فیلوجامعه‌شناسی

برآمدن نظریۀ طبقۀ متوسط

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت آزاد از پیتر کیویستو؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


• بسیاری از نظریه‌پردازان اجتماعی غیرمارکسیست پذیرفته‌اند که جامعه صنعتی از تعدادی تقسیمات مهم طبقاتی ترکیب گردیده است و خصلت دقیق این تقسیمات، تأثیری ژرف بر روابط اجتماعی چنین جامعه‌ای دارد. از دیدگاه بسیاری از این نظریه‌پردازان، جامعه صنعتی، در مسیری توسعه یافته است که مارکس آن را به طور کامل پیش‌بینی نکرده بود و در نتیجه، طبقات جدیدی ظهور کرده‌اند که در شکل دادن به آینده جامعه صنعتی تأثیرگذارتر از پرولتاریای صنعتی خواهند بود.

░▒▓ جوزف شومپیتر و پاشنه آشیل سرمایه‌داری
• شومپیتر، از ایدئولوژی مارکسیسم تنفر داشت؛ با وجود این ارزش تحلیلی کار مارکس را به خوبی درک می‌کرد.
• شومپیتر، مانند مارکس، سرمایه‌داری را از نظر تاریخی نظام اقتصادی مشخصی می‌دانست که با گذشت زمان گرایش‌های درونی آن شالوده‌هایش را اندک اندک نابود می‌کند؛ اما درباره این که این امر چگونه رخ خواهد داد و آینده چگونه خواهد بود نظرهای متفاوتی داشتند.
• شومپیتر، نظریه اصلی خود را با جملاتی قاطع بیان کرده است. او می‌نویسد: «آیا سرمایه‌داری می‌تواند باقی بماند؟ نه، تصور نمی‌کنم بتواند». مقدمه بخش بعدی به بحث درباره امکانات سوسیالیسم می‌پردازد: «آیا ممکن است سوسیالیسم کارساز باشد؟ البته که ممکن است».
• مارکس، علت سقوط سرمایه‌داری را ناتوانی‌های آن در نظر می‌گرفت؛ یعنی ناتوانی آن برای دست و پنجه نرم کردن با بحران اوج‌گیرنده‌ای که در نتیجه کاهش روزافزون میزان سود پدید می‌آمد. شومپیتر، بر عکس، مسأله را یعنی پاشنه آشیل سرمایه‌داری را نتیجه موفقیت سرمایه‌داری می‌دانست. در نوشته‌های شومپیتر، طبقه کارگر در پایان دادن به سرمایه‌داری یا پدید آوردن سوسیالیسم هیچ نقشی بازی نمی‌کند. در دیدگاه او «پیش‌آهنگان حقیقی سوسیالیسم روشن‌فکران یا برآشوبندگانی که آن را موعظه می‌کنند نیستند، بلکه وندربیلت‌ها، کارنگی‌ها و راکفلرها هستند.
• این طبقه کارفرما، اساساً مسؤول ظرفیت زیاد تولیدی سرمایه‌داری است. این طبقه به دلیل آمادگی‌اش برای خطرپذیری در بازار رقابت‌آمیز، طبقه‌ای است که توسعه کالاهای جدید و بهبود یافته را مسیر کرده است و همچنان روش‌های جدیدی و برتر تولید را پدید می‌آورد. به این دلیل، بجاست که سرمایه‌داران را عامل پیش‌رفت اقتصادی بدانیم.
• یکی از دست‌آوردهای چشم‌گیر طبقه کارفرما که در قرن بیستم پدیدار گردید شرکت‌های بزرگ و مدرن بوروکراتیک بود. دراین شرکت‌ها، تصمیمات اقتصادی را به طور فزاینده قشر جدید و بیش از پیش متنفذ در سلسله مراتب شرکت، یعنی کارگزاران یا طبقه مدیران فزاینده اهمیت خود را از دست داده و مدیرانی که در نهادینه کردن روش‌هایی که پیش رفت اقتصادی را تأمین می‌کنند موفق هستند اهمیت یافتند.
• در نظر شومپیتر، مرگ سرمایه‌داری لزوماً پایان بازار یا ظهور جامعه‌ای بی‌طبقه را در برندارد، بلکه صرفاً به این معناست که طبقه کارفرمای اقتصادی، پس از آن که سودمندی خود را از دست داد، دیگر وجود نخواهد داشت، و جای خود را به مدیران شرکت‌های بزرگ بوروکراتیک می‌دهد. به تعبیر او، «سوسیالیسم الگویی نهادی است که در آن کنترل وسایل تولید و خود تولید به دستگاهی مرکزی واگذار می‌شود» و با این تمرکز، «امور اقتصادی جامعه به حوزه عمومی تعلق می‌یابد، نه به حوزه خصوصی».

░▒▓ نظریه سنت‌شکنانه اجتماعی تورشتاین وبلن
• مردم‌گرایی و نه مارکسیسم  جان‌مایه رادیکالیسم وبلن را تشکیل می‌دهد. این محیط فرهنگی بود که ذهن پر بار وبلن را ملهم می‌ساخت، می‌توان تأثیر دوگانه این دو سنت فکری را در تمام آثار او مشاهده کرد.
• وبلن به مفاهیم پیشرفت، و قوانین اجتناب‌ناپذیر تکامل اجتماعی با تردید می‌نگریست.
• وبلن، بر خلاف شومپیتر، ظاهراً «فرماندهان صنعت» را نیرویی نوآور و مترقی که باعث پویایی و نوآوری جامعه صنعتی هستند به شمار نمی‌آورد. در واقع، او موقعیت آن‌ها را در حکم طبقه مسلط در جامعه سرمایه‌داری صنعتی ناشی از موفقیت آن‌ها در مبارزه برای بقا می‌داند.
• گر چه صاحبان صنایع از برکت موفقیت جامعه صنعتی، گذران می‌کردند، چندان سهمی در این موفقیت نداشتند. به این دلیل، او می‌توانست آن‌ها را «طبقه تن‌آسان» بنامد.
• وبلن، اصطلاحی را مطرح کرده که از آن زمان، کاربرد گسترده‌ای پیدا کرده است: «مصرف آشکار» و اصطلاح مترادف آن «تن‌آسانی آشکار». منظور او از این اصطلاحات متقابلاً مرتبط با یکدیگر این بود که الگوهای مصرف طبقه تن‌آسان نه برای برآورده کردن نیازهای واقعی، بلکه، برای مطرح ساختن ادعاهای اعتبار اجتماعی طرح گردیده‌اند.
• طبقه تن‌آسان هرگز نقشی حقیقتاً سودمند در جامعه صنعتی بازی نکرده است. این طبقه با طبقاتی که واقعاً مولد هستند رابطه‌ای انگلی دارد.
• جامعه صنعتی با دوگانگی میان سوداگری و صنعت یا، به سخن وبلن، میان منافع «پولی» و منافع «صنعتی» مشخص می‌گردد.
• مادام که سرمایه‌داران سوداگر طبقه اقتصادی مسلط را تشکیل می‌دهند، جامعه صنعتی هم‌چنان «اتلاف‌کار» است و ممکن نیست نیازهای واقعی انسان را برآورده سازد. چاره این وضعیت به توانایی مهندسان و فن‌ورزها که امروزه ممکن است آن‌ها را «فن‌سالار» (تکنوکرات) بنامیم درگرفتن زمام امور اقتصادی از دست سرمایه‌داران سوداگر بستگی دارد.
• وبلن، مهندسان و فن‌ورزها را، به شیوه‌ای که مارکس به پرولتاریا می‌نگریست، طبقه‌ای انقلابی نمی‌دانست. نخست این که به اندیشه گروه نخبه دانشمند ارج می‌نهاد و این نشان می‌دهد که توانایی ایجاد جامعه‌ای عادلانه‌تر محدود بود. او همچنین احتمال این را که این متخصصان تمایل یا توانایی سازمان یافتن جمعی را برای درآوردن زمان امور اقتصادی از چنگ سرمایه‌داران سوداگر خواهند داشت، بررسی نکرد. در واقع، لحن کلی نوشته‌های وبلن ما را به این نتیجه‌گیری رهنمون می‌شود که او درباره پایان یافتن تنش میان سوداگری و صنعت دچار تردید بوده است.

░▒▓ چارلز رایت میلز: پژوهش‌گر هنجارشکن
• چارلز رایت میلز، از بسیاری جهات وارث اندیشه وبلن است. هر دو می‌کوشیدند دانش پژوهشی را با هواداری ترکیب کنند و در مقام منتقدان تیزبین جامعه خود جدل بسیاری ایجاد کردند. هر دو رادیکال بودند، گر چه هیچ کدام مارکسیست نبودند. میلز هم مانند وبلن، اساساً از اندیشه‌های مردم گرایانه آمریکایی تأثیر پذیرفت. با وجود این، هیچ کدام معتقد نبودند که مسائلی که تشخیص داده‌اند حل شدند است. گر چه وبلن، دست‌کم در نوشته‌هایش، واکنش خود را به این شناخت پنهان می‌کرد.

▒▓ تغییر ساختار طبقاتی
• میلز، به شناخت شکل‌های جدید قشربندی که در مرحله‌ای تازه در تاریخ جوامع صنعتی پدیدار شده بود علاقه داشت.
• میلز، با پیشینیان خود، که در این فصل معرفی شدند در دیدگاهی اشتراک داشت که در آن برای تقسیمات طبقاتی جایگاه مهمی در نظر گرفته می‌شد. با وجود این، میلز به سبب اختلافاتی درباره بهترین شیوه تبیین رابطه بین اقتصاد و سیاست از این سه متفکر جدا شد. برای میلز سیاست بسیار مهم‌تر بود و ارتباط متقابل بیش‌تری با اقتصاد داشت.
• میلز، از آن چه «متافیزیک کار» مارکسیسم می‌نامد انتقاد می‌کند. منظور وی از این اصطلاح این است که مارکسیسم در نگریستن به طبقه کارگر در حکم طبقه‌ای انقلابی که قادر به سرنگونی نظام سرمایه‌داری است در اشتباه است.
• رهبری کارگری را بخش خصوصی و حکومت کاملاً به همکاری پذیرفته بودند.
• میلز، در توصیف یک طبقه متوسط «جدید»، چیزی کاملاً متفاوت از طبقه متوسط سنتی یا «قدیم» را در نظر داشت. طبقه اخیر از سودگران خرد، کشاورزان و متخصصان مستقل مانند پزشکان و وکلای سوداگران خرد، کشاورزان و متخصصان مستقل مانند پزشکان و وکلای دادگستری تشکیل گردیده بود. این گروه طبقه «یقه سفید» را تشکیل می‌دهد. به نظر میلز، «یقه سفیدها به آرامی وارد جامعه مدرن شدند». برخلاف کار یدی کارگران یقه آبی، مشاغل یقه سفیدها متکی به کار فکری است.
• میلز می‌پذیرد که هنوز خیلی زود است که بتواند نتیجه‌گیری‌های زیادی درباره خصلت طبقه متوسط جدید به عمل آورد، اما گمان می‌کند که موقعیت آن‌ها در میانه ساختار طبقاتی موجب می‌شود آن‌ها در مسائل سیاسی و فرهنگی معتدل، محتاط و دنباله‌رو باشند.
• در سیاست، محتمل به نظر نمی‌رسید که طبقه متوسط جدید برخلاف همتایان یقه‌آبی‌شان که در اتحادیه‌ها متشکل شده بودند برای پیش‌برد منافع خود گرد هم آیند.

▒▓ ظهور نخبگان قدرت
• میلز، بیش از پیش، متقاعد شده بود که دموکراسی در آمریکا به علت تمرکز فزاینده قدرت سیاسی در دست یک گروه نخبه سه‌گانه مرکب از مقامات بلند پایه حکومت فدرال، سرآمدان شرکت‌های بزرگ و افسران بلندپایه ارتش تضعیف می‌شود.
• میلز، دلیلی نمی‌دید نتیجه‌گیری نکند که آینده، متضمن تن دادن توده مردم به سلطه گروه نخبه جدید خواهد بود.

░▒▓ دانیل بل: درباره ظهور جامعه فراصنعتی
• دانیل بل، استدلال کرده است که جامعه صنعتی در نتیجه تغییراتی که آن‌ها تشخیص داده‌اند، نزدیک است که جای خود را به چیزی از نظر کیفی جدید بدهد، که او آن را «جامعه فراصنعتی» نامیده است.
• او کتاب‌هایی درباره مارکسیسم و افراطی‌های جناح راست نوشت که سرانجام به تألیف کتابی تحت عنوان «پایان ایدئولوژی» منجر شد. او در این کتاب استدلال می‌کند که اندیشه‌های سیاسی قدیمی دیگر نمی‌توانند شرایط دگرگون شده پس از نیمه قرن کنونی را تبیین کنند.

░▒▓ درباره انتقال به جامعه فراصنعتی
• تز اصلی او این است که در حالی که جامعه صنعتی «جامعه تولیدکنندگان» بود، «جامعه فراصنعتی برای کنترل اجتماعی و هدایت نوآوری و دگرگونی دانش سازمان یافته است».
• اقتصاد فراصنعتی نیازمند وجود طبقه‌ای از متخصصان با آموزش بسیار زیاد است که از آموزش علمی، فنی، اداری و مدیریت لازم برای بازدهی خوب اقتصاد بهره‌مند باشند. افزون بر این، این طبقه باید بتاند به طور مستقل تصمیم بگیرد.
• موفقیت جامعه فراصنعتی بستگی دارد به این که آیا در موقعیتی هست که بتواند تصمیمات عقلانی بگیرد یا نه؛ تصمیماتی که بر کارایی، محاسبه‌پذیری و کنترل تأکید می‌کنند. جامعه فراصنعتی هم‌چنین نیازمند هم‌آهنگی بسیار متمرکزتری نسبت به جامعه صنعتی است.
• بل، حکومت را «عرصه» نظم صنعتی جدید می‌داند و تا آن جا که چنین است، طبقه دانش نیازمند ابزار وجود خود در برنامه‌ریزی دولتی و تنظیم سیاست‌ها و هم‌چنین در تصمیم‌گیری در مؤسسات اقتصادی است.
• گاهی به نظر می‌رسد بل می‌خواهد بگوید که نیروی محرک دگرگونی فن‌آوری است.
• بل، تصور نمی‌کند که جامعه فراصنعتی نشان دهنده پایان تقسیمات اجتماعی و ستیز باشد.
• اقتصاد را اصول محوری مبتنی بر عقلانیت ابزاری هدایت می‌کند. بر عکس، نظام حکومتی را اصولی هدایت می‌کند که به برابری بیش‌تر و گسترش مشارکت شهروندان کمک می‌کند. آن‌چه از این تفاوت‌ها پدید می‌آید تنش میان نیاز به دادن اختیار تصمیم‌گیری به طبقه دانش در اداره اقتصاد و نظام حکومتی و تقاضای بخش‌های بزرگ‌تر جمعیت برای گسترش مشارکت دموکراتیک است. این تنش اساسی در مواقع مختلف ممکن است به ستیزه بر سر چگونگی تخصیص قدرت منجر شود.
• بل، در کتاب «تناقض‌های فرهنگی سرمایه‌داری» می‌کوشد نشان دهد که تنشی نیز میان اصول محوری هدایت کننده اقتصاد و اصولی که بر فرهنگ تأثیر می‌گذارند وجود دارد.
• منتقدان بل، اغلب او را به تأکید بیش از اندازه بر تفاوت‌های میان جامعه سرمایه‌داری صنعتی اولیه و نوع فراصنعتی آن متهم کرده‌اند.
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.