فیلوجامعه‌شناسی

گفتمان و ایدئولوژی

فرستادن به ایمیل چاپ

برداشت آزاد از سارا میلز؛ فقط ایده‌ای برای تأمل بیشتر


• همۀ نظریه پردازان فرهنگی و انتقادی با این دشواری حاد نظری روبرو بوده‌اند كه آیا باید به آثاری متكی باشند كه پیرامون مفهوم ایدئولوژی شكل گرفته‌اند، یا با آثاری كه از مفهوم گفتمان نشأت گرفته‌اند. می‌توان تحلیلی با جهت گیری‌های سیاسی را با تكیه بر نظریه گفتمان پیش برد. اما این تعهد سیاسی به هیچ روی همان صورت‌بندی سرراستی را ندارد كه در سایۀ استفاده از واژه ایدئولوژی پیدا می‌كند؛
• گفتمان، به دلیل فقدان وابستگی به یك برنامه سیاسی آشكار، راهی برای اندیشیدن دربارۀ سیادت [هژمونی] در اختیار می‌گذارد. در چارچوب نظریه گفتمان، پرسش‌های مربوط به عاملیت چندان روشن نیست و هرگز پاسخی نمی‌یابند. از این رو، ضمن اینكه كنش سیاسی می‌تواند به طور نظری در چارچوب نظریه گفتمان توضیح داده شود، در عین حال روشن است كه اعمال یا كنش‌های یك شخص ممكن است نتایجی به بار بیاورند كه با مقاصد او هم‌خوانی ندارد؛
• فوكو در زمانی كار می‌كرد كه هم‌سویی آكادمیك با ماركسیسم در فرانسه زیر سوال رفته بود و بحث‌های بسیاری درباره امكان برپایی نوع جدیدی از نظریه پردازی سیاسی در گرفته بود. آنچه بدیهی است این است كه ماركسیسم و مفاهیم ایدئولوژی نقش حیاتی برای فوكو در انكشاف و بسط مفهوم گفتمان داشته‌اند. در طول دهه 1970 فوكو در شماری از مبارزات سیاسی شركت كرد و اغلب از او خواسته می‌شد كه در نقش مقام تشریفاتی برخی آكسیون‌ها عمل كند. هرچند نظریه گفتمان اغلب به عنوان یك [رهیافت] غیر سیاسی شناخته شده است، اما كار فوكو را می‌توان مباحثه‌ای با ماركسیسم بر سر شكل ممكن كنش سیاسی بشمار آورد؛
• بخش عمده آثار فوكو درباره گفتمان، مناظره و گفت‌و گویی با واژه ایدئولوژی بوده است. فوكو تفاوت‌هایی را بین ایدئولوژی و گفتمان یافته است؛
• نظریه پردازی ایدئولوژی، استوار بر این تصور است كه موضعی كه نظریه پرداز اتخاذ می‌كند موضع انتقاد علمی است. بنابراین ایدئولوژی اغلب به عنوان آگاهی كاذب یا بازنمایی خیالی شرایط واقعی هستی تلقی می‌شود. به باور فوكو تركیبی از فشارهای اجتماعی، نهادی و گفتمانی به همه دانش‌ها تعین می‌بخشد و دانش نظری از این امر استثنا نیست. برخی از این دانش‌ها به چالش با گفتمان‌های مسلط برخواهند خاست و برخی دیگر به همدستی با آن‌ها خواهند پرداخت؛
• آنچه فكر فوكو را به خود مشغول كرد بود عبارت بود از نوشتن تاریخ بودن ارجاع به سوژه خودمختار یعنی فرد. وی كوشید تا مفهوم دكارتی سوژه را كنار بگذارد. فوكو از الگوهای نفْس كه در بطن روان‌كاوی انكشاف یافتند فراتر رفت، چون می‌كوشید تا شیوه‌ای برای بررسی فرایندهای تاریخی بدون توسل به مفهوم سوژه، تدوین كند. او بر آن شد كه سوژه فی‌نفسه را كنار بگذارد و توجه خود را روی فرایندهایی متمركز سازد كه به باور او در ساخته شدن خود آن مفهومی كه از سوبژكتیویته داریم نقش مهمی ایفا كند؛
• فوكو سوژه را در آثار خود به كار گرفت برای به دست دادن تصویری از تغییرات تاریخی و شكل‌گیری مفهوم سوژۀ جنسی شده. ظاهراً اینجا همان جایی است كه نظریه گفتمان از پرداختن به افراد یا گونه‌های مردم فارغ می‌شود. نظریه گفتمان در یافتن، تشریح و حتی علت‌یابی این سوژه فردی كه در برابر قدرت مقاومت می‌كند، رودرروی دشواری‌های بسیار زیادی است؛
• فوكو معتقد نبود كه بین اقتصاد و ساختارهای اجتماعی و گفتمان‌ها رابطه ساده برقرار است. فوكو بر آن بود كه رابطۀ بین اقتصاد، ساختارهای اجتماعی و گفتمان‌ها مبتنی بر تعامل پیچیده‌ای است كه در آن هیچ یك از طرفین معادله دست بالا را ندارند. او می‌خواست نشان دهد كه روابط قدرت با روابط اقتصادی متناظر نیست؛
• این نكته جالب توجه است كه پس از سقوط بلوك شرق، در واقع تغییرات عمده‌ای در روابط تولید استثمارگرانه در اروپای شرقی به باور نیاورده است. ممكن است به این دلیل باشد كه در سازمان كار صنعتی، نیروهایی بس بیشتر از صرف ایدئولوژی كمونیستی دست دركارند؛
• به نظر می‌رسد، تفكر ماركسیستی قدرت را جزو آن چیزی بشمار می‌‌آورد كه فوكو «فرضیۀسركوب» می‌نامد. به عبارت دیگر، تفكر ماركسیستی قدرت را صرفاً تجاوزی سلبی به حقوق دیگری می‌داند. فوكو می‌كوشید مفهوم‌پردازی قدرت را از این الگوی سلب یا منفی دور كرده و به چارچوبی نزدیك كند كه بر ماهیت مولد آن تأكید می‌كند. بدین ترتیب اعتقاد مبتنی بر اینكه سركوب كنش‌ها توسط صاحبان قدرت صرفاً منجر به امحای آن كنش‌ها می‌شود، مدل ساده‌انگارانه‌ای از روابط كنش و قدرت است. این نكته در آثار فوكو به روشنی پیداست كه اشكال سوبژكتیویته از دل بده‌بستان با روابط قدرت موجود پدید می‌آید؛
• تلاش ماركسیست‌ها برای تدوین الگویی برای قدرت دولت، مفهوم دولت را پیچیده كرد. در تحلیل نهایی باز هم دولت والاترین تعیین كننده و خاستگاه روابط قدرت است. فوكو به شدت مخالف اعتقاد استوار بر فرضیۀ سركوب است. چون از نظر او، قدرت در خلال  جامعه می‌چرخد و این‌گونه نیست كه در مالكیت یك گروه باشد. قدرت به این راحتی تن به مهار شدن نمی‌دهد. فوكو ضمن اینكه اهمیت قدرت دولت را دست كم نمی‌گیرد، اما بر آن است كه قدرتْ پیرامون، از خلال شبكه‌هایی عمل می‌كند كه حول نهادهای دولت شكل گرفته‌اند؛
• مسأله مهم از نظر فوكو پرداختن به نحوۀ چانه‌زنی در روابط قدرت است، او بر این گمان نیست كه در یك رابطۀ نهادی شده طرف قوی در واقع از قدرت بلا منازع برخوردار است. به ویژه آن‌هایی كه به لحاظ اقتصادی در مواضع قدرتمند نیستند، ممكن است از طریق حاضرجوابی و زبان‌آوری بر سر دست‌یابی به مواضع قدرتمندانه‌تری در این سلسله مراتب چانه بزنند. آن‌هایی هم كه در مواضع قدرتمندانه‌تر هستند ممكن است در چگونگی اعمال قدرت‌شان محتاط باشند؛
• در نظریه پردازی از ایدئولوژی، در سطح نظری توضیح این واقعیت كه انقلاب‌ها در عمل [چگونه] به وقوع می‌پیوندد، دشوار است. فوكو می‌گوید كه مقاومت پیشاپیش در دل مفهوم قدرت مستتر است؛ این مفهوم بسیار جذابی است. چون از نظر فوكو هیچ رابطۀ قدرتی نیست كه صرفاً استوار بر سلطه مطلق باشد؛
• در نظریۀ گفتمان «زبان» پایگاهی است كه در آن، مبارزات بیان می‌شود. بحث‌های مربوط به شایستگی سیاسی و یا جنس‌گرایی، نمونۀ خوبی از تضاد بین نظریۀ گفتمان و نظریه ایدئولوژی است. از نظر هر دو گروه، جنس‌گرایی متشكل است از گزاره‌ها و باورهای بنیادینی كه تمایزهای غیر ضروری و تبعیض آمیز بین مردم بر اساس جنسیت ایجاد می‌كند؛
• در چارچوب دیدگاه ایدئولوژیك، جنس‌گرایی به مثابه یك آگاهی كاذب تلقی خواهد شد. سوژه‌ها با پذیرش جنس‌گرایی در درون زبان، فراخوانده می‌شوند، بدین ترتیب جنس‌گرایی سوژه‌ها را به سوی پذیرش وضع موجود و پذیرش دیدگاهی می‌راند كه در آن، زنان انسان‌هایی پایین دست و مردان انسان‌هایی مسلط بشمار می‌آیند؛
• دیدگاه ملهم از نظریۀ گفتمان این امكان را در اختیار ما می‌گذارد كه بپرسیم آیا جنس‌گرایی صرفاً تحمیل مجموعه‌ای از باورها به گروهی از سوژه‌هاست و لا غیر؟ در واقع یكی از نتایج اعتراض به زبان جنس‌گرا در درون نهادهای آموزشی، بیشتر برملا كردن ساختارهای جنس‌گرا و نژادگرا بوده است. این اعتراض‌ها به جایی رسیده‌اند كه دیگر بی‌طرف ماندن ناممكن شده است؛
• در الگوی مبتنی بر نظریۀ گفتمان، جنس‌گرایی پایگاه ستیز و آویز است؛ هم عرصه‌ای است كه در آن تلاش مردان برای دست و پا كردن موضعی قدرتمند برای خود نسبت به زنان تضمین می‌شود و هم پایگاهی كه در آن زنان، می‌توانند با آن اقدامات به ستیز برخیزند یا با آن‌ها همدست شوند. در این دیدگاه نقش‌هایی را كه به سوژه‌ها محول شده از روی رضایت می‌پذیرند یا در برابر آن‌ها به ستیز برمی‌خیزند؛
• نظریه‌پردازان بسیاری هستند كه گفتمان و ایدئولوژی را بدین صورت از هم متمایز نمی‌كنند و اغلب آن‌ها ضمن اینکه به طور كلی به چارچوب نظریۀ گفتمان وفادار هستند، از اصطلاح ایدئولوژی نیز استفاده می‌كنند؛
• برخی براین باورند كه گفتمان اصطلاح فراگیرتری است كه در بطن آن طیفی از ایدئولوژی‌های مختلف جای می‌گیرند؛
• از نظر برخی دیگر ایدئولوژی‌های خود را از طریق انواع مختلف گفتمان‌ها به رخ می‌كشند؛
• اینكه گفتمان در واكنش به معانی مرتبط با واژۀ ایدئولوژی ساخته شده است، بخشی از تاریخ كاربرد گفتمان است و آن كشمكش با مفهوم ایدئولوژی هنوز بخشی از گستره فعلی معانی آن است.
مآخذ:...
هو العلیم

نوشتن نظر
Your Contact Details:
نظر:
<strong> <em> <span style="text-decoration:underline;"> <a target=' /> [quote] [code] <img />   
Security
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.