مكتب فرانكفورت
⇐ تاریخچهای از مكتب فرانكفورتFrankfurt School:
⇐ مكتب فرانكفورت در یك فضای نظری شكل گرفت كه علاوه بر آنكه میكوشید تا نشان دهد چرا پیشبینیهای ماركس به وقوع نپیوست، همچنین در پی آن بود تا استالینیسم و تعارض آشكار آن با آرمانهای رهاییبخش ماركسیستی را توضیح دهد.
⇐ نسل اول؛ تئودور ویزونگروند آدرنو Theodor Wiesengrund Adorno و ماكس هوركهایمرMax Horkheimer
⇐ نسل دوم؛ یورگن هابرماسJürgen Habermas
⇐ نسل سوم؛ اكسل هونتAxel Honeth
⇐ از دیدگاه مكتب فرانكفورت، آنچه هر دو سوی این دوگانه را سبب شد، تلقی مادهانگارانة ماركس از مفهوم كار بود.
⇐ ماركس تنها كنشهای استراتژیك (ارتباطهای انسانی كه به هدفی جز خود ارتباط) توجه داشت و موضوع كنشهای ارتباطی (ارتباطهای انسانی كه نفس ارتباط در آنها منظور و هدف است) را از نظر دور داشته بود.
⇐ آدرنو و هوركهایمر، با گسترش مفهوم «بتوارگی كالا»ی ماركس به حوزة محصولات فرهنگی جدید نشان دادند كه در شرایط فعلی موضوع اصلی،تبدیل روابط انسانی به روابط بین اشیاء است و این با تعمیم ارزش مبادلهای به همة حوزهها میسر شده است.
⇐ به این ترتیب روشنگری دچار نوعی دیالكتیك یا خودتناقضی شده است.
⇐ در حالی كه روشنگری میكوشید تا به افراد فردیت، آزادی، آگاهی، خودمختاری و عدالت ببخشد، نتیجة فرآیند به دلیل تأكید آن به فرهنگ مادی و صنعتیشدن كمك كرد تا افراد بیشتر دچار فردیت مجازی، ابتذال فرهنگی، استاندارد شدن، وابستگی و بیعدالتی شوند.
⇐ آدرنو و هوركهایمر در مفهوم صنعت فرهنگ كوشیدهاند تا ابعاد این تلقی را نشان دهند:
⇐ بازتفسیر مفهوم كالایی شدن روابط: تسلط خرد معطوف به هدف و نه یك خرد ارتباطی منجر به آن میشود كه مناسبات همه جانبه میان انسانها شكل رابطة بین اشیاء را به خود بگیرد.
⇐ اتفاقاً نظام سرمایهداری با تقلیل روابط انسانی به روابط شیئی و تحمیل ارزش مبادلهای به همه چیز قدرت خود را اعمال میكند.
⇐ سرمایهداری از این طریق از بحران گذر كرده است و به یك معضل لاینحل تبدیل شده است.
⇐ در واقع مردم ناآگاهانه از طریق مصرف و تمایل به ادامة آن، با سرمایهداری توافق كردهاند.
⇐ در چنین فضایی انگیزة سود و لذت مادی به دور از آرمانهایی مانند آزادی یا عدالت، هویت اشكال فرهنگی را تعیین میكند.
⇐ این شكل فرهنگی كه حول این موضوع به یك چیز یكپارچه تبدیل میشود، هدفش گنجاندن اجزایی است كه معمولاً خوشایند هستند و «خوب فروش میروند» نه «پیگیری یك معنای كلی».
⇐ اما نظام سرمایهداری برای فروش دائمی محصولات فرهنگی خود علاوه بر این عناصر استاندارد، برخی عناصر كم اهمیت را در آن میگنجانند كه به عنوان ویژگی هر اثر با آن همراه میشود و نقش «قلاب» را برای انتقال كالای استاندارد ایفا میكنند.
⇐ به این ترتیب مردم با مصرف این محصولات احساس مغشوشی كه از استاندارد شدن و فردیت توأم به دست میآورند موقتاً از حرمانهای انبوه جامعه میگریزند و تسكین داده میشوند.
⇐ به این ترتیب آدرنو و هوركهایمر معتقدند كه امیدی به نابودی نظام سرمایهداری به دلیل وجود این مسكنهای قوی نیست.
تلاش برای نقد
⇐ دو رویكرد انتقادی مهم به این تلقی طرز تلقی آدرنو و هوركهایمر:
⇐ هابرماس: معتقد است كه هنوز در مدرنیت هنری و همچنین گفتمان در حوزة عمومی، ظرفیتهایی برای رهاییبخشی وجود دارد؛ اما واقعیت آن است كه این حوزهها نیز به قول او «بازفئودالی» شدهاند و نمیتوان به آنها امید رهاییبخشی كامل داشت، هر چند كه وجود آنها در نسبت با نبودشان پیشرفتهایی را پدید میآورد.
⇐ والتر بنیامینWalter Benjamin: بنیامین معتقد است كه تولید مكانیكی آثار هنری علاوه بر برخی كاركردهای دیگر، این نتیجه را نیز دارد كه اثر هنری رهاییبخش را میتوان در مقیاس وسیعی میان تودة مردم توزیع كرد. بنیامین در مورد وجود ظرفیتهای بالقوة رهایی در توده اعتقادی متفاوت از آدرنو و هوركهایمر دارد.