فیلوجامعه‌شناسی

روانکاوی مبارزۀ تهران/غیرتهران

فرستادن به ایمیل چاپ

حامد دهخدا


░▒▓ مطلب اول
• این روزها، ذهن من، سخت مصروف درک دوگانه تهران/غیرتهران است.
• گفتمان تهران/غیرتهران، آشکارا به مهم‌ترین خط رقابت‌های سیاسی در ایران تبدیل شده است.
• و اصلاً تهرانی بودن، یعنی چه؟

░▒▓ مطلب دوم
• تهرانی بودن، یعنی چه؟
• پدربزرگ‌ها در روستا، از بسیاری مواهب زندگی جمعی برخوردار بودند و حظ آن را می‌بردند.
• البته به ازای این بهره‌مندی، وظایفی هم داشتند که البته سر چشم می‌گذاشتند و انجام می‌دادند. محدودیت‌هایی هم تحمل می‌کردند که آن نیز، قابل تحمل‌تر از آزادی‌های امروز بود.
• و ما به تهران آمدیم...
• و به شهر آمدیم...
• چرا به شهر آمدیم؟
• اغلب، به خاطر بهره‌مندی از موهبت «گمنامی» در شهر.
• شهر، موهبت دل‌آویزی دارد. می‌توانی در آن، بدون آن که نگران چشم‌های آشنا باشی، ...
• هر کار خواستی بکنی!
• هر جور خواستی بپوشی!
• هر جا خواستی بروی!
• خصوصاً اگر دست تنگ بودی، واقعاً این موهبتی بود. در شهر، می‌توانستی و می‌توانی صورتت را با سیلی سرخ نگه داری.
• البته شهر، فقط از «گمنامی» بهره‌مند نیست. کار و رفاه و سواد و قدرت و... هم دارد. خیلی چیز‌های دیگر هم دارد. در شهر، اوج تقسیم کار هر اجتماع را می‌توان ملاحظه کرد، و از این قرار، پیشرفته‌تر «به نظر می‌رسد».
• ولی، به گمان من، هیچ پدیده‌ای در شهر و ساخت مغز و جوهر شهر، مهم‌تر از «گمنامی» نیست...
• «گمنامی».
• اصل شهر، «گمنامی» است.
• تعریف: «شهر»، یک موقعیت فضایی زیست انسانی است که در آن، افراد و اشیاء و نهادها، در درجه اول، «گمنام»اند.
• بله، این، بهترین تعریف و بهترین نقطه عزیمت تحلیلی مهم‌ترین رویداد اجتماعی دنیای مدرن است.

░▒▓ مطلب سوم
• اصل شهر، «گمنامی» است...
• ... و این «گمنامی»، بی عارضه نیست. موهبت‌هایی دارد، ولی بی‌عارضه نیست.
• تصور کنید؛ اگر بدانید با کسی که الآن در اتوبوس، کنار شما نشسته، دو ماه دیگر، همکار یا همکلاس یا فامیل می‌شوید. بیشتر مراقب رفتار خود نبودید؟
• آیا اگر بدانید که بزودی، با کسی که الآن در اتوبوس کنار شما نشسته، هر روز چشم تو چشم می‌شوید، در سخنانی که خطاب به آن سوی تلفن همراه دارید، محتاط‌تر نبودید؟ و از واژگان مناسب‌تری استفاده نمی‌کردید؟
• آیا بیشتر به سر و وضع خود نمی‌رسیدید؟
• آیا همین لباسی را می‌پوشیدید، که الآن به تن دارید؟
• بله؛ وقتی به «جاهای مهم» می‌روید، مراقبید که آن طور که «باید» باشید و لباس فرم و مرتب می‌پوشید. ولی در سایر اماکن و «صحنه»ها، لباس راحت‌تر و اصطلاحاً اسپورت‌تری می‌پوشید. کلاً جاهای دیگر، اسپورت‌تر رفتار می‌کنید.
• و البته، دیگران نیز در قبال شما چنین‌اند.
• وقتی با شما مواجهند که طرف «گمنام» او هستید، لزوماً آن طور که «باید» و «برازنده» است، رفتار نمی‌کنند.
• شاید با این نسق رفتار خود، شما را بیازارند، ولی «مهم نیست»، چون معلوم نیست که دیگر شما را ببینند و «شرمنده» یا «متضرر» شوند.
• جوانی است که به اتومبیل شما کوبیده است و پایین می‌آید و هر چه از دهانش درمی‌آید، بار شما می‌کند. ولی اگر می‌دانست که دو ماه دیگر، فقط دو ماه دیگر، به خواستگاری دختر شما خواهد آمد، حتماً بیشتر مراقب رفتار خود بود.
• صبح تا شام، هر یک از ما، با انبوهی از معضلات این‌چنینی مواجهیم. کسانی که گمان دارند که بنا به احتمال منطقی، امکان اندکی دارد که گذر پوستشان به دباغ‌خانه ما بیفتد، با ما طوری رفتار می‌کنند که «شرم‌آور» و «موهن» است.
• در شهر، هر یک از ما، هر روز، توسط همشهریان، به نحو «موهن» و «شرم‌آور» و «غیراخلاقی» مورد خطاب واقع می‌شویم و از این موضوع رنج می‌بریم. «عذاب» می‌کشیم.

░▒▓ مطلب چهارم
• بله؛ در شهر، هر یک از ما، هر روز، توسط همشهریان، به نحو «موهن» و «شرم‌آور» و «غیراخلاقی» مورد خطاب واقع می‌شویم و از این موضوع رنج می‌بریم. «عذاب» می‌کشیم.
• و مقصر این وضع، «گمنامی» است. همان چیزی که مغز و جوهر و درون‌مایۀ راستین زندگی شهری را می‌سازد.
• شاید کرخت و پوست کلفت شده باشیم، و این همه آزار و رنج را بدون آن که خم به ابرو آوریم، تحمل می‌کنیم.
• جداً شگفت‌آور است، این همه کرختی و پوست کلفتی.
• وقتی کسی از خارج محیط ما بیاید و ببیند که ما در مقابل چه ناملایماتی خونسرد و بی‌اعتنا هستیم، حیرت می‌کند.
• کسی که تا کنون، در خیابان‌های تهران رانندگی نکرده است، وقتی کنار دست یک راننده تاکسی تهرانی بنشیند، جداً از میزان تحمل و بردباری ظاهری آن راننده شگفت زده خواهد شد. تحمل این همه بی‌احترامی و بی‌ملاحظگی، واقعاً یک نوبرانه تاریخی است.
• تحمل این همه بی‌احترامی و بی‌ملاحظگی، واقعاً یک نوبرانه تاریخی است.
• کسی که تا کنون، اسیر چم و خم قساوت‌بار و دقیقاً قساوت‌بار اداری نشده، وقتی بردباری یک وکیل یا کارچاق‌کن را در مقابل این همه بی‌ملاحظگی می‌بیند، به تحیر و بهت فرو می‌رود.
• ... به تحیر و بهت فرو می‌رود.
• واقع آن است که تیپ‌های شخصیتی مانند «راننده تاکسی» و «وکیل» و «کارچاق‌کن»، کرخت و پوست‌کلفت شده‌اند، و ظاهراً می‌توانند در موقعیت‌های قساوت‌بار و بی‌ملاحظه شهری تاب بیاورند.
• خونسردی این تیپ‌ها در موقعیت‌های کشنده شهری، سوژه بسیاری از فیلم‌هایی بوده است که نظر شما را به خود جلب کرده‌اند: «شخصیت خونسرد و پوست‌کلفت».
• «شخصیت خونسرد و پوست‌کلفت».
• ولی آیا «شخصیت خونسرد و پوست‌کلفت»، نقطه پایانی بر رنج شهر است؟

░▒▓ مطلب پنجم
• واقعاً آیا «شخصیت خونسرد و پوست‌کلفت» نقطه پایانی بر رنج شهر است؟
• هر یک از ما، پس از مشاهده فیلمی که بر محور «شخصیت خونسرد و پوست‌کلفت» (مثل آلن دلون) می‌گردد، احساس می‌کنیم که تنها این طور می‌شود در شهر زندگی کرد و این گونه اغوا می‌شویم که تبدیل به کپی برابر اصل آلن دلون و «شخصیت خونسرد و پوست‌کلفت» شویم تا از رنج‌ها و ناراحتی‌ها و عذاب‌های شهر خلاص شویم.
• آیا تبدیل شدن به کپی برابر اصل آلن دلون و «شخصیت خونسرد و پوست‌کلفت»، نقطه پایانی بر رنج‌ها و ناراحتی‌های شهر است؟
• نه...
• این، پایان ماجرا نیست.
• این همه آزار و رنج، یک جایی انباشته می‌شود، و بعد، با قدرت هر چه تمام‌تر، باز می‌گردد، و قدرت تخریبی‌اش را مدام به ما گوشزد می‌کند...
• ... و پس از سال‌ها زندگی شهری، شخصیت‌هایی بیمار می‌سازد.
• فکر می‌کنیم که آزارها و رنج‌ها و عذاب‌ها، فراموش می‌شوند، ولی نه.
• به «شهروندان» که نظر می‌کنی، انگار آرامند، ولی در درون‌شان غوغایی است. این را از تیک‌های ناگهانی دست‌ها و صورت‌شان می‌شود فهمید.
• شک نکن که این در هم رفتن ناگهانی ابروها، برمی‌گردد به یادآوری خاطره دلخراش آزاری که دو سال پیش، در یک مرافعۀ وقیح با همسایۀ مشغول اسباب کشی و در آستانه «گمنامی» روی داد. همسایه می‌رفت، و چون دیگر با تو کاری نداشت، هر چه  از دهانش درمی‌آمد گفت. برای او «مهم نبود»، چون معلوم نبود که دیگر شما را ببیند و «شرمنده» یا «متضرر» شود.
• سوار اتوبوس که شدی، به چهره مردم نگاه کن. ببین آن شهروندان بظاهر آرامی را که درون‌شان غوغایی است. ناگهان، مشت‌هایشان را گره می‌کنند، و گاه، ابروها را در هم می‌کشند، و گاه زیر لب، بد و بیراه می‌گویند. خاطره‌های خفتۀ آزارها و رنج‌هایی که از سوی طرف‌های «گمنام» یا در آستانۀ «گمنامی» بر آنان تحمیل شده، احضار می‌شوند، به مثابه خواب‌هایی که مدام و مدام تعبیر می‌شوند.
• درون‌مایه اصلی ناخرسندی از شهر و تمدن، اینجاست. «گمنامی» که موجب «بی‌ملاحظگی»، و در گام بعد، «عذاب» است.
• پس، پرش سه گام به درون «دوزخ» زندگی شهری این شد: «گمنامی» ... «بی‌ملاحظگی» ... «عذاب».
• اول «گمنامی»، سپس «بی‌ملاحظگی»، و نهایتاً «عذاب».
• «گمنامی» ... «بی‌ملاحظگی» ... «عذاب».

░▒▓ مطلب ششم
• «گمنامی»، سپس «بی‌ملاحظگی»، و نهایتاً «عذاب».
• از این قرار، و بنا به این زنجیره، فکر می‌کنم که شهر، به مثابه یک مصنوع دنیای مدرن، اساساً یک پیکره «غیراخلاقی» است.
• شهر اساساً یک پیکره «غیراخلاقی» است.
• شهر یک پیکره «غیراخلاقی» است.
• واقعاً، تهران، به عنوان یک ابرشهر، یک «فضای» غیراخلاقی است که باید آن را با این سه کلید واژه تحلیل کرد: اول «گمنامی»، سپس «بی‌ملاحظگی»، و نهایتاً «عذاب»...، «عذاب»...، «عذاب»...

░▒▓ فرجام
• و البته این «بی‌ملاحظگی» شهروندان تهرانی، وقتی به خصلت و ملکه اخلاقی تبدیل شد که شد، نصیب غیرتهرانی‌ها هم می‌شود و غیرتهرانی‌ها را هم معذب می‌سازد.
• «شهروندان»، نه فقط با یکدیگر، بلکه با مردم سایر نقاط کشور، به مثابه طرف «گمنام» رفتار می‌کنند که می‌شود «آزارشان داد و در رفت».
• صد و اندی سال است که معامله تهرانی با غیرتهران‌ها این چنین است. به مثابه طرف «گمنام»، که می‌شود «آزارشان داد و در رفت»...
• ... «آزارشان داد و در رفت».
• و اکنون، طاقت غیرتهرانی‌ها طاق شده است، و آن‌ها هم سهم خود را می‌خواهند. و وضع موقعی وخیم‌تر می‌شود که «شهروندان» هم این عادت را بکمال، در خود پرورده‌اند که «می‌شود آزار داد و در رفت». می‌شود انتخابات را هم «دو در» کرد! می‌شود منافع غیرتهرانی‌ها را در مقابل تهرانی‌ها، به هر قیمت، مصادره کرد.
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.