تخته سیاه شماره 3 مبانی فلسفه: سير فلسفه-بخش‌ اول

چاپ

تلاش‌ها برای فهم جهان و سامان‌دهی نوعی نگاه منسجم و منظم به جهان، منشأ فلسفه بوده است.
بنا به این درك است كه فلسفه عملاً معادل تفكر قلمداد می‌شود و تاریخ فلسفه، به نوعی تاریخ تفكر بشری نیز هست.
ادیان مختلف تلاش‌های نخستین (و نه لزوماً تلاش‌های «اولیه») برای حصول چنین تئوری‌هایی برای فهم جهان بوده‌اند؛ فرض خدایان متعدد برای موضوعات اصلی كه بشر با آنها دست به گریبان بود، به تقلیل جهان به یك مجموعۀ قابل درك منجر شد.
انواع پیشرفتۀ چندخدایی، نوعی جوهر واحد یا رب‌الارباب را میان خدایان متعدد تشخیص دادند. بت‌پرستی انتزاعی صورتی از این دین پیشرفته بود.
حسب تاریخ مضبوط، حضرت ابراهیم7(Abraham 2000-1500BC)، خدایان متعدد را ترك، و تنها یك خدا اختیار كرد. اینگونه جهان را به یك واقعیت تقلیل داد و این پیشرفت عمده‌ای محسوب می‌شد.
در همین هنگام، یعنی سال 2000 ق.م. یونانیان وارد سرزمین یونان شدند و پس از یك دورۀ اعتلای تمدنی در حدود 1200 ق.م. به انحطاط رفتند.
قرن 8 قبل از میلاد، گاه طلوع مجدد تمدن یونانی و شكوفایی دوباره و تسری آن به آسیای صغیر (غرب تركیه) بود.

Thales of Miletus
طالس
625?-546?BC

فلسفه در نیمۀ دوم سدۀ ششم ق.م. در قامت ایجاد دركی از جهان كه در مقابل درك ادیان آن زمان از جهان قرار داشت پدید آمد.
فلسفه یا جهان‌بینی ملطی (معرب میلطوسی)، اساساً در مقابل تعابیر اسطوره‌ای و دینی گذشته آهنگ طرح تبیینی مادی از جهان داشت.
فلسفه ملطی اصولاً كوششی است برای تعیین اینكه عنصر اولی یا ماده‌المواد و خمیرمایۀ تمام اشیاء چیست،. و این نكته است كه در فلسفۀ آنان اهمیت دارد، نه آنچه كه به عنوان ماده‌المواد تعیین می‌كردند.
ارسطو به آن «فوزیولوگوی» یا علم شناسایی مواد نام می‌نهاد و عملاً آن را به عنوان یك فلسفه به رسمیت نمی‌شناخت.
طالس، نخستین فیلسوف قلمداد می‌شود. او را همچنین نخستین هندسه‌دان و پایه‌گذاری علم تجربی نیز دانسته‌اند.
از نظر طالس، بن‌مایه همه چیز آب است

Anaximander
آناكسیماندر
611-547BC

آناكسیماندر معتقد بود كه آشكارا اضداد (چون آب و آتش و سردی و گرمی) وجود دارند و به بن‌مایه‌های ضد هم تقلیل می‌یابند، و اینچنین نیست كه جهان به سادگی با تقلیل همه چیز به یك چیز و بدون در نظر گرفتن این تضاد قابل فهم باشد.
اما از آنجا كه یگانگی باید بن‌مایۀ چندگانگی جهان باشد، یكی از بن‌مایه‌ها لاجرم بر دیگری چیره می‌شود.
بن‌مایه همه چیز مادۀ بیكران است
او در توجیه وجود دائمی اضداد از «جبران» سخن می‌گفت

Anaximenes
آناكسیمنس
570-500BC

از نظرآناكسیمنس نَفَس یا هوا بن‌مایۀ همه چیز است. این را از باب تشابهی می‌فهمد كه میان انسان و جهان درمی‌یابد. در واقع، از آنجا كه ما از نَفَس جان می‌گیریم، نَفَس بر ما و جهان احاطه دارد. همه چیز عبارت از تراكم‌های متفاوتی از نَفَس است.

Xenophanes
گزنوفانس
570-478BC

او نیز همانند سایر ملطی‌ها خدایان یونانی را نمی‌پذیرفت.
دیدگاه او از این بابت كه بن‌مایۀ همه چیز را خدا می‌داند، و هم از این باب كه در مورد امكان رسیدن به معرفت به دیدۀ تردید می‌نگرد، ممتاز و قابل توجه است.

Heraclitus
هراكلیتوس
540?-480?BC

از نظر هراكلیتوس، كشمكش میان اضداد، نه تنها مایۀ هرج و مرج در جهان نیست، بلكه یگانه تبیین‌گر تغییر در جهان است. نبوغ هراكلیتوس خصوصاً به علت ایدۀ وحدت در اختلاف و اختلاف در وحدت است.
از دیدگاه او «واحد» فقط در كشاكش اضداد است كه وجود دارد. از این قرار، بن‌مایه همه چیز باید چیزی شبیه به آتش یا همان آتش باشد. آتش با تبدیل كثیری از اشیاء به خودش، زنده است. وجود آتش بستگی به این ستیزه و كشمكش دارد. جهان، یك آتش همیشه زنده است، با مقادیری از آن كه افروخته می‌شود و مقادیری كه خاموش می‌گردد.
آن بخش كه خاموش می‌گردد، سرد و فشرده و مرطوب می‌شود و آب می‌سازد، آب سرد یخ می‌سازد و از یخ خاك حاصل می‌شود و از خاك آب و چیز‌های دیگری كه مجدداً می‌سوزند.

Parmenides
پارمنیدس
515 BC-

پارمنیدس و شاگردش زنون الیایی، در مقابل هراكلیتوس بر آن شدند كه تغییر منطقاً منتفی است.
از نگاه پارمنیدس، لازمۀ تغییر، خلاء، یا پذیرش تعریف چیزی است كه وجود ندارد.
تنها واقعیت قابل تعریف، هستی مطلق، بیكران و فاقد حركت است

Zeno of Elea
زنون الیایی
450-

نمود مشهور این استدلال را می‌توان در تعریض زنون الیایی به پارادوكس آشیل و لاك‌پشت مشاهده كرد. 

Leucippus
لوكیپوس
450?-370?BC

بنیان‌گذاری نظریۀ اتمی
جهان از دو بخش ماده و خلأ تشكیل شده است (خلأ هست ولی به صورت هستی غیرمادی)

Democritus
دموكریتوس
460?-370?BC

ترویج نظریۀ اتمی
پایه‌گذاری حكمت اپیكوری
آخرین و در عین حل نیرومندترین فیلسوف پش از سقراط

Pythagoras
فیثاغورث
582?-500?BC

بعد از ظهور فلسفه در حوزۀ ملطی، و پس از آنكه در گام نخست، تلاش برای فهم بن‌مایۀ جهان به رسمیت شناخته شد، فیثاغورث با ابداع مابعدالطبیعه گام مهم بعدی را برداشت.
تلفیق عرفان و فلسفه؛ فیثاغورث بی‌گمان به تناسخ (حلول روح افراد پس از مرگ در حیوانات یا اشیاء) اعتقاد داشت و حرمت‌هایی را از باب خوردن گوشت یا برخی گیاهان وضع كرد كه نوعی بازگشت به آموزه‌های دینی محسوب می‌شد.
در عین حال، آنچه در مورد فیثاغوریان مهم است، ریاضیات است. فیثاغوریان معتقد بودند كه می‌توان و باید بتوان هماهنگی و نظم كائنات را نیز با نسبت ریاضی بین اشیاء توضیح داد. چنانچه هارمونی میان گام‌های موسیقی را نیز می‌توان با نسبت ریاضی بین آنها بیان كرد.

Empedocles
امپدوكلس

490?-430BC

پس از فیثاغورث، بارزترین نمایندۀ التقاط عرفان و فلسفه بود.
همچنین نظر او در مورد وجود چهار عنصر متمایز آب و باد و خاك و آتش كه ئر مقابل بن‌مایۀ واحد ملطی‌ها بود، بر حكمت و پزشكی باستان نفوذ قابل ملاحظه‌ای داشت.
 مهر و كین نیز عناصر مادی هستند.

Anaxagoras
آناكساگوراس
500?-428BC

عناصر چهارگانه در همۀ اشیاء هستند.
 نیروی زندگی كه در همه چیز هست: عقل یا نوسnous


Protagoras
پروتاگوراس
480?-411?BC
Gorgias
گرگیاس
485-380BC

سوفیست‌ها آموزش فلسفه را توسعه دادند.
كثرت بسیار نظریات مطرح دربارۀ بن‌مایۀ جهان نزد فلاسفۀ نخستین، نوعی بی‌اعتمادی به جهان‌شناسی‌ها را پدید آورد. سوفسطائیان از این بابت به سوی اصل تفكر و نوع برخورد ما به جهان عطف توجه كردند. در واقع، آنها در مقابل فلسفه‌ای كه تا آن زمان بود، به خود انسان و تفكر او پرداختند، نه جهان مادی.
فلسفۀ یونان طی بیش از صد سال منتهی به سوفیست‌ها، در پی حقیقت بود، اما منظور سوفیست‌ها عملی بود، نه نظری. آنها در پی تعلیم هنر زندگی و نظارت و تنظیم آن بودند.
سوفیست‌ها سیار بودند و جوانان را از خانواده‌ها ودولت‌شهرها جدا می‌كردند و ایده‌های شكاكانه نسبت به ارزش‌های سنتی القا می‌كردند. این مطلب در كنار انكار معیار ثابت برای حقیقت و آنكه آنها به رغم فلاسفۀ پیشین برای آموزش خود دستمزد هم دریافت می‌كردند، كمك كرد تا سوفیسم چهره‌ای منفور به خود بگیرد.
پروتاگوراس و گورگیاس، چهره‌های مهمی در میان سوفیست‌ها بودند. پروتاگوراس در اوج شهرت از دنیا رفت. او معتقد به نسبیت در حقیقت و اخلاق (اصالت اخلاق عملی) بود.

Pyrrho of Elis
پیرون الیسی
360-272 BC

پس از انقلاب سقراطی، جریان شكاكیت تا سدۀ سوم میلادی مستمراً به چالش با مدعای فلسفه در شناخت جهان ادامه می داد.
شك‌گرایی (scepticism) در معنای خاص، به عنوان یك مكتب فلسفی رقیب توسط پیرون الیسی بنیانگذاری شد.
شك‌گرایان برای پیشبرد نظرات خود از روشی مشابه سوفیست‌ها استفاده می‌كردند. آنها می‌كوشیدند تا نشان دهند كه هر نظریه می‌تواند به یك اندازه درست یا نادرست باشد.
سكستوس امپریكوس (Sextus Empiricus) در سدۀ دوم میلادی دیدگاه‌های آنها را جمع‌آوری كرد.
پیرون معتقد بود كه جستجوی حقیقت كاری بی‌حاصل است.
هیچ ضابطۀ عینی برای اخلاق وجود ندارد.

Carneades
كارنئادس
214?-129BC

دلایل سرانجام به ادارك‌های حسی ختم می‌شوند
ادراك‌های حسی مشكوك هستند
اختیار انسان حقیقت ندارد

Aenesidemus
اِنِزیدموس
1st century BC-

MarcusVipsanius Agrippa
آگریپا
63-12BC

Socrates
سقراط
469-399BC

سقراط در مقابل سوفسطائیان، كه نسبیت را مطرح می‌كردند، از مفهوم كلی كه به موارد متعدد صدق می‌كند و عمومیت دارد سخن می‌گوید. مثلاً ما انسان‌های مختلف را می‌بینیم كه به همۀ آنها مفهوم كلی «انسان» را اطلاق می‌كنیم، یكی سقراط است، دیگری پروتاگوراس، یا افلاطون. اما آنچه میان آنها مشترك است و باعث می‌شود كه نام انسان بر آنها بگذاریم، همان مفهوم كلی است.
تصور مفاهیم كلی كه اینچنین در شرایط مختلف صادق‌اند، ریشه‌ای در حقیقت نداشته باشند، دشوار است. بنابراین مفاهیم كلی به مرجعی واقعی اشاره می‌كنند. از این روست كه تعاریف كلی پایۀ درك ما از جهان واقعی هستند.
روش دستیابی سقراط به این درك از جهان، «دیالكتیك» بود. دیالكتیك از تعاریف كمتر كافی آغاز می‌شكند و به تعریف كافی‌تر، یا ملاحظه و بررسی موارد جزئی به یك تعریف كلی پیش می‌رفت.
سقراط كتابی ننوشت. آنچه از او می‌دانیم از خلال آموزه‌های افلاطون و ارسطو ست.

Plato
افلاطون
428?-347BC
جمهوری
سیاستمدار
قوانین


ویژگی مهم افلاطون و شاگردش، ارسطو، تلفیقی عظیمی از ذخیرۀ فلسفه تا آن زمان بود.
افلاطون نظریۀ مُثُل(forms) خود را بر مبنای مفاهیم كلی سقراطی پی ریخته است. وجود عدالت و زیبایی و غیره مستقل از همة كارهای عادلانه و همة اشخاص عادل و همة اشیاء و افراد زیبایی است كه ممكن است در جهان محسوس پیدا كنیم. آنچه واقعی است، جهان مُثُل‌هاست و جهان عینی كه ما می‌بینیم، تنها سایه‌هایی است كه در انتهای غار از آن نورها افتاده است. برای شناخت مثل‌ها لازم است برای لحظه‌ای بمیریم و روی به آن عالم كنیم.
از مكالمات سقراطی می‌توان فهمید كه معرفت به مُثًل‌ها حال كمون در درون ما هست و این شناخت را مستقل از جهان حس و تجربه و مقدم بر آن داشته‌ایم. مكالمات سقراطی، بیشتر یادآوری است تا آموزش.
در رأس مُثُل‌ها، «مُثُل خیر» قرار دارد. بدین سان، اخلاق كه شناسایی و تحقق خیر است، والاترین و قاطع‌ترین نوع معرفت است. روش عملی او برای كشف حقایق اخلاقی، چیزی است كه خود، آن را «دیالكتیك فرازنده» نامیده است. از این دیالكتیك هم می‌توان به عنوان نوعی روش شناخت و یادآوری یاد كرد، و هم به مثابۀ رفع محدودیت‌ها و رفض بدن و لذت آن؛ چنان كه انسان خردمند به مرگ خویش، یعنی زمانی كه روح از زندان جسمانی‌اش آزاد می‌شود، شوق می‌ورزد. تلقی ارسطو از افلاطون، درك اول از نظر افلاطون است، اما درك دوم چیزی است كه بعدها دستمایۀ نوافلاطونیان قرار می‌گیرد.
افلاطون نفس معتدل را در سلسله‌مراتبی از سه قوه یا استعداد می‌بیند؛ از نظر او عقل باید بر شهوات و احساسات فرمان راند و عنصر اراده باید با نیروی‌ خود اوامر عقل را تأیید كند تا مطمئن شود كه شهوات تحت اختیار و مراقبت هستند. از آنجا كه خیر اخلاقی متعلق به مفاهیم عام مثلی است، از نظر افلاطون، اساساً فقط یك نحو زندگی خوب برای همة افراد وجود دارد. پس، مدینۀ فاضله باید دارای سه ركن عقل (حاكم)، سربازان (اراده) و سایر شهروندان (شهوات) باشد، كه دوتای اخیر باید در ذیل حكم اولی باشند.
افلاطون در اواخر عمر خود، طی دو كتاب سیاستمدار و قوانین، آشكارا نظرات خود را تحت تأثیر ارسطو تعدیل كرد.

Aristotle
ارسطو
384-322BC
طبیعت
مابعدالطبیعه
اخلاق نیكوماخوسی
منطق

نظرات ارسطو بویژه از دو جهت با نظرات افلاطون در تصادم است؛ یكی در زمینة وجود واقعی اعیان و دیگری در مورد تقوا.
ارسطو بر خلاف افلاطون بر آن است كه صورت در هر شیء جزیی حلول می‌كند و در درون آن است، نه اینكه مثلاً جدا از هر سگ خاص در یك قلمرو آسمانی (مُثل) «كلبیت» وجود داشته‏باشد. از نظر ارسطو به طور كلی هر موجودی در عالم، به استثنای خدا، مركب است از صورتی از یك خمیرمایه اساسی موسوم به «ماده». ماده هر نوع شیء است كه قابلیت كسب صورتی را دارد كه مناسب و درخور آن شیء است وآن صورت «غایت» یا مقصد وهدف خوانده می‌شود. حركت همان فعلیت یافتن این قابلیت شیء است.
اما از نظر ارسطو، انسان بیش از هر موجود دیگری قابلیت دارد تا به غایت وجود دست یابد چرا كه از طریق تفكر و تأمل صورت محض نزدیك شوند تا آن اندازه كه عقول انسانی به ادراك صورت تنها موفق شوند.
ارسطو انسان را همانند موجودات دیگر دارای‌ كمال ذاتی می‌داند. موجود انسانی موظف است كه برای‌ تحقق این غایت انسانی، به «سعادت» دست یابد.
از اختصاصات انسانی نسبت به سایر موجودات این است كه غایت فطری‌ او بیرون از جامعه، ممكن الوصول نیست.
ارسطو هم مثل افلاطون می‌كوشد تا نیروی اخلاقی در سیاست را مجدداً پس از آنكه سوفسطائیان آن را به سستی كشاندند، برقرار سازد: «اگر غرض نهایی افراد تحصیل خیر و صلاح باشد، غرض دولت یا جامعه سیاسی عبارت از تحصیل بزرگترین خیرها در عالی‌ترین صور آن برای اعضای جامعة سیاسی است».
ارسطو حكومت را به شش نوع تقسیم می‌كند؛ سه نوع اول، شامل انواع حكومت خوب است («پادشاهی»، «آریستوكراسی» و «جمهوری») و سه قسم دیگر («تیرانی»، «اولیگارشی» و «دموكراسی»)، هر یك متناظراً نوع منحرف سه قسم نخست به شمار می‌روند.

یك سال پس از درگذشت ارسطو را معمولاً به آغاز عصر هلنی تاریخ‌گذاری می‌كنند، و این هنگامی بود كه حكومت اسكندر كبیر پس از فتوحات خود مستقر گردید و سراسر مقدونیه، یونان، اسكندریه، پارس و آسیای مركزی را زیر سلطۀ فرهنگ هلنی قرار گرفت. در نتیجۀ آشفتگی حاصل از نبردهای انتحاری میان دولتشهرهای یونانی و سپس فتح یونان توسط اسكندر گرایشات فلسفی پایدار كلبی‌مسلكی، رواقی و اپیكوری پدید آمدند كه وجه بارز و مشترك آنها تدبیری برای كنار آمدن با این دنیای آشفته بود. این چشم‌اندازهای فلسفی دست كم تا پایان قرون وسطی تأثیر پایداری بر فلسفه، عرفان و الهیات غرب به جای گذاردند.

Diogenes of Sinope
دیوگنس سینوپی
412-324BC

پایه‌گذاری كلبی‌مسلكی
كلبیان معتقد بودند كه عالم اساساً شر است و آدمی باید برای شایسته زیستن از شركت در آن كناره جوید. مكتب كلبی نه تنها تأثیر عظیمی بر مردم داشت، بلكه در ظهور و توسعۀ فلسفۀ اولیۀ مسیحی مؤثر بود.
كلبیان با استدلال به اینكه فقط فضیلت فردی (در راستای زهد) اهمیت دارد، به نحو قابل ملاحظه‌ای به طرد و نابودی ملاك‌های اجتماعی منجر شدند.

Antisthenes
آنتیستنس
445-365

شاگرد گورگیاس
یگانه فضیلت اخلاقی كسب معرفت است.
 انكار رسوم اجتماعی نافی فضیلت
زندگی بی‌نیاز=بر وفیق طبیعت

Crates of Thebes
كراتس تبی
368-283

تأثیر بر زنون كیتومی

Zeno of Citium
زنون رواقی
334-262

بنیانگذار حكمت رواقی
حكمت رواقی به مثابۀ تحول و پیشرفت مكتب كلبی بود، اما با تعدیل آن بر آن شد كه لازم نیست آدمی از اشیاء مادی عالم چشم بپوشد، او می‌تواند دارای زندگی لذت‌بخش و كامیابی مادی باشد، به شرط آنكه در دادم آنها نیفتد و گرفتار نگردد.
تمایز دیگر حكمت رواقی تأكید آنها به عالم در اساس به حكمت الهی به نیكی معین و مقدر گردیده است،
لوگوس یا عنصر عقلی سرمدی در سراسر جهان جاری است
به این ترتیب، فضیلت عبارت از اراده‌ای است كه با حوادث و رویدادهای طبیعت هماهنگ گردد.
لگام احساسات را باید به دست خرد سپرد
جبرگرایی نهفته در حكمت رواقی

Cleanthes
كلئانتس
331-232BC

جانشین زنون كیتیومی

Chrysippus
خرسیپوس
208-206

فراهم‌آوری مقدمات گسترش توده‌ای حكمت رواقی

Epictetus
اپیكتتوس
55?-135?

بسیاری او را چهرۀ برجستۀ حكمت رواقی می‌شمرند

Marcus Aurelius
ماركوس آرلیوس
121-180

امپراطور روم
حكمت رواقی به مثابۀ حكمت حكومتی

Epicurus
اپیكوروس
341-270BC

حكمت اپیكوری نیز به مثابۀ كوششی برای زیست فردی نیك در متن دنیای پرهرج و مرج است.
فلسفۀ اپیكوروس ناظر بر پند و اندرزهایی برای زیست معتدل ولی لذت‌بخش است.
تنها چیز خوب كسب لذت و دفع الم است
 اعم از جسمی یا روحی
اپیكوروس میان لذاتی كه ملازم درد و رنج است و لذاتی كه چنین نیستند فرق می‌گذاشت و فقط نوع دوم را ارج می‌نهاد.
اینچنین است كه خصوصاً در آن شرایط اجتماعی، حكمت اپیكوری و حكمت رواقی عملاً دستورالعمل‌های اجلاقی یكسانی داشتند.
خرد سرچشمۀ همه لذات است.

Plotinus
فلوطین
205-270
نه‌گانه‌ها

فلسفۀ نوافلاطونی كه در حوزۀ فكری اسكندریه پدید آمد، آخرین فلسفۀ دوران باستان محسوب می‌شود. همانطور كه قبلاً گفتیم، این حكمت مبتنی بر دركی وسیع‌تر از نظریۀ مُثُل افلاطونی همراه با ایدۀ ثابت كناره‌گیری از دنیا در دنیای هلنی و رومی بود
تلفیق رویكردهای پیشین جز رویكرد اپیكوری
هماهنگی مفهوم دوگانۀ دنیای حقیقی/دنیای مجازی با تعالیم مسیحی
سلسله‌مراتب وجود: احد⇐عقل⇐نفس⇐انسان

Origen
اُریگن
185-254

نخستین فیلسوف مسیحی
تشبیه تثلیث مسیحی با تثلیث فلوطینی منجر به تكفیر وی شد

Saint Augustine
سن آگوستین
354-430
اعترافات
شهر خدا

آگوستین در كتاب “شهر خدا”، در ذیل سایۀ ایدۀ گناه نخستین مسیحی، این تلقی كلبی را ساز كرد كه جهان سراسر شر است. تنها قلیلی از كسانی كه به تقدیر الهی نجات یافته باشند رستگار خواهند شد. این نظریات او در احیاء بنیادگرایی مسیحی در پروتستانیسم انعكاس داشت.
آگوستین همچنین در نظریات مربوط به زمان-فضا سبك تازه‌ای به وجود آورد كه در حیطۀ مباحث ما نمی‌گنجد.


Boethius
بوئثیوس
480-524
تسلای فلسفه

تردید در وجود حقیقی كلیات (همصدا با ارسطو)

John Scotus Erigena
جان اسكاتی یا یوهان اریجنا
877?-815?
ترجمۀ آثار ارسطو

ترجمۀ متون یونانی
تلاش برای آشتی آئین مسیحی و نوافلاطونی‌گری
چهار مرتبۀ وجود: آفریننده است و آفریده نیست
 آفریننده است و آفریده است
 آفریننده نیست و آفریده است
 آفریننده نیست و آفریده نیست

 

  • دانشجو  - فلسفه اخلاق

    سلام

    در صورت امكان در بحث فلسفة اخلاق در مورد فلسفه اخلاق زرتشت نيز توضيحاتي ارائه بفرماييد

  • administrator  - بخش اول

    -----------------------------------------------------------
    بسم الله الرحمن الرحیم
    -----------------------------------------------------------

    دانشجوي گرامي

    با سلام و احترام

    • از اهتمام شما به موضوع اخلاق و طرح اين سؤال ممنونم. موفق باشيد؛
    • پاسخ زير به سؤال شما، پاسخ دكتر بهزاد حميديه، مدرس زرتشت در دانشكده الهيات دانشگاه تهران است كه به خواهش حقير تدارك گرديده و در معرض نظر شما و ساير دانشجويان قرار مي‌گيرد. تأخير در پاسخ نيز از همين باب بود.
    • براي سؤالات بيشتر يا رفع ابهام مي‌توانيد از طريق hamidieh@philosociology.ir مكاتبه فرماييد:

  • administrator  - بخش دوم

    • «دیانت زرتشتی با محور قرار دادن سه اصل هومته، هوخته، هوورشته یعنی پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک، وارد بحث اخلاقیات شده است. در متون متاخر نظیر بندهشن، میان این سه اصل، رتبه بندی شده است و کردار نیک بالاتر از گفتار نیک و آن بالاتر از اندیشه نیک میباشد. در متونی نظیر یشتها، برخی مصادیق این سه اصل به صورت کاملا پراکنده و اتفاقی بیان شده است. اما هیچ کجا ما با یک سیستم اخلاقی منظم و منسجم یا با ملاکهای مشخصی برای حسن و قبح روبرو نمیشویم. در دیانت زرتشتی یکی دیگر از جاهایی که میتوان بحثهای اخلاقی را یافت در امشاسپندان است. به عنوان مثال، وهومنه یا بهمن خرد نیک است و شهریور شهریاری نیکو همچنین اشه وهیشته یا اردیبهشت، عدالت و اشه است. اما بازهم با معیارهایی برای تشخیص اشه یا عدالت یا شهریاری نیک روبرو نمیشویم. در مجموع، دیانت زرتشتی هدف از خلقت را همکاری انسان با خدا در تحلیل بردن نیروی اهریمن و نهایتا نابود کردن اهریمن میداند. بنابر این هر کار یا هر موجودی که نشانه اهریمن را داشته باشد و اهریمنی به حساب اید باید از میان برود

  • administrator  - بخش سوم و پاياني

    مثلا خرفستره ها یا حیوانات اهریمنی نظیر سوسک و حشرات موذی و مارمولک و ... باید کشته شوند یا با دیوهایی نظیر خشم باید مبارزه شود. خشم یا ائشمه، یکی از کماله دیوان است که با نیروی فراوان در اخر الزمان نابود میشود و لذا میتوان گفت خشم یکی از بدترین کردارها است. دروج یا دروغ بزرگترین گناه است و اولین گناه یعنی گناه انسان نخستین نیز بوده است. لذا دروج هم باید پرهیز شود. بدین ترتیب میتوان پیش رفت و مواردی از این دست را استخراج نمود اما باز باید تاکید کرد اخلاقیات زرتشتی به هیچ وجه نظام مند نیست».

    • در پناه ولیعصر(عج) پاینده باشید.

    دو اسفند
    دكتر حامد حاجی حیدری
    -----------------------------------------------------------

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.