ماركسیسم نوگرامشیای
⇐ رویكرد مكتب بیرمنگامBirmingham School كه ریشه در سنت روشنفكری بریتانیا (افرادی مانند ریموند ویلیامزRaymond Williams، ریچارد هوگارتRichard Hoggart و ادوارد تامپسونE. P. Thompson) دارد، بر سیطرة خرد مدرن و نفی دیگر انواع خرد به عنوان طرح مسألة اصلی تأكید دارد.
⇐ یك آبشخور مهم مكتب بیرمنگام نظریة مهم هژمونی آنتونیو گرامشیAntonio Gramsci است.
⇐ این مفهوم مشعر بر آن است كه سلطة طبقة حاكم هیچ گاه كامل نیست و همواره انواعی از نظام اندیشه در جامعه حضور دارد؛
⇐ هژمونی به این دلیل مؤثر واقع میشود كه در معنی گسترده بر پذیرش گروههای تابع كه تهدیدی برای چارچوب كلی حاكمیت ایجاد نمیكند استوار است.
⇐ هژمونی شامل جنگ عقاید و در نهایت رضایت در مورد اصول عقاید حاكم است. عقاید گروههای تابع ممكن است بدون هیچ گونه همراهی با عقاید حاكم در هژمونی رایج ریشه داشته باشد. مفهوم هژمونی از این دیدگاه به مفهوم مهم و عمیقی تبدیل میشود. مهم این است كه این تضادها در جامعة مدنی به معنای زیر پا گذاشتن قواعد بازی نباشد.
⇐ از این جهت نقش روشنفكرانی كه در درون قواعد بازی گفتگوهای سرمایهدارانه در جامعة مدنی و در درون گروههایی كه توسط نظام مسلط به رسمیت شناخته شدهاند در تحكیم هژمونی مسجل میشود.
⇐ در نهایت تحلیل، امتیازاتی كه شالودة هژمونی را تشكیل میدهند عمدتاً ماهیت اقتصادی دارند.
⇐ استوارت هالStuart Hall با آمیختن این آموزه با آموزة مهم «دنیای دیوانة» میشل فوكوMichel Foucault به نتیجة مهمی در مطالعات مخاطب دست مییابند.
⇐ فوكو طی یك مطالعة تاریخی در مورد تاریخ علوم انسانی، تاریخ جنسیت و تاریخ دیوانگی بر آن است كه خرد مدرن از ابتدا یك گفتمان (دارای سه مؤلفة دانش، قدرت و اخلاق) را تشكیل داد.
⇐ بر این اساس دورة رنسانس زمانی است كه دیوانگی و خِرد از هم جدا نبودند. اما در فاصله سالهای 1650 تا 1800 میان این دو فاصله افتاد وسرانجام، خرد بر دیوانگی چیرگی یافت. در واقع او میخواهد گفتمان قطعشده میان خرد و دیوانگی را مورد بررسی قرار دهد. دیوانگان باید در قفس آهنین ساختهشده به وسیله خرد وعقلانیت روزگار بگذرانند. روانشناسی علمی در سدة هجدهیم از رهگذر جدایی میان عاقلان و دیوانگان پدید آمد. روانپزشكی هنگامی به وجود آمد كه «دیوانگی به عنوان گناهی طرد شد».
⇐ توانایی عاقلان و كارگزارانشان در سركوبی و ستمگری نسبت به دیوانگان كه در سده نوزدهم جایگاهی برابر عاقلان داشتند، بیش از پیش افزایش یافت. فوكو ضمن تمایز قایل شدن میان دیوانگان و عاقلان و اعمال نظارت اخلاقی بر دیوانگان، به ریشههای علوم انسانی (به ویژه روانشناسی وروانپزشكی) توجه دارند. این خود بخشی از نظر كلیتر او درباره نقش علوم انسانی در نظارت اخلاقی بر مردم به شمار میآید.
⇐ این توانمندیای بود كه بعدها تعمیم یافت و خرد مدرن و نظام اجتماعی و سرمایهداری و استالینیسم برآمده از آن هر نوع مخالفت با خود را با عنوان جرم و درجاتی از جنون تعبیر و انكار میكردند.
⇐ اینگونه انضباط و مجازات مدرن، بر یك مبنای گفتمانی امكان شكل گرفتن یافت.
⇐ از این قرار دانش، گفتگو و اخلاق، هر یك حامل قدرتاند و همانطور كه نیچه گفتهبود، ساخته شدهاند تا ارادة قدرتمندان را به پیش برند.
⇐ با این استدلال است كه فوكو راه مقاومت در برابر قدرت را شكگرایی یا «دیوانگی» میداند.
⇐ مقاومت در مقابل خرد مدرن نمیتواند با پذیرش خرد مدرن و چهارچوب آن پیشرفتی داشته باشد.
⇐ جنبشهای ضدفرهنگ و فمینیسم پساساختگرا از نظر فوكو مثالهایی از این نوع مقاومت هستند.
⇐ از این قرار بود كه مكتب بیرمنگام به نقش مهم مخاطبان و مخاطبمحوری در حیطة رسانهها و امكان بالقوة رهاییبخشی آن در سایة خروج از نظم عقلانی مدرن تأكید میكنند.
⇐ «لذت معمولی» توده نمیتواند آنطور كه فرانكفورتیها میگویند منفی ارزیابی شود؛ بلكه خود یك ظرفیت بالقوه رهاییبخش است كه مخاطبان را رفته رفته به خروج و تردید در مورد چهارچوبهای تصنعی خرد مدرن وادارد.
⇐ از این قرار آنها از تلویزیون خصوصی در مقابل تلویزیونی عمومی به عنوان یك مكانیسم همانندساز دفاع كردند.
⇐ نظارت دولتی بر تلویزیونهای خصوصی در موضوعاتی مانند عفت عمومی و امنیت ملی، عاملی است كه این اطمینان را به نظام سلطة مستقر میدهد كه گرایشهای غیرمنتظره و دیوانهای در توده ظهور نمیكند. پس تلاش برای مقرراتزدایی از رسانهها كمك میكند تا ما به آزاد شدن از بند خرد مدرن نزدیكتر شویم و این آن چیزی است كه ما واقعاً به آن احتیاج داریم. رهایی از سلطه یعنی همین. خارج شدن از محیط یك دستی كه مخالفت در آن تنها در درون یك چهارچوب و قواعد بازی میسر است.