هربرت اسپنسر در «اصول جامعهشناسی»
• حقایق بسیاری که مورد توجه قرار دادیم، در اثبات این نکته دست به دست هم میدهند که تکاملهای اجتماعی، بخشی از کل زنجیره تکاملی را تشکیل میدهد.
• همانطور که در مورد انواع تکاملیافته به طور کلی صدق میکند، جوامع، هم از طریق افزایش سادهی توده (اجتماعی)، و هم از راه به هم پیوستن و دوباره به هم پیوستن آن تودهها، از خود انسجام (integration) نشان میدهد.
• تغییر از همگونی (homogeneity) به ناهمگونی (heterogeneity)، پیوسته تحقق مییابد.
• نمونههای بیشمار این امر را میتوان از قبیله ساده که اجزاء مشابه دارند، تا ملت متمدن که پر از عدم تشابهات ساختاری و کارکردی است، مشاهده کرد. با پیشرفت انسجام و ناهمگونی، همنوایی (coherence) نیز افزایش مییابد.
• [ابتدا،] گروه انسانهای بیابانگرد و سرگردان را میبینیم که پراکنده میشوند، منقسم میگردند، و هیچ گونه قیود و پیوندهایی آنان را در کنار هم نگه نمیدارد. [سپس،] قبیله را میبینیم که اجزاء آن بر اثر انقیاد در برابر مردی که چیرگی یافته است، منسجمتر شدهاند. سلسلهی قبایلی را میبینیم که تحت قیود یک رییس اصلی و رؤسای فرعی، در نوعی شبکه (دستگاههای به هم پیوسته) سیاسی متحد شدهاند (و غیره). تا بالاخره، به ملت متمدن میرسیم که به قدر کافی قوام یافته تا بتواند برای هزار سال و بیش از آن پیوستگی خود را حفظ کند. همزمان با اینها، تعیّن گسترش مییابد.
• در ابتدا، سازمان اجتماعی مبهم است. پیشرفت، به همراه خود، ترتیبات پا بر جایی را به ارمغان میآورد که آرام آرام، وضوح بیشتری مییابند. رسوم، به صورت قوانینی در میآیند که در همان حال که ثبات مییابند، در کاربستهایشان بر انواع اعمال، تخصصیتر نیز میشوند. کلیه نهادها که در بدو امر، به طرز آشفتهای در هم و متداخل بودند، رفته رفته جدا میشوند، و این جدا شدن، در همان حالی صورت میگیرد که هر یک از آنها در درون خود، ساختارهای ترکیبی را به نحو بارزتری نمایان میکنند. بدین ترتیب، فرمول تکاملی از کلیه جهات، جامه عمل میپوشد. پیشرفت در جهات ابعاد بزرگتر، همنوایی، کثرت صورتها، و تعیّن، جریان دارد.
مآخذ:...