هانری کُربَن در مصاحبه مورخ آذرماه سال هزار و سیصد و پنجاه و پنج؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
░▒▓ آشنایی با فلسفه اسلامی
▬ سؤال: آقای کُربَن، به اعتقاد شما، موضع فلسفی شرق در غرب چگونه است یا چگونه باید باشد؟ البته، از دیدگاه کُربَن فیلسوف، نه از دیدگاه کُربَن شرقشناس.
▬ کُربَن: این سؤال برای من خیلی جالب است. شما درست همان پرسشی را مطرح کردید که چون و چراهای فلسفی من در طول سی چهل سال کار مداوم فکری بوده است
▬ من در دوران تحصیل و طلبگی خود را نزد معلمی تحصیل میکردم که نامش اتین ژیلسون بود، یادش به خیر، او هم معلم فلسفه بود، و هم بانی موسسهای که مطالعات قرون وسطایی را انجام میداد. بله مطالعات اولیه من به سال ۱۹۲۳ نزد این استاد، برمی گردد.
▬ سؤال: پس از طریق مطالعات قرون وسطایی با فلاسفه ایرانی، خاصه ابنسینا که جای پایش زیاد در این دوره به چشم میآید، آشنا شدید؟
▬ کُربَن: درست همین طور است که میگویید. در ضمن، همین جا اشاره کنم که استاد نام برده، خود از شرحان متون ابنسینایی به شمار میرفت. او آثار ابنسینا را از ترجمه لاتین برای ما تشریح میکرد و مبنای تدریس فلسفی خود را قرن دوم میلادی گذاشته بود. در مسیر این مطالعات بود که ناگاه دیدم، جادوی ابنسینا مرا مسحور کرده است. خوب، برای دریافت ابنسینا و سیاحت در عوالم فکری و ذهنی او، زبان فرانسه کفایت نمیکرد.
▬ سؤال: این بود که به فکر یادگیری زبان عربی افتادید.
▬ کُربَن: بله، برای شناخت ابنسینا، آموختن زبان عربی حتمی و الزامی بود. از این رو، آموزش این زبان را با دقت و ممارست دنبال کردم.
▬ استاد دیگری نیز داشتیم که درباره تأثیر اوپانیشادها بر افلاطون تتبع و تحقیق میکرد و به موازات آن، در مورد الهیات ارسطو نیز به غور و پژوهش میپرداخت.
▬ سؤال: پس از طریق الهیات یونانی میرفتید تا به فلسفه مشرق زمین پای گذارید؟
▬ کُربَن: به صراحت بگویم که من مطالعات اولیه خود را در مورد الهیات، به «شیخ الیونان» مدیون هستم و درسهای این استاد نیز در مورد ابنسینا، نقطه عطفی در شناخت فلسفه شرق در غرب ایجاد کرده بود. چون همان طور که میدانید «ابنسینایی گری» با مدخلی که به فلسفه قرون وسطی گشود، توانست نفوذ خود را در غرب قرون میانه و قرنهای پس از آن، توسعه و گسترش دهد.
░▒▓ اهمیت و تأثیر ابنسینا
▬ سؤال: حتی، تا دوره «رنسانس» این نفوذ ادامه یافت. حال این سؤال پیش میآید که چه انگیزه یا ضرورتی، ابنسینا را به فلسفه غرب کشانید؟
▬ کُربَن: این سؤال هم از پرسشهای همیشگی من بوده است. اعتقاد من این است که «ابنسینایی گری» منظری غنی از فلسفه است که طی قرون و عصار، همواره حضور خود را حفظ کرده و با یافتن اضلاع و ابعاد جدید و صورتهای گوناگون، مانند ابنسیناییگری اشراقی، ابنسیناییگری ابن عربی، و ابنسیناییگری ابن رشدی، غنی و غنیتر شده است. ملاصدرا هم که در غنای الهیات شیعه اثنیعشری سهمی دارد، بر متون ابنسینایی و سهروردی و بسیاری از «سیناشناسان» دیگر احاطه داشت و به نوبه خود، در تداوم و کمال ابنسیناییگری، نقشی چشمگیر در تاریخ فلسفه دارد. به این ترتیب، میبینیم که «ابنسینایی گری» به مثابه یک حضور فکری مداوم، همواره بحث انگیز بوده است. ملاصدرا که ما او را به عنوان یک متفکر «ابنسیناگرا» و یک «اشراقی» میشناسیم، تفسیر مفصلی درباره ابنسینا و خاصه بر کتاب شفای او دارد.
▬ سؤال: آقای کُربَن! میتوانید، مشخصه اصلی ابنسینا و علت این همه توجه به او را توجیه کنید؟
▬ کُربَن: بله، مشخصه اصل «انتلیجنسیا آژانسی» است که معادل آن «عقل فعال» است. «ابنسینایی گری» تمام نگاه و توجه خود را معطوف به «عقل فعال» کرده است.
▬ سؤال: که در فلسفه لاتین به آن «انتلیجنسیا آژانسی» (intelligentia agency) میگویند.
▬ کُربَن: ... و حکمای الهی ما، آن را «روحالقدس» نام گذاشتهاند. پس، عملاً میبینیم که فلاسفه لاتینی و حکمای الهی، به اصل و معنی واحد و مشترکی دست یافتهاند و به رغم استفاده از عبارات گوناگون، به منظور و مقصود یگانهای فکر میکنند.
▬ سؤال: اجازه بدهید حال که این بحث پیش کشیده شد، از شما سؤال کنم که با توجه به «انتلیجنسیا آژانسی» و «روحالقدس» یا «نفس قدسی» که از هر دو، معنی مشترکی مستفاد میشود، آیا اختلاف و فرقی میان «پیامبر» و «فیلسوف» وجود دارد؟ یا از نظرگاه شما، اتلاف و تباینی میان این دو نیست؟
▬ کُربَن: به همان دلیل که گفتم، هیچ اختلاف و تباینی میان آنها موجود نیست. من در مطالعات و پژوهشهای خود، سعی کردهام که علت عدم هر نوع اختلاف و تباین را شرح و بسط دهم، و در این باره مطالب زیادی نوشتهام.
▬ در این زمینه، سهروردی عالم عجیبی دارد. من در رهگذر شناخت ابنسینا، به سهروردی رسیدم که از این لحاظ، صاحب اندیشههای والایی است.
░▒▓ دلدادگی به شیخ اشراق
▬ سؤال: چه شد، چه حادثهای پیش آمد، که دل فلسفی خود را در گرو «شیخ اشراق» گذاشتید؟
▬ کُربَن: با شیخ اشراقی در غرب آشنا شدم. جای پای او را- این جوانی که در سی و شش سالگی به شهادت رسید- تعقیب کردم و به مراغه رسیدم. در میان کوهها و دشتهای مراغه، همه جا رایحه فکر سهروردی پراکنده بود. من به مراغه رفته بودم تا شاید پس از قرنها، روح بزرگوار او را زیارت کنم. مثل سیاحی شده بودم که در میان جنگل انبوه، رد پای یک رهگذر قدیمی را میجوید. سهروردی مرا از جنگل غرب، به شرق قدسی راه نموده بودم. من از مغرب غرب، به مشرق شرق رسیده بودم. من از مغرب غریب، به مشرق عزیز راه گشوده بودم. او بود که نور را احیا کرد. او بود که با دمیدن به فلسفه نور ایران قدیم، عظیمترین پروژه زندگی فلسفی خود را پیاده کرد.
▬ سؤال: از کتاب فرشته ارغوانی شما که برگردانی از عقل سرخ سهروردی است، قدری صحبت کنیم که این روزها یکی از مطرحترین کتب جامعه «انتلکتوئلی» پاریس است.
▬ کُربَن: فرشته ارغوانی حاوی رسالهها و قصههای سهروردی است. روش من در این کتاب، کشف و تأکید عنصری است که سالک را به الهام و اشراق میرساند و راه جهتگیریهای فکری او را در سلوک و تأمل نشان میدهد. سهروردی «عقل فعال» و «روحالقدس» را «عقل سرخ» نامیده است.
▬ سؤال: که لابد شما به آن فرشته ارغوانی میگویید؟
▬ کُربَن: بله، همین طور است. فرشته ارغوانی، جلوهای از زندگی اشراقی با فرشتهای است که سهروردی در قصه خیالی خود، مراد کرده است. خطاب او همه به این فرشته است و زندگی کردن با آن. وارد جزئیات نمیشوم، ولی، همین قدر میگویم که ابنسیناییگری برای ما ایرانیها و برای مغرب زمین، ارمغانهایی والا از اندیشه و تأمل را به همراه آورده است. من سی سال است که در این قلمرو، کار فکری میکنم و در جمیع صور کلی و جزئی ابنسیناگرایی اندیشه کردهام. البته، کسی اینجا در جریان این مسایل نیست.
░▒▓ صوفی مآبی کاذب
▬ سؤال: آقای کُربَن! حتماً به این مسأله پی بردهاید که نوعی «صوفی مآبی» کاذب خطرناک، خاصه در بین روشنفکران پدید آمده است که اجله انتلکتوئلهای غربی نیز از آن بینصیب نماندهاند. به همین علت است که وقت مسأله تصوف یا احیای عرفان پیش میآید، حس تردید و بدبینی بر انسان غلبه میکند، خاصه آن که مستشرقین صوفی- سیاسی بر آن تکیه کنند.
▬ کُربَن: باید توجه داشته باشید که ابنسیناییگری با صوفیگری کاذب مد روز، تفاوت فاحش دارد. این صوفی بازیهای بیاصالت امروزی، سبب ساز حقارت و زبونی و مذلت آدمی است. نزد شیخ اشراق، انسان، ناچیز و حقیر و دون نیست. او به اندازه ابدیت لایتناهی، عظمت و بزرگی دارد. باور کنید وقتی این حقارتهای صوفی گرانه کاذب را میبینم، اختیار خود را از دست میدهم.
▬ سؤال: از عظمت انسان سخن گفتید، راستی سهروردی به انسان و فردیت او چگونه نگریسته است؟
▬ کُربَن: سهروردی در فلسفه خود، به یک نظام تربیت روحی میاندیشد. نگاه او به انسان، نگاهی ژرف و عمیق و عظمت ساز است. او به فنای آدمی نظر ندارد، اصرار او همه در راه جاودانه کردن انسان است. در این «مفهوم ابنسینایی» که سهروردی از آن الهام گرفته است، فردیت روحی و انسانی آدمی مطرح است و انگیزهای حقیقی تا علیه هر نوع «کلکتیویزه» کردن بشر، جهاد شود.
░▒▓ هرمنوتیک و فلسفه عرفان شیعی
▬ سؤال: از هایدگر صحبت کردید. اجازه بدهید با الهام از اندیشههای او بگویم که حقانیت مذاهب و ادیان میماند برای پس، فردای تاریخ.
▬ خانم کُربَن: مگر پس، فردا جمعه نیست؟ (خانم کُربَن میخندد) .
▬ کُربَن: از شوخی گذشته، منظور من، پس، فردایی است که انسان به ساحت خود آگاهی و دل آگاهی خواهد رسید؟
▬ کُربَن: میدانید که من آثار هایدگر را به زبان فرانسه برگرداندهام. یکی از کارهای من در جریان ترجمه آثار، تطبیق معنای واژه Sein در هایدگر و فلاسفه خودمان، مثل ملاصدرا، و فلاسفه غرب، آلمانی، لاتینی و یونانی بود. میخواستم بدانم که این کلمه، چه معنایی در زبانهای گوناگون فلسفی پیدا میکند تا از طریق یک استنتاج کلی، معنی ابنسینایی آن را کشف کنم. حال بگذارید نکته دیگری را هم بگویم و آن حضور سطوح «هرمنوتیک» در فلسفه عرفان شیعی است.
▬ سؤال: هرمنوتیک، یک کلمه اساسی در معنای هایدگری است که به آن «تأویل» میگویند و یکی از فیلسوفان ما، آن را «زندآگاهی» خوانده است. حال این سؤال مطرح است که شما «تأویل» را چگونه تعریف میکنید؟
▬ کُربَن: «تأویل» با تعریف اسماعیلیه عبارت است از «چیزی را به اصل خود برگرداندن» .
▬ سؤال: یا به عبارت دیگر، صرف ظاهر است به باطن. به این ترتیب، شما «تأویل» فلاسفه را قبول دارید و طرفدار تأویلات باطنیه هستید و بالمآل از پیروان فلسفه؟
▬ کُربَن: من که به شما گفتم که یک فیلسوف هستم.
▬ سؤال: درباره قرآن چه میگویید؟
▬ کُربَن: پیامبر میفرماید: قرآن باطنی دارد. حضور این باطن، معنایش همان «ازوتریسیسم» است.
▬ سؤال: یعنی، «مذهب باطنیت» که در پهلوی به آن «نهان روشی» میگویند و در فردوسی «نهان پژوهی» آمده است.
▬ کُربَن: بله، اگر شما بین ظاهر و باطن فرقی قایل نشوید، به آن «شریعت» گفته میشود. ما نمیتوانیم یک مذهب را درک کنیم، مگر آن که مفهوم کلی «حقیقت» و معنای حقیقی و «کتابی» آن مذهب را بفهمیم. اگر معنای واقعی و حرفی آن مستفاد شود، آنگاه، آنچه دریافت شده است، چیزی جز «مجاز» نیست.
▬ ما متون زیادی از ائمه در اختیار داریم که در باب ظاهر و باطن و حقیقت و شریعت سخن گفتهاند. از آن جمله، متون امام جعفر صادق (ع) در بیان معنای مذهب و باطنیت است. این جاست که میتوانم بگویم وقتی که به امام دوازدهم، یعنی، امام منتظر رسیدیم، یک «شریعت نو» پیدایش مییابد که این شریعت، «باطن» را به عنوان یک کشف جدید دینی، ارائه میدهد. در نتیجه، وقتی که هایدگر میگوید: «پس فردا» ...
░▒▓ ارتباط آینده و فردای تاریخ با انتظار امام دوازدهم
▬ سؤال: آقای کُربَن! اشتباه نشود، هایدگر نمیگوید: «پس فردا» ، این اصطلاح از فردید است.
▬ کُربَن: آقای احمد فردید... پس، اصطلاح پس، فردای تاریخ از ایشان است؟
▬ سؤال: بله، این اصطلاح را به اتکای هم سخنی با هایدگر وضع کردهاند. دو اصطلاح «پریروز» و «پس فردا» نه در هایدگر است و نه در فلسفه حکمی اسلامی. بنابراین پس، فردایی که فردید میگوید، به فلسفه تاریخ جدید، و هم چنین علم الاسماء تاریخ، از محیالدین عربی تا به امروز، توجه دارد.
▬ کُربَن: به اعتقاد من «امام زمان» همین «پس فردایی» است که آقای فردید میگویند. حقیقت دین، به خصوص دین اسلام و شیعه دوازده امامی، همواره مورد نظر ائمه اطهار بوده است و هر کدام از دوازده امام ما، مجاهدتی بلیغ در اجرا و حفظ آن کردهاند که از آن جمله امام جعفر صادق (ع) را میتوان نام برد. از این که بگذریم، میرسیم به امام دوازدهم که ما در انتظار ظهور اوییم. بر اساس متنهایی که در دست داریم، امام دوازدهم، بشارت حقانیت و حقیقت است.
░▒▓ نسبت فرهنگ غربی- یونانی با فرهنگ اسلامی
▬ سؤال: آقای کُربَن! من باز هم از فردید مدد میجویم که میگوید: آنچه ما امروز، «تاریخ» و «فرهنگ» و «تمدن» میخوانیم، اولاً، قبل از هر چیز، صورت نوعی تاریخ و فرهنگ و تمدن جدید غرب است، و ثانیاً، تاریخ اسلام را نیز غالباً با تاریخ جدید تفسیر میکنیم و تاریخ جدید نیز سراسر فلسفی و متافیزیک است.
▬ اینکه ما غالباً فلسفه را عنصر غالب بر تاریخ اسلام قرار میدهیم- و این کار را از زمان ملاصدرا تا به امروز کردهایم- حاکی از این است که ما به دو معنی، «غرب زده» و «فلسفه زده» هستیم. اولاً، باید بدانیم که دوره فلسفه اسلامی، از «لوازم ذات» تاریخ اسلام نیست و دوم حوالت تاریخی و فلسفی متافیزیک جدید، از لوازم شؤون تاریخ جدید- از دین گرفته تا علم و صنعت و سیاست و هنر- است. به عبارت دیگر، «یونانیت» همواره در فلسفه حضور دارد.
▬ کُربَن: مسأله، خیلی باریک و دقیق است. در این که نوعی «یونانیت» در فلسفه اسلامی هست، جای شبههای نیست. این یونان زدگی، حادثهای است که در اسلام با معتزله رخ میدهد، اما، یک پدیده عام تمدن اسلام نیست.
▬ سؤال: فردید هم همین را میگوید.
▬ کُربَن: من هم قبول دارم که مناسبات باریکی میان شیعه و فلسفه وجود دارد، ولی، همین جا بگویم که یونان قبل از آن که پا به ذهن فلاسفه ما بگذارد، مسیحیت را زد. در مورد ورود فلسفه یونان به ایران، باید به گذشتههای دور بازگردیم و به زمانی که «مکتب آتن» یعنی، حوزه فلسفه یونان به وسیله «ژوستینین» بسته و تعطیل شد و «نوافلاطونیان» به دربار «کسری» پناهنده شدند و از آن موقع، فلسفه یونان وارد ایران شد و به میهمانی فلسفه ما آمد.
▬ سؤال: اجازه بدهید، وارد مبحث دیگری شویم.
▬ کُربَن: خواهش میکنم هر سؤالی دارید، مطرح کنید.
░▒▓ توان عرفان در ایجاد یک نظام اجتماعی
▬ سؤال-آقای کُربَن! آیا به اعتقاد شما، عرفان، یک نظام فکری، اما، ذهنی است یا اینکه خود میتواند موجد یک نظم اجتماعی و بالمآل تاریخی هم باشد؟ چون عادت بر این شده است که فلسفه با تأکید، از تئوریهای اقتصادی- اجتماعی جدا تلقی شود.
▬ کُربَن: مارکسیسم، تیفوئید و طاعون غرب بدبخت است. کسی که از «جنگ طبقاتی» سخن میگوید، مشکل بتواند احساسات کسی چون «هانری کُربَن» را درک کند. من با مارکسیستها، زبان و بیان مشترکی ندارم. برای آنها، فقط دنیای «آمپریک» یعنی، دنیای اصالت تجربه علمی و حسی مطرح است و از این رو، نمیتوان با آنها از عالم «ملکوت» سخن گفت.
▬ آری، مارکسیسم، غرق در جهان آمپریک حسی و علمی است. برای کسی که مارکسیست است، سخن گفتن از ملاصدرا که همه چیزش در ملکوت میگذرد و با جهان مارکسیستی، کوچکترین خویشی و نسبتی ندارد، بیمعناست. من معتقد به رفتار ملکوتی هستم، در حلی که مارکسیسم به جنگ طبقاتی میاندیشد. شما چگونه میتوانید ملکوت ملاصدرا را با معیارهای مارکسیستی ارزیابی کنید؟ آیا در نگاه مارکسیستها «ملکوت» چیزی بیش از یک «روبنا» است؟ اگر یک مارکسیست به من بگوید: «اندیشههای ملاصدرا و پیدایش صفویه، ناشی از شرایط اقتصادی است» من چه پاسخی به این داوری مسخره میتوانم بدهم.
▬ آری من با مارکسیستها زبان مشترک ندارم. در مباحث فلسفی باید زبان مشترک داشت. فقط همین را میگویم که فلسفه مادی، یک فاجعه و یک طاعون است و در جامعه ایرانی که این همه سنت غنی و سرشار متافیزیک داریم، محال است که این فلسفه بتواند ریشه دوانی کند.
▬ در چنین فضایی که آکنده از سنتهای عرفانی و روحانی است، نمیتوان معنویت را با استمداد از معیارهای سیاسی و اقتصادی فلسفه مادی توزین کرد. این دنیا را نمیتوان با اشتراکی کردن وسایل تولید، تغییر داد و رستگار کرد. در جهان امروز، آنچه باید بیش از هر چیز دیگر دستخوش تحول شود، انسان است، نه اشیاء و نه ابزار و نه وسایل تولید. باید دید روح از کجا میآید و به کجا پر میکشد و عرفان، سازنده انسان متحول است، در حالی که مارکسیسم، یک عامل مأیوسکننده و یک پدیده ناامیدکننده جهان ماده زده غرب است.
░▒▓ تولد «انسان سوم» در دوران جدید
▬ سؤال: پس، عرفان در جهان شرقی میتواند «انسان سومی» در مقابل، «انسان سرمایه داری» و «انسان مارکسیستی» بیافریند. نظر شما همین است؟
▬ کُربَن: مراد من از شرق و مشرق، یا غرب و مغرب، یک مراد فلسفی است و نه یک مراد جغرافیایی. مشرق در اینجا یک عالم روحانی است.
▬ سؤال: و «مغرب» یک عالم ضد روحانی؟ هایدگر میگوید: تاریخ مغرب، تاریخ مغرب حقیقت است. این اشاره دو پهلویی به مغرب جغرافیایی و مغرب فلسفی است.
▬ کُربَن: بنا بر این، شما میتوانید در غرب باشید، اما، مشرقی باقی بمانید، یا در شرق باشید و غربی بیندیشید و عمل کنید. پس، اگر من نام «شرق» را میبرم، منظورم «شرق درون» است... راستی چرا از «انسان سوم» سخن گفتید؟ منظورتان از «انسان سوم» چیست؟
▬ سؤال: من معتقدم که در زمان ما، دو انسان، حضور غالب دارد: انسان سرمایه داری و انسان مارکسیستی. این حضور غالب، علاوه بر این که سیاسی، اجتماعی، حکومتی و طبقاتی است، الزاماً فلسفی هم هست.
▬ کُربَن: نظرتان را میپسندم.
▬ سؤال: پس، حالا بگویید ببینم، این «انسان سوم» به اعتقاد شما، فقط میتواند یک «انسان اسلامی» باشد؟
▬ کُربَن: به شما بگویم که آنچه غرب درباره انسان اسلامی گفته است، منظورش فقط و فقط انسان غیرشیعی بوده است، در حالی که من بر اصالت تفکر شیعی و انسان شیعی تأکید دارم.
░▒▓ تلاش و اتحاد رمز موفقیت اشراقیون
▬ سؤال: حوصلهای برای بحث بیشتر دارید؟
▬ کُربَن: مثلاً، در چه زمینهای؟
▬ سؤال: با پیش گویی موافقید. مثلاً، حاضرید به من بگویید که آینده بشر متعلق به کدام جغرافیاست؟ شرق یا غرب؟ یا تمامت انسان.
▬ کُربَن: سر آینده، سر کوشش ماست و کوشش ماست که آینده را میسازد. ما نمیتوانیم بگوییم آینده چیست و از برای کیست، اگر برای ساختمان آن کاری انجام ندهیم. مشرق همان طور که گفتم، یک معنی حقیقی و یک معنی مجازی دارد. پس، باید مشرق را به معنای متافیزیکی آن شناسایی کرد. مشرقیون و اشراقیون، فقط به شرق تعلق ندارند. مارکس میگوید: زحمتکشان جهان متحد شوید، من میگویم: «مشرقیون جهان متحد شوید» .
▬ با اتحاد مشرقیون است که میتوان آینده «ملکوتی» و «رستگار» را ایجاد کرد.
مآخذ:...
هو العلیم