فیلوجامعه‌شناسی

امیل دورکیم: تعلیم و تربیت به مثابه حکمت عملی

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت ادامه مطلب...آزاد


• قراین نشان می‌دهند که امیل دورکیم، وقتی زیادی را برای تنظیم و ترتیب آثار و سخنرانی‌هایش در موضوع تعلیم و تربیت اختصاص داد. این در حالیست که معمولاً جامعه‌شناسان عنایت کمی به این مسائل دارند.

• این سخنرانی‌ها، تفکرات او درباره تعلیم اخلاق، فضیلت مدنی، رابطه شهروندی، و خیر عمومی را روشن می‌کنند.

• موضع اصولی او این است: از آن‌جا که جامعه، فی‌الواقع نظامی از ایده‌ها و باورهاست، آموزشی که با ارزش‌ها همراه باشد، انتظارات جمعی و آرمان‌های اخلاقی جامعه را بیان می‌دارند. آموزش و تعلیم و تربیت، بیانی مدرن از علم اخلاق و علم سیاست یونان باستان است.
• نظریه تعلیم و تربیت عمومی دورکیم، آرمان‌های سیاسی و اجتماعی‌ای را مطرح می‌کنند که بایستی در میان جوانان پرورانده شود. آموزش و جامعه پذیری، بیانگر امید اجتماع به آینده، و نیازهای کارکردی برای اکنون هستند. آینده و اکنون؛ پس، هدف آموزش و پرورش در اجتماع، به رغم آنچه روسو می‌گوید، پیروی از طبیعت نیست، بلکه ایجاد طبیعت است. زیرا «تعلیم در انسان، انسان جدیدی می‌آفریند و این انسان است که بهترین ارزش‌ها و منزلت‌ها را ایجاد می‌کند».
• این سخنرانی‌ها، گویای تلاش او برای بازخوانی نقد عقل عملی کانت، و سیاست ارسطو در قالب بیان امروزین فرانسوی است: تلفیق دیدگاه سنتی اخلاق، سیاست و دموکراسی مشارکتی (ارسطو و روسو) با ارزش‌ها و منزلت انسانی و آزادی فردی کانت.
• تأملات او درباره جایگاه صنف در روم، روابط کاری قرون میانه و دولت مدرن، منعکس کنندۀ دیدگاه ارسطو درباره خانواده، روابط دوستی و شهروندی و عدالت اجتماعی است.
• این حالتی است که در نهایت، «فرد را به یک شیوه‌ی اخلاقی از زندگی، آرمان‌های اجتماعی جدید و موقعیت‌های مشترک تازه ناشی از ظرفیت‌های بالقوه انسانی» رهنمون می‌شود. این ارزش‌های جهان‌شمول اومانیسم کلاسیک، گویای وجدان جمعی جامعه‌ی مدرن است.
مآخذ:...

بن‌بست‌گشایی‌جامعه‌شناختی‌ازحوزۀسیاسی3/محافظه‌كاری

فرستادن به ایمیل چاپ

حامد ادامه مطلب...دهخدا


دیدگاه كلی گیدنز به محافظه‌كاری چنین است:

«محافظه‌كاری در پی به هم ریختگی برنامۀ سوسیالیسم پیروزی جهانی یافته است. به هر روی، در اینجا باید میان محافظه‌كاری و جناح راست تفاوت نهیم. ”جناح راست“ به معنای بسیاری از چیزهای متفاوت در زمینه‌ها و كشورهای متفاوت است. ولی یكی از كاربردهای اصلی این اصطلاح در جهان امروز به لیبرالیسم نو راجع است كه پیوندهای آن با محافظه‌كاری در بهترین حالت بسیار ضعیف است. زیرا محافظه‌كاری حتی اگر یك معنا داشته باشد، همان علاقمندی به نگهداشت وضع موجود به ویژه حفظ سنت به عنوان ”خرد به ارث رسیده از گذشته“ است. بدین‌معنای (بسیار اساسی)، لیبرالیسم نو محافظه‌كار نیست. بر عكس، لیبرالیسم نو فراگردهایی از دگرگونی ریشه‌ای را به جریان می‌اندازد كه با گسترش دایمی بازارها تحریك می‌شوند.… در اینجا جناح راست رادیكال شده است، حال آنكه جناح چپ بیشتر می‌خواهد وضع موجود را نگه دارد؛ برای مثال، می‌كوشد تا از بقایای دولت رفاه محافظت كند.

«… از سوی دیگر لیبرالیسم نو دچار تناقض درونی شده است و این تناقض بیش از پیش آشكارتر می‌شود. از یك سوی، لیبرالیسم نو با سنت دشمن است و این، خود یكی از عوامل عمدۀ رخت بر بستن همه‌جایی سنت در نتیجۀ پیشرفت نیروهای بازار و فردگرایی پرخاشگرانه است. از سوی دیگر، لیبرالیسم نو، به ابقای سنت برای مشروعیت خود و وابستگی‌اش به محافظه‌كاری در حوزه‌های ملیت، دین، جنسیت و خانواده نیاز دارد. دفاع این نوع لیبرالیسم از سنت در این حوزه‌ها، از آنجا كه منطق نظری درستی ندارد، به طبع صورت بنیادگراینه به خود می‌گیرد.» (ص.21.).

«امروزه واژۀ ”محافظه‌كاری“ انواع عجیب و در ضمن جالبی از همنشینی اندیشه‌ها را در نظر منسجم می‌كند» (ص.41.).

«غالباً گفته می‌شود كه محافظه‌كاری به خاطر هواداری‌اش از یك رشته اصول سرراست و مشخص با عقل‌گرایی مخالف است و به همین خاطر، اندیشۀ محافظه‌كارانه از توضیح دادن سر باز می‌زند. محافظه‌كاری به احساسات و عملكردها وابسته است و به تحمیل منطق بر یك جهان اجتماعی پیچیده و سركش كاری ندارد» (صص.4 43.).

░▒▓ محافظه‌كاری قدیمی

«این نوع محافظه‌كاری قدیمی هوادار سلسله مراتب، اشرافیت، تفوق جمع یا دولت بر فرد و اهمیت بیش از اندازه امور مقدس بود. همۀ این ویژگی‌ها را می‌توان در ادموند برك پیدا كرد، هر چند كه او نسبت به نظام‌های بستۀ فلسفی نظر خوشی نداشت.…به اعتقاد این نوع محافظه‌كاران، به جلو نگریستن همیشه باید بر بازپس نگریستن مبتنی باشد.…بدعت كه به نظر آنها با اصلاح مغایرت دارد، خطرناك است، زیرا ”خردمندی شگرف“ نهفته در نهادهای بیرون آمده از آزمون زمان را نادیده می‌گیرد.… به باور آنها، این فكر كه فرد و حقوق فردی باید ارزش‌های اصلی باشند، بی‌معنا است. دولت را نمی‌توان بر پایۀ قرارداد بنا كرد و فرد هیچگونه حقوق انتزاعی ندارد؛ حقوق و وظایف همپای آن از جمع برمی‌خیزند كه زنجیرۀ پایان‌ناپذیری از نسل‌ها را بازنمی‌نماید» (صص.8 47.).

«صورت‌های پیچیده‌تر اندیشۀ محافظه‌كارانه تنها به رد اندیشۀ نو به سود اندیشه‌های قدیم نمی‌پرداختند، بلكه با نظریه‌های متفاوتی در زمینۀ تاریخ، سنت و اجتماع اخلاقی، با پیشرفت‌گرایی مقابله می‌كرد.
«برای مثال لویی دوبنال و ژوزف دومیستر تفسیرهایی دربارۀ حقیقت پرده‌برداشتۀ سنت در مقابله با هماهنگی از دست رفتۀ روزگار قرون وسطی و نابسامانی جامعۀ انقلابی به دست داده بودند. به نظر آنها، فرد انسانی ذاتاً اجتماعی است و این اجتماعی بودن او از تاریخ رسوب كرده و اخلاق اجتماعی بزرگتر سرچشمه می‌گیرد. بر خلاف نظر ژان ژاك روسو، آنها می‌گفتند وضع طبیعی وجود خارجی ندارد. جامعه و نیز اجتماعی بودن فرد، خاستگاهی خدایی دارد و بازتابندۀ اقتدار خداوند است و از همین روی، تكالیف همیشه بر حقوق برتری دارند. حقیقت اخلاقی ذاتی سامان اجتماعی است و از راه زبان، كه خود آفریدۀ خداوند است نه انسان، به فرد انتقال می‌یابد. تداوم سامان اجتماعی با اجتماع‌های اخلاقی خانواده، كلیسا و دولت تضمین می‌شود. بونال مفاهیم قرارداد اجتماعی، حاكمیت مردم و حكومت مبتنی بر نمایندگی را رد می‌كرد. او با گسترش بازرگانی و صنعت مخالف بود و از جامعۀ بورژوایی به تندی نقد می‌كرد. به نظر او، تولید صنعتی به از هم پاشیدگی اجتماعی و فروریختگی انسجام ارگانیك كه ویژۀ سامان كشاورزی است، می‌انجامد.
«سرمایه‌داری و دموكراسی هر چه بیشتر گسترش یابد، محافظه‌كاری قدیمی نیز بیشتر به رادیكالیسم گرایش می‌یابد» (صص.6 45.).

«سرانجام محافظه‌كاران قدیمی چه بود؟ هر چند كه این سخن دربارۀ امور چندان زیبا نیست، باید گفت كه این نوع محافظه‌كاری دیگر مرده است» (ص.48.).
«محافظه‌كاران كنونی، دولت را حتی اگر نیرومند نیز دانسته باشند، (اصولاً) آن را بیشتر به صورت ”حداقل“ در نظر می‌گیرند تا فراگستر. محافظه‌كاران امروزه با با دموكراسی (به هر صورت آن) آشتی كرده‌اند و یا حتی در برخی موارد هوادار سرسخت آن هستند. در نوشته‌های آنها، سلسله‌مراتب بر حسب نابرابری كاركردی توجیه می‌شود و نه برازندگی موروثی برای فرمانروایی، هر چند كه برخی از محافظه‌كاران ممكن است به پشتیبانی از مفهوم یك ”طبقۀ سیاسی“ كه واجد شرایط متمایز سیاستمداری است، همچنان ادامه دهند» (ص.49.).

░▒▓ محافظه‌كاری فلسفی
«محافظه‌كاری در دورۀ پس از جنگ دوم می‌بایست خود را دوباره اختراع كند؛ در این زمینه با نوعی ساده‌سازی ضروری می‌توان سه چشم‌انداز متفاوت را بازشناخت. در وهلۀ نخست، كسانی هستند كه می‌كوشند از محافظه‌كاری نوعی دفاع فلسفی كنند، حتی اگر اندیشۀ آنها با نظام‌های فلسفی جاافتاده هیچگونه سنخیتی نداشته باشد. گروه دوم كسانی را در بر می‌گیرد كه می‌توان آنها را نومحافظه‌كار خواند، همچنان كه گه‌گاه خودشان نیز این عنوان را به خود می‌دهند. هر چند كه كمتر كسی این كار را می‌كند، ولی من نومحافظه‌كاران را از راست‌نو یا نولیبرالیسم متمایز می‌دانم» (ص.50.).

«مهمترین منبع الهام محافظه‌كاری فلسفی را می‌توان در نوشته‌های مایكل اكشات یافت؛… به نظر راجر اسكراتن كه به كارهای اكشات ارادت می‌ورزد، محافظه‌كاری به سه مفهوم سازمان‌دهندۀ اقتدار، سرسپردگی و سنت وابسته است.… به انگار او، اقتدار از كیفیت‌های ”متعالی“ نهادهای جاافتاده سرچشمه می‌گیرد.…سرسپردگی همان چیزی است كه یك عضو اجتماع، از خانواده گرفته تا هیأت‌های جمعی دیگر یا دولت، به اقتدار بدهكار است. سرسپردگی خصلت ارگانیك جامعه را بیان می‌كند؛ انسان‌ها تنها در صورتی می‌توانند به عنوان ”افراد“ عمل كنند كه خود را با جمع‌هایی بزرگتر از خودشان یكی سازند.…سنت به رسم‌ها و تشریفاتی راجع است كه از طریق آنها گذشته با حال به گفتگو می‌پردازد. سنت است كه برای كنش‌های فرد دلایل فراهم می‌كند؛ این دلایل از چیزهایی كه بوده‌اند برمی‌خیزند و نه از چیزهایی كه خواهند بود. سنت‌ها سرسپردگی را به اقتدار مرتبط می‌سازند و خردمندی رسوب‌یافتۀ نسل‌های پیشین را ذخیره می‌كنند» (صص.1 50.).
«به عقیدۀ اسكراتن و نیز دیگر نویسندگان محافظه‌كار كنونی، انتقاد از آرمان‌های كمال‌پذیری انسان، بخش اساسی محافظه‌كاری به شما می‌آید» (ص.52.).
«شرارت ویژۀ عقل‌گرایی در این است كه تنها دانشی كه می‌تواند آن را از شر خود نجات دهد، یعنی دانش مجسم یا سنتی، را نابود می‌سازد. عقل‌گرایی تنها كارش این است كه آن بی‌تجربگی را كه در اصل خودش زاییدۀ آن است، عمیق‌تر می‌سازد» (ص.53.).

░▒▓ نومحافظه‌كاری
«نومحافظه‌كاری با تعریفی كه من در اینجا به دست می‌دهم، بیشتر خصلتی جامعه‌شناختی دارد تا فلسفی. شناخت‌های عمدۀ آن را باید نه در انگلستان، بلكه در آلمان و ایالات متحده یافت.…در آلمان مهمترین نویسندگان نومحافظه‌كار كسانی بودند كه در دهه‌های نخستین پس از جنگ جهانی دوم قلم می‌زدند، همچون هانس فرایر و آرنولد گهلن.…
«به اعتقاد نو محافظه‌كاران آلمانی، مدرنیته به انحلال نهادهایی گرایش دارد كه از تداوم تاریخی برخوردارند و چهارچوبی اخلاقی برای زندگی فراهم می‌آورند. فرایر و گهلن بر خلاف محافظه‌كاران قدیمی باور ندارند كه پیامدهای ”اخلاق‌زدا“ی جامعۀ سرمایه‌داری را می‌توان از طریق دولت یا كنش جمعی پهن‌دامنه از میان برداشت. به نظر آنها، وظیفۀ محافظه‌كاری نگهداشت نهادها در بیرون از پهنه‌های سیاست و اقتصاد (مانند خانواده و كلیسا) است؛ جایی كه معنای اخلاقی هنور می‌تواند در آن حضور داشته باشد.…
«نومحافظه‌كاران امریكایی نه از بستر راست‌گرایی قدیمی، بلكه بر عكس از بستر چپ‌گرایی قدیمی برخاسته‌اند، كه البته خیلی زود از این نوع چپ‌گرایی دلسرد شدند. نومحافظه‌كاری امریكایی به همان‌سان كه در نوشته‌های ایروینگ كریستول می‌بینیم، كمتر از نویسندگان محافظه‌كار آلمانی در برابر جاذبه‌های سرمایه‌داری و دموكراسی احتیاط از خود نشان می‌دهد. به هر روی، نومحافظه‌كاران امریكایی اندیشۀ نقد فرهنگی و اخلاقی نهادهای مدرن را برای خود محفظ می‌كنند» (صص.56.).

مأخذ:...

ــ̓ ̓ـکوتیشن: منتسکیو درباره روح قانون و بی‌قانونی

فرستادن به ایمیل چاپ

شارل دوسکوندا بارون دو منتسکیو ادامه مطلب...در «روح‌القوانین»


• دانستنی‌هایی... که درباره مطمئن‌ترین قوانینی که باید در دادرسی‌های جنایی مراعات گردد، به دست آمده است، برای بشر فوق‌العاده مهم و جالب است. آزادی را فقط می‌توان بر شالوده این دانستنی‌ها استوار کرد. می‌توان گفت اگر کسی در کشوری که از این بابت بهترین قانون قابل تصور را داشته باشد، به موجب آن قانون، محکوم به مرگ شده و قرار باشد که روز بعد اعدام شود، آزادش بیش از یک پاشای ترک است.

...

• قوانینی که کسی را با شهادت یک تن، به مرگ محکوم کند، قاتل آزادی است. عقل حکم می‌کند که لااقل دو تن شهادت بدهند. زیرا اگر یک تن بر جرم شخصی شهادت دهد و متهم انکار کند، از این لحاظ هر دو با هم برابرند و لازم است که فرد دیگری در میان باشد که این برابری را برهم زند.
...
• شرط عقل آن است که در محاکمات مربوط به جادوگری و ارتداد بسیار محتاط باشیم، [زیرا] محکوم کردن اشخاص به این گونه جرم‌ها، ممکن است به آزادی، گزندهای بسیار برساند. و اگر قانون‌گذار نتواند حدود آن‌ها را تعیین کند، موجب بروز بیدادگری‌های فراوانی در اجتماع خواهد شد.
• این امر در مورد محاکمات مربوط به خیانت [به ساحت حکمران] نیز مصداق دارد. هیچ چیز ظالمانه‌تر از آن نیست که مردم را به جرم بیانات بی‌ملاحظه‌شان به خیانت محکوم کنیم. [زیرا] گفته‌های مردم را می‌توان به انواع مختلف تعبیر و تفسیر کرد؛ و نیز اختلاف عظیمی میان بی‌احتیاطی و بدخواهی وجود دارد. و در مورد آزادی بیان، اغلب به سختی می‌توان [در ظاهر امر،] اختلاف میان بی‌احتیاطی و بدخواهی را معلوم کرد و قانون در صورتی می‌تواند کسی را به جرم بیان مطلبی به کیفرهای سنگین محکوم کند که کیفیت بیانات مجرم کاملاً معین شده باشد. کلمات به خودی خود جرمی را به وجود نمی‌آوردند، بلکه جرم، در مقصودی است که به وسیله کلمات ادا می‌شوند. ... بنابراین اگر شخصی به میدان عمومی رود و مردم را برای شورش تحریک کند، مرتکب خیانتی بزرگ به مقام سلطنت شده است. زیرا گفتار او با عمل توأم است و خود او در آن شرکت دارد. [بنابراین] جرم مربوط به خود کلمات نیست، بلکه در عملی است که آن کلمات دری ارتکاب آن به کار گرفته می‌شوند. ... اگر کلمات، خود بتوانند موجد جرم‌های سنگین شوند، همه چیز زیر و زبر خواهد شد. ...  خاصیت نوشته آن است که از گفته دوام بیشتری دارد، اما اگر مطلبی به قصد خیانت به ساحت حکمران نوشته نشود، به هیچ‌وجه نمی‌توان آن‌را جرم دانست.

آخرین بروز رسانی در جمعه, 05 اسفند 1390 ساعت 09:34

بن‌بست‌گشایی‌جامعه‌شناختی‌ازحوزۀسیاسی2/زوال‌رادیکالیسم

فرستادن به ایمیل چاپ

حامد ادامه مطلب...دهخدا


پرسش محوری آنتونی گیدنز، در كتاب «فراسوی چپ و راست»، بررسی سرنوشت رادیكال بودن بعد از تضعیف گزینۀ چپ در اروپاست؛

«رادیكالیسم یا همان پرداختن به ریشه‌های امور، نه تنها به معنای فراهم آوردن دگرگونی، بلكه همچنین به معنای نظارت بر این دگرگونی بود، به گونه‌ای كه بتوان تاریخ را از این طریق به پیش راند. درست همین پروژه است كه به نظر می‌رسد كه اعتبارش را از دست داده است. در برابر این موقعیت چگونه باید واكنش نشان داد؟ برخی می‌گویند كه راه امكانات دگرگونی بسته شده است. تاریخ بدان‌سان كه بوده به پایان رسیده و سوسیالیسم آرزویی بس دست نیافتنی بوده است» (ص.10.).

             این زوال رادیكالیسم را می‌توان در هر دو سوی جناح‌های سیاسی به شكل غریب و وارونه‌ای مشاهده كرد:

«امروزه بسیاری از محافظه‌كاران [و در واقع جناح راست] در برخورد با پدیده‌ای كه پیش از بسیار گرامی می‌داشتند، یعنی سنت، رادیكال‌های فعالی به شمار می‌آیند. این نغمه كه ”دور بریزید مرده‌ریگ‌هایی را كه از گذشته به ارث برده‌ایم“، در كجا به گوش می‌رسد؟ در جناح راست نه جناح چپ.

«… این نیز حقیقت دارد كه برخی از سوسیالیست‌ها همچنان می‌گویند كه سوسیالیسم راستین هرگز آزموده نشده است و چنین برهان می‌آورند كه از میان رفتن كمونیسم را باید به فال نیك گرفت و آن را نباید مصیبت انگاشت. برابر با این نظر، كمونیسم یك نوع جزم‌اندیشی اقتدارگرایانه بود كه از یك انقلاب نقض غرض شده سرچشمه می‌گرفت، حال آنكه سوسیالیسم اصلاح‌گرایانه‌ای كه در اروپای غربی می‌بینیم، به خاطر گرایش به سازگاری با سرمایه‌داری، به جای فراگذشتن از آن زمین‌گیر شده است. به هر روی، این نظر به راستی رونقی ندارد و بیشتر سوسیالیست‌ها موضعی تدافعی به خود گرفته‌اند و به جای ایستادن در ”پیشاپیش“ تاریخ وظیفۀ فروتنانه‌تر محافظت از دولت رفاه را بر عهده گرفته‌اند.
«…این نیز بس آشكار است كه جنبش‌های اجتماعی جدید را به آسانی نمی‌توان مدعی سوسیالیسم [آرمانی و رادیكال] انگاشت. در حالی كه برخی از این جنبش‌ها به آرمان‌های سوسیالیستی بسیار نزدیك می‌شوند، اما هدف‌هایشان متفاوت‌اند و گه‌گاه در تضاد با یكدیگر می‌ایستند. به استثنای احتمالی برخی از بخش‌های جنبش سبز، جنبش‌های نوین اجتماعی به همان سان كه سوسیالیسم هست (یا بود)، ”تمامیت‌گرا“ نیستند و بشارت ”مرحلۀ“ نوینی از تحول اجتماعی را كه به فراسوی وضع موجود راه می‌برد، نمی‌دهند» (صص.2 11.).

             پس، آنچه بین چپ و راست و جنبش‌های نوین اجتماعی مشترك است، تمایل به حفظ وضع موجود و عزل نظر از هرگونه نگاه به گذشته یا آیندۀ آرمانی است؛

«جهانی كه در آن زندگی می‌كنیم، جهانی نیست كه به چیرگی انسان تن در داده باشد، یعنی همان چیزی كه مایۀ بلندپروازی‌های جناح چپ وكابوس جناح راست بوده است. تقریباً بر خلاف آن، جهان امروزی دستخوش بی‌سامانی و عدم قطعیت و جهان «عنان‌گسیخته» است. مایۀ نگرانی این است كه همان چیزی كه می‌بایست قطعیت هر چه بیشتری را فراهم آورد، یعنی پیشرفت دانش بشری و ”دخالت نظارت شده“ در جامعه و طبیعت، در عمل به شدت دستخوش پیش‌بینی‌ناپذیری گشته است» (ص.13.).

             اما گیدنز بر این عقیده است كه:

«با این همه، آیا نمی‌توان ادعا كرد كه نه تنها امكانات دگرگونی فروبسته نشده‌اند، بلكه بر عكس، دچار تورم آن شده‌ایم. زیرا دگرگونی بی‌پایان بی‌گمان به نقطه‌ای خواهد رسید كه فراتر از آن، نه تنها بیقرار كننده، بلكه آشكارا نابود كننده خواهد بود؛ در بسیاری از حوزه‌های اجتماعی، ما بی‌گمان به این نقطه رسیده‌ایم» (ص.10.).

             او در كتاب می‌كوشد تا راه‌های بازسازی «سیاست رادیكال» را بررسی نماید و بهترین مؤلفه‌های آن را بنا به شرایط موجود نشان دهد؛

«رادیكالیسم سیاسی دیگر نمی‌تواند خود را در فضای میان گذشتۀ بی‌اعتبار شده و آیندۀ ساختۀ انسان جای دهد. اما این رادیكالیسم بی‌گمان نمی‌تواند از رادیكالیسم لیبرالیسم نو (در آینده رادیكالیسم لیبرالیسم نو را توضیح خواهیم داد؛ فی‌الجمله معلوم باشد كه منظور رادیكالیسم جناح راست سیاسی امروز است) خرسند باشد كه گذشته را بر اثر آشفته‌بازی نیروهای بازار رها می‌كند. امكان یا حتی ضرورت سیاست رادیكال، همپای همۀ چیزهایی كه ناپدید شده‌اند از بین نرفته است، ولی چنین سیاستی را نمی‌توان با جهت‌گیری‌های كلاسیك جناح چپ یكی انگاشت.
«آنچه كه می‌توان ”محافظه‌كاری فلسفی“ خواند، یعنی فلسفۀ حفاظت و نگهداشت و همبستگی، ربط تازه‌ای به رادیكالیسم سیاسی كنونی پیدا كرده است. اندیشۀ سر كردن با كاستی‌ها كه محافظه‌كاری فلسفی از دیرباز بر آن تأكید داشته است، در اینجا می‌تواند به توضیح رادیكال روی آورد. یك برنامۀ سیاسی رادیكال باید این نكته را تشخیص دهد كه رویارویی با مخاطرۀ مصنوع نمی‌تواند همان صورت «كم و بیش پیشین» را به خود بگیرد، یعنی به اكتشاف بی‌پایان آینده به بهای عدم محافظت از حال و گذشته بپردازد» (صص.4 23.).

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 03 اسفند 1390 ساعت 20:57

بن‌بست‌گشایی‌جامعه‌شناختی‌ازحوزۀسیاسی1/مقدمه

فرستادن به ایمیل چاپ

حامد ادامه مطلب...دهخدا


• آنتونی گیدنز در كتاب فوق‌العاده مهم «فراسوی چپ و راست»، می‌كوشد تا به نوعی جمع‌بندی از شكست سیاست آرمان‌گرا و چپ در اروپا دست یابد؛ آنچه كاوش او را مهم می‌سازد، واقع‌بینی تحسین‌برانگیز و موشكافانۀ وی به هدف دستیبابی به سیاستی است كه در جهت ترسیم یك آرمان انسانی‌تر برای زندگی موفق شود، نه احیای چپ یا رادیكالیسم اروپایی. از این بابت از خوانندگان دعوت می‌شود كه این خلاصه را از این دید بنگرند؛ یعنی از این دید كه چه چیزهایی را می‌توان از گیدنز برای احیاء سیاست آرمان‌گرا اقتباس كرد؛

• گیدنز در طول كتاب مفصلاً مسائل زندگی امروز را بررسی می‌كند كه از نظر او مهمترین این مسائل شامل عدم‌قطعیت‌های مصنوع حاصل از بحران هویت دوران مدرنیت رادیكال، جهانی‌شدن، سنت‌زدایی و بنیادگرایی به مثابۀ «دفاع سنتی از سنت»، مسألۀ خشونت، مسألۀ بی‌محتوا شدن دموكراسی و بالاخره بحران‌های فراروی دولت رفاهی به دلیل تحول در ماهیت مخاطرات تهدید كنندۀ زندگی انسان است.

• دست آخر، گیدنز می‌كوشد راه‌حل‌هایی را برای این دشواری‌ها و مآلاً دستور كارهای تازه‌ای را برای سیاست ترسیم كند كه از قضا اگر به دید دقیقی به این مسائل بنگریم، می‌توانند الهام‌های مناسبی برای یافتن راه‌حل‌های بن‌بست سیاسی در ایران نیز باشد؛
• از جهت مهمی، راه‌حل‌هایی كه گیدنز برای خارج كردن سیاست از بن بست ارائه می‌دهد، می‌تواند برای ما نیز مهم باشد؛ راه‌حل‌های گیدنز معطوف بر به رسمیت‌شناسی وضعیت دشوار زندگی اجتماعی در فازهای بحرانی مدرنیت است. ویژگی اساسی این فازهای گستردۀ مدرنیت، سطح وسیعی از تكنولوژی پیشرفته، امكانات اقتصادی و وفور كالایی نیست؛ بلكه بیشتر با مؤلفه‌های فرهنگی و عقلانی خاصی سنجیده می‌شود كه به یك اندازه می‌تواند در نیویورك، لندن، فرانكفورت، رم كمتر توسعه‌یافته، توكیو، پكن و كوالالامپور مشاهده شود. در واقع از این بابت توجه به اینكه یك كشور در سطح ملی تا چه اندازه توسعه‌یافته است تا آن كشور و كلیۀ شهرها و روستاهای آن را یك‌كاسه به عنوان مدرن، پیشامدرن، پسامدرن، یا در فازهای بحرانی مدرنیت تلقی كنیم غلط است. این مسأله نسبت به امریكا و مالزی می‌تواند به یك اندازه نادرست باشد؛ در واقع در امریكا می‌توان روستاها و شهرهای كوچكی یافت كه بی‌اندازه با معیارهای فرهنگی پیشامدرن سازگار از آب درآیند، و به همان میزان ممكن است در پایتخت مالزی با رویه‌های فرهنگی مهمی مواجه شویم كه با ویژگی‌های اصلی رویه‌های فرهنگی بنیادی كه در نیویورك در جریان است منطبق گردد (این آموزۀ خود گیدنز در كتاب «پیامدهای مدرنیت» است كه باید این رویۀ آغازین جامعه‌شناسی كه واحدهای ملی را به عنوان واحد تحلیل خود در نظر بگیرد، كنار بگذاریم و دقیق‌تر به واحدهای تحلیل بسیار خردتر و مشخص‌‌تر توجه كنیم). از همین نكته می‌توان به این نتیجه هم رسید كه وضعیت مدرنیت بحرانی، مانند بسیاری از وضعیت‌های اجتماعی، بیشتر به صورت یك «طیف» است كه هر مقیاس اجتماعی تا اندازه‌ای در این طیف پیش رفته است. پس باید از هر نوع تلقی تمام‌طلبانه در زمینۀ ارزیابی شاخص‌های مربوط به این وضعیت اجتماعی احتراز كرد.
• بر این قیاس، می‌توان این دعوی را قابل اعتنا دانست كه برخی رویه‌های بنیادین فرهنگی كه در شهرهای بزرگ ایران مانند تهران یا اصفهان جریان دارد، از پارامترهای اساسی وضعیت‌های بحرانی مدرنیت هستند كه خصوصاً در مورد طبقۀ متوسط شهری در این شهرها مجموعۀ نسبتاً كاملی را می‌سازد؛ دانش نظری مدرن، اقتصاد مصرفی، سیاست رفاه‌طلب و فردگرایی خویش‌محورانۀ حاصل از آنها. جملۀ اینها در طبقۀ متوسط شهری ایرانی در حد بالایی رؤیت می‌شود.
• طرح این مقدمات از این جهت مهم است، كه دغدغۀ آنتونی گیدنز در طراحی «سیاست رادیكال» در كتاب «فراسوی چپ و راست»، به وجه قاطعی معطوف به حل دشواری‌های كلیدی وضعیت دشوار مدرنیت بحرانی است كه شاخص‌های پیش‌گفتۀ آن در طبقۀ متوسط شهری شهرهای بزرگ ایران رؤیت می‌شود. این طرح او می‌تواند به ویژه فرضیاتی در مورد شكل‌بندی كلی موضوع «توسعۀ فرهنگی» كه قبلاً مطرح شده‌است را به دست دهد. من در اینجا نمی‌خواهم راه‌حل‌های گیدنز را به عنوان راه‌حل‌های نهایی ابراز كنم، اما حداقل مطمئنم كه این راه‌حل‌ها می‌تواند طرح مسأله‌ها و دستوركارهای مناسبی را برای امروز بگشاید.

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 03 اسفند 1390 ساعت 16:21

وضع هزار و سیصد و هشتاد و چهار / هزار و سیصد و نود

فرستادن به ایمیل چاپ

حامد ادامه مطلب...دهخدا


• دولت‌هایی كه با شعار «این راه ادامه دارد!»، یا «بعد از ما هر كه بیاید باید این راه را ادامه دهد»، شانزده سال، مدتی بسیار طولانی حكومت كردند، و سال‌ها، هر نوع تحول و دگرگونی در جامعۀ ایران را نادیده گرفتند. آن‌ها باری بس سنگین به دوش كشور ما گذاشتند که هنوز هم سبک نشده است.

• تراكم پروژه‌هایی كه از طریق روش «كنترل از راه دور» و بدون توجه به شرایط و موقعیت‌های خاص زندگی انسان ایرانی وضع گردیدند، در سیاست ایران و در بسیاری از نهادهای اجتماعی، فوق‌العاده سنگین و لزوم ایجاد دگرگونی در آن‌ها شدیداً محسوس بود.

• كارآمدی مادام‌العمر دولت، بتدریج، به وعده‌های پوچ و توخالی و مجموعه‌ای از «افتتاح»ها تبدیل شد، و سیاست توسعه از هر گونه محتوای اجتماعی واقعی تهی گردید.
• سیاست ایران، سال‌ها و سال‌ها، چشم خود را بر آسیب‌های فرهنگی و اجتماعی كه پروژه‌های توسعه به بار آوردند بست، و صرفاً به ارائۀ آمار و ارقام در مورد توسعه بسنده نمود. این سیاست به نتایج واقعی كه این پروژه‌ها بر عمق زندگی روزمره می‌گذاشتند، توجهی نداشت و صرفاً شاخص‌های كلی حركت چرخ بزرگ اقتصاد را رصد می‌كرد.
• این سیاست، مایل نبود تحولات وسیع روی داده در زمینۀ گسترش ناهنجاری‌های اجتماعی، جرم و جنایت، روابط جنسی بی‌مهار و… را ببیند و تلاش می‌كرد كه همه را به ملاحظۀ آمار و ارقام كلان و متعارف معطوف دارد.
• طرح‌های عاقلانه و عملی برای اصلاح فرهنگ و اقتصاد، در گیر و دار نبرد سنگر به سنگر برای دفاع از وضعیت موجود توسعۀ مدرنیستی به دست فراموشی سپرده شدند. سیاست حاكم، آن‌ها را تكه تكه كرد، و طی جلسات پایان‌ناپذیر بحث و فحص، آن‌ها را به باد فراموشی سپرد.
• تشخیص بیماری جامعۀ ما در آن شرایط این بود: ما در یك جامعۀ بسته شده در فرهنگ مدرنیستی و توسعه‌ای به سر می‌بریم؛ اثری از شهروند مسؤولیت‌شناس كه انگیزشی برای جریان دادن به اصلاحات داشته باشد، وجود نداشت.
• ما در عمق فرهنگی اقتصاد و سیاست مجبور به بن‌بست‌گشایی بودیم.
• مدتی بس طولانی، تقریباً هیچ دولتمرد مؤثری كه به جای پرداختن به شاخص‌های كلان و «كنترل از راه دور سیاست»، به مردم از زاویه‌ای نزدیك روی آورد وجود نداشت.
• این شیوۀ سیاست‌ورزی، گمان می‌كرد كه «آمار سخن می‌گویند» و شواهد خُرد مرتبط با زندگی روزمرۀ مردم، اهمیت اندكی در مقایسه با این آمارهای كلان متعارف و عمدتاً مبتنی بر تخصیص بودجه دارند.
• از بدترین عواقب چنین سیاستی آن بود كه جامعه‌ای چند چهره پدید آورد. نه تنها قطعیت‌های ملموسی كه مظهر نظام اجتماعی و برای همه قابل درك بود شكننده شد، بلكه وفاق اجتماعی فروپاشید، چرا كه هر واقعیتی، هر چند عینی، چنان مورد تفسیر مطول مردان سازندگی و عصر اصلاحات قرار می‌گرفت كه عملاً دست بقیۀ مردم و حتی سایر «كارشناسان» را نیز از فهم «معنا» قطع می‌كرد.
• بحث بر سر علل و نتایج مسائل، بدون ادای واژه‌ای روشن و اثربخش ادامه می‌یافت، و هی ادامه می‌یافت، و تنها دو نتیجه را به بار می‌آورد: یكی آن‌كه عاقبت، جناح مقتدرتر توسعه‌طلب، نظر خود را در عمل پیش می‌برد، بدون آن‌كه لزوماً توانایی اقناع سایر «كارشناسان» را داشته باشد، و در ثانی، و از همه مهمتر، دست مردم را از «معنا»ی سیاسی كه در هزار لفافۀ «شاخص‌های كنترل از راه دور» فرو رفته بود، كوتاه می‌كرد.
• عملاً، مردم به این جمع‌بندی رسیدند كه «سیاست را نمی‌فهمند»؛ چون ظاهراً «كارشناسان» مدام از بهبود خبر می‌دادند، اما خودشان احساس می‌كرد كه «كار از جایی عیب دارد».
• یك مشكل دیگر آن بود كه برای مردم عادی، هنوز تضاد روشنی بین «مباحثات علمی كه در آن با رمز و راز سخن گفته می‌شد، نیمی از حقایق ابراز می‌گشت، به تخیلات بدون تأمل میدان داده می‌شد، و در واقع، نوعی كوشش ریطوریقایی و زبان‌بازانه برای اثبات ”هر چیزی“ و دقیقاً ”هر چیزی“ جریان داشت» از یك سو، و «بحث‌های خصوصی اتوبوسی كه در آن‌ها خطاها صریحاً به زبان می‌آمد و حقایق با آه و ناله بیان می‌گشت» از سوی دیگر، برقرار نمی‌شد.
• آن‌ها، بیشتر به خود، و آه و ناله‌ها شك می‌كردند تا بحث‌های روشنفكرانه و تخصصی، و اساساً این دو را هم‌وزن نمی‌پنداشتند.
• و این‌چنین بود كه معرفت‌شناسی‌های سروشی و شبه سروشی، سكه رایج بازار شدند.
• به لحاظ فلسفی، «نیروی ایجاد كنندۀ درك مفاهیم»، در نهادها و روش‌های اجرایی ما به هدر می‌رفت، زیرا اعتماد مردم نسبت به این امر كه می‌توانند در وانفسای عدم اطمینان به اظهار نظرهای شخصی در مقابل اظهار نظرهای كارشناسی، اعتماد به نفس بیشتری به وجود آورند، دایماً كمتر می‌شد.
• در همین ارتباط، نهادهایی مثل احزاب و مطبوعات، به زحمت با مردم رابطه برقرار می‌كردند، و عموماً یا به رأی‌دهندگان ثابت و سنتی خود بسنده می‌كردند، یا می‌كوشیدند مردم را «تهییج» و نه «متقاعد» كنند؛ زیرا دیگر كسی از آن‌ها نمی‌پذیرفت كه بتوانند با ساختارهای متعارف و روش‌های تكراری، از پس دگرگونی‌های بس سریعی كه خود هر روز شاهد آن بودند، برآیند.
• این‌چنین، نوعی بی‌تفاوتی پدید آمد.
• شاید مردم فكر می‌كردند كه شرایط، بهتر از این نمی‌شود. این امر، علاوه بر احزاب و مطبوعات در مورد نهادهای دولتی نیز صدق می‌كرد.
• سازمان‌دهی انعطاف‌پذیر نیازها، قدرت ابداع ایده‌ها و صلاحیت عمل غیرمتمركز، و با این وجود، ایجاد اتفاق نظر در صحنۀ مركزی، و تقویت سازمان‌های محلی مسؤول، یعنی تأكید به مسؤولیت فردی، ضرورت‌هایی بودند كه باید كلیۀ نخبگان و نهادهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را به خود مشغول می‌داشتند، ولی توجهی به آن‌ها نبود.
• گفتمان پرشور «كنترل از راه دور»، دربارۀ جامعۀ فلك‌زده، طرح‌های عاقلانه و قابل اجرای بسیاری را قربانی این عقیده كرده بود كه هر گونه فكر نوآوری به منزلۀ حمله به «توسعه»، «دوری از اعتدال» و «تندروی» بود.
• پیشنهادهایی كه به طرز معناداری تفاوتی با فرمول‌های قبلی داشتند، و حاوی طرح مسأله‌های واقعی زندگی روزمره بودند، به جنگ تن به تنی كه برای دفاع از وضعیت موجود به راه می‌افتاد، گرفتار می‌شدند.
• سیاست، تمام بحث‌های پر ثمر بر سر مسائلی كه ما هر روز با آن‌ها مواجه بودیم را بی‌رحمانه می‌بلعید. آن‌ها را به نحوی «سروش»ی بی‌اثر می‌كرد، و سپس، به دست فراموشی می‌سپرد.
• شاید، مهمتر از هر چیز، آن بود كه به «سیاست كنترل از راه دور» خاتمه داده می‌شد تا از این طریق، مجدداً از «كارشناسی‌»های مبهم دور می‌شدیم و به رقابت خلاق و جذاب و تقسیم مطلوب صلاحیت‌ها دست می‌یافتیم.
• باید این کار را انجام می‌دادیم تا به تعادل مناسبی از تكالیف، حقوق، صلاحیت‌ها و مسؤولیت‌ها دست می‌یافتیم. سیاست، باید به طرز قابل تجمیع و هضمی محلی و واقعی می‌شد و با مسائل واقعی زندگی روزمره ارتباط پیدا می‌کرد؛ به عبارت دیگر، سیاست، باید مجدداً انسانی می‌شد و از پی‌گیری هدف‌های مبهم مدرنیستی كه ربطی به بهزیستی اخلاقی انسان‌ها در زندگی واقعی نداشت، منصرف می‌شد و تعریفی اخلاقی، دقیق و واقعی از زندگی انسان‌ها می‌داشت.
• تنها در سایۀ چنین سیاستی می‌شد علی‌گونه، نگران دختر و پسر و زن و مرد و پیر و جوانی بود كه در یك محله با مشكل خاصی مواجه بودند كه ربط سرراستی با «آمارهایی كه سخن می‌گویند» نداشتند.
• باید بار دیگر سیاست را فعال می‌کردیم. خصوصاً دولت، باید دروازه‌های خود را به روی كسانی می‌گشود كه به نتایج سیاست‌ها بر عمق زندگی روزمره توجه داشتند و سیاست‌ها را در فرمول‌های كلی بانك جهانی خلاصه نمی‌كردند. چنین افرادی، بر اساس «یك عمل كوچك بهتر است از گفتار بزرگ و پرطمطراق» زندگی می‌كردند و معیار عملكرد سیاسی را از آن‌چه در واقع، نتیجه داده است، اخذ می‌كردند.
• در آن شرایط، فقط «نیت خیر برای اعتلای نام ایران اسلامی» زیانبار بود، و تنها «عمل خیر برای حل و فصل دشواری‌های واقعی انسان‌های ایران اسلامی»، اساس قضاوت در سیاست بود. هنوز هم هست.
• من مخالفت شدید خود را با تغییر آن ایده اصولی که در هزار و سیصد و هشتاد و چهار آغاز شد، و هر نوع «دفاع از وضع موجود» بیان می‌دارم: زمانی كه فشار دشواری‌ها در عمق فرهنگی زندگی روزمره افزایش می‌یابد، باید از هر نوآوری اصولی كه بتواند با مشكلات واقعی دست و پنجه نرم كند، هر اندازه كوچك هم كه باشد حمایت كرد.

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 03 اسفند 1390 ساعت 16:23

امیل دورکیم: حکمت عملی مدرن

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت ادامه مطلب...آزاد


• اقتصاد مدرن، بازاری را با تکیه بر استثمار نیازهای انسانی و انگیختن بی‌قراری و یأس بی‌پایان در او ایجاد می‌کند.

• نیازها، برانگیخته می‌شوند، اما برآورده نمی‌گردند. امیال و شهوات، صرفاً وابستگی روان‌شناختی به بار می‌آورند، جاه‌طلبی ول و رها شده است، و رقابت و بی‌عقلی بازار تقویت می‌شود.

• زندگی، خشن‌تر و دردناک‌تر می‌گردد.
• در همان زمان، زندگی، تهی و بی‌ارزش، و بدون اتصال به گذشته و آینده می‌گردد.
• نتیجه‌ی نهایی، سرخوردگی و پوچی است.
• این، یقیناً جنبه جامعه‌شناختی جهان پر درد و رنج شوپنهاوری است.
• دورکیم، ریشه بحران هستی‌شناختی شوپنهاور را در بحران اجتماعی مدرنیت می‌بیند.
• در اقتصاد بازار، هدف یا غایتی، جز ناخرسندی ابدی وجود ندارد.
• شاخص این جامعه، بی‌قانونی، بی‌نظمی و گسیختگی هنجارهای اجتماعی و نومیدی عمیق و بی‌پایان است.
• مع‌الوصف، این درست که زندگی اقتصادی امروزه این ویژگی‌ها را دارد، ولی دورکیم معتقد است که این وضع، نمی‌تواند تا ابد ادامه یابد. کارکردهای اجتماعی، بدون رویه‌های اخلاقی میسر نمی‌شوند.
• از سوی دیگر، چیزی جز رغبت و میل فردی باقی نمی‌ماند، و از آن‌جایی که امیال بی‌انتها، با ماهیت بی‌حد و حصر و ناپایدارشان وجود دارند، اگر چیزی آن‌ها را کنترل نکند، آن‌ها نمی‌توانند خودشان را مهار نمایند.
• سرمایه‌داری مدرن، یک اقتصاد بازاریِ رقابتی را در قالب خواسته‌های رو به فزونی، امیال بی‌پایان، و بحران‌های اقتصادی بی‌رحم ایجاد می‌کند. سرمایه‌داری، جهانی متخاصم، بدگمان و مملو از رنج انسان می‌سازد.
• جامعه‌شناسی، علمی است که در سنت ارسطویی، از آن با عنوان حکمت عملی یاد می‌شد، و می‌کوشد زمینه‌ای برای فهم اصول غایی اخلاق، مسؤولیت جمعی، و سعادت مشترک در ساحت‌های عمومی نظیر قانون، حکومت، تعلیم و تربیت و سازمان‌های حرفه‌ای کار فراهم آورد.
• دورکیم، به عنوان یک درمان اجتماعی، به این باور ارسطویی باز می‌گردد که نیازها، بایستی تحت کنترل علم و نظم اخلاقی تعدیل شده قرار گیرند؛ مقتضیست که با ایجاد یک آرمان اقتصادی جدید، محدودیت‌های تازه‌ای شکل بگیرند.
• محدودیت‌ها و آرمان‌های جدید، به آرامی و از طریق تسهیل تعلیم و تربیت تکامل می‌یابند. صورت‌های جدیدی از سازمان اجتماعی شکل می‌گیرند که معنایی تجدید یافته از مسؤولیت اجتماعی، فضیلت مدنی و مشارکت دموکراتیک را می‌پرورند.
• این مسأله، در آثار متأخر دورکیم در باب تعلیم و تربیت و سیاست شرح داده شده است که در ادامه این مطالب به بررسی آن‌ها خواهیم پرداخت.
مأخذ:...

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 02 اسفند 1390 ساعت 22:24

کالهون8/جنبش‌های اجتماعی نوین؛ جنبش برای جنبش

فرستادن به ایمیل چاپ

کرایج ادامه مطلب...کالهون


یکی از بارزترین مشخصه‌های تیپ‌ایده‌آل‌های «جنبش‌های اجتماعی نوین»، اصرار آن‌ها بر این نکته بوده است که اشکال سازمانی و شیوه‌های عملکرد جنبش، باید نمونه بارز ارزش‌هایی باشند که جنبش، در صدد گسترش آن‌هاست. در عین حال، این بدان معناست که جنبش‌ها، فی‌نفسه هدفند. بسیاری از «جنبش‌های اجتماعی نوین»، به دموکراسی بی‌واسطه و ساختار غیر سلسله مراتبی پایبندند، اساساً از تمایز نقشی بی‌بهره‌اند، و مخالف برخورداری جنبش از اعضای حرفه‌ای می‌باشند.

             بنا بر این، بسیاری از تقریرها از جنبش نوین زنان، از این‌که آن را جنبشی کاملاً معطوف به اهداف و منافع (تغییر قوانین، دستیابی به فرصت‌های برابر شغلی و دیگر مسائل) بدانند، پرهیز می‌کنند. جنبش‌های نوین زنان، برای نفس جنبش موضوعیت قایلند، زیرا این جنبش‌ها، عرصه‌ای امن و شکوفاکننده‌ای برای زنان فراهم می‌کنند. تأکید بر خودبنیاد بودن و عدم استفاده ابزاری از جنبش‌های نوین، جهت این جنبش‌ها را با بخش عمده تاریخ جنبش کارگری مغایر می‌داند؛ بسیاری از احزاب سوسیالیست، و بالاخص کمونیست، سلسله مراتب درونی و ساختارهای تصمیم‌گیری‌ای را نهادینه کرده‌اند که با ادعای در پیش گرفتن ترتیبات اجتماعی غیر سلسله مراتبی و غیر ظالمانه کاملاً در تضاد است. اما بررسی‌های ملوچی در 1989، جنبش‌های محلی را طی دهۀ 1940 روایت می‌کنند که هدف‌شان تعیین «دستور کار»ها و اشکال سازمانی جنبش بود. در واقع، جنبش برای جنبش بود. هدف و وسیله دقیقاً یک چیز بودند. ... ولی، این جنبش‌های محلی و «جنبش‌ها برای جنبش»، جنبه مجزای جنبش‌های جدید نیستند؛ جریان‌های دینی غالب، فلسفه‌های عمده و جنبش طبقه کارگر در اوایل قرن نوزدهم، مشحون از این وجوه جنبشی و مشارکتی بودند، و حتی ایدئولوژی غیر سلسله‌مراتبی را به افراط و تفریط می‌کشاندند. ... خود مارکس، حامی حق استنطاق بی‌واسطه از قانونگذارانی بود که علیه خواسته‌های موکلانشان رأی می‌دادند (این اقدام مارکس، در رابطۀ انجمن‌های سیاسی پاریس درگیر در 1848 با مجلس، نقش حیاتی داشت، و شرایط و ابزاری فراهم آورد تا امکان برآمدن رهبرانی که بیش از حد مستقل از توده‌ها باشند منتفی گردد).

پروتكل‌اجرای‌تحقیق‌ورساله‌پایان‌نامه/ضمیمه:شاخص‌های‌هشت‌گانه‌ارزیابی‌نهایی‌رساله‌پایان‌نامه

فرستادن به ایمیل چاپ

آخرین ادامه مطلب...رویه دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران


 

 

• انطباق با طرح مصوب

                                                                      □ خوب              □ متوسط              □ ضعیف              □ مردود

• چهارچوب نظری مورد استفاده
                                                                      □ خوب              □ متوسط              □ ضعیف              □ مردود
• شیوه‌های تحقیق به کار برده شده
                                                                      □ خوب              □ متوسط              □ ضعیف              □ مردود
• استفاده از نظریه‌های جدید و مناسب موضوع
                                                                      □ خوب              □ متوسط              □ ضعیف              □ مردود
• چگونگی استفاده از منابع و مآخذ معتبر
                                                                      □ خوب              □ متوسط              □ ضعیف              □ مردود
• صحت عملیات آماری و تحلیل‌های مربوط
                                                                      □ خوب              □ متوسط              □ ضعیف              □ مردود
• مراجعه به کتب، مقالات و پایان‌نامه‌های موجود
                                                                      □ خوب              □ متوسط              □ ضعیف              □ مردود
• دست‌یابی پایان‌نامه به موضوع یا مطلبی تازه
                                                                      □ خوب              □ متوسط              □ ضعیف              □ مردود

آخرین بروز رسانی در چهارشنبه, 03 اسفند 1390 ساعت 20:57

پروتكل‌اجرای‌تحقیق‌ورساله‌پایان‌نامه/ضمیمه:چک‌لیست‌عمومی‌رساله

فرستادن به ایمیل چاپ

دکتر حامد ادامه مطلب...حاجی‌حیدری


صفحه عنوان

صفحه بسمله

قدردانی
فهرست مطالب
فهرست جداول
فهرست تصاویر
░▒▓ چکیده(100کلمه)
      کلیدواژگان(15 12کلمه)
░▒▓ 1کلیات: توجیه طرح تحقیق
░▒▓ 2بررسی تحقیقات پیشین
░▒▓ 3مبانی نظری تحقیق
░▒▓ 4روش تحقیق
░▒▓ 5توصیف یافته‌های تحقیق
░▒▓ 6تفسیر یافته‌های تحقیق
░▒▓ 7بحث، نتیجه‌گیری و توصیه‌ها به مطالعات بعدی
پیوست‌ها: اسناد/ نقشه‌ها/ پرسشنامه‌ها/ جداول مقولات استخراج اطلاعات/ سایر جداول استخراج اطلاعات
منابع و مستندات
ستایش خداوند متعال.

آخرین بروز رسانی در سه شنبه, 02 اسفند 1390 ساعت 11:04

صفحه 384 از 425

a_a_