دکترحامدحاجیحیدری/ الهامنصرتی
گزارش رساله پایاننامه/رتبه اول تحقیقات علوم انسانی تهران/جشنواره محقق حلی ۱۳۹۰
← راستش را بخواهید، محرم و عاشورا، برای من و احتمالاً برای بسیاری دیگر، درونمایه متناقضی دارد.
← به ”مردمسالاری دینی“ میماند...
← از سویی، عاشورا، نفرت ما را از مردمسالاری و خطای فاحش اکثریت عوام و نخبگان، در سال ۶۳ هجری برمیانگیزد.
← اصلاً میدانید؛ ”عمق تراژدی در اصغر“، نشان میدهد که پژواک گفتار امام حسین علیه السلام، میخواهد بطلان ادعای اهل سنت در منصوب ساختن ”لایجتمع امتی علی الخطاء“ به رسولالله را اثبات کند.
← ولی در سوی دیگر، روز عاشورا که ”تعطیلترین روز پر غوغای تهران“ است، امیدوارمان میکند که ”شاید“ بشود کاری کرد و به کمک مردم، حق را به کرسی نشاند.
← این تناقض به یک شکاف اساسی میان ”پاپ کالچر“ و ”فولک کالچر“ بازمیگردد. فرهنگ، گرایش به التقاط میان این دو دارد. هم عناصر پست دارد، و هم عناصر متعالی. هر از گاهی، یکی سر بلند میکند، و جامعهشناس و فعال اجتماعی را اغوا میکند.
← به مردم اتکاء میکنی، زیر پایت را خالی میکنند. عصبانی از آنان روی برمیگردانی، نقاط متعالی فرهنگ آنان، چشمت را خیره میکند.
← مدام میروی و بازمیگردی، و نمیدانی با این التقاط چه کنی.
← این، انعکاس صورتبندی عمیق تراژدی میان جسارت و خردمندی است.
← و نهایت تراژدی،...
← ذبح شدن خرد، و نگاه پشیمان جسارت و حماقت است.
← اگر التقاط دنیا، صحنه برخورد تراژدیبار میان حکمت و جسارت است، پس بر حکمتپیشگان است که برای خلق یک اثر هنری ”عظیم“، خود را آماده ذبح شدن نگه دارند.
← درک ابعاد این تناقض، همچنان یکی از دشوارترین حفرههای تئوریک ما در زمینه سیاست است.
----------------------------------------
الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ ۞...۞وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهْمُ عَذَابٌ مُّهِينٌ
آل عمران/۱۷۸ ۱۷۳
----------------------------------------
← حقيقت قوانين عمومي، چه الهي و چه بشري، چيزي جز صورتهايي ذهني در اذهان مردم نيست، يعني تنها معلوماتي است كه جايش ذهن و دل مردم است.
← وقتي اراده انسانها به آن تعلق گيرد، مورد عمل واقع ميشود.
← اگر خواست مردم به آن تعلق نگيرد، و نخواهند به آن قوانين عمل كنند، چيزي در خارج به عنوان مصداق و منطبق آنها يافت نميشود.
← حقوق مدرن، بيش از اين، هدفي ندارد كه افعال مردم بر طبق خواست اكثريت انجام يابد، به همين اندازه است و بس.
← و اما چه كنيم كه خواستهای اکثریت به سمت و سوی فضیلت متوجه شود، چارهاي برايش نينديشيدهاند.
← هر زماني كه ارادهها زنده و فعال و عاقلانه بوده، قانون فضیلت به طفيل آن جاري ميشده است.
← و هر زمان كه در اثر انحطاط جامعه و ناتواني بنيه اجتماع ميمرده، و به خاطر فرورفتگي جامعه در شهوات و گسترش دامنه عياشيها، شعور و درك خود را از دست ميداده است. يا اگر، هم زنده بوده و داراي شعور، از ناحيه حكومت استبداديش جرأت حرف زدن نداشته و اراده آن حاكم مستبد، اراده اكثريت را سركوب كرده و قانون به بوته فراموشي سپرده ميشد.
← بايد گفت كه در وضع عادي، قانون تنها در ظاهر جامعه حكومت دارد، و ميتواند از پارهاي انحرافات و تجاوزات جلوگيري كند، ولی در جناياتي كه پنهان انجام ميشود، حقوق راهي براي جلوگيري از آن ندارد و نميتواند دامنه حكومت خود را تا پستوها و نهانگاهها گسترش دهد، و در اين موارد، امت به آرزوي خود كه همان جريان قانون و صيانت جامعه از فساد و از متلاشي شدن است نميرسد.
← و اين خطر، يعني شكسته شدن قوانين و فساد جامعه، و متلاشي شدن آن، جوامع را دستخوش خود نكرد، مگر به خاطر اينكه جوامع توجه و اهتمامي نورزيد در اينكه تنها علت صيانت خواستهاي امت را پيدا كند، و تنها علت حفظ ارادهها، و در نتيجه تنها ضامن اجراي قانون، اخلاق فضیلت است. در واقع اخلاق فضیلت به عنوان یک بخش متمم و مستقل از حقوق مدرن باید به آن الحاق شود.
← پس، اگر سنتي و قانوني كه در جامعه جريان دارد، متكي بر اساسي قويم از اخلاق فضیلت باشد، بر درختي ميماند كه ريشهها در زمين و شاخهها در آسمان دارد و به عكس اگر چنين نباشد به بوته خاري ميماند كه خيلي زود از جاي كنده شده و دستخوش بادها ميشود.
← اسلام، سنت جاريه و قوانين موضوعه خود را بر اساس اخلاق تشريع نموده و در تربيت مردم بر اساس آن اخلاق فاضله سخت عنايت به خرج داده است. چون قوانين جاريه در اعمال، در ضمانت اخلاق و بر عهده آن است و اخلاق همه جا با انسان هست. در خلوت وظيفه خود را انجام ميدهد.
← ميتوان گفت معارف عمومي در كشورهاي غربي نيز در مقام تهذيب اخلاق جامعه هست و از ناحيه مجريان قوانين، براي اين منظور تلاش بسيار ميشود تا مردم را بر اساس اخلاق پسنديده تربيت كنند. اما اين اخلاق و دستوراتش مانند قوانين آنان در نظر آنهايي كه ميخواهند بند و باري نداشته باشند، مسخرهاي بيش نيست. لذا ميبينيم كه هيچ سودي به حالشان نداشته است. به چند دليل؛ اول اینکه منشا بسیاری از رذائل اخلاقي، اسراف و افراط در لذتهاي مادي در عدهاي، و تفريط و محروميت از آن در عدهاي ديگر است، و حقوق مدرن، مردم مرفه را در آن اسراف و افراط آزاد گذاشته و نتيجهاش محروميت عدهاي ديگر شده است. در چنين نظامي كه اقليتي از پرخوري شكمشان به درد آمده و دیگرانی با درآمدی کمتر از یک دلار در روز، در قرن بیست و یکم، از گرسنگی میمیرند!
← دشواری دومی که حقوق مدرن با آن مواجه است، نسبیتگرایی و فقدان ”دیدگاه توحیدی“ است.
← حقوق مدرن، اگر هم بخواه به اصلاح جامعه بپردازد، كمترين نتيجهاي نميگيرد، زیرا اگر اخلاق بخواهد مؤثر واقع شود، بايد ثبات و استقرار داشته باشد.
← ثبات و استقرارش نيازمند ضامني است كه آن را ضمانت كند، و جز توحيد، يعني اعتقاد به اينكه ”براي عالم تنها يك پایبست وجود دارد“، چیز دیگری ظرفیت لازم برای ایجاد ضمانت متحد را ندارد.
← تنها كساني پايبند فضائل اخلاقي ميشوند، كه به هستی واحدی که روح جهانشمول وحدت عالم است، معتقد باشند.
← بنابراين، در مواردي كه انسان از كشتن حق غير، لذت ميبرد و هيچ رادع و مانعي نيست كه او را از اين لذتهاي نامشروع باز دارد و هيچ قانوني نيست كه او را در برابر اين تجاوزها مجازات كند و حتي كسي نيست كه او را سرزنش نموده و مورد عتاب قرار دهد، ديگر چه مانعي ميتواند او را از ارتكاب اينگونه خطاها و ظلمها (هر قدر هم كه بزرگ باشد) جلوگيري نمايد؟
← و اما اينكه اين توهم كه مثلاً ”حب وطن“، ”نوع دوستي“ ”ثنا و تمجيد در مقابل صحت عمل“ و امثال اينها بتواند كسي را از تجاوز به حقوق همنوع و هموطن باز دارد، توهمي است كه جايش همان ذهن است، و در خارج وجود ندارد؛ چرا كه امور نامبرده، عواطفي است دروني و انگيزههايي است باطني كه جز تعليم و تربيت، چيزي نميتواند آن را حفظ كند و خلاصه، اثرش بيش از اقتضا نيست، و به حد سببيت و عليت نميرسد، تا تخلف ناپذير باشد (بنگرید به ترجمه الميزان، ج.۴، صص.۲۱۱-۱۴۵).
در نتیجه...
• بهرهي ۱۴۲. همان خداوندي كه در سرشت انسان آزادي و اراده قرار داده، همو از او خواسته كه در يك زندگي كامل اين اراده خود را بپرورد و مقيد سازد. اسلام ميخواهد كه انسان آزاد حريت داشته باشد، يعني در اسلام منظور از آزادي، ابداً آزادي از بند عبوديت خداوند نيست. گسترش مفهومي از آزادي كه با حريت و توحيد در عبوديت متصادم باشد، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق ميدهد.
• بهرهي ۱۴۳. معارف به دو دستهاند؛ برخي كه در طول زمان تحول ميپذيرند ، و برخي كه ثابت ميمانند. معارف الهيه از آن رو كه ناظر به فطريات بشري است و بر بشر بماهو بشر صادق هستند مشمول مرور زمان نميشوند و از اعتبار نميافتند. پلوراليسم يا پنداري كه به نسبيت عمومي معارف معتقد است، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق ميدهد. از اين گذشته، عقايدي كه بدون قرينه، احكام ديني را تابع شرايط زماني تشريع ميانگارند و امروز آنها را بياثر مي شمرند، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق ميدهد.
• بهرهي ۱۴۴. گسترش بهرهکشي و استثمار ، جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق ميدهد.
• بهرهي ۱۴۵. اختلاف طبقاتي به فساد ميانجامد و جامعه، روابط اجتماعي، و فرد را به سوي وضعيت سكولار سوق ميدهد.
← تا کنون، صد و چهل و پنج رهنمود از مصحف شریف آموختیم. چهل رهنمود دیگر باقیست. تا پایان ساخت این الگو برای فهم عوامل بیدینی با ما همراه باشید...
مآخذ: ...
هوالعلیم