دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ قضیه: در وضع انتقالی تا جاگیر شدن تقسیم کار جدید، که فیالحال در آن به سر میبریم، اغلب جوانان در جست و جوی «استخدام» هستند. بسیاری از استعدادهای برتر نیز، نه خواهان کسب مشاغل عملیاتی، بلکه برای کسب سمتهای مدیریتی یا کرسی دانشگاهی تلاش میکنند. اگر دو سوم از کسانی که همت خود را مصروف «استخدام» یا سمتهای مدیریتی و کرسی دانشگاهی میسازند، برای «وضعیتهای چندگانه پاره وقت» آماده شوند، و در یک گام بعد، وارد سطوحی از کارآفرینی گردند، فراتر از کیفیت و کمیت اشتغال، چیزهای مهمی تغییر خواهد کرد؛ چیزهایی از جنس خودباوری شخصی و ملی. با این تغییر رویه، آنها نه تنها خود به شغل خواهند رسید، بلکه پایههای شغلی و خلاقیت یک جامعه را برای نسلها، با یک رویه درست مستحکم خواهند کرد. بازتاب چنین تحولی در اقتصاد خرد، تمرکز سیاستگذاران اقتصاد کلان بر بنگاههای اقتصادی کوچک و متوسط یا در اصطلاح تحلیلهای اقتصادی، SMEهاست.
▬ کاوش در قضیه: برای وقوع تحول مذکور در بینش عاملیتهای اقتصاد، رویههای آموزشی منعطفی لازم است. علوم به اصطلاح «سخت» فنی، شرایط و انعطاف مناسبی ایجاد نمیکنند، و از فرط اصرار به متغیرهای کلان، برای بنگاههای کوچک و متوسط و مشاغل سطوح میانی که خصلت اصلی خلاقیت برای اقتصاد آینده را میسازند، جایی قائل نمیشود. ما همان قدر که به دانشهای فنی و عملی نیاز داریم، به همان میزان و شاید بیشتر، محتاج دانش آموختگان خلاق در حیطه علوم انسانی، هنر و علوم اجتماعی هستیم تا بتوانند انعطاف بزرگی را در پیشفرضهای نظری ما پدید آورند.
▬ کاوش دوم: ما به اصلاحات «پرورشی» در برنامههای «آموزشی» نیازمندیم. این اصلاحات پرورشی، شامل همه آن چیزی است که میتواند خلاقیت توأم با پایبندی بر اصول را ترویج کند. باید همکاریهای سودمند و همفکریهای متکی بر برادری در محیطهای مختلف آموزشی و فرهنگی گسترش یابند، تا ارتباطهای لازم برای ساز و کارهای اشتغال جدید تسهیل گردند. برای این کار سطوح مختلفی از توافقهای ارزشی که ریشه در یک سنت صحیح تاریخی داشته باشد، ضرورت دارد.
▬ کاوش سوم: نکته بعد این است که ایده فربه «تحصیلات عالی» که عملاً نیم مفیدتر عمر افراد را توأم با افت فاحش کیفیت زندگی اشغال میکند، باید با «آموزش + پرورش خلاق و مادامالعمر» جایگزین شود. عظیمترین بخش اقتصاد ملی، صرف این پیکر فربه «تحصیلات» میشود، و این بودجه از بخشهای مهمی مانند تأمین اجتماعی و اشتغال و بهرهوری و خلاقیت و فراغت دریغ میگردد. امروز بر همه آشکار است که این تحصیلات عالی کمثمر و حتی بسیار کمثمر است. دانشجویان و دانشآموزان در کلاسها شرکت میکنند، بدون آن که بتوانند دقیقاً با برنامه درسی همراهی کنند؛ چرا که آنان به سبب درگیری خود با مسائل خاص در زندگی شخصی یا بنگاههای اقتصادی کوچک و متوسط، مسائل ویژه و منحصر به فردی خواهند داشت که بیش از برنامههای درسی سفت و سخت، به آموزشهای منعطف و فهیم از خلال همکاریهای سودمند و همفکریهای متکی بر برادری نیاز دارند. از این قرار، نمیتوانند با برنامههای درسی از پیش تعیین شده، جفت و جور شوند.
▬ کاوش چهارم: منظر دیگر به این مسأله، لزوم احیای نقش خانواده در یک مسیر مادام العمر رشد را متذکر میشود. «تحصیلات» طولانی، ارتباط مثمر ثمر فرزندان را با خانواده در نیمه اصلی عمر کمرنگ کرده است و هر روز کمرنگتر میکند. فعالیتهای انسانی فرزندان ما تا سن سی سالگی، بیشتر شبیه «ماشینهای یادگیرنده» است و آنها کمتر مجال مییابند تا جداً درگیر فعالیتهای انسانی با ارزشی همچون مناسبات خویشاوندی و خانوادگی، فعالیت اجتماعی عام المنفعه، یا شناخت تاریخ و ادبیات و پیشینه ملت شوند. بدین ترتیب، آنها انبوهی از مهارتهای پایه را که برای ارتباطات اجتماعی مؤثر و بهرهمندی از مزایای زندگی انسانی و خردمندی عمیق لازم است را نمیآموزند.
▬ کاوش پنجم: مرتبط با مطلب مذکور، نکته دیگری هست؛ و آن این که جوانان امروز، یا همان «ماشینهای یادگیرنده»، توان عملیاتی پایینی دارند و کمتر شانس یافتن شغل را پیدا میکنند. هر چند که معضل جهانی بیکاری فارغ التحصیلان، تا حدی به ناتوانی اقتصاد ماشینی شده در عرضه کار انسانی و جذب فارغالتحصیلان دارد؛ ولی بخش دیگری از دشواری به این باز میگردد که نظر به فنی و «نامنعطف» بودن دانشی که «ماشینهای یادگیرنده» میآموزند، رفته رفته در طول تحصیل، مهارتها و انگیزههای خود برای درس خواندن را از دست میدهند؛ زیرا، «یکدستی برنامهدار شخصیت» است که میتواند انگیزهها را پایدار و مستحکم و مستمر نگاه دارد.
▬ فرجام مطلب: سؤال کلیدی این است که آیا امید برای تغییر در آینده نزدیک وجود دارد؟ پاسخ آن است که تغییرات کوچک اما عمیقی لازم است؛ زیرساختهای تازهای ضرورت ندارد، اما عزم و شجاعت حکیمانهای برای تغییر برخی دیدگاهها و خطمشیها که برای سالیان سال بدون تغییر باقی مانده بودند، لازم شده است. قرار نیست، چیز زیادی تخریب یا طرد، و یا تأسیس و افزوده شود، بلکه باید تعبیر عمیق و حکیمانه از اشیاء را جایگزین سطحینگریهای منحصر در کارایی کنیم. کم عمق شدن ادراکها و به تبع آن، سطحی شدن ارتباطها، موجب آن میشود که روابط انسانی سالم و حکیمانه، با مبادلهها و خشونتها و جدالها جایگزین شود. برای رفع این مشکلات و دشواریهای فردی و جمعی، بیش از مقدورات و زیربناهای مادی، تلاشهای آگاهانه مصلحان اجتماعی و بویژه مصلحان آموزش و پرورش ضرورت دارد.
مأخذ:صبحنو
هو العلیم