کالبد شناسی تیپ نوین آشوب‌های اجتماعی

چاپ

دکتر حامد حاجی‌حیدری؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


▀█▄ قضیه:
▬    هر چند که نتایج طرح ملی سنجش سرمایه اجتماعی کشور، در زمینه وجهه‌نظر مردم نسبت به ویژگی‌ها و ارزش‌های اخلاقی مسؤولان، در مورد تمام استان‌ها، وضع مثبتی را به نمایش نمی‌گذارد، ولی وضع استان اصفهان، از بقیه استان‌ها کم و بیش وخیم‌تر است.
▬    مردم استان اصفهان، نسبت به نخبگان، وجهه‌نظر بسیار منفی دارند و از این بابت در مجموع شاخص‌ها در سطح کشور در بدترین اوضاع به سر می‌برند؛ اصفهان به لحاظ باور به خصلت‌های اخلاقی و هنجاری مثبت در میان نخبگان، شامل «عمل به قول و وعده‌ها»، «لیاقت و شایستگی»، «پاسخ‌گویی»، «احساس مسؤولیت»، و «پایبندی به قانون»، در مجموع، پایین‌ترین سطح باورمندی را از خود نشان داده است. همچنین، تلقی اصفهانی‌ها در مورد متداول بودن کژخصلت‌های «دروغ‌گویی»، «کم‌کاری»، «سوء استفاده از مقام»، «قوم و خویش بازی»، «باندی عمل کردن» و «رفتار تبعیض‌آمیز» در بالاترین سطوح قرار دارد.
▬    در جانب دیگر، اتفاقات پس از موضوع اسیدپاشی در اصفهان، برای تحلیل‌گران اجتماعی، از جهات مختلفی هشدار برانگیز بود، و هنوز هم ذهن آنان را مصروف خود نگاه داشته است. خب؛ اصل موضوع اسیدپاشی، موضوع تازه‌ای نبود و پیش از آن در تهران یا جاهای دیگر، در صورت‌هایی فجیع‌تر و متواترتر رخ داده بود؛ اهمیت ویژه چالش اصفهان، در رویدادهایی بود که پس از آن رخ داد؛ تا مدت‌ها بعد، جامعه نسبت به این موضوع حساسیت داشت و حساس ماند. بسیاری از مردم، فرزندان خود را از بیم اسیدپاشی، تا مدت‌ها به مدرسه نمی‌فرستادند، و در عبور و مرور در سطح شهر نیز احتیاط مفرط می‌ورزیدند. این، یک معضل اجتماعی بود، و به عبارت دیگر، روند روزمره زندگی در این شهر، عمیقاً تحت تأثیر و تضعیف قرار گرفته بود.
▬    وجه مهم‌تر معضل، که با نتایج پیش‌گفته از طرح ملی سنجش سرمایه اجتماعی کشور ارتباط مستقیم دارد،  این است که گروه‌های نخبه مختلف برای ایجاد اطمینان برای مردم پا در میانی کردند، ولی، توفیقی به دست نیاوردند؛ و این موضوع، مهم‌ترین جنبه ویژه در اسیدپاشی‌های اصفهان بود؛ این که گروه‌های نخبه و مرجع، به طرز مفرطی جایگاه خود را در متن جامعه از دست داده بودند، و این که شهر اصفهان، در یک موقعیت حاد و بحرانی اجتماعی، به یک توده پر هرج و مرج تبدیل خواهد شد. می‌شود تصور کرد که اگر خدای نخواسته در اصفهان و در سطوح متفاوت سایر شهرهای بزرگ و از جمله تهران و کرج یک بحران اجتماعی بزرگ، مانند یک اپیدمی بیماری یا یک زمین‌لرزه عظیم رخ دهد، تا چه اندازه بافت اجتماعی این شهرها، مستعد فروپاشی است؛ فروپاشی که میزان تخریب و ویرانی آن می‌تواند از زمین‌لرزه هشت ریشتری نیز افزون‌تر باشد و به یک فاجعه عظیم بدل شود. پس، توجه تحلیل‌گران اجتماعی به این پدیده و احتمال وقوع این رویداد در سایر شهرهای بزرگ، یک دغدغه بجاست.

▀█▄ کاوش در قضیه:
▬    یکی از روش‌های مهم تحلیل‌گران اجتماعی، در بررسی چنین موضوعاتی، مطالعات مقایسه‌ای یا تطبیقی است؛ به این معنا که، این رویداد را با رویدادهای مشابه ولی واضح‌تر و تیپیک‌تر مقایسه می‌کنند، و از این مقایسه به فرضیاتی برای مدل‌سازی پدیده دست می‌یابند. برای این مقایسه، نظر من به مورد یونان جلب شد. هر چند که مورد یونان، یک فروپاشی همه جانبه، اعم از اقتصادی و سیاسی و مدنی و فرهنگی بود، ولی، بنا به تحلیل تاکیس پاپاس، در جمع‌بندی کتاب مهم «عوام‌گرایی و بحران سیاست در یونان»، محصول ۲۰۱۴ انتشارات معتبر پلگریو مک‌میلان، این فروپاشی که در درجه اول، یک فروپاشی اقتصادی به نظر می‌رسید، در ریشه، یک فروپاشی اجتماعی بوده است. این، یکی از آخرین یافته‌های منتشر شده در این سطح از اعتبار، در مورد بحران فروپاشی کشور کهن یونان است. به نظر می‌رسد که آشفتگی محض یونانی یک وضع و شکل اغراق شده است، که می‌تواند عاقبت شهرهایی مانند اصفهان یا تهران را برآورد نماید.

▀█▄ کاوش ۱.
▬    عوامل متعددی یک موقعیت اجتماعی را، به سمت آشفتگی محض یونانی پیش می‌برد. فقدان هم‌بستگی‌های مدنی، شرایط اقتصادی بدون تناسب با درخواست‌های اجتماعی، تضادهای مفرط سیاسی، ابهام در میراث تاریخی، پاره پارگی گروه‌های حکمرانی و قدرت، بی‌ثباتی اجرایی، و در مورد یونان، دخالت خارجی، استعداد ابتلا به آشفتگی سیاسی، و پوسیدگی مدنی را افزایش می‌دهد. فروپاشی، زمانی قطعی می‌گردد که، نخبگان از نمایندگی منافع اجتماعی منحرف می‌شوند، و می‌کوشند تا هزینه انبوه مردم را به نفع خود مصادره کنند.
▬    در همین ارتباط، این نکته نیز شایسته تذکر است که نظم‌های اجتماعی در آستانه فروپاشی، موقتاً پایدار به نظر می‌رسند، ولی، در عمل، با بروز نشانه‌های مذکور، پیش هشدارهای فروپاشی اجتماعی را به سمت تحلیل‌گران اجتماعی گسیل می‌دارند.

▀█▄ کاوش ۲.
▬    شکاف‌های اجتماعی عمیق، که بدواً خود را در قالب بی‌تفاوتی و نه خصومت‌های اجتماعی نمایان می‌کنند، شیوع «تیپ غریبه سرکش» را تسهیل می‌نمایند. «تیپ غریبه سرکش»، اشاره به منتقد بی‌تفاوت و حاشیه‌نشینی دارد که طوری به نقد و جدایی‌طلبی اجتماعی می‌پردازد که انگار برای او فرقی ندارد که عاقبت این ویرانگری به انهدام موطن بینجامد. «تیپ غریبه سرکش»، همواره یک تیپ اجتماعی جذاب است، ولی، در موقعیت‌های اجتماعی ناپایدار، خواست ظهور نخبگان رویایی جدید با ظرفیت سرپیچی از شیوه‌های قدیمی و معرفی آینده جدید، غلیان می‌کند، و به یک خواست اجتماعی بزرگ و مشترک تبدیل می‌شود. در این شرایط، «تیپ غریبه سرکش»، می‌تواند شدیداً مخرب ظاهر شود.

▀█▄ کاوش ۳.
▬    محصول یک فضای اجتماعی این چنین، با محوریت «تیپ غریبه سرکش»، یک سیاست پلاریزه، و پر از خصومت، با طرح دعواهای فارغ از همدلی خواهد بود. رقابت‌های سیاسی و حزبی، به شدت قطبی می‌شوند، و فعالان مدنی و سیاسی و اقتصادی، از هر فرصتی برای فائق آمدن به رقیب، و عملکرد بهتر در بازار انتخابات بهره می‌برند.
▬    در جریان این رقابت‌های بی‌رحم، نخبگان، اجتماع را کم حافظه فرض می‌کنند، و گمان می‌برند که، تخریب‌های مکرر مشروعیت سیاسی، به باور کلی مردم به اثربخشی حکمرانی آسیبی وارد نمی‌آورد؛ این، گمان باطلی است. تخریب‌های سیاسی انباشته در یک نظام مطبوعات‌محور، آن هم در یک بستر ارتباطی شبکه‌ای و اینترنتی، که در آن اطلاعات به سهولت انباشته می‌شوند، و هیچ داده‌ای از بین نمی‌رود، به سادگی از خاطر مردم نخواهند رفت، و تبدیل به یک «بدبینی فراگیر و انباشته به امر سیاسی» می‌شوند.

▀█▄ کاوش ۴.
▬    «بدبینی فراگیر»، به امر سیاسی محدود نخواهد ماند، و گروه‌های مرجع اجتماعی را نیز به فلاکت می‌کشاند. بی‌ثباتی سیاسی و اجتماعی، درگیری‌های نه چندان شدید، اما، پراکنده و گسترده اجتماعی را موجب می‌شود؛ درگیری‌های نه چندان شدیدی که، در نگاه اول، خرده‌ریز و روان‌شناختی و عصبی به نظر می‌رسند؛ ولی، چنین اجتماع آشفته‌ای، هر لحظه مستعد شورش‌های اجتماعی و بی‌سامانی‌های دامنه‌دار و گسترده خواهد بود.
▬    از علائم پاتولوژیک این وضع اجتماعی، شیوع و تکرار تصمیم‌گیری‌های اجتماعی غیر منطقی، متلاشی شدن تعلقات و اتحادهای مدنی دیرپا، و کمرنگی تعهد به برنامه‌های اجتماعی بلندمدت و اصولی است. البته، این علائم، در شرایط فعلی جهان دموکراتیک، تابلوهای طبیعی محسوب می‌شوند؛ ولی، وقتی بحرانی می‌گردند که، با علائم مضاعف بی‌ثباتی سیاسی و اجتماعی، همراهی کنند، و جرقه‌هایی برای تسهیل آشوب پدید آید.

▀█▄ کاوش ۵.
▬    وقتی آن علائم اولیه با علائم پاتولوژیک مضاعف همراه شود، گروه‌های اجتماعی و سیاسی، تمام شیوه‌ها برای فائق آمدن بر رقیب و جلب هوادار استفاده می‌کنند، و به این ترتیب، به بی‌ثباتی و شورش‌های اجتماعی وسیع‌تر دامن می‌زنند، و این نیز به نوبه خود، وقوع تصمیم‌گیری‌های اجتماعی و سیاسی غیر منطقی را، تسهیل و تشدید می‌کند. به این ترتیب، یک چرخه تخریب‌گر دو چندان و فراگیر شکل می‌گیرد، و همه چیز را به سمت «سلب آبروی مضاعف» پیش می‌برد.

▀█▄ کاوش ۶.
▬    پدیده «سلب آبروی مضاعف»، یا افشاگری‌های متقابل و فزاینده، منجر به بی‌اعتباری تقریباً کامل گروه‌های مرجع می‌شود. البته، گاه این بی‌اعتمادی‌ها رواست و گاهی هم روا نیست. در واقع، گاهی رسوایی‌های گروه‌های مرجع، متکی بر واقعیت است، که در این موارد بی‌اعتباری گروه‌های مرجع مخرب نیست، بلکه باعث سلامت جامعه می‌شود، اما، همان طور که گفتیم، اگر افشاگری‌ها، خصلت متقابل پیدا کنند، در آن صورت، انگیزه‌های دیگری وارد منازعات می‌شوند، و موجب می‌گردند تا رویدادهای کوچک، بزرگ جلوه داده شوند، یا اتهاماتی که اساساً وجود خارجی ندارند، به رقبا نسبت داده شوند. در چنین فضای مسمومی، نخبگان جامعه، روا یا ناروا، یک به یک به مسلخ می‌روند و بی‌اعتبار می‌شوند. در این شرایط است که، در موقعیتی مانند بحران اسیدپاشی اصفهان، نخبگان یا گروه‌هایی از نخبگان پیدا نمی‌شوند تا به اتکاء اعتبار و نفوذ خود در میان مردم، آن‌ها را آرام کنند و جامعه را به زندگی روزمره مولد بازگردانند.

▀█▄ کاوش ۷.
▬    پدیده «سلب آبروی مضاعف»، مضاعف‌تر خواهد شد، اگر تکنولوژی‌های ارتباطی، به مدد اتهام‌پراکنی‌های بی‌محابا بیایند و انتشار انبوه اتهامات را تسهیل کنند. تکنولوژی‌های ارتباطی جدید، بویژه شبکه‌های اجتماعی متکی بر بستر موبایل و اینترنت، شرایط بسیار مساعدی برای اتهام‌پراکنی به حساب می‌آیند، چرا که، مستندات اتهامات در این فضا خصلتی مبهم و هایپرلینکی پیدا می‌کند. به این معنا که، بیشتر پیام‌های رد و بدل شده در این محیط‌های اجتماعی، متکی بر «به اشتراک گذاری» و کپی / پیست هستند، تا شهود عینی. در واقع، آن‌چه شبکه‌های اجتماعی را، شبکه اجتماعی می‌کند، همین وفور «به اشتراک گذاری» اطلاعات است؛ و اغلب، پرسیدن مستندات یک ادعا در شبکه‌های اجتماعی کاری، بی‌معنا و عجیب به نظر می‌رسد. در چنین شرایطی، انتشار اطلاعات و اتهامات بی‌مبنا، سهولت بسیار بیشتری می‌یابد، و می‌تواند امواجی از هیجانات اجتماعی سطحی، اما، شدید را، تحریک کند. این، همان اتفاقی است که در اصفهان رخ داد، البته در ابعادی کوتاه مقیاس‌تر از آن چه در یونان اتفاق افتاد.

▀█▄ کاوش ۸.
▬    در چنین فضا و شرایطی، آشوب‌های اجتماعی، سه خصلت نو ظهور می‌یابند؛ (۱) شیوع آشوب‌گری ضمن مصونیت از مجازات یا «آشوب‌گری بزن و در رو»، (۲) بهره‌مندی گسترده، اما، موقت از همدردی توده مردم، و (۳) ظرفیت بسیار اندک نظام حکمرانی در مقابله با جامعه سرکش و ناتوانی در اعمال حاکمیت قانون.
▬    بویژه، وصف سوم آشوب‌های جدید، سطح نارضایتی عمومی را افزایش داده، و به ترس‌های غیر منطقی دامن می‌زند. مردم هراسان، نسبت به کفایت دولت تردید می‌یابند، و رفته رفته، بی‌تفاوت‌ها نیز وارد گود آشوب‌های اجتماعی می‌شوند، و به این ترتیب، ابعاد یک آشوب، هم‌چون آشوب یونان، به طرز نامتعارف و سرطانی گسترش می‌یابد، در حالی که جنبش، طرحی برای آینده ندارد، و تنها به اعتراض می‌پردازد. در این شرایط، تمام مختصات، برای نگون‌بخت‌سازی یک ملت فراهم است؛ چنان که در یونان چنین شد. رویارویی کوتاه‌مدت با این آشوب‌ها دشوار است، و تنها مرور زمان طولانی، آن‌ها را تسکین می‌دهند. معمولاً، جامعه، هزینه‌های سنگینی را تا تسکین این جنبش‌ها می‌پردازد، و گاه، در موردی مانند یونان، این آشوب‌های کور به فروپاشی کامل کشور می‌انجامند، و کشور را به مستعمره اتحادیه اروپا به رهبری آلمان بدل می‌سازد.

▀█▄ حال چه باید کرد؟
▬    حال چه باید کرد؟ ملهم از تاکیس پاپاس، در کتاب مهم «عوام‌گرایی و بحران سیاست در یونان» مورخ دو هزار و چهارده، چند دستور کار کلیدی ذیل، در میان‌مدت و بلندمدت قابل پیشنهاد است. البته در کوتاه‌مدت، تنها راه، مماشات، تسکین، تقلیل خشونت، و استهلاک زمانی این آشوب‌هاست، ولی در میان‌مدت و بلندمدت:

▀█▄ کاوش ۹.
▬    مطلب اول، تقویت و ترویج هر موضوعی است که به اتحاد اجتماعی کمک می‌کند. هر موضوع مشترک، اعم از مراسم و نمادهای دینی و تاریخی و ملی، مسائل انسانی، عواطف اجتماعی مثبت، و دغدغه‌های مشترک، باید مغتنم شمرده شوند، و از آن‌ها برای دستیابی به اجماع هر چه گسترده‌تر در میان مردم بهره‌گیری شود.
▬    اساساً باید اتحاد و وحدت، به مثابه یک خیر فی نفسه، و تفرقه و تشتت، به عنوان شر فی نفسه قلمداد شود. این دو اصل، بدواً بدیهی به نظر می‌رسند، ولی دو فضیلت فراموش شده در عصر غلبه روحیه روزنامه‌نگاری هستند. این دو اصل بدیهی، به عناوین مختلف و بهانه‌های گوناگون نقض می‌گردند. اغلب، در دفاع از نقد، به تخریب و تفرقه مجال بروز داده می‌شود، حال آن که، نقد و انتقاد مستلزم به رسمیت شناختن اصل موجودیت طرف مقابل است، و نباید سر از ستیز اجتماعی در آورد.

▀█▄ کاوش ۱۰.
▬    مسیر دوم در تسکین و بهبود این شرایط، تشویق حضور یک قشر سیاسی جوان و پیش‌رو و خوش‌فکر، به هدف تضمین تناوب مستمر در قدرت مدنی و سیاسی است. فرض بر این است که همیشه یک اراده واقعی در میان مردم برای بهبود امور در اجتماع وجود دارد؛ ساز و برگ‌های مدنی، باثبات و پایدار نخواهند ماند، مگر آن که خود را با این اراده و نیروی واقعی هماهنگ نمایند. آن‌چه در یونان برای چند دهه اتفاق افتاد، یک استراحت مطلق و رکود عمیق در ظهور و چرخش افکار و نخبگان بود؛ همه فکر می‌کردند که همه چیز با حضور دائم سرداران سازندگی، آرام و معتدل خواهد ماند، ولی جامعه در زیر لایه‌های ظاهری حرکت می‌کرد، و منطق زیربنایی امور را تغییر می‌داد. سیاستِ به کهولت رفته، و جامعۀ ناگزیر جوان‌شونده، عاقبت سرشاخ شدند.

▀█▄ کاوش ۱۱.
▬    نکته سوم، ظهور و استمرار یک رهبری کاریزماتیک و از لحاظ اخلاقی مورد اعتماد است. ناظر به مندرجات مأخذ مهم «عوام‌گرایی و بحران سیاست در یونان»، حضور چنین رهبری، یک رکن مهم و غیر قابل جایگزین برای تقویت نظام حکمرانی خوب است. به زعم او، برای تقویت نظام حکمرانی خوب، باید هر دو مکانیزم رسمی و غیر رسمی حکومت‌داری، کارآمد و صیقل خورده بچرخند و عمل کنند؛ و این مهم، جز با حضور یک رهبر کاریزماتیک و اخلاقی و مورد اعتماد میسر نمی‌شود. کشور در گیر و دار رقابت‌های بی‌رحم جناح‌های مختلف سیاسی، که از هر ابزاری برای رویارویی با یکدیگر استفاده می‌کنند تکه تکه خواهد شد، اگر یک رهبر اخلاقی و مورد اعتماد در میان نباشد، و گاه گاه، هم‌چون یک پدرسالار منصف، به همه، دستور توقف مجادلات را ندهد. این، کم و بیش معادل همان قوه فدراتیو مورد توجه جان لاک برای حفظ انسجام منطق اصولاً متشنج دموکراسی است.

▀█▄ کاوش ۱۲.
▬    طریق چهارم برای بهبود امور، اصرار بر انضباط، عدالت، مساوات، و «استمرار قانونی» امور است. در واقع، باید این حس به وجود آید که برای در کنار هم بودن و در کنار هم زندگی کردن، «قانون» لازم است؛ و اجرای قانون، بدون تبعیض و ملاحظه در مورد همه اعمال می‌شود. اگر مردم احساس کنند که قانون، به یک سان میان همه مردم رعایت نمی‌شود، و بین خاندان‌ها از یک سوی، و سایر مردم تمایز هست، آن گاه، مکانیزم‌های رسمی حکمرانی، خوب، و به درستی عمل نخواهند کرد، و پاسخگوی کارکرد هماهنگ جامعه در مسیر مشترک نخواهند بود.

▀█▄ کاوش ۱۳.
▬    و نکته آخر این که، باید نسبت به سطح «به زیستن» یا همان «رضایت از زندگی اجتماعی» حساس بود. «رضایت از زندگی اجتماعی»، بستگی نصفه و نیمه‌ای به رفاه اقتصادی دارد، و جنبه فرهنگی و روان‌شناختی در آن نیرومندتر است. در واقع، افراد می‌توانند به موقعیت‌های دشوار اقتصادی و رفاهی، به دو نحو مثبت و منفی پاسخ دهند؛ می‌توانند با برخورد مثبت به بهبود امور کمک کنند یا لااقل شرایط را برای خود به نحوی قابل تحمل نمایند؛ یا بر عکس، با نگاه منفی و مرثیه خواندن در وضع و حال خود، دچار سرسام بشوند، و «ندانند که چه می‌کنند و چه باید بکنند». در شرایط امروز، باید «بی‌طرفانه»، از هر امکانی برای بهبود شادی و بالا بردن سطح «رضایت از زندگی اجتماعی»، استفاده کرد.
▬    تأکید تاکیس پاپاس، بر «بی‌طرفانه» بودن این مساعی حایز اهمیت است؛ در واقع، او اصرار دارد که باید یک ارتقاء همه جانبه و بی‌طرفانه برای بالا بردن «به زیستن» «همه مردم» صورت بپذیرد، قراردادهای اجتماعی کهن که هم‌چنان پاسخگوی بالا بردن همبستگی اجتماعی و توان تحمل مصائب هستند، احیاء شوند، و دم و دستگاه حکمرانی خوب، برنامه‌های مشخص و مجزا برای بالا بردن سطح نشاط اجتماعی داشته باشد و آن‌ها را با حساسیت دنبال و پایش کند (توأم با اقتباس‌های آزاد از تاکیس پاپاس).
مأخذ:مقاله در کتاب «جستارهایی در سرمایه اجتماعی در ایران»، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات.
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.