سایمون لنگلویز؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
...ادامه:
░▒▓ ۲. جنبشهای هویتی
• چهار نوع جنبش هویتی را میتوان بر سه اساس از هم متمایز کرد: [۱] بر مبنای نظامهای شناختی و ارزششناختی که تعیینکننده کنش این جنبشها هستند، [۲] ابزار و حوزهای که کنش در آن رخ میدهد، و نیز [۳] دیگران مهمی که جنبشها در جستجوی به رسمیت شناخته شدن از جانب ایشان هستند.
░▒ ۲-۱. جنبشهای هویتی ملی
• بدون شک، جنبشهای اثبات وجود ملی (national affirmation) شناختهترین نوع جنبشهای هویتاند. گلنر برآورد کرده است که ۱۵۰۰۰ فرهنگ ملی، خواهان به رسمیت شناخته شدن در جهانیاند که فقط چندصدتایی دولت ملت جزء آنها هستند. این جنبشها، مرجع ملی مسلط در کشورهای خود را به چالش و مبارزه میطلبند و مصمماند که رسماً به رسمیت شناخته شوند. آنها ترکیبی از اقلیتهای ملی هستند (که نباید آنها را با اقلیتهای قومی حاصل از مهاجرت اشتباه گرفت که مطالباتشان از ماهیت دیگری برخوردار است).
• اقلیتهای ملی با نابرابریهای اجتماعی میرزمند و خود را قربانی آن میدانند. بسیاری از آنها خواهان تغییر نهادهای رسمیاند. این نوع اعتراضات، عموماً به جستجو برای چارچوب قانونی جدیدی در درون یک دولت ملت منجر میشود. شرایط و مطالبات، به تبع زمینههای تاریخی و ملی، بینهایت گوناگونند.
░▒ ۲ـ۲. جنبشهای هویتی بومی
• باید داعیهداری ملتهای بومی در کشورهایی که شکلیافته امواج مهاجران هستند، جداگانه بررسی شود. تقریباً ۲۵۰ میلیون بومی در جوامع مهاجرتی سراسر دنیا، و غالباً در امریکا و اقیانوس آرام جنوبی، زندگی میکنند. این جمعیت عظیم (معادل با نیمی از جمعیت اروپا و دو سوم جمعیت ایالات متحده) به چندین هزار ملت یا گروه متمایز تقسیمشدهاند. مثلاً در کانادا، ۶۳۳ دسته و ملت بومی وجود دارند (بعضی گروهها چند صد نفری بیش نیستند) که به ۵۷ زبان متفاوت سخن میگویند.
• اروپاییان ملتهای بومی را شکست دادند و به استعمار خود درآوردند، و گاهی تبعید کردند، چنانکه هنوز هم در کانادا و ایالات متحده مواردی از این دست دیده میشود. این مردم قربانیان بیعدالتیهای متعدد تاریخی بودند و برخی از آنها بر اثر جنگ تقریباً نابود شدند. امروزه، آنها خواهان کنترل شماری از نهادها هستند که به آنها در حفظ هویتهای جمعیشان یاری خواهد رساند. بعضی از ملتهای بومی در ایالات متحده مانند Sioux و شمار زیادی در کانادا و استرالیا، خواهان دولت خودگردان درون کشورهای مخصوص به خود هستند، اما جمعیتهای کوچکشان مانع از آن میشود که غالبشان ادعای حاکمیت کامل را کنند.
• اجتماعات بومی کنش خود را بر سه جنبه اصلی نظامهای ارزشی خود برمیسازند؛ نخست، احساس وجود یک ریشه اسطورهای عام در کار است. دوم، (شاید این جنبه قلب فرهنگ آنهاست)، رابطه آنها با طبیعت، زمین و خاک نیاکان مورد نظر است. [و] سوم، ایده خویشاوندی و خون است: اجتماعات بومی عموماً با بیگانگان نمیآمیزند؛ چون آدم یا بومی به دنیا میآید یا نمیآید.
• خصوصاً برای اجتماعات بومی، جستجو برای به رسمیت شناخته شدن نمادین اهمیت دارد؛ چرا که سنتاً فرهنگ آنها یا نادیده گرفته شده، یا بیقدر دانسته شده است. اکنون رهبران این اجتماعات میخواهند حس تازهای از هویت را به منظور مواجهه با احساس خودکمبینی (self-contempting) به وجود آورند. این نکته نشان میدهد که چرا نزد بسیاری از آنها، تعریف خویشتن خویش (self-difinition) چنین با اهمیت است.
░▒ ۲ـ۳. جنبشهای هویتی خاصگرا
• نوع دیگری از جنبشهای هویتی، نهادهای موجود را به زیر سؤال نمیبرند، بلکه هدفشان مشارکت قانونی گروههای خاص افراد و حتی گاه، تحمیل شیوههای گوناگون مشارکت متناسب با ویژگیهای خاص و جزئی خود این جنبشهاست. این امر را در اقلیتهای زبانی یا قومی که خواهان دسترسی بیشتر به موقعیتهای مهم در خدمات مدنی و سازمانهای تجاریاند، مشاهده میکنیم.
• این نوع از جنبش شامل بخش اعظمی از جنبشهای فمینیستی است که خواهان پایان دادن به تمایز جنسی در نهادهای عمومی و فعالیتهای خصوصیاند. گرچه جنبش فمینیستی متشکل از اجزاء متفاوتی است، اما خود را به عنوان نوعی جنبش هویتی معرفی میکند، چرا که مدافع منافع بخشی از جمعیت است که احساس میکند که صرفاً به این دلیل که زن است مورد ظلم واقع شده است؛ همچنین جنبش فمینیستی به این دلیل جنبش هویتی محسوب میشود که تضادش با دیگری مهم (مردان)، به نوبه خود به نقطه اصلی ارجاع تبدیل شده است. امروزه، گروههایی از زنان بر قدرتمندی و بر مشارکت در همه مناسب بالاتر در مشاغل گوناگون پا میفشرند. رادیکالترین جنبشهای فمینیستی تا بدانجا پیش میروند که مدعی میشوند همه روابط اجتماعی روابط جنسیاند.
• جنبش حقوق مدنی برای آمریکاییان سیاه پوست، که با رهبری مارتین لوتر کینگ به اوج خود رسید، نیز یک جنبش هویتی است. حتی اگر این جنبش، به لحاظ تیپیک امریکایی باشد، اما در نیمه دوم قرن بیستم واجد ارزش سمبولیک مهمی در کشورهای غربی شده است؛ همچنین برنامههایی برای کنش اثبات وجود به نفع اقلیتهای حاضر در ایالات متحده عرضه داشته است.
░▒ ۲ـ۴. جنبشهای هویتی هنجاری
• محرک نوع دیگری از جنبشهای هویتی، تغییر هنجارهای اجتماعی است که بر زندگی خصوصی، مدنی و حرفهای افراد اثر میگذارند. کنشگران در این جنبشها خواهان پذیرش نمادین تفاوتهایشان هستند و میخواهند کلیشهها و عقاید قالبی جامعه را تغییر دهند. این تفاوتها ماهیتی جنسی، فکری یا فیزیکی دارند؛ نظیر خصائص آشکار و ظاهری برخی مهاجران. جنبشهای مبتنی بر سوگیری جنسی و دفاع از معلولین نمونههای خوبی از این نوع گروههایی هستند که اعضایشان احساس میکنند قربانی پیشداوریاند. شکایت آنها در بسیاری از کشورها به لحاظ حقوقی معتبر است و به تغییر وجهه نظر عمومی کمک کرده است.
░▒▓ ۳. عامگرایی در مقابل خاصگرایی
• جنبش هویتی و فلسفه اجتماعگرای مرتبط با آنها، به ارزشها به عنوان پدیدههای درهم تافته با فرهنگهای خاص مینگرد.
• بعضی تحلیلگران، نگران نتایج منفی نسبیتگرایی فرهنگی که ویژگی برخی مطالبات جنبشهای هویتی است، هستند. تأکید این نقدها بر آن است که هنجارهای اشتراکی به سادگی با منافع کنشگران درگیر در جنبشهای هویتی همخوان میشوند، حال آنکه هنجارهای کلگرا ظاهراً ضعیفتر هستند و زمان بیشتری لازم است تا آشکار شوند، چرا که منافع آنی افراد را برآورده نمیسازد. در این راستا هاردین، نشان داده است که همسوییهای خلقالساعه و بدون برنامه حتی ممکن است منجر به بروز تضاد بین گروههای متفاوت شود.
• از نظر تحلیلگران دیگر، کشورها و نهادهای مدرن امروز، راه دیگری ندارند، جز اینکه تنوع فرهنگی را بپذیرند چندگانگیگرایی فرهنگی (که سه معنای متفاوت دارد و به یک واقعیت جامعهشناختی، نوعی فلسفه یا خطمشی مرتبط است)، باید به عنوان یک سرمشق نگریسته شود. کیملیکا مدعی است که چندگانگیگرایی فرهنگی یک قالب عام ارائه میکند که درون آن، تفاوتها، چه بسا در زمینهای شکوفا شود که تنوع را ارج گذارد.
مآخذ:...
هو العلیم