیان اصلی هستند؛ درست در همین اوقات است که تبلیغات اداوات و آلات ورزشی برای کوچک کردن «شکم»، بیش از هر زمان دیگر، بیانگر نابرابری آزار دهنده است؛ از تردمیل گرفته تا دستگاه دراز و نشست و کفش پیاده‌روی و گرمکن ورزشی مارک UNDER ARMOUR و کلاه مارک PUMA!
▬    در این اوضاع و احوال، چرا تردمیل و دراز و نشست و UNDER ARMOUR و PUMA؟! چرا افراد به گزینه‌های دیگری همچون کار عام المنفعه نمی‌اندیشند و ترجیح می‌دهند که بر روی چرخ راه بروند، یا عبث و بیهوده دراز بکشند و بنشینند یا بی‌هدف در خیابان‌ها راه بروند و از کوه بالا بروند؟ به عنوان یک نمونه، جوانان جهادگر قرارگاه امام رضا (ع)، زمینه آن را فراهم آورده‌اند تا کسانی بتوانند از طریق کار کردن و عرق ریختن، به نیازمندان کمک کنند و لاغر هم بشوند. این جوانان آتش‌به‌اختیار، پس از مدتی که در نقاط دورافتاده کشور به خدمت و عرق ریختن مشغول بودند، از خود پرسیدند که ما در شهر بزرگ خودمان که مناطق محروم آن برای همه گاو پیشانی‌سفید شده چه کرده‌ایم؟ آن‌ها در حالی که در نقاط دوردست خراسان جنوبی و هرمزگان مشغول ادامه فعالیت انسانی خود بودند، برای کمک به نیازمندان واقعی تهران هم فکری کردند و پس از یک سال و نیم وبگاهی را راه‌اندازی کردند که نیکوکاران و نیازمندان را به هم وصل می‌کند. همه کسانی که صاحبان مشاغل خدماتی، امدادی، مشاوره‌ای، تحصیلی، درمانی و کارمندی هستند، می‌توانند گره‌گشای خانواده‌های نیازمند باشند، فقط کافی است با یک ثبت‌نام ساده عضو سایت سایه شوند و مهارتشان را به متولیان سایت معرفی کنند. بدین ترتیب، هم عرق می‌ریزیم و لاغر می‌شویم و هم نیازمندان از ورزش ما استفاده می‌کنند؛ خرجی هم ندارد؛ حس خوبی هم دارد؛ ...

▀█▄ بحث در اطراف قضیه
▬    موضوع مطرح در قضیه، یک نمونه است از این که چطور باید همدلی و توجه افراد را به سمت احوال سایرین جلب کنیم؟ امروز، در میان ما کسانی هستند که به جای کمک به دیگران، برای خرید یک اتومبیل، میلیاردها تومان پرداخت می‌کنند. چه مقدمات فرهنگی از میان رفته است که افراد می‌توانند بدون توجه به حال نیازمندان همین شهر، نه تنها برای رفع حاجت آن‌ها گامی برندارند، نه تنها پولی که می‌تواند به کار رفع حاجت دیگران بیاید صرف خرید کالای عمیقاً سمبولیک «تردمیل» می‌کنند، بلکه چربی می‌سوزانند تا دوباره بتوانند بخورند!؟ نفس این گرایش رفتاری، تبلیغ این نوع از رفتار، و عبور بی‌تفاوت از کنار این حقایق، در یک مقیاس اخلاقی و اجتماعی و تاریخی، یک عارضه است که علاج می‌طلبد.
▬    نکته اول آن که این جامعه «عادت‌های لوامه» خود را رفته رفته از دست می‌دهد. افراد، کمتر خود را زیر سؤال می‌برند، و در مورد صحت و سقم رفتار خود، کمتر از خویش پرسش می‌کنند. به نظر می‌رسد که بوضوح، این منش، مستلزم سطحی از غفلت از احوال هم‌نوع است، ولی وقتی مستمراً صورت می‌گیرد، ابعاد نهادی به خود گرفته است و نشان می‌دهد که ما به واسطه غرق شدن در محیطی مانند «شهر» یا خو کردن به «رقابت‌های سرمایه‌دارانه» برای کسب ثروت، از کنار این حالات غیر استاندارد انسانی به سهولت عبور می‌کنیم؛ ما تحت تأثیر روندهای نهادی از یکدیگر بیگانه شده‌ایم و زیادی در رقابت با یکدیگر، بی‌رحمانه عمل می‌کنیم.
▬    نکته بعد این است، که ما کمتر به نحو خلاقانه‌ای متأسف می‌شویم. گاهی متأسف می‌شویم، ولی به «سوگواری بی‌محتوا در شبکه» بسنده می‌کنیم؛ واقع آن است که ابراز تأسف، اگر منجر به اعمال تغییر نشود، فایده‌ای جز تضعیف موقت بی‌تفاوتی ندارد. در این زمینه «فردگرایی» مقصر است. اغلب افرادی که با تذکر کمبود کالا در عین فروش تردمیل، متأسف می‌شوند، گمان می‌کنند که تنها از پس تغییر این شرایط بر نمی‌آیند؛ بنا بر این، با ثبت یکی دو پست در فضای شبکه‌ای، و قدری سوگواری تلخ، به روال عادی زندگی باز می‌گردند. عدم ارتباط با نهادهای اجتماعی پیشین همچون مسجد و صندوق قرض‌الحسنه مسجد و ستاد بسیج اقتصادی محل و حوزه‌های مشترک از این دست، به افراد، حس ناتوانی را قالب کرده است، و موجب شده که بیش از ابراز تأسف چیز دیگری نبینیم.
▬    جنبه دیگر موضوع آن است که شاید برخی از ما رفته رفته فراموش کرده‌ایم که به تنهایی نمی‌توان شاد و نیک‌بخت بود. به قول قدما، انسان همچون موجوداتی مثل زنبور عسل، «مدنی بالتبع» است. به این معنا که یک زنبور تنها، در میانه یک باغ پرگل نیز از «بی‌همنفسی» در کسر از یک روز، خواهد مرد. انسان، در تنهایی خود، هر چند پر مقدورات، نحیف و آسیب‌پذیر خواهد بود، و لا اقل، احساس نیک‌بختی نخواهد داشت. علاوه بر کلیدواژه‌های «عادت‌های لوامه»، عوارض «شهر» و «رقابت‌های سرمایه‌دارانه» و «سوگواری بی‌محتوا در شبکه» و «فردگرایی»، فضیلت «مدنی بالتبع بودن» و عارضه «بی‌همنفسی»، قضیه جنبه‌های دیگری دارد که دیگر مجالی برای کاوش در آن‌ها نیست؛ فی‌الجمله بدانیم که به معالجه نیاز داریم. همین.
مأخذ:صبح‌نو
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.