برداشت آزاد از سارا میلز؛ فقط ایدهای برای تأمل بیشتر
• عرصۀ دیگری كه نظریۀ گفتمان را میتواند با جهتگیری سیاسی به كار بگیرد، نظریۀ گفتمان استعماری و پسا استعماری است.
• ادوارد سعید نشان داده است كه ویژگیهای معدودی هستند كه بكرات در متنهای مربوط به كشورهای استعمار شده ظاهر میشوند و این ویژگیها بیشتر ناشی از نظامهای اعتقادی كلان هستند. ادوارد سعید میگوید كه توصیفی كه از كشورهای استعمار شده، ارائه میشد به گونهای بود كه آنها را خوار جلوه میداد و به عنوان غیر میساختند تا تصویری مثبت و متمدن از جامعۀ بریتانیا ارائه شود. هر متن جدیدی كه دربارۀ شرق نوشته میشد تصاویر و شیوههای اندیشیدن كلیشهای بخصوص را تقویت میكرد.
• تلاش برای بازنمایی پیامدهای گستردهای داشته است. بازنمایی در عین حال در مقیاس بزرگ، در كشورهایی شكل میگرفت كه بعنوان كشورهای مستعد توسعه استعماری و نیازمند تأثیرات تمدن ساز قدرتهای اروپایی به حساب میآمدند.
• سعید خود را صرفاً به متنهای وطنپرستانه و آشكارا تبلیغاتی كه در دوران استعمار رایج بودند، محدود نمیكند. سعید میگوید كه ساختارهای گفتمانی رایج در قرن نوزدهم، بویژه نحوۀ تولید دانش را شكل دادند، به گونهای كه گزارههای بظاهر «عینی» در واقع بر زمینههای از ارزیابی و خوارشماری تولید میشدند. به عقیدۀ سعید، مردمان استعمار شده از طریق مجموعهای از كلیسازیهایی كه در متنهای استعماری نسبت به آنها روا میشد، عاری از شأن انسانی قلمداد میشدند.
• نوشتۀ دكتر ویلیام بیكی در مورد نحوۀ زندگی كردن مردمان یك روستا و گرفتار شدن آنها در سیل آب بصورت یك دانش ابژكتیو نوشته شده است. بیكی به دلیل فقدان دانش دربارۀ این گروه، توصیفی ارائه میكندكه در شرایط دیگر نمیتوان آن را دانش یا واقعی بشمار آورد. اما گزارش او به یمن موقعیت نهادی امپریالیسم و مسافران در بافت كشور استعمارگر، عینی و بخشی از دانش كشور استعمارگر به حساب آمده است.
• فرهنگ تحت استعمار در عین حال از طریق بازنمایی شدن بصورت چیزی كه در محدودۀ زمانی متفاوتی نسبت به استعمارگران وجود دارد، از فرهنگ استعمارگر متمایز میشد. فابین معتقد است كه استفاده از واژههایی چون «عقب مانده»، «بدوی» و امثالهم برای توصیف كشورهای استعمار شده آنها را در دورۀ گذشتهای از پیشرفت غرب قرار میدهد و بدین ترتیب بر نمیتابد كه آنها بر اساس شرایط خود وجود داشتهاند.
• به عنوان مثال: قطعهای از یك نوشته تبلیغاتی در مجله ساندی كه درباره نپال نوشته شده است؛ در آنجا كاتماندو، آشكارا به مثابه چیزی تصویر شده است كه گویی در مرحلۀ واپس ماندهای از تحول قرار دارد و هیچ پیشرفتی نكرده است. به گونهای بسیار شبیه نحوۀ توصیف عامیانۀ انگلستان دوران تیودور توصیف شده است. قطعۀ برگرفته از بیكی را دوباره بررسی كنید. هر چند ساكنان با عنوان انسان توصیف شدهاند، اما آنها در مقیاس زمانیای متفاوت از مقیاس زمانی راوی قرار داده شدهاند و در سپهرحیوانات رده بندی شدهاند. بدین ترتیب، ساكنان كشورهای استعمار شده به فاصلهای دورتر نسبت به استعمارگران پرتاب شده و برتری بریتانیا به نحوی پنهانی تصدیق میشود.
• متنهای استعماری در عین حال كه كشورهای استعمار شده را در گذشته دور قرار میدهند، از زمان گرامری خاصی استفاده میكنند كه فابین نام آن را در زمان حال قوم نگاریك نهاده است. نتیجه استفاده از زمان حال تبدیل كشور استعمار شده و ساكنان آن، به تبع آن، باز هم محروم كردن از شأن و موقعیتی است كه بدین طریق برای راوی در مقام نمایندۀ قدرت استعمارگر كنار گذاشته شده است. عنصر مهمی كه این شاخصهای گرامری مبتاین را به هم پیوند میزند، این است كه آنها همگی در خدمت بیرون انداختن دیگری از قلمروهای انسانیت هستند.
• سعید همچنین میگوید كه كشورهای استعمار شده بعنوان امر منفی تعریف میشدهاند. این منفیت یكی از شاخصهای گفتمانی نوشتارهایی است كه در بافت استعماری تولید شدهاند. از نظر ادوارد سعید بازنماییها نقش مهمی در حفظ و تحكیم سلطۀ استعماری بازی میكنند. پرات، اشاره میكند كه رویداد، ساختارهای خاص هستند كه در سفرنامه هایی روی میدهند كه از بافت استعماری نشأت گرفتهاند. توصیفهای سفرنامهها، هرگز كنشی معصومانه كه هدف آن صرفاً تولید اطلاعات باشد، نیست، بلكه همواره آلوده به مناسبات قدرت بافت استعماری است.
• قدرت استعماری امكان تولید دانش را فراهم میآورد همچنین مواضع قدرتمند برای سخنگفتن فراهم میكند. همین كه یك سوژۀ استعماری باشی، برای تقویت موقعیت به عنوان یك سوژۀ داننده كافی است.
• پرات، امكان این را كه متون در برابر عرف رایج، ساز خود را بزنند، منتفی نمیداند. متون استعماری كه به نظر میرسد تقریباً سراپا آموزنده هستند و هدف آنها منضبط كردن سوژۀ بومی است، صرفاً به خدمت تشدید میزان مقاومت در برابر قانون استعماری در میآیند. متن را نمیتوان كلافی از چندین گفتمان تلقی كرد. مقاومت بومی را میتوان در لابلای متن تشخیص داد حتی وقتی كه مؤلف به هیچ وجه قصد برملا كردن آن را ندارد.
• پیتر هولم، معتقد است كه چندین گفتمان در دوران استعمار رایج بودهاند و همۀ آنها تصویر منفی از سوژۀ بومی ارائه نمیكردند. او توجه ما را به كلیشههایی چون «وحشی نجیب زاده» و «بهشت هوش ربا» بعنوان نمونههایی از بازنمایی مثبت در گفتمان استعماری، جلب میكند، آلفرد والاس، اعلام میكند كه تمدن غربی به آخر خط رسیده است. فرهنگهای مساوات طلبی كه والاس دیده است، او را وا میدارد كه دربارۀ استعمار طبقۀ كارگر در بریتانیا دوران ویكتوریا بازاندیشی كند.
• هولم در تحلیل انواع گفتمانهای امپریالیسم، كانون توجه خود را روی گفتمان تمدن شرق و گفتمان توحش متمركز میكند. هولم میگوید كه تفاوتها برخاسته از تفاوتهای بافتهاست. فرهنگهایی كه در برابر تاخت و تاز استعمارگران مقاومت كردند با عنوان «وحشی» توصیف میشدند و قدرتهای استعماری احساس میكردند كه تلاششان برای محو آنان، موجه است. فرهنگهایی كه قواعد استعماری را پذیرفتند، عموماً بعنوان متمدن و صلح دوست معرفی میشدند.
• یكی از انتقادهایی كه علیه آثار سعید دربارۀ گفتمان، اقامه شدهاند، اینكه او گفتمان استعماری را مجموعۀ همگونی از متون میداند كه حامل یك پیام ساده دربارۀ كشور استعمار شده است. دیگر عیب آن، این است كه چنین القا میكند كه دانش «شرق شناسانه» بكل خدشهناپذیر است و دیگر اینكه امكان هر مقاومتی در برابر ساختارهای گفتمانی را منتفی میداند. آنچه گفتمان پسا استعماری را به خود مشغول كرده است این است كه حقیقت فرهنگها قابل بازیابی نیست.
• گایاتری اسپیواك یكی از نظریهپردازان پسا استعماری است كه آثارشان در خصوص به چالش كشیدن تصور سعید از همگونی گفتمان استعماری، حائز اهمیت بودهاند. اسپیواك، خاطرنشان میسازد كه متون استعماری تنها بخشهای معینی از جمعیت بومی را بازنمایی میكنند. اسپیواك خواهان تغییری در موضع نظری است كه در آن كانون توجه از صدای استعمارگر یا سوژۀ استعمار شدۀ نخبه به صداهایی منتقل شود كه غالباً از متون استعمارگرانه حذف شدهاند.
• ماری لوئیس پرات رو به نظریهپردازی پیچیدهتری از گفتمان آورده است. از نظر او ما باید متنهای استعمارگرانه را بعنوان نشانهای از تأثیر آنچه او «منطقۀ تماس» میگوید، بدانیم.
• نیل واتیهد میگوید كه یكی از عجیبترین ویژگیهای نوشتار استعمار این است كه دانش، تنها میتواند از طریق تعامل و گفتو گو با راهنمایان و مفسران محلی تولید میشود. هدف این دانش غالباً ایجاد تمایز آشكار بین فرهنگهای استعمار شده و استعمارگر است.
• مشكل دیگر این است كه با تبدیل ساختارهای گفتمانی به چیزی بینام و نشان، تقریباً نمیتوان هیچ عامل فردی را به خاطر نقشاش در امپریالیزم، مقصر شمرد. آثار فوكو به ما امكان میدهند، توجه خود را معطوف به شیوهای بكنیم كه از طریق آن چارچوبهای گفتمانی كلان در فعالیت استعماری نقش بازی میكنند. دنیس پورتر خاطر نشان میكند كه كوتاهی سعید در به حساب آوردن مقاومت استعمارگران در برابر شرقگرایی، باعث استمرار همان تفكر شرق شناسانهای میشود كه او قبل از هر چیز كمر به ملا كردن آن بسته است.
• در بطن مطالعۀ گفتمان استعماری، شكافی بین نظریهپردازانی كه به نظریۀ گفتمان تكیه میكنند و آنهایی كه رو به روانكاوی آوردهاند، پدید آمده است. این دو مكتب فكری در خصوص نظریهپردازی عاملیت، تفاوت بنیادین با هم پیدا كردهاند. نظریهپردازانی كه از روانكاوی استفاده میكنند، استعمار را شكلی از اختلال آسیب شناسی در سطح دولت میدانند.
• نسبت دادن تحول نفس كه جنبهای فردی است، به یك ملت یا حكومت، میتواند عاملیت افراد شركت كننده در استعمار را از نظر پنهان سازد. روان كاوی بیشتر به كار توضیح روانهای فردی میآید.
• آثار هومی بابا در باب تقلید و دوگانگی عاطفی میتوانند در نظریه پردازی گفتمان مفیدباشند. به باور وی، بومسانی یا تقلید استعماری عبارت است از میل به یك دیگری اصلاح شده و قابل شناسایی به مثابه سوژۀ متفاوت، كه تقریباً همان است. گفتمان تقلید پیرامون یك دوگانگی عاطفی شكل میگیرد، تقلید، تهدیدی درون ماندگار هم در برابر دانشهای عادی شده و هم در برابر قدرتهای انضباطی علم میكند.
• نمایش دیگری یا غیر به صورت یك نفس ابتر، شكلی از یك میل پیچیده دانسته شده است. استعمارگر همان قدر دستخوش این شكلهای بازنمایی است كه استعمار شده و صرفاً در بازی میل و خیال اندیشیای كه محصول بافت استعماری است، گیر افتاده است.
• آن مك كلینتاك كوشیده است تا به برخی نقدها كه علیه این نوع نظریهپردازی روانكاوانه موضع گرفتهاند، اشاره بكند. با این حال خود او، بازنماییها را روی هم رفته بر اساس اصطلاحات روانكاوانه تحیلی میكند.
• این نوع تحلیل روانكاوانه از متون استعماری، به نظر كارساز نمیآید. آنچه مورد علاقۀ یك نظریهپرداز گفتمان است، این حقیقت است كه مناسبات قدرت مستتر در روابط جنسی همواره بعنوان شكلی از استعاره برای توضیح انواع دیگر مناسبات قدرت بكار رفته است. بدین ترتیب برنامۀ سیاسی و روابط قدرت ملت- دولت حذف میشوند.
• منتقدان بسیاری كه در تحلیل گفتمان استعماری به روانكاوی متوسل میشوند، روی میل و روابط جنسی پرشوری كه در متون استعماری تجسم یافته است، انگشت گذاشتهاند. دیدگاه مبتنی بر نظریۀ گفتمان با تلقی صرف این بازنماییها به مثابه بازنمایی میل، چندان موافق نخواهد بود. تعبیری، به یك منظر استوار بر نظریۀ گفتمان، بیشتر موضع فرا تفسیری اتخاذ خواهد كرد. این دیدگاه، همپوشی متقابل و به تعبیری تو هم رفتگی امر سیاسی و امر جنسی را حائز اهمیت میداند.
• بدین ترتیب نظریۀ گفتمان استعماری و نظریۀ پسا استعماری، هر دو، مفهوم گفتمان را برای توصیف ماهیت نظاممند بازنماییهای مربوط به كشورهای استعمار شده، مفید تشخیص دادهاند. نظریۀ گفتمان استعماری و نظریۀ پسا استعماری، دیدگاههای ادوارد سعید را كه متون استعماری را متونی همگونه میداند، به چالش كشیدهاند و مدلی از گفتمان كه به لحاظ سیاسی كارآمدتر است، انكشاف یافته است.
مآخذ:...
هو العلیم