برداشت آزاد
• سه جامعهشناس کلاسیک، کارل مارکس، ماکس وبر و امیل دورکیم، با پیگیری علم سیاست دوران باستان، هر کدام تزهای خود را بر جنبههایی خاصی از یونان باستان و روم قرار دادند، و مبنای نگاه آنها به علم، مبتنی بر عقل عملی و نه روش علوم طبیعی بوده است.
• گر چه مارکس، وبر و دورکیم تفاسیر مختلفی دربارهی ماهیت علم اجتماعی مدرن ارائه کردهاند، اما آنها همگی بر این نکته توافق دارند که این علم، به اخلاق ربط دارد. آنها معرفت را از اخلاق جدا نمیدانستند، بلکه جامعهشناسی را به عنوان علمی رهاییبخش یا مساواتجو، قلمداد میکردند که آنها را به رهایی از الینه شدن، عقلانیت ابزاری و آنومی مدرنیت هدایت میکرد.
• مارکس به رهایی از تضاد طبقاتی در یک دموکراسی اقتصادی امیدوار بود؛ وبر، به عنوان عضوی از مکتب تاریخی، ایدهی کلاسیک معرفت سیاسی را برای خیر عمومی ملت و انسانیت جستجو میکند. و دورکیم، نقش تعلیم و تربیت، آموزش و کثرتگرایی اخلاقی را در تبدیل دولت و صنعت و سازمانهای صنفی به منظور ایجاد یک جامعهی دموکراتیک مورد تحقیق قرار میدهد که مبتنی بر ارزشهای برابری، منزلت و عدالت اجتماعی کانتی است.
• تنها با علمی میتوان به استثمار، قفس آهنین و خودکشی و تقسیم نامناسب کار، فایق آمد که میخواهد واقعیت اجتماعی را با گذشته و آیندهی تاریخی اخلاقیاش مواجه سازد.
• اخیراً امریکایی شدن جامعهشناسی، از علایق سیاسی و منفعت گرایانه به منظور حذف علم انتقادی در مواجههی با جامعه مدرن یاد کرده است. امریکاییها برای این منظور، باید مبانی جامعهشناسی را از بنیادهایش در عهد کلاسیک، فلسفهی آلمانی، تاریخ اروپا و اقتصاد تاریخی جدا سازند.
• این به هیچ وجه تصادفی نیست که جامعهشناسی امریکایی به جدایی خود از فلسفه، تاریخ و اقتصاد سیاسی، حتی تا به امروز نیز ادامه میدهد. جامعهشناسی امریکایی، با استقلال و انحصار روش، با تعریف روش و معرفتشناسیاش به شیوهای که واقعیت اجتماعی را از تأمل انتقادی درونی و پرسشهای اخلاقی مخرب مصون دارد، و با تحکیم فراموشیها و بیگانگیهای اجتماعی، و نیز با جدا نگه داشتن خود از میراث فلسفی، خود را از سنت کلاسیک جامعهشناسی متمایز میسازد.
░▒▓ منابع...