حامد دهخدا
• «روشنفکر حاشيهاي»، توليدكنندة يك حوزه نمادين تازه به رغم حوزه نمادين غالب در يك قلمرو معين است كه خارج از حوزه رسمي و مستقل از حوزه قدرت است.
• اگر آوارگی را رهایی از هر نقطهی مكانی معین بدانیم و آن را از جهت مفهومی نقطهی مقابل استقرار مكانی به شمار آوریم، صورت جامعهشناختی «روشنفکر حاشیهای»، به طور كلی، نشاندهندهی وحدت این دو ویژگی است. همچنین، این پدیده بیانگر آن است كه مناسبات اجتماعی از یك سوی فقط شرایط تحقق روابط انسانی را فراهم میكند و از سوی دیگر، نماد این روابط است. «روشنفکر حاشیهای» كه در اینجا نقش «آواره» را بازی میكند كه از هر گونه جایگاه و پایگاه رسمی و مشخص محروم است، برخلاف آنچه تاكنون گفته شده است، آوارهای نیست كه امروز بیاید و فردا برود، بلكه كسی است كه امروز میآید و فردا هم میماند. پس، میشود گفت كه او آوارهی بالقوه است، یعنی گرچه به حركت خود ادامه نمیدهد و همواره مواضع خود را بر اساس اصول ثابت خود بیان میدارد، ولی به طور كامل از آمد و رفت هم رها نشده است و میتواند بدون آنكه به موقعیتی تعهدی فراتر از اصول خود داده باشد، تغییر موضع دهد و تحت همهی شرایط به نحوی متناقضگون هم متغیر باشد و خود را با شرایط تطبیق دهد و به پرسشهای جدید پاسخ گوید؛ و هم ثابت باشد و بر اصول بنیادین خود اتكاء كند. او در یك حوزهی گفتمانی سیاسی، یا در سازمانی كه مرزهای آن همانند مرزهای قلمرو سیاسی است تثبیت شده است، اما موقعیت او در این حوزهی گفتمانی از بنیاد، تابع این واقعیت است كه از آغاز متعلق به حوزهی گفتمانی سیاسی نبوده است، و نیز اینكه او ویژگیهایی وارد حوزهی گفتمانی سیاسی میكند كه ناشی از آن سیاست و قدرت نیست و نمیتواند هم باشد، بلكه در آن نوعی دعوی حقانیت و عصیان بر قدرت، اعم از قدرت دموكراتیك و قدرت غیر دموکراتیک، رؤیت میگردد.
• وحدت دوری و نزدیكی كه در هر رابطهی انسانی وجود دارد، چنان در پدیده «روشنفکر حاشیهای»، سازمان یافته است كه دربارهی او به كوتاهترین سخن میتوان گفت، معنای دوری این است كه او در عین نزدیك بودن دور است و معنای «آوارگی» در «روشنفکر حاشیهای» این است كه او در عین دوری در واقع نزدیك است. به این ترتیب، «روشنفکر حاشیهای» بودن به طور طبیعی رابطهای مثبت و صورت ویژهای از كنش متقابل اجتماعی است. یك شخصیت دوردست كه ربطی به حیات و محیط زندگی ما ندارد، آواره نیست، اما كسی كه به شهر ما وارد شده است، اما جا و مكانی ندارد، «آواره» است. روشنفکر نیز چنین است؛ در شهر سیاست حضور دارد، اما آنچنان آزادانه و سیال در این حوزه، بدون تعهد به قدرت حركت میكند كه كسانی كه در سیاست به قدرت خو كردهاند، همواره انتظار دارند كه او مانند آوارگان زمانی كولهبار خود را بردارد و از شهر سیاست برود. این وضعیت آوارگی در روشنفکری حاشیهای است كه آن را به یك بازیگر ممتاز در صحنهی مدنی و سیاسی بدل میكند. در واقع «روشنفکر حاشیهای» مثل یك فقیر یا «دشمنان داخلی» گوناگون، عضوی از حوزهی گفتمانی سیاسی است؛ موقعیت او به عنوان یك عضو تمام عیار حوزهی گفتمانی سیاسی اینگونه است كه هم بیرون از حوزه است و هم رو در روی حوزهی گفتمانی سیاسی قرار دارد.
• در تاریخ اقتصاد همواره یك بازرگان سوداگر به عنوان «آواره» ظاهر میشود. در مواردی كه اساساً اقتصاد جامعهای خودكفاست، یا اینكه مبادلهی محصولات گروه در مكانی محدود صورت میگیرد و نیازی به واسطه نیست، وجود بازرگان سوداگر فقط برای مبادلهی كالاهایی است كه خارج از گروه تولید میشود. چون اعضای گروه برای خرید این لوازم از محدودهی گروه بیرون نمیروند (و گر نه آنها هم سوداگران «آوارهای» در بیرون از سرزمین خود خواهند بود). بازرگان سوداگر باید «آواره» باشد، زیرا در غیر این صورت هیچ امكان پیدا نمیكند كه زندگی خود را تأمین كند.
• چنانچه «آواره» محلی كه فعالیت میكند را ترك نكند و در محل مستقر شود، موقعیت او استوارتر میشود: در بسیاری از موارد حتی اگر بتواند از راه واسطهگری زندگی خود را اداره كند، به این موقعیت دست مییابد. در وضعیتی كه اقتصاد تا اندازهای بسته است، زمین بین افراد تقسیم شده است و صنایع دستی محلی هم تقاضای مردم را پاسخ میدهند، بازرگان نیز میتواند موقعیت خود را پیدا كند. زیرا فقط از طریق بازرگانی است كه امكان جمع آمدن با دیگران نامحدود است و از این طریق است كه اطلاعات همواره گسترش مییابد و به سرزمینهای تازه راه مییابد؛ این موهبتی است كه دسترسی به آن برای تولید كنندهی اصلی مشكل است، زیرا امكان تحرك كمتری دارد و وابسته به گروه محدودی از مشتریان است و بنابراین، ارتباط و اطلاعات به كندی گسترش مییابد. تجارت همیشه بیش از تولید اولیه توان جذب افراد را دارد؛ بنابراین، برای «آواره» كه مثل آدم زیادی است و به گروهی وارد شده كه در آن موقعیتهای شغلی را عملاً دیگران اشغال كردهاند، تجارت جایگاه مناسبی است (نمونهی كلاسیك آن تاریخ یهودیان اروپاست).
• طبیعی است كه «آواره» «مالك خاك» نیست (منظور از خاك فقط حالت فیزیكی آن نیست، بلكه حالت مجازی زندگی مادی را كه اگر هم نقطه مكانی ثابت نباشد، حداقل نقطهی آرمانی محیط اجتماعی هست، نیز شامل میشود). گرچه ممكن است او در شبكه روابط صمیمانهتری همه را به سوی خود جلب كند و اهمیت كافی به دست آورد، لیكن تا زمانی كه در نگاه دیگران یك «آواره» است، نمیتواند «مالك خاك» باشد. محدود شدن به واسطهگری، و اغلب فقط به جنبهی مالی كار پایبند شدن (گرچه همیشه هم این طور نیست)، به او قابلیت تحرك خاصی میدهد. اگر تحرك در درون گروه بستهای روی دهد، این تحرك بیانگر دوری و نزدیكی خاصی است كه موقعیت ظاهری «آواره» را به وجود میآورد. زیرا اساساً شخص پرتحرك، دیر یا زود با همهی افراد رابطه برقرار میكند، ولی به طور طبیعی رابطهی خویشاوندی، هم محلهای و شغلی با هیچ كس ندارد. اینچنین «روشنفکر حاشیهای» كه نقش «آواره» را بازی میكند و بر هیچ «خاك»ی (و از جمله خاك طلا) پایبند نیست، میتواند همواره بر اساس درك آزاد و رها و به دور از ملاحظه و مصالحهای از حقانیت و اصالت خویش، مسیر مستقل خود را انتخاب كند و گر چه دیگر به هیچ محدودهی خاصی كه از قدرت سیاسی ساخته شده باشد، پایبند نیست و از آن دوری میجوید، اما میتواند در هر زمان خود را به نیروهای سیاسی نزدیك كند و از آنها برای منظور خود استفاده كند. این ویژگی نوعی رئالیسم و «واقعگرایی» را در شخصیت «روشنفکر حاشیهای» پدید میآورد. او در اصل خود را به اجرای اصول و صلاحدیدهای اخلاقی برآمده از شناخت آزاد خود پایبند کرده است و تلاش نمیكند كه خود را با گرایشهای ویژه درون حوزهی گفتمانی سیاسی سازگار كند و دست به «مصلحتاندیشی» نمیزند. از این رو بخشها و گرایشهای حوزهی گفتمانی سیاسی را با رویكرد ویژهای از واقعگرایی مینگرد. این واقعگرایی متضمن بیتفاوتی نیست؛ این واقعگرایی ساختار ویژهای مركب از دوری و نزدیكی و بیتفاوتی و درگیری دارد. واقعگرایی به هیچ وجه به معنای مشاركت نداشتن نیست (زیرا كسی كه مشاركت ندارد به طور كلی «بیگانه» است نه «آواره»، چه در كنشهای متقابل عینی یا ذهنی)، بلكه واقعگرایی مشاركتی مثبت و ویژه است.
• شخصیت «روشنفکر حاشیهای» با اقدامات بسیار باز و بیپرده ویژگی مییابد كه این خود در خصلت اعترافی (اعتراف به «آوارگی») ریشه دارد. «روشنفکر حاشیهای» آشكارا به آوارگی خود اعتراف میكند و كوشش میكند تا از مناسبات بسیار نزدیك با مؤلفههای قدرت پرهیز كند. واقعگرایی را میتوان به آزادی تعبیر كرد؛ فرد واقعگرا، وابسته به قیودی نیست كه پیشداوری، فهم و ارزیابی او را مقید سازد. البته این آزادی، كه به «روشنفکر حاشیهای» امكان میدهد تا بتواند با یك بررسی اجمالی، حتی ارتباطهای نزدیك خود را اصلاح كند، امكان خطرهای بسیاری هم دارد. به علاوه این امر كمك میكند تا چنین روشنفکرانی به رغم خطها و جناحهای سیاسی از پذیرفتن مسؤولیت تمام رویدادهای رخ داده در حوزهی سیاسی سر باز زنند و كسی نیز به دلیل جایگاه حاشیهای ایشان چنین مسؤولیتی را متوجه ایشان نمیداند. چنین وضعیتی بازتاب همان وضعیت آوارگی روشنفکر حاشیهای است كه او را در عین آنكه مؤثر و تأثیرگذار بر حوزهی قدرت سیاسی میسازد، در عین حال به عنوان یك آواره هیچگاه آلوده به تمام تصمیمگیریها در این حوزه نمینماید و او تنها آمادهی پذیرش مسؤولیت اقدامات ناشی از عاملیت خود است. در واقع روشنفکر از لحاظ نظری و عملی آزادترین کنشگر سیاسی است و شرایط را با تعصب كمتری میسنجد؛ معیارهای او برای این كارها كلیتر و آرمانهای او واقعیتر و به دور از تعصبهایی است كه موقعیت وی در ساختار قدرت سیاسی برای وی ایجاد میكند؛ عمل او مربوط به گذشته، عادات و قواعد سیاسی و جناحی نیست.
• سرانجام، نسبت نزدیكی و دوری كه ویژگی واقعگرایی را به «روشنفکر حاشیهای» میدهد، در ماهیت انتزاعیتر رابطه با او نمود عملی پیدا میكند و اینچنین پیروان و ره پویان چنین روشنفکر آوارهای نیز ویژگیهایی پیدا میكنند كه آنها را آشكارا از مثلاً سمپاتهای یك جناح سیاسی متمایز میسازد. هركس فقط در برخی ویژگیهای عمومیتر با «روشنفکر حاشیهای» اشتراك دارد، در حالی كه رابطهی كسانی كه به طور ارگانیكتر با هم مرتبط هستند (مانند رهبران جناحهای سیاسی و سمپاتهای آن جناح)، مبتنی بر اشتراك تفاوتهای خاص ایشان از جناحهای دیگر یا نمودهای عامه است. در واقع، پیروان یك «روشنفکر حاشیهای» به نحوی اصولگرایانه و رها، در همهی روابط شخصی از طرح و صورتهای عام و اصولی پیروی میكنند كه به رفتار آزاد و رهای «روشنفکر حاشیهای» صورت خاص و مؤثری میبخشد. این رابطه كاملاً عمومی و نسبت به هر امر خارج از آن، خاص و غیرقابل مقایسه است، و طرفهای رابطه (پیروان «روشنفکر حاشیهای») فكر میكنند این ویژگی به این دلیل بین آنها مشترك است كه به طور كلی در گروه، جامعه و یا كل بشر مشترك است.
• آزادی و رهایی «روشنفکر حاشیهای» كه وضعیت عمومی یك آواره را داراست، به پیروانش نیز سرایت مییابد. از آنجا كه این پیروان منتسب به یك جریان سیاسی نام و نشاندار نیستند، آنها نیز میتوانند همچون «روشنفکر حاشیهای» نقش «آواره» را ایفا كنند و با حفظ اصول خود، همواره با حوزهی قدرت سیاسی با دیدی انتقادی مواجه شوند و همواره حرف تازهای برای گفتن داشته باشند.
• این مجموعه، شامل «روشنفکر حاشیهای» و پیروان، برتری فوقالعاده و اساسی بر عناصر فردی دارد كه در ارتباطی ویژه و منحصر به فرد با یكدیگرند. تا جایی كه بین افراد جامعه و «روشنفکر حاشیهای»، نمودهای مشترك ملی، اجتماعی، شغلی و به طور كلی ماهیت انسانی احساس میكنیم، «روشنفکر حاشیهای» به افراد جامعه نزدیك است، و آنجا كه این ویژگیهای مشترك به فراسوی افراد جامعه گسترش مییابد و آنچه مطرح میشود اصول مشترك است و نه افراد و پیروانی كه بر مبنای این اصول مشترك گرد هم آمدهاند، «روشنفکر حاشیهای» از افراد جامعه دور است.
• نشانی از این آوارگی نهفته در شخصیت «روشنفکر حاشیهای»، حتی در صمیمانهترین ارتباطها مشاهده میشود. در مرحلهی اولیهی عاشقی، روابط عاشقانه هر اندیشهی تعمیمی را رد میكند: عاشق و معشوق فكر میكنند هرگز عشقی مانند عشق آنها وجود نداشته است؛ هیچ چیزی با معشوق وبا احساس عاشق قابل مقایسه نیست. معمولاً حالت آوارگی هنگامی پیش میآید كه این احساس بینظیر از بین میرود. تردید مشهودی نسبت به ارزش آن برای عاشق و معشوق به خودی خود با هر اندیشه در روابط آنها همراه میشود و پس از آن، آنها فقط خود را به سرنوشت عمومی بشری میسپارند، آنها تجربهای را تكرار میكنند كه پیش از آنها هزار بار روی داده است.
• احتمالاً بخشی از این احساس در هر رابطهای و با هر میزان صمیمیت وجود دارد، زیرا آنچه بین دو نفر مشترك است فقط بین آن دو مشترك نیست، بلكه جزئی از یك اندیشه عمومی است كه افراد بسیار زیادی و بسیاری از عمومیتهای احتمالی دیگر را شامل میشود. در بعضی موارد شاید تا حدودی و یا حداقل به طور اجتنابناپذیر، «آوارگی» ناشی از جنبههای متفاوت و غیر قابل فهم نباشد، بلكه بیشتر معلول این واقعیت است كه همانندی، هماهنگی و نزدیكی ما با این احساس همراه است كه این عوامل واقعاً صفت انحصاری این ارتباط ویژه نیستند؛ بلكه عمومیتر هستند، چیزی كه بین همسران و تعداد بیشماری از افراد دیگر بالقوه رواج دارد و بنابراین، حالت درونی و انحصاری نمییابد. اینچنین پیام «روشنفکر حاشیهای»، توانایی گسترش انفجارآمیزی دارد. این توانایی گسترش وسیع با رد بسیاری از اشتراكها كه مبتنی بر ویژگیهای كمتر عمومی هستند و تمام طرفهای ارتباط را در بر نمیگیرد افزونتر میشود و متوجه عمومیترین سطوح انتزاع میگردد.
• به عنوان عضو گروه، «روشنفکر حاشیهای» در عین نزدیكی دور است و این ویژگی روابطی است كه فقط بر پایهی تعمیم كلی انسانی و پارهای قواعد اخلاقی بنیادین بنا شده است. اما هنگامی از طریق وجدان آگاه، كه امری كاملاً عمومی و مشترك است، بر چیزی تأكید میشود كه عمومی و مشترك نیست، بین دوری و نزدیكی تنش ویژهای روی میدهد. در مورد شخصی كه در جامعه «روشنفکر حاشیهای» است، این عنصر غیرمشترك باید چیزی غیرفردی باشد، و خود «آوارگی» میتواند میان «روشنفکر حاشیهای»، پیروان و دیگر معترضان به وضع موجود مشترك باشد.
مآخذ:...
هوالعلیم