فیلوجامعه‌شناسی

فرجام مرفه بی‌درد؛ دیالکتیک مال‌اندوزی

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت آزاد از مرحوم سید محمود طالقانی (ابوذر)؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


• مغز جذابیت مال‌اندوزی و مال‌دوستی، به این پندار برمی‌گردد که انگار مال جاودان می‌سازد. و انگار همواره هست. این پندار كه مال جاودان می‌دارد، مرفهان بی‌درد را به سوی جمع و شماره آن می‌كشاند، و هر چه ارزش جمع و به حساب آوردن مال در نظرشان بیشتر شود، ارزش‌های انسانى در نظرشان كمتر می‌شود، و هر چه به جمع و شمار مال بیشتر اتكاء نمایند، خوى امتیازجویى و در هم شكستن شخصیت دیگران در نفوسشان ریشه‏دارتر می‌گردد، تا آن‌كه معرف و خوى خاص چنین كسانى دو وصف همزة و لمزة می‌شود، و بیچارگى نهایى و درون مضطرب، عاقبت هول‏انگیزی را برای آنان رقم می‌زند. یک زندگی آزاردهنده.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * وَیلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ (۱) الَّذِی جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ (۲) یحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ (۳) كَلاَّ لَینْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ (۴) وَ ما أَدْراكَ مَا الْحُطَمَةُ (۵) نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ (۶) الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ (۷) إِنَّها عَلَیهِمْ مُؤْصَدَةٌ (۸) فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ (۹)
ترجمه
واى بر هر نكوهش كار طعن زننده (۱) همان كه مالى را گرد آورده و شمارش نموده (۲) مى‏پندارد كه همانا مالش جاویدانش دارد (۳) نه چنین است، هرگز! همانا دور افكنده خواهد شد در حطمه (۴) چه دانایت نموده كه چیست حطمه؟ (۵) آتش خدایى افروخته است (۶) آن چنان آتشى كه چیره شود بر درون دلها (۷) همانا آن آتش بر آن‌ها در بسته باشد (۸) در میان ستون‌های كشیده شده (۹).
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

• همزة لمزة؛ خوى و روش و عادت افراد خودبین و خودپرستی را مى‏رساند كه در هر وضعى باشند، و به هر وسیله آشكار و پنهانى كه دارند (گر چه با اشاره و طعن باشد)، كوشش دارند كه دیگران را موهون نمایند و خصائل انسانى و شخصیت آن‌ها را خرد كنند، تا راه نفوذ و بهره‏كشى از مردم را به سود خود، بى مانع و بازگردانند.
• اصل و منشأ این خوى و روش را بیان مى‏فرماید: این‌ها مال را كه به هر صورت، وسیله به كار افتادن چرخ اقتصاد و مقدمه زندگى برتر می‌شمرند، جمع و نگهدارى آن را هدف زندگى گرفتند و به جاى شناختن ارزش واقعى مال به مقدار و شماره آن پرداختند و به همان دلبسته شدند.
• و به مقیاس بزرگداشت جمع و عدد شمارى مال، ارزش‌های انسانى در نظر این‌ها بى‏ارزش و ناچیز به شمار آمده است.
• و چون چگونگى دید و روابط و علاقه‏هاى انسان به مال، از شرایط اولى نحوه روابط عمومى و تكوین عقاید و اخلاق است، با این‌گونه دید انحرافى كه مال و علاقه به شماره‏اش هدف زندگى شود، دید و روش این‌ها نسبت به دیگران، از واقع بینى و روابط انسانى تا آنجا منحرف گشته كه انسان‌ها و روابط انسانى در نظرشان وسیله‏اى براى جمع و شماره مال گردید و فطرت و استقامت روحى‏شان چنان دگرگون گشته و دچار بیمارى و دیوانگى شده‏اند كه براى جمع و نگهدارى و شماره ثروت و حفظ قدرت متكى به آن، پیوسته می‌خواهند شخصیت انسان‌ها را درهم شكنند و از این كار خود لذت مى‏برند. آن سان كه هر ناتوان روحى و اخلاقى و هر مست و دیوانه‏اى این‌گونه می‌خواهد خود را توانا بنمایاند. آیا براى نمودارى وضع روحى و عاقبت زندگى این‌ها تعبیرى جامع‌تر از «ویل» مى‏توان یافت؟
• مى‏پندارند، آن مالى كه به خود پیوسته و به جمع و شماره آن دلبسته است، وى را جاودان داشته است. سبب و منشأ جمع مال، همین پندار جاویدانى شدن است.
• غریزه یا انگیزه جاویدانى شدن (تأمین بقاء) كه ریشه عمیق و فطرى در وجود انسان دارد، محرك كوشش‏هاى نامحدود و مختلف انسان براى جمع مال و تحكیم ساختمان و ابقاء نام و اتكاء به قدرت‏هاى مادى و معنوى، تا ایمان به غیب و پیوستگى به آن، مى‏باشد. و همین خود دلیل فطرى و طبیعى براى اثبات بقاء انسان است. و گر نه باید این غریزه كه منشأ این پدیدها است بدون هدف و نامطابق با واقعیات و بیهوده باشد، با آن‌كه در ریز و درشت و ظاهر و باطن آفرینش تا گونه‏هاى ساختمان ریشه و برگ ریز گیاه و اعضاء و اندام جانوران و غرائز آنان چیزى بیهوده نیست. این غریزه تأمین بقاء چون دیگر غرائز و قواى انسانى اگر به سمت منظورى كه براى آن آفریده شده- ایمان به مبادی ثابت و غیب و پیوستگى به آنها-، هدایت نشود ناچار انسان را به سمت امور فانى و زایل كه مظهر مشهود آن مال و علاقه‏هاى وابسته به آن است سوق می‌دهد، تا چنین پندار بر وى چیره می‌شود، كه یگانه وسیله خلود جمع و شمار مال است- آن مردمى كه دچار این پندار می‌شوند و به مال و علاقه‏هاى آن خود را مى‏آویزند چون گرفتاران امواج دریا هستند كه به جاى چشم داشتن به ساحل و اتكاء به قدرت خود، به تخته پاره‏ها و چوب‌هایی چشم مى‏دوزند و خود را بدست آویزهایى مى‏آویزند، كه موج‌هایی آن‌ها را پهلوى هم كشانده و امواج دیگر از هم جداشان می‌نماید: یحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ.
• این سه آیه به ترتیب عكس، پیوستگى سبب و مسببى دارند: این پندار كه مال جاودان می‌دارد، به سوی جمع و شماره آن می‌كشاند، و هر چه ارزش جمع و به حساب آوردن مال در نظر آزمندان بیشتر شود، ارزش‌های انسانى در نظرشان كمتر می‌شود و هر چه به جمع و شمار مال بیشتر اتكاء نمایند خوى امتیازجویى و در هم شكستن شخصیت دیگران در نفوسشان ریشه‏دارتر می‌گردد تا آن‌كه معرف و خوى خاص چنین كسانى دو وصف همزة و لمزة می‌شود و بیچارگى نهایى و درون مضطرب و عاقبت هول‏انگیزشان را «ویل» نشان می‌دهد.
• این ابعاد عمیق كه مرتبط با انگیزه فطرى و چگونگى دید ذهنى و امور نفسانى و روابط اقتصادى و اجتماعى است در این سه آیه كوتاه، به صورت پیوسته با هم و صریحاً و ضمناً آمده. ولى اندیشمندان در این مسائل، آن‌ها را جداجدا و در بعد سطحى می‌نگرند، این پیوستگى و تسلسل باز بعد عمیق‏ترى دارد:
• كَلَّا لَینْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ: هرگز چنین نیست این اندیشه و حساب (كه جمع و شماره مال جاوید می‌دارد و این دژم خوى شخصیت‌كش، «همزة لمزة») پایدار مى‏ماند، بسى خطا و نارساست. بلكه بیقین در دوزخى درهم شكننده (یا در میان هیمه‏هاى خورد) افكنده می‌شود- آن چنان كه سلسله قوانین پیشرو و قواى محرك حیاتى، هر مانع و فشار و هر گونه سنگ و گل و یخ‌بندان را از میان برمى‏دارد و به دور مى‏افكند و خورد مى‏كند تا راه رشد هر زنده و موجود متكاملى را باز نماید و هر بذر ریز و هر تار زنده و هر ریشه نازكى را نیرو بخشد و رشد دهد. وَ ما أَدْراكَ مَا الْحُطَمَةُ، نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ: تو نمى‏دانى یا چه دانى كه الحطمه چیست؟ آتش خدا است كه مبادى خدایى و فاعلى آن را برافروخته نموده و اعمال گناه پیشگان هیمه و آتش‌گیرانه آن را فراهم ساخته است. الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ: آن آتشى كه می‌خواهد و راه می‌جوید تا آشكار شود و سر برآورد و یكسر بر قلوب و وجدان‌ها چیره شود. ضمایر ستمگرانى كه شخصیت انسان‌ها را خورد مى‏كنند و آتش به قلوب و وجدان‌ها و ضمیرها می‌زنند، و شاید منشأ و مطلع این آتش كه از آن سر برمى‏آورد و شراره مى‏كشد، همان ضمائر حق‌بردگان و دل‌سوختگان باشد. إِنَّها عَلَیهِمْ مُؤْصَدَةٌ، فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ: آن آتش بر همین گروه، احاطه نموده و راه نجات و خروجشان را در میان ستون‌های ممتدى، بسته است.
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.