دکتر حامد حاجیحیدری؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
▬ نظریه، مجموعه گزارههای به هم مرتبط معطوف به یک موضوع است، که مکرراً مورد تأیید قرار گرفتهاند.
▬ این که این تأییدها به چه شیوهای صورت گیرند، انواع مختلف نظریه را میسازد:
۱. وقتی تأییدها عمدتاً به شیوه تجربی صورت گیرند، نظریه، متعارف ساینتیفیک خواهیم داشت.
۲. اگر تأییدها به شیوه برهانورزی فلسفی و سنجش همسازی منطقی مقدمات و تبعات صورت گیرد، با نظریه فلسفی مواجهیم.
۳. و بالاخره، اگر تأییدها به شیوه اصطلاحاً هرمنوتیک صورت گیرند، به این معنا که مکرراً بنا به مقاصد تاریخسازی، الهامبخش تلقی شوند، آنگاه با نظریه فلسفی مواجه خواهیم بود.
▬ برخی از مخالفان نظریه در علوم انسانی، نظریههای علوم انسانی را که تفاوتهای قومی و محلی را نادیده میگیرند، زائد و حتی مخرب شناخت اجتماع و جامعه محلی میشمرند. این بیانات در مورد قسم نخست نظریات علوم انسانی، یا همان علوم انسانی ساینتیفیک، قدری معتبر هست، ولی در مورد دو قسم دیگر نظریه، نه چندان. از این گذشته، مرور نظریههای جامعهشناسی، حتی از قسم نخست، میتواند روشهای تتبع تجربی در موضوعات انسانی را نشان دهد.
▬ در عین حال، و به رغم تمام این ملاحظات، باید در مورد «حاکمیت نظریه» در تحقیقات علوم انسانی محتاط بود؛ به این معنا که نظریه میتواند هادی یک تحقیق منظم باشد، معالوصف نباید از کشف «حکمت مردمی» مندرج در تجربیات ملموس، ممانعت به عمل آورد. در واقع، در متن کنشهای مجرب مردم محلی، سنخی از حکمت «مکرراً مورد تأیید قرار گرفته» حضور دارد که دانش اجتماعی بایسته، متکفل کشف و بیان سامانمند و منظم آن نیز هست.
▬ در مجموع، نظریه در علوم انسانی، رسالتی دشوارتر، و دقیقتر از نظریه در علوم طبیعی بر عهده دارد، به این معنا که موضوع نظریه، خود متضمن حکمتی است که ممکن است سترگتر از آنچه بدواً در تحقیق نظری ملحوظ بود، از آب درآید. هوشمندی و سعه صدر قابل ملاحظهای نیاز است.
مآخذ:...
هو العلیم